سعيده، دم در خانه منتظرمان بود. روسری تکّه پاره اش را بالاخره
پارسال بعد از ده ماه دوندگی از اين زندان به آن زندان، توانسته
بوديم از غسّالخانه يی که آدرسش را به ما داده بودند تحويل بگيريم.
گذاشتش سر يک چوب بلند و جلوی ما راه افتاد و رفتيم پيش کربلايی
خانم.
کربلايی خانم گفت:
ـ چه خبر است اين موقع شب، سر و صدا راه انداخته ايد؟
گفتيم:
ـ کربلايی خانم! پيرزنی را ستمی در گرفت/در گرفت/در گرفت. توی راه که می آمديم ديديمش. دست زد و دامن سنجر گرفت/جر گرفت/جر گرفت.
کربلايی خانم گفت:
ـ چه خبر است اين موقع شب، سر و صدا راه انداخته ايد؟
گفتيم:
ـ کربلايی خانم! پيرزنی را ستمی در گرفت/در گرفت/در گرفت. توی راه که می آمديم ديديمش. دست زد و دامن سنجر گرفت/جر گرفت/جر گرفت.
بقيه ی متن |
۵ نظر:
قلمتان پایدار باشد جناب اصفهانی.
ح ن
درود بر شاعر و نویسنده عزیز و تبعیدی و دور از وطن آقای محمد علی اصفهانی بسیار احساس بر انگیز و زیبا نوشته اید سلامت و شاد باشید
بسیار زیبا دست مریزاد آقای اصفهانی
درود بر شما واقعا لذت بردم موفق باشید آقای اصفهانی
زنده باشید آقای محمد علی اصفهانی همیشه از خواندن نوشته های شما لذت میبرم با ایمد به اینکه روزی همه قلمزنان تبعیدی در آغوش گرم مام میهن رنجها را فراموش کنند
با احترام
ارسال یک نظر