دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۴ تیر ۱۳, شنبه

گفت و شنود با اسماعیل وفا یغمائی انقلاب ایدئولوژیک . قسمت هشتم


 
گوی و میدان آماده‌است. آماده برای کسانی که خود کاری نمی‌کنند اما وقتی دیگران کاری کنند، آزرده می‌شوند. امیدوارم این گفت و شنود که با مرارت بسیار صورت می‌گیرد به انصاف و واقع بینی ما (همه ما) بیافزاید.ادامه گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۸) 

۲۲۳ نظر:

‏1 – 200 از 223   ‏جدیدتر›   ‏جدیدترین»
زهره .آذر شاد گفت...

هزار درود واقعا این بحث مهم تاریخی را باید با همین روشنی توضیح داد برای شما ارزو میکنم موفق باشید

م.ح فرانسه گفت...

دست مریزاد

ثریا ریگی گفت...

ممنون از اقای همنشین بهار و آقای اسماعیل وفا یغمائی این گفتگو به غیر از ارزش تاریخی و سیاسی بخصوص در زمینه شیوه یک گفتگوی علمی وبا انصاف بسیار بسیار عالی است درود بر شما

خدیجه اجیده گفت...

اگر معنای انقلاب ایدئولوژی را افراد واداده و بریده میفهمیدند که این انقلاب نبود این انقلاب را فقط انقلابی دلیر میفهمد و بس

جواد برلین گفت...

ممنون خیلی عالی بخصوص از لحاظ موزیک هم بسیار جالب است

منصور لرستانی گفت...

کبوتر با کبوتر باز با باز
کند تواب با تواب پرواز

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...

اقای همنشین بهار:
"حیف از آیات قرانی و ابیات مثنوی و اشارات علمی مربوط به تکامل در آن نوشتار...
راست گفته‌اند که «چمچه ای قطران، کوزه ای عسل را ضایع می‌کند»"
حیف از آیات قرانی!!!!

آیات قرآنی !!!!!
1 - بکشید در راه خدا که خدا به گفتار و کردار خلق شنوا و داناست. ( قرآن . سوره بقره . 244)

2 - شما ای اهل ایمان کافران را بکشید و با آنان کارزار کنید تا خدا آنان را بدست شما عذاب کند و خوار گرداند. (قرآن . سوره توبه . 14)

3 - آنان در دین شما تمسخر و طعن زنند ، آنان را بکشید که انان را سوگند استواری نیست ، تا از ترس شمشیر از طعن زدن به اسلام بس کنند. ( قرآن . سوره توبه . 12)

4 - و مرد و زن دزد را به سزاى آنچه كرده‏ اند دستشان را به عنوان كيفرى از جانب خدا ببريد و خداوند توانا و حكيم است. (قرآن . سوره مائده . آیه 38)

5 - دوست دارند همچنان که خود به راه کفر میروند شما نیز کافر شوید تا برابر گردید. پس با هیچ یک از آنان دوستی مکنید تا آنگاه که در راه خدا مهاجرت کنند. و اگر سر باز زدند در هرجا که آنها را بیابید بگیرید و بکشید و هیچ یک از آنها را به دوستی و یاری برمگزینید. (قرآن . سوره النساء . آیه 89)

6 - خدا جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده ، آنها که در راه خدا جهاد کنند و دشمنان دین را به قتل رسانند و یا خود کشته شوند. (قرآن . سوره توبه . 111)

7 - ای اهل ایمان هر که از اهل کتاب ( یهودی و نصاری ) که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده و آنچه را خدا و رسولش حرام کرده ، حرام نمیدانند بکشید تا آنگاه با ذلت تواضع به اسلام جزیه دهند. ( قرآن . سوره توبه .29)

8 - هرجا که آنها را بیابید بکشید و از آنجا که شما را رانده اند، برانیدشان، که فتنه از قتل بدتر است. و در مسجد الحرام با آنها مجنگید مگر آنکه با شما بجنگند. و چون با شما جنگیدند بکشیدشان که این است پاداش کافران. (قرآن . سوره بقره . آیه 191 )

9 - و آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: من با شمایم. شما مومنان را به پایداری وادارید. من در دلهای کافران بیم خواهم افکند. بر گردنهایشان بزنید و انگشتانشان را قطع کنید. (قرآن . سوره الانفال . آیه 12)


10 - ای اهل ایمان با کافران از هر که به شما نزدیک تر است شروع کنید و انان را بکشید ، و باید کفار در شما درشتی و نیرومندی و قوت پایداری حس کنند و بدانید که خدا همیشه یار پرهیزکاران است. (قرآن . سوره توبه .آیه 123)

11 - پس چون ماههاي حرام به سر آمد آنگاه مشركان را هر جا يافتيد به قتل رسانيد. و آنها را دستگير و محاصره كنيد. و هر سو در كمين آنها باشيد. چنانچه توبه كردند و نماز به پاي داشتند و زكات دادند پس از آنها دست بداريد. كه خدا آمرزنده و مهربان است. (قرآن . سورهُ توبه . آیه 5)

12 - چون با کافران روبرو شديد، گردنشان را بزنید. و چون آنها را سخت فرو فکنديد، اسيرشان کنيد و سخت ببنديد. آنگاه يا به منت آزاد کنيد یا به فدیه. تا آنگاه که جنگ به پايان آيد. و اين است حکم خدا. و اگر خدا ميخواست از آنان انتقام ميگرفت، ولی خواست تا شمارا به یکدیگر بیازماید. و آنان که در راه خدا کشته شده اند اعمالشان را باطل نميکند. (قرآن . سوره محمد .آيه 4)

13 - اگر در راه خدا کشته شوید در آن جهان به رحمت و آمرزش خدا نائل شوید و ان بهتر از هر چیزیست که در حیات دنیا در حیات دنیا برای خود فراهم توان آورد. (قرآن . سوره آل عمران. آیه 157)

14 - ای مؤمنان کافران را بکشید که در زمین فتنه و فساد دیگری نماند و آئین همه دین خدا گردد. (قرآن . سوره انفال .آیه 39)


15 - اینان لعنت شدگانند. هرجا یافته شوند باید دستگیر گردند و به سختی کشته شوند. (قرآن . سوره احزاب .آیه 61)

16 - مؤمنان باید در راه خدا ، آنان را که حیات مادی دنیا را بر آخرت برگزیدند بکشند و هر کس در جهاد در راه خدا کشته شد و یا فاتح گردید زود باشد که او را در بهشت ابدی اجری عظیم دهیم ( قرآن . سوره نساء .آیه 74)

17 - اهل ایمان در راه خدا و کافران در راه شیطان میجنگند ، پس شمامؤمنان با دوستان شیطان قتال کنید که مکر و سیاست شیطان بسیار سست و ضعیف است .(قرآن . سوره نساء .آیه 76)

18 - و آن گروه از مشرکان را ( از یهودان ) که پشتیبان و کمک مشرکان بودند خدا از حصار و سنگرهاشان فرود آورد و در دلشان از شما مسلمین ترس افکند تا آن گروهی از آنها را به قتل رسانیده و گروهی را اسیر گردانیدند (قرآن . سوره احزاب .آیه 26)

19 - ای مؤمنان نه شما بلکه خدا کافران را کشت و ای رسول چون تیری افکندی نه تو بلکه خدا افکند.(قرآن . سوره انفال .آیه 17)

....
....
....

کجای این شقاوت و سنگدلی جای حیف و تاسف دارد؟!!

فرشید

علی. ب. د. گفت...

اسماعیل عزیز
سلام بر تو . من هم در ان جلسات بودم با تو سی سال پیش . ترمی که رهبر بکار برد برای ازدواج این ترم که تو نوشتی خیلی محترمانه است. او چیز دیگری گفت که همه را شوکه کرد . نمیدانم من که قلم نوشتن ندارم و به دلیل سکته خانه نشینم ولی تو که توانش داری خوب است همانطور که اتفاق افتاده بگوئی خیلی حرفها هست که بر دل مانده چبگویم سلامت باشی
علی.ب.د

ترا خوب میشناسم گفت...

اسماعیل تو یک بشکه بزرگ و چاق و زشت و بد ترکیب معلومات و خاطرات درهم ریخته ای و اصلا نمیتوانی بفهمی چی برای چه روی داده بنابر این وسط یک جنگل حرف مفت و مزخرف داری جان میکنی دلم بحالت میسوزد

ناشناس گفت...

تو این هیر و بیر یک عده شدن آفتابه دار رجوی! مثل یک عده اوباش به قیافه و ترکیب مردم کار دارند. این بوزینه گان نمیفهمند که سیرت مهم است نه صورت!

فرشید

esmail گفت...

ترا میشناسم گرامی.کار کار طبیعت است و دست من نبود. البته من مشکلی ندارم بقول شما بشکه هم در زندگی بدرد میخورد بخصوص میبینی الان دنیا دارد دنبال یک بشکه نفت چه تلاشها میکند بنا براین نگران نباش و عزتت زیاد

ناشناس گفت...

با سلام به دوستی که (در جند نظر پیش) آیاتی از قران را در نظرشان نوشته‌ و جلوی آن علامت تعجب !!!! گذاشته‌اند.
مبانی و استنادها به اعمال قهر فقط منحصر به اسلام و ادیان ابراهیمی نیست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
متون مقدس همه‌ی ادیان حاوی نکاتی است که اگر [داعش گونه فکر کنیم یا] ملا نقطی در نظر گرفته شوند، نابودی بی‌گذشت دشمنان خدا، مشرکین، اهانت کنندگان به خدا و مرتدها را می‌طلبند.
مدارک بسیاری از مراحل مختلف تاریخ کلیساهای مسیحی وجود دارند که نشان می‌دهند اعمال قهر به استناد به متون مقدس به دستور و در خدمت کلیساهای مسیحی انجام گرفته و جنگجویان و سربازان به کشت و کشتار ترغیب شده اند. یرای نمونه می‌توان قرن‌ها پیگرد به اصطلاح کفار، مرتدها و کشتار یهودیان‌ و جنگ‌های صلیبی را اشاره نمود که به دستور یا به تایید پاپ و کلیساهای مسیحی به وقوع پیوستند. حال از جنگ‌های فرقه‌های مسیحی علیه یکدیگر و از این به اصطلاح استدلال که مقام و موضع پاپ و کلیسا در برابر دیگران موضع «ارباب است، نه خدمتکار». می‌گذریم.
...
در تورات اشاره شده موقعی که اسراییلی‌ها تندیس گوساله‌ای از طلا ساختند و آن را پرستش کردند، موسی برافروخت و به خواست خدا دستور داد خادمین معبد در یک شب سه هزار نفر از اقوام و خویشان‌شان را بکشند، چون به خداوند توهین کرده بودند.

جنگ خونین بین اکثریت سنگـال‌های بودیست و اکثریت تامیل‌های هندوئیست در سیرلانکا، منازعات خونین بین بودیست‌ها و مسلمان‌ها در تایلند، حملات شدید بودیست‌ها علیه مسلمان‌ها در سیرلانکا و برمه (میانمار)...
سیاست ضد مسیحی و ضد اسلامی جنبش هیندوتوا (Hindutva)همه و همه نشان می‌دهد که رفتار خشن و قهرآمیز خاص آیین یهود و مسیحیت یا اسلام نیست.

توجه کنیم که در قران، معنای اصلی واژه‌ی «جهــاد»، تلاش و اهتمام است اما می‌بینیم که با معانی و مفاهیم متفاوت به کار برده می‌شود و از أن دشنه و کینه و جنگ به اصطلاح مقدس ساخته‌اند.
...
بخشی از مطلبی که آقای محمد ربوبی از مقاله گرد آلتهوف، توماس بوئر، و پری اشمیدت لویکر ترجمه کرده اند.
سلام

از هلند گفت...

آقای یغمایی، دشنام ها و حرفهای مسخره را دیگر نیاورید. همین آدم مسخره ای به نام ترا می شناسم! به شما دشنام داده...حیف نیست که مزخرفات آن آقای دوب شده در مسمر (مخخف مسعود مریم!) را می آورید و جواب می دهید...این هم توهین است...توهین ها به خودتان را هم اینجا نیاورید خواهشن.

از هلند گفت...

آقای یغمایی، دشنام ها و حرفهای مسخره را دیگر نیاورید. همین آدم مسخره ای به نام ترا می شناسم! به شما دشنام داده...حیف نیست که مزخرفات آن آقای دوب شده در مسمر (مخخف مسعود مریم!) را می آورید و جواب می دهید...این هم توهین است...توهین ها به خودتان را هم اینجا نیاورید خواهشن.

ناشناس گفت...

مرد محترمی (سلام!) فرموده اند:"مبانی و استنادها به اعمال قهر فقط منحصر به اسلام و ادیان ابراهیمی نیست. "

جواب: ۱-خوب نباشد آنها هم اگر مثل قرآن و اسلام هستند، ارتجاعی اند. اینجا بحث راجع به فرمایش آقای همنشین بهار بود که برای آیات قرآن دل میسوزاندند! و نه مذاهب دیگر! اینرا هم گفته باشم کا در هیچ دینی مثل اسلام خشونت نهادینه نشده است.
۲- من هر حرفی زدم مرجع آنرا هم گفتم، شما مرجع ارائه نکرده اید و لذا ادعاهای شما قابل راست آزمایی نیستند.

فرشید

ناشناس گفت...

در هر انقلابی برای حفظ شعله جنبش کارهای زیادی صورت گرفته که عده ای درک نمی کنند. شما هم این را درک نمی کنید ولی سی سال بمدد همین انقلاب درونی مبارزه ادامه دارد
د.حاجی

ناشناس گفت...

اسمال خان
واسه این مصاحبه چقدر پول گرفتی؟
انگار همه از نرخ تو خبر دارن و باهات معامله میکنن
تو فقط این لیست قیمتهات رو به من نمیدی

ایرج

سیما.فرانسه گفت...

آقای همنشین من این رساله حیات هر چهار قسمتش را خوانده ام یک نوشته سر هم بندی شده و بسیار بی پایه و مزخرفی است که فقط کسانی که واقعا هچ نوعی شناخت درست ندارند باورش میکنند یک مشت چرندیات بدون منطق و غیر مستندی هست که فقط بدرد افرادی میخورد که قبل از اون همه بحث را قبول دارند!! من ولی فکر نمیکنم این از مسعود رجوی باشد چون سبک اون اینقدرها هم بی پایه و مزخرف نبود پیشنهادم هم این هست که این رساله را همه بخوانند خیلی جالب هست

اشرفی استوار گفت...

درود بر مسعود و مریم رجوی معماران انقلاب رهائی بخش ایدئولوزیک و سازندگان نسل شکست ناپذیر مجاهد خلق
درود درود درود
اشرفی استوار

ناشناس گفت...

تراژدی یک تفکر

1344- سال پایه گذاری سازمان مجاهدین. سازمانی فاقد یک ایدئولوژی مسنجم، که از یک تضاد ساختاری عظیم رنج می برد.
این تضاد بارز در زیر عملیات مسلحانه پوشیده شد؛ و بعدها نام عمل گرایی به آن نهادند
1354- بارز شدن این تضاد آشکار در غالب یک انشعاب و سه سره شدن این تفکر در اشکال راست سنتی وگروهی با تمایلات مارکسیتستی و گروهی دیگر با تمایلات فرقه ایی که سعی می کرد خود را جریانی اصولی وانمود کند.
1364- گروهی که در سال 1354 با تمایلات فرقه ای شکل گرفته بود، بعد از شکستهای فاحش سیاسی و استراتژیک تحت رهبری فردی قدرت طلب بنام مسعود رجوی دست به یک کودتا زد تا خود را از شر سئولات منتقدین خلاص کند . بدین ترتیب وارد باتلاقی شد که جز نابودی حاصل دیگری نداشت.
ناظر

ناشناس گفت...

پیشگو
به اطلاع دوستان میرسانیم که ما پیشگویان و منجمین با رئیس دفتر شیطان تماس گرفتیم برای مصاحبه در رابطه با انقلاب ایدئولوزیک اما رئیس دفتر شیطان گفتند که حال شیطان خوب نیست و بسیار بهم ریخته و قاطی کرده پرسیدیم چرا؟
انها گفتند که شیطان میگوید هنر من و تمام وجود من کلک است و کلک است و کلک اما وقتی با موضوع انقلاب ایدئولوزیک مواجه شدم و دوباره ان بحث زنده شد بسیار قاطی کردم از اینکه من معلم اینها بودم من بودم که همه چیز را به اینها یاد دادم اما می بینم اینها میخواهند رودست من بلند شوند در نتیجه مانده ام که چه بکنم
انها از قول شیطان گفتند ایده انقلاب ایدئولوزیک اول از ذهن خود من بیرون زد و من تا به اینها اشاره کردم دیدم که اینها همه چیز را فوت اب هستند و تا امدم به خودم بیایم دیدم ای دل غافل اینها تا ته رفته اند
شیطان تاکید کردند که من با اینکه شیطان هستم ولی هیچگاه پایم را از گلیم خودم درازتر نمی کنم من به مردم را دزدی کلک شارلاطان بازی شیادی پدرسوخته گری رمالی و دهها چیز دیگه یاد میدم ولی هیچگاه به کسانی که به راه حقیقت میروند پشت پا نمی زنم اینها همه درس های مرا پیاده کرده اند و بیش از انکه من میخواسته ام رفته ام و الان مانده ام که چگونه انها را به نقطه شیطانی برگردانم
شیطان تاکید کردند که من با اینکه شیطان هستم ولی اینها حالم را بهم زده اند به همین دلیل من پرده ها را کنار میزنم و بعنوان یک شیطان میگویم انقلاب ایدئولوزیک فقط یک نمایشنامه بوده که توسط یک هنرپیشه مجرب به نام شازده و بانو به اجرا در امده سیاه لشگر های این نمایشنامه هم همان که یغمائی گفته خودش و بسیاری از ادم ساده دل بوده اند البته خوب وافعیت هم همین است ما کارمان کلاه گذاشتن بر سر ادم های ساده دل است
شیطان در اخر گفتند حالم که بهتر شود خودم یک مصاحبه مفصل با پیشگو خوهم داشت

هه هه هه هه هه گفت...

این رساله بیشتر به قرن اول دوم هجری میخوره الان خود آخوندها هم به این چیزها شک دارن

تواب گفت...

استغفرالله از این حرفها

ناشناس گفت...

وعده ما و شما میدان آزادی انجا شاید بفهمید انقلاب ایدئولوزیک یعنی چه وقتی خواهر مریم را میلیونها ایرانی میبینند و دفتر آزادی ایران ورق میخورد وقتی برادر مسعود عزیز ما مانند شیر میغرد ای لعنت به خمینی و خمینی صفتان
ایرانی

ماشالله گفت...

اگر کسی می تواند این چند خط از رساله حیات را توضیح بدهد که یعنی چه من که نفهمیدم


«متکامل ترین نمود مادی کار سترگ مسعود رجوی در تعمیق و ترویج مفاهیم و ارزشهای ایدئولوژی توحیدی در عمل انقلابی برای خلقش، کشف جایگاه آرمانی مریم رجوی بعنوان ذیصلاح ترین پرچمدار توحید در صحنه های سخت و خونین رزم با درنده ترین مرتجعین تاریخمان و ارتقاء او به نقطهٴ رهبری بود. مریم رجوی، بعد از عبور از کورهٴ گدازان پذیرش مسئولیت این جایگاه، آنچنان در یگانگی و صداقت و پاکیزگی نفس جهش کرد که وارد دنیاهای جدیدی از ادراک حقیقت شد: پس «مهر تابان» نام گرفت و آغازگر انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین و عمیق ترین تأثیرات ارزشهای توحیدی در مجاهدان شد، که گویی هر یک دوباره در دنیایی بکلی نو متولد شده اند: پس «روح بهار» نام گرفت.»
ـــــــــــــــــــــــــــــ
در ماههای پایانی سال ۶۳، در میان ستارگان پیشتاز زمینی در ایران، که از درون شعله های سوزان جنگ مسلحانهٴ انقلابی با حکومت مرتجعین شیطانی دمیده بودند، «فوق ستاره» ای درخشیدن گرفت. آنها طالب پرتوهای سوزان و مطهرش بودند تا رسوبات سنگین جامعهٴ طبقاتی را بزداید و نوری را که «آفتاب آرمان» شان در تار و پود وجودشان نهفته بود رها سازد، تا با آن تیرگی های ابلیسیان ظلمت پرست در جامعهٴ شان را از هم بدرند و آسمان وطنشان را غرق روشنایی کنند.
برای آن «ستارهٴ بزرگ»، که سالها مبارزهٴ سخت با ظالمین و اصحاب ظلمت و تباهی بینشش را عمیق و آینهٴ روح حقیقت جویش را شفاف کرده بود، سرفصل کیفی فرا رسیده بود. سرنوشت حلقهٴ درب وجدان او را می‌کوبید و برای بردنش به منزلگاه جدید از او طلب قربانی می‌کرد: «وجود» کاملش را، آنطور که خود می‌شناختش.
او یک انسان بود، پس «انرژی ایدئولوژیکی» بیکرانی در تار و پود جوهرش نهفته بود که قادرش ساخته بود بار امانتی را بر دوش کشد که آسمانها و زمین و کوهها و دریاها از برداشتنش سر باز زده بودند و او یک انقلابی موحد و اصیل بود، پس دریافت که رسم صدق ورزی و امانت داری در این است که آن وجودش را در پای تقدیری که به نامش نوشته شده بود و با سرنوشت خلقش گره خورده بود فدا کند. از این رو با شجاعتی حماسی وجدانش را به روی سرنوشت گشود، و خود را به شعله های سوزان بزرگترین آزمایش دوران حیاتش سپرد، بی آنکه بداند چه خواهد شد. حتی «مرگ» برایش شیرین بود، زیرا در وادی وفا پای نهاده بود و خود را «بها و خونبهای» جهش پیشتاز خلقش یافته بود...
ـــــــــــــــــــــــــــــ
طوفانهای شدید در درونش بپا شد، و جدالهای مهیب بین «ذهنیت» و «ضرورت»، و بین آنچه که «هست» و آنچه که «می تواند و باید» باشد در گرفت. احساس می‌کرد که دیگر آن «خود»ی که می‌شناخت قادر به تحمل سنگینی ضربات آن طوفانها و سوزش شعله های آن جدالها نیست.
روحش منقبض و شخصیتش به درون فرو ریخت. گویی که «یک شبه ره سی ساله پیمود»...
انرژی رها شده اش به حدی بود که در تصور انسان و هیچ مقیاس زمینی نمی‌گنجد: E=mc2

فروزنده رحیمی گفت...

در بهترین حالتش میشود این چیز را فهمید که مسعود رجوی هر کار کرده و میکند برای حفظ انقلاب و ادامه آن کرده و هیچ نفع شخص هم نداشته ولی امثال شماها اگر هم رزیمی نباشید یک عده افراد خوش نشین در خارج کشور هستید که هیچ تعهداتی جز زندگی خودتان ندارید و برای همین هم نمی فهمید مسعود رجوی چی میکند و چه میگوید واقعا متاسفم

ناشناس گفت...


جناب همشنین بهار

لظفا بفرمایید این مطلب "رساله حیات" را در کجا و چگونه می توان یافت و مطالعه کرد.

سپاسگزارم
غلام شیدایی

ناشناس گفت...

آخه شما که مجاهدین و رهبران آنهارا قبول ندارید، مریض هستید که میخواهید انقلاب ایدئولوژیک آنها را تفسیر و تحلیل کنید؟ این را میگویند بیعار و بی درد بودن، وافعا بیچاره مردم که روشنفکرانش شماها باشید.

موشکاف

منصور لرستانی گفت...

اینها هم مرض دارند هم پدر و مادر ندارند اصلا به شما چه؟ این انقلاب را کسانی باید تحلیل کنند که تن به این انقلاب انسانساز سپرده اند نه شما

ناشناس گفت...

نه برای برادر «موشکاف» که خودش فوت آب است، برای کسانیکه نظرات آلوده امثال ایشان را می‌خوانند.
=====
بیشتر کسانیکه فاشیسم را تفسیر و تحلیل کرده‌اند، آن را (و امثال هیتلر و موسولینی را) قبول نداشتند.
مارکس یا انگلس و رزا لوکزامبورگ هم، امپریالیسم را زیر سئوال بردند و برای آن نقد لازم نبود سردمداران آن را بپذیرند.
پرسان

ناشناس گفت...

موشکاف

کامنت تو تو مرا بیاد شعار آن حزب الهی های خمینی می اندازد که عربده می کشیدند "کسی که رای نداده حق نظر نداره"
خوب است بدانی که برای تفسیر و نحلیل انقلاب ایدئولوژیک رهبر عقیدتی لازم نیست که به آن معتقد باشی.
وظیفه روشنفکر و عنصر آگاه این است که راه را از چاه نشان دهد تا مردم از این چاه به آن چاه نیفتند.
ح ن

ثریا ریگی گفت...

اقای مو شکاف ایا انسانها حق ندارند یک مساله سیاسی و اجتماعی را که مربوط به یک سازمان سیاسی میشود بررسی بکنند؟در تمام دنیا این کار را میکنند ولی شما معلوم نیست چرا مخالفید.مجاهدین نظرات حودشان را در این انقلاب گفته اند چرا دیگر افراد نگویند؟

ناشناس گفت...

منصور لرستانی
تا حالا هیچ بقالی نگفته که ماستش ترش است. ضمنا در این سی سال رهبر به اندازه کافی درباره این شاهکارش تحلیل کرده و توضیح داده و ثمره اش را هم به وضوح دیده ایم.
حالا زمان آن رسیده که شماها دهانهای پر گهرتان را ببندید و بگذارید نظر و نگاه دیگران را هم مردم در این باره بشنوند.
ح ن

ناشناس گفت...

جناب پرسان و ح ن

آنها که فاشیسم را نقد کرده اند، سنگ جلوی پای پارتیزانها نیانداختند. اگر میخواهی قیاس تاریخی کنید، چطور آنطرفش را که به نفع خودتان هست را در نظر میگیرید؟ بحث اتفاقا در همینجاست که در زمان هیتلر امثال همنشین ها بجای نقد هیتلر، چوب لای چرخ پارتیزانها میگذاشتند. برای همین است که میگویم شما که آنها را قبول ندارید چرا انقلاب ایدئولوژیک آنها را نقد که نمیکنید، تمسخر میکنید.

ناشناس گفت...

اسمال اقا سلام!!
جلالخالق!عجب النگ ودولنگی باهمنشین نرینه ات راه انداختی ناقلا!
مگر کلاس اکابر رفتین که این طور اب دوغ خیاری تحلیل می کنید!تا کی شما خیال دارین به شعور مخاطبتون توهین کنید.
شیربرنج

همنشین بهار گفت...

دندان زمان گره ها را باز می کند
- شولوخوف با تزاریسم میانه نداشت اما این موجب نشد که دست از رئالیسم بکشد و در رُمان «دُن آرام» به نقد بلشویک ها هم پرداخت.
- در رخداد کمون پاریس، انگلس با قاتلین پارتیزان‌ها هیچ نسبتی نداشت و از آنان بیزار بیزار بود اما تناقضات ایدئولوژِیک موجود در کمون پاریس را عامل اصلی شکست آن می‌دانست...
- «کولتی ویلسون» نویسنده کتاب «پاریس و کمون» جهل پژوهشگران را نسبت به زیر و بم آن حادثه که فقط در طول یک هفته هزاران انسان قربانی گرفته، زیر سئوال می‌بَرد. شماری از نویسندگان ضد فاشیست، رخداد کمون را درامی تخریب کننده می‌دانند و می‌گویند دولت فرانسه (آنزمان) درگیر گفتگوهای بعد از جنگ با آلمان بود و چنین شورشی جایی برای حضور نداشت. تنها در طول یک هفته حدود ۱۷ هزار نفر جان باختند و چندین بنای تاریخی توسط کمونارها به آتش کشیده شد. فکر آتش زدن کلیسای نوتردام با آنهمه آثار هنری و... فقط و فقط به سود دشمنان کمون تمام شد...
- برخی هواداران کمون پاریس، امثال ویکتور هوگو و امیل زولا را که به این یا آن عمل کمون انتقاد داشتند، متهم به طرفداری از بیسمارک و سرهنگ گالیفه و قاتلین کمونارها می‌کردند اما زمان به آنان خندید.
همنشین بهار

ناشناس گفت...

اسمال خان
این همنشینت خودش رو تولستوی و شولوخف و انگلس و امیل زولا و ویکتورهوگو حساب میکنه،
تو بدبخت که اینقدر تو سر خودت میزنی و از در و دیوار بالا میری و شعر بهاری میگی و دوازده و نیم خط مینویسی چی؟
اصلا به حسابت نمیارن، اندازه پادو هم حسابت نمی کنن.
یارو بخودش میگه تولستوی تو هم رعیت سر زمینای تولستوی

ایرج

ناشناس گفت...

شیر برنج
شمامطالعه و سواد کافی ندارید و تنها و تنها بر اساس یک ایمان کور به رهبر عقیدتی عمل می کنید. زیر اب اندیشه را هم از بیخ از فردای انقلاب ایدئولوژیک جناب رهبر زده اید تا آنجا که مغز تان حتی ایتدایی ترین کار کردهای معمول یک انسان را هم از دست داده است. هر چند بی فایده است اما برای روزی که شاید توان فکر کردن را دوباره باز یافتید می خواهم تجربه آقای موسیلینی فاشیست را بطور خیلی مختصر در چند خط برایتان شرح دهم. آقای موسیلینی سالها پیش از آنکه افراطی ترین راستهای فاشیست ایتالیا را رهبری کند از چپ های ناسیونالیست و مبارز ایتالیا بود. شاید باور نکنید اما موسیلینی در فاصله سالهای 1912 تا 1914 نفر دوم حزب سوسیالیست ایتالیا بود و تحت عنوان سخنگوی انترناسیونالیسم چپ در فاصله 1914 تا 1915 برای وارد کردن ایتالیا در جنگ فعالیت می کرد.
جناب شیر برنج تجربه گذشته ما و نگاهی به گذشته همین موسیلینی می تواند چراغ راه آینده خوبی برای ما باشد.
در سال 1919 آقای موسیلینی هنوز خود را انقلابی می نامید و برنامه انتخاباتی اش هم یک انقلاب اجتماعی واقعی بود که از جمله آن اعلام جمهوری خودمختاری منطقه ای بر قراری انتخابات آزاد حق رای برای زنان و شرکت دادن آنها بصورت متناسب با مردان در امور از میان بر داشتن عناوین اشرافی و پلیس سیاسی (بخوانید اطلاعات) سهیم شدن کارگران در اداره کارخانه ها واگذاری زمین به کسی که روی آن کار می کند ....خلاصه اینکه آقای موسیلینی خواهان برابری اجتماعی بود.
واقعیت اما این است که علیرغم همه شعر و شعارها در عمل بر داشت آقای موسیلینی از انقلاب براشتی خاص (مثل برداشت رهبر عقیدتی ) بود ( اگر فرصت شد بعدا در اینباره توضیح خواهم داد) که با برداشت های معمول و رایج چپ از انقلاب متفاوت بود. اما مهمتر از همه اینها آنچه که زنگ خطر را در گوش همراهان چپ آقای موسیلینی بصدا درآورد ماهیت ضد دمکراتیک و گرایشات دیکتاتور مآبانه او در عمل بود که این دیگر چیزی نبود که از چشم همراهان چپ او( علیرغم تاخیر بسیار شان در شناخت ماهیت موسیلینی ) پنهان بماند و به این ترتیب بود که رفته رفته بعد از 1920 عناصر چپ پیرامون موسیلینی از گرد او پراکنده شدند و جای آنها را دست راستی های افراطی پر کردند.
داستان آقای موسیلینی بسیار مفصل است اما تا همینجا و با این خلاصه می خواهمبه شمام جناب شیر برنج بگویم که می توان روزی انقلابی و چپ بود اما نهایتا به فاشیسم رسید.
بقول حافظ
که ره از صومعه تا دیر مغان این همه نیست.
پس عجالتا بگذارید دیگرانی که زنگ خطر در گوششان نسبت به انقلاب ایدئولوژیک رهبر عقیدتی و نتایج و ثمرات آن بصدا در آمده دیگرانی که زنگ خطر در گوششان با دیدن رفتار های ضد دمکراتیک و سرکوبگرانه رهبر عقیدتی صدا درآمده هم نظرشان را بنویسند و حرفشان را به گوش مردم برسانند.
ح ن

مهدى جعفرى گفت...

دوستان مجاهد و هوادران صديق رهبرى مجاهدين، چراشما دوستان تا مطلب و مقاله ويا نظراتى بيان ميشود سريعا موضع گيرى إحساسى ميكنيد . دوستان مگر َنه اينكه شما همگى به دمكراسى عميقا إيمان داريد و شعار "جمهورى دمكراتيك اسلامى ايران" دولت ايدآل مجاهدين و شوراى ملى مقاومت هست و شما أعضا و هوادران به دمكراتيك بودن آن صد در صد معتقد و پايبنديد و آنچه شما تبليغ اش را ميكنيد اساسا با جمهورى ولايت فَقيه خمينى تفاوت دارد؟ بنابراين چه باك از اين داريد افرادى چون اسماعيل يغمايى ، همنشين بهار و يا ديگران به نقد و بررسى اعمال و سياستهاى مجاهدين بپردازند، مگر سازمان مجاهدين خود همه را نقد و بررسى نكرده و آنها را منتشر نميكند؟ اگر انتقاد و تحليل و بررسى پديده هاى سياسى و اجتماعى أصل بديهى دمكراسى هست و شما دوستان هم به آن معتقديد، پس چگونه است كه زود رنجى خويش را بدون تعمق برزبان مياوريد و حتمااگر منتقد جلوى دستان بود بر سر و صورتش ميكوبيديد. يادآور شوم كه جريان چماقدارى در فاز سياسى نمونه بارز عدم اعتقاد به آزادى و دمكراسى بود كه از سوى خمينى و آخوندها در جامعه توسط عوامل ناآگاه و يا مزدور رژيم بر عليه ديگر گروههاى اجتماعى و سياسى اعمال ميشد وهمچنان با شدت تمام اعمال ميشود. البته كه حق پاسخگويى براى شما و هركس ديگرى در برخورد دمكراتيك مفحوص است بشرط آنكه از تمسخر و حتاكى بدور باشد. اما آيا شما اگر جاى منتقد ، نويسنده و تحليلگر بوديد حتاكى و برچسب زدن را تاب مياورديد؟ نگاهى گذرا به نظرهاى داده شده در اينجا و آنجا از سوى شما دوستان حاكى از عدم حضور منطق و خويشتندارى در بيانات تان است. آيا ميتوان اين گونه برخوردها را با برخوردهاى تشنج آميز و فاقد منطق از سوى چماقداران رژيم ولايت فقيه مقايسه و تشبيح كرد؟
شما دوستان با تعمق و برخورد صحيح ميتوانيد با نوشتن مقاله و رديه اى در رابطه با انتقاد مطرح شده نظرات ديگران رد و محكوم كنيد و بدين گونه َنه موجب رنجش ديگران شده و َنه خدايى ناكرده متهم به ألقابى ميشويد كه تنها شايسته رژيم آخوندها و دنبالچه هايشان است.
اميدوارم اين مطلب موجب رضايت شما و ديگر دوستاني كه انديشه اى جز آگاهى و نقد سالم ندارند، گردد تا بندگانى چون من از برخورد افكار سالم و تعالى بخش سود برده و با اين اميد كه زين پس آيندگان نيز بر اين سنت پايدار باشند.
مهدى جعفرى

ناشناس گفت...

با درود فراوان خدمت جناب یغمائی عالی بود بویژه برسی تاریخی ساختار اسلامی جامعه ایران و عدم درک و درایت سیاسی اجتماعی مسعود رجوی از جامعه ایران و نفوذ خمینی یک نمونه ماجرای شریعتمداری و منتظری که هر کدام از اینها علاوه بر طرفداران زیاد تو خیلی خانه ها مقلد و رساله داشتن هیچ اتفاقی نیفتاد ! من یادم هست در زمان درگیرهای کردستان یا جنگ عراق مردم صف می کشیدن برای رفتن به جبهه جنگ یا کردستان ! داستان زندگی شازده خیلی روشنه این بنده خدا جز چند جزوه دست نویس وخلاصه چند کتاب چیزی از نظر تئوریک سیاسی و ایدئو لوژی و کارکردها ان بارش نبوده همگی ماها هم کلآ چند جلد کتاب هم نخوانده بودیم و از نظر اعتقادی و باوری هم چیزهای کهنه پدر و مادرها بود که به ما ارث رسیده بود! شما در این مصاحبه نقطه ها و جواب مبهمی را باز کردید که تا به حال کسی وارد نشده بود ! من یادم هست با شروع ماجرا جویی ۳۰ خرداد کمتر از ۱ درصد از انهایکه به ما کمک میکردن و در متینگ ها بودن با ما همراه شدن اکثرآنها کنار کشیدن !

حمید

ناشناس گفت...

حالا که جناب همنشین جواب نمی دهد کسی دیگر از خوانندگان اگر بحش اول و دوم "رساله حیات" را دارد لطفا در اینجا بگذارد یا آدرس بدهد که ما هم بتوانیم بخوانیم.
غلام شیدایی

داوود گفت...

جناب مهدی جعفری گرامی‌ مشکل آنجاست که نه سازمان مجاهدین خلق و نه مسعود و مریم رجوی و نه اعضا و هواداران این سازمان و رهبری اصلا و ابداً به آزادی و دمکراسی و ....اعتقاد ندارند و کلاً این مباحث را بیهوده و وقت گیر و نیرو هدر دادن میدانند. اگر غیر از این بود در این ۳۳ سال برای یک بار هم که شده میدیدیم و یا می‌شنیدیم که رهبری مجاهدین با یک مخالف و یا منتقد می‌‌نشست و مباحثه میکرد!! حداقل برای یک بار هم که شده مریم رجوی که ادعای ریاست جمهوری را دارد با خبرنگاران ایرانی (از رسانه‌های مختلف) به مصاحبه می‌‌نشست و بدون واهمه به سوالات آنها جواب میداد!! پس وقتی‌ میبینیم این سازمان و رهبری و هواداران جز فحاشی و توهین سخن دیگری ندارند نتیجه میگیریم که آزادی و دمکراسی و ....یعنی‌ کشک

ج.واقع بین گفت...

عالی علی و باز هم عالی واقعا خیلی خوب و روش و با منطق و بدون دشمنی هست البته آقای رجوی در این انقلاب پیروز شد و سی سال برای خودش فرصت خرید اگر این نبود همان اول کار همه چیز نابود میشد

ناشناس گفت...

آقای یغمایی من مطلب زیر رو چندین روز پیش نوشتم که شامل الطاف سانسورچیانه کسی (احتمالاً شما) شد، ممکنه بفرمایید چرا؟! می گن دوستی بی دلیل میشه اما دشمنی بی دلیل رو کسی نشنیده و ندیده. جل الخالق!

""رساله حیات" رو من دیدم که در یکی از سایتهای بظاهر مستقل گروه رجوی در چندین بخش منتشر شده....
www.iran-efshagari.com

در ضمن دوستان و رفقا مواظب باشید، در طی مدتی که سر همه ما با این مسائل (اگرچه خیلی مهم) گرم شده، رجوی ... واسه سوزندون مدارک زنده سر باقیمانده بروبچه ها در زندان لیبرتی رو زیرآب نکنه! با گفته های یغمایی حالا دیگه همه باید فهمیده باشن چرا رجوی اجازه نمیده بروبچه های باقیمونده از عراق خارج بشن!

با هرکس که میتونید در این مورد باید تماس بگیرین و نگذارین که قضیه از یادها بره چون از یاد رفتن اونها همون و از دنیا رفتن چند هزار آدم با گفتنیهایی مثل گفته های یغمایی هم همون!"

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

جلال ج.ب گفت...

منم مثل واقع بین معتقدم مسعود رجوی و اطرافیانش در این انقلاب پیروز شدند. رجوی سی سال برای خودش زمان خرید و حکومت کرد و هزاران نفر از بین رفتند اگر همان اول معلوم میشد که خوب بود ولی معلوم نشد الان دیگر زمان سپری شد و او هم با زنش شصت هفتاد ساله اند و کار خودشان را کردند این چند ساله هم با امکاناتشان دارین خر شان را میبرند... متاسفانه

ناشناس گفت...

سلام
این گفت و شنود خوب است حدود ۱۰ جلسه ادامه یابد و با اطمینان می‌توان گفت که به دلیل پرسش های خوب و پاسخ های متین ، بسیار اثرگذار خواهد بود.
ماهوان

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...

پیشگو
پیشگویان و منجمین و ستاره شناسان تلاش داشتند که قسمت دوم مصاحبه با شیطان را انجام دهند با توجه به مصاحبه جناب یغمائی در قسمت دوم گفتگویشان با اقای همنشین بهار ما نیز موفق شدیم که شیطان را در اسمان هفتم بیابیم و با او گفتگو کنیم شیطان همه واسطه ها را کنار زدند و گفتند بدلیل اهمیت موضوع حاظر به گفتگو هستند و حالا متن گفتگو
پیشگو .سلام نمی کنیم شیطان
شیطان . این شد درست وفهمیدید که شطان سلام نمی کند
پیشگو .نظرتان را بطور کلی از مسیر پر پیچ و خم انقلاب ایدئولوژیک بگوئید
شیطان .همان طور که قبلا گفتم انقلاب ایدئولوژیک ساخته و پرداخته شخص خودم بود این من بودم که طرح انقلاب ایدئولوژیک را ریختم من بودم که به روح شازده دمیدم که وقت انقلاب ایدئولوژیک است همانگونه که من به روح شاگردم خمینی تلقین کردم که وقت ولایت فقیه است پس بنیان گذار همه اینها من بودم و الان هم پشیمان نیستم چرا که باعث نابودی بسیاری از روابط سالم و انسانی شدم باعث شدم که خیلی ها منحرف شوند باعث شدم بسیاری گرفتار شوند باعث شدم روابط خانوادگی منهدم شود و بسیار نتایج دیگر
اما در موضع یک شیطان کسی که اینهمه را بنیاد نهاده میگویم که هنوز که هنوز است حتی یغمائی و خیلی های دیگر هنوز که هنوز است بصورت دقیق نفهمیده اند که کاری که من کردم بسیار در مدار عالی بوده است
اگر بخواهم جمع بزنم و لپ کلام را بگویم اینگونه میگویم
من با انقلاب ایدئولوژیک روح شیطان را به جسم انسان ریختم و با این کار روح انسان را تسخیر کردم
با تسخیر روح انسان توسط شیطان راحت تر توانستم بنیاد خانواده را متلاشی کنم توانستم عشق را بکشم توانستم انسان را تسخیر کنم و به بندگی خدائی در بیاورم که خودم روح خودم شیطان را به روحش تلقین کرده بودم
نکته ها بسیار است و من چون سرم شلوغ است خلاصه نوشتم که خود بخوانید حدیث مفصل را
پیشگو . با تشکر از جناب شیطان
شیطان .تشکر نیاز نیست من کار و حرفه ام شیطان گری است کارم ساخت ادم هائی مثل خمینی است کارم ساخت و پرداخت ادم هائی است که جنس شان به خمینی نزدیک است من دنبال ادم های خودشیفته میگردم و انها هستند که همیشه بعنوان بازوان من کار میکنند
پیشگو .لعنت بر شیطان
شیطان .فرقی نمی کنه هرچی هم بگید من شیطان هستم و کارم برنامه ریزی شده است درود و لعنت بر من شیطان موثر نیست

خدیجه اجیده گفت...

به کوری چشم همه واداده ها و بریده ها همین مصاحبه نشان میدهد که رهبر انقلاب با چه هوشیاری تحسین انگیزی سازمان پیشتاز را از خطر انشعاب و نابودی نجات داده است

ناشناس گفت...

خدیجه آجیده
من عید نو را به توی خر تبریک میگویم.
پهلوان نطنز

اشرفی پایدار گفت...

درود بر رجوی و انقلاب درونی او. این انقلاب را سستان تحمل نکردند نیکان و پاکان تحمل کردند در مورد بریدن بعضی افرا شمر هم ابتدا از اصحاب مولا علی بود و بعد قاتل امام حسین شد.انقلاب انسانساز درونی راباید از مجاهد خلق اشرفی و مریمی شنید و نه شما شماها فقط بر سطح حرکت میکنید مثل داستان خضر و موسی حقایق را نمی فهمید که اهل فهم و شعور نیستید

یک خر گفت...

باز شما به خرها توهین کردید این دفعه آخر باشد

ناشناس گفت...

درود بر رجوی قهرمان مبارزات ملی ایران در دوران معاصرعلیه وحشی ترین دیکتاتوری مذهبی.مرگ بر خامنه ای کثیف و نوکرانش.
ایرانی

ناشناس گفت...

ممنون از همنشین عزیز و آقای یغمایی گرامی . بسیار روشنگرانە و منصفانە است . دست مریزاد

لقمان

ناشناس گفت...

آقای یغمایی حتماً داستان معلمی که به روستاییهای بیسواد نوشتن مار رو یاد میداد و گیر یکی افتاد که از سادگی دهاتیها سواستفاده کرد و واسه اونها نقش مار کشید و ... یادتون هست! اسم داستان هم که حتماً یادتون هست "شیاد و معلم"! بله شیاد و نه "...".

مثل این یارو شیاده یکی همم دیکتاتوری کرده واسه می گیم شاه دیکتاتور! خمینی هم که آدم کشته بهش می گیم خمینی جلاد! حالا یکی هم پیدا شده که به اعتراف خود شما عمده پیشتازان دو نسل رو که واسه گرفتن آزادی و برابری قیام کرده بودند در یه "انقلاب!؟ (تقلب/تزویر/غش/نیرنگ/دغلی/حیله/خدعه/فریب/تغابن/دستان/دغا/غدر/دوز/کلک/حیله/مکاری/حقه بازی/پستی/سفلگی/دنائت/رذالت) تشکیلاتی" تبدیل کرده به عناصر اجرایی که ازشون میخواد در خدمت امپریالیستها و صهیونیستها زوزه بکشند. کاری که این طرف کرده نهایت پستی، سفلگی، دنائت و رذالته اما شما نوشته من رو به دلیل اینکه گفتم اولی شیاد بوده و دومی مستبد و سومی جلاد بوده و رجوی که پس از اینکه همه قبلی ها رو به چشم خودش دید و پیه اونها هم تا حدودی به تنش خورد اما بازهم پا جای پای اونها و بدتر از اونها گذاشت رو حداقل برای رعایت انصاف در حق شیاد و شاه و خمینی هم که شده باید به یکی از صفات برشمرده در بالا متصف کردو کم کم کم صداش کرد رجوی ر... سانسور می کنید!!!! عجیبه واقعاً! پس لطفاً شما بفرمائید به چه صفتی رجوی ر... رو باید متصف کرد تا از تیغ سانسور شما در امون موند؟!

بعد التحریر: راستی پس از جیم و دیگ وحوض بازیهای رجوی ر... این درجه از پاستوریزگی خیلی نوبرانه وعجیبه!چونکه وقتی یه بابایی در همین سایت شما من رو "کونی" صدا میکرد و ننه و بابام رو هم چیزای دیگه سانسورش نکردین!؟ هرچی هم من بدکاره باشم اما بدکاریهای رجوی رو که نکرده ام! واقعاً برمبنای چه حساب و کتابی سب و دشنام به من یه لا قبا آزاده ولی بیان صفات رجوی ر... ممنوع!؟ بنازم این انصاف و آزادگی شما رو! اینهم آدرسش: https://www.blogger.com/comment.g?blogID=1518213859461616716&postID=23673662414162698

در ضمن دوستان و رفقا مواظب باشید، در طی مدتی که سر همه ما با این مسائل (اگرچه خیلی مهم) گرم شده، رجوی ... واسه سوزندون مدارک زنده سر باقیمانده بروبچه ها در زندان لیبرتی رو زیرآب نکنه! با گفته های یغمایی حالا دیگه همه باید فهمیده باشن چرا رجوی اجازه نمیده بروبچه های باقیمونده از عراق خارج بشن!

با هرکس که میتونید در این مورد باید تماس بگیرین و نگذارین که قضیه از یادها بره چون از یاد رفتن اونها همون و از دنیا رفتن چند هزار آدم با گفتنیهایی مثل گفته های یغمایی هم همون!"

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

ناشناس گفت...

آقای یغمایی حتماً داستان معلمی که به روستاییهای بیسواد نوشتن مار رو یاد میداد و گیر یکی افتاد که از سادگی دهاتیها سواستفاده کرد و واسه اونها نقش مار کشید و ... یادتون هست! اسم داستان هم که حتماً یادتون هست "شیاد و معلم"! بله شیاد و نه "...".

مثل این یارو شیاده یکی همم دیکتاتوری کرده واسه می گیم شاه دیکتاتور! خمینی هم که آدم کشته بهش می گیم خمینی جلاد! حالا یکی هم پیدا شده که به اعتراف خود شما عمده پیشتازان دو نسل رو که واسه گرفتن آزادی و برابری قیام کرده بودند در یه "انقلاب!؟ (تقلب/تزویر/غش/نیرنگ/دغلی/حیله/خدعه/فریب/تغابن/دستان/دغا/غدر/دوز/کلک/حیله/مکاری/حقه بازی/پستی/سفلگی/دنائت/رذالت) تشکیلاتی" تبدیل کرده به عناصر اجرایی که ازشون میخواد در خدمت امپریالیستها و صهیونیستها زوزه بکشند. کاری که این طرف کرده نهایت پستی، سفلگی، دنائت و رذالته اما شما نوشته من رو به دلیل اینکه گفتم اولی شیاد بوده و دومی مستبد و سومی جلاد بوده و رجوی که پس از اینکه همه قبلی ها رو به چشم خودش دید و پیه اونها هم تا حدودی به تنش خورد اما بازهم پا جای پای اونها و بدتر از اونها گذاشت رو حداقل برای رعایت انصاف در حق شیاد و شاه و خمینی هم که شده باید به یکی از صفات برشمرده در بالا متصف کردو کم کم کم صداش کرد رجوی ر... سانسور می کنید!!!! عجیبه واقعاً! پس لطفاً شما بفرمائید به چه صفتی رجوی ر... رو باید متصف کرد تا از تیغ سانسور شما در امون موند؟!

بعد التحریر: راستی پس از جیم و دیگ وحوض بازیهای رجوی ر... این درجه از پاستوریزگی خیلی نوبرانه وعجیبه!چونکه وقتی یه بابایی در همین سایت شما من رو "کونی" صدا میکرد و ننه و بابام رو هم چیزای دیگه سانسورش نکردین!؟ هرچی هم من بدکاره باشم اما بدکاریهای رجوی رو که نکرده ام! واقعاً برمبنای چه حساب و کتابی سب و دشنام به من یه لا قبا آزاده ولی بیان صفات رجوی ر... ممنوع!؟ بنازم این انصاف و آزادگی شما رو! اینهم آدرسش: https://www.blogger.com/comment.g?blogID=1518213859461616716&postID=23673662414162698

در ضمن دوستان و رفقا مواظب باشید، در طی مدتی که سر همه ما با این مسائل (اگرچه خیلی مهم) گرم شده، رجوی ... واسه سوزندون مدارک زنده سر باقیمانده بروبچه ها در زندان لیبرتی رو زیرآب نکنه! با گفته های یغمایی حالا دیگه همه باید فهمیده باشن چرا رجوی اجازه نمیده بروبچه های باقیمونده از عراق خارج بشن!

با هرکس که میتونید در این مورد باید تماس بگیرین و نگذارین که قضیه از یادها بره چون از یاد رفتن اونها همون و از دنیا رفتن چند هزار آدم با گفتنیهایی مثل گفته های یغمایی هم همون!"

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

ناشناس گفت...

برداشت من تا آخر بخش دوم از حرفهای یغمایی:

- انقلاب ایدئولوژیک رجوی بنیاداً وسیله ای بود برای حل مشکل تشکیلاتی که تا آن موقع موجب جدا شدن بسیاری از اعضا و هوادارا شده بود(هدف وسیله رو توجیه می کنه).

- رجوی حقیقت امر رو نمی گه بلکه با صحنه سازی، تئاتر و نمایش به هدف مورد نظرش دست می یابه (هدف وسیله رو توجیه می کنه).

- رجوی در جواب منتقدین یا بحران بوجود میاره یا فرد منتقد رو تحت فشار جمع از پیش توجیه شده قرار میده تا اونو بدهکار کنه و به او اجازه فکر کردن مستقل و تمرکز فکر نده ( تئوری فرقه ای و فاشیستی فشار/کنترل توده/جمع).

- ترویج پابوسی توسط رجوی و تخریب شخصیت افراد تا حدی که به خودشان آسیب جسمی بزنند مثل ابراهیم آل اسحاق، علی زرکش ( مالیخولیا و کیش شخصیت).

- دروغگویی رجوی در مورد پیشنهاد انقلاب ایدئولوژیک توسط علی زرکش( سواستفاده از افراد مثل دستمال توالت).

- بعداز فروکش کردن تاثیر بحران اولیه اا که افراد تونستند فکر کنند مسئله داریها شروع شدو جواب رجوی هم مثل همیشه و بخصوص بعد از عملیات فروغ تولید بحرانهای همیشگی تحت نام بندهای الف، ب، ف، جنسیت، هژمونی زنان، امام زمان، تنگه کوره، صلیب، غسل، عملیات جاری و تبدیل زیست در بحران به روال عادی حفظ تشکیلات (حیات بحران زی و زوال بدون بحران رجوی و رژیم).

- رجوی برای فرار از مسئله دار شدن افراد مرکزیت پس از اا، فیل نبود امنیت و رفتن به عراق رو هوا کرد تا بتونه با دست بازتری با منتقدین برخورد کنه.

-ایدئولوژی کنونی تشکیلات فقط پول و قدرته و به هیچ چیزی مثل خدا و پیغمبر و ... اعتقاد ندارد.

- تشکیلات رجوی جداشدگان ازجمله ناصر زیبایی، ناصر ماکزیمم و ... رو تحت فشار قرار میدن که تبدیل به دشمن بشند تا کسی از هودارها به حرفهای اونها گوش نده!


در ضمن دوستان و رفقا مواظب باشید، در طی مدتی که سر همه ما با این مسائل (اگرچه خیلی مهم) گرم شده، رجوی ... واسه سوزندون مدارک زنده سر باقیمانده بروبچه ها در زندان لیبرتی رو زیرآب نکنه! با گفته های یغمایی حالا دیگه همه باید فهمیده باشن چرا رجوی اجازه نمیده بروبچه های باقیمونده از عراق خارج بشن!

با هرکس که میتونید در این مورد باید تماس بگیرین و نگذارین که قضیه از یادها بره چون از یاد رفتن اونها همون و از دنیا رفتن چند هزار آدم با گفتنیهایی مثل گفته های یغمایی هم همون!"


مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

بهمن گفت...

گفتگوی بسیار پربار و آموزنده ای است که روشن شدن بسیاری از نقاط تاریک, تحولات عجیب و غریب سازمان در دهه ۶۰ کمک میکند. در این رابطه شاید توجه به نکات زیر بتواند به غنای بحث کمک کند.
در اینکه هدف اصلی سرپوش گذاردن برشکست تمام عیار استراتژی مبارزه مسلحانه شهری و قتل عام بیش از ۹۰% از مجاهدین, بود کاملا با شما موافق هستم. اما زمینه های تشکیلاتی و فرهنگی و ایدولوژیک و عاطفی, اجرای نمایشنامه انقلاب (کودتای) ایدولوژیک در سازمان موجود بود. اندیشه های موجود در تفکرات شیعی, نسبت به مقولاتی نظیر امامت, عاشورا, تقدس پیشوایان عقیدتی و در عین حال ذهنیت شدید نیروهای سازمان نسبت به میزان صلاحیت و توانایی کادرهای قدیمی, بسیاری را علیرغم تردیدهایشان به سکوت و تمکین کردن واداشت.
در زمینه عاطفی, هر یک از افراد در پشت سر خود دهها دوست و رفیق بر سردار رفته داشتند که چه بسا حتی تا آنزمان فرصت گریستن را در سوگ یارانشان نیافته بودند و چه بسیار بودند که حتی از زنده ماندن خود نیز شرمگین بودند. این فضای سنگین عاطفی, حتی تصور اینکه ما اینک پس از گریختن از چنگال ملایان خونریز, در دام فریب دوست و محبوب مان, گرفتار شده ایم را غیرممکن میکرد.
اگر به خاطر داشته باشید یکی از فاکتهای اصلی که در جریان نشستهای انقلاب, تشویق افراد برای زنده کردن شهدا در خود بود. به عبارتی از خون شهدا و رنج اسیران سازمان, به عنوان ابزاری موثر برای, رسیدن به اهداف پنهان کودتا, استفاده شد. خون شهدا وسیله ای شد برای خاموش ساختن هر ندا و صدای اعتراض و مخالفتی. مخالفت و اعتراض به مثابه خیانت به خون شهدا تلقی میشد.در همین فضا بود که آقای ابریشمچی فرمودند شرک به مسعود بدتر از شرک به خدا است چرا که خدا را نمی توان دید اما مسعود حی و حاضر در مقابل ماست. و ایشان هنگامیکه گفتند تا بحال دفتر سیاسی با تلاش برای شرکت در تصمیم گیریها حق رهبری را خورده است و در حقیقت به او شرک ورزیده است, کسی به اعتراض بر نخواست. جناب ابریشمچی هم در ادامه تاخت و تاز ایدولوژیک خود, فرمودند که از این پس مسئول همه ما رهبری است و همه ما به ایشان پاسخگو هستیم اما رهبری خودش فقط به خدا پاسخگو است. از ان پس بود ایدولوژی مجاهدین به ایدولوژی مسعود و مریم تغییر کرد و مجاهد خلق به سرباز مسعود و مریم تغییر ماهیت داد.
یکی از ویژگیهای مهم کودتای تشکیلاتی ۶۴, تدریجی و خزنده بودن آن بود به نحوی که حتی بسیاری از کادرهای مسول بتدریج با آشکار شدن نیات اصلی جناب رجوی, جا خورده و مساله دار شدند.
در سایه همین دگردیسی هراس انگیز ایدئولوژیک بود که رهبری جمعی به عنوان مهمترین دستاورد تشکیلاتی بنیان گذاران سازمان و ضامن بقای سازمان پس از ضربات سنگین دهه پنجاه و شهادت سه نسل از بنیانگذاران و رهبران سازمان, براحتی زیر پا گذاشته شد و معیار صلاحیت عضو دیگر نه توان سیاسی-ایدولوژیک و تشکیلاتی فرد, بلکه میزان سرسپردگی وی, به رهبری قرار گرفت.
ادامه دارد.

ناشناس گفت...

DOROUD BAR SHOMA KAILY ALI VA ROSHANGAR AST
ZAKIYEH

ناشناس گفت...

جناب یغمائی گرامی نوروز و سال جدید را خدمت تان تبریک میگم سالی پر از انرژی و سلامتی برای وجودتان و قلم تان آرزومندم !

امیدوارم تجارب تشکیلاتی و مبارزیتان را از زبان خودتان تا در قید حیاتین بشنویم ( دعا و آرزو ۱۲۰ سال طول عمر با عزت را برایتان دارم ) متأسفانه زنده یاد کمال رفعت صفایی از میان ما رفت که کمال می توانست هم به سهم خود کمکی بزرگی در روشنگری داشته باشد !
پروژه های با ارزش شما

- سیمای تاریخی و حقیقی یک قدیس.
- مجموعه یاداشتهای فقط دوازده سطر و نیم.
- انقلاب ایدئولوژیک مصاحبه با همنشین بهار که امیدوارم به صورت یک مجموعه تجربی و علمی دادها و یافتهای ان ارائه شود .
- هفت حصار
- وو .......


حمید

محمد رضا دولکی گفت...

درود!
همین مصاحبه بخوبی نشان میدهد که چقدر آقای رجوی هوشیار بوده و برای حفظ سازمان رزم خود را به هر آب و آتشی زده است
درود بر مسعود
در.د درود درود

خدیجه اجیده گفت...

شماها اگر راز و رمزهای انقلاب ایدئولوژیک را میفهمیدید که به انن ذلت و گمراهی نمی افتادید واقعا فلک زده و بدبخت اید.

فروزنده رحیمی گفت...

تسلیم رژیم ضد بشری به خواست دولتهای غرب اغاز یک پیروزی بزرگ برای مقاومت ایران و جنبش داخل ایران است این پیروزی بزرگ بر خلق قهرمان ایران و شورای ملی مقاومت و رهبران پاکباز جنبش مسعود و مریم گرامی باد

ناشناس گفت...

برداشت من تا آخر بخش سوم از حرفهای یغمایی:

- انقلاب ایدئولوژیک رجوی بنیاداً وسیله ای بود برای حل مشکل تشکیلاتی که تا آن موقع موجب جدا شدن بسیاری از اعضا و هوادارا شده بود(هدف وسیله رو توجیه می کنه).

- رجوی حقیقت امر رو نمی گه بلکه با صحنه سازی، تئاتر و نمایش به هدف مورد نظرش دست می یابه (هدف وسیله رو توجیه می کنه).

- رجوی در جواب منتقدین یا بحران بوجود میاره یا فرد منتقد رو تحت فشار جمع از پیش توجیه شده قرار میده تا اونو بدهکار کنه و به او اجازه فکر کردن مستقل و تمرکز فکر نده ( تئوری فرقه ای و فاشیستی فشار/کنترل توده/جمع).

- ترویج پابوسی توسط رجوی و تخریب شخصیت افراد تا حدی که به خودشان آسیب جسمی بزنند مثل ابراهیم آل اسحاق، علی زرکش ( مالیخولیا و کیش شخصیت).

- دروغگویی رجوی در مورد پیشنهاد انقلاب ایدئولوژیک توسط علی زرکش( سواستفاده از افراد مثل دستمال توالت).

- بعداز فروکش کردن تاثیر بحران اولیه اا که افراد تونستند فکر کنند مسئله داریها شروع شدو جواب رجوی هم مثل همیشه و بخصوص بعد از عملیات فروغ تولید بحرانهای همیشگی تحت نام بندهای الف، ب، ف، جنسیت، هژمونی زنان، امام زمان، تنگه کوره، صلیب، غسل، عملیات جاری و تبدیل زیست در بحران به روال عادی حفظ تشکیلات (حیات بحران زی و زوال بدون بحران رجوی و رژیم).

- رجوی برای فرار از مسئله دار شدن افراد مرکزیت پس از اا، فیل نبود امنیت و رفتن به عراق رو هوا کرد تا بتونه با دست بازتری با منتقدین برخورد کنه.

- تشکیلات رجوی جداشدگان ازجمله ناصر زیبایی، ناصر ماکزیمم و ... رو تحت فشار قرار میدن که تبدیل به دشمن بشند تا کسی از هودارها به حرفهای اونها گوش نده!

- ایدئولوژی کنونی تشکیلات فقط پول و قدرته و به هیچ چیزی مثل خدا و پیغمبر و ... اعتقاد ندارد.

- در ادامه اا چون خیلی افراد از ایدئولوژی و سواد و انگیزه تهی شدند، خیلی راحت پس از جداشدن از رجوی به خمینی و خامنه ای می پیوندند.

- اا یعنی دزدیدن یک جنبش به سود یک باند

- ترس، جبن و بزدلی رجوی علت العلل نپذیرفتن اشتباهات و تولید اا وتعمیم طلاقی که به گفته رجوی تنها طلاق باید می بود به طلاقهای اجباری همگانی و انحرافات بعدیه.

- اا اولیه صرفاً تقلب تشکیلاتی بود چون رجوی از زیر بار پذیرش اشتباهات فرار کرد، با فضاسازی و تئاتر ذهن افراد را به بیراهه برد، حمله گروهی به فرد و انقلابانیدن اوکه از جداشدن افراد جلوگیری کرد و همه رو به رجوی بدهکار کرد، انتقاداز مسئولین تعطیل شد، ممنوع کردن شک به دستورات رجوی، سعی در بیسواد کردن افراد، خطاناپذیر شدن رجوی.

- اگه اا رجوی واقعاً حرفی واسه گفتن در زمینه ایدویلوژیک داشت پس از همه این سالها چهار کلام بحث ایدئولوژیکف فلسفی در عرصه عمومی انتشار میدادند نه اینکه بگن هر کی میخواد بدونه بیاد عراق بفهمه! (در حالیکه ابتدا می گفتن هر کی حالا نمی فهمه ما 10 سال دیگه با مدرک و سند براش توضیح میدیم؛ از من).

- هر کسی در آنزمان فکر میکرد (اگه فکر میکرد، چون امکان فکر کردن به عمد گرفته شده بود) میتونست بفهمه برخورهای جلسات اا اولیه در طی سالهای بعد به نشستهای غسل و طشت و اینجور چیزها فرا می رویند.

- اگه ما که جدا شدیم عقلمون رو به عاطفه اولویت میدادیم، خیلی زودتر می شد مشت این تقلب رو وا کرد.


- رجوی خودش به اسماعیل گفته که با مریم رابطه زناشویی داشته و حرفهایی که در مورد نبود رابطه گفته میشه ریاکاری و دروغه برای توجیه کثافتکاریهای دیگه....


در ضمن دوستان و رفقا مواظب باشید، در طی مدتی که سر همه ما با این مسائل (اگرچه خیلی مهم) گرم شده، رجوی ... واسه سوزندون مدارک زنده سر باقیمانده بروبچه ها در زندان لیبرتی رو زیرآب نکنه! با گفته های یغمایی حالا دیگه همه باید فهمیده باشن چرا رجوی اجازه نمیده بروبچه های باقیمونده از عراق خارج بشن!

با هرکس که میتونید در این مورد باید تماس بگیرین و نگذارین که قضیه از یادها بره چون از یاد رفتن اونها همون و از دنیا رفتن چند هزار آدم با گفتنیهایی مثل گفته های یغمایی هم همون!"


مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

خدیجه اجیده گفت...

هزار تا مصاحبه هم بکنید پیروزی از ان مسعود فرزند انقلابی ایران است این مزخرفات فقط بدرد اخوندها میخورد و بس. فردا ملت ایران خودشان این انقلاب درونی را که باعث پیروزی یک ملت بر اخوندها شده گرامی میدارند

ناشناس گفت...

خدیجه خانم آجیده سلام
باشد به قول سرکار: « پیروزی از ان مسعود فرزند انقلابی ایران است »
اما لطف کنید به «مزخرفات» مستتر در این مصاحبه، پاسخ دهید. اینکه به درد آخوندها می‌خورد یا نمی‌خورد، مسئله ثانوی است.
نا آجیده

مننصور از المان گفت...

منصور از آلمان گفت...

اسماعیل جان سلام
راستش چند سالی میشود که هر از گاهی سری به سایت دریچه زرد میزنم و نوشته ها و اخیرا هم نوار صوتی را میخوانم و میشنوم.من هم جدود ده سالی از جدا شدنم از مجاهدین میگذرد. ولی نفرت و تنفری که تو در نوشته ها و شعرهایت از رهبری مجاهدین بازبانی نیش دار نثار انها میکنی ندارم.من به خوبی میدانم از روزی که خانم اکرم حبیب خانی شما را منتسب به وزارت اطلاعات کرد کلا افسار پاره کردید.و دقیقا از همان نقطه بود که دیگر همه سعی خود را کردید که به هر شکلی به مجاهدین و به خصوص به رهبر ان مسعود رجوی اهانت کنی و بعضی وقتها هم واقعا با منطق ایدئولوژی اسلامی مجاهدین را نفی کردی.من در اینکه شما در اظهاراتتان مختار هستید که هر حرفی به زبان برانید شکی ندارم ولی خدائیش یک بار تمام نوشته ها شعرها و مصاحبه هایت را مرور کن به من حق خواهی داد که بگویم تبدیل به یک انسان کینه توز و تند خو و بد دهن و الخ شده ای نفرت تمامی وجودت را گرفته و سوار بر این کینه توزی هیچ ترمزی هم نداری.اینکه گفته ها و نوشته هایت حاصل سی سال تحقیق است تضادی از من و ما حل نمیکند.مردمی که در ایران هستند به خوبی بدون سی سال تحقیق مجاهدین و آخوندها را از همان روز اولی شناختند و تره برای هیچ کدامشان خرد نمی کنند من و تو بودیم که فکر میکردیم که مردم ناآگاه هستند در حالی که تاریخ اران را هم که حتما مطالعه کرده باشی زمانی که مردم به تنگ آیند میخواهد آخوندها سر کار باشند یا مجاهدین همه را جارو خواهند کرد.یک شاعر با درک درست از شرایط پیرامون خود است که میتواند شعرهای زیبایی خلق کند.من واقعا در شعرهای بهارانه ات هم جز نفرت چیزی یافت نکردم. اینها را ننوشتم که در ستون نظرات چاپ کنی بلکه به عنوان یک دوست که خودم هم سالیان متمادی با مجاهدین بوده ام برایت نوشتم .مجاهدین سرا پا اشکال هستند و حتما روزی باید پاسخگو باشند ولی نوشته های و شعرهایت بیشتر باعث میشود که دلم برای آنها بسوزد.مجاهدین فقط در مسعود و مریم سمبلیزه نمی شوند مجاهدین من و تو تمامی جدا شده ها و افراد فعلی و قبلی آنها هم هستند.حالا تو هی بیا بگو اشکال از شخص مسعود هست .مسعود اگر در نقطه فعلی است محصول بت پرستی من و تو امثال ما است. والسلام

esmail گفت...

منصور گرامی
سلام
اشتباه میکنی
نفرت در کار نیست
بیان درد است و بس
دارد زندگیمان تمام میشود
اینها نباید با ما بگور رود و در نسل بعد تکرار شود
چطور باید حرف زد؟ تو بمن یاد بده زنده باشی

ناشناس گفت...

امیدوارم مجاهدین به پخش فیلمهای انقلاب ایدئولوزیک بپردازند تا بی پایه بودن این حرفهای واقعا بی پایه و اساس مشخص شود من یک عدد دیگر از کتابهای شعر اسماعیل وفا یغمائی را در خانه ام داشتم که ان را هم انداختم به زباله دان جنبش ما به شاعران مسئول احتیاج دارد شاعر اهل درد مثل اقای حمید نصیریان و دکتر زری اصفهانی و آقای مصطفوی و آقای طارق و چندین شاعر و نویسنده که حتی مجاهد نیستند مثل آقای رحمان کریمی و منصور قدر خواه و خیلیها که با شرافت از مقاومت دفاع میکنند درود بر آنها باد
ایرانی

ناشناس گفت...

دوست محترمی که با نام «ایرانی» نظر می‌دهید. سلام
مطمئن باشید آقای اسماعیل یغمائی و همه ما خواهان پخش بدون سانسور (توجه: بذون سانسور) همه (توجه: همه) فیلمهای انقلاب ایدئولوژیک بوده و هستیم.
مینا

احمد رضا.ص گفت...

منصور خان میدونی کی نفرت داره اونی که برادرو مجبور میکنه به خاهر مبارز خودش بگه فاحشه اونی که زن یک شاعرو مجبورش میکنه علیه شوهری که سی سال ازگار براشون زحمت کشیده بگه مزدور ملاها اونی که به یه پیرمرد مترجمش میگه ..نی اونی که جانشین خودش میگیره محاکمه میکنه میکنش یکه یه پول اونی که با هرچی دیکتاتوره میره و میاد اونی که خودشو زنش فرار میکنن وهمراهاشو ول میکنن و هی حسین حسین میکنن اونی که لالاله الاالله که حالم از تو به هم میخوره منصور خیلی نامردی بخداخیلی بیشرفی خیلی پستی من یکی از تو و مث تو واقعا نفرت دارم

ناشناس گفت...

با تشکر فراوان خدمت جناب یغمایی و همنشنین بهار ! موضوع مصاحبه سوم آنالیز کردن دیدگاها و نقطه نظرات مذهبی این باند از کجا آب می خورد می تو اند روشنگری بسیار جالبی باشد چونکه جز چند جزوه کوچک و کپی از کتابهای دیگران اینها چیزی جدیدی برای جامعه روشنفکری مذهبی ایران سال ۵۷ نداشتند تفاوت باورهای اینها با خمینی تو کدام نقطه است ؟ در حال حاضرکپی همدیگر هستند یکی قالب و دیگری مغلوب در حل و فصل چالشهاشون از نظر سیاسی و مذهبی ! شاید جناب یغمایی عزیز با توجه به موقعیت سازمانیش به عنوان مرکزیت تحت پوشش آموزشهای خاص دینی بوده نسبت به اعضای پایینی ؟


من درست از فاز سیاسی در تشکیلات دانشجویی فعا ل بودم زندان و رفتن کردستان و ایستگاه آخر هم پایگاه اشرف ارتش عرا قیبخش و فاجعه دروغ جاویدان !

من هیچوقت نفهمیدم تعریف این آقایان از اسلام و مذهب شیعه با دیدگاهای ملاها و سر آنها خمینی در کجا می باشد تفاوت انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی آنها چیه ؟

به دو نمونه تجربه خودم یکی در سال ۶۴ در پایگاه جزی سلیمانیه بودم ماه گرفتگی اتفاق افتاده بود همه ما را به صف کردن برای خو اندن نماز وحشت !

نمونه دوم بعد از جنایت و فاجعه دروغ جاویدان در اشرف شازده و مهر تابان همه را برای اولین بر در سالن کذایی جمع کردن از هر دری فیلی هوا میکرد با چند تن از افراد بومی که هنگام عقب نشینی به ما پیوسته بودن را بلند کرد و سوال کرد یکی از آنها شخصی بنام شهاب اختیاری بود که حرف های باب دل شازده را می زد شازده هم بادی به قبغبه انداخت طبق معمول سیگارش قیچی و روشن کرد گفت نیرو اصلی من اینها می باشند نه شما روشنفکران گند گاو چاله دهان..........!
آنزمان هر کسی نوشته ای می نوشت دست بدست میان جمعیت حاضر جلو می فرستاد برای شازده من هم یک نوشته ای بر این مبنا چرا افراد سالخورده و و پیر که هیچ آشنایی به فنون نظامی و دفاع ندارند و حتا برای همراهی هم نفر کمکی احتیاج داشتن شما در این عملیات سازماندهی کردید و همگی گرفتار و نا بود شدن ......... ! جواب شازده با یک حالت پر خاشگرانه این بود که داستان طفل شیر خوار قاسم و عباس را هوا کرد !
نمونه تئوریسینها مثل مارکس و انگلس !
مارکس نقش مهمی در پایه‌گذاری علوم اجتماعی داشت. مارکس و انگلس از ۱۸۴۵ به مسائلی اجتماعی پرداخته اند که تا کنون هم به عنوان مبانی جامعه‌شناسی مدرن شناخته می‌شوند. آنها برای اولین بار به موضوع شکل‌گیری جوامع انسانی، اشکال زیست مشترک و روند تکامل اجتماعی پرداختند که امروزه بخش بزرگی از دیدگاه آنها جزء بدیهیات است.
شازده دانش ایدیولوژیکی خود را محصول کاروپژوهشی تحقیقی و آکادمی کدام دانشگاه و تیم می داند دادها و یافتهای جدید ایشون از اسلام انقلابی بندهای دیگ , قابلمه , جیم , غسل , عملیات جاری, طعمه و تف باران و شیرجه رفتن در حوض سنگی و گوشتی کوثر می باشد !

حمید

ناشناس گفت...

آقایان یغمایی و همنشین بهار
من نمی دانم که این نوار گفتگو در چه شرایطی ضبط شده ولی در همین قسمت اول که گوش کردم در چندین جا در حین صحبتهای اقای یغمایی یک عده دارند گل می گویند و گل می شنوند و می خندند که آزار دهنده است و بخصوص
در ده دقیقه آخر یک نفر در محفلتان خوابش برده و مرتب خر وپف می کند.
خر و پف های مکرر این فرد در حین صحبتهای اقای یغمایی درباره نشستهای انقلاب ایدئولوژیک هم خنده دار است و هم خیلی آزار دهنده. شاید شما خر و پف های نامربوط این فرد در کنارتان را بعنوان دکور و زمینه گفتگو بطور آگاهانه و بصورت سمبلیک انتخاب کرده باشید که البته بعید به نظر می رسد ولی اگر چنین است اصلا انتخاب خوبی نیست.
به عقیده من وقتی که دارید برای تاریخ شرح می دهید و می خواهید شهادتی برای نسل های بعدی بدهید لطفا به حواشی مثل خر و پف های زشت اافراد دور بری تان بیشتر توجه کنید و سعی کنید در یک فضای بهتری به این گونه گفتگو ها بپردازید که به جدی بودن بحثتان لطمه وارد نیاید.
دیگر اینکه در ضمن بحث آقای همنشین مرتب سوالهای حاشیه ایی را مطرح می کند که خوب این سوالات یک مقدار رشته افکار طرف مقابل را پاره می کند. البته اقای یغمایی سعی می کند رشته کلام از دستش در نرود و بحثش را دنبال کند اما سماجت آقای همنشین در تکرار سوالاتش یک مقداری زننده و باعث مزاحمت است. به عقیده من بد نیست که اقای همنشین سوالاتشان را یاد داشت کنند و بگذارند در انتهای جمله ها یا پاراگرافهای بحث آنها را طرح کنند نه اینکه دمب دقیقه وسط حرف اقای ییغمایی بپرند.

محمد رضا ترابی

علی گفت...

جناب اسماعیل یغمائی
قسمت اول ویدئوی شما با همنشین بهار در رابطه با انقلاب ایدئولوزیک مجاهدین را از سایت کانون آوا شنیدم. در قسمت آخر وقتی در رابطه با پایگاه منصوری در روستای کهریزه ( منطقه مرزی بین ایران و عراق، معروف به منطقه محرمه) صحبت میکنید، میگوئید که مجاهدین افرادی را که حدس میزدند موافق نباشند را در آنجا در سلولهائی که تقریبا " مثل زندان" می بود نگهداری میکردند. جناب یغمائی اگر این اتاقک ها سلول هستند و اسم زندان را هم رویش نمی شود گذاشت پس چه هستند؟ شما چند بار در این ویدئو تاکید میکنید که اسم زندان را نمیشود رویش گذاشت!!! چرا نمی شود اسم زندان را روی آن سلول ها با شرایط مخوف، با آن زندان بانان عوضی ، با آن محاکمات آنچنانی ، با آن فحش های رکیک و برخوردهای آنچنانی ، با نگهبان، با بی خوابی های ممتد وووو.... گذاشت؟ مگر اینکه شما به عنوان یک ادبیات دان فارسی تعریف جدیدی از زندان و سلول ارائه دهید که ما بتوانیم بین زندان به قول شما (آن سلول ها که نمی شود اسم زندان را بر آن گذاشت ) تفاوت قائل شویم.
جناب یغمائی من مدت 45 روز تمام در کهریزه و ماوت در همان سلول هایی که به دست مجاهدینی که بعدا خود نیزدر آن زندانی شدند ساخته شده بود وشما میگوئید نمیشود به آنها زندان گفت، زندانی شدم. یکی از سلولها ئی که من در آن بودم به اندازه 2.5 متر در 1.5 متر بود. اصلا نور نداشت. سقف آن بلند و لامپ کم نوری در یک شبکه فلزی در وسط سقف بلند قرار داشت . کف آن سیمانی و مرطوب بود و یک پتوی سربازی نازک در کنار آن گذاشته بودند. در روز گرم بود و در شب سرد. بعد از 2 هفته بیماری پوستی گرفتم و با درخواست های مکرر بالاخره یک روز دکتر حسین که دندانپزشک بود را به سلول آوردند تا به بیماری پوستی من دارو بدهد. درب فلزی که یک دریچه کوچک فلزی دیگر در آن تعبیه شده بود روزانه و شبانه چندین بار عمدا باز و بسته میشد تا با صدای ناهنجاری که ایجاد میکرد مانع از خواب و آرامش زندانی شوند و ووو. آیا نمیشود به این سلول ها اسم زندان گذاشت؟ با توجه به اینکه چند روزی در کهریزه (منصوری) نگهبان بوده ای احتمالا نگهبان من هم بوده ای.
علی عضو سابق این سازمان لعنتی که سال 1364 از این فرقه مافیائی مذهبی جدا شده
2015/04/02

فرجاد گفت...

انقلاب ایدئولوژیک هر چه بود در عمل سی سال سازمان مجتهدین را حفظ کرد این بزرگترین شاهکار مسعود و مریم رجوی بود و مهم نیست چه تاکتیکهائی بکار گرفته شده است برای حفظ انقلاب و بر زمین زدن آخوندها هر تاکتیکی در رابطه با کلیت انقلاب مشروع است این را اگر واقعا انقلابی باشید میفهمید ولی شماها نیستید و نمی فهمید
فرجاد.ه

میرزا گفت...

فرجاد گرامی!
انقلاب ایدئولوژیک سال ۶۴, همچون مومیایی کردن پیکر یک بیمار به جای تلاش برای درمان وی بود. عمل مومیایی کردن, جان و حیات واقعی بیمار را میگیرد اما از متلاشی شدن جسد بی جانش جلوگیری میکند. البته متاسفانه!! پوسته مومیایی شده سازمان پس از حمله آمریکا و سرنگونی سیدالرئیس! کمی ترک برداشته و بوی گندیدگی و تعفن آن به بیرون نشت کرده است. گریختن بیش از یک چهارم سربازان مسعود و مریم از بهشت!! اشرف و افتادن طشت رسوایی رفتارهای ضد انسانی مریدان مسعود و مریم با رزمندگان بی پناه در اشرف و تیف ,آویختن رهبری به دامن هارترین جناحهای سرمایه داری و مرتجعین منطقه, کف زدن وی برای تهاجمات و جنایات آدمخواران داعش در سوریه و عراق و غیره, همه حاصل سوراخ شدن مومیایی پیرامون سازمان است. به قول معروف آنکس که باد میکارد, طوفان درو میکند. البته از همه اینها باید با رنج و اندوه یاد کرد چرا که همه این خیانتها و جنایتها حاصلی جز ایجاد بی اعتمادی در میان مردم و در نتیجه افزودن بر طول عمر جمهوری وحشت ولایت فقیه, نداشته است.

kamal agha گفت...

همراه با صدای صاف و زیبای مرجان میروم در عالم خلسه، از دهلیزهای تونل زمان به همه جا سرک میشکم، به دوران کودکی ـ نوجوانی ـ انقلاب ـ مهاجرت به غربت ـ مبارزه و سالها دوری از وطن ـ غم از دست دادن خیلی از عزیزانی که دیگربعد از مهاجرت بخت با من یار نبود تا دوباره به دیدارشان نایل شوم. صدای مرجان مرا هیپنوتیزم کرده است ـ ناخودآگاه از همانجایی که نشسته ام، دوربینم را از ساکش در می آورم ـ عکس می اندازم ـ نمیخواهم لحظه ها را از دست بدهم. دوربین را دوباره میگذارم سرجایش. محو آهنگ های یکی از یکی قشنگتر و زیباترش میشوم. یادم نمی آید؛ چندتایی میخواند، اما تا آنجاییکه حافظه ام یاری میکند متن آنهایی را که یادم هست را مینویسم. مرجان یک در میان، کوتاه و مختصر با صدای دلنشینش خاطراتی نیز تعریف میکند و یا اشعاری را که خودش سروده است، میخواند.
کنسرت دارد به انتهای خودش نزدیک میشود ومن به این می اندیشم ـ کسانیکه از صفوف مقاومت بریده اند و یا گریخته اند با اکراه گذشته خودشان را منکر میشوند. هزار انگ و سنگ میزنند و بی پروا هواداران را « بیماران عقیدتی » میخوانند. در این لحظه چشمم را به دور اطرافم می اندازم، سالن مملو از انسانهای از خود گذشته است، چشمم به نگاه مغرور آنهایی که می شناسم تلاقی میکند، برق غرور از چشمانشان میدرخشد. غرور ایستادگی ـ چه افتخاری بالاتر از این اگر « سندرم » بیماری عقیدتی ـ مبارزه و مقاومت است و نه گفتن به رژیم پلید آخوندی تا لحظه سرنگونی است. آری اگرقیمت ایستادگی، انگ بیماری عقیدتی خوردن است، باید بگویم من فراتر از اینم، من برای آزادی ایرانم یک « دیوانه » هستم.

همایون بنی آدم گفت...

استاد اسماعیل وفا یغمایی

گواهی میدهم که تو پاک و عاشق هستی و فرزند برومند خلق. خدا کند که من و ما و خودت قدر و منزلت تو را بفهیم و بدانیم. به امید ابر و مه و باران که تو در راه آن "برادر" نروی و پاک و برادر خلق بمانی.

ناشناس گفت...

ساسان
شاعر مبارز أيا بين جماعت رهبر عقيدتى هنوز كسى هست كه جرات بيان واقعيت را داشته باشد ونترسدويك صدم شما شهامت و شجاعت به خرج دهد ومردم را از واقعيت فاجعه رجوى ساخته بأخبر كند وحقايق را با مردم در ميان نهد تندرست سر زنده باشى ورزمنده راه ازادى باهزاران تشكر

اشرفی پایدار گفت...

راز انقلاب ایدئولوزیک رازی است که نیکان و پاکان از خود گذشته دریابند نه هرزندگی طلب لذت جوی گریخته از رنجها

درود بر مجاهد گفت...

درود خلق ایران
به مسعود قهرمان
پایدار بمان ای شیر همیشه بیدار ملت بزرگ ایران
درود برتو
درود

ناشناس گفت...

برداشت من تا آخر بخش چهارم از حرفهای یغمایی:

- انقلاب ایدئولوژیک رجوی بنیاداً وسیله ای بود برای حل مشکل تشکیلاتی که تا آن موقع موجب مسئله داری یا جدا شدن بسیاری از اعضا و هوادارا شده بود(هدف وسیله رو توجیه می کنه).

- رجوی حقیقت امر رو نمی گه بلکه با صحنه سازی، تئاتر و نمایش به هدف مورد نظرش دست می یابه (هدف وسیله رو توجیه می کنه).

- رجوی در جواب منتقدین یا بحران بوجود میاره یا فرد منتقد رو تحت فشار جمع از پیش توجیه شده قرار میده تا اونو بدهکار کنه و بهش اجازه فکر کردن مستقل و تمرکز فکر نده ( تئوری فرقه ای و فاشیستی فشار/کنترل توده/جمع).

- ترویج پابوسی توسط رجوی و تخریب شخصیت افراد تا حدی که به خودشان آسیب جسمی بزنند مثل ابراهیم آل اسحاق، علی زرکش ( مالیخولیا و کیش شخصیت).

- دروغگویی رجوی در مورد پیشنهاد انقلاب ایدئولوژیک توسط علی زرکش( سواستفاده از افراد مثل دستمال توالت).

- بعد از فروکش کردن تاثیر بحران اولیه اا که افراد تونستند فکر کنند مسئله داریها شروع شدو جواب رجوی هم مثل همیشه و بخصوص بعد از عملیات فروغ تولید بحرانهای همیشگی تحت نام بندهای الف، ب، ف، جنسیت، هژمونی زنان، امام زمان، تنگه، کوره، صلیب، غسل، عملیات جاری و تبدیل زیست در بحران به روال عادی حفظ تشکیلات (حیات بحران زی و زوال بدون بحران رجوی و رژیم).

- رجوی برای فرار از برخورد با مسئله دار شدن افراد مرکزیت پس از اا، در خارجه، فیل نبود امنیت و رفتن به عراق رو هوا کرد تا بتونه با دست بازتری خط خودش رو پیش ببره و با منتقدین برخورد کنه.

- تشکیلات رجوی جداشدگان ازجمله ناصر زیبایی، ناصر ماکزیمم و ... رو تحت فشار قرار میدن که تبدیل به دشمن بشند تا کسی از هودارها به حرفهای اونها گوش نده!

- ایدئولوژی کنونی تشکیلات فقط پول و قدرته و به هیچ چیزی مثل خدا و پیغمبر و ... اعتقاد ندارد.

- در ادامه ا.ا. چون خیلی افراد از ایدئولوژی و سواد و انگیزه تهی شدند، خیلی راحت پس از جداشدن از رجوی به خمینی و خامنه ای می پیوندند.

- ا.ا. یعنی دزدیدن یک جنبش به سود یک باند

- ترس، جبن و بزدلی رجوی علت العلل نپذیرفتن اشتباهات و تولید ا.ا. وتعمیم طلاقی که به گفته رجوی تنها طلاق باید می بود به طلاقهای اجباری همگانی و انحرافات بعدیه.

- ا.ا. اولیه صرفاً تقلب تشکیلاتی بود چون رجوی از زیر بار پذیرش اشتباهات فرار کرد، با فضاسازی و تئاتر ذهن افراد را به بیراهه برد، حمله گروهی به فرد و انقلابانیدن اوکه از جداشدن افراد جلوگیری کرد و همه رو به رجوی بدهکار کرد، انتقاداز مسئولین تعطیل شد، ممنوع کردن شک به دستورات رجوی، سعی در بیسواد کردن افراد، خطاناپذیر شدن رجوی.

- اگه ا.ا. رجوی واقعاً حرفی واسه گفتن در زمینه ایدویلوژیک داشت پس از همه این سالها چهار کلام بحث ایدئولوژیک، فلسفی در عرصه عمومی انتشار میدادند نه اینکه بگن هر کی میخواد بدونه بیاد عراق بفهمه! (در حالیکه ابتدا می گفتن هر کی حالا نمی فهمه ما 10 سال دیگه با مدرک و سند براش توضیح میدیم؛ از من).

- هر کسی در آنزمان فکر میکرد (اگه فکر میکرد، چون امکان فکر کردن به عمد گرفته شده بود) میتونست بفهمه برخورهای جلسات اا اولیه در طی سالهای بعد به نشستهای غسل و طشت و اینجور چیزها فرا می رویند.

- مگه ما که جدا شدیم عقلمون رو به عاطفه اولویت میدادیم، خیلی زودتر می شد مشت این تقلب رو وا کرد.

- رجوی خودش به اسماعیل گفته که با مریم رابطه زناشویی داشته و حرفهایی که در مورد نبود رابطه گفته میشه ریاکاری و دروغه برای توجیه کثافتکاریهای دیگه....

ادامه .....
مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

ناشناس گفت...

بقیه برداشت من تا آخر بخش چهارم از حرفهای یغمایی:

تا جاییکه من (سائل) یادمه در ماه مهر 61 ازدوج رجوی با فیروزه بوده، دیماه 61 رجوی با طارق عزیز (که بنی صدر تقاضای ملاقات با اون رو رد کرده و رجوی ره مه منع کرده بود)، ملاقات میکنه و خبر ملاقات و احتمال رفتن رجوی به عراق پخش می شه و جنگ و دعوای داخلی با بنی صدر بالا میگیره و یه سالی بعد به گواهی بهمن نیرومند و خانبابا تهرانی از جمله در اعتراض به ارتباط رجوی با عراق بنی صدر استعفا میده، ولی رجوی باشرف اعلام کرد اونو اخراج کرده. بعد در بهمن 63 فیروزه (که به اعتراف رجوی از پدرش پیروی می کنه)، از رجوی که قصد داره بره عراق جدا میشه و چند هفته بعدش هم خبر رجوی دوباره داماد میشه درمیاد و ازدواج و ا.ا. انتقادهای خطی و جدا شدن اکثر بروبچه ها همه تحت تاثیر تقلب ایدئولوژیک به پشت صحنه رونده میشن و همه به رجوی بدهکار میشن و راه میفتان میرن عراق!! و دیگه کمتر کسی حتی فکر انتقاد به مغزش میرسه! تا اینکه در خارج و در پشت حصارها ی قرارگاهای عراق یه عده از جو معجزات ا.ا. راحت می شن و مثل یغمایی دهن باز می کنند ....

- یغمایی در اولین انتقاد از ا.ا. رجوی نوشته این معجزه هم روز اول همه بهش معتقد میشن، روز دوم بهش شک میکنن و روز سوم ازش برمیگردن!

- این سازمان دیگه در مسیر انقلاب نیست به همین خاطر من درب این تشکیلات، دری رو که رو به رذالت بود برروی خودم بستم به امید اینکه درب حقیقت رو بروی خودم باز کنم. ومن چون در دفاع از ارزشهای انقلابی از رجوی و ضدارزشها ی او جدا شدم نه تنها احساس تاسف نمی کنم بلکه سربلند هم هستم.

- رجوی چون نمی خواد به اشتباهات خودش اعتراف کنه سعی میکنه با رذالت تمام همه شخصیتهای دیگه رو به لجن بکشه (کیش شخصیت رجوی). من (سائل)، یادمه رجوی که در طی جنبش سبز توپوزی سختی از مردمی که اسم سگ و گربه رو هم میبردند اما برخلاف همه رینگوبازیهای اذنابش اسمی از رجوی رذل نبردن وباعث شد کوچکمرد حقیر حقارتش رو به چشم خودش ببینه و از درون شدیداً بشکنه. برای همین واسه قوت دادن به خودش و رقت آوردن دیگران ناخواسته عمق مالیخولیاش رو در تعریف از خودش در سخنرانی جنبش سبزش به نمایش گذاشت و گفت چون به زن یکی کمک درسی میداده وتوی بعضی مجالس مذهبی هم گاهی حرفی میزده از نوجوونیش مردم می گفتن رجوی آدم مهم و بزرگی میشه! بیماری روانی واعتراف ناخواسته به کیش شخصیت از این روشنتر)!

- اذناب رجوی میگن ا.ا. موجب بقای تشکیلات بوده؛ این بقا نیست بلکه یه حیات محتضره که هیچ ربطی به زندگی و رشد نداره. بریده های واقعی مبارزه رجوی و دوروبریهاش چون شهامت انتقاد ازخود کردن نداشتن تقلب ایدئولوژیک راه انداختن. واسه همین چون چنته رجوی از دلیل و منطق خالیه هر کس انتقادی بکنه رو به اطلاعات رژیم وصل می کنند و متاسفانه این تشکیلات اونقدر سقوط کرده که راه بازگشتی هم برای خودش نگذاشته!

- رجوی با این ازدواج، جنبشی که متعلق به ملت بود را به هبوط و نیستی برد چون از همه می خواست مثل زن رجوی باهاش رابطه برقرار کنند. رجوی اگر شرف می داشت از خودش انتقاد میکرد و این بازیهای رذیلانه رو راه نمی انداخت.

- رجوی چون نمیتونه جواب انتقادها رو بده به همه میگه هیچکس نباید ازش انتقاد کنه چون وزارت اطلاعات استفاده می کنه. خوب اگه راست میگه اینکارها رو نکنه تا کسی ازش انتقاد نکنه!

- رجوی می گفت سه ماهه-شش ماهه رژیم رو سرنگون می کنه که تا حالا بیش از سی سال طول کشیده. همین نشون میده رجوی با مبارزه مسلحانه زودرس دست خمینی جنایتکار بقدرت رسیده وحشی رو در کشتار مردم باز کرد.


در ضمن دوستان و رفقا مواظب باشید، در طی مدتی که سر همه ما با این مسائل (اگرچه خیلی مهم) گرم شده، رجوی ... واسه سوزندون مدارک زنده سر باقیمانده بروبچه ها در زندان لیبرتی رو زیرآب نکنه! با گفته های یغمایی حالا دیگه همه باید فهمیده باشن چرا رجوی اجازه نمیده بروبچه های باقیمونده از عراق خارج بشن!

با هرکس که میتونید در این مورد باید تماس بگیرین و نگذارین که قضیه از یادها بره چون از یاد رفتن اونها همون و از دنیا رفتن چند هزار آدم با گفتنیهایی مثل گفته های یغمایی هم همون!"


مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

ناشناس گفت...

آقای یغمأیی با سلام به شما
فکر می‌کنم که بر این اصل معتقد باشید که برای طرح و بر رسی‌ یک موضوع باید که آن موضوع را با در نظر گرفتن ظرف زمان و مکان خود سنجید و بر رسی‌ کرد و بعد از تجزیه و تحلیل موضوع (البته با در نظر داشتن ظرف زمان و مکان) آن وقت است که میتوان به یک بر رسی‌ بیطرفانه رسید. اگر موفق شدیم که این کار را محقق کنیم در آنجا باید که آلترناتیو خود را مطرح کرده و این آلترناتیو را به همان ظرف و مکان سابق برگشت داده و آنرا به قضاوت بنشینیم و نتیجه‌گیری کنیم. متاسفانه گفتار شما بر این اصول اساسی‌ استوار نیست. گفتار شما را فقط میتوان با اگر و مگر و شاید به جلو برد که این از یک تحلیل و بر رسی‌ علمی تهی ست و بیخود نیست که فعلا تا سال ۵۷ عقب گرد کرده اید. عقب گردی بدون داشتن یک راه حل، حتا یک راه حل غلط و به همین دلیل است که در بعضی‌ نظرات به چپ میزنید و در بعضی‌ به راست. به عبارت روشنتر در بعضی‌ موارد به دهه ۵۰ و ۶۰ نظر دارید و در بعضی‌ موارد به زمان حال. همانطور که خود واقفید افراد و جریانات سبک و سیاق متفاوتی را بعد از انقلاب ۵۷ پیشه کردند که نتیجه کار آنان تا زمان فعلی پیش روی ماست. این به معنای این نیست که فلان فرد یا جریان راه اصولی را پیشه کرده یا نکرده چون داستان هنوز ادامه دارد. اگر این گفتگو ادامه دارد در این مورد توضیحی بدهید بد نیست.
نکته آخر. واقعاً برای من نامشخص است که چرا کامنت‌های افرادی چون طرفدار حق، رافی، روفی و امثالهم که هیچ بار مثبتی ندارد و بسیار سبک سرانه می‌باشد به چاپ می‌رسد؟ البته به قول قدیمی‌ها ریش و قیچی دست شماست.



دیالوگ

ناشناس گفت...

حميد
خانم يا اقاى درود بر مجاهد .ما هم درود ميفرستيم به تمام مجاهدين مجاهد .ولى يك سؤال هم داريم اين شيرتون كه ازقرار معلوم هميشه هم بيداره ميتونى بفرمائى به كدام دليل جواب سؤالات منتقدين وساير جدا شده ها از سازمان را نميدهد ترس وهراسش ايا دليلى دارد. يا شما خوش خيال هستيد ودل به اين موش هميشه در خواب بسته ايد . باور كنيد تمام اين هاى وهوى فقط وفقط براى حفظ جان بقيه فرزندان در بند اقا موشه هميشه در خواب است . بس كنيد كه ندامت وبشيمانى براى شما مدافعين بى خبر از همه جا خواهد ماند وخدا نا كرده اكر اتفاقى براى انها بيفتد خونشان به كردن امثال شما هم خواهد بود .

خدابخش مشهدی گفت...

سلام، مصاحبه خوب و مفیدی ست، پرسش ها توضیحی ست که خوب نیست، باید پرسش کوتاه و مفید باشد و از از شاخه ای به شاخه دیگر نپرید! پلاه پلاه جلو بروید: از سال های اول تا امروز. و اما اگه بتوانید به بیشتر واژه ی مزدور را توضیح دهید و بگویید که نطرتان برای افراد و جریانهایی که سازمان مجاهدین خلق آنها را مزدور و یا خاین نامید چیست: مثل آقای بنی صدر، قاسملو، چریکهای فدایی اقلیت و اکثریت، نهصت آزادی ، افراد مستقل و نیز مجاهدین سابق بخصوص یعقوبی، شاهسوندی..با احترام

esmail گفت...

اقا ای خانم دیالوگ من همینقدر میفهمم و نمیگویم کامل است امیدوارم افراد تواناتری حرف بزنند که کم اشکالتر باشد.در ضمن از دوستان تقاضا میکنم در کامنتها نقد کنند دشنام ندهند مساله ای با دشنام حل نمیشود ممنونم

ناشناس گفت...

سلام به کاربرانی که از مسئول اول مجاهدین با واژه های زشتی چون رزل و بی شرف و...یاد می کنند. این برخورد ناروا و غیر منطقی است. نکنید این کار را. متین نوشتن بهتر و موثر تر است.
سوء تفاهم نشود من منتقد جدی عملکردهای رهبری مجاهدین بوده و هستم.
برنا

ناشناس گفت...

سلام بهتر بود کامنتهای هر قسمت از گفتگو زیر خودش قرار میگرفت. این که شما نظرات قبل را هم میارید زیر آخرین گفتگو میگذارید کار را مشکل میکند. ضمنا معلوم نیست زیر مثلا گفتگوی شماره 4 چه کامنتهایی گذاشته اند.
یک کاربر سایت

دریچه زرد گفت...

دوست عزیز کاربر
موضوع یکی است و کلی. فرض کنید این یک کتاب است در مورد یک موضوع. بهتر است کامنتها یکجا باشند چون موضوعات هم در یک پوشه هستند درسایت دریچه ولی باشد روی ان تامل میشود

ناشناس گفت...

سلام بر آقای خدابخش مشهدی
این گفت و شنود است نه فقط پرسش و پاسخ .
همین جوری به صورت گفت و شنود ادامه یابد بهتر است. گفت و شنود بهتر از سئوال و جواب است.
سلام

خدابخش مشهدی گفت...

سلام، گفت و شنود هم خوب است اما آقای همنشین عزیزگاه توضیحات دور از مطلب می دهند..و من حس می کنم خسته کننده حداقل برای من است. بگذریم. آقای یغمایی به درستی درک کرده است که عملیات مسلحانه آغاز شکست مجاهدین و دیگر سازمانها در ایران در آغاز انقلاب بود. خمینی عصاره حداقل 1000 سال ارتجاع و خرافه تنها نبود و در سال شصت بیشتر مردم از نظر مذهبی همانگونه فکر و زندگی می کردند...جنتی دبیر شورای خبرگان و یا نگهبان را ببینید...زندگی اش شبیه هزاران مردم سالخوره ایران است..او پدر مجاهد و پدر پاسدار نیز است...سخت به خدا و امام زمان اعتقاد دارد و تنها از شب اول قبر و خدا می ترسد...تا جدایی دین از دولت یا سیاست در بین مردم نهادینه نشود چیزی تغییر نمی کند..هر کس به قدرت برسد و بخواهد قرآن را جاری کند همین است..و تا پایه های ارتجاعی و خرافی خمینی ها و جنتی ها در جامعه ریشه دارد نیی شود با ترور او انقلاب کرد بلکه ترور باعث دوام نظام و شهید سازی می شود...خمینی خدا را آشکارا شکر می کرد که جنگ است و مجاهدین هم علیه نظام دست به اسلحه برده اند....اگر جنگ مسلحانه نبود رفتن به عراق و دوستی با صدام هم نبود...شکست و آوارگی و زندان لیبرتی نبود...و شاید به جای اینکه موسوی و کروبی در حصر باشند بسیاری از رهبران اپوزسیون مسلح با افتخار در حصر بودند و مردم در آرزوی آزادی آنها بی تاب. شاد و سربلند باشید.

ناشناس گفت...


‏با درود به آقای یغمایی ! از گفتگوی شما با همنشین بهار در باره انقلاب ایدولوژیک خیلی بهره بردم و با سایر نظرات شما در باره سازمان تقریبا هم عقیده هستم. من خودم در نشتستهای انقلاب ایدولوژیک در پایگاه جلیلی در نوار مرزی کردستان عراق در سال ۱۳۶۴با مسولیت احمد حنیف نژاد شرکت کردم. توضیحات شما کاملا با واقعیات که من شاهدش بودم یگانه است. اما یک درخواست از شما داشتم : شما در میان گفتگو تان در بخش ۳ اشاره ی به یک کتاب از رمان گآری کردید در رابطه با انتقال یهودیان به کمپ Auchwitz , که بعضی ازلهستانیها رفتار زشتی نسبت به بچه های یهودی که از قطار به بیرون پرتاب میشدند, داشتند. خواستم خواهش کنم اسم این کتاب را برایم بنویسید. البته من تا به حال ۴ بار از کمپ Auchwitz دیدن کردم که بسیار بسیار تکان دهنده است. دوستدار شما ... از .... اسم این کتاب را لطفآ به این ایمیل بفرستید:.... البته این پیام نظر نیست ولی اگر دوست داشتید میتونید این را به نظرات دیگران اضافه کنید. البته به اسم ناشناس.

esmail گفت...

دوست عزیز الان یادم نیست ولی فکر میکنم و برایت مینویسم ولی لیست کتابهای گری هست

تربیت اروپایی (۱۹۴۵)
تولیپ یا لاله (۱۹۴۶)
رنگ‌های روز (۱۹۵۲)
ریشه‌های آسمان (۱۹۵۶)
لیدی ال (۱۹۵۷)
میعاد در سپیده‌دم (۱۹۶۰)
خداحافظ گاری کوپر (۱۹۶۵)
رقص چنگیزخان (۱۹۶۷)
سگ سفید (۱۹۷۰)
شب آرام خواهد بود (۱۹۷۴ مصاحبه)
زندگی در پیش رو (۱۹۷۵) (با نام مستعار امیل آژار)
بادبادک‌ها (۱۹۸۰)
مردی با کبوتر (۱۹۸۴)
شبح سرگردان
ستاره بازان
پرنده‌ها می‌روند در پرو می‌میرند (۱۹۶۸ فیلم)

esmail گفت...

احتمال میدهم در رقص چنگیز کوهن باشد

jahandid گفت...

با درود به آزاديخواهان و ايران دوستان عزيز،
من از اين مجموعه يك چيز را ميفهمم و از ان نيز بسيار خوشحالم. باز شدن و روشن شدن خيلى نكات از يك ديدى متفاوت. اين تفاوت ديدگاه خيلى با ارزش است از اين جهت كه تقدس سازى و تقدس خواهى ريشه اى بسيار كهنه در اذهان ما دارد. شكستن اين طلسم نياز به برخوردار بودن از ديدگاه هايى جامع و در عين حال عميقاً متفاوت دارد. اين برخوردارى هم از عهده هر كسى بر نميايد! نياز به كسى و كسانى دارد كه خودشان تا اعماق اين تقدس گرايى با تمام وجود رفته باشند و بعد در اثر تحولى تصميم به دوباره نگرى و دگرانديشى ميگيرند. نا گفته نماند كه اين انسانها مطلقاً از حق مسلم خودشان استفاده ميكنند و با انتخاب آگاهانه خودشان براى ايندهگان چراغ راهى به ارمغان مياورند. اين ارمغان هم نياز مطلق ما ست. ما، يعنى انسانهايى كه طى قرنها فقط از طريق توهماتى كه عمدتاً ذهنى هستند، سعى در حل مسائل عينى روزمره داشته ايم! نياز ما در عبور از اين وأدى توهم و تقدس ناشى از ان، از نان شب هم واجبتر است. تا وقتى كه ما از اين وأدى تقدس گرايى و تقدس سازى عبور نكرده ايم، همچنان در معرض تحميق شدن باقى خواهيم ماند. ارزش اين روشنگرى ها در همين عبور است طعبيى ست عده اى باشند كه از اين كار استقبال نكنند و ناراحت هم بشوند. آنچه كه مسلم است ارزش اين كار فراتر از اين است كه اين گونه ناراحت شدن ها بتوانند انرا كمرنگ بكند.

ناشناس گفت...

دست مریزاد اقای همنشین این یک کار ماندگار است و بسار سودمند امیدوارم با همین رویه درست ادامه بدهید
فرامرز سلطانی زاده

David گفت...

آقای یغمایی، لطفا باز هم بگویید، جزئیات و سایه روشنهای آن داستان رذیلانه و پیامدها و بندهای کثیف و ضدّ انسانی‌ بعدی آن از نوع تنگه، غسل هفته، طعمه و دهها کوفت و زهر مار دیگر را بازگو کنید تا من و امثال من هر چه بیشتر به بلاهت و انجماد فکری خویش در آن سالها واقف شویم!

ناشناس گفت...

بهترین پاسخ دندان شکن به تمام مخالفان منتقدان دشمنان خائنان اطلاعاتی ها پخش فیلمهای انقلاب درونی از سال 1364 تا همین حالاست تا چشم دشمنان کور شود و خلق ایران بداند در ان جلسات سرشار نور ایمان و انقلاب چه حماسه ها خلق شده امیدوارم مجاهدین خلق هر چه زودتر شروع به پخش این اسناد تاریخی بکنند
دوستدار مجاهدین خلق ایران

jahandid گفت...

با درود به آزاديخوان و ايران دوستان،
در يك چنين شرايطى كه شناختن سره از نا سره چندان آسان نيست، عقده گشايى هاى كهنه دردى را دوا نميكنند. بايد از اين كارهاً كه عمدتاً هم توسط رژيمى ها دامن زده ميشود اكيداً پرهيز نمود. صرفاً به همين خاطر كه اب به اسياب دشمن ريخته و فضا را مخدوش ميكند. روى سخنم به ان عده از كسانى است كه خود در درون اين آتش بودند و از كرده هاى گذشته فقط تلخ كامى را به مراه دارند! بخش از صحبت اين مورد خطاب قرار ميدهد كه آيا "پشيمانى از اينكه چنين شده و جدا شدى؟" پاسخ خوبى ميدهند. اين "ما از أرمان هيمان جدا نشديم اتفاقاً به خاطر همان أرمان ها ست كه الان ..." بنظرم كسى كه اين چنين نباشد، اين پاسخ را نميتواند بدهد. از انجايى كه اين موضوع مربوط ميشود به تك تك سلولهاى چنين كسى پس هر جوابى هم كه ميدهد از عمق وجود است. و همين كافى ست كه صادقت و پاكى او را صحه بگزاريم. هر كس خودش بهتر ميداند كه در اخر سفر عمرش در كدام راه قدم نهد. ديگر براى اميال مادى ممكن است كه دير شده باشد حتا اگر هم به فرض محال قبلاً چنين بوده باشد. نبايد همه را به كيش خود پندار كرد!!!
در كل اين مجموعه ارزش روشنگريش بسيار بارز است و بايد كه انرا أرج نهاد و از ان بهره برد.

محمود گفت...

وقتی به متن کامنتها نگاه میکنی عبرت روزگار را میتوان به وضوح دید. اصلا لازم نیست جای دور رفت.
محصول و "گل" نتیجه "انقلاب"ی که قرار بود "حتی هوادارش هم به تنهایی توان رهبری و سازماندهی و توان برون رفت در هر شرایطی را داشته باشد" واقعا فاجعه بار است.
حرف منتقدان به طرز قابل توجهی مستدل و منطقی است، در حالی که وقتی به هواداران انقلاب و رهبری میرسیم چیزی جز اهانت، مارک زنی، تهمت، و در بهترین حالت چند شعار زنده باد مرده باد رنگ و رو رفته نخ نما شده نمیتوان یافت! باید حقیقتا به این همه دست آورد فاجعه بار تبریک گفت؟ واقعا باید به این همه فاجعه درود فرستاد!؟
آیا همین فاجعه نباید خفتگانی که خود را به خواب نزده اند بیدار کند؟
آنها که آگاهانه برای منافع مشخصی خود را به خواب زده اند که تکلیفشان روشن است و نظراتشان مایه مسرت!؟
ولی عزیزانی که هنوز فکر میکنند در اردوی "انقلاب" و "رهبری" خبری هست، خواهشا از خواب بیدار شوید.
ما با گوشت و پوست و استخوان ده ها و تا آخرین لحظات پایش ایستادیم و گشتیم، یافت می نشد. به همه مقدسات به اندازه سرسوزنی یافت می نشد.

ناشناس گفت...

ایکاش یک ذره از انصاف و واقعی بینی و ان دردی که در گفته اقای یغمائی وجود دارد در رهبران و مسئولان این سازمان وجود داشت و می فهمیدند چه کرده اند و چطور یک نسل عزیز ما را با اشتباهتشان به زیر تیغ این اخوندهای بیشرف و بی ناموس دادند و ایران را از یک جنبش واقعی محروم کردند ایکاش وجدان مسعود رجوی یکبار بیدار میشد و ایکاش مجاهدین به این وضع دچار نمی شدند من اینها را گوش میکنم و گریه میکنم و هنوز دعا میکنم یک راه چاره ای برای بقیه پیدا شود
یکی از مجاهدین سابق
محمود

سیما.فرانسه گفت...

دستتان درد نکند آقای همنشین و آقای یغمائی مثل همیشه بسیار آموزنده بود امیدوارم اقلا یک گوشه از درد و رنج نسلی که ماها بودیم منتقل بشود و آینده بداند چی کشیدیم

س. رزمنده سابق گفت...

بسیار جالب و یک سند ارزنده تاریخی که حتما در اینده ارزش زیادی خواهد داشت بجز مجاهدین که فقط از این انقلاب تعریف میکنند و مزدوران کثیف اخوندها که سعی میکنند هر دروغ را بنفع آخوندها بگویند این سند یک سند واقعی است امیدوارم تا آخر همینطور باشد

ناشناس گفت...

برداشت من تا آخر بخش پنجم از حرفهای یغمایی:

- انقلاب ایدئولوژیک رجوی بنیاداً وسیله ای بود برای حل مشکل تشکیلاتی که تا آن موقع موجب مسئله داری یا جدا شدن بسیاری از اعضا و هوادارا شده بود(هدف وسیله رو توجیه می کنه).

- رجوی حقیقت امر رو نمی گه بلکه با صحنه سازی، تئاتر و نمایش به هدف مورد نظرش دست می یابه (هدف وسیله رو توجیه می کنه).

- رجوی در جواب منتقدین یا بحران بوجود میاره یا فرد منتقد رو تحت فشار جمع از پیش توجیه شده قرار میده تا اونو بدهکار کنه و بهش اجازه فکر کردن مستقل و تمرکز فکر نده ( تئوری فرقه ای و فاشیستی فشار/کنترل توده/جمع).

- ترویج پابوسی توسط رجوی و تخریب شخصیت افراد تا حدی که به خودشان آسیب جسمی بزنند مثل ابراهیم آل اسحاق، علی زرکش ( مالیخولیا و کیش شخصیت).

- دروغگویی رجوی در مورد پیشنهاد انقلاب ایدئولوژیک توسط علی زرکش( سواستفاده از افراد مثل دستمال توالت).

- بعد از فروکش کردن تاثیر بحران اولیه اا که افراد تونستند فکر کنند مسئله داریها شروع شدو جواب رجوی هم مثل همیشه و بخصوص بعد از عملیات فروغ تولید بحرانهای همیشگی تحت نام بندهای الف، ب، ف، جنسیت، هژمونی زنان، امام زمان، تنگه، کوره، صلیب، غسل، عملیات جاری و تبدیل زیست در بحران به روال عادی حفظ تشکیلات (حیات بحران زی و زوال بدون بحران رجوی و رژیم).

- رجوی برای فرار از برخورد با مسئله دار شدن افراد مرکزیت پس از اا، در خارجه، فیل نبود امنیت و رفتن به عراق رو هوا کرد تا بتونه با دست بازتری خط خودش رو پیش ببره و با منتقدین برخورد کنه.

- تشکیلات رجوی جداشدگان ازجمله ناصر زیبایی، ناصر ماکزیمم و ... رو تحت فشار قرار میدن که تبدیل به دشمن بشند تا کسی از هودارها به حرفهای اونها گوش نده!

- ایدئولوژی کنونی تشکیلات فقط پول و قدرته و به هیچ چیزی مثل خدا و پیغمبر و ... اعتقاد ندارد.

- در ادامه ا.ا. چون خیلی افراد از ایدئولوژی و سواد و انگیزه تهی شدند، خیلی راحت پس از جداشدن از رجوی به خمینی و خامنه ای می پیوندند.

- ا.ا. یعنی دزدیدن یک جنبش به سود یک باند

- ترس، جبن و بزدلی رجوی علت العلل نپذیرفتن اشتباهات و تولید ا.ا. وتعمیم طلاقی که به گفته رجوی تنها طلاق باید می بود به طلاقهای اجباری همگانی و انحرافات بعدیه.

- ا.ا. اولیه صرفاً تقلب تشکیلاتی بود چون رجوی از زیر بار پذیرش اشتباهات فرار کرد، با فضاسازی و تئاتر ذهن افراد را به بیراهه برد، حمله گروهی به فرد و انقلابانیدن اوکه از جداشدن افراد جلوگیری کرد و همه رو به رجوی بدهکار کرد، انتقاداز مسئولین تعطیل شد، ممنوع کردن شک به دستورات رجوی، سعی در بیسواد کردن افراد، خطاناپذیر شدن رجوی.

- اگه ا.ا. رجوی واقعاً حرفی واسه گفتن در زمینه ایدویلوژیک داشت پس از همه این سالها چهار کلام بحث ایدئولوژیک، فلسفی در عرصه عمومی انتشار میدادند نه اینکه بگن هر کی میخواد بدونه بیاد عراق بفهمه! (در حالیکه ابتدا می گفتن هر کی حالا نمی فهمه ما 10 سال دیگه با مدرک و سند براش توضیح میدیم؛ از من).

- هر کسی در آنزمان فکر میکرد (اگه فکر میکرد، چون امکان فکر کردن به عمد گرفته شده بود) میتونست بفهمه برخورهای جلسات اا اولیه در طی سالهای بعد به نشستهای غسل و طشت و اینجور چیزها فرا می رویند.

- مگه ما که جدا شدیم عقلمون رو به عاطفه اولویت میدادیم، خیلی زودتر می شد مشت این تقلب رو وا کرد.

- رجوی خودش به اسماعیل گفته که با مریم رابطه زناشویی داشته و حرفهایی که در مورد نبود رابطه گفته میشه ریاکاری و دروغه برای توجیه کثافتکاریهای دیگه....

ادامه .....
مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

ناشناس گفت...

بقیه برداشت من تا آخر بخش پنجم از حرفهای یغمایی:

تا جاییکه من (سائل) یادمه در ماه مهر 61 ازدوج رجوی با فیروزه بوده، دیماه 61 رجوی با طارق عزیز (که بنی صدر تقاضای ملاقات با اون رو رد کرده و رجوی رو هم منع کرده بود)، ملاقات میکنه و خبر ملاقات و احتمال رفتن رجوی به عراق پخش می شه و جنگ و دعوای داخلی با بنی صدر بالا میگیره و یه سالی بعد به گواهی بهمن نیرومند و خانبابا تهرانی از جمله در اعتراض به ارتباط رجوی با عراق بنی صدر استعفا میده، ولی رجوی باشرف اعلام کرد اونو اخراج کرده.... بعد در بهمن 63 فیروزه (که به قول رجوی از پدرش پیروی می کنه)، از رجوی که قصد داره بره عراق جدا میشه و چند هفته بعدش هم خبر رجوی دوباره داماد میشه درمیاد و ازدواج و ا.ا. انتقادهای خطی و جدا شدن اکثر بروبچه ها همه تحت تاثیر تقلب ایدئولوژیک به پشت صحنه رونده میشن و همه به رجوی بدهکار میشن و راه میفتان میرن عراق!! و دیگه کمتر کسی حتی فکر انتقاد به مغزش میرسه! تا اینکه در خارج و همینطوردر پشت حصارها ی قرارگاهای عراق یه عده از جو معجزات ا.ا. راحت می شن و مثل یغمایی دهن باز می کنند ....

- یغمایی در اولین انتقاد از ا.ا. رجوی نوشته این معجزه هم روز اول همه بهش معتقد میشن، روز دوم بهش شک میکنن و روز سوم ازش برمیگردن!

- این سازمان دیگه در مسیر انقلاب نیست به همین خاطر من درب این تشکیلات، دری رو که رو به رذالت بود برروی خودم بستم به امید اینکه درب حقیقت رو بروی خودم باز کنم. ومن چون در دفاع از ارزشهای انقلابی از رجوی و ضدارزشها ی او جدا شدم نه تنها احساس تاسف نمی کنم بلکه سربلند هم هستم.

- رجوی چون نمی خواد به اشتباهات خودش اعتراف کنه سعی میکنه با رذالت تمام همه شخصیتهای دیگه رو به لجن بکشه (کیش شخصیت رجوی). من (سائل)، یادمه رجوی که در طی جنبش سبز توپوزی سختی از مردمی که اسم سگ و گربه رو هم میبردند اما برخلاف همه رینگوبازیهای اذنابش اسمی از رجوی رذل نبردن وباعث شد کوچکمرد حقیر حقارتش رو به چشم خودش ببینه و از درون شدیداً بشکنه. برای همین واسه قوت دادن به خودش و رقت آوردن دیگران ناخواسته عمق مالیخولیاش رو در تعریف از خودش در سخنرانی جنبش سبزش به نمایش گذاشت و گفت چون به زن یکی کمک درسی میداده وتوی بعضی مجالس مذهبی هم گاهی حرفی میزده از نوجوونیش مردم می گفتن رجوی آدم مهم و بزرگی میشه! بیماری روانی واعتراف ناخواسته به کیش شخصیت از این روشنتر)!

- اذناب رجوی میگن ا.ا. موجب بقای تشکیلات بوده؛ این بقا نیست بلکه یه حیات محتضره که هیچ ربطی به زندگی و رشد نداره. بریده های واقعی مبارزه رجوی و دوروبریهاش چون شهامت انتقاد ازخود کردن نداشتن تقلب ایدئولوژیک راه انداختن. واسه همین چون چنته رجوی از دلیل و منطق خالیه هر کس انتقادی بکنه رو به اطلاعات رژیم وصل می کنند و متاسفانه این تشکیلات اونقدر سقوط کرده که راه بازگشتی هم برای خودش نگذاشته!

- رجوی با این ازدواج، جنبشی که متعلق به ملت بود را به هبوط و نیستی برد چون از همه می خواست مثل زن رجوی باهاش رابطه برقرار کنند. رجوی اگر شرف می داشت از خودش انتقاد میکرد و این بازیهای رذیلانه رو راه نمی انداخت.

- رجوی چون نمیتونه جواب انتقادها رو بده به همه میگه هیچکس نباید ازش انتقاد کنه چون وزارت اطلاعات استفاده می کنه. خوب اگه راست میگه اینکارها رو نکنه تا کسی ازش انتقاد نکنه!

- رجوی می گفت سه ماهه-شش ماهه رژیم رو سرنگون می کنه که تا حالا بیش از سی سال طول کشیده. همین نشون میده رجوی با مبارزه مسلحانه زودرس دست خمینی، جنایتکار تازه بقدرت رسیده وحشی رو در کشتار مردم باز کرد.

ادامه .....
مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

ناشناس گفت...

بقیه برداشت من تا آخر بخش پنجم از حرفهای یغمایی:

من (رفیق سائل ) در طی جریانات ا.ا. به این نتیجه رسیدم که رجوی آگاهانه واسه فرار از انتقاد ازخود، فیل ازدواج و انقلاب ایدئولوژیک رو هوا کرد و در طی این پروسه همه بروبچه هایی روکه هنوزبه سازمان وصل بودند یا بدلیل انتقاد به رفتار و مواضع رهبری از سازمان، جدا شده بودن به خودش بدهکار کرد (ذهن همه رو درگیر مسائل جنسی کردن و رد این داستان بوسیله شوهر سابق و بقیه شرکا....). من از تقریباً همون وقتها به این نتیجه رسیدم که ا.ا دروغیه واسه فرار از جواب دادن به اشتباهات و ..... و اولین عکس العمل هم اینبود که رجوی و شرکا رو دروغگو بدونم. اما کمی بعد(اعلام هیئت اجرایی و برچیده شدن مرکزیت دمکراتیک)، فهمیدم کسیکه آگاهانه پاجای پای تقی شهرام گذاشته (نقض آگاهانه سانترالیزم دمکراتیک توسط شهرام به نقل از تحلیل بیانیه .....) و یه تجربه تراژیک رو دوباره روی اعضا هوار می کنه باید فرد بسیار پستی باشه. به این ترتیب اگه شهرام بدلیل انجام این کار در مرتبه اول فرصت طلبی کرده کسی که شهرام رو نقد کرده، مصائب اجتماعی، تاریخی کار شهرام رو هم از نزدیک لمس کرده و با این وجود باز هم جرات می کنه اون کار و تبعات جنایتکارانه، رذیلانه اون رو دوباره تکرار کنه حتماً باید بدتر از شهرام فرصت طلب باشه وبیشتر که میشه سفله و رذل .... و این برجسته ترین وجه شخصیتی رجویه.

اگه این داستان رو از من قبول کنید می بینید که من فحش نمیدم بلکه روی مهمترین جنبه شخصیتی رجوی انگشت میذارم تا تو ذهن تک تک ما این صفت دافعه کافی ایجاد کنه که مبادا یه وقت ما هم واسه خاطر فلان چیز تن به رذالت بدیم. همینطور که تاحالا دیدین من در مواردی می گم رجوی رذل، رجوی سفله. بعضی از شما هم تذکر میدین و سانسور می کنین به بهونه رجوی رذل گفتن. صرفنظر از اینکه خودتون هم همین صفات رو در مورد رجوی بکار بردین اما علت اینکه من رجوی رذل و ... می نویسم همون داستان بالاست. حتی اگه با نظر و تحلیل وداستان من هم موافق نیستین لطف کنین و نوشته من رو سانسور نکنین!

- درست بعد از ملاقات رجوی با طارق عزیز اصلیترین بخش تشکیلات رجوی (نهاد تبلیغات)، به عراق فرستاده شد بعدش هم رفتن رجوی به عراق و ملاقات رجوی با صدام که یکی از بدترین محصولات جبری اشتباهات رجوی و عدم انتقادازخود رجوی بوده.

- تحویل رجوی به ایران توسط فرانسه و رفتن به سوئد بجای رفتن به عراق حقیقت نداره چون یغمایی بعنوان عضو مرکزیت اون موقع حتماً در اینمورد باید خبردار می شده (سائل: این هم از دروغهاییه که برای توجیه رفتن رجوی به عراق درست شده، بخصوص که رجوی هم در مصاحبه سال 66 با هزارخانی می گه باید زودتر میومد به عراق).

- رجوی با خط تهاجم حداکثر زبده ترین اعضا سازمان رو تقریباً بدون هیچ حاصلی به کشتن داد و این هم یکی از دلایل انتقادهای یغمایی بوده.

- موقعیت عراق یک حصار جدید در اطراف اعضا تشکیلات کشید و بعد در فاصله سالهای 65-67 در پشت این حصارها بعضی از بالاترین اعضا تشکیلات توسط رجوی تبدیل به سرباز صفر شدند از جمله سرباز صفرشدن یغمایی.

- انقلاب/تقلب ایدئولوژیک تغییر در تشکیلات بود که سانترالیزم دمکراتیک رو اماً و رسماً برچید و رجوی رو تحت نام رهبر خاص الخاص تبدیل به ولی فقیه کرد و بعداز فروغ هم که رجوی میدونست تشکیلات دوباره درخطر سوال و انتقاده جلسات تند و تیز و رادیکال و بندهای جورواجور رو ردیف کرد.


- از تقلب بودن ا.ا یکی هم همین که در ابتدا می گفتند 10-15 سال آینده مفهوم این انقلاب رو روشن می کنه، حالا بعد از سی سال باز می گن آینده معنی این انقلاب رو روشن می کنه و بعد از حدود سی سال حتی یه کتاب در این مورد ننوشتن و یا هیچکدوم از صدها ساعت فیلمهایی رو که از جلساتشون گرفتن به مردم نشون نمیدن!



در ضمن دوستان و رفقا مواظب باشید، در طی مدتی که سر همه ما با این مسائل (اگرچه خیلی مهم) گرم شده، رجوی ... واسه سوزندون مدارک زنده سر باقیمانده بروبچه ها در زندان لیبرتی رو زیرآب نکنه! با گفته های یغمایی حالا دیگه همه باید فهمیده باشن چرا رجوی اجازه نمیده بروبچه های باقیمونده از عراق خارج بشن!

با هرکس که میتونید در این مورد باید تماس بگیرین و نگذارین که قضیه از یادها بره چون از یاد رفتن اونها همون و از دنیا رفتن چند هزار آدم با گفتنیهایی مثل گفته های یغمایی هم همون!"

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

ناشناس گفت...

مرسی از آقای همنشین و اسماعیل.
این بحث ها خیلی روشنگرانه و صادقانه هستند. اما اگر قرار شود از این خاطرات به عنوان تجربه برای نسل های بعد تر استفاده شود، متاسفانه نتیجه زیاد متفاوت نیست. چرا؟ مثلا خود رهبری مجاهدین یعنی باند رجوی برای نسلی که علیه ولی فقیه بر خاسته بودند، ۲ سال بعد یک ولی فقیه دیگر بنام رهبری عقیدتی بر پا کرد! چگونه این امکان پذیر است؟ این بدین دلیل امکان پذیر است که قالب و فورماسیون و زمینه باز تولید استبداد شناسایی نشده، فهم نشده! به عبارت دیگر ان قالبی که امکان برپایی و تجدید حیات استبداد را میدهد، دست نخورده باقی مانده !!!
این قالب چیزی نیست جز فرهنگ شرقزده ، احساساتی، اسلامزده! تکرار و تاکید میکنم، فرهنگ اسلامزده ما ایرانیان !
اگر میخواهیم که این دور جانبازی و خون دادن و بی نتیجه زیر چتر استبداد زندگی کردن، پایان بگیرد، باید چارچوب و قالب اصلی زایش استبداد، یعنی اسلام را مورد هدف قرار داد.
انقلاب ایدولوژیک یا کودتای تشکیلاتی هم در همین بستر، و قابلیت مراد و مرید شدن بوجود آمد و تکمیل شد. یعنی که باید ریشه را زد. به شرط اینکه خودمان اول به این نقطه رسیده باشیم. مشکل را حس کرده باشیم !!!!

شما مقایسه بکنید ایران را با آمریکای لاتین! هر دو تحت حکومتهای استبدادی، کلاسیک، سکولار. در همه این کشور ها انقلاب و جنبش های بسیاری بودند. با یک تفاوت بزرگ! این جنبش ها در آمریکای لاتین پیروز شدند و امروز، شیلی، آرژانتین، برزیل، .... به نوعی از دموکراسی دست پیدا کردند، اما در ایران ما ۲۰۰ سال به لحاظ ارزش های حقوق بشری و موکراتیک عقب رفتیم !!!
دلیل کجاست ؟ دلیل وجود همین غده سرطانی یعنی اسلام است. و الا جنبش ها یکی بعد از دیگری منحرف میشود! از انقلاب اسلامی تبدیل میشود به اسلام انقلابی! از اسلام انقلابی میشود اسلام رحمانی ! از اسلام رحمانی میشود اسلام دموکراتیک!! از اسلام دموکراتیک مشود اسلام کزا!
یعنی خلاصه تمام مستبدین سعی دارند این اسلامه باشه. حالا با یک اسم دیگر!!!
از نقد انقلاب ایدولوژیک ما باید به نقد و نفی زایشگاه و خواستگاه ان یعنی اسلام برسیم!!! و الا دوباره این داستان تکرار خواهد شد!
این البته شهامت نقد و خداحافظی با ارزش های گذشته را میطلبد. این یعنی پایان شریعتی، پایان محمد حنیف، پایان داستان حسین و ریش خونین حبیب بن مظاهر! ارزش هایی که تا امروز دست نخورده باقی مانده اند! انقلاب واقعی همین جاست. یعنی انقلاب در ارزش ها. شجاعت بر خورد با خودمان و اینکه ۱۴۰۰ سال اشتباه میدیدیم و میشنیدیم. شهامت اینکه هیچ حقیقتی و حقانیتی پشت داستان حسن و حسین نیست! هیچ حقیقتی پشت ازدواج های حضرت محمد و بچه ۶ ساله نیست. علی فقیر نبود، بسیار هم ثروتمند بود. همه این ائمه افرادی زن باز و هوسران بودند که بعضی هاشان جان خودشان را سر زن از دست دادند (امام حسن). هیچ دانشی نزد امام صادق و نقی و تقی نیست! تمام داستانهای معراج و الاغ بالدار پوچ و خنده دار و شاید گریه دار است.
خلاصه ما باید این فرهنگ، این چارچوب، و این ایدولوژی طرف بشویم. رجوی و خمینی محصول این دستگاه هستند. غیر از این یکی به اسم X و دیگری با اسم Y باز هم بساط استبداد را برپا خواهد کرد.

فرشید.

دوستدار سوسیالیسم گفت...

جناب یغمائی و جناب همنشین انصاف و ادب شما جدا قابل تحسین است با این همه مزخرفات که این جماعت علیه شما نوشته اند واقعا به شما درود میگویم که فقط به دنبال بیان حقایق هستید

خدیجه اجیده گفت...

خاک بر سر شما با این مصاحبه تان در حالیکه تنها نیروی متشکل در حال بر پائی بزرگترین گردهمائی علیه آخوندهای پست فطرت است شما بنشینید و چرند ببافید تا خسته شوید
مرگ بر آخوند و مزدورانش
درود بر مسعود سردار و ناجی انقلاب مردم ایران

نازنین گفت...

بسیار آموزنده است ایکاشکی که تمام افرادی که اطلاع کافی دارند از این مساله ها میگفتند

ناشناس گفت...

گفت و شنود و روشنگری بسیار عالی و جالبی میباشه آهنگ و کلام گرم جوابهای جناب یغمایی با توجه به فاکتها و تجارب ایشون حال و هوای دیگر به این مصاحبه داده !
در ضمن ارتش عراقیبخش اسم مناسبتری است تا ارتش آزادیبخش! با توجه به تاریخچه زندگی این بابا رجوی از لحاظ سواد علمی و آکادمی و تاریخی و عدم شناخت نسبت به مردم و پایه و ریشه های دروغ و خرافات آخوندهای لومپن در میان قشرهای مختلف افرادی مثل ما مرتکب دو اشتباه و فاجعه در انتخاب و راه و رسم زندگی مبارزاتیمان شدیم اول خمینی و دوم رجوی .
باری با توجه به تغیرات جغرافیایی محیط زیست خا ور میانه و ایران و به نقل قول از عیسی کلانتری از مسؤلین و دست اندر کاران رژیم با توجه به دادها و یافتهای کارشناسی و ناسا در آینده نزدیک ۵۰ میلیون ایرانی باید از مناطق خودشون کوچ کنند و بحث سومالی شدن ایران در محافل پژوهشی و دانشگاهی و کارشناسی مطرح است خامنه ای فیل ۱۵۰ میلیون جمعیت ایران را هوا میکند و رهبر عقیدتی دنبال ساختن صدها اشرف و بندهای انقلاب مریم است !



حمید

jahandid گفت...

با درود به آزاديخواهان و ايران دوستان عزيز،
از خواندن اين نظرات (البته آن تعدادى كه با غريزه توهين همراه نيستدند را منظورم ميباشد!) حس خوبى را در خود مييابم. اول اين را بگويم كه از پيش آمدن اين وضعيت هم خيلى غمگينم و هم بى نهايت خوشحال! حالتى كه فوق متناقض است. در عين حال كه ميخواهد تو را در غم و اندوه فرو ببرد ولى وقتى به افق فرداها نگاه ميكنى، ترا به اوج خود باورى انسانى ميرساند. منظورم از اين حرف چيست؟ با يك نگاه به تاريخ خودمان و حتا فرد خودمان، تنها چيزى كه هميشه كمبودمان بوده را ميبينيم. كبود اصلى ما هميشه اين بوده كه عليرغم داشتن ارزوهاى بزرگ و پيش برنده، هيچ وقت نتوانسته ايم به ان گشايش واقعى دست پيدا كنيم و ان ارزوهاى خوب را ماده كنيم (با كمال تأسف عميق)! در اين سلسله مطالبى كه وارد شده ايم و به نقد و بررسى حال خود در ارتباط با گذشته خود پرداخته ايم و اين را با يك اعتماد به نفس و عارى از ان همه قديس سازى و ملاحظات كاذب و رايج انجام ميدهيم. اين تمرين ست كه ما خيلى بدان نياز داريم. در واقع در فرهنگ سياسى ما اين نوع برخوردها هميشه با سركوب شدن هاى غير انسانى از بين ميرفتن. ولى خوب در فضاى خارج خوشبختانه اين مورد تحت كنترل آدمهايى ست كه خودشان اين توحش ها عبور كرده اند و ميدانند كه بيهوده است. باشد كه بتوانيم از نعمت كه دست آورد بشرى است به خوبى براى خود و اينده بهره ببريم. در اين راستا هم هر كس هر چه ميخواهد بگويد، ضررى ندارد! فقط لطفاً كومپنيزم انرا كمتر كنيد.

jahandid گفت...

با درود به آزاديخواهان و ايران دوستان عزيز،
از خواندن اين نظرات (البته آن تعدادى كه با غريزه توهين همراه نيستدند را منظورم ميباشد!) حس خوبى را در خود مييابم. اول اين را بگويم كه از پيش آمدن اين وضعيت هم خيلى غمگينم و هم بى نهايت خوشحال! حالتى كه فوق متناقض است. در عين حال كه ميخواهد تو را در غم و اندوه فرو ببرد ولى وقتى به افق فرداها نگاه ميكنى، ترا به اوج خود باورى انسانى ميرساند. منظورم از اين حرف چيست؟ با يك نگاه به تاريخ خودمان و حتا فرد خودمان، تنها چيزى كه هميشه كمبودمان بوده را ميبينيم. كبود اصلى ما هميشه اين بوده كه عليرغم داشتن ارزوهاى بزرگ و پيش برنده، هيچ وقت نتوانسته ايم به ان گشايش واقعى دست پيدا كنيم و ان ارزوهاى خوب را ماده كنيم (با كمال تأسف عميق)! در اين سلسله مطالبى كه وارد شده ايم و به نقد و بررسى حال خود در ارتباط با گذشته خود پرداخته ايم و اين را با يك اعتماد به نفس و عارى از ان همه قديس سازى و ملاحظات كاذب و رايج انجام ميدهيم. اين تمرين ست كه ما خيلى بدان نياز داريم. در واقع در فرهنگ سياسى ما اين نوع برخوردها هميشه با سركوب شدن هاى غير انسانى از بين ميرفتن. ولى خوب در فضاى خارج خوشبختانه اين مورد تحت كنترل آدمهايى ست كه خودشان از اين توحش ها عبور كرده اند و ميدانند كه بيهوده است. باشد كه بتوانيم از اين نعمت كه دست آورد بشرى است به خوبى براى خود و اينده بهره ببريم. در اين راستا هم هر كس هر چه ميخواهد بگويد، ضررى ندارد! فقط لطفاً لومپنيزم انرا كمتر كنيد.

جهانگیر گفت...

خدیجه جون...میخواستم بهت بگم چخه! دیدم حیف چخه.

ناشناس گفت...

اقای همساده
مصاحبه بسیار جالب و ماندگاریست برای مردم ایران و تاریخ ایران
اما یک نکته برای خانم خدیجه اجیده داشتم که بگویم این خانم یا شاید هم اقا در اخر میگوید که
درود بر مسعود سردار و ناجی انقلاب مردم ایران
اولا = مسعود منظورتان همانی است که 12 سال پیش مرده یا مسعودی دیگری را میگوئید
دوما=سردار کدام سردار اگر منظورتان اونی باشه که 12 سال پیش مرد و رفت پی کارش اون نه سر دار بود و نه ته دار
سوما=ناجی این طرف خودش ادم ها رو غرق میکرد اون خودش سر ادمها رو زیر اب میکرد این وصله ها به اون نمی چسبه
چهارما=انقلاب مردم ایران این یکی دیگه ربطی به سربازان صدام حسین و عشایر انقلابی عراق نداره
نتیجه =
مصاحبه تاریخی اقای یغمائی نه مربوط به حال حاظر بلکه مربوط به تاریخ اینده ایران خواهد بود وماندگار از شر ایدئولوژی های فاسد سندی که باید انرا تکثیر کرد باید انرا نشر داد نه برای شهرت یغمائی بلکه برای مصونیت مردم ایران از شر دجالیت ایدئولوژیک و روح شیطان هائی که لباس انسان پوشیده اند و فکر میکنم با نشر و تکثیر این گونه مطالب میتوان تاریخ ایران را با سپر حفاظتی اگاهی و دانش از شر جانورانی همچون خمینی و رجوی نجات داد
شاد و سربلند باشید

ماشالله گفت...

گبر و یهود و مسلمان همه با هم زندگی میکردند اگر کشیشها و ملاها و خاخامها و رهبران عقیدتی قلابی و غیر قلابی اینقدر افتضاح نمیکردند بحث اختلاف اینها فقط بر سر ملاهاشان است همچنین درود بر شما خیلی خیلی جالب است حتی برای کسی مثل من که خودم هم در خیلی از اینها بوده ام

خواهر فولادزره و عیال سابق الهاک دیو گفت...

بدتان نیاید درد این خدیجه خانوم هم مثل خود من فکر میکنم درد بی کسی و بطور خاص بی شوهری است تا درد سیاسی

ناشناس گفت...

درود بر شما بسیار بسیار شنیدنی است دستتان درد نکند امیدوارم خود مجاهدین هم این ها را بشنوند
عباس

دریچه زرد گفت...

از این نقطه کامنتها در رابطه با بخش ششم گفتگوست اگر مربوط به بخشهای قبلی کامنت میگذارید لطفا ذکر کنید

سیما.فرانسه گفت...

گوش کرذدم و چقدر خاطره زنده شد واقعا درود بر شما و زحمتی که میکشید یک کار فوق العاده ارزشمند است

منصور لرستانی گفت...

اتفاقا بر خلاف نظرات دو طرفه و موذیانه عملیات فروغ جاویدان و کارکرد آقای رجوی اوج هوشیاری و انقلابی گری او را در مبارزه با ارتجاع وحشتناک خمینی نشان میدهد سردار آزادی با هر وسیله ممکن برای برکندن بنای ظلم آخوندها این دشمن ماصلی ایران و ایرانی کوشیده و سرانجام تاریخ نشان خواهد داد که موفق خواهد شد و دشمنان آزادی و انقلاب راه بجائی نخواهند برد

ناشناس گفت...

رجوی هر کار کرد تنها کسی بود که واقعا با ملاها جنگید حالا چطورش مهم نیست امیدوارم یکروز بتواند این ملاهای بیشرف را نابودشان کند
یک ایرانی فلک زده اواره از همه جا

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...

ما که در اینجا نظر خودمان را می‌نویسیم اگر منتقد تئاتری با عنوان انقلاب ایدئولوژیک هستیم ، چنانچه دقت نکنیم با سر می‌رویم در دستگاه هرزه نویسان.
آنها حرمت کلمات را نگاه نمی دارند. ما نگهداریم لطفاً
میشود با بیانی بهتر منظور خود را بگوییم و بنویسیم. لازم نیست از ادبیات توتونچی ها و رضا فلاح ها استفاده کنیم.
میشود هر نقد یا نظر را متین نوشت .
سلام

ناشناس گفت...

لطفا این سند بسیار ارزشمند تاریخی را با نوشتن کامنتهای زشت تضعیف نکنید این سرگذشت خون دل چند نسل است که هر جائی رفتند نامردی دیدند و بر دار و درفششان کشیدند سرگذشت مظلومترین در عین حال فریب خورده ترین نسل که امد جان براه آزادی بدهد ولی بد دید
شریف .ل

jahandid گفت...

با درود به آزاديخواهان و ايران دوستان عزيز،
بعد از شنيدن حرفهاى قسمت ٦ من هم به يك نظرى دوگانه رسيده و سعى در اين دارم كه با اين پديده بدون هر گونه پيش داورى و يا تحت تأثير قرار گرفتن روبرو شوم. آنچه كه بدون كوچكترين شكى، مسلم است اين است كه تيزترين دشمنى كه رژيم آخوندى داشته و دارد همين مجاهدين خلق بوده و هستند و خيلى هم روشن برخوردهاى دشمن مردم ايران يعنى رژيم آخوندى اين سرسختى را با كشتار هاى به واقع وحشيانه طى اين سألها نشان داده است. اين وجهى ست كه خوب قابل رويت است. حماسه هاى اين دوران هم براى ان عده كه در درون اين اتش بوده اند امرى ست كاملا روشن، انقدر روشن كه با تمام هست و نيست خود روى ان عاشقانه صحه ميگزاشتند. با اين حرف اين را ميخواهم بگويم كه چنانچه اين حماسه ها به واقعييت بدل ميشدند، چه بسا كه همچنان برايشان همه شعرا و هنرمندان تمام اثار شان را به پاى ان نثار ميكردند! اين حرف خيلى هم خارج از واقعييت نيست چون حتا با اين عنوان كه در حد "آزمايشگاهى" انرا ديده ايم و خيلى ها در ان زيسته اند! ولى خوب حالا از بد روزگار به اين روز تأسف آور افتاده ايم كه تمام تحولات منطقه با ورود آمريكا و يكه تازى بى رقيب ان، دو دستى در سينى طلايى جلوى پوزه آخوند ادم خوار ريخته شد و بدون شك ضامن بقا و ماندگارى انها گرديد. مستقل از تمام مخالفت هايى كه ما با مجاهدين داريم يا نداريم، اين تحولات را نميشود فراموش كرد و ناديده گرفت و اگر بخواهيم منصفانه رفتار كنيم، بايستى كه در تحليلهايى كه آرائه ميدهيم، حتماً در ظرف زمانى و مكانى تحليل بكنيم. تنها به قاضى رفتن و راضى برگشتن مسلم است كه فقط به نفع دشمن خواهد بود و راه برون رفت دوست را نيز ميبندد.
براى ما روشن است كه اين گونه گفتارها و تحليلها از سر خير خواهى و ارزوى گذار از اين همه سياهى و فلاكت كه گريبان همه مارا گرفته، ميباشد. در اين نميشود شك كرد و انرا با برچسب هاى خصمانه تبديل به خوراكى براى دشمن همه ما نمود! از ان طرف هم وقتى ما خود را در چنين مكانى قرار ميدهيم كه روى اين تحولات فكر بكنيم و نظر بدهيم، الزاماً بايد قدرى همه جانبه و عارى از (تا انجا كه عقل مان قد ميدهد) پيش داورى اين كار را بكنيم. در كليت امر اين را ميخواهم عرض كنم كه اگر دستى به آتش داريم و كارى از دستمان بر ميايد در راه آزادى و عبور از اين تاريكى مطلق آخوندى، بايد كه واقعى و هوشيارانه شرح دوران كنيم تا ايندگان بهتر بتوانند بعد از نبود ما در مورد بود ما سخن بگويند و مثل اين نسل فعلى كه محصول فرهنگ منحط آخوندى نيز در انها بى تأثير مسلماً نبوده، انها نيز نگويند:"شماها پدران ما اشتباه كردين و حالا ما به اين روز افتاده ايم!!!"
ضمن تأكيد بر اهميت اين گونه روشنگرى هاى با ارزش، ضروت واقعى و همه جانبه بودن تحليل ها و روشنگرى ها نيز اهميتى حياتى دارند.
با ارزوى پيروزى مردم بر اهريمن ادم خوار.

ناشناس گفت...

برداشت من تا آخر بخش ششم از حرفهای یغمایی:

- انقلاب ایدئولوژیک رجوی بنیاداً وسیله ای بود برای حل مشکل تشکیلاتی که تا آن موقع موجب مسئله داری یا جدا شدن بسیاری از اعضا و هوادارا شده بود(هدف وسیله رو توجیه می کنه).

- رجوی حقیقت امر رو نمی گه بلکه با صحنه سازی، تئاتر و نمایش به هدف مورد نظرش دست می یابه (هدف وسیله رو توجیه می کنه).

- رجوی در جواب منتقدین یا بحران بوجود میاره یا فرد منتقد رو تحت فشار جمع از پیش توجیه شده قرار میده تا اونو بدهکار کنه و بهش اجازه فکر کردن مستقل و تمرکز فکر نده ( تئوری فرقه ای و فاشیستی فشار/کنترل توده/جمع).

- ترویج پابوسی توسط رجوی و تخریب شخصیت افراد تا حدی که به خودشان آسیب جسمی بزنند مثل ابراهیم آل اسحاق، علی زرکش ( مالیخولیا و کیش شخصیت).

- دروغگویی رجوی در مورد پیشنهاد انقلاب ایدئولوژیک توسط علی زرکش( سواستفاده از افراد مثل دستمال توالت).

- بعد از فروکش کردن تاثیر بحران اولیه اا که افراد تونستند فکر کنند مسئله داریها شروع شدو جواب رجوی هم مثل همیشه و بخصوص بعد از عملیات فروغ تولید بحرانهای همیشگی تحت نام بندهای الف، ب، ف، جنسیت، هژمونی زنان، امام زمان، تنگه، کوره، صلیب، غسل، عملیات جاری و تبدیل زیست در بحران به روال عادی حفظ تشکیلات (حیات بحران زی و زوال بدون بحران رجوی و رژیم).

- رجوی برای فرار از برخورد با مسئله دار شدن افراد مرکزیت پس از اا، در خارجه، فیل نبود امنیت و رفتن به عراق رو هوا کرد تا بتونه با دست بازتری خط خودش رو پیش ببره و با منتقدین برخورد کنه.

- تشکیلات رجوی جداشدگان ازجمله ناصر زیبایی، ناصر ماکزیمم و ... رو تحت فشار قرار میدن که تبدیل به دشمن بشند تا کسی از هودارها به حرفهای اونها گوش نده!

- ایدئولوژی کنونی تشکیلات فقط پول و قدرته و به هیچ چیزی مثل خدا و پیغمبر و ... اعتقاد ندارد.

- در ادامه ا.ا. چون خیلی افراد از ایدئولوژی و سواد و انگیزه تهی شدند، خیلی راحت پس از جداشدن از رجوی به خمینی و خامنه ای می پیوندند.

- ا.ا. یعنی دزدیدن یک جنبش به سود یک باند

- ترس، جبن و بزدلی رجوی علت العلل نپذیرفتن اشتباهات و تولید ا.ا. وتعمیم طلاقی که به گفته رجوی تنها طلاق باید می بود به طلاقهای اجباری همگانی و انحرافات بعدیه.

- ا.ا. اولیه صرفاً تقلب تشکیلاتی بود چون رجوی از زیر بار پذیرش اشتباهات فرار کرد، با فضاسازی و تئاتر ذهن افراد را به بیراهه برد، حمله گروهی به فرد و انقلابانیدن اوکه از جداشدن افراد جلوگیری کرد و همه رو به رجوی بدهکار کرد، انتقاداز مسئولین تعطیل شد، ممنوع کردن شک به دستورات رجوی، سعی در بیسواد کردن افراد، خطاناپذیر شدن رجوی.

- اگه ا.ا. رجوی واقعاً حرفی واسه گفتن در زمینه ایدویلوژیک داشت پس از همه این سالها چهار کلام بحث ایدئولوژیک، فلسفی در عرصه عمومی انتشار میدادند نه اینکه بگن هر کی میخواد بدونه بیاد عراق بفهمه! (در حالیکه ابتدا می گفتن هر کی حالا نمی فهمه ما 10 سال دیگه با مدرک و سند براش توضیح میدیم؛ از من).

- هر کسی در آنزمان فکر میکرد (اگه فکر میکرد، چون امکان فکر کردن به عمد گرفته شده بود) میتونست بفهمه برخورهای جلسات اا اولیه در طی سالهای بعد به نشستهای غسل و طشت و اینجور چیزها فرا می رویند.

- مگه ما که جدا شدیم عقلمون رو به عاطفه اولویت میدادیم، خیلی زودتر می شد مشت این تقلب رو وا کرد.

- رجوی خودش به اسماعیل گفته که با مریم رابطه زناشویی داشته و حرفهایی که در مورد نبود رابطه گفته میشه ریاکاری و دروغه برای توجیه کثافتکاریهای دیگه....
ادامه .....

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

ناشناس گفت...

بقیه برداشت من تا آخر بخش ششم از حرفهای یغمایی:

تا جاییکه من (سائل) یادمه در ماه مهر 61 ازدوج رجوی با فیروزه بوده، دیماه 61 رجوی با طارق عزیز (که بنی صدر تقاضای ملاقات با اون رو رد کرده و رجوی رو هم منع کرده بود)، ملاقات میکنه و خبر ملاقات و احتمال رفتن رجوی به عراق پخش می شه و جنگ و دعوای داخلی با بنی صدر بالا میگیره و یه سالی بعد به گواهی بهمن نیرومند و خانبابا تهرانی از جمله در اعتراض به ارتباط رجوی با عراق بنی صدر استعفا میده، ولی رجوی باشرف اعلام کرد اونو اخراج کرده.... بعد در بهمن 63 فیروزه (که به قول رجوی از پدرش پیروی می کنه)، از رجوی که قصد داره بره عراق جدا میشه و چند هفته بعدش هم خبر رجوی دوباره داماد میشه درمیاد و ازدواج و ا.ا. انتقادهای خطی و جدا شدن اکثر بروبچه ها همه تحت تاثیر تقلب ایدئولوژیک به پشت صحنه رونده میشن و همه به رجوی بدهکار میشن و راه میفتان میرن عراق!! و دیگه کمتر کسی حتی فکر انتقاد به مغزش میرسه! تا اینکه در خارج و همینطوردر پشت حصارها ی قرارگاهای عراق یه عده از جو معجزات ا.ا. راحت می شن و مثل یغمایی دهن باز می کنند ....

- یغمایی در اولین انتقاد از ا.ا. رجوی نوشته این معجزه هم روز اول همه بهش معتقد میشن، روز دوم بهش شک میکنن و روز سوم ازش برمیگردن!

- این سازمان دیگه در مسیر انقلاب نیست به همین خاطر من درب این تشکیلات، دری رو که رو به رذالت بود برروی خودم بستم به امید اینکه درب حقیقت رو بروی خودم باز کنم. ومن چون در دفاع از ارزشهای انقلابی از رجوی و ضدارزشها ی او جدا شدم نه تنها احساس تاسف نمی کنم بلکه سربلند هم هستم.

- رجوی چون نمی خواد به اشتباهات خودش اعتراف کنه سعی میکنه با رذالت تمام همه شخصیتهای دیگه رو به لجن بکشه (کیش شخصیت رجوی). من (سائل)، یادمه رجوی که در طی جنبش سبز توپوزی سختی از مردمی که اسم سگ و گربه رو هم میبردند اما برخلاف همه رینگوبازیهای اذنابش اسمی از رجوی رذل نبردن وباعث شد کوچکمرد حقیر حقارتش رو به چشم خودش ببینه و از درون شدیداً بشکنه. برای همین واسه قوت دادن به خودش و رقت آوردن دیگران ناخواسته عمق مالیخولیاش رو در تعریف از خودش در سخنرانی جنبش سبزش به نمایش گذاشت و گفت چون به زن یکی کمک درسی میداده وتوی بعضی مجالس مذهبی هم گاهی حرفی میزده از نوجوونیش مردم می گفتن رجوی آدم مهم و بزرگی میشه! بیماری روانی واعتراف ناخواسته به کیش شخصیت از این روشنتر)!

- اذناب رجوی میگن ا.ا. موجب بقای تشکیلات بوده؛ این بقا نیست بلکه یه حیات محتضره که هیچ ربطی به زندگی و رشد نداره. بریده های واقعی مبارزه رجوی و دوروبریهاش چون شهامت انتقاد ازخود کردن نداشتن تقلب ایدئولوژیک راه انداختن. واسه همین چون چنته رجوی از دلیل و منطق خالیه هر کس انتقادی بکنه رو به اطلاعات رژیم وصل می کنند و متاسفانه این تشکیلات اونقدر سقوط کرده که راه بازگشتی هم برای خودش نگذاشته!

- رجوی با این ازدواج، جنبشی که متعلق به ملت بود را به هبوط و نیستی برد چون از همه می خواست مثل زن رجوی باهاش رابطه برقرار کنند. رجوی اگر شرف می داشت از خودش انتقاد میکرد و این بازیهای رذیلانه رو راه نمی انداخت.

- رجوی چون نمیتونه جواب انتقادها رو بده به همه میگه هیچکس نباید ازش انتقاد کنه چون وزارت اطلاعات استفاده می کنه. خوب اگه راست میگه اینکارها رو نکنه تا کسی ازش انتقاد نکنه!

- رجوی می گفت سه ماهه-شش ماهه رژیم رو سرنگون می کنه که تا حالا بیش از سی سال طول کشیده. همین نشون میده رجوی با مبارزه مسلحانه زودرس دست خمینی، جنایتکار تازه بقدرت رسیده وحشی رو در کشتار مردم باز کرد.
ادامه ..................................

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

ناشناس گفت...

بقیه برداشت من تا آخر بخش ششم از حرفهای یغمایی:
من (رفیق سائل ) در طی جریانات ا.ا. به این نتیجه رسیدم که رجوی آگاهانه واسه فرار از انتقاد ازخود، فیل ازدواج و انقلاب ایدئولوژیک رو هوا کرد و در طی این پروسه همه بروبچه هایی روکه هنوزبه سازمان وصل بودند یا بدلیل انتقاد به رفتار و مواضع رهبری از سازمان، جدا شده بودن به خودش بدهکار کرد (ذهن همه رو درگیر مسائل جنسی کردن و رد این داستان بوسیله شوهر سابق و بقیه شرکا....). من از تقریباً همون وقتها به این نتیجه رسیدم که ا.ا دروغیه واسه فرار از جواب دادن به اشتباهات و ..... و اولین عکس العملم هم اینبود که رجوی و شرکا رو دروغگوو فرصت طلب و .... بدونم. اما کمی بعد (با اعلام هیئت اجرایی و برچیده شدن مرکزیت دمکراتیک)، فهمیدم کسی که آگاهانه پاجای پای تقی شهرام گذاشته (نقض آگاهانه سانترالیزم دمکراتیک توسط شهرام به نقل از تحلیل بیانیه .....) و یه تجربه تراژیک رو دوباره روی اعضا هوار می کنه باید فرد بسیار پستی باشه. به این ترتیب اگه شهرام بدلیل انجام این کار در مرتبه اول فرصت طلبی کرده کسی که شهرام رو نقد کرده، مصائب اجتماعی، تاریخی کار شهرام رو هم از نزدیک لمس کرده و با این وجود باز هم جرات می کنه اون کار و تبعات جنایتکارانه، رذیلانه اون رو دوباره تکرار کنه حتماً باید بدتر از شهرام فرصت طلب باشه وپست تر که میشه سفله و رذل .... و این برجسته ترین وجه شخصیتی رجویه.
اگه این داستان رو از من قبول کنید می بینید که من فحش نمیدم بلکه روی مهمترین جنبه شخصیتی رجوی انگشت میذارم تا تو ذهن تک تک ما این صفت دافعه کافی ایجاد کنه که مبادا یه وقت ما هم واسه خاطر فلان چیز تن به رذالت بدیم. همینطور که تاحالا دیدین من در مواردی می گم رجوی رذل، رجوی سفله. بعضی از شما هم تذکر میدین و سانسور می کنین به بهونه رجوی رذل گفتن. صرفنظر از اینکه خودتون هم همین صفات رو در مورد رجوی بکار بردین اما علت اینکه من رجوی رذل و ... می نویسم همون داستان بالاست. حتی اگه با نظر و تحلیل وداستان من هم موافق نیستین لطف کنین و نوشته من رو سانسور نکنین!
- درست بعد از ملاقات رجوی با طارق عزیز اصلیترین بخش تشکیلات رجوی (نهاد تبلیغات)، به عراق فرستاده شد بعدش هم رفتن رجوی به عراق و ملاقات رجوی با صدام که یکی از بدترین محصولات جبری اشتباهات رجوی و عدم انتقادازخود رجوی بوده.
- تحویل رجوی به ایران توسط فرانسه و رفتن به سوئد بجای رفتن به عراق حقیقت نداره چون یغمایی بعنوان عضو مرکزیت اون موقع حتماً در اینمورد باید خبردار می شده (سائل: این هم از دروغهاییه که برای توجیه رفتن رجوی به عراق درست شده، بخصوص که رجوی هم در مصاحبه سال 66 با هزارخانی می گه باید زودتر میومد به عراق).

- رجوی با خط تهاجم حداکثر زبده ترین اعضا سازمان رو تقریباً بدون هیچ حاصلی به کشتن داد و این هم یکی از دلایل انتقادهای یغمایی بوده.

- موقعیت عراق یک حصار جدید در اطراف اعضا تشکیلات کشید و بعد در فاصله سالهای 65-67 در پشت این حصارها بعضی از بالاترین اعضا تشکیلات توسط رجوی تبدیل به سرباز صفر شدند از جمله سرباز صفرشدن یغمایی.

- انقلاب/تقلب ایدئولوژیک تغییر در تشکیلات بود که سانترالیزم دمکراتیک رو اسماً و رسماً برچید و رجوی رو تحت نام رهبر خاص الخاص تبدیل به ولی فقیه کرد و بعداز فروغ هم که رجوی میدونست تشکیلات دوباره درخطر سوال و انتقاده جلسات تند و تیز و رادیکال و بندهای جورواجور رو ردیف کرد.


- از تقلب بودن ا.ا یکی هم همین که در ابتدا می گفتند 10-15 سال آینده مفهوم این انقلاب رو روشن می کنه، حالا بعد از سی سال باز می گن آینده معنی این انقلاب رو روشن می کنه و بعد از حدود سی سال حتی یه کتاب در این مورد ننوشتن و یا هیچکدوم از صدها ساعت فیلمهایی رو که از جلساتشون گرفتن به مردم نشون نمیدن!

تیمور بختیار، حسین روحانی، حسین خوشرو، مرتضی خاموشی، هودشتیان، محسن فاضل قبل از سال پنجاه، بعد هم تیمسارهای شاه، اقلیت، رنجبران، حزب دمکرات، بختیار، مدتی به گفته ای درعراق بودند. با این وجود یغمایی اگه اونروزها خام نبود هرگز به عراق نمی رفت! تکرار اشتباه دیگران قبح کار قبیح رو کم نمی کنه (البته که زیاد میکنه). من (سائل) یادمه که در طی اون دوران حرف منطقه خودمختار عراق و نوار مرزی هنوز در ذهن افراد بود و رجوی اسم عراق و بغداد رو گذاشته بود منطقه و می ریم منطقه! هنوز هم بروبچه ها ناخودآگاه می گن منطقه بجای عراق. رذالت رو می بینید!)

- انتقاد به رجوی و کارهای او بجای خود امارژیم خمینی منقطع و منفصل از کارهای رجوی، بدلیل عملکردش که ضد مردمیست باید بره.
ادامه ..........................

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

ناشناس گفت...

بقیه برداشت من تا آخر بخش ششم از حرفهای یغمایی:
- در یکی از نشستهای حذف علی زرکش، همه نفرات اون نشست از جمله یغمایی کمک کردن. چون بجز یک نفر هیچکس دیگه اعتراضی نکرده (اون یه نفر کیه؟) و پس از این دست رجوی در یکه تازی بازتر شده.


- از تئوریهای رجوی بعنوان نوآوری و جدیدسازی و گذشتن از کهنه یکی هم اینکه اعضا باید دایماً زیر ضرب باشند تا رجوی رذل بدرخشد؛ و متاسفانه طی سالهای اولیه اعضای سازمان هم عامدانه خودزنی میکردن تا رجوی بیشتر بدرخشه!

- اولین بریده ها، فراریها و توابها؛ دفتر سیاسی و رجوی بودند که از سال 61 یعنی بعد از شکست مبارزه مسلحانه زودرس و بعدترهم در سال 66 درپی پاکسازی مقدماتی ارتش عراق در همون نقطه ارتش رجوی عملیات آفتاب و چلچراغ رو انجام داد و این هم متاسفانه پوششی شد برای شکستهای قبلی این بریده ها، به بهای خون تعدادی که عاشقانه کشته شدن.
- صدام قبل از امضای آتش بس یه هفته به رجوی وقت داده بود که عملیات فروغ رو انجام بده.

- یه خانمی درجریان نشست فروغ گفت من تازه از خارج اومده ام و فکر می کنم مردم باما نیستن اما رجوی قضیه رو توجیه و ماستمالی کرد و اون خانم (اشرف)، هم بهمراه هزار و اندی جان شیفته دیگه که بعضی از اونها یا از خارح اومده بودن یا مادران 50 سال به بالا بودن و یکی دو روزتمرین نظامی کرده بودن در فروغ جون باختن! (من یادمه که در همین رابطه امثال محسن رضائی ها می گفتن ما فقط باید سلاح رو نشون بدیم مردم دنبال سلاح راه میافتن! تو دستگاه فکری این حماعت مردم فقط سیاهی لشگر و گوشت دم گلوله هستند).

- 3000 نفر از حدود هفت هزار نفری که در فروغ شرکت کردن از خارج اومده و آموزش نظامی نداشتن! یعنی که آگاهانه توسط رجوی رذل به قتلگاه فرستاده شدند.

- زرکش در جریان فروغ به طعنه می گفت چند سیگار دیگه به آخر زندگی من مونده؟! و یغمایی میدونست که از این عملیات بسیاری برنخواهند گشت و اون هم که توان موندن پس از این کشتار رو نداشت میخواست به این عملیات بی پشتوانه مردمی و بی بازگشت بره (جنگ بارژیمی که هشت سال با یکی از قویترین رژیمهای منطقه جنگیده بود)، اما بهش اجازه نمیدن.

- چندین کامیون پر از اجساد از این عملیات برگشته بودند و اسماعیل بعنوان کمک قبرکن، تکیه به سنگ قبر خانمی عراقی به اسم قصه داده بود و هرچه چشم می بست و باز میکرد تا مگه از این کابوس بپره فایده ای نداشت و این تراژدی بخاک افتادن شجاعترین، باصفاترین و زیباترین زنان و مردان بدلیل تصمیمهای فرصت طلبانه رجوی متاسفانه حقیقی بود!

- رجوی رذل در توجیه این تراژدی گفت؛ این پیروزی بزرگ رو به همه تبریک می گم. و یغمایی که این تراژدی رو به چشم دیده بود و آرزو میکرد کابوس باشه برای کمک به تشکیلات، شعرهایی در دفاع از این پیروزی! سروده!

- رجوی رذل بعداً ازشکست عملیات فروغ با ادعای اینکه شما موجب شدین فروغ شکست بخوره برای به صلابه کشیدن اعضا تشکیلات در جلسات تنگه، طلاق و امام زمان، ... و دوباره بدهکار کردن بیشتر اعضا بعد از موج اول تقلب ایدئولوژیک، هر روز بیشتر سواستفاده کرده تاکنون.

- رجوی رذل زورکی(فشار تشکیلات و جمع)، بچه هایی رو که همسراشون رو در فروغ از دست داده بودن و مجردها رو هم دوباره تزویج کرد که کسی به تلفات بچه ها در فروغ فکر نکنه! ودرست از همینجا دوباره اعضا باید خودشون رو در جلسات تنگه خراب میکردن (همه علت شکست رو به خودشون نسبت دادن) تا رجوی رذل بدرخشه!

در ضمن دوستان و رفقا مواظب باشید، در طی مدتی که سر همه ما با این مسائل (اگرچه خیلی مهم) گرم شده، رجوی ... واسه سوزندون مدارک زنده سر باقیمانده بروبچه ها در زندان لیبرتی رو زیرآب نکنه! با گفته های یغمایی حالا دیگه همه باید فهمیده باشن چرا رجوی اجازه نمیده بروبچه های باقیمونده از عراق خارج بشن! و یا واسه جلوگیری از بازاسکان اونها در کشورهای غربی در تقلب و فیل هوا کردن چراغ خاموشش همه عالم وآدمی رو که به منویاتش تن نداده لعنت بر این و لعنت بر اون می کنه وبعد هم به اسرای لیبرتی میگه (هر جای دنیا که رفتید ملی، ملی-مذهبی، جداشده، مارکسیست منتقد و ....رو به سزای اعمالشون برسونید!)، تا دولتهای غربشنفن و از جنگ و دعوا و خودسوزی و .... بترسن و اون اسرا رو به وقت به کشورهای نسبتاً آزاد غربی راه ندند!

با هرکس که میتونید در این مورد باید تماس بگیرین و نگذارین که قضیه از یادها بره چون از یاد رفتن اونها همون و از دنیا رفتن چند هزار آدم با گفتنیهایی مثل گفته های یغمایی هم همون!"

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل

محمود گفت...

برخی از دوستان از جمله جهاندید، نگاهشان به موضوع طوری است که گویااین وسط تلاشی خالصانه برای مبارزه وجود داشته که از بد روزگار به بار ننشسته!؟ عزیزان من از این خبرها نبوده و نیست و دعوایی سر لحاف ملا بوده و یک نسل قربانی این دعوا شد بدون اینکه روحش خبردار شود.
از نظر من اینجا پاسخگویی رهبری سازمان به عملکردی است که به هیچ عنوان نمیتوان آن را خادمانه، میهین پرستانه، عدالت خواهانه و یا آزادیخواهانه دانست (حتی نمیتوان نام آن را مبارزه گذاشت). اینکه میگویم رهبری زیرا تمام کارکردهای سارمان دربست تحت کنترل مطلق ایشان بوده و ایشان تنها کسی هستند که باید پاسخگوی تمام کارها باشند و مسئولین درجه اول سازمان هم(به قول اسماعیل) بریدگان کاملا تحت کنترل ایشان بوده اند. عملکرد بدنه سازمان هم که اصلا جای بحث نیست. چون انگیزه خالصانه آنها نمیتواند عملکرد غلط کل سیستم که درست خلاف جهت منافع ملی و اجتماعی و سیاسی ایران بوده را توجیه کند. مگر دهها هزار بسیجی که اتفاقا هم سن و سال میلیشیاهای سازمان بودند و پاک و معصوم(به خیال خودشان) عداه برای رفتن بهشت و عده ای برای دفاع از وطنشان در برابر دشمن خارجی عاشقانه روی میدانهای مین رفتند، چیزی از جنایتکار بودن رهبران رژیم ایران کم میکند؟ و یا جنگ هشت ساله ضدملی و ضدمردمی رامشروع میکند؟ حتی خیل جوانان حزب سوسیال ناسیونال آلمان که بعدها به بی رحمانه ترین جنایتهای جنگی زدند چیزی جز مشتی جوان و نوجوان که صادقانه برای شعارهای وطن پرستانه حاضر بودن جان بدهند نبودند.
فکر میکنید که بدنه همین داعش در عراق و سوریه کم در عقیده و آرمانهای و اعتقاداتشان صداقت دارند؟؟ و یا کم رشادت و قهرمانی و حتی عملیات انتحاری میکنند؟
بنابراین صداقت و جانبازی و پاکپازی بدنه سازمان به معنای تعمیم آن به رهبران جربان نیست.
من فکر نمی کنم وقتی اسماعیل از سلحشوری و قهرمانی و پاکبازی بدنه سازمان صحبت میکند نظرش مشروع دانستن آن باشد و بخواهد روی آن صحه بگذارد و بگوید که چه خوب که چنین قهرمانی هایی صورت گرفت. بهتر است خود اسماعیل این موضوع را هم عمیق تر بشکافد، شاید من اشتباه میکنم.
از آنجا که اسماعیل خیلی ناظم سخت گیری است و با اسم مستعار متن های خیلی تند را منتشر نمیکند دستم بسته است، ولی اگر روزی با اسم و مشخصات کامل بنویسیم خلی تندتر و عمیق تر خواهم نوشت. بماند.
در بحث های اسماعیل باید به نقش رهبری تشکیلات تمرکز داشت و متوجه شد که چگونه با زیباترین شعارها(آگاهانه و با قصد این کار)، پاک ترین انگیزهای انسانی و عاطقی بدنه تشکیلات را به بازی گرفت و طی آن تاریک ترین صفحات تاریخ ایران رقم خورد. در اینجا اصلا بحث جنایتهای حاکمیتی که از جنایتهایش همه باخبرند نیست. اینجا صحبت از جریانی است که تیغه دوم آن قیچی شد. قیچی که بهترین و پاک ترین و خالص ترین نسل تاریخ ایران را درو کرد.
دوستان عزیز بهتر است از فانتزیها و آروزهای آرمانی و رویاهایی که فکر کردن به آن هم مست و سرخوشمان میکند، خارج شویم و وقایع را با تمام تلخی اش آنطور که هست ببینیم نه آنطور که رویاهایمان دیکته میکنند.
اگر کمترین آشنایی با تشکیلات و نحوه کار در سازمان مجاهدین بخصوص بعد از سالهای 72 داشته باشید، متوجه میشوید که اگر حتی این جریان می توانست با یک زد و بند با قدرتهای خارجی (چون مردمی بودن و در افکار عمومی مطرح بودنش شوخی است) در ایران قدرت را به دست بگیرد، در بهترین حالت شاید چیزی شبیه کره شمالی و با کامبوج زمان خمرهای سرخ را برای میهنمان به ارمغان می آورد.
دوستان لطفا عمق فاجعه را متوجه باشید. داستان خیلی فراتر از آروزها و آرمانشهرهایی که ما در زمان ارودهای کوهنوردی سالهای 57-58 با نان و خرما برای خودمان تصور میکردیم. فکر میکنم خیلی ها هنوز در همان اتمسفر و فضا فریز شده و چون خودشان از نزدیک در جریان جزئیات حوادث و کارکرد تشکیلات نبوده اند، با همان رویاها زندگی میکنند و اصلا نگاه واقعابینانه به قضایا ندارند.

دریچه زرد گفت...

رفیق سائل
درد بزرگ مشخص است
ولی لطفا با آرامش نقد کنید
این نیاز همه ماست پس از سالها فرهنگ پرخاشگر شکلی سیاسی
لطفا کلماتی امثال رذل را بکار نبرید
موضوع را نقد و بررسی کنید
باندازه لازو از این کلمات شنیده یا گفته ایم
بگذارید بدانیم موضوع چیست و چه فلجعه ای احاطه مان کرده با تشگر

ناشناس گفت...

با ادبیات زشت و رژیم پسند (رذل، رذالت، بی شرف و...) نقد را که اساس معرفت و عامل پویایی‌ست آلوده نکنیم،
نمی‌توان با برداشتهای آلوده و تفسیر به رأی ، آب به آسیاب هرزه نویسان ریخت و خود را « مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری » هم معرفی نمود.
دست از حرفهای تکراری برداریم وسخن نو آوریم.
اگر این یا آن انتقاد درست به رهبری غیر پاسخگو و متکبر سازمان وارد است (که هست)، اگر پاک ترین انگیزهای انسانی و عاطقی بدنه تشکیلات به بازی گرفته شد (که شد)؛ اگر این سازمان دیگر آن سازمان نیست (که مطلقاً نیست)
ولی، یادمان یاشد که پاک ترین فرزندان مردم ایران را هم می‌توان در صفوف مجاهدین دید.
به آنان توهین نکنیم. به رهبری سازمان هم توهین نکنیم.

با استدلال و منطق و با متانت، نمایشنامه موسوم به انقلاب ایدئولوژیک را نقد کنیم. نقد با بد و بیراه متفاوت است.
سلام

زهره .آذر شاد گفت...

سلام و درود به اقای همنشین بهار و شما که واقعا بسیار جالب این گفتگوی روشنگر را پیش میبرید من بعنوان یک خواننده که خودم هم در جریان انقلاب ایدئولوزیک مدتی بوده ام خواهش میکنم اجازه ندهید با یک فرهنگ پرخاش و دشنام و کلمات خشن این گفتگوی بسیار با ارزش خراب بشود من بعنوان یک خواننده معتقدم نباید کامنتهای کسانی که به مجاهدین و رهبران مجاهدین دشنام میدهندمنتشر بشود ما خودمان مدتها مورد همین نوع دشنامها در جلسات آنها بوده ایم و نباید این فرهنگ زشت که مال انهاست مورد استفاده ما باشد با تشکر

ناشناس گفت...

آقای یغمایی من پیشتر توضیح دادم که رذل رو بعنوان صفت و هویتی پست تر از فرصت طلب در مورد رجوی به کار برده و میبرم. بخصوص برای عبرت سایرین در دنیایی که رذالت اصله برای پیشرفت؟! اما شمایی که در همین سایت از زبون احمد رضا من رو "کونی" خطاب کرده ای و در قسمتهای چهارم و پنجم همین سری مصاحبه ها خودت هم رجوی رو رذل خونده ای، با استفاده از تاکتیکهای خمینی و رجوی سنگ رو بسته و توده رو برمن میشورونی؟! توده ای که متاسفانه هنوزرجوی و جانهای شیفته ای رو که اسیر منویات رذیلانه اونند رو یکی گرفته و رذل گفتن من رو خمینی وار و رجوی وار به اونها اون جانهای شیفته آزادی و برابری تعمیم میدن!

راستی از پس پشت همه اون تجربیات و اشتباهات هنوز جرات می کنی و از این تاکتیک استفاده میکنی؟! من که باکیم نیس، سالیان ساله سعی کردم از خمینی و رجوی درسی تاریخی واسه نسلهای آینده بسازم و در حد توانم این کار رو کرده و می کنم. اما از تویی که با بهانه هایی که دیگرون خبر ندارن مدتها من رو سانسور میکردی و از تاکتیک عملیات جاری و غسل و تف بارون و فحش و فضیحت رجوی استفاده می کنی می پرسم: راستی کلاه خودت رو قاضی کن و از خودت بپرس؛ برادر اسماعیل، چند کیلو رجوی قورت داده ای؟!

دوستان و رفقا مواظب باشید، در طی مدتی که سر همه ما با این مسائل (اگرچه خیلی مهم) گرم شده، رجوی ... واسه سوزندون مدارک زنده سر باقیمانده بروبچه ها در زندان لیبرتی رو زیرآب نکنه! با گفته های یغمایی حالا دیگه همه باید فهمیده باشن چرا رجوی اجازه نمیده بروبچه های باقیمونده از عراق خارج بشن!
رجوی واسه جلوگیری از بازاسکان اونها در کشورهای غربی در فیل هوا کردن چراغ خاموشش همه عالم وآدمی رو که به منویاتش تن نداده لعنت بر این و لعنت بر اون می کنه وبعد هم به اسرای لیبرتی میگه (هر جای دنیا که رفتید ملی، ملی-مذهبی، جداشده، مارکسیست منتقد و ....رو به سزای اعمالشون برسونید!)، تا دولتهای غربشنفن و از جنگ و دعوا و خودسوزی و .... بترسن و اون اسرا رو به وقت به کشورهای نسبتاً آزاد غربی راه ندند!

با هرکس که میتونید در این مورد باید تماس بگیرین و نگذارین که قضیه از یادها بره چون از یاد رفتن اونها همون و از دنیا رفتن چند هزار آدم با گفتنیهایی مثل گفته های یغمایی هم همون!"

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

حسین گفت...

به امید مورد توجه قرار گرفتن تمامی موافقین و مخلفین
تا زمانی که عقل و منطق گرا و واقع بین نبشیم این دور تسلسل بی بار ادامه خواهد داشت . من بعنوان کسی که با بعضی سخنوران امروزی رسانه ها از زندان زمان شاه آشنا هستم ، که آنها هم در توهم غیر واقع بینانه بسر می برند . وگويی از ابتدا منزه مانده و بر همه چیز احاطه داشته اند . و بعنوان کسی که در جریان انقاب ایدئولوژیک و همین اعتصاب غذای مورد اشاره و عملیات فروغ جاویدان بوده و گلوله هم خوردم . و اتفقأ چون یک رادیوی ۴ موج قوی بهمراه داشتم و در حین سه روز عملیات به رادیو آمریکا ، روسیه ، بی بی سی ، اسرلئیل ، رژیم و غیره گوش می کردم ( چون خیلی وقتها متوقف بودیم ) ، هیچ کدام حتی گوشه ای از واقعیت را نمی گفتند . حال در زمانیکه مثلأ از پشت کارخانه ای نیروهای هوانیروی رژیم الله و اکبر گویان بما حمله کردند چه کسی به اشعار هیجان انگیز شاعر گوش می کرد؟ و جای سئوال پایه ای هر کسی از خودش این است که چرا تا دیروز آنطور که دوست داشتیم یا درک می کردیم و امروز کاملأ مخالف آن در هر دو زمان خود را محق میدانیم؟ مثلأ یک سال قبل از آمدن مسعود به عراق من در پایگاه منصوری بودم و وقتی بمناسبت وردو وی شادی ( یزله ) می کردند من فقط نشته بودم و با تعجب نگاه میکردم ،چون آمدن وی را اجباری بعلت تغیرات سیاسی در فرانسه و روی کار آمدن شیراک و همکاریش با رژیم می دانستم ، تا جائیکه خمینی گفت شیراک آدم عاقلی است .بگذارید چند مثال فراسازمانی بزنم شاید نهیبی به همه ما باشد . مثلأ آقای بنی صدر که درهمین حال حاضر هم گوئی از روز اول همه چیز را می دانسته و لی کتاب خیانت با امید می نویسد . مگر از خمینی چه انتظاری داشتید آقای برت ران راسل قرن ؟ ببینید رژیم یک دختر جوان به نام غنچه قوامی را صرفأ چون برای دیدن بازی فوتبال به استودیم رفته باز داشت می کند ، ولی بعضی کسانیکه با سازمان بوده و درعراق و شاید در عملیات هم بوده اند و به ایران رفت وآمد دارند . حال آقای همنشین بهار که کنجکاو در روشن کردن قضایا هستند چرا با آنها مصاحبه نمی کنند ؟ ( و اتفاقأ کسانیکه از دوستان نزدیک ایشان هستند ) . وجالب اینکه همین افراد هم مدعی هستند . اگر تمامی مدعیان اپوزسیون رژیم نیم نگاهی به خود می کردیم به این نقطه نمی رسیدیم که از ماست که بر ماست ؟ در حالیکه خود نگری هر چه سخت تر باشد رشد درونی بیشتر وم شود . و اگر جمع این کار را بکند چه جهش کیفی و تاریخی بوجود می آید . به امید آنروز

دریچه زرد گفت...

جناب حسین
ایا شما با رفیق سائل یک تن هستید
روی سخن با رفیق سائل بود نه شما
عزیز
این درخواست بسیاری است که درست و با فرهنگ درست برخورد شود
همین و بس
موفق باشید

دریچه زرد گفت...

رفیق سائل
این اخرین کامنت سرکار است که منتشر میشود
این فرهنگ دراین وب و در این بخض از وب جائی ندارد
حدا یارت عزیز

دریچه زرد گفت...

در ضمن اقای احمد رضا نیز با همه حسن نیت اش به دلیل همین فرهنگ مشابه سرکار سانسور شده است!!
خدا هردو را حفظ کند

ناشناس گفت...

آقای یغمایی، برادرونه بی هیچ ادعای مالیخولیایی و فقط میون من وشما.

روشنفکرای غربی در دنیای سرمایه وقتی می خوان وجه انسانی اعمال فردی مثل رجوی رو نقد کنن، می گن:
The trouble with the rat race is that even if you win, you're still a rat

معادل فارسیش می شه:ایراد بنیادی ماراتن رذالت، اثبات رذل بودن فرد است!

علت وجود چنین عبارتی بخصوص در قلب دنیای سرمایه اینه که داروینیزم اجتماعی راهبر سرمایه به همه دیکته می کنه تنها راه پیشرفت زیر پاگذاشتن همه اصول سازمانی، اخلاقی و انسانیه.


می بینین که رجوی دقیقاً همین کار رو کرده؛ حالا شمایی (با توده کاری ندارم) که من رو به خاطر رذل گفتن به رجوی همردیف ... و تشکیلات رجوی قرار میدین و سانسور می کنین مجبورین که امثال شاملوهای دنیای غرب رو هم سانسور کنید. اگه سانسور من به جرم ندونستن یا ترس زیادی شما باشه و اگه شما پیه اینو به تن خودتون بمالین، متاسفانه دو سه قدم جلوتر یا عقبتر دوباره زیر علم رجوی ها و خمینی ها سینه خواهید زد.

می بینی برادر با این وضعیت اوضاع منم خرابتر میشه؛ یه بار دیگه امثال من می مونیم و غصه سالیان دراز ما و شما در درازنای ماراتن رذالت حاکم بر سراسر زندگی ناانسانی انسان.

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

ناشناس گفت...

«جناب سائل و مخلص همه جانهای شیفته»
لطف کنید تفسیر من درآوردی خودتان را از عبارت
The trouble with the rat race is that even if you win, you're still a rat.
که به شاملوهای غرب نسبت داده اید، مدلل و مستند کنید.
کدام یک از شاملوهای مغرب زمین تفسیر به رأی جنابعالی را از عبارت فوق دارند؟
چه کسی؟ در کدام کتاب؟ در کدام صفحه؟

منتظر پاسخ شما هستم.
سلام

ناشناس گفت...

من با جناب یغمائی موافقم هر بخش از سازمان رجوی را باید انهای که در ان بخش بودن و مسئولیت و کار میکردن دیدها و تجارب خود را بازگو کنند !

بخش نظامی که بیشترین افراد در ان سازماندهی شده بودن زشت ترین و فاجعه ترین سوپرایزهای به اصطلاح ایدئو لوژی و تشکیلات رهبری رجوی و با ندش را به قیمت نابودی هست و نیستشون تجربه کردن ! باری من بعد از آمدن به کردستان سال ۶۲ در بخش نظامی سازماندهی شدم و تا ۶۸ که بریدم (نه به بخاطر مبارزه با رژیم دجال خمینی بلکه بخاطر این همه دروغ و فاجعه های تشکیلاتی و نظامی در جهنم گرفتار عراق که خود رهبری رجوی عاملش بود بریدم ) شاهد خیلی خود فروشی و زیر پا گذاشتن اصل و اصولها یی بودیم که در میان عامه مردم هم رسم و قا بل قبول نیست کارهای نظامی ما در کردستان در مقابل فعالیتهای نیروهای بومی مانند کومله و دمکرات که اساسی ترین ضربه ها را به رژیم میزدند یک نوع ترقه بازی یا در واقع بیشتر جنبه تبلیغی دا شت تا عملیات نظامی , در مورد عملیات آفتاب و چلچراغ که در هر دو آنها بودم اگر پشتیبانی توپخانه و غیره عراقیها نبود که نیروهای ارتش را زمین گیر کرده بودند ما از نظر قابلیت نظامی و نفر برای همچنین عملیا تهای توانائی نداشتیم یک مثال ارتشهای کلاسیک وقتی موضعی را فتح و می گیرند در آنجا سازمان دهی و مستقر می شوند نه اینکه قبل از روشنایی فلنگ را ببندن ! این نوع تاکتیکها نظامی من در آوردی رهبرعقیدتی در منطقه مرزی و جنگی به درد عمه رهبر و خرج کردن ان نزد همپا لگیهای استراتژیکش یعنی عراقیها بود برای پوز دادن و نشان دادن آمار دوستان! در مورد عملیات کثیف دروغ جاویدان من جز واحدی سازمان دهی شده بودم که مسئولیت تسخیر لانه دیو خونریز جماران خمینی بودم سر از پا نمی شناختیم از خوشحالی که چه کسی اولین رگبار را را بنام مو سی در سر خمینی می ریزه ؟! عملیات دروغ جاویدان یک خود کشی و خود زنی بود و جهنمی برای بهترین فرزندان ایران زمین من از دیدهای خود می نویسم مادران و پدرانی سالمند که هیچوقت اسلحه و صحنه نظامی تجربه نکرده بودن حتا زخمیهای عملیات چلچراغ با دست و پای که هنوز میله های فلزی که برای بهبودی در پا و دست آنها نصب بود جلوی ایفاها سوار بودن, در اسلام اباد و جلوتر خیلی از بچه ها در اثر خستگی و نخوا بیدن و گرسنگی بیهوش شده بودن که زنده دستگیر می شوند یا خیلیها مسیر های برگشت را اشتباه رفتن همانجا دستگیر و در جلو چشم مردم روستائی حلق آویز می شوند خیلیها از خوا هران اشتباهی مسیر ایلام را می روند در محاصره گرگان درنده وحشی رژیم گرفتار می شوند نارنجکها را می کشند ! یکی از نیروهای قبلی رژیم به نام امیر فرشاد ابراهیمی که در عملیات بقول خودش مرصاد بوده و ساکن آلمان می باشد در مصاحبه با مهدی فلاحتی سخن آخر آمریکا یکی از صحنه ها را که خود شاهد بوده چنین توضیح میداد که یک اتوبوس از اینها اسیر شده بودن بچه ها نمی دانستن باید آنها را کجا ببرند دستور آمد اسیر نگیرید که بعدش اتو بوس را منفجر کردن با ار پی جی زنده زنده ! (در یوتوب این مصاحبه موجود هست ) باری نحو رفتن را همه روی جاده آسفالت در فیلم ها و عکسها حتمن دیدین شبیه به رژه و پیک نیک است تا عملیات یک سرباز صفر هم به ریش نداشته این فرمانده انقلاب نوین هم می خنده روی جاده صاف می رود که تهران را بگیرد !
رژیم ناتوان و شکسته خورده خمینی بعد از تجربه سالها سرکوب و هشت سال جنگ نه یک میلیون دله و دزد نانخور رژیمی بلکه از نظر نظامی کم کم صد هزار نیروی که حیاتشون به این رژیم گره خورده و از نظر نظامی درنده و کار کشته برای قلع و قم کردن این ۳- ۴ هزار نفر از دنیا بی خبر روی جاده آسفالت را که دارند از بعد نظامی!
در ضمن نیروهای که برگشتن اشرف همگی در وحشت و شوک بودن چه فحاشیها با صدای بلند نثار این زن و مرد نمی کردن از آنچه نامردی و خیانت که دیده بودن بله رجوی و با ندش سریع برای جمع و جور کردن اوضا ع دست بکار شدن از تنگه گرفته تا بند جیم هم را رفتن !

حمید

ناشناس گفت...

ناظر
آقای یغمایی در ارتباط با آقای کمال رفعت صفایی، و نقش پیش قراول وی در امر شناخت این سیستم خود کامه به اندازه کافی پرداخته نشده است،
کار عظیم وی در منظومه بلند در ماه کسی نیست، که به عنوان یک اثر ادبی وزین شناخته شده ، بیان این نقش است
از شما به عنوان کسی که شناخت نزدیکی از وی دارید، انتظار می رفت که نقش وی را بیشتر برجسته کنید

دریچه زرد گفت...

از این قسمت پیامها مربوط به بخش هفتم است.اگر مربوط به قسمتهای قبل است اشاره کنید

سیما.فرانسه گفت...

واقعا خیلی روشنگر هست کسانی هم که انگار دارند غرغر میکنند لطفا عوض اینها بیایند و دلیلهای خودشان را بنویسند و این مقاله ها را مورد انتقاد درست قرار دهند چرا باید تا ابد همه دهنها بسته بماند اگر انقلاب ایدئولوژیک مایه افتخار هست چرا همه چیز انرا نباید بدانیم

منصور لرستانی گفت...

انقلاب ایدئولوژیک مایه افتخار کسی است که انقلابی است و نه یک مشت راحت طلب که از خم و پیچهای عبور از مشکلات هولناک هیچ نمی دانند تمام اعمال و رفتار اگر شما راست هم بگوئید نشان تعهد و مسئولیت مسعود عزیز ما هست و خواهد بود باشد تا یکروزی خود مردم قضاوت بکنند

ناشناس گفت...

آقا منصور سلام
چرا باید اینقدر خودمان را بازی بدهیم؟
نتایج ماجرای موسوم به انقلاب ایدئولوژیک، جلوی چشم ماست و مردم ایران مدت هاست قضاوت خود را کرده‌اند.
از قضا کسانیکه خودشان «از خم و پیچهای عبور از مشکلات هولناک» عبور کرده اند، به فریب مستتر در آن نمایشنامه پی برده اند.
سلام

م. جلال گفت...

آقای همنشین بهار و آقای یغمائی انضاف ، جوانمردی وحقیقت گوئی شما را از دل و جان میستایم. من چند بار هر مصاحبه را میشنوم و واقعا احساس میکنم در مقابل یک حقیقت ایستاده ام همانطور که خودتان هم گفتید ما همه میرویم ولی یکروز تاریخ این مملکت و نسل آینده اش به شما درود خواهند گفت به امید نابودی سیاهی و نکبت حکومت آخوندها و هر نوع تفکری که از این مرداب تغذیه کرده یا میکند
.م. جلال

jahandid گفت...

با درود به دوستان آزاديخواه و ايران دوست،
انچه كه ما الان به نقد ان نشسته ايم امرى ست كه خوشبختانه در شرايطى صورت ميگيرد كه هر دو طرف مخالف و موافق دسترسى به قدرت اجرايى نداريم! و در فضايى سالم و بدون ضايعات جانى ميشود با بحث و استدلال به يك نتيجه اى رسيد. علت اين توضيح را روشن تر بگويم. متآسفانه ما از سرزمينى مياييم كه اين گونه شيوه ها، چه در قدرت حاكم و چه در نيرو هايى كه براى دستيابى بقدرت تلاش ميكنند عمدتاً آخرين راه حل، اغلب اولين راه مقابله بوده است! از منظر قدرت حاكم كه اصلاً نيازى به توضيح نيست. وباز از منظر نيرو هاى مغلوب نيز نميشود خلاف انرا ادعا كرد. البته اكر دستشان برسد، با كمال تأسف! پس خوشبختانه در اينجا ميشود از هر گونه "بد دهانى" پرهيز كرد. اولين سودى هم كه عايد مان ميشود اين خواهد بود كه توان تفكر بهتر را در خودمان افزايش ميدهيم. شايد كه اين قدرى ما را به جلو ببرد.
يكى از ويژگى هاى اين نوع بحثها اين است كه در تحليل هميشه درصد قابل ملاحظه اى از "فزضييات" حرف زده ميشود. يعنى كلمه "اگر" در تحليلها اجباراً خيلى استفاده ميشود. شما از اين صحبت ميكنيد كه اين جاى بسى خوشبختى ست كه اين "الان روى ميز قرار گرفته و ميشود انرا ديد" و اينكه "اين ديگر ته خط است". در همين جا فورى ميشود اين سؤال را مطرح كرد كه خوب الان بعد از اين همه به واقع جان فشأني ها و با حداكثر فدا و ايثار اين ٣٧ سال پشت سر كذاشته شده است، توسط عده اى كه ذره اى بخاطر أميال شخصى دست به چنين آتشى نبرده اند و به واقع خول دست براى رضاى خدا و مردم با هست و نيست خودشان وارد ميدان شدند و تأكيدى هم كه هميشه روى ان متفق النظر بودين اين است كه بالاخره بايستى كه كارى ميشد و در مقابل ان وضعيت كسى يا سازمانى كارى ميكرد. ايراد اصليى كه ميگيريد اين است كه چرا وارد جنگ مسلحانه با كسى شدين كه هنوز در روزى كه خود جلاد خمينى ميميرد، ٢،٠٠٠،٠٠٠ ادم براى دفنش به خيابانها ميريزند. جان كلام شما اين است كه چرا با چنين هيولايى وارد جنگى از هر لحاظ نا برابر شدين! من هم با شما در اين نقطه موافقم ولى بلا فاصله اين سؤال مياد در ذهن كه خوب چه بايد ميشد يا ميكرديم؟ يكى امد و كفت كه بايد وارد جنگ شد و اصلاً هيچ حساب و فكر اين را هم ، به قول خودشان همگى، نكردند كه ممكن است همه ما نابود بشويم. انجه كه پشت اين طرز فكر بود را حالا بعد از ٣٠ سال داريم به نقد ميكشيم. حالا همين جا يك مكث كوچكى بكنيم قدرى به عقب برگرديم و ببينيم كه درست كه اين سازمان گفت بايد وارد جنگى نا برابر شويم ولى خوب خيلى از ديگر نيروها اين را قبول نكردند و وارد جنگ كه نشدند كه هيچ بلكه كاملاً و با تمام وجود رفتند به زير عباى خمينى خزيدند و دربست كمر به خدمتش بستند. از حزب توده گرفته تا نهضت آزادى و چريك هاى فدائي اكثريت و خيلى از روشنفكران و هنرمندان و... يعنى انها كاملا انچه را كه شما الان داريد ميكوييد را عمل كردند و "اين هم الان خوشبختانه روى ميز است" و هنوز هم "ته خط" نرسيده و هم چنان دارند روى همان خط ٣٧ سال پيش طى طريق ميكنند! دست به هيچ عملى كه رژيم را هار بكند نزدند كه هيچ بلكه تمام وجودشان را وقف ان كردند! خوب روى ميز را نگاه كنيم، ايا وضع انها بواقع رقت اور نيست؟! آيا انها توانستند كارى از پيش ببرند و مردم را دوباره براى تغيير سر نوشتشان تهيج و اماده بكنند؟! اوج اين خط را هم در سال ١٣٨٨ ديديم. با وجود اينكه مردم امدند و دوباره بصورت ميليونى براى تغيير سرنوشتشان جان بر كف شدند ولى خط برخورد با دشمن چه بود؟ اين كه نبايد جنگيد. ولى باز ديديم كه رژيم چگونه وارد جنگ با مردم شد و به كشتار انها كه حتا تا همين الان هم دارد ادامه ميدهد. اين حرف شما درست است كه بايد طورى عمل ميشد كه مردم بحركت در بيايند و "مردم هيچ وقت اشتباه نميكنند" ولى رهبران هميشه ممكن است كه اشتباه بكنند.
بله باز اين سؤال در ذهن ميايد كه با قرار گرفتن اين دو خط عملى، چه بايد ميكرديم؟ ان خطى كه جنگيدن را تجويز ميكرد به قول شما با شكست روبرو شد و ان خطى كه ميگفت بايد رفرم كرد و "اصلاح طلب" شد در سال ١٣٨٨ آزمايش خود را پس داد. حالا باز دوباره نگاهى به اين ميز ٣٧ ساله بياندازيم و ببينيم كه چه بايد كرد؟

ناشناس گفت...

بقیه برداشت من تا آخر بخش هفتم از حرفهای یغمایی:
- در یکی از نشستهای حذف علی زرکش، همه نفرات اون نشست از جمله یغمایی کمک کردن. چون بجز یک نفر هیچکس دیگه اعتراضی نکرده (اون یه نفر کیه؟) و پس از این دست رجوی در یکه تازی بازتر شده.

- از تئوریهای رجوی بعنوان نوآوری و جدیدسازی و گذشتن از کهنه یکی هم اینکه اعضا باید دایماً زیر ضرب باشند تا رجوی رذل بدرخشد؛ و متاسفانه طی سالهای اولیه اعضای سازمان هم عامدانه خودزنی میکردن تا رجوی بیشتر بدرخشه!

- اولین بریده ها، فراریها و توابها؛ دفتر سیاسی و رجوی بودند که از سال 61 یعنی بعد از شکست مبارزه مسلحانه زودرس و بعدترهم در سال 66 درپی پاکسازی مقدماتی ارتش عراق در همون نقطه ارتش رجوی عملیات آفتاب و چلچراغ رو انجام داد و این هم متاسفانه پوششی شد برای شکستهای قبلی این بریده ها، به بهای خون تعدادی که عاشقانه کشته شدن.
- صدام قبل از امضای آتش بس یه هفته به رجوی وقت داده بود که عملیات فروغ رو انجام بده.

- یه خانمی درجریان نشست فروغ گفت من تازه از خارج اومده ام و فکر می کنم مردم باما نیستن اما رجوی قضیه رو توجیه و ماستمالی کرد و اون خانم (اشرف)، هم بهمراه هزار و اندی جان شیفته دیگه که بعضی از اونها یا از خارح اومده بودن یا مادران 50 سال به بالا بودن و یکی دو روزتمرین نظامی کرده بودن در فروغ جون باختن! (من یادمه که در همین رابطه امثال محسن رضائی ها می گفتن ما فقط باید سلاح رو نشون بدیم مردم دنبال سلاح راه میافتن! تو دستگاه فکری این حماعت مردم فقط سیاهی لشگر و گوشت دم گلوله هستند).

- 3000 نفر از حدود هفت هزار نفری که در فروغ شرکت کردن از خارج اومده و آموزش نظامی نداشتن! یعنی که آگاهانه توسط رجوی رذل به قتلگاه فرستاده شدند.

- زرکش در جریان فروغ به طعنه می گفت چند سیگار دیگه به آخر زندگی من مونده؟! و یغمایی میدونست که از این عملیات بسیاری برنخواهند گشت و اون هم که توان موندن پس از این کشتار رو نداشت میخواست به این عملیات بی پشتوانه مردمی و بی بازگشت بره (جنگ بارژیمی که هشت سال با یکی از قویترین رژیمهای منطقه جنگیده بود)، اما بهش اجازه نمیدن.

- چندین کامیون پر از اجساد از این عملیات برگشته بودند و اسماعیل بعنوان کمک قبرکن، تکیه به سنگ قبر خانمی عراقی به اسم قصه داده بود و هرچه چشم می بست و باز میکرد تا مگه از این کابوس بپره فایده ای نداشت و این تراژدی بخاک افتادن شجاعترین، باصفاترین و زیباترین زنان و مردان بدلیل تصمیمهای فرصت طلبانه رجوی متاسفانه حقیقی بود!

- رجوی رذل در توجیه این تراژدی گفت؛ این پیروزی بزرگ رو به همه تبریک می گم. و یغمایی که این تراژدی رو به چشم دیده بود و آرزو میکرد کابوس باشه برای کمک به تشکیلات، شعرهایی در دفاع از این پیروزی! سروده!

- رجوی رذل بعداً ازشکست عملیات فروغ با ادعای اینکه شما موجب شدین فروغ شکست بخوره برای به صلابه کشیدن اعضا تشکیلات در جلسات تنگه، طلاق و امام زمان، ... و دوباره بدهکار کردن بیشتر اعضا بعد از موج اول تقلب ایدئولوژیک، هر روز بیشتر سواستفاده کرده تاکنون.

- رجوی رذل زورکی(فشار تشکیلات و جمع)، بچه هایی رو که همسراشون رو در فروغ از دست داده بودن و مجردها رو هم دوباره تزویج کرد که کسی به تلفات بچه ها در فروغ فکر نکنه! ودرست از همینجا دوباره اعضا باید خودشون رو در جلسات تنگه خراب میکردن (همه علت شکست رو به خودشون نسبت دادن) تا رجوی رذل بدرخشه!

من سائل یادمه رجوی به ورداسبی گفته بود، ا.ا کردم تو حالا برو فلسفه کار رو بنویس. واین درست همون حرفی بود که موسولینی به فلاسفه حزب فاشیست گفته بود. بعد هم که رجوی شعار ایران-رجوی هم کپی شعر آلمان هیتلر بودف رو علم کرد. می بینید رجوی دچار چه مالیخولیایی ست.

- یغمایی میگه رجوی تا حالا یه مورد ازخوش انتقاد نکرده و انقلاب ایدئولوژیک رو واسه این راه انداخت که از زیرجواب دادن به اشتباهاش دربره. و برعکس اینکه همه رو بدهکار کنه. واسه همین رجوی رو باید از نظر روانی، شخصیتی بررسی کرد، چون اون بود که :


ادامه .........
مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...

بقیه برداشت من تا آخر بخش هفتم از حرفهای یغمایی:

- نسل انقلابی رو از جمله یغمایی که تماماً ازخودگذشته بود و به ملت و انسان فکر میکرد اما کمبود سواد عمیق داشت (به وسعت یه اقیانوس، به عمق حوض وسط حیاط) رو رجوی از اعتماد عشق و شور و شوق این نسل آگاهانه سوءاستفاده کرد.

- رجوی این نسل رو درون تشکیلات واداشت به خودش انگ و تهمت بزنه تا رجوی به دروغ ابرانسان جلوه کنه! واین درست برعکس شخصیت زرکشه چون زرکش بعنوان رهنمود به یغمایی میگه: رهبران همیشه ممکنه اشتباه بکنند، اون کسیکه خدشه بردار نیست، مردمند (اعضا، هواداران، ....).


- مرکزیت جمعی و دمکراتیک با ا.ا تام و تمام برچیده شد و رهبری خاص الخاص رجوی حاکم شد، تا جاییکه رجوی میگفت ولایت فقیه آری اما ولایت خمینی نه! بعدترها هم زنش شد رئیس جمهور و فهیمه اروانی هم شد مسئول اول تشکیلات....

- فروغ شکست بود اما رجوی اسمش رو گذاشت پیروزی،

- رجوی نشون میده که خودش رو مرکز ثقل همه چیز میدونه و هر چیزی رو که به سودش نباشه توجیه میکنه.

- مثلاً وقت ا.ا می گفت این تنها طلاق تشکیلاته، اما چار، پنج سال بعد با فشار و زور همه رو وادار به طلاق کرد. وبعد کار رو به جایی رسوند که بارها وبارها به همه گفت نفس کشیدنتون حرومه هر لحظه ای که به ا.ا رجوی فکر نکنین.

- رجوی بعدترها مثلاً می گفت بعد از مسئول اول شدن زن رجوی، دیگه زنها نمی تونن متاهل باشند؟!

- رجوی از زبون زنش، صریحاً می گفت رجوی فاصله کهکشانی از همه اعضا تشکیلات داره!

- وقت ریختن دیوار برلین از زبون زنش رجوی گفت کمونیزم افول کرده و ایدئولوژی رجوی طلوع کرده.

- رجوی برای اعضا هیچ ارزشی قایل نبود و فکر میکرد اونها فهم و لیاقت توضیح دادن رو ندارن که حتی علت شکست رو به اعضا بعد از فروغ توضیح بده

- واسه همین اینهمه خونی که بخاطر تصمیمهای رجوی ریخته شده اصلاً براش مهم نیست!

- واسه همین مثل ا.ا برای اینکه همه رو بدهکار کنه؛ اول سعی کرد با تزویج باقیمانده بچه های فروغ حواسها رو پرت کنه ولی وقتی دید این جواب مورد نظرش رو نداد (سائل: چون یه تعدادی زن و شوهرها بعد از فروغ از رجوی جدا شدن) نشستهای تنگه رو راه انداخت و بار شکست رو روی دوش بچه ها انداخت! همه اعضا شدن بدهکار و تبدیل شدن به علی رزکش!

- واسه همیناست که یغمایی میگه تنها علت ا.ا بر مبنای تجربه تشکیلاتی یغمایی برخورد ناصادقانه از آغاز کار بوده که به نابودی و تجاوز و تیکه پاره کردن یه نسل انقلابی و مجاهد و مبارز بوده.

- مثلاً برای فرار به جلو از اشتباه رفتن به عراق در جنگ با خمینی زهر آتش بس خورده که تازه یه سال بعدش دو ملیون نفری میرن تشییع جنازهش فروغ رو راه انداخت. فروغی که اگرچه شکست بوده اما امثال مسعود عدل یک مجاهد نمونه، چریک، شاعر، نقاش یا امثال مهرداد طالقانی در فروغ حماسه آفریدند و رفتند. همینطور ابوذر ورداسبی، باقرزاده، حبیبی خاییزی که حتی یه روز هم آموزش نظامی نداشتن (سائل: واقعاً چه نیازی بود اینگونه افراد حتی اگه تو جنگ هم شرکت میکنن، برن خط مقدم واسلحه دست بگیرن واسه خودکشی؟! نکنه اینهم نیاز بوده تا رجوی رذل بیشتر بدرخشه؟)

- رجوی بعد دوباره برای فرار به جلو عشق، همونی که یکی از حدفاصلهای آدم و میمونه! رجوی رذل عشق رو هم به ابتذال کشید و عشق رو به همخوابگی تبدیل کرد.

- رجوی نیروی جمع رو، 400 نفر رو بر علیه یه نفر می شورونه. همسر بر علیه همسر و شخص برعلیه خودش. اما در جریان طلاق یغمایی و بقیه فکر میکردن هر چه بیشتر باید خودزنی بکنن تا رجوی بیشتر بدرخشه. واسه همین اسماعیل زود همسر سابقش رو طلاق میده. و رجوی از زبون همسر سابق اسماعیل به اسماعیل میگه ملعون و از زبون اسماعیل به اون خانم میگه عفریته! (و متاسفانه هیشکی نمی فهمید کاخی ساختن بر بنیان دروغ، همون لانه عنکبوته)

- در طی جنگ اول عراق در جلسات طلاق، رجوی و زنش به اسماعیل می گفتن شما باید از همدیگه متنفر بشید و طلاق بگیرین اونهم زیر فشار جمعی که همه شون پیشتر از هم متنفر شده و طلاق داده بودند.

- رجوی وادار کرده اسماعیل و یه عده دیگه طلاق داده، نوشته بدن و قسم بخورن «به عذاب دنیا و عقبی دچار بشم اگه از طلاق پشیمون بشم »؟!! رذالت رو می بینید که چه جوری با روح و روان آدمها بازی میکنه!

- بعد از حمله عراق رجوی سه بار پرسید بعد از طلاقها کی انرژیش صد برابر شده و اسماعیل سه بار بدروغ میگه من و این قطره آخریه که اسماعیل رو واسه همیشه لبریز می کنه و به این نتیجه میرسه که هدف وسیله رو توجیه نمی کنه. همونجا استعفا میده و میگه حتی نمیخواد با رجوی حرف هم بزنه.

ادامه ..........
مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

ناشناس گفت...

بقیه برداشت من تا آخر بخش هفتم از حرفهای یغمایی:

امابشنو از دوز و کلکهای رجوی رذل که هدف واسش وسیله رو توجیه میکنه. رجوی که بو برده بود اگه اسماعیل رو بیکار بزاره اون وقت پیدا میکنه اتفاقات و رذالتها رو تحلیل و ارزیابی و احتمالاً مثل حالا علنی کنه. همینکه پای یغمایی به خارج میرسه یغمایی رو از 1992 تا 2004 عضو شورا می کنه تا مشغول باشه و وقتش پرباشه تا ذهن و دهنش بسته بمونن! و این اوج رذالت رجویه که شیطون رو هم درس میده!!



دوستان و رفقا مواظب باشید، در طی مدتی که سر همه ما با این مسائل (اگرچه خیلی مهم) گرم شده، رجوی ... واسه سوزندون مدارک زنده سر باقیمانده بروبچه ها در زندان لیبرتی رو زیرآب نکنه! با گفته های یغمایی حالا دیگه همه باید فهمیده باشن چرا رجوی اجازه نمیده بروبچه های باقیمونده از عراق خارج بشن!
رجوی واسه جلوگیری از بازاسکان اونها در کشورهای غربی در فیل هوا کردن چراغ خاموشش همه عالم وآدمی رو که به منویاتش تن نداده لعنت بر این و لعنت بر اون می کنه وبعد هم به اسرای لیبرتی میگه (هر جای دنیا که رفتید ملی، ملی-مذهبی، جداشده، مارکسیست منتقد و ....رو به سزای اعمالشون برسونید!)، تا دولتهای غربشنفن و از جنگ و دعوا و خودسوزی و .... بترسن و اون اسرا رو به وقت به کشورهای نسبتاً آزاد غربی راه ندند!

با هرکس که میتونید در این مورد باید تماس بگیرین و نگذارین که قضیه از یادها بره چون از یاد رفتن اونها همون و از دنیا رفتن چند هزار آدم با گفتنیهایی مثل گفته های یغمایی هم همون!"

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

jahandid گفت...

با درود به دوستان آزاديخواه و ايران دوست،
انچه كه ما الان به نقد ان نشسته ايم امرى ست كه خوشبختانه در شرايطى صورت ميگيرد كه هر دو طرف مخالف و موافق دسترسى به قدرت اجرايى نداريم! و در فضايى سالم و بدون ضايعات جانى ميشود با بحث و استدلال به يك نتيجه اى رسيد. علت اين توضيح را روشن تر بگويم. متآسفانه ما از سرزمينى مياييم كه اين گونه شيوه ها، چه در قدرت حاكم و چه در نيرو هايى كه براى دستيابى بقدرت تلاش ميكنند عمدتاً آخرين راه حل، اغلب اولين راه مقابله بوده است! از منظر قدرت حاكم كه اصلاً نيازى به توضيح نيست. وباز از منظر نيرو هاى مغلوب نيز نميشود خلاف انرا ادعا كرد. البته اكر دستشان برسد، با كمال تأسف! پس خوشبختانه در اينجا ميشود از هر گونه "بد دهانى" پرهيز كرد. اولين سودى هم كه عايد مان ميشود اين خواهد بود كه توان تفكر بهتر را در خودمان افزايش ميدهيم. شايد كه اين قدرى ما را به جلو ببرد.
يكى از ويژگى هاى اين نوع بحثها اين است كه در تحليل هميشه درصد قابل ملاحظه اى از "فزضييات" حرف زده ميشود. يعنى كلمه "اگر" در تحليلها اجباراً خيلى استفاده ميشود. شما از اين صحبت ميكنيد كه اين جاى بسى خوشبختى ست كه اين "الان روى ميز قرار گرفته و ميشود انرا ديد" و اينكه "اين ديگر ته خط است". در همين جا فورى ميشود اين سؤال را مطرح كرد كه خوب الان بعد از اين همه به واقع جان فشأني ها و با حداكثر فدا و ايثار اين ٣٧ سال پشت سر كذاشته شده است، توسط عده اى كه ذره اى بخاطر أميال شخصى دست به چنين آتشى نبرده اند و به واقع خول دست براى رضاى خدا و مردم با هست و نيست خودشان وارد ميدان شدند و تأكيدى هم كه هميشه روى ان متفق النظر بودين اين است كه بالاخره بايستى كه كارى ميشد و در مقابل ان وضعيت كسى يا سازمانى كارى ميكرد. ايراد اصليى كه ميگيريد اين است كه چرا وارد جنگ مسلحانه با كسى شدين كه هنوز در روزى كه خود جلاد خمينى ميميرد، ٢،٠٠٠،٠٠٠ ادم براى دفنش به خيابانها ميريزند. جان كلام شما اين است كه چرا با چنين هيولايى وارد جنگى از هر لحاظ نا برابر شدين! من هم با شما در اين نقطه موافقم ولى بلا فاصله اين سؤال مياد در ذهن كه خوب چه بايد ميشد يا ميكرديم؟ يكى امد و كفت كه بايد وارد جنگ شد و اصلاً هيچ حساب و فكر اين را هم ، به قول خودشان همگى، نكردند كه ممكن است همه ما نابود بشويم. انجه كه پشت اين طرز فكر بود را حالا بعد از ٣٠ سال داريم به نقد ميكشيم. حالا همين جا يك مكث كوچكى بكنيم قدرى به عقب برگرديم و ببينيم كه درست كه اين سازمان گفت بايد وارد جنگى نا برابر شويم ولى خوب خيلى از ديگر نيروها اين را قبول نكردند و وارد جنگ كه نشدند كه هيچ بلكه كاملاً و با تمام وجود رفتند به زير عباى خمينى خزيدند و دربست كمر به خدمتش بستند. از حزب توده گرفته تا نهضت آزادى و چريك هاى فدائي اكثريت و خيلى از روشنفكران و هنرمندان و... يعنى انها كاملا انچه را كه شما الان داريد ميكوييد را عمل كردند و "اين هم الان خوشبختانه روى ميز است" و هنوز هم "ته خط" نرسيده و هم چنان دارند روى همان خط ٣٧ سال پيش طى طريق ميكنند! دست به هيچ عملى كه رژيم را هار بكند نزدند كه هيچ بلكه تمام وجودشان را وقف ان كردند! خوب روى ميز را نگاه كنيم، ايا وضع انها بواقع رقت اور نيست؟! آيا انها توانستند كارى از پيش ببرند و مردم را دوباره براى تغيير سر نوشتشان تهيج و اماده بكنند؟! اوج اين خط را هم در سال ١٣٨٨ ديديم. با وجود اينكه مردم امدند و دوباره بصورت ميليونى براى تغيير سرنوشتشان جان بر كف شدند ولى خط برخورد با دشمن چه بود؟ اين كه نبايد جنگيد. ولى باز ديديم كه رژيم چگونه وارد جنگ با مردم شد و به كشتار انها كه حتا تا همين الان هم دارد ادامه ميدهد. اين حرف شما درست است كه بايد طورى عمل ميشد كه مردم بحركت در بيايند و "مردم هيچ وقت اشتباه نميكنند" ولى رهبران هميشه ممكن است كه اشتباه بكنند.
بله باز اين سؤال در ذهن ميايد كه با قرار گرفتن اين دو خط عملى، چه بايد ميكرديم؟ ان خطى كه جنگيدن را تجويز ميكرد به قول شما با شكست روبرو شد و ان خطى كه ميگفت بايد رفرم كرد و "اصلاح طلب" شد در سال ١٣٨٨ آزمايش خود را پس داد. حالا باز دوباره نگاهى به اين ميز ٣٧ ساله بياندازيم و ببينيم كه چه بايد كرد؟

ناشناس گفت...

جناب یغمائی با میلیون درود و دستمریزاد جناب همنشین بهار !

گریه هم آدم را آرام نمیکند مصاحبه را شنیدم هر کلمه و خاطراتش چنگی بود در قلب و روان آدمی !
هویت , عشق , انسان بودن , خانواده و خود بودن گناه بود معمار این همه فاجعه و زشتی را چه باید نامید؟! تاریخ و شخصیت رجوی باید روانشناسانه و جامعه شناسانه آنالیزه بشه!
تسلط و کاریزمای استعداد و توان گفتاری شما فوق العاده است !
زنده باشی و دمت گرم

حمید

دریچه زرد گفت...

چند نظر رفیق سائل به دلیل تکراری بودن و دوبار فرستادن حف شد

فروزنده رحیمی گفت...

من از وقتی این گفتگوها را شنیدم واقعا ایمانم به انقلاب ایدئولوزیک خیلی بیشتر شد. دانستم آقای رجوی چطور خودش را قربانی کرده تا یک انقلاب و یک نسل را نجات بدهد این راز اصلی انقلاب مجاهدین هست که افراد بی ایمانی نمی فهمند

محمود گفت...

جناب jahandid
شما ظاهرا هنوز با رویاها و اصل گرفتن اینکه مجاهدین بهترین کار ممکن در آن زمان را انجام دادند، تحلیل و تفسیر می فرمائید. لطفا قوانین دیالکتیک و تاثبر پدیده ها در نظر بگیرید. موضوع پلاریزه کردن فضای سیاسی آن هم به نفع نیروی ارتجاع حاکم است که اتفاقا همان نیروهایی که نام می برید نیز فقط چون خودی نبودند در آتش همین پلاریزه شدن فضا با تمام تلاشی که کردند که نسوزند ولی سوختند، چه برسد به جنبش آزادیخواهی مردم ایران.
زمانی میتوان شرایط را تحلیل کرد که پلاریزه شدن فضااز سال 60 را از صحنه برداریم که عملا امکان ندارد.
در آن صورت میتوان تصور کرد که اولا حکومت نهایتا مجبور به پاسخ عملی به نیازهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جامعه می شد. اگر توان پاسخ گویی به آن رامیداشت که چه خوب اصلا مشکلی با این حکومت نداشتیم. ولی اگر به لحاظ تاریخی و طبقاتی چنین توانی نمیداشت (که نداشت) در آن صورت به تدریج توده های میلیونی از جبهه حامیانش ریزش میکردند و به اردوی اپوزیسیون روی آورند. در آن صورت اگر سازمان مجاهدین و رهبری آن صداقت و صلاحیت میداشت، می توانست رهبری این خیل عظیم میلیونی را به عهده بگیرد.
دوست عزیز لطفا شرایط را از ابتدا و قبل شروع خونریزی و قتل و کشتار و پلاریزه شدن فضا تحلیل کنید نه بعد از آن. زیرا همه بحث این است که این پلاریزه کردن فضا بزرگترین خرابکاری را در کل جنبش اجتماعی به جای گذاشت و مسئول آن هر کسی است باید پاسخ دهد.
اگر هم حرف شما بر حرکت عاشورایی است (بر فرض اینکه به آن اعتقاد دارید) این چه حرکت عاشوایی بود که اولین فراری و جان بدر برده آن رهبرش و مسئولین درجه اولش هستند. در حالی که بیش از 90 درصد بدنه آن تاوان این حرکت را با خون و جان داد.
خواهشا اگر صداقتی هست موضوع بدون حب و بغض به هر طرف بررسی شود.

ناشناس گفت...

جناب سائل و مخلص همه جانهای شیفته»
لطف کنید قبل از نوشتن نظرات جدید
تفسیر من درآوردی خودتان را (در نظر قبلی ۱۰ خرداد ۱۳۹۴) از عبارت
The trouble with the rat race is that even if you win, you're still a rat.
که به شاملوهای غرب نسبت داده بودید، مدلل و مستند کنید.

کدام یک از شاملوهای مغرب زمین تفسیر به رأی جنابعالی را از عبارت فوق دارند؟ نام ببرید.
چه کسی؟ در کدام کتاب؟ در کدام صفحه؟

منتظر پاسخ شما هستم.
سلام

jahandid گفت...

جناب محمود، دوست گرام
شايد شما درست ديده باشين كه من فرضا با يك نگاه "رومانتيك" دارم اين ٣٧ سال را نظاره ميكنم! اگر هم چنين باشد، چه بهتر از اين كه ما بتوانيم با احساسى به واقع عاشقانه به اوضاع را نگاه كنيم. البته من پند شما را به گوش ميگيرم و سعى ميكنم كه از اين رومانتيسم پرهيز كنم و با واقعگرايى تاريخ را كه خود نيز انرا زيسته ام شرايط را ببينم و فهم كنم. اين را نيز بگويم كه حرفهاى شاعر عزيز و گرانقدرمان را با دقت عميق گوش ميكنم و اصلاً هم قصد اين را ندارم كه انها را رد كنم و يا طرف ديگر را توجيه كنم! فقط با طرح اين سؤالات خواهان گسترش ديد خود هستم. اين هم به عنوان ناظرى بى طرف تا آنجا كه توانم اجازه بدهد، انجام ميدهم. اگر كم و كسريى است، عذر تقصير مياورم، پيشاپيش.
تمام هم وغم من در اين است كه ميخواهم راهى براى برون رفت از اين سياهى مطلق يافت شود. حال هركس يا هر سازمانى قادر به اين است را از عمق وجود مورد احترام ميدانم و به سادكى انانى كه در اين راه دست به تلاش ميزنند را مورد عتاب و بى لطفى قرار نميدهم. البته اين به هيچوجه به معنى تأييد انها نميباشد بلكه فقط به حكم اصل احترام و با حفظ آزادى عقيده و حق انتخاب، طعبيى ست كه هر گونه پايمال شدن اين حقوق اوليه بشرى را نيز تاب نميآورم و به اتم وجه محكوم ميدانم.
بيشترين و مهمترين چيزى كه بايد در اين كند و كارهاً مد نظر باشد به اعتقاد من يافتن راه حل براى مشكلى ست كه سرتاسر هستى و نيستى همه ما را فرا گرفته است. مشخصاً هيولاى وحشى و ادمخوار حاكم بر سرنوشت مردم مان. بقيه مطالب بايد بدون كم وكاست در خدمت اين هدف باشند و نه خورده حساب هاى شخصى و احياناً تضعيف هرانچه كه در خدمت اين مهم است! چون بايد قبول كرد كه خيلى ها لب اين دريايى خون چنبره زده اند و نميخواهند كه خشك نشود و هر روز بر ان بيشتر ميريزند! حال شما با تمام آزاديهايى كه حق مسلم شما هست ميتوانى نظر بدهى و به تحليل درآورى ولى با در نظر داشتن اينكه دشمن هم همين كار را دارد با تمام قوا و امكانتى كه شما حتا از كسر كوچكى از ان هم برخوردار نيستى، ميخواهد خنثايت كند. يعنى در يك كلام هر چه بيشتر همهء جوانب را بايد در نظر گرفت با حفظ حقوق اوليه بشرى خود.
با سپاس از توجه شم.

jahandid گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
jahandid گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ح. زرگر گفت...

واقعا باید از شما تشکر کرد بحث و گفتگوی روشنگری ست ایکاش که مسئولین میفهمیدند چطور رفته و چه کرده اند؟ ایکاش ولی افسوس

فروزنده رحیمی گفت...

هر چه فکر میکنم به هوشیاری ستایش انگیز آقای مسعود رجوی در حفظ تشکیلات با این شیوه بسیار پیچیده درودها میگویم راستی بجز این چطور میشد یک تشکیلات عریض و طول زا دز میان خطرات حفظ کرد درود بر او و هوشیاری او و بامید روزی که خودش بیاید و توضیحات لازم را بدهد

ناشناس گفت...

شما همچنین نوشته اید:
«بجز این چطور میشد یک تشکیلات عریض و طول را در میان خطرات حفظ کرد؟»

آیا به نظر شما وزن و منزلت مجاهدین هیچ آسیبی ندیده و حفظ شده‌است؟
فرض کنیم تشکیلات هم آسیب ندیده و با بحران مشروعیت روبرو نیست (فرض می‌کنیم)
آیا بقای یک تشکیلات لزوماً به معنی حقانیت آن است؟
تشکیلات حجتیه هم حفظ شده،
حماس و القاعده و داعش هم تشکیلات خود را حفظ کرده اند،
فلان باند مافیایی در ایتالیا و مکزیک هم از آسیب ها در امان مانده اند.
نمیخواهم بگویم یک تشکیلات انقلابی قابل مقایسه با مثلا یک باند مافیایی است. نه، نه

می خواهم بگویم حفظ و بقای تشکیلات و سازمان (حتی اگر به بحران مشروعیت دچار نشده باشد که متاسفانه شده است)، به تنهایی مسئله ای را حل نمی‌کند.
با احترام
سلام

ناشناس گفت...

سلام بر کاربران محترمی که با نام «خدیجه اجیده» و « فروزنده رحیمی» نظرات خودشان را می‌نویسند.

شما با اشاره به این گفت و شنود نوشته اید:
«این مزخرفات فقط بدرد اخوندها می‌خورد. خاک بر سر شما با این مصاحبه تان ... چرند ببافید تا خسته شوید.»
«این انقلاب را فقط انقلابی دلیر می‌فهمد و بس... افراد واده و بریده نمی‌فهمند...
اگر راز و رمزهای انقلاب ایدئولوژیک را می‌فهمیدید که به این ذلت و گمراهی نمی افتادید...
=========
خواهر یا برادر عزیز شما که خودتان به ذلت و گمراهی نیافتاده اید بفرمایید مضمون و محتوای «انقلاب ایدئولوژیک» را شرح دهید. به جای نیش و طعنه، متین و مستدل (حتی نیم صفحه) از آن دفاع کنید و تشریح نمایید.

خواهر یا برادری که با نام «فروزنده رحیمی» نظر می‌دهند هم، نوشته‌اند:
«شماها اگر هم رزیمی نباشید یک عده افراد خوش نشین در خارج کشور هستید که هیچ تعهداتی جز زندگی خودتان ندارید و برای همین هم نمی فهمید مسعود رجوی چی میکند و چه میگوید»
«من از وقتی این گفتگوها را شنیدم واقعا ایمانم به انقلاب ایدئولوزیک خیلی بیشتر شد. دانستم آقای رجوی چطور خودش را قربانی کرده تا یک انقلاب و یک نسل را نجات بدهد این راز اصلی انقلاب مجاهدین است که افراد بی ایمانی نمی فهمند»
========
از ایشان که لابد خوش نشین خارج از کشوری نیستند و می‌فهمند که مسعود رجوی چی می‌کند و چه می‌گوید، تقاضا میشود قربانی شدن مسعود رجوی (اینکه ایشان خود را قربانی کرده) مستدل کنند. قربانی کرده؟ چطوری؟
سلام
با احترام

ناشناس گفت...

فقط می توان گفت درمیان شادی دشمنان که تفرقه ی ما را به تماشا نشسته اند. ای کاش گوشی برای شنیدن می بود ولی افسوس و صد افسوس.
افسوس که این مزرعه را آب گرفته دهقان مصیبت زده را خواب گرفته

ای دریغ ... آن سقف بنلد آرزوهای ما که فرو ریخت . .. دریغ

ناشناس گفت...

انگلس در یکی از سخنرانی خود در باره مارکسیسم گفته بود, که مارکسیسم یعنی " انعکاس تضاد جامعه سرمایه داری در ذهن مارکس بود", به زبان دیگر منظورش این بود که مارکس کاشف تضاد جامعه سرمایه داری بود و الی آخر حتما منورالفکرها بهتر میدانند. و مسعود رجوی "کاشف تضاد جامعه خمینی بود", چون رژیم خمینی, رژیم سرمایه داری به معنای کلاسیکش نبود و حتما هم آقا اسماعیل تحلیلهای سازمان را(در باره خمیی) در سال 58 بیاد دارند و انشالله بخاطر نفرت زیاد از یادشان نرفته باشد.و انقلب ایدئولوژیک هم چیزی نبود جز اثبات تضاد جامعه خمیی که کاشفش مسعود رجوی بود. برای من واقعا یک سواله, "اگر آقای یغمائی این مسائل رانمیدانست چطور به خودش اجازه داد بره عضو کادر مرکزی بشه", یک آدم انقلابی اول باخودش صفر-صفر میکنه, وقتی یک مبارز خودش با خودش تضاد داره, پس بهتر بود با فروتنی و اخلاق انقلابی عضویت در کادر مرکزی را نمی پذیرفت". یادمه در زندان با تمام ترس و لرز یک مراسمی می گرفتیم و طبیعتا سرودهای آقای یغمائی را میخواندیم و بدون اینکه بدانیم که خود آقای یغمائی به چیزهایی که سرده ایمان نداره و خودش حاوی تضاده و با خودش تضاد داره و در جایی نشسته که نباید بشینه, و الان به ساده بودن خودمان میخندم که چقدر ما گیج و نادان بودیم.آقای یغمائی به پرسش و پاسخ با محمد جعفری ادامه بدهید شاید به نقطه کمال برسید. اگر هم خواستید فش بدید من ایمیلمرا تقدیم کنم

علی

ناشناس گفت...

آقا علی سلام
شما با شبیه سازی بین مارکس و مسعود رجوی طعنه زده و نوشته اید:
انگلس در یکی از سخنرانی خود در باره مارکسیسم گفته بود, که مارکسیسم یعنی " «انعکاس تضاد جامعه سرمایه داری در ذهن مارکس»، به زبان دیگر منظورش این بود که مارکس کاشف تضاد جامعه سرمایه داری بود...
مسعود رجوی هم «کاشف تضاد جامعه خمینی بود», چون رژیم خمینی, رژیم سرمایه داری به معنای کلاسیکش نبود.
++++++++++++++++++++++++++++++
تضاد جامعه خمینی ؟!!
علی آقا خودتان دقیقاً می‌دونین چی میگین ؟
تضاد جامعه خمینی چی بود که ایشون (و فقط ایشون) آن را کشف کرد؟

مارکس (و انگلس) معتقد بودند استثمار بر پایه مالکیت خصوصی بر وسائل تولید قرار دارد و سرمایه داری از راه دزدیدن حاصل کار کارگران چاق و چله میشود.
آنها به تضاد مابين سرمايه و كار که اساسي ترين تضاد جامعه سرمايه داري است، اشاره نموده و آشتي ناپذيري طبقات كارگر و سرمايه دار را محصول شرايط عيني زندگي آنان دانستند.
حرفی که پیش از آنها هم (کم و بیش) امثال پرودون و ریکاردو گفته بودند.
حالا شما بگید تضاد جامعه خمینی چی بود که ایشون (و فقط ایشون) آن را کشف کرد؟
شما نوشتید که:
«انقلاب ایدئولوژیک چیزی نبود جز اثبات تضاد جامعه خمیی که کاشفش مسعود رجوی بود»
یعنی چی؟ لطفاً شرح بدید و حرفی را که زدید مستندش کنید.
با احترام
سلام

ناشناس گفت...

انگلس در یکی از سخنرانی خود در باره مارکسیسم گفته بود, که مارکسیسم یعنی " انعکاس تضاد جامعه سرمایه داری در ذهن مارکس بود", به زبان دیگر منظورش این بود که مارکس کاشف تضاد جامعه سرمایه داری بود. مارکس با مطالعه بسیارعمیق جامعه سرمایه داری( رقابتی) و کشف اینکه بالندهترین نیرو در عصر سرمایه داری رقابتی طبقه کارگر است, (منظورم اینه که عاشق چشم و گوش طبقه کارگرنبود, با کشف تضاد اصلی عصر سرمایه داری که همان تضاد کار و سرمایه است, به این نتیجه رسیده بود), پس هر نیروی مبارز باید تضاد اصلی جامعه را کشف کند. چون در عصر جامعه سرمایه داری( رقابتی) طبقه کارگرهمه چیزش را از دست میداد و چیزی برای باختن نداشت, و طبیعتا انقلابیتر از همه بود, ولی لنین با کشف 3 اصل امپریالیسم در سال 1912, و تضاد اصلی را, تضاد خلق وامپریالیسم اعلام کرد و تضاد اصلی را عوض کرد, و چه گوارا معتقد بود که "انقلاب کوبا با عصر لنینی در تضاد است", در پشت جلد کتاب "مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک" زنده یاد مسعود احمدزاده است, و جالب اینکه احمدزاده توضیح داده که دوران تغییر کرده و انقلاب کوبا تکامل عصر لنینی است و الی آخر(در مجموعه مقالات است). منظورم اینه که یک نیروی مبارز باید تضاد اصلی را کشف کند. آیا تضاد اصلی جامعه خمینی تضاد کار و سرمایه و یا خلق وامپریالیسم است؟ مجاهدین معتقدند نه, در مرداد و یا شهرور سال 58, مجاهدین یک تحلیلی داشتند به نام " هشدارهایی در باره چپ روی و چپ نمایی", تحلیل بسیار عمیقی است, ودر آنجا رژیم خمینی را خرده بورژوازی سنتی با مشابهت های غلیظ فئودالی و با کارکرد ارتجاعی تحلیل میکنند,بر مبنای همین تحلیله که مجاهدین رژیم را ضد بشر میدانند نه ضد خلق . در جامعه خمینی زده کدام نیرو بیشتر فشار را تحمل میکنه؟ آیا طبقه کارگره؟ آیا کشاورزه؟ آیا بورژوازی ملیه؟ مجاهدین معتقدند تضاد اصلی زنه, چون در این جامعه بالنده ترین نیرو است, چیزی برای باختن نداره و بالاتر از همه حتی هویت انسانیش رفته زیر ضرب, لاجرم انقلابیتره, و مسعود رجوی "کاشف تضاد اصلی جامعه خمینی بود", چون رژیم خمینی, رژیم سرمایه داری به معنای کلاسیکش نبود, و انقلاب ایدئولوژیک هم چیزی نبود جز اثبات تضاد اصلی جامعه خمیی که کاشفش مسعود رجوی بود. شما بروید مطالعه کنید تمام رهبران رژیم و نیروهای سیاسی هر چه در جنته داشتند ریختند سر مجاهدین(بدترین توهینها را نثار مجادهین کردند ) ولی تنها یکنفر بود هیچ موضعگیری نکرد و آنهم " خمینی بود". خمینی گرفت که اینها دارند چه کار میکنند. والان بعد از سالها تازه دارند مصاحبه هم میکنند. موفق باشید
علی


یک زن گفت...

سلام، من یک زنم. سئوالم از علی آقا اینه که اولا خلق و بشر چه فرقی با هم داره؟ که شما می گوئید مجاهدین کشف کردن که خمینی ضد بشره و نه ضد خلق!! - دوما - این زنانی که من در جامعه ایران می بینم اتفاقا خیلی چیز برای از دست دادن دارن. به صورتهاشون که نگاه میکنی و آرایشهاشون و مانیکور دستها و لباس های جور و واجورشون... اصلا آن خلق مورد نظر شما نیستن! مسلما تعدادی هستن که مثل خیلی از مردا مخالف نظام هستن و مقابلش ایستادن تو همین ایران برای اینکه حقشون پایمال نشه مثل نسرین ستوده و آتناها و نرگس و .... ولی اکثر زنان تو ایران دنبال چیزای دیگه هستن تا مخالفت با نظام. پارتی های یواشکی برگزار کردن.. عکسهای یواشکی انداختن... پزهای یواشکی به هم دادن سر لباس و ماتیک و .... کشف مجاهدین متاسفانه کشف جالبی نیست. کشفی که نصف مردم دیگه ایرانو کنار می ذاره که زنان را همه کاره کنه درست مثل تشکیلاتشون... مسئله برابری مرد و زن که در برنامه شوراشون آوردن تکلیفش با این احوال مشخص نیست. بعد هم راستی بعد از اینهمه سال بعد از انقلاب ایدئولوژیکشون در مورد زنان به کجا رسیدن!؟ چند درصد از این زنان جامعه رو تونستن جذب کنن!؟ جز اینکه کلی از زنان داخل تشکیلاتشون هم اونا رو ترک کردن. یک زن

ناشناس گفت...

من خودم سالیان در میان مجاهدین بودم و قضیه ی نماز آیات خواندن واقعی است.

ناشناس گفت...

مساله انقلاب ایدوولوژیک مجاهدین اگرچه با اسم آزادی زنان عرضه می شود ولی مساله اول و آخرش بحث رهبری است و عمده کردن و مطلق کردن آن و اساسا مساله زن یک مساله جانبی و کمک کار برای توجیه آن است مثلا شما در تشکیلات مجاهدین رهبری را اثبات کن ( حال به هر شیوه که می خواهی )‌ چه زن باشی و چه مرد مطرح می شوی و در مقابل فقط کافی است بایکی از سخنان رهبری زاویه داشته باشی ( حتی در حد ارایه ی نظرخودت ) چه زن باشی و چه مرد مطرود می شوی . بنابراین بحث زن و مرد مطرح نیست.

ناشناس گفت...

فردی می نویسد که رجوی کاشف تضاد اصلی جامعه ی ما بود که تضاد اصلی در جامعه ی خمینی زده ی و دشمن اصلی زنان هستند و اینها هستند که بالنده هستند . تا اینجا من با شما هیچ بحثی ندارم و با شما موافق هستم و قبول دارم که این موضوع را اولین بار سازمان مجاهدین تیوریزه کرد .... ولی آیا معنایش این است که ما در مقابل خمینی و نظام عقیدتی او که بر مبنای اصل ولایت فقیه بنا شده است بیاییم یک نظام عقیدتی مشابه به نام رهبری عقیدتی درست کنیم ؟ آیا شما می توانید بیوندی بین این تضاد اصلی و لزوم مطلق کردن رهبری در سازمان مجاهدین خلق بیابید؟
اتفاقا همان مارکسیسمی هم که شما در مشابهت وبرای فهم موضوع بیان کردید اولین و بیشترین ضربه را از همان دیکتاتوری برولتاریا خورد چیزی که مورد تاکید لنین بود و بعدها استالین نه بخاطر خصایل شخصی بلکه به عنوان محصول این ایدیولوژی به چنان دیکتاتوری در غلطید که بهترین هدیه به بورژوازی برای سالها به شمار می رود.
بنابراین می بینید که می توان تضاد اصلی را دریافت ولی در عمل به وادی ای در غلطید که بالفعل در خدمت دشمن باشید.

ناشناس گفت...

اسماعیل گرامی >
۱-کلفت دوم، منظور کلفت مردم نبود. کلفت دوم رهبری بود! اساسا رابطه مستقیم با مردم زدن قدغن بود. رجوی میگفت همه چیز را به من بدهید تا من همه چیز را به مردم بدهم.

۲- آقای همنشین نظرات خودش را القاء میکرد. دیگه از شکل مصاحبه در آمده بود.

فرشید

جواد گفت...

جناب آقای یغمایی در جایی اشاره فرمودید که مجاهدین تا قبل از خانم مرضیه در ترانه هایشان از صدای زن استفاده نمی کردند مگر در یک مورد که آنهم به صورت گروه کر بوده ولی لااقل در درون مناسبات که من شاهد بودم ، قبل از خانم مرضیه هم یکی از خواهرها ( از ترم تشکیلاتی خودشان استفاده می کنم )‌ ترانه می خواند دقیقا به یاد ندارم که این ترانه ها از رادیو مجاهد بخش می شد یا خیر.

esmail گفت...

جواد گرامی
سلام
حرف شما درست است. خانمی به اسم ماندانا چند ترانه خوانده بود.و نیز خانم مرسم صنوبری گه چند تا ترانه منجمله ترانه ای از خود من
شور میاد شادی میاد
ارتش ازادی میاد
بنظرم محتوای اکثرش سیاسی بود و احتمالا یکی دو ترانه بهاری و...
منبیشتر نگاهم به جیران فکری در رابطه با صدای زنان است و نگاه به مجموع هنر ایرانی در رابطه با صدای زن که بصورت جریانی وجود نداشت و خود من که در بخش سرود بودم شاهد بودم. این طرز فکر بعدها بخصوص با ورود مرضیه عوض شد در فرصتی در این باره بیشتر توضیح میدهم که وارد یک فرهنگ شدن تا پذیرش بخشهائی از ان تفاوت دارد با درود

ناشناس گفت...

سلام
قسمت هشتم «گفت و شنود»
هان، ای شرم، سرخی‌ات پیدا نیست

با حجم کم، (به صورت صدا) در آدرس زیر موجود است.
لینک زیر را کپی و کلیک کنید. بعد بیارید روی دقیقه ۱۲

https://soundcloud.com/saeed-behbahani-1/dk60eeaoitec

از دقیقه ۱۲ به بعد
سینا

ناشناس گفت...

با سلام به اسماعیل عزیز، چندنکته دارم که عرض می کنم: 1) در این قسمت یعنی قسمت هشتم سبک کار گفتگو کمی افت کرده و در واقع غیر حرفه یی شده است. البته در آن قسمتی که به آقای همنشین برمی گردد. ایشان اصرار دارند که مطالبی را مثلا به صورت تکمیلی بر گفته های شما بیافزایند. این شیوه می تواند عیبی نداشته باشد اما حداقل در این قسمت این کار به شکل بسیار شتابزده و با عجله انجام شده که فضای گفتگو را بهم ریخته است. گویی که آقای همنشین می خواهد 10 دقیقه مطلب را در 2 دقیقه بگوید. شما که مشکل زمان برای گفتگو ندارید پس چرا این همه با شتابزدگی و فشار باید مطلبی را گفت؟ 2) در غالب موارد تاکید شما بر موضوعی است و در همی حال آقای همنشین به نکته یی غیر از آن میپردازد و تمام بحث به یکباره در فضایی سردر گم میماند و تاثیر گذاری آن به کل از بین می رود. این شیوه ها کاملا غیر حرفه یی است. می توانید گفتگو را بشنوید از این نمونه ها فراوان وجود دارد. 3) در بعضی موارد آقای همنشین تلاش می کند که شما را مجات و یا قانع کند. مثلا در مورد این که عملیات فروق تا چه حد در کشتار جنایتکارانه ی زندانیان سیاسی تاثیر گذار بوده است. در مورد تفاوت نظر بین افراد بحث اقناع و مجاب کردن درست نیست. و در اینجا برخوردی غیر حرفه یی است. 4) و نکته آخر این که اگر امکان دارد کامنه های هر بخض را مجرا کنید که معلوم باشد نظرات در مورد چه قسمتی است. ضمن این که وقتی شما می خواهید مثلا 30 کامنت را ببینید و بخواهید به مراتب راحتر و عملی تر است تا 200 کامنت. با ارادت فرهاد

همنشین بهار گفت...

سلام بر شما
در قسمت هشتم گفت و شنود با اسماعیل یکجا اشاره شده بود: مجاهدین به خمینی مجاهد اعظم گفتند که امام نگویند، چون امام مقوله ای ایدئولوژیک محسوب می شود و در واقع این سازمان است که باید امام باشد
..................
این موضوع مربوط به آغاز انقلاب است که لابد خطاب نکردن ایشان به عنوان امام، ضروری تشخیص داده می‌شد و معنای خاص خودش را داشت.
..................
اما بعداً در چند مورد واژه امام در مورد ایشان استفاده شد (و گاه در گیومه). مثلاً ۱۵ تیر ۱۳۵۸ وقتی آزار واذیت مرتجعین شدت گرفت و اخبار دروغ علیه مجاهدین پخش کردند...

در تاریخ فوق مجاهدین در مورد تحریکات علیه خودشان نامه ای برای رهبر وقت انقلاب (و مطبوعات) فرستادند که عنوانش این بود:
پدر بزرگوار «حضرت آیه‌الله العظمی امام خمینی»

مواردی این چنین در نشریه مجاهد هم بود.
با کمال احترام: همنشین بهار

منصور لرستانی گفت...

راز و رمز این انقلاب پر شگوه مجاهدین خلق را افراد بریده و تنبل و زندگیخواه هرگز نمی فهمند فقط کسانی می فهمند که جز به ازادی مردم ایران از دست وحشی ترین دشمنان ازادی فکر نمی کنند مطمئن باشید یکروز تمام اسناد این انقلاب بزرگ در اختیار مردم قرار خواهد گرفت و خود مردم قضاوت میکنند درود بر مریم شیرزن انقلابی و انقلاب ایدئولوزیک نجاتبخش و راهنمای او

ناشناس گفت...

آقا منصور سلام
ببین عزیز. ما که انشا نمی‌‌خواهیم بنویسیم.
باور کن غیر از شما کسان دیگری هم هستند که می‌خواهند سر به تن این رژیم پلید نماند.
الان بیش از سه دهه است که از این داستان می‌گذرد. ما که عمر نوح نمی‌کنیم. بعد از ۳۰ سال حتی سازمان سیا و انتلیجنت سرویس اسناد خودشان را در اختیار مردم (مردم به قول سرکار بریده و تنبل و زندگیخواه می‌گذارند)
اما می‌بینی رهبری مجاهدین فقط برای مارک زدن به بهترین فرزندان مردم سند (به اصطلاح سند) منتشر میکند.
برادر عزیز سه نسل از این داستان موسوم به انقلاب ایدئولوژیک ضربه خورده اند (یا به قول دستگاه تبلیغاتی مجاهدین فیض برده اند)
خب اسنادش را همین الآن منتشر کنند. از جمله نوار کامل (نه سانسور نشده و قیچی نشده، نوار کامل) به اصطلاح محاکمه علی زرکش را

منصور عزیز بالا غیرتاً این عیبی دارد؟ حتی به نفع خود مجاهدین نیست؟
با احترام
سلام

ایران. تهران. د. الف گفت...

جناب یغمائی استاد گرامی دلسوخته و متعهد در باره التقاط نکته جالبی در رابطه با علم و هنر اشاره فرمودید میخواهم بعنوان یک کنشگر مسلمان و مذهبی و بیزار از حکومت فعلی عرض کنم حتی در مذاهب التقاط وجود دارد . محمد پیامبر گرامی ما مسلمانان نه تنها از میراث قبلی مذاهب بویزه ائین موسی کلیم الله استفاده نمود بلکه از دانش امثال سلمان فارسی بهره برد. امیدوارم این ایام سیاه سپری شود و ایران و نیز اسلام در ایران تنفسی دیگر بکنند از شما و آقای همنشین بهار تشکر میکنم این مصاحبه بسیار بسیار ارزشمند است
ایران. تهران. د. الف

ناشناس گفت...

درود بر رجوی و مرام انقلابی رجوی با این مصاحبه جدید من ایمانم بیشتر از قبل شد که چطور ایشان خطر خمینی دجال را در درون اندیشه مجاهدین حس کرد و جلوگیری نمود
درود بر رجوی
درود بر انقلاب در ایدئولوژی
ایرانی

ناشناس گفت...

لطفا نقد و بررسی بسیار عمیق خانم دکتر زری اصفهانی شاعر و نویسنده و پزشک و محقق مبارز و انقلابی را در مورد این مصاحبه های واقعا بی ارزش مطالعه کنید
http://zariyaddastha.blogspot.fr/2015/06/blog-post_20.html
با احترام به دوستان محترم
ایرانی

ناشناس گفت...

سلام برادر یا خواهر ایرانی
شما با اشاره به آقای مسعود رجوی نوشته اید که « ایشان خطر خمینی دجال را در درون اندیشه مجاهدین حس کرد و جلوگیری نمود»
سئوال این است:

آیا واقعاً اندیشه خمینی را درون اندیشه مجاهدین حس کرد و جلوگیری نمود؟
جدی می‌فرمایید؟

اگر چنین است پس این همه مشابهت محتوایی (و گاه شگلی) با دستگاه خمینی ریشه اش در کجاست؟
چرا مثل مرتجعین تهمت می زنند و با مخالف و منتقد خویش به سبک آنان برخورد می‌کنند؟
همان جور که آخوندها با مهندس بازرگان و امثال وی برخورد کردند، همان شکل که با آیت الله منتظری برخورد شد و آنهمه سخن ناروا و زشت که علیه ایشان گفتند، به صورتی دیگر در ادبیات مسعود رجوی در مورد مخالفین خودش می بینیم.

در مورد به قول شما

«نقد و بررسی بسیار عمیق خانم دکتر زری اصفهانی شاعر و نویسنده و پزشک و محقق مبارز و انقلابی»

باید عرض کنم مگر شما و ایشان با شهر کورها طرفید؟

آیا واقعاً این گفتگو ها چنانچه ایشان گفته است «از سربغض و دشمنی صرف» صورت می‌گیرد؟ و با «کلی تبلیغات سوء، دروغ و شارلاتان بازی» همراه است؟
کدام تبلیغات سوء ؟ کدام دروغ ؟ کدام شارلاتان بازی؟ بفرمایید مستدل و مستند کنید. مگر با شهر کورها طرفید؟

[داخل گیومه نقد و بررسی بسیار عمیق خانم دکتر زری اصفهانی شاعر و نویسنده و پزشک و محقق مبارز و انقلابی است!

فرود

ناشناس گفت...

با سلام
آقای یغمایی میگوید اگر اعلام مبارزه مسلحانه انجام نمیگرفت خمینی برای کشتار دست بستگی داشت (نقل به مضمون). نتیجه اینکه مجاهدین اشتباه کردند.
اول اینکه بسیار خوب است که آقای یغمایی فعلا سی‌ خرداد را که قبلا رد میکردند پس از گذشت چند روز پس گرفته اند و نقطه اشتباه را سی‌ خرداد نمی‌دانند. همینطور آقای همنشین هم ضمنی‌ همین موضع را پس گرفته اند (رجوع شود به قسمت هفتم و هشتم مصاحبه).

آقای یغمایی به نظر می‌رسد که شما به اشتباه اصلا وارد دور مبارزاتی شدید و هنوز در شناخت خود نسبت به خمینی دچار مشکل هستید, چرا؟ چون میشود استدلال شما را یه قدم به عقب برده و بگوییم که مجاهدین اصلا نباید مبارزه میکردند چرا که مبارزه آنان باعث شد که چندین هزار نفر کشته شوند و اگر می‌ماندند الان هر کدام صاحب خانه و خانواده و فرزند و نوه بودند و حتا شاید آقای خمینی هم تغییر موضع میداد و یک جامعه آباد و آزاد را بنا می‌گذشت.
با عرض معذرت این را میگویند یک استدلال آب دوغ خیاری.

آقای یغمایی با دید امروز نمیتوان دیروز را نقد کرد.

آقای یغمایی, شما حتا چندان پیش رفتید (در قسمت هفتم) که رفتن به عراق را اشتباه دانستید و نتیجه گرفتید که اگر فکر الان را داشتید به عراق نمیرفتید. آیا میتوان بر پایه همین استدلال و نتیجه گرفتن اینکه سی‌ خرداد اشتباه بوده, بودن شما در خارجه را به زیر سوال برد؟

مقایسه صدام با خمینی که دیگر شاهکار شما بود!!




با درود به آن بزرگ مرد که تکیه کلامش این بود
کلنگ از آسمان افتاد و نشکست


پاینده و پایدار باد ایران



مهرخ شفا

esmail گفت...

مهرخ شفا سلام بر شما
من چون قضیه سی خرداد در ذهنم حل و فصل است و تظاهرات را اشتباه نمیدانم نمیدانم کجا گفته ام سی خرداد غلط بود!راهنمائی بفرمائید
اگر گفته ام اشتباه بوده تصحیح میکنم . من مبارزه مسلحانه را پیشرس میدانم وبارها توضیح داده ام چرا. نتایجش روی میزاست میتوانید فارغ از حرفهای من ملاحظه کنید و چه چیزی مانده؟ تفنگ و فشنگ و قرارگاه یا یکطرف لیبرتی و ان همه فاجعه و یک مشت انسان مریض سالخورده یکطرف و در خارجه مجالس پر رونق رهبران که در کمال سلامت دارند بسوی جامعه بی طبقه میتازند
خانم مهرخ در جدل تعارف نیست شما یا بیسوادید یا دارید مغالطه میکنید. من کی گفته ام مجاهدین نباید مبارزه میکردند؟ من این نوع مبارزه فاجعه بار را که یکطرف یک دریا جسد روی میز است یکطرف مجالس انقلاب درونی و طرف دیگر دخیل بستن به ماموران سابق جهاندار غلط میدانم. مبارزه باید کرد ولی این مبارزه نیست
اتفاقا با دید امروز باید دیروز را نقد کرد زیرا با دید دیروز من هنوز مشغول دعاگوئی برای جناب شیر پنهان در غار بودم و از اصحاب ایشان و توجیه اینکه میتوان و باید هر وقت لازم شد فلنگ را بست و تیتر بزرگترین رهبر را هم به سبیل خود آویخت
در رابطه با خارجه نشینی من میتوانید زیر علامت سئوال ببرید این گناه من نیست معلول در رفتن اولین خارجه نشین است و این از برکات جناب رهبر است و اگر راهی دارید که بنده به خارجه نشینی اجباری پایان بدهم راهنمائی بفرمائید
در رابطه با سی خرداد نه اشتباه نبود اگر زیر کاسه نیمکاسه ای نبود و یک تظاهرات واقعی بود .
به عراق رفتن معلول و اشتباه بود
در مقایسه با صدام و خمینی من روی حرفم هستم فیلمها هست لازم باشد توضیح میدهم و در رابطه با کلنگ شعرتان را تکمیل میکنم
کلنگ از اسمان افتاد و نشکست
درشکه بوق زد آفتابه غش کرد
این بیت توضیح دهنده اکثر استدالهای سرکار است که بسیار بی ربط است
دوستانه پیشنهاد میکنم
قبل از شنیدن ببینید
ومنصف باشید
قضاوت دیگران در راهست
موفق باشید خانم مهرخ
نامتان زیباست بر خلاف استدلالهایتان

esmail گفت...

فرهاد گرامی
روی چگونه انتشار گفتگو ونظرات می اندیشم تا ببینم چه میشود کرد
روی مساله صحبتهای من و آقای همنشین بهار ما هریک روش خود را دنبال میکنیم و طبعا نظرات را می بینیم وبکار میبندیم
با درود و تشکر از دقت شما

دکتر مهدی گفت...

یکی از علامتهای پیری خرفت شدن هست که در این گفتگوها من فکر میکنم اقای اسماعیل وفا یغمائی بد جوری گرفتارش هست البته یک فایده هم داد که آدم خرفت بازخواست ندارد چون اصلا نمی فهمد چی میکند.

جواد گفت...

دکتر مهدی که می نویسید از علامتهای کهولت سن خرفتی است . می شود شما که خرفت نشده اید و می فهمید آقای اسماعیل وفا یغمایی چه می گوید و کجا غلط می گوید بجای این حرفهای تو و دوستانت که بله بریده معنای انقلاب ایدیولوژیک را نمی فهمد و خرفتی و ..... خلاصه بدو بیراه گفتن با یک استدلال منطقی و به دور از تعصب هم دیگران را قانع کنید وهم نشان دهید که خرفت نیستید و عقیده اتان را برمبنای تعصب کور و نه منطق واستدلال به دست آورده اید آن موقع من هم تا حدودی از برخورد شما اطمینان حاصل خواهم کرد که شعار دمکراسی خواهی شما یک واقعیت است نه یک شعار انتخاباتی

ناشناس گفت...

آقای یغمأیی با سلام
اول از همه این نکته را بیان کنم که اگر در جایی از کامنت من این برداشت داده شده که بنده باسواد هستم, بنده این گفته را رد می‌کنم و با باز خوانی دوباره کامنت خود چنین موضوعی را در آن نمی‌بینم.
دوم اینکه قصد من اصلا مغلطه نبوده و نیست.

آقای یغمأیی! من در کامنت خود هیچ استدلالی از طرف خود نمی‌بینم بلکه چندین مثال زدم برای توضیح در مقابل استدلال های شما.

آقای یغمأیی! استدلال های شما حکم کس یا کسانی‌ را دارد که میگویند اگر این میشد یا اگر نمی‌شد بدون اینکه بدانند که خوب اگر این میشد یا اگر نمی‌شد چگونه میتوان نتیجه گرفت که اوضاع طور دیگری میشد؟ و بیخود نبود که به طنز و با کمک از استدلال دست بستگی خمینی از طرف شما نوشتم که شاید خمینی سر عقل میامد و الان ایران آزاد و آبادی داشتیم و چون الان چنین نیست شاید بتوان گفت که دلیلش مجاهدین بوده‌اند. باز با عرض معذرت این را میگویند یک استدلال آب دوغ خیاری.

در مورد آن شعر هم لازم به زحمت و توضیح شما نبود چون در آن زمانی‌ که شما هنوز الفبای سیاست را نمیدانستید این شعر تکیه کلام آن مرد بزرگ بود.

در مورد خارجه نشینی هم شما احتیاجی به راهنمأیی بنده ندارید. اگر استدلال شما همان است که میگوئید, بودن شما در خارجه بی‌ معنیست.

در کامنت من, هیچ دفاعی از مجاهدین موجود نیست و در مورد دخیل و ............ به خود آنان رجوع کنید.

و نکته آخر اینکه بسیار جنبش ها بوده‌اند و هستند که به پیروزی دست نیافته و نخواهند یافت (بنأً به دلیل مختلف) و شاید مجاهدین هم یکی‌ از آنان باشند هر چند که هنوز تشکیلات خود را تا این لحظه حفظ کرده اند.

با درود به آن بزرگ مرد که تکیه کلامش این بود
کلنگ از آسمان افتاد و نشکست


پاینده و پایدار باد ایران


مهرخ شفا

esmail گفت...

خانم شفا
با سلام
من توضیحاتی را که عقلم میرسد در گفتگو داده ام و اگر عمری باشد میدهم میتوانید آنها را بشنوید
چیز بیشتری عجالتا ندارم
با درود

ناشناس گفت...

دو روز قبل از تظاهرات سی خرداد سال ۶۰ (۲۸ خرداد سال ۶۰) اطلاعيه سياسی ـ نظامی شماره ۲۵ منتشر گردید و این حرکت نسنجيده متاسفانه مبارزه مسلحانه توسط سازمان تفسير شد و آن مائده آسمانی که رژیم حاکم بر میهن ما منتظرش بود تا به بهانه آن به سرکوب تمام عیار دست بزند از راه رسید.

متن اطلاعيه:
«به‌دنبال يورش وحشيانه به خانه پدری برادر مجاهد مهدی ابريشمچی از اين پس مجاهدين خلق ايران با تمام قوا در قبال اين گونه تهاجمات مقاومت خواهند کرد... سازمان مجاهدين خلق ايران بدين‌وسيله از خلق قهرمان ايران کسب اجازه می‌کند تا از اين پس به ياری خدا در قبال حفظ جان اعضای خود بويژه اعضای کادر مرکزی که بخشی از مرکزيت تمامی خلق و انقلاب محسوب می‌شوند، قاطع ترين مقاومت انقلابی را از هر طريق معمول دارد... از اين حيث بر آنيم که نامبردگان هر که باشند و در هر لباس دقيقاً شايسته سخت‌ترين کيفر و مجازات انقلابی خواهند بود. ضمناً سازمان مجاهدين خلق ايران اين حق را برای خود محفوظ می‌دارد تا در هر موردی هم که کيفر فی‌المجلس جنايتکاران در حين انجام جرم ضد انقلابی ميسر نباشد، بزودی و به‌طور مضاعف آمران و عاملان مربوطه را به جزای خود برسانند.»

مینا

ناشناس گفت...

بطور کلی توضیح و تحلیل اسماعیل یغمایی کاملا منطقی بنظر میرسد. ضمن اینکه واقعیت هم جلوی چشم ماست. اگر عملکرد رهبری مجاهدین درست بود، الان ما در نقطه دیگری بودیم. چون به لحاظ فداکاری نسل ما چیزی کم نگذاشت. بدون هیچ چشم داشتی از همه چیز خود گذشت. اما رجوی این نسل را در کنار جمهوری اسلامی سلاخی کرد. ما رودی بودیم که رویا و سودای دریا داشتیم، اما رجوی ما را به کویر برد. آنجا مرداب شدیم، باتلاق شدیم و از بین رفتیم.

با این مقدمه و ضمن اینکه مسول کشتار دهه ۶۰ جمهوری اسلامی و فقط جمهوری اسلامی است، در ادامه صحبتهای اسماعیل در رابطه با پیشرس بودن مبارزه مسلحانه باید گفت آری ۳۰ خرداد غلط بود. میتوانست ۳۰ مرداد یا اسفند یا ۳۰ خرداد سالهای بعد باشد. ذهنیت رهبری مجاهدین در ان دوران ذهنیتی کودتایی بود. ذهنیت بزن و بگیر بود. ذهنیت استفاده از شور و پتانسیل نسل ما بود. آنها جمهوری اسلامی را دست کم گرفته بودند. عملکرد مجاهدین تشدید تضاد با حاکمیت بود. نه استفاده از فضای آزاد نسبی بعد از انقلاب! نه گسترش در بین توده های مردم! نه سازماندهی بهتر هواداران! آری خمینی خمینی بود اما اعلام زودرس مبارزه مسلحانه این امکان را به خمینی داد که جریان نشر آگاهی را از بستر جامعه جمع کند. واقعیت این است که رجوی با تعمق آگاهی در بین مردم اصلا موافق نیست . سیستم رجوی همان مرید و مرادی است یعنی ولایت فقیه. میخواست تا مردم نفهمیدن فقط فقیه را عوض کند اما ولی فقیه دست نخورده باقی بماند!

البته این را هم بگویم که این کج اندیشی فقط خاص مجاهدین و رجوی نبود. اگر چه همه به جلو رفتند و رجوی از مجاهدین یک فرقه ناآگاه و بسیجی ساخت. در ان دوران الیت سیاسی ما هم بی سواد و کم سواد بودند. نتیجه ان عقب رفت و وضیت امروز ماست.

فرشید

ناشناس گفت...

خداوند مرحوم شجاع الدین شفا را رحمت کند این آخوندهای کثیف را خیلی خوب شناخته بود و در این مورد کتابهای خوبی هم نوشته است
سیف الله

‏«قدیمی ترین ‏‹قدیمی تر   ‏1 – 200 از 223   ‏جدیدتر› ‏جدیدترین»