دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۴ فروردین ۱۲, چهارشنبه

هفت ساعت!.هر روز یک شعربهاری. تا سیزده بدر. شماره28اسماعیل وفا یغمائی

صبح نوروز است،
در میان خانه ویرانه ام در دوردستانی که دور از من
مادرم باز آمده از راههای دور
از جهان ناشنا سی که بود دروازه ی آن گور.
مادرم!
سالها بعد از وفاتش آمده
تا سفره ی نوروزی خود را بیاراید
خانه را جارو زده چونان گذشته
شسته حوض کاشی سبز قدیمی را
فرش را انداخته اندر کنار حوض
کرده قلیان پدر را چاق با تنباکوی مرغوب حکان
دانه پاشیده برای قمریان زیر درخت توت


چادرش را چون همیشه تا زده
افکنده روی شاخه ی انجیرک فرتوت
سفره را آراسته اما به ترتیب عجیبی
نیست بر خوان سکه و سیر و سماق و سبزی و سرکه
نیز سیبی
جای هر سین ساعتی بنهاده بر خوان
دوخته بر صفحه ی هر هفت ساعت هر دو چشمان را
گوشها را بسته بر هر تیک تاکی در گذرگاه زمان
غرق در اندیشه ای و آرزوئی روشن و تاریک
زیر لب با خویش می گوید:
که زمان جاریست
و به پایان می رسد این جابران را روزگاران.

صبح نوروز است می بینم
غیر آن ساعت که بر برج بلند شهر «برج مارکار یزد»
دور دستی از زمان را پیشتر زانکه فراز آید
با نگاه خویش می بیند و می پاید
در میان صدهزاران بیشماران خانه در ایران
برسر هر خوان
در کنار زندگان و مردگان
در کنار مادران باز گشته زآنسوی آفاق گورستان
هفت ساعت
در گذرگاه زمان
آواز خوانان....
نوروز 1386 خورشیدی

۱ نظر:

خدابخش گفت...

با سلام، من اینگونه خوندم:
صبح نوروز،
در میان خانه ویرانه ام
مادرم باز آمده
از جهان ناشناسی که بود دروازه ی آن گور.
مادرم!
آمده تا سفره ی نوروزی خود را بیاراید
خانه را جارو زده چونان گذشته
شسته حوض کاشی سبز قدیمی را
فرش را انداخته کنار حوض
کرده قلیان پدر را چاق
دانه پاشیده برای قمریان زیر درخت توت.

با پوزش از این پررویی!