دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۳ اسفند ۲۳, شنبه

تشکر از اقای حمید نصیری

آقای حمید نصیری یکی دو روز قبل شعری در توضیح من نوشته اند.من بی خبر بودم. چند تا پیام دشنام علیه ایشان واصل شد که دانستم حکایت چیست. تا جائی که به من ارتباط دارد اگر اینها اعتقادات خود ایشان است میتوانند باز هم بنویسند ولی اگر ماجرا چبز دیگری است نمیدانم چه مشکلی را حل میکند؟. امیدوارم حل کند. .در هر حال از او تشکر میکنم وبرای او ارزوی سلامت و موفقیت دارم .در این لینک می توانید بخوانیدارقص مردار
 اسماعیل وفا یغمائی
 

۱۴ نظر:

همایون بنی آدم گفت...

تا بحال فکر میکردم که هنر زاییده عشق است، زاییده پاک ترین احساسات بشر. مثل گل ، نسیم،بوی خاک، یا مثل لبخند کودکان چیزی است پاک و معصوم.

اما قصیده اخیر حمید نصیری آن خیال را کشت. دیدم کلمه زیبا، سروده در قالب شعری از دل برآمده هم میتواند از نیش اژدها هم تلخ تر و پر درد تر باشد.

هرزه دهان پرسیده "میوه کدام بستر فریبی؟" . همان بستری ی که امیر بدار کشیده ، که تصویرش لعاب کاسه های گدایی تان شد، را بجهان هدیه کرد. آری "در دین حیا نیست". نه حیایی است و نه خدایی. زوزه بوزینه افعی روباه سیاه بازی است که نه میبیند و نه میشنود. قبله عالم که اگر رو ازش برگردانی سنگت میکند. خدایگان، بزرگ ارتشداران، مهرتابان، همچو آریامهران .

داستان درد و شکنج خلق را بر علم سرخ تاریخ هوا کرده و بانگ آزادی برآوردید و فریب مان دادیید همچنان که جدتان خمینی، بانگ دین و شرف زد و فریب مان داد. حرامتان باشد هر لحظه ای که عمرتان دادم و هر قدم و درمی که براهتان. نخورد آن عفریته از نان تهران و نبینید هرگز میدان آزادیمان ای منافقان و ای سیاه بازان. که از نور میگویید و به بند سیاهچال می کشیدمان .

کی "خود فروخته" است. آن دلسوخته تنها که برادر و همسر و پسر و عمر به راه آزادی داد؟ همانی که شعر و کلامش یاور سنگرهامان شد؟ همانی که با یک ساک دستی به امید عشق و خدا عطایتان را به لقایتان بخشید و به بیابان سرد و تاریک زد؟ خدا دهانتان را پر از آتش کند که وعده حکومت علی دادیید اما از شمر دگم تر و بی رحم تریید. پس چه شد آن قول که قرار بود جان از بدن تهی کنید اگر خلخال از پای زنی یهودی به ظلم کنده شد؟ بدون سر سوزن دلیل، با وفا ترین یاران خلق را حرامی و حرمله میخوانید. مگر آن قبله عالمتان بیست و پنج سال خار در چشم نکشید و یکبار بد نگفت؟

نه فلانی، غره نشو. این نه رهبر کبیر عقیدتی بود که شما را به اینجا رساند. این غم و عشق و فدای ما بود که از میدان تیر تا اتاق شکنجه و چوبه اعدام تا سرمای کشنده کردستان و خیابانهای نامرد غربت حرث و نسلمان را دادیم تا برگ سبزی شاید به درخت آزادی ایرانمان بارور شود. باشد تا صبح دولتتان بدمد و ببینید بدون ما، از عطسه بز هم کمتریید.

شیرهمیشه بیدار، تو هم زدی به دیوار

ناشناس گفت...

از مقایسه شعر وجواب آقای یغمایی می توان فرهنگ ماموران وزارت اطلاعات را تشخیص داد
انسان فرهیخته

فروزنده رحیمی گفت...

درود بر شاعر انقلابی مجاهدخلق حمید نصیری که رو در روی وادادگان از انقلاب ایستاده است. او باعث افتخار شعر مقاومت ایران است

ناشناس گفت...

بدون هیچ دلیلی خاک بر سر نصیری

وامانده

ناشناس گفت...

حمید جان دمت گرم این جناب اسماعیل سی سال حق همه شاعران مقاومت را خورد و ریخت جیب مبارک شعرت حرف نداره ای شاعر عزیز انقلاب درود بر تو
رحمان.ن

ناشناس گفت...

من "شعر" آقای نصیری را که داشتم می خواندم اگر در اواسط آن به اسم "دریچه زرد"( که معلوم بود خواسته اند بهر طریق در متن نوشته زور چپان اش بکند) بر نمی خوردم راستی راستی باورم شده بود که آقای نصیری دارد ویژگی ها و شخصیت رهبررا به تصویر می کشد. چون میدیدم آقای نصیری خیلی دقیق با کلمات بسیار مناسب رهبر عقیدتی را معرفی کرده و اتفاقا هر چه بیشتر می خواندم بیشتر تعجب می کردم و با خود می گفتم چه شده که آقای نصیری هم بلاخره چشمانش نسبت به ماهیت رهبر باز شده و از این گذشته چرا سایت آفتابه کاران که متعلق به خود رهبر است این توصیف های آقای نصیری درباره رهبر عقیدتی را منتشر کرده است. فکر می کنم آقای نصیری اسم "دریچه زرد" را به اصرار مسئولان وارد "شعر"کرده است که به شبه های امثال من درباره اینکه چرا آقای نصیری دارد اینطور رهبری را توصیف می کند پایان داده شود.
ح.ن

شعردوست گفت...

آقای یغمایی اینجا که باید جواب این کوچولو را با شعر بدی سکوت میکنی و جاهایی که نمی بایست چیزی مینوشتی می نوشتی.

حميد ع گفت...

خواندن اين شر و ور آدم را به عمق پوسيدگی و ابتذال درون اين فرد ميبرد و عجيب که چطور با خود زندگی ميکند؟
و همينطور نشان ميدهد که چه کسانی کنار اين رهبری ماندن و چطور يک جنبش ملی به گند کشيده شده. پيشنهاد ميکنم اين شر و ور را ترجمه کنن تا دنيا با درون اين رهبری سازمان آشنا شود. در جواب انکه گفته حق شاعر ان سازمان 30 سال خورده شده پيشنهاد ميکنم بجای سرودهای يغمايی که استفاده از آنها بعد از ممنوع شدن آن دزدی حساب ميشود و سازمان هنوز انجام ميدهد، شر و ور اين آقا و امثال را استفاده کنن، تا باز هم دنيا به پوسيدگی اين سازمان بهتر پی ببرد.

خدابخش مشهدی گفت...

شعر حمید آقا تقلیدی ناپخته از شاعر بزرگ شاملو است که به سفارش نوشته شده است. من فکر می کنم که در آینده خود آقای نصیری از اینکه چنین جفایی در حق للم کرده است، خود را نخواهد بخشید. هنر اگر در خدمت و مزدور حق هم باشد، هنر نیست. من به آقای یغمایی عزیز هم انتقاد دارم که با هنر شعرش عمری برای یک سازمان سیاسی خدمت کرد. هنر یعنی استقلال و نمی تواند به جایی حتی خدا وابسته باشد. یغمایی می توانست بهترین غزل سرای معاصر باشد اگر با سازمان مجاهدین نبود. آقای نصیری من از خودم نیزشرم کردم که کسی پیدا شود و با پانوشت از شاملوی بزرگ چنین به شعر نیانت کند. و چنین با حربه شعر به یغمایی ی شاعر بتازد و هرزه درانی و گاوچال دهانی کند. فردا جواب مردم ایران را چی خواهید داد آقای رجوی؟ این همه تهمت و افترا بدون مدرک چه چیزرا نشان می دهید؟ این همه کینه به دوستان قدیمی خود چه را عریان می کند؟ خوشحالم که سالهاست در خلوت خویشم و برای هواهای رهبر غایب دیگر رنجی به خود نمی دهم. در دورانی که کفگیر خمینی و خامنه ای به ته دیگ خورده است و بسیاری از آیت الله های جنایتکار هم ازرژیم حاکم بر ایران فاصله می گیرند، اینکه یغمایی و دیگران مزدور و در خدمت رژیم خمینی ست، آیا خودتان را هم به خنده نمی اندازد؟ درود، و درود بر آقای یغمایی و صبرش.

ناشناس گفت...

هر کسی در آیینەی کلمات ، وجود خودش رو می بینە . اگر این همە صفت زشت در وجود آقای نصیری نباشد ، امکان ندارد کە بتواند آن را در دیگری ببیند و یا برای دیگری بە کار ببندد . امروز علم روانشناسی بە این نکتە پی بردە کە هر چە در دنیای اطرافت می بینی ، بازتابی از درون توست . درون توست کە بە بیرون معنا می دهد یا آن را تفسیر می کند . براستی کە فقط یک شاعر فرقە زدە و اسیر در قید و بند های فرقە ای قادر است این همە لجن تولید کند . واقعا مصیبت بار است . این شعر را چند بار بخوانید . شوخی نیست . کارخانەی تولید لجن بر پا کردەاند . حتم دارم نصیری یک روز شرمندەی این شعرها می شود . در این تردیدی ندارم . حتی اگر تمام آن چیزهایی کە بە یغمایی نسبت داد ، درست و بی عیب و نقص باشد ، حتی اگر یغمایی (بە فض محال) واجد چنین صفاتی باشد ، باز هم اگر شاعری قدری شرافت در او ماند ەباشد ، در بکار گیری چنین کلماتی افراط نمی کند . اندازە نگاه می دارد . با خود می اندیشد کە یغمایی هر چە کە باشد ، روزی شاعر ما بودە است . شعرهای شهدای ما را سرودە است .
اما این جماعت بیشتر از اینکە مشکل سیاسی و یا خطی و یا کج فهمی در مسائل داشتە باشند ، مشکل روانی و ذهنی دارند . همینطور افسار کلمات را رها کردە است . انگار نه انگار کە دارد لجن ذهن خودش را بە نمایش می گذارد . انگار نه انگار کە این کثافت از ذهن و قلم او بیرون می زند . واقعا اینها مسخ شدە اند . شاعر کە این باشد وای بە حال بقیە

لقمان

ناشناس گفت...

راستی این ایوب گور به گور شده کجاست؟ خفقان گرفته؟ کانال هواشناسی و فاضلاب و عهد و عیالشان چی شد غیب‌شان زد؟

فضول خان

esmail گفت...

بیش از صدو بیست کامنت تا حالا واصل شده که بجز این تعداد که میبینید بقیه به دلیل دشنام قابل انتشار نیست. دوستان علیرغم میل شما مشکل من شخصی نیست و واقعا من علاقه ای به دشنام دادن به اقای نصیری ندارم بنابراین در نوشتن کامنت دقت کنید که موضوع نقد شود .در این رابطه در فرصتی مینویسم با تشکر

میرزا گفت...

به نظر میرسد که رهبر عقیدتی بدجوری داغ کرده است!! این شاهکار جدید یکی از مریدان حلقه به گوش؛ در واقع, گوی سبقت را از همه هرزنامه های دیگر مریدان شیر همیشه فراری ربوده است و به قول همتای رهبر عقیدتی! ایشان رکورد زدند. بدون شک این شعر در کنار آن لجن نامه معروف محمد اقبال, در زمره مهمترین اسناد سقوط اخلاقی و سیاسی دهشت آور و غم انگیز باند کودتا گر مسلط بر سرنوشت سازمان هستند. البته من معتقد هستم که انسان در شرایط روحی عادی و نرمال نمیتواند این طور مسلسل وار و چندش آور تمام لجنهای درونش را به یکباره بیرون بریزد. جناب نصیری بدون شک در هنگام درکردن این ترهات از خود یا نشئه بوده است و یا قبلش در نشست عملیات جاری به عنوان سوژه نوازش شده است. البته محل تولد و شیوه تربیت خانوادگی و عقده های دوران کودکی نیز در این زمینه بی تاثیر نیست.
اما اگر بپذیریم که امروز دیگر شمشیرزنان پیرامون بیت رهبری را کسانی تشکیل میدهند که از کوره انقلاب مریم عبور کرده و به تمامه در خواهر و برادر ذوب شده و با پای رهبری قدم برمیدارند و از حلقوم شان, صدای دلنواز و سرشار از مهر و محبت و انسان دوستی و سعه صدر رهبر معظم انقلاب دموکراتیک!! بر میخیزد, آنگاه دیگر نیازی به بررسی حال و احوال روحی و تربیتی امثال نصیری نیست بلکه این همان رهبر عقیدتی است که با ناز و کرشمه, پرده از ماهیت شیرگونه خود برمیدارد و خلق را با لجنزآری که ساخته است آشناتر میسازد. به قول معروف سالی که نکوست از بهارش پیداست!!

حاجیه صغری گفت...

عجب شعری گفته این حمید آقا میگم برو روش چطوره بدرد من میخوره این اخر عمری