دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۴ تیر ۱۳, شنبه

گفت و شنود با اسماعیل وفا یغمائی انقلاب ایدئولوژیک . قسمت هشتم


 
گوی و میدان آماده‌است. آماده برای کسانی که خود کاری نمی‌کنند اما وقتی دیگران کاری کنند، آزرده می‌شوند. امیدوارم این گفت و شنود که با مرارت بسیار صورت می‌گیرد به انصاف و واقع بینی ما (همه ما) بیافزاید.ادامه گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۸) 

۲۲۳ نظر:

‏«قدیمی ترین   ‏‹قدیمی تر   ‏201 – 223 از 223
همه چیز از دست داده گفت...

از سال 1357 که این آخوندهای بیشرف امدند چند سال گذشته؟سی و هفت سال. بعد از سی و هفت سال نباید واقعا فهمید که چی شده است؟ بابا انصافتان را شکر یعنی این جمعیت باید دهسال دیگر صبر کند تا همه بمیرند و کسی نفهمد چی شده است بخدا اگر یک جو شعور بود باید خود مجاهدین از این گفتگو بفکر میرفتند که چی شده و بفکر چاره میافتادند ولی افسوس همینطور میروند و میروند تا کجاها کاش من هم می فهمیدم

ناشناس گفت...

سلام بر کاربران محترمی که با نام «خدیجه اجیده» و « فروزنده رحیمی» نظرات خودشان را می‌نویسند.

شما با اشاره به این گفت و شنود نوشته اید:
«این مزخرفات فقط بدرد اخوندها می‌خورد. خاک بر سر شما با این مصاحبه تان ... چرند ببافید تا خسته شوید.»
«این انقلاب را فقط انقلابی دلیر می‌فهمد و بس... افراد واده و بریده نمی‌فهمند...
اگر راز و رمزهای انقلاب ایدئولوژیک را می‌فهمیدید که به این ذلت و گمراهی نمی افتادید...
=========
خواهر یا برادر عزیز شما که خودتان به ذلت و گمراهی نیافتاده اید بفرمایید مضمون و محتوای «انقلاب ایدئولوژیک» را شرح دهید. به جای نیش و طعنه، متین و مستدل (حتی نیم صفحه) از آن دفاع کنید و تشریح نمایید.

خواهر یا برادری که با نام «فروزنده رحیمی» نظر می‌دهند هم، نوشته‌اند:
«شماها اگر هم رزیمی نباشید یک عده افراد خوش نشین در خارج کشور هستید که هیچ تعهداتی جز زندگی خودتان ندارید و برای همین هم نمی فهمید مسعود رجوی چی میکند و چه میگوید»
«من از وقتی این گفتگوها را شنیدم واقعا ایمانم به انقلاب ایدئولوزیک خیلی بیشتر شد. دانستم آقای رجوی چطور خودش را قربانی کرده تا یک انقلاب و یک نسل را نجات بدهد این راز اصلی انقلاب مجاهدین است که افراد بی ایمانی نمی فهمند»
========
از ایشان که لابد خوش نشین خارج از کشوری نیستند و می‌فهمند که مسعود رجوی چی می‌کند و چه می‌گوید، تقاضا میشود قربانی شدن مسعود رجوی (اینکه ایشان خود را قربانی کرده) مستدل کنند. قربانی کرده؟ چطوری؟
سلام
با احترام

خدیجه آجیده گفت...

پدر شریف و بهداد که هیچ ربط و ارتباطی به امثال تو و کمال رفعت و م بارون ندارند آنها انقلابی بودند و امروز جای واقعی شاعران انقلابی را بجای امثال شما بریدگان ضعیف شاعران بزرگی چون کاظم مصطفوی رحمان کریمی دکتر زری اصفهانی سروش و چندین وچند ان دیگر که همه از افتخارات ایران و ایرانی هستند پر کرده اند و درکنار رهبران پاکباز مقاومت ایستاده اند شماها بروید دنبال بخور بخور و زندگی راحتتان

ناشناس گفت...

با میلیون درود جناب یغمائی عزیز عا لی ! در ضمن باور کنید اگر فر صت کنم شاید این مصاحبه ها را ۳ تا ۴ بار مرور و گوش می کنم کلام روشن , صداقت , ادبیات پاک و open بودن آقای یغمائی نسبت به ماجراها و مطالب ستودنی و با ارزش است !

جناب همنشین گرامی من دو نمونه از سوالات شما را خودم تجربه کردم اولین در مورد بچه های طرفدار شریعتی بودن که چند نفر از آنها خودشان را به منطقه کردستان رسانده بودن من در ان زمان سال ۶۴ در پایگاه جلیلی و تدین بودم جو بسیار سنگینی برای این بچه ها درست شده بود مبنی بر اینکه اینها با ضوابط تشکیلاتی مجاهدین به دلیل شریعتی بودن افکارشان هماهنگ نیستند و بیشتراوقات تنشها یی بین این بچه ها و مسؤلین پیش میامد فرمانده و مسئول پایگاه جلیلی آنزمان هادی افشار بود !
این بچه ها را زمانیکه من در پایگاه تدین در قسمت تدارکات و صنفی کار میکردم با هم بودیم پایگاه تدین ته دره قرار گرفته بود و بالای سر تدین روی قله تیر بار دوشکا ه مستقر بود برای حفاظت از پایگاه بصورت روزانه و تیمها یی آنجا مستقر میشدیم یک روز تابستان سال ۶۴ دو تا از این بچه ها با هم آنجا مستقر شده بودن از فرصت خواب ظهر استفاده می کنند بدون بردن اسلحه هاشون فرار می کنند و خودشون را به حزب دمکرات که روبروی ما پایگاه داشتن معرفی کرده بودن!
نمونه دیگر نماز وحشت بخاطر ماه گرفتگی سال ۶۴- ۶۵ در پایگاه جزی سلیمانیه همه را پائین تو سالن به خط کردن برای نماز وحشت خوا ندن که من خودم جز نفرات ثابت پایگاه و شاهد این برنامه بودم! هنوز جریان ازدواج و طلاق این آقا و خانم تمام وجودم را گرفته بود آنزمان که نماز وحشت خوا ندن هم تکمیلش کرد که آدرس بد جوری اشتباه آمدم و تا سال ۶۸ طول کشید تا از هفت حصار سم زدایی شدم و آمدم بیرون از جهنم عراق !

حمید

ناشناس گفت...

فرشید عزیز اگر می توانستم لایک کنم کامنت شما را بقول مشهدیها ۲۰ تا لایک می زدم !
تعریف خیلی جالبی از فاجعه ۳۰ خرداد کردید !

در ضمن آقا سیف الله ما را گرفتی یک جورایی ول کن با با سیف الله !

اشرفی سابق

ناشناس گفت...

بعد از شنیدن گفته گوهای یغمایی و خواندن بعضی‌ از نظرات من هم به این نتیجه رسیدم که وقتی‌ که امام مشروع باشد, بلطبع دولت امام و تمامی‌ ارگانهی آن هم مشروعست و طبیعتا هر چه در مخالفت با آن باشد نامشروع. وقتی‌ که امام مشروع میگوید جمهوری اسلامی, هر چیزی در خلاف با آن نامشروعست. وقتی‌ که امام مشروع با یک مشت منافق و بی‌ دین روبروست, حتماً این منافقان و بی‌ دینان نامشروع هستند. وقتی‌ که امام مشروع رئیس جمهور را بر کنار می‌کند هر حرکتی‌ در حمایت از رئیس جمهور نامشروعست. نتیجه اینکه سی‌ خرداد نامشروعست. وقتی‌ که تعدادی از دستیگرشدگان حاضر نیستند که حتا نام خود را بگویند چه انتظاری به غیر از اعدام آنان میتوان داشت. حتا بعد از این همه که امام مشروع کوتاه آمدند و فقط چند صد نفر را اعدام کردند باز هم این منافقین و بی‌ دینان درس نگرفته و مبارزه مسلحانه زود رس (پیش رس) را شروع کردند. نتیجه اینکه مبارزه مسلحانه نامشروع بود. بعد از این ماجراها چریک های فدأیی اکثریت هم درس نگرفته و دست همکاری به امام مشروع دادند غافل از اینکه این یک توهین به امام مشروعست. چون به عبارتی به امام مشروع می‌گفتند که او به تنهایی از پس این کارها بر نمی‌آید که باعث شد امام مشروع سر تعدادی از آنان را هم زیر آب کند. در مشروع بودن امام مشروع و نامشروع بودن دیگران فراوان نکته‌ها وجود دارد اما به همین چند نکته قانع باشید.

خلاصه کلام: پیش به سوی امام




به راه امام برگشته

ناشناس گفت...

درود بر شما اسماعیل و درود بر همنشین عزیز.
مرغی از اقصای ظلمت پر گرفت
شب , چرائی گفت و خواب از سر گرفت .
مرغ , وائی کرد , پر بگشود و بست
راه شب نشناخت در ظلمت نشست .
از صحبت‌های تلخ وشیرین اسماعیل لذت می برم.سالها سکوت کردم که مبادا خمینی دجال از صحبت هایم بهره ببرد ولی سکوت خود خیانت است.از بچه های قدیمی سازمان هستم که در پایگاه زنده یاد حسن زابلی (که از چند متری در کنارم تیر دوشکا خورد و چون پرنده ای از میان ما پر کشید) مشقول مبارزه بودم.

نقطه های سیاه در سازمان بسیار بود که من در اینجا به یکی از انها اشاره می کنم و می خواهم از اقا اسماعیل بپرسم که چیزی از ان می داند یا نه.
در سال 1366 مدتی از سازمان جدا شدم و در فندوق(هتل) مصطفی در کرکوک روزگار سپری می کردم.
بچه ها میگفتند در اینجا فردی بود به اسم سعید که ما او را سعید کوچولو می‌نامیدیم. او ازفرماندهان بود که قاطی کرده بود و تعادل روحی نداشت و همیشه درب اتاقش نیمه باز و خود هم لخت و برهنه در کف اتاق دراز می‌کشید.
فرد مزبور نامه ای برای مریم نوشت و تقاضای بخشش و برگشت کرد و مجیز گوییها و تملق‌گوئی‌هایش او را دوباره وارد سازمان کرد با اینکه بچه ها در هتل، برای سازمان گزارش نوشته بودند که این فرد تعادل مناسبی ندارد.
..................
من هم بعد از مدت کوتاهی فقط بخاطر مبارزه با حکومت جهل و جنایت جمهوری اسلامی به پایگاه سردار برگشتم. آن موقع فرمانده سردار زنده یاد کمال بود که به کمال آموزش معروف بود. روزی در طبقه بالای سردار که کتابخانه ای در ان بود مشغول خواندن کتاب بودم که صدای جیغ و فریاد شنیدم به بیرون که امدم همین سعید کوچولو را دیدم که با تیغ موکت بری حنجره یک کارگر بیچاره سودانی را بریده و او را کشته بود.
....................
صحنه بسیار دردناکی بود. وقتی ملاک تمجید و تملق باشد هر انسان خطرناک و نامتعادلی هم می‌تواند وارد این سازمان شود. نمی دانم بر سر سعید چه آمد. بعدها باخبر شدم که سر از زندان ابوغریب درآورد.
می‌خواستم از اسماعیل بپرسم شما از این جریان خبر داشتید یا این هم جزئی از نقطه های تاریک سازمان است که هنوز فاش نشده
با درود
علی - پ

ناشناس گفت...

خدیجه خان آجیده، خواهر یا برادر محترم
قرار بود شما مضمون و محتوای «انقلاب ایدئولوژیک» را شرح دهید و به جای نیش و طعنه، متین و مستدل (حتی نیم صفحه) از آن دفاع کنید و تشریح نمایید.
چی شد؟

سلام

ناشناس گفت...

آقای یغمایی بارهم سلام، از قرار چندباره موردغضب درتقدیر قرار گرفتم پس یه فصل دیگه در اثبات برادری من و تو و فقط بین خودمون.

واسه اثبات برادریمون شاید همین بس که قبلاً در حاشیه همین مصاحبه ها نوشتم: "امابشنو از دوز و کلکهای رجوی رذل که هدف واسش وسیله رو توجیه میکنه. رجوی که بو برده بود اگه اسماعیل رو بیکار بزاره، او وقت پیدا میکنه اتفاقات و رذالتها رو تحلیل و ارزیابی و احتمالاً مثل حالا علنی می کنه. همینکه پای یغمایی به خارج میرسه یغمایی رو از 1992 تا 2004 عضو شورا می کنه تا مشغول باشه و وقتش پرباشه تا ذهن و دهنش بسته بمونن! و این اوج رذالت رجویه که شیطون رو هم درس میده!!"


حالا جبراً باقیش رو میگم: بعد هم که یواش یواش صدای خروجت بر رجوی در اومد، پشت سرت می گفتن اسماعیل شاعر؟! پوزخندی نثارت میکردند (انگار که لوس و ننرترین بچه روی کره زمین باشی) و می گفتن همینجاس، پیش خودمونه تو اوور. اسماعیله دیگه! اگه میخواین بیاین ببینینش یا شمارتون رو بدین، میگیم زنگ بزنه! ....


در اصطلاح دولتی-سازمانی به اینکار می گن مدیریت حادثه؛ یعنی که جلوی ضرر زیان اتفاقی رو که افتاده هرچی بیشتر و به سود جریان حاکم گرفتن. به هر حال تو صاحبنامترین همه خوارج استخواندار بر رجوی هستی و به همین دلیل بیشترین ضرر رو میتونی واسش داشته باشی و تو که رجوی رو خوب میشناسی به این سادگی دست از سرت بر نمی داره. دور و برت روپر می کنه از ایادی خودش و همه اونهایی که پشت حصارها تف مینداختن و فحش وفضاحتها رو بپا می کردند حالا میشن سلام و تسلیم و سیاح و شباب و اوتاد و لفظ قلمترین ادیبان بی بدیل پاک زبونتر از شیخ اجل که هنوز هم دست بر قضا توهین؟! (نشده) به رجوی رو توهین به اسرای لیبرتی! (قربانیان رجوی) میخونن!!! به سوال جواب نمیدن چون سائل جرجیسه و صلاحیت نداره و ....

اینها که امروز من رو جرجیس می کنن و به جای جواب دادن منو به تیغ ممیزی تحمیل شده برتو میسپارن از جنس همونهایی هستند که تا دیروز به نوشته آقایون حسیبی و گیلانی بروبچه های اسیر تیپف رو فلان و بهمان و آلوده رژیم میخوندن (مشروح ماجرا رو تا حسیبی هست بهتره شما ازش بپرسی)! و در رادیو و تلویزیون و دادگاه و مجلس و جلوت و خلوت خط رجوی رو بعنوان افراد مستقل و منتقد رجوی پیش میبردند! منظورم اینه هدف این جار و جنجال من نیستم چونکه نامی نیستم بلکه مدیریت توی صاحبنامی که تاثیر بسیار زیادی بر ذهن و جرات و جنم بچه هایی که با تو صبحگاه و شامگاه بخط شدن و با زمزمه سرود تو کوه وکمر رو بریدن و با ترانه تو بوسه بر شلاق دوستاقبان زدند و با شعر تو به مدینه فاضله لبخند زدن، به سود آمال مالیخولیایی رجوی رذله! رجوی بااین فشارها میخواد دست و پای تو رو هرچه بیشتر ببندی تا همه چیز از مجرا و کانال خودشون بگذره و اونقدر محدودت کنن تا به سرنوشت مرضیه دچارت بشی!


حالا که برادریم رو ثابت کردم سهم من رو هم به اونها که هنوز با سرودهای تو در اسارت موش رذل لیبرتی هستند، بده!

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

jahandid گفت...

با درود به آزاديخواهان و ايران دوستان عزيز،
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون نيافتند حقيقت، ره اقسانه زدند
بحثى كه ميكنيد درست است و با فهم و تغييراتى كه در اين ٣٧ سال رخ داده اند ميشود گفت "اگر" اين فهم را در ان موقع ميداشتيم، هر گز دچار چنين بلايى، كه الان هست و نيستمان را نابود كرده است، نميشديم. يعنى ميفهميديم كه نبايد رفت بدنبال مبارزهء زودرس مسلحانه با هيولاى كه به صغير و كبير كوچكترين رحمى نخواهد كرد. قدرى برويم عقب تر، "اگر" اين فهم را در ٣٧ سال پيش كه نه بلكه در ٥٠ سال پيش ميداشتيم هيچ وقت اجازه نميداديم كه شاه رساله خمينى را ممنوع بكنه و ميگرفتيم اون رو حسابى سير تا پيازشو مخوانديم و ميفهميديم كه

esmail گفت...

رفیق سائل
سلام
من مشکلی با شما و هیچکس دیگر در رابطه با اظهار نظراتشان ندارم ولی آزردن دیگران را در کامنتها بطور شخصی روا نمیدانم.به خود من هرچه بگویند منتشر میکنم اگر فرهنگ چارواداری نباشد اما در رابطه با دیگران درست نمیدانم عزیز. لطفا توجه به مشکلات کسی که یک وبگاه باز را اداره میکند بکنید و در نظر دادن نه به افراد دیگر بل موضوع بپردازید
ممنونم

ناشناس گفت...

آقای یغمایی متاسفانه یا خوشبختانه قرعه فال کشیدن این بار سنگین خون و رنج و شکنج اکثر جانهای شیفته آزادی و برابری نسل ما باسم شما افتاده و درست به همین دلیله که باسم رفیق سائل نه! پس به امید موفقیت تو در بانجام رسوندن باری که برداشتی!


طعنه تاریخ رو می بینی شعر و ترانه و سرود تو در گذشته تصویر خیال و حال و رجاء نسل ما بود و صدات صدای ما در دل کوه و شهر و جنگل ها! می بینی که راه گریزی نداری برادر چه با رجوی و چه خارج بررجوی! این قبا بااندازه تو دوخته شده!

اینرو بدون که من (رفیق سائل) به رنج و شکنج و خون همه جانهای شیفته آزادی و برابری قسم، بهیچوجه قصد سربار شدن بربار بردوش رو تو ندارم. من فقط میخوام مطمئن بشیم که دارودسته رجوی همونجوری که خروج توبر رجوی رو 12 سال مدیریت کردن و همینطور خروج خیلیهای دیگه رو، نتونن مثلاً خروج بروبچه های دیگه رو توسط کسانی که مثل نمونه زیر به اونها انواع و اقسام انگها رو میزدن مدیریت کنن!

اگرچه ممکنه با تک تک کلمات اونها موافق نباشیم: سایتهای آقایون حسیبی و گیلانی.
http://www.iran-ghalam.de/2Haupt/TIPF-maghaleh309-.pdf
http://www.f-gilani.com/Site/04_articels/2008/Juni/nameh.html


همیشه سعی می کنم فقط مقداری رو که مطلقاً لازمه بقلم بیارم و نه بیشتر! واسه همین از دیگرون هم اگه حرف میزنم اون دیگرون اگه آگاهانه و ناآگاهانه قصد ندارن اهرم فشار رجوی بر تو بشن، راحت جواب من رو همونطور که تا حالا دادن یا ندادن بدند و اگه واسه دادگاه افکار و وجدان عمومی احترامی قائلند نتیجه گیری رو به عهده این دادگاه بذارن نه اینکه به تو فشار بیارن که حرف و حدیث من رو ننویسی! چونکه آقاجون این همون کار رجوی و رژیمه! حداکثر قضیه اینه که من اشتباه کردم.... و از بابت این اشتباه احتمالی من حقیقتاً پیشاپیش شرمنده و معذرتخوام! (اگرچه تا بحال در همه مواردی که از کسی اسم بردم و چیزی رو به کسی نسبت دادم یقیناً اشتباه نکرده ام). بجای جرجیس سازی من جواب بدن، تکذیب کنن و الاآخر بعد از همه نفوذی بازیهای رجوی رذل در تمام این سالها اگه ریگی به کفشی نیست، خون من و بخصوص خون تو رو چرا میریزن!

افکار عمومی/مردم تصمیم میگیرند و بس!

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

jahandid گفت...

با عرض معذرت كه نوشتارم نا تمام فرستادم شد.
منظورم از اين بيان كه "اگر" چنين ميشد و چنان ميكرديم، نه اين باشد كه نبايد گذشته را به نقد كشيد بلكه وقتى اين كار را ميكنيم بايد تا انجا كه امكانش وجود دارد همه جانبه باشد. محدوده شناخت ان موقع نيروهاى پيشتاز بسيار اندك بود و بيشتر از اين نميشد فهميد كه در دوران ديكتاتورى شاه ميبايست چه شناختى از به واقع قدرت عظيمى كه مذهب در ايران داشت، در ميان روشنفكران ان موقع بايد باشد. شايد بشود اين را هم ادعا كرد كه اين هيولاى وحشى مذهب خودش هم باورش نميشد كه چنين إقبال در انتظارش است و از همين روى خمينى ميگفت وقتى شاه بره اين هم ميره توى حوزه و كارى به دولت و غيره ندارد! ولى بعد كه ديد زمين سفت است، شروع كرد به لگد انداختن و سوار شدن بر گرده مردم. اون "هيچى" توى هواپيما هم از همين نا باورى درونى وى بلند ميشد! رفته رفته شراب قدرت را خورد و بعدش هم خون جوانان ميهن را جايگزين ان شراب نمود. كسى كه ميگويند حتا مگس را با عبايش از پنجره بيرون ميكرد، اسم خونخوارى خود را "جراحى" گذاشته بود!
بعبارتى ديگر فهم و شناخت ان زمان نيروها و روشنفكران در اثر ديكتاتورى شاه نميتوانست از عمق و دورانديشى مكفى برخوردار باشد. بيشتر تحليلها و ارزيابى ها سرشار از شعارهاى بى محتوا و تخيلى بودند. مطالعه و تحقيق هم كه اصلا ً فاقد عنصر كاربردى بودند عليرغم اينكه بعد از انقلاب انفجار و عطش يادگيرى و بكارگيرى يافته ها در همه از هر چيز ديگرى گيراتر بود. اقبالى هم كه مجاهدين داشتند از همين بابت بود كه سيل جوانى كه تشنه آگاهى بود ديگه فكر كردن را هم زياد مورد اهميت قرار نميداد!
حالا سؤالى كه ميشود مطرح كرد اين است كه ايا هركس ديگرى هم كه ميبود بايد چكار ميكرد؟

ناشناس گفت...

آقای رفیق سایل با عرض پوزش اگر نکته ای است که بین شما و آقای اسماعیل یغمایی است که نباید در این صفحه باز شود خوب طبعا جایش در این صفحه نیست . به کنایه صحبت کردن و اشاراتی مبهم به موضوعاتی که خودتان می دانید در یک صفحه ی عمومی زیاد زیبنده نیست. من که از نوشته های شما چیزی متوجه نمی شوم و چون این صفحه برای اظهار نظر در مورد موضوع مورد بحث است بهتر است هر صحبت فرعی دیگری را از طریق امکانات دیگر حل وفصل نمایید

م.ح فرانسه گفت...

با تشکر از آقای اسماعیل وفا یغمائی و آقای همنشین بهار بخاطر این گفتگوهای بسیار بسیار ارزشمند ولی میخواهم بگویم در قسمت هشتم بعضی چیزهائی که گفته میشود ارتباط به کلام بعد ندارد و معلوم هم نیست چرا مثلا در قسمتی که آقای یغمائی در باره بد بودن دشمنی صحبت میکند چه ازتباط با ملاقات او با آقای رجوی و صحبت در مورد جبهه دموکراتیک دارد چند جای دیگر هم اینطور هست که نمیدانم نوار خراب شده یا چیز دیگری بوده است

ناشناس گفت...

خدمت آقای سائل
لطفاً به پرسشی که از شما شده بود پاسخ دهید. قبل از هر توضیح دیگر
دهم خرداد هم همین را برای سرکار نوشتم:
«جناب سائل و مخلص همه جانهای شیفته»
لطف کنید تفسیر من درآوردی خودتان را از عبارت
The trouble with the rat race is that even if you win, you're still a rat.
که به شاملوهای غرب نسبت داده اید، مدلل و مستند کنید.
کدام یک از شاملوهای مغرب زمین تفسیر به رأی جنابعالی را از عبارت فوق دارند؟
چه کسی؟ در کدام کتاب؟ در کدام صفحه؟

منتظر پاسخ شما هستم.
سلام

ناشناس گفت...

آقای یغمایی
کجاست نظرات بعد از نظر سیف الله
لطفاً نظرات هر قسمت را جداگانه بگذارید و کل نظرات را زیر عکسی که مربوط به گفت و شنود در قسمت چپ سایت گذاشته اید.

کجاست نظرات بعد از سیف الله که ۲۹ خرداد ۹۴ نوشته است؟
محمد

esmail گفت...

محمد گرامی
من متوجه نمبشوم منظورت چیست؟
سایت 200 نظر را در یک صفحه جا میدهد از نظر 201 یک صفحه جدید باز میکند
برای دین مثلا نظرات 200 به بعد باید بروی ته صفحه روی کلمه جدیدترین کلیک کنی سیف الله اگر نظری داده باشد انجاست
با درود

jahandid گفت...

با درود به آزاديخواهان و ايران دوستان عزيز،
نكته اى كه لازم به يادآورى ست اين ميباشد كه در هر گونه نقد و بررسى بالنده، حركت كلى ان الزاماً بايد رو به جلو باشد. تمام حرفها بسيار لازم و در عين حال آگاهى دهنده هستند. باز از اين فضاى دمكراتيكى كه در خارج از سلطه هاى حكومتى و سازمانى هستند ميشود بهترين استفاده را نمود و با اذهان باز و بالنده به دنبال راه برون رفت از اين همه سياهى و تباهى بود. نتيجه گيريى كه ميشود از اين هشت قسمت بحث كرد اين است كه خيلى از كارها مطلقاً اشتباه بودند و نمي بايستى رخ ميداند. بحث اين را ميكنيد كه تمام اشكالات ناشى از يك زودهنگامى مبارزه مسلحانه ميباشند. از طرفى نيز ميگوييد اصلا ً تمام اين داستان بر سر اين بوده كه "حق رهبرى را خمينى خورده و بايد انرا بازپس گرفت و..."، اينكه اصلا ً تمام دعوا بر سر اين بوده و هست كه چكسى حق نشستن بر كرسى "ولايت فقيه" را دارد؟
وقتى ادمى اوضاع و احوال ان دوران را نگاه ميكند ميبيند كه (اگر اشتباه نكنم) فقط يك نفر بود كه از اين بابت خطر را خيلى جدى حس كرده بود و ان شخص زنده ياد آقاى طالقانى بود. كارى كه فرضاً الان دكتر محمد ملكى دارد ميكند را ان زنده ياد در همان سالهاى اول بروز خطر ديكتاتورى نعلين يادآور شد. ولى خوب از قرار معلوم ميدانستند كه نميشود با اين هيولاى وحشى "بطور زود رس" درافتاد و غم انرا فرو خورد و از غصه درگذشت، با كمال تأسف عميق.
خوب آقاى طالقانى چنان كرد كه كرد. بوضوح خط خودش را از خمينى جدا كرد ولى باز اين خمينى بود كه دست بالا را داشت و هر كسى را ميتوانست با يك سخنرانى چند دقيقه اى از سر راه حذف كند و ميكرد هم! داستان شريعتمدارى و خلع عبا و عمامه شدنش را همه به ياد داريم. انچنان كه به واقع آب از آب تكان نخورد! هر كس و گروهى را به نوبت و سر فرصت خودش ميبرد به زير تيغ و در كوتاه ترين زمان طومار چند ده ساله انها را درهم ميپيچيد و له شان ميكرد. اصلا ً كوچكترين اهميتى هم نداشت كه انها خدمتگذار خودش هستند! حزب توده، فداييان اكثريت، ساواكيهاى زمان شاه و حتى پاسداران خودش و خوب نهضت به اصطلاح "آزادى" و ابراهيم يزدى ان. يك نگاهى به اين تابلوى ٣٧ ساله بكنيم و بازيگران انرا تك به تك مورد بررسى قرار بدهيم. ميبينيم كه تمامى انواع خطوط برخوردهاى سياسى در ان ترسيم شده اند و بعضاً هم تا به امروز ادامه ياقته اند! در اين تابلوى دوران سياهى و تباهى ايران زمين هر گروه و شخصيتى بنا به فهم و تحليل خودش يكى از اين خطوط عملى را در برابر اين هيولاى وحشى ١٤٠٠ ساله انتخاب كرد و در پيش گرفت. اگر خوب نگاه كنيم سرنوشت همگى اين خطوط بدون استثنا يكى بيشتر نبوده و نيست. همه انها زير سركوبى بى رحمانه و وحشى حذف شده اند. هيچ تفاوتى هم بين انكه رفت به زير عباى خمينى و انكه در مقابلش ايستاد و عزم مقاومت كرد، نميشود ديد! همه خطوط برخورد با اين هيولاى وحشى سرنوشت مشتركى دارند! مطلقاً تنها كسانى كه از جنس خودش بودند توانستند از طريق غارت و سركوب ادامه پيدا كنند.
حالا باز سؤال محورى را ميشود تكرار كرد كه به واقع چه بايد ميكرديم؟ آرى در اين سالهاى سياهى و تباهى خونهاى بسيارى بر زمين ريخته شدند كه بدون استثنا تماماً به ناحق ريخته شدند. چه در اثر اختناق و سركوب و چه در ميدان هاى جنگ ضد ايرانى با همسايگان كشور مان. و هم امروز هم دامنه إعدامها و شكنجه هاى وحشيانه ادامه دارند و تا روزيكه ما نتوانيم راه برون رفتى بيابيم، ادامه خواهند داشت و روز به روز بيشتر هم خواهند شد. پس بايد گذشته را حتى خيلى بى رحمانه تر نقد كرد و براى شكستن اين سد غول آسا راهى يافت. و باز تأكيد دارم كه بايد رو به جلو فكر كرد و عمل نمود. نبايد بخاطر اينكه دستمان به دشمن اصلى نميرسه، به يكديگر حمله كنيم و از يافتن راه برون رفت غافل شويم. نقد و بررسى كردن رو به جلو دواى دردهاى همه ما ميباشد.
به اميد پيروزى هر چه زودرس مردم بر اين هيولاى وحشى مذهبى.

ناشناس گفت...

برخلاف نظر دوستم آقای همنشین بهار، مجاهدین در صدها مقاله، اطلاعیه، خبر،‌ تیتر نشریه و ... خمینی را «امام خمینی» خواندند و این اظهر من الشمس است. کافیست به سایت اسناد اپوزیسیون ایران مراجعه کرده نشریه‌های مجاهد در آن‌جا آرشیو شده است. به اندازه کافی با این حقیقت روبرو خواهید شد. حتی مسعود رجوی در سخنرانی امجدیه از خمینی به عنوان امام خمینی یاد کرد و به صراحت گفت مگر می‌شود انقلابی بود و خمینی را مرتجع خواند(نقل به مضمون) در مطالب روی یوتیوب و ... مجاهدین این بخش را حذف کرده‌اند. به نظرم فقط چند مورد آن‌هم در ارتباط با ... که آقای همشین بهار در بخش نظرات ذکر کرده‌‌اند نبوده است. اطلاعیه‌ها از تشکیل بسیج تا دعا برای سلامتی امام خمینی و ... روی این مسئله تاکید کرده‌اند. به نظرم در این رابطه‌ها بایستی دقت لازم را به خرج داد. نظر ارائه شده از سوی آقای همنشین بهار در گفتگو با آقای یغمایی صحیحح نیست و توضیح بعدی ایشان دقیق نیست.


ایرج مصداقی

ناشناس گفت...

salam va dorood bar shoma....

ناشناس گفت...

مجاهدین در سال ۴۴ برای آزادی ؛ جامعه دمکراتیک و بی طبقه توحیدی و نابودی امپریالیسم آمریکا پا به عرصه گذاشتند. سازمانی که حتی بعد از نیم قرن یک کنگره سازمانی نداشته؛ یک انتخاب دمکراتیک درون سازمانی نداشته ؛ طبیعتا زیر سوال از سوی نسل جوان قرار میگیره. شعارهای ضد امپریالیستی سال هاست که در حرف وعمل بایگانی شده ؛ نه توان دفاع ایدولوژیکی از اسلام به اصطلاح انقلابی دارند و نه شهامت نقد آن. آخه مگه میشه در طی ۳۰ سال اخیر یک کتاب تفسیر ایدولوژیکی به جامعه عرضه نکرد.نسل جدید دیگه به اسلام سیاسی اعتقادی نداره. لذا باید یک سازمان سیاسی اسلامی از هویت خودش بطور اصولی دفاع کنه.یا برعکس اونو نقد سیاسی کنه. . تناقض عجیب این جاست که اکثر مجاهدین اروپایی کشف حجاب کرده اند اما حتی یک عضو زن ساکن عراق بی حجاب دیده نمیشه. تراژدی در اینجاست که بعد از کشتار کثیف ؛مجاهدین ساکن اشرف ایرانیان خارج از کشور با بی تفاوتی کم نظیر به این جنایت واکنش نشان دادند. کوروش از سوعد

ناشناس گفت...

درویش

من از گفت وشنود شماره 10 همچون سایر قسمت ها چیز آموختم بویژه مباحثی که در مورد فردیت عنوان شد.
حالا وقتی نظر ها را مطالعه می کنم تاسف می خورم، چون می بینم برخی بر آنند که آب را گل آلود کنندمنظورم همان هرزه نویسان هستندکه تاب هیچ انتقادی را ندارندآنان با طرح مسائل انحرافی به خودشان و سازمان خودشون ظلم می کنند.
توجه دارم که آب از سر چشمه گل آلود است. اما کاش آقای اسماعیل یغمائی وقت گران خود را صرف پاسخ به ترهات این جاهلان نکند.
بار دیگر از شما هردو بخاطر این گفتگو های پر بار تشکر می کنم.

‏«قدیمی ترین ‏‹قدیمی تر   ‏201 – 223 از 223   ‏جدیدتر› ‏جدیدترین»