مدافعانِ
وضع موجود، همچنین گروههایی که ساز مخالف زده، اما سّقشان را با کبر و
غرور برداشتهاند تاریخسازی کرده و در وقایع اتفاقیه دست میبرند. گسست
بين نسلهای مختلف و عدم انتقال تجربه هم به جعل تاریخ میدان میدهد. از همین رو ثبت خاطرات و تأمل در فراز و فرود کسانیکه در پی آزادی و عدالت اجتماعی سر از نا کجا آباد درآوردند، از اهمیت زیادی برخوردار است.ادامه
دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی
افتاب خواهد دمید
مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲۳ نظر:
سلام بر آقای مولائی نژاد و تشکر از آقای همنشین بهار امیدوار هستم که آقای مولائی نزاد باز هم بیشتر از تجربیات خودشان را در این سالها در اختیار دیگران قرار بدهند
اطلاعات آقای مولأیی نژاد به نظر میرسه که ناقص باشه خصوصا در رابطه با دوران قبل از انقلاب در خارج کشور (آمریکا). در مورد دیگر گفتههای ایشان دیگران میتوانند روشنگری کنند.
جدا از کنفدراسیون که خود به سه گروه تقسیم شده بود (خط احیا، رزمندگان (طرفداران فدا ئیان خلق)، خط راستین، البته اسامی دیگری برای این سه گروه به کار میرفت)، دو سازمان دیگر در خارج کشور وجود داشت، یکی انجمن اسلامی (ابراهیم یزدی، .....) و دیگری سازمان دانشجویان مسلمان (علی جمالی، .....) و اسمی از سازمان سومی نبود که در راس آن آقای شریف و دیگران باشند مگر اینکه سازمان سوم، سازمانی مخفی بوده باشد که اسمی از آن نبود.
در ضمن آقای همنشین به نظر میرسه شما در افشا کردن بیشتر به دنبال افشا کردن مجاهدین هستید تا........
برای تاریخ نگاری
مهمترین چیز انتقال این تجربه ها هست که برایش واقعا قیمت خیلی خیلی سنگینی داده شده است
از دروغ نگین آقا اینقده اینا دروغ گفتن که اسلا راست فراموش شد از اولش دروغ میگفتن ولی ما فکر میکردیم راسته متاسفانه وقتی فهمیدیم که خیلی دیر شده بود
با درود فراوان خدمت آقای مولایی و همنشین از اینکه این مصاحبه و گوشه ای از دردها و رنجها را بیرون ریختند !
یک معما عجیبی بین ما سازمانها و بچه های سیاسی ایرانی هست بطور مثال رژیم از تک تک افراد لیبرتی و تمام CV و سابقه آنها حتا مسئولیت و کارهای نظامی که در تشکیلات سازمان داشتند را مطلع است حتا بیماریهای که آنها دارند اما خا نواده ها و دوستان آنها هیچ اطلاعی ندارند مثال رژیم ماجرا کشتن موسی خیابانی واعتراضهای پرویز یعقوبی را با ریزیات میداند اما همرزمان آنها فقط در حد شایعات یا دروغ و جعلیات سازمان رجوی با خبرند !
جناب همنشین اگر امکانش هست با آقای یعقوبی هم مصاحبه ای انجام بده ؟
یاشار
فقط باید گفت :
چنان بخت از تورانیا بر گشته بود که میلاد گرگین دو تن کشته بود
یک موقعی در پایگاه شکری گفته بودند کسی سیگار نکشد . و این آقا مولائی نژاد سیگاری بود و در بنگال ( اتفاقأ کنار بنگال آقای یغمایی ) چنان سیگار می کشید که نه فقط بوی سیگار در داخل بنگال بلکه از بیرون مشخص بود ، ولی راحت انکار میکرد و ...... و حالا عجبا و عجبا و عجبا که گویی میدان مبارزه رادیکال انقلابی را از چنین افرادی که خواستارش بوده و هستند از آنان گرفته اند .
خطاب به برادر «فقط باید گفت» که به آقای مولایی نژاد گوشه زده، بدون اینکه به خیانت و بی لیاقتی رهبر قشون تورانیان اشاره کند.
******************************
در شرح نبرد ایرانیان با تورانیان، گویا شاهنامه به «میلاد گرگین» اشاره کردهاست.
در حمله برق آسائی سربازان ایرانی به توران زمین، قشون افراسیاب «به دلیل بی لیاقتی و خیانت رهبران که همیشه لاف پیروزی میزدند»، شکست سنگینی میخورد و در این میانه «میلاد گرگین» هم که از او انتظار نمیرفت، دست به شمشیر میبرَد.
تورانیان (به دلیل خیانت و بی لیاقتی رهبری) به چنان حال و روزی افتاده بودند که میلاد گرگین هم، دو تن کشته بود.
ز تورانیان چنان بخت برگشته بود
که میلاد گرگین دو تن کشته بود
******************************
برادر «فقط باید گفت» خودش هم به بی لیاقتی رهبر قشون تورانیان واقف است اما بر خلاف آقای مولایی نژاد، جرأت بیانش را ندارد.
پرسان
داستان "رطب خورده" و "منع رطب است" این داستان ممنوعیت سیگار پایگاه شکری!
یادم است اولین باری که رجوی را از چند متری دیدم و تا آن موقع برایم رهبر "فرزانه" و بی نقصی ("شاه" کار خلقت) بود، و جشمم به دود سیگارشان روشن شد، همینطوری خشکم زد و شک شدم. جطور ممکن که جناب "فرزانه" سیگار هم دود کنند...
بماند که بعدها گفتم ای کاش ایشان خیلی بدتر و بدنام تر از هم مصرف میکردند (کسی هم که نگفته نمکیند. حالا ما باز خوش خیالانه) ولی بقیه کارهایی که کردند را نمیکردند. آن موقع خودم "N2" شان میشدم.
سوالم این است که وقتی جناب رهبر خودشان دود می کردند بر چه اساسی برای بقیه ممنوع بود؟
البته "برای بقیه ممنوع" ولی "برای رهبر از هرنوعش آزاد" را به مراتب بدتر دیدیم این که چیزی نیست.
بالا رفتیم ماست بود پائین آمدیم دوغ بود. همه داستان از اولش دروغ بود. دروغ بود. دروغ بود.
اسماعیل خدایی اش این یکی رو نمی تونی بگی که تهمت می زنم. همه عالم و آدم سیگار کشیدن ایشان را دیده اند. بقیه چیزها ها را هم که نگفتم.
امروز تا حالا صبر کردم که آقای معلم بیایند و درباره این دو کامنت آخر نظر شان را بنویسند اما چون متاسفانه از ایشان خبری نشد بنا بر این من نظرم را با اجازه آقای یغمایی می نویسم و از ایشان و اقای معلم خواهش می کنم که اگر اشتباه نوشته ام تصحیح بفرمایند.
جناب پرسان و جناب "فقط باید گفت"
این بیت دو مصراعش از نظر وزن با هم تفاوت دارند و در نتیجه وزنش غلط است .
برای وزن درست مثلا می بایستی می نوشتید
زتورانیان بخت برگشته بود
که میلاد گرگین دو تن کشته بود
اما خودتان هم تصدیق می کنید که این بیت کمی نارسایی در معنی دارد و ربط دو مصراع بهم مثل ربط گوز است به شقیقه و بنا بر این نمی تواند از فردوسی باشد.
فردوسی در هیچ کجای شاهنامه چنین داستانی در باره گرگین میلاد و چنین نبردی با تورانیان که در آن حتی!!!! (منظور شما) "گرگین میلاد هم دو تن را کشته باشد" ندارد.
گرگین میلاد هم شخصیتش مثل تمام شخصیت های شاهنامه نقاط ضعف و قوت دارد امانه ترسو است نه بی دست و پا.
این دست بیت ها چزو مزخرفات عوام بی سواد است که اصلا نمی دانند شاهنامه چیست و فردوسی کیست و شما هم متاسفانه آنرا تکرار کرده اید.
البته از جناب "فقط باید گفت" انتظاری نیست چون کلا تشکیلاتی های مجاهدین همه در سی و پنج سال گذشته در قطع کامل از دنیای خارج و بی خبری و بی سوادی و جهل نسبت به ادبیات و هنر و دانش بسر برده اند و اجازه کتاب خواندن نداشته اند اما از جناب پرسان که در فضای خارج دستش به همه منابع می رسد انتظار این می رود که کمی سطح شعور ادبی اش بالاتر از امثال این بیت باشد.
ضمنا جناب پرسان (تحلیل مشخص از شرایط مشخص) در روزگار رستم و گرین میلاد و بیژن و دیگران پهلوانان با خنجر و گرز و تیر و کمان می جنگیدند نه با شمشیر.
شمشیر سلاح زمان حضرت علی و امام حسین و .. است و زبطی به رستم و گرگین میلاد و بیژن و منیژه ندارد.
لطفا دعوایتان را بکنید اما آبروی ادبیات و فرهنگ و خودتان را نبرید.
رفیق گرمابه
واسه اینکه چندبار از یه سوراخ گزیده نشیم.
این آقای همنشین در گذشته نه چندان دور وقایع رو به سود رجوی سمت میداد یا سعی میکرد اثر افشاگریها رو کم کنه. برای مثال به چند نمونه زیر نگاه کنین.
- مقالات روزنامه های خارجی در مورد روابط داخلی گروه رجوی رو بدلخواه خودش ترجمه میکرد و مثلاً از ترجمه کلمه فرقه از بیخ و بن فاکتور میگرفت (کل کلمه فرقه رو حذف میکرد!)، تا اثر افشاگری رو از بین ببره؟!
- در مورد انقلاب ایدئولوژیک رجوی که عملاً کپی کامل انقلاب ایدئولوژیک تقی شهرام بود هم نه تنها در تمام این سالها سکوت میکرد بلکه مثلاً در سایت اعتراض سعی میکرد من رو هم که میگفتم انقلاب ایدئولوژیک رجوی کپی و خیانتی به بزرگی خیانت تقی شهرام به مجاهدینه رو هم رو در روی مارکسیستها قرار بده تا کسی به مطلب من توجهی نکنه!
- در دعوای بین زندانیان سیاسی آزاد شده با رجوی ایشون طرف رجوی رو میگرفت و مثلا حسین ..... رو به شعار نویسی به سود رژیم در زندان متهم میکرد؟!
- از افشاگریها سال 92 به بعد در مورد رجوی هم میگفت هنوز هم "خواستار برپا موندن چادر {خیانت و رذالت} رجویه!
واسه اینکه مطمئن بشیم ایشون مثل گذشته سر بزنگاه ها همه چیز رو به سود رجوی مصادره نمیکنه، بهتره اول ازش بخواهیم با یه انتقاد از خود مشخص تکلیفش با گذشته رو معلوم کنه و بعد به ترجمه های جدید و مصاحبه های جدیدتر بپردازه!
مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.
سلام بر دوست محترمی که اشتباه مرا در مورد گرگین و شاهنامه تذکر دادند.
از شما تشکر میکنم و به خاطر بی دقتی خودم، پوزش میخواهم.
پرسان
جناب مولائی از یک طرف می فرمایند انسان مبارز باید پیه درد و دربدری و تبعید رو به تن بماله و صداش در نیاد و از اون طرف بهشون برمیخوره که چرا فلان مسئول مجاهدین هنگام بحث با ایشان راه میرفته و با این خاطر کتشون رو بر میدارند و قهر کرده و مبارزه رو ول میکنند. بله ویتنام مبارزه کرد و ما هم مبارزه!
آقای همنشین بر خلاف اکثر نوشته جات جنابعالی که طرف حق را میگرفتید اینبار خیلی زیر زیرکی به مجاهدین زده اید. ایشان را بعنوان "نماینده شورا در اسپانیا" معرفی می فرمایید که خیلی دهان پرکن هست ولی در عمل ایشون بجز گرفتن دو ملاقات کار دیگری نفرموده اند و اگر قرار باشه ایشون رو بنا به مسئولیتها شون معرف کرد ایشون رو باید بعنوان یکی از آبدار باشیهای مقاومت معرفی کرد.
آقای همایون بنی آدم
شما خیلی بی ادب هستی اخوی که اینطور به خودت اجازه می یدهی به هر کسی توهین کنی.
آبدار باشی یا هر چیز دیگر اولا که یک مقاومت مردمی و گسترده به همه نیروها و توانمندی ها و استعداد های صف خلق نیاز دارد. مثلا اگر پدر سرکار آبدار چی مقاومت مردم می شد بد بود؟
دوما من آقای مولایی نژاد را خیلی خوب بخاطر دارم و ایشان ویژگی های خوبی داشت که یکی از آنها عدم دگماتیسم و بسته نبودن ذهن او بود.
مولایی نژاد فکر باز و گسترده ای داشت و عمیقا ادم دمکراتی بود بهمین دلیل در کنار تشکیلات بسته و ذهن منجمد خواه مسعود رجوی نمی توانست دوام بیاورد.
اتفاقا وجود مولایی نژاد ها در کنار این مقاومت خیلی هم لازم بود تا بتواند در ذهن بسته رجوی و سایر مسئولان سازمان تاثیر مثبت بگذارد.
حالا شما بخود اجازه می دهی مولایی نژاد را به صفت آبدار چی باشی به خیال خودت مورد توهین قرار دهی اما بد نیست اگر بگویی خودت را به چه عنوانی معرفی می کنی و توضیح بدهی که چرا از رجوی بریدی.
رفیق گرمابه
کامنت "رفیق گرمابه" مرا هم بیاد خاطره ای از آقای مولایی نژاد انداخت که جای ذکرش هست.
سال 65 بود و زنده یاد هایده در مصاحبه ای گفته بود که دلش برای حال و هوای قدیم تهران و از جمله دلش برای نان سنگگ تنگ شده.
در فضای حاکم بر سازمان در آن روزها بسیاری از نفرات سازمان در گفتگو ها این جمله زنده یاد هایده را مورد تمسخر قرار می دادند (لابد انتظار داشتند که هایده هم بیاید "انقلاب" بکند و کنیز "خواهرمریم" بشود)
در این فضا یادم هست که در جواب یکی از مسئولان که این جمله "زنده یاد هایده " را تکرار کرد آقای مولایی نژاد به او پاخی داد به این مضمون که "خوب هایده هم ایرانی است و چه ایرادی دارد ؟ هایده هم دلش برای وطنش تنگ شده و اتفاقا این نحوه بیان دلتنگی اش خیلی هم انسانی و زیباست ".
این جواب آقای مولایی نژاد طرف مقابل را به سکوت وا داشت و سایر ین را هم که در آنجا حاضر بودند را به فکر کردن وا داشت.
اگر با این اوصاف آقای مولایی نژاد آبدار باشی است پس ای کاش آقای همایون نبی آدم هم یک هزارم شعور یک ابدار باشی را می داشت.
ح ن
این الاغائی که بجای فهم درد آقای مولائی همش ناراحتن که این مرد دلسوخته و با شرافت چرا اصلن دهنشو باز کرده و خفه نشده بهتره برن تو طویله رهبری کاه و علفشونو بخورن بذاران بقیه به حرفای یک ایرانی با شرف گوش بدن
در باره بنی ادم فقط بگم
خر چه داند قیمت قند و نبات
برو کاه و یونجه خودتو بخور تو درد نمی فهمی چیه
معمولا در این گونه موارد دو نگاه در برابر هم قرار می گیرند نگاه معطوف به قدرت که چیزی در چنته ندارد و نقش طوطی را بازی می کند و هر چه استاد ازل گفت می گویند که بایدبرایشان ارزوی پایداری کرد وگفت ادامه دهید و در نهایت سره از نا سره باز شناخته خواهد شد.نگاه دیگر جنبه نقد واصلاع را دارد که باید سپاسگذارشان بود که بدون وجودشان پیشرفتی در اندیشه حاصل نخواهد شد.
سپاس گزارهمه شما هستم که زحمت کشیدید و نظر دادید برایم آموزنده بود زیرا من براستی معتقدم ضعف های من ومادر انیگونه تبادل فکری و واکاوی عقلانی است که می تواند از دنیای مبهم ومه آلود گامی به سوی جهانی روشن و باز بردارد.دوستی به ناقص بودن بعضی از وقایع اشاره کرد که درست است ولی از آن دوران بیش از سه دهه می گذارد و احتمال خطا می باشد ولی من درباره نام علی جمالی بسیار فکر کردم ولی بخاطر نیاوردم ایشان آن زمان در شیکاگو بود و نظریه پرداز انجمن ولی انجمن دانشجوبان مسلمان ایرانی هوا دار سازمان مجاهدین در 1356 بوجود آمد و تعدادی از دوستان ختی چند ماهی قبل از انقلاب بایران برگشتند در نتیجه زیاد شناخته نشد.دوستی از بایگاه شکری گفته بودند و مسئله سیگار تا آنجاکه بیاد دارم سیگار ممنوع نبود و بنگال من هم پهلو ی اطاق اسماعیل گرامی نبود و بادم نیست که وفا در آنجا زندگی می کرد ولی رفت و آمدی به آنجاداشت.
انسان متعهد و با وجدان و شریف آقای رضا مولائی نژاد گرامی
تجربه شما در طول سالهای بعد بارها و بارها در تجربیات مختلف منجمله تجربه تلخ خود من مهر تائید خورده است وراستی آن تائید شده است .باید برای آنها که نمیخواهند بفهمند متاسف بود.درود بر شما و به آرزوی اینکه بتوان هر چه بیشتر تجربیات را در اختیار دیگران قرار داد . موفق باشید
صحبت های آقای مولایی نژاد درباره گریه مهر تابان در نشست پرویز یعقوبی من را بیاد گریه شام و سحر شکر که ضایع نشد قطره باران ما گوهر یکدانه شد انداخت. مرتضی اسماعیلی
آقای مولأیی نژاد با سلام به شما،
آقای علی جمالی نظریه پرداز و به قولی تئوریسین سازمان دانشجویان مسلمان ایرانی بود، البته کسان دیگری هم بودند, امثال مسعود کنتاکی (متاسفانه نام فامیلی ایشان را به یاد ندارم) و دیگران. اگر اشتباه نکنم آقای علی جمالی یکی از دوستان بسیار نزدیک آقای میثمی بودند.
سازمان دانشجویان مسلمان ایرانی در سال ۱۳۵۵ بنیاد نهاده شد و مرکز اصلی آن در شیکاگو بود و دارای واحد هایی در دیگر شهرها. بنیان گذاشتن این سازمان برمیگشت به جریانی که در سازمان مجاهدین اتفاق افتاده بود (جریان تقی شهرام). بیشتر افراد تشکیل دهنده این سازمان در گذشته با سازمان رزمندگان (طرفداران چریکهای فدایی خلق) همکاری میکردند که بعد از این جریان انشعاب کرده و سازمان خود را تشکیل دادند. اکثریت افراد این سازمان چند ماهی قبل و بعد از انقلاب به ایران باز گشتند.
در سال ۱۹۷۷ که شاه به آمریکا آمد، تمامی سازمانهای سیاسی تظاهرات عظیمی در مقابل کاخ سفید انجام دادند و خوب به یاد دارم که سازمان دانشجویان مسلمان اولین سازمانی بود که تمامی محوطه جلوی کاخ سفید را برای خود رزرو کرده بود که مبادا طرفداران شاه آنجا را رزرو کنند و در جلسه ا یی که افراد این سازمان با دیگر نمایندگان کنفدرسیون به عمل آوردند (شخصاً در این جلسه حضور داشتم) محوطه جلوی کاخ سفید را تقسیم بندی کرده و در روز تظاهرات هر کدام برای چند دقیقه شعارهای خود را میدادند و بعد نوبت دیگری میشد.
تنها جریانی که در جلوی کاخ سفید حاضر نشد انجمن اسلامی (یزدی) بود و آنان به صورت راهپیمایی در خیابان دست به تظاهرات زدند. انگاری دیروز بود که افراد انجمن اسلامی از خیابان کنار کاخ سفید رد میشدند و دیگر سازمانها به احترام شعارهای خود را قطع کرده تا آنان بتوانند شعار دهند و دیگر سازمانها در بعضی از شعارها با آنان همراهی میکردند.
اما در مورد آن سازمانی که شما از آن صحبت میکنید (به سرکردگی شریف و ....) همانطور که قبل نوشتم، هیچ اثری از آن نبود و سوای کنفدراسیون فقط دو سازمان دانشجویی دیگر وجود داشت، یکی انجمن اسلامی دانشجویان (ابراهیم یزدی و ....) و دیگری سازمان دنشجویان مسلمان ایرانی (علی جمالی و .....).
برای تاریخ نگاری
از همان سال 1360 هرچه گفتند دروغ بود دائم دروغ گفتند و ما باور کردیم ولی اخرش مشخص شد هنوز هم دائما دروغ میگویند و واقعا روی دست چوپان دروغگو بلند شده اند و دارند روی رنج و بدبختی یک نشل زندگیشان را میکنند خاک بر آن سرشان کنند که به اسم مبارزه با خمینی پست فطرت راه همان آخوند کثافت را رفتند
کذاب الکاذبین همین رهبر است و بس ولی تو لجن فرو رفت جایش همان جای خامنهای است اصلا با این اخلاقیات بهترین جانشین برای خامنه همین است چون فقط بسیجی خر نفهم میخواهد صفر کیلومتر و گوش بفرمان
ارسال یک نظر