دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۳ آذر ۲, یکشنبه

دو نوشته . سعید جمالی

  جسارت نوشیدن جام زهر؟؟  سعید جمالی
سوال این است آیا حکومت توان و جسارت سر کشیدن جام زهر را دارد؟ خمینی و تمامیت رژیم علیرغم از   ادامه‌ی مطلب...

پیچیدگی موضوع یا «ضعف شخصیتی»  سعید جمالی
اگر شاهسوندی بعد از رسیدن پایش به خارجه دریک برگ ودر یک اطلاعیه ساده و صادقانه ماجرا را توضیح میداد و آن ادامه مطلب...

۲۱ نظر:

ماشالله گفت...

درود بر شما آقای سعید جمالی از این همه پاکی و صراحت جدا لذت بردم

ناشناس گفت...

جناب آقای جمالی
"کج دار و اشتباه است و درست آن "کجدار و مریز " یا کژدار و مریز" است به معنی کج و مایل نگاه داشتن ظرفی (مثلا لیوان) بدون ریختن محتوای آن (مثلا آب) می باشد و در اصطلاح اشاره به "دست به عصا راه رفتن" و احتیاط بیش از حد دارد.

رباعی زیر هم اشاره به همین معنی دارد:
یارب توجمال آن مه مهرانگیز
آراسته‌ای به سنبل عنبربیز
پس حکم همی کنی که در وی منگر
این حکم چنان بود که کج دار و مریز

فارسی زبان

م.ح فرانسه گفت...

احسنت کوتاه و با دلیل امیدوارم آقای شاهسوندی بداند چقدر راحت میتواند به حیات انسانی خودش برگردد و مزخرفات این باند را از خودش بشوید

ناشناس گفت...

تقلیل خیانت شاهسوندی به سطح یک ضعف خصلتی یاشخصی ناشی از کور ذهنی نویسنده است ماموریت مشخص این فرد در خارج کشور تلاش برای درهم ریختن مرز رژیم و ضد رژیم وعدم ضرورت امر سرنگونی و راه باز کردن برای رفرم و اصلاح طلبی در درن رژیم بود .ظاهرا در این زمینه رفقا با این فرد مشکی ندارند
سیاوش

دریچه زرد گفت...

م. ت. الف گرامی کامنتهای شما واصل نشده . نمیدانم علت چیست؟دوباره کوشش کنید

ناشناس گفت...

آقای سیاوش
ایشان کسی نبوده که رژیم بخواهدچنین استفاده ای از ایشان بنماید اینقدر آدمها هستند که در ته صف هم جایی ندارد و...ایشان که جای خود شازده وقتی نامه فدایت شوم هم می نویس رژیم محل سگ نمیگذارد...
اما همانطور که قبلا هم نوشته ام رژیم و باند شازده در یک داد و ستد مدام با یکدیگرند و حیاتشان بهم وابسته البته در یک موازنه فیلی وفنجانی و... همچنین در این شکی نیست که جناحی از رژیم بدنبال مطامعی ایشان راآزاد و به خارجه فرستاده اند اما بحث بر سر این است که چرا این فرد علیرغم همه سابقه اش در صادقانه همه چیز را روی میز نمیگذارد و عذر تقصیر نمیکند... در اینجا دواحتمال وجود دارد یکی آنکه شازده میگوید و بحث ماموریت برای وزارت اطلاعات را مطرح میکند که در بالا اشاره کردم ایشان کسی نیست که بدرد اینکاربخورد هزار فاکت و قرینه دیگر هم این را نشان میدهد اما شازده به جهت منافعش به آن دامن میزند(قبلا مفصل توضیح داده ام بروید بخوانید) احتمال دیگر هم همانی است که در این یادداشت مطرح کرده ام که با همه قرائن همخوانی دارد... بهر حال زحمت کشیده بیشتر دنبال کنید تا حقیقت برایتان آشکار شود
اصلا همه فریب شازده برای امثال شما در این است که معادله را بین رژیم وخودشان بسته اند واقعیت ملموس سالیان نشان داده که اصلا چنین صورت مسئله ای وجود ندارد... کارکردشازده برای رژیم این است که تحت این نام افراد را اعدام کند و شازده هم از خون آنها تغذیه کند و در حکومت واتیکانی ومافیایی خود بماند
اگراهل مبارزه هستید خودتان را از این معادله بیرون بکشید تا چشمانتان باز شود و کلاه گشاد 30 ساله را ببینید
سعید جمالی

ناشناس گفت...

اسماعیل عزیز
من هم در طول هفته چند کامنت در زیر مقلات دریچه نوشتم که هیچکدام منتشر نشدند و به احتمال زیاد واصل نشده اند. این مشکل به نظرم از وقتی که مجبور به نوشتن چند رقم برای اثبات ربات نبودن شده ایم ایجاد شده است.
م ن

ناشناس گفت...

جناب جمالی
ضعف های شخصیتی شاهسوندی درست اما بهر حال از آنجا که زمانی در مرکزیت این سازمان بوده و زمانی هم تحت مسئولیت شریف واقفی بوده همه اینها برای جناحی از رژیم این امکان را فراهم می کرد که برای او اسم و رسم و اهمیتی را فراهم کند تا بعد هم خود آن جناح و هم البته همه نظام بتواند از ثمره آن سود ببرد.
بهر جهت وقتی می بینیم که رژیم به کسانی مثل کریم حقی دخیل می بندد چرا به شاهسوندی نبدند؟
همینکه شاهسوندی با مصاحبه ها و شرکتش در نمایشات رژیم در داخل و بعد هم با فعالیتش در خارج بتواند در ذهن بخشی از هواداران سازمان شبهه و تردید و تزلزل ایجاد کند برای جاح هایی از رژیم زنده گذاشتن او را به از بین بردنش مرجح میکرد. البته انصافا سعید هم به تمام و کمال در این رابطه مایه گذاشت.
به نظرمن او فقط تحت اجبار رژیم عمل نکرده بلکه خودش هم در عمق و در نظر به اصلاح طلبان رژیم نزدیکتر است تا به مخالفان. اینهم که سعید می گوید با رژیم مرز دارد منظورش مرزی است که میان خامنه ای و خاتمی و سعید حجاریان و ...است. منظورش مرز میان نادر صدیقی با یک بازجوی خشن و شکنجه گر دیگر رژیم است.
سعید اگر چه در اروپاست و آزاد است اما دلش در گرو اطلاح طلبان رژیم است.
بهمین دلیل سعید نه می تواند و نه می خواهد که به قول شما عذر تقصیر بطلبد.
این همه آن چیزی است که من از خواندن حرفهایش دستگیرم شد.
م. ن.

ناشناس گفت...

ضرورت عینی سرنگونی در ایران ناشی از آنتاگونیسم تضاد خلق با رژیم با تمام دسته بندیهای درونی آن است. پاسخ به این ضرورت عینی اصلیترین مرزبندی بین خلق و ضد خلق و تنها شاخص ارزیابی نیروها در درون صفوف خلق میباشد. تضاد هیستریک با یک فرد یا جریان سیاسی در درون این جبهه مرزبندی با رژیم را مخدوش و مجازات اتودینامیکی خودش را بهمراه خواهد داشت.
تمامی شواهد و قرائن(از جمله مصاحبه ها و نوشتجات)این فردحا کی ازآنست که او در تمام این مدت در پی مخدوش کردن همین ضرورت عینی بوده است.عدم موفقیت او و د وستانش در این ضمینه ناشی از حقیقی بودن این ضرورت میباشد.درک این موضوع که خودش هم در همین
(بستر فکری که بر اساس آن او به خارج فرستاده میشود و تبلور این فکر بعدا در شعار خاتمی مبنی بر تبدیل مخالف به منتقد و.............)فهم سیاسی چندانی نیاز ندارد .کور ذهنی اما در مقایسه این فرد با قلیچ خانی خود را بنمایش میگذارد.

سیاوش

ناشناس گفت...

آقا سیاوش دوست گرامی چنان از خیانت و مرزبندی خلق و ضد خلق می گویی یادت رفته یک طرف قضیه خمینی و دله و دزدهای جانی او و طرف دیگر شازده و با ندش مرز بندی مبارزاتی و شرف را چنان چوب حراج زدن که تاریخ حزب توده با خلیل ملکی هم باید جلوش لنگ بندازند حتمن داستان و بساط خلیفه گری رجوی و زندان و شکنجه و اعتراف گیری کادرها به نفوذی بودن را شنیده ای ویا رژیم مال کردن کادرها و نیروهایکه که از سازمان رجوی جدا می شدن. یا همکاری تمام و کمال با بد نام ترین رژیم یعنی صدام و مخوف ترین سیستم امنیتی او حکومتی که با مردم ایران در جنگ بود. موشک‌ها و بمب‌هایش خانه‌های مردم بی‌گناه و بی‌پناه را هدف قرار می‌داد اینجا دیگر این مقوله شامل مرزبندی خلق و ضد خلق و خیانت نمی شه! و انگار که دستگیری و زنده ماندن سعید شاهسوندی بانی و مخدوش کردن مرزهای خلق و ضد خلق و به گل نشستن استراتژی های شازده بوده ! دوست عزیز عمق فاجعه و رذالت باند رجوی بیشتر از اینها ست فقط یک نمونه خیلی از نیروها سالها دوشا دوش ما جنگیدن و مبارزه کردن عرق ریختن به نقطه ای رسیدن بین انتخاب سازمان رجوی و رژیم رژیم را انتخاب کردن! باری دوست گرامی ماها هم به سهم خود به اعتماد مردم خیانت کردیم و به آنچه شعور و غیرت پشت پا زدیم نتیجه این شد که می بینیم !

حمید

ناشناس گفت...

کوری عصا کش کور دیگر ! حالا دیگر سعید جمالی هم وارد معرکه شد . سعید شاهسوندی هرچه هست و هرچه کرده است زیر شکنجه به آن رسیده است . سعید جمالی ها بدون شکنجه بریده و لباس خیانت به تن کردند و اتهامات سخیف به انسان های شریف زدند . شاهسوندی به اندازه جمالی خیانتکار نیست . شاهسوندی طینتا هم نمیتواند شبیه جمالی بشود . پرواز

ناشناس گفت...

نوشته فوق نشان میدهد که بحث اصلا بر سر رژیم نبوده و تمام تلاش این بوده تا شاهسوندی را لولو خرخره کنند تا نسق از دیگران بگیرند...به همین خاطر است که مافیای رجوی و دوستانش شاهسوندی را به جمالی ترجیح میدهند

همایون بنی آدم گفت...

خدا را شکر که تا این اپوزیسیون و این سرداران بریده در خارج از کشور مفت میگویند و مفت میخورند و مفت می زییند حکومت امام سید علی و پسرش امام سید مجتبی برقرار خواهد بود. کوران و کرانیم دست در جیب تنبان و با خود ور میرویم.

حمید بندر آبادی گفت...


ناشناس حمید بندر آبادی گفت...

از نظر نگارنده اگر هیچ دلیلی دیگر بر مزدوری نامبرده جز همین رویکرد وجود نداشته باشد این خود به تنهائی گویای جبهه حقیقی و اردوئی که وی بدان تعلق دارد -یعنی همان جبهه وزارت و ولایت- می باشد. رقت انگیز اینکه شاعر نادم که دریچه زردش سالهاست رنگ و بوی فضولات وزارت بدنام را به خود گرفته -و متناوباً تأییدیه وزارتی عملکردهای او توسط اخوی نامحترم عضو انجمن ''نجات'' رژیم به او ابلاغ میشود- از هول حلیم در دیگ وزارت افتاده و به کف زدن برای این عمل خائنانه پرداخته و شستشو دهنده چهره خائنین را ''مدعی العموم راستکار و درست کردار و شجاع''- بخوانید مزدور الوزاره بدکار و زشت کردار و وقیح که همه مرزهای رذالت و وقاحت را در نوردیده- معرفی می کند در اینجا تنها باید به این ضرب المثل اشاره کرد که ''به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دُمم'' آری این به مُلّا پیوسته نادم باید ''راستکار و درست کردار'' بودن همنشین دژخیم را گواهی کند.
وی آنگاه در دریچه زردش می نویسد: ''هم حق همنشین است و هم حق سعید شاهسوندی و هم حق ماست که این بار از تریبونی که برای ما شناخته شده است… حرفهای سعید شاهسوندی را بشنویم''. تنها مطلبی که باقی میماند اینکه شاعر رذل به چه علت صریحاً نگفته است: این حق وزارت اطلاعات است که از تریبونی که همنشین گرداننده آنست حرفهای مزدورانش را بیان کند. بنظر میرسد دهها رسانه و تریبون فارسی انگلیسی، عربی و… آخوندها برای پخش لجن پراکنی های وزارتی کافی نیست و چاره درد بی درمان آخوندها نمی باشد از اینرو بایستی در پوش مخالف رژیم و ''منتقد'' مجاهدین تریبونی برای وزارت بدنام ساخت تا از این طریق به سفیدسازی مهره های پیشانی سیاه و سوخته و از دور خارج شده خود بپردازد و این مأموریتی است که بعهده ''همنشین'' دژخیم و سایر همدستانش و همسنگران وزارت بدنام گذاشته شده است. شاعر نادم ادامه میدهد: ''عدالت و دادخواهی حقیقی از جائی آغاز میشود که به کسانیکه بر کرسی یهودا و قابیل نشسته اند یا نشانده شده اند بی پیشداوری بی دروغ و وَهنی اجازه بدهیم صحبت کنند''.
باید پرسید ''همنشین دژخیم'' از طرف چه کسی -جز وزارت اطلاعات به یهودای این زمان اجازه صحبت داده است آخر این به اصطلاح ''مدعی العموم'' شما خود نیز از سنخ و جنس همان یهودای خائن می باشد و به همین جهت تمام خائنین طول تاریخ را از خیانت تبرئه می کند.
http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=4384

همایون بنی آدم گفت...

خدمت عارف شیرازی و حمید خان بندرآبادی

خاک عالم بر سر اپوزیسیونی که در نشریه خودی مقالات به اسم مستعار چاپ میکند. که همین یک قلم نماینگر قد و قامت تنبان بی بندتان است. اقلاً از اسماعیل با وفا یاد بگیریید و مقاله ها را با اسم و نسب چاپ کنید تا خلق قهرمان بداند این قهرمانان در زنجیر سیاه فکری کی هستند و سابقه سیاسی اخلاقی شان چیست. اما حتما ریگی هست که این چنین لنگان میروید. تفاوت بین آن میلیشیای قهرمان و معصوم که اسمش را هم به دشمن نمیداد تا سرسوزنی به دشمن خلق ندهد و شما مزدوران که از ترس نام نمی دهید آدم را یاد ارتش بیست میلیونی و سربازان بی نام امام زمان میاندازید.

اینقدر شماها دروغ بعد از دروغ بعد از دروغ گفته ایید و بدون هیچ پایه و اساس و مدرکی به این و آن تهمت زده و کثیفترین و پلید ترین اتهامات را وارد کرده اید که آدم می ماند شما از نسل حنیف و موسی هستید یا الله کرم و ده نمکی؟

یادش بخیر که قافله سالار روزگاری میگفت شرم احساسی انقلابی ست و صورتش سرخ میشد اگر بی شرمی و بی حرمتی میدید. اما شما ها بویی از شرم و حیا نبرده ایید وگرنه این گونه به پاکترین مبارزان این آب و خاک چون اسماعیل و قصیم و روحانی و همنشین توهین نمی کردیید و مجاهدین را ،این قافله گوهران بی بدیل که چشم و چراغ یک قرن مبارزه برای آزادی ایران بودند را به ناکجا آباد نمی کشاندید.

شما ضد انقلاب هستید. شما که چون برادران حزب الله یتان چشم مخالف از حدقه بیرون می کشید و دست و قلم می شکنید. وهر نقادی را دشمن می بینید. اشتباه نکنید، خمینی ابلیس نبود، ابلیس شد. شما هم در همان مسیرید.

هزاران هزار هوادار سابق سازمان که زمانی برای پیام و کلام مجاهدین جان می دادند اسمی از شما نمی آورند. بخدا قسم که اگر ما مردم ایران که با خون و سرمایه مان شما را به اینجا رسانیده ایم میدانستیم سرنوشت مجاهدین و میلیشیا و شورا به اینجا میکشد سرسوزنی قدمی یا قلمی یا درمی نثارتان نمی کردیم.

تو بی سر و پا غلط میکنی و گوه میخوری اسماعیل را رذل می نامی، پس چه شد آن "ولقلم" چه شد آن "سوگند بقلم" قولی که مسعود در شماره اول مجاهد به خدا و خلق قهرمان ایران داد که قلم مجاهد هرز نرود و حرمت کلام را نگاه دارد و سر سوزنی از مسیر خلق بیرون نرود؟

من و ما و هزار هزارن دیگر نه به خاطر کرامات اخیر بلکه به خاطر فریادهای زجان و قلب خلق سرکشیده مسعود و موسی سر خاک میرزا و میتینگ تبریز و امجدیه مال و جان در طبق اخلاص گذاشتیم. به خاطر حرمت و شرف ناصر صادق، رضا رضایی و معصومیت گل سرخهای انقلاب پا در این وادی گذاردیم و گرنه آشغال و بنجل مثل تو و رفیقت در دم و دستگاه امام زیاد ریخته بود اگر آن جنسی بودیم همانموقع انتخابمان را کرده بودیم.

مدتی است در فکرم که شورا را به دادگاه بکشم. یکی بخاطر هتک حرمت از مبارزان این خاک و بوم مثل متین دفتری، روحانی و اسماعیل، یکی هم بخاطر ترهات ضد امپریالیستی زمان شاه و ضدیت با حکومت بختیار که ما را به اینجا کشانده. و حداقل چنان بی ابرویتان کنم که دیگه خود را دمکرات و سکولار طرفدار غرب و ضد گروگان گیری جا نزنید. اما چون جان بچه ها در لیبرتی زیر تیغ است این در همان مرحله فکر باقی مانده.

اینقدر خون شهدا را پایمال نکنید، اینقدر مزخرف نگویید، هر کدام از ما یک عمر بر علیه خمینی دجال مبارزه کرده و جان و مالمان را تقدیم کردیم،دهها و صدها بهترین دوستانمان را در این را داده ایم. افسار بخود و امثال محمد اقبال بزنید. شما از سر تا پا بدون ما مردم هیچید. آدم شویید یا حداقل تظاهر به آدمییت کنید. از مردم بترسید. گینگریچ و امثالهم نبودند که نشریه مجاهد در زیر باران مشت و لگد و چاقو پخش می کردند. از سرنوشت شاه و خمینی عبرت بگیرید. از این کوه خود ساخته و نظر بافته پایین بیایید. یک سوزن بخود زنید. نه خدا نه مردم و نه تکامل خر نیستند، می فهمند. بوی گل و سبزه با بوی آشغال ده سال مانده فرق میکند. آشغال دانی تاریخ که معرف حضورتان هست. حل و فصل مسائل جهانی سرمایه داری، زن ومرد، آینده جهان بی طبقه و با طبقه، حل نهایی مسئله استثمار و غیره پیشکش . احمدی نژاد قول داده حل کند. شما قاچ زین را بچسبید. انشا الله که دوران رهبری آق مجتبی را نه ما و نه شما ببینیم.

همایون بنی آدم گفت...

اگر کماکان تضاد اصلی خلق آزادی است ( خدا را شکر که از دست تئوریهای صد من یکغاز تضاد عمده امپریالیسم اما تضاد اصلی ... راحت شدیم) این آقایان همگی در صفوف خلقند و جزو بزرگان قوم. اما اگر بشکرانه انقلاب ایدئولوزیک تضاد اصلی رجوی است و جبهه ضد خلق شامل منتقدین و بقیه میشود، دیگر فرقی بین لاجوردی و یغمایی نیست که مرام لاجوردی بالاتر هم هست. از اینجاست که فالانژها ی نوین همه و همه را اگر در جبهه رجوی نباشند، جدا از سی چهل سال مبارزه ضد دیکتاتوری مزدور اطلاعاتی میخواند و می شناسد.

بدانید و آگاه باشید که نه مصدق نه میرزا نه ستارخان و نه حتی محمد پیامبر هیچ "فرد" دیگری در هیچ زمان و مکانی نمودار و حائل بین جبهه خلق و ضد خلق نبوده و نخواهد بود. جبهه خلق و خدایی بوده و فرزندان عیار و دلیرش فرد حائل اما نه.

درثانی، آیا نه این است که در دنیای واقع پدیده را از روی آثار و عوارض و نتایجش می شناسند؟ و در چهارچوب علمی این آثار پدیده است که پدیده را می شناساند و خود پدیده مفهومی انتزاعی است؟ چطور بود که رجوی زمانی مورد حمایت دوست و دشمن بود، اکثریت بزرگان قوم و عالم ادب و هنر و سیاست و دانشگاهیان بنام و احزاب متفرقه حامی ایشان بودند و بیشترین رای را برای رهبری جماعت غیر حزب الهی داشت اما بشکرانه موضع گیری ها و حلوا حلوا کردن دوستان کمتر کسی است که حداقل در ظاهر از ایشان طرفداری کند. زمانی نام او ورد زبان هر مخالفی بود،امادر تظاهرات چندین میلیونی 88 و یا در 18 تیر کسی نامی از ایشان نشنید؟ میفرمایید آن انقلاب ایدئوژیک رهبری ایشان را جا انداخت؟

زمانی بود که ما له له میزدیم تا مجاهد چاپ شود و بهر بهایی بدستش میآوردیم، نه بخاطر خواندن حمایت گینگریچ و جودیلیانی، بلکه می خواستیم تکلیف خود و انقلاب و سایر گروها را بدانیم و خط بگیریم که انقلاب در آن هفته کجا بود و کجا میرفت. اما حالا اگر از زور بیکاری سری به ساحت آنلاینش بزنیم حالمان از اخبار تکراری و تحلیلهای آبکی و حمایتهای فلان امام مسجد اردن و شهردار اور بهم میخورد. انگار کیهان اطلاعات مسعودی مصباح زاده را میخوانی سراسر پر است از عکس و اظهارات ملوکانه ولی خالی و عاری از آن پیام سروش.

خود دانید. حرف من و ما و دیگران باد هواست. سرتان را از برف بیرون آوریید و ببینید. عطر آن نیست که عطار گوید.

بابک گفت...

آقای جمالی مینویسند: 'رژیم بر سر دو راهی خرد کننده ای قرار گرفته'، اما متاسفانه وجه سوم که تمدید زمان مذاکرات و تعویق خوردن جام زهر یا رویارویی سهمگینتر با غرب و در نتیجه خریدن زمان برای ادامه و تکمیل برنامه اتمیش را در نظر نمیگیرد و به تحلیل دو بعدی میپردازد. همچنین وجه دیگر شامل مصالحه و کنار آمدن غرب با رژیم است هرچند امکانش با تسلط جمهوریخواهان در قوه مقننه آمریکا کمتر است، اما لابیستهای نفتی و صنایع و غیره تلاش خویش را ادامه میدهند.

بابک گفت...

آقای جمالی مینویسند: 'رژیم بر سر دو راهی خرد کننده ای قرار گرفته'، اما متاسفانه وجه سوم که تمدید زمان مذاکرات و تعویق خوردن جام زهر یا رویارویی سهمگینتر با غرب و در نتیجه خریدن زمان برای ادامه و تکمیل برنامه اتمیش را در نظر نمیگیرد و به تحلیل دو بعدی میپردازد. همچنین وجه دیگر شامل مصالحه و کنار آمدن غرب با رژیم است هرچند امکانش با تسلط جمهوریخواهان در قوه مقننه آمریکا کمتر است، اما لابیستهای نفتی و صنایع و غیره تلاش خویش را ادامه میدهند.

داود گفت...

در تعجبم از رهبری و سازمانی که ادعا می‌کند در این ۳۳ سال همیشه پیروز بوده و در همه جا به موفقیتهای چشمگیر دست یافته است ولی‌ از طرف دیگر سعید شاهسوندی و دیگر منتقدین را به فحش و ناسزا و تهمت و توهین میگیرند که باعث بقای رژیم شده اند!!! کدام را میشود باور کرد؟ اگر سازمان و مقاومت شما با سخنان سعید شاهسوندی و دیگر منتقدین پایش می‌لنگد و در گل گیر می‌کند پس اینهمه ادعای پیروزی مقاومت از برای چیست؟ رفتار این سازمان و رهبری آن مرا به یاد این نکته دقیق و ظریف می‌‌اندازد که نماز ستون دین اسلام است ولی‌ با یک باد شکم وضو شخص نماز گذار باطل میگردد یعنی‌ ستون اسلام به باد شکم انسان بسته است!! حالا این سازمان و رهبری آان که در طول این سالیان دراز به پیروزی‌های چشمگری دست یافته اند با سخن سعید شاهسوندی و دیگران پیروزی‌های آنها باطل میگردد!!! به راستی‌ کدامیک را میتوان باور نمود!

ناشناس گفت...

این شازده داماد هم تلاش میکند که پا بگذارد مثلا جای پای مسعود رجوی و مثل او به سران رژیم توصیه کند که اینکاررا بکنید و اینکاررا نکنید که خون و خونریزی کمتر بشود!! دقیقا جمله رجوی را تقلید کرده است و سفارش میکند که جام زهر بنوشید که خونریزی کمتربشود!! اگر همه اینهایی که اینجا می نویسند هم بتوانند یک اعتباری پیدا کند دیگر سعید جمالی آخرین است . کسی که دروغ به آن گندگی به مجاهدین می بندد که حرمسرا داشته اند ورقص رهایی میکرده اند خودش را شخصیت سیاسی نپندارد که هیچکس به جز یک دروغگو رویش حساب دیگه ای نمی کنند- حسین - پ

ناشناس گفت...

جناب حسین پ
گیرم همه نکاتی که مرقوم فرموده اید صحیح... میشود لطف کرده نظرتان راجع به زندان و شکنجه و رابطه با صدام و آمریکا بازگو فرمایید
حسین