دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۴ تیر ۲, سه‌شنبه

یاداشت و درخواست آقای محمد رضا روحانی و سلسله نقدهای دکتر زری اصفهانی

مقالات سرکار خانم دکتر زری اصفهانی با نقد نوشته آقای محمد رضا روحانی شروع شد و به نقد من ونقد سقوط فقیر و شعر من انجامید.با تشکر از خانم دکتر زری اصفهانی تنها اشاره میکنم من جواب و دلایل این سقوط  بسیار مبارک،فرخنده،و آزادیبخش را در مقالات و شعرهای فراوان نوشته ام و نیازی نیست پاسخ مجدد بدهم اما برای احترام به نقد و نظر دیگران دوستان  علاقمندرا به خواندن نوشته های ایشان توجه میدهم. و تاکید میکنم نگران نباشند بنده از سقوط خود بسیار خوشحالم و دعای خیر تمام دوستان را برای سقوط بیشتر میطلبم. بخوانید و از نوشته های ایشان فیض ببرید.اسماعیل وفا یغمائی
*یک پروسه درد انگیزو تلخ --- قسمت اول //**یک پروسه درد انگیزو تلخ ---قسمت دوم - //***یک پروسه د رد انگیز و تلخ -قسمت سوم //****یک پروسه د رد انگیز و تلخ -قسمت چهارم //*****یک پروسه دردانگیز و تلخ - قسمت پنجم // ******متاسفم دوست قدیمی- // *******بالای برج عاج اتاقی است //*******یک پروسه دردانگیز و تلخ - قسمت ششم یک پروسه دردانگیز و تلخ - قسمت هفتم زری اصفهانی// یک پروسه دردانگیز و تلخ - قسمت هشتم -///جدید یک پروسه دردانگیز و تلخ - قسمت نهم زری اصفهانی//یک پروسه دردانگیز و تلخ - قسمت دهم //یک پروسه دردانگیز و تلخ - قسمت یازدهم زری اصفهانی//یک پروسه درد انگیز و تلخ قسمت دوازدهم -زری اصفهانی//یک پروسه درد انگیز و تلخ قسمت سیزدهم -زری اصفهانی///یک پروسه درد انگیز و تلخ قسمت چهاردهم -زری اصفهانی//// یک پروسه درد انگیز و تلخ قسمت پانزدهم -زری اصفهانی
دریچه زرد
اقای یغمائی گرامی
میدانید رهبر عقیدتی پاسخگوی هیچکس نیست. نیازی هم ندارد. قلمداران را به قلم کشی میفرستد. خواهش میکنم با اعمال حق تبعیض مثبت نظرات(مقاله) سرکار خانم ری اصفهانی را به عنوان نوعی از پاسخگوئی انقلابی منتشر کنید.ایشان دلواپس املاک،اراضی،ساختمانها
و باغهای من هستند. موضوع بمباران میهن ما فراموش شده است. شما خوشبختانه مشکل دارائی عظیم مرا برای خواهران و برادران گشوده بودید خانم دکتر آن را فراموش کرده اند. به هر حال پرسش این است که: میهن ما ( و از جمله املاک من) باید به وسیله ب 52 های آمریکائی بمباران بشود یا نه؟ سخنگویان رهبر عقیدتی زحمت نکشند من معایب زیاد داشتم و دارم و خواهم داشت. انسان کامل رهبر عقیدتی است.بجای توضیح واضحات بهتر است به سئوال مطرح شده اصلی پرداخته شود. سپاسگزارم و از اینکه خانم دکتر با اسم واقعی و نه اسمهای ناشناس علیه من نوشته اند بطور مکررسپاسگزارم.از خوانندگان تقاضا میکنم در کامنتها از هر گونه اسائه ادب به سرکار خانم دکتر اصفهانی خود داری کنند.
محمد رضا روحانی

۳۲۲ نظر:

‏«قدیمی ترین   ‏‹قدیمی تر   ‏201 – 322 از 322
ناشناس گفت...

تبریک به خانم دکتر زری اصفهانی بخاطر آزادی مجید توکلی بدون تردید تلاشهای همه مبارزان راه آزادی منجمله شعرهای زیبای شما بعنوان یکی از شاعران برجسته مقاومت در این کار موثر بوده است پیروز و سلامت باشید شعرتان هم بسیار زیبا بود
ایرانی

ناشناس گفت...

جناب شاعر شاعران، در وبلاگ شما جایی برای ارژنگ داودی نیست؟ ایشان از دل سیاه زندانهای رژیم مرتب بیانیه میدهند بی آنکه شما حتی کوچکترین اشاره به آن بنمایید. موضعگیری یک بام و دو هوای در عرصه مبارزاتی چه بوی نامطبوعی دارد.

رهگذر

esmail گفت...

حضرت رهگذر
یکم
من شاعر شاعران نیستم عزیز. مال شاملوست و حافظ بنده هیچ کس ابن هیچکس هستم و بس به لطف خدا و نیز از هضم رابع اطلاعات گذشته به لطف باز هم حق!
دوم.ممنون از تذکرت . بی توجهی من است و گرفتاری زندگی و نیز بیماری و خستگی . توجه خواهم کرد. ممنون از گذرت

ناشناس گفت...

جناب شاعر با وجودیکه از مجاهدین نفرت دارید، اما من بدلیل انسانیتم و با وجود عشقی که به مجاهدین دارم، نمیتوانم برایت آرزوی سلامتی نکنم. امیدوارم که هر چه زودتر رفع کسالت شود و به امید اینکه دست از کینه نسبت به مجاهدین و رهبری آنها بشوئید. مگر ما بیش از یک ایران داریم؟

رهگذر

esmail گفت...

جناب رهگذر
دیالوگ باعث کدورت میشود ولی چه باید کرد. من از مجاهدین نفرتی ندارم. کجایند مجاهدین و پرنسیبهایشان؟چیزی باقی مانده؟من از یک گروه کاملا بریده در بالا فقط حالم بد شده است کسانی که نسل مجاهد را برانداختند و دریغ.اگر شما میتوانی هدایت کنی بفرما. در مورد سلامت ممنونم ولی با امدن و رفتن یک تن چیزی از جهان کم و زیاد نمیشود موفق باشی

ناشناس گفت...

من چیزی نمی بیبنم که از پرنسیپ های مجاهدین کم شده باشد، نه بخاطر اینکه هوادار به زعم خودتان « بیمار عقیدتی » هستم. مبارزه، آن هم در چند جبهه قانون نانوشته است، قواعد مشخصی ندارد. همه میخواهند سرت را زیر آب کنند. اگه سال 2003 که 1200 پلیس فرانسه حمله میکنند به مقر مجاهدین میگیرند و می برند. راضی بودید خانم مریم رجوی را مانند اوجلان به ایران تحویل میدادند؟ حتما در این صورت در مدح و ثنای خانم رجوی شعر می سرودید؟ خودتان که باید بهتر بدانید، بعضی وقتها تصمیمات غیر منتظره ای از جانب سران قدرت گرفته میشود که از عهده یک نیروی سیاسی که دارد با چنگ و دندان خودش را بدنیا تحمیل میکند، خارج است. شما دوست دارید برای خاطر دلتان که نشکند، مجاهدین خودشان را تسلیم شرایط میکردند؟ ایستادگی کره اند و هزار انتقاد بر سر و رویشان می بارد، اگر نمیکردند مطمئن باشید خود شما بیشترین انتقاد را میکردید. یعنی تحت هر شرایط چوب دو سر سوز بودند. راستی به نظر شما سنبه پر زور رژیم و حامیانشان علت کوتاهی دیوار مجاهدین نیست؟ بعد از فرو پاشی دیوار برلین ( شوروی ) عملا فرمول مبارزه، تاکتیک ها، نه فقط برای مجاهدین برای همه تغییر کرد. که ناچارا مجاهدین باید خودشان را با قواعد جدید وقف میداند، وگرنه تا حالا پودر شده بودند. اما از اینها که بگذاریم، شما خودتان راکشیده اید کنار، شاید بدلیل بدبینی تان قبول نکنید، مجاهدین مخصوصا مسئولین تشکیلاتی هنوز به یک سری پرنسیپها پایبند هستند. همیشه گوشزد میکنند بیخودی جبهه باز نکنیم. از هواداران میخواهند کامنت های تند و تیز نسبت به شما را پاک کنند. هنوز ملاحظات سیاسی دارند. هنوز میخواهند درگیری کمتر شود، شاید شما از آن خبر ندارید. هنوز میگویند تضاد اصلی ما رژیم هست. اما واقعا متأسفم، نمیدانم جماعت روشنفکر چه از جان مجاهدین میخواهند؟ آیا رژیم با سرودن شعر ساقط میشود؟ آیا مردم ایران استحقاق همبستگی ملی را ندارند؟ با هر عقیده ای و با هر مرامی؟ تنها گروهی که در کتگوری همبستگی ملی نمیگنجد فقط حزب الللهی ها هستند. تا کی، فقط بگویید تا کی، باید به این جنگ های حیدری و نعمتی ادامه بدهیم؟ امیدوارم که از سر بی حوصلگی ننویسد، عزت زیاد رهگذر استفاده شد.

رهگذر

esmail گفت...

جناب رهگذر
شما چیزهائی میگوئید که من نمیفهمم والله.
خداوند مرا هدایت کند
عزیز من وقتی اطلاعیه میدهند که من اطلاعاتی هستم. وقتی همسر سابق را بخاطر یک سئوال نامه نویس میکنند و هر چه میخواهند میگویند وقتی سیصد و چند نوشته علیه آدم مینویسند وقتی یک جنبش را ارث پدرشان حساب میکنند و سی سال هر کار دلشان میخواهد میکنند وقتی ان ایدئولوزی غریب را علم میکنند و جبر تپان می فرمایند و هیچ مرز شرعی و عرفی و انسانی را برسمیت نمی شناسندسکوت علامت رضاست!به پیغمبر سابق خودم قسم که بنده نه اهل دشمنی هستم و نه وقتش را دارم ولی اینها بد جوری دریده اند . معذرت میخواهم اینطور مینوسیم ولی شما مقداری توجه بفرما به خدای سابق سوگند من هیچ انگیزه شخصی برای دشمنی ندارم و نیز خطری برای اینده ایران از این جماعت حس نمی کنم بنابراین میماند دعاس شما برای هدایت من
زنده باشی

esmail گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ناشناس گفت...

حماقتی بالاتر از راندن منتقذان به صف مخالف نبود که این باند انجام داد غافل از اینکه رژیم آخوندها بهترین استفاده را از این حماقت مینماید تقصیر هم گردن مصداقیها نیست تقصیر احمقهائی است که یک کلمه را هم پاسخ نمیدهند غافل که مثلا فیلم بتول سلطانی عضو سابق شورای رهبری ومامور فعلی اطلاعات را نزدیک ششصد و پنجاه هزار تماشا کرده اند حالا حساب کنید کی اب توی اسیاب اخوند میریزد؟
https://www.youtube.com/watch?v=RSieC7vussI
ستاره شناس

ناشناس گفت...

جناب یغمایی، بعنوان یک هوادار مجاهد هر چند که فایده ای هم ندارد چون شما مرا بیمار عقیدتی می دانید! تا آنجائیکه یادم هست همیشه شروع کننده خود شما بودید، برگردید به عقب تر، اکنون کمی مسائل حادتر و پیچیده تر شده است. برگردید مقالاتی را که هفت هشت سال پیش نوشته اید را بخوانید. تا آنجائیکه یادم میاد، هر وقت می نوشتید یک سیخی به رهبری مجاهدین میزدید. البته اکنون صریح و رک هر چه که میخواهید میگویید و مینویسید. اما در آن زمان نه! شاید در سایت دیدگاه هواداری از نوع نوشتن شما ناراحت میشد و نظری میداد. اما هواداران دیگری بودند که از شما دفاع میکردند. همیشه از همه نوع طیفی در میان هوادار بوده و هست. اما اگر شمااز انقلاب ایدئولوژیک خوشتان نیامده است، در حقیقت این مشکل شما بوده است. به نظر من به هر روی شما بعنوان یک وزنه مهم در میان مجاهدین و شورا بعد از کنار کشیدن، انتقادات تند و تیزتان آتو بدست دشمن میداد. اما این یک بیماری بدتر از بیماری عقیدتی است، تا زمانی که درون تشکیلات هستیم مرید و مجیز گوی تمام عیار هستیم، همین که می بریم، مجاهدین تجاوزکار میشوند، شکنجه گر میشوند، اصلا دست جمهوری اسلامی را از پشت بسته اند. اصلا یک تعادل بین زمانی که هوادار هستیم و جدا میشویم وجود ندارد بعد توفع میکنیم که مجاهدین که خودشان زیر تیغ جلاد هستند، در اولین فرصت به انتقادات جواب بدهند. آن هم انتقاداتی که دشمن صد در صد در صدد بهره برداری است. من دریده گی در میان مجاهدین ندیدم، خواهران مجاهد و برادران مجاهدی که در پاریس می بینم و یا وقتی به شهرمان می آیند برای نشست، تمام زندگی اشان یک دست مانتو و روسری است و یا یک دست کت و شلوار و کروات. [ حتما شستشوی مغزی شده اند یا به عبارت دیگر به زعم شما بیماری عقیدتی دارند] آخر کدام حرفتان را باور کنیم، ساده پوش و ساده زی باشند، حتما شستشوی مغزی اند، اگر در صف جلو نباشند و بهترین ها را برای خودشان داشته باشند آن وقت میگویند، اینها هم مانند آخوندها تمامیت خواهند. من از نزدیک خواهرانی را دیده ام، برای مراسم ویلپنت ( چه فایده داره که قبول ندارید ) شاید چند روزی نه غذای درست و حسابی خورده بود و نه خواب درست کرده بود. بعد شما میگویید که اینها دریده هستند، اصلا چنین چیزی توی کت من یکی نمیرود. با تمام وجودم اقرار میکنم، در این سی سالی که خارج از کشور زندگی کرده ام، هویت سیاسی و انسانی خودم را مدیون مجاهدین میدونم، چون دارم می بینم که ایرانی های دیگر چگونه دارند زندگی میکنند. برادر به برادر برای یک دلار به هم رحم نمیکنند. نه عزیز گرامی من از موضع تعصب نمیگویم. عقلم خوب کار میکند، میدانم معنی پول چی هست میدانم که میشود در اروپا وقتی پول خوب داری میتونی فقط از زندگی لذت ببری و بیخیال مردم و ایران باشی در عین حال که خیلی بیشتر از یک مجاهد سنگ ایران را به سینه میزنی اما حاضر نیستی یک قران برایش هزینه کنی. متأسفم. اما مصالح ایران مهمتر از خیلی چیزهای دیگر است. بگذار برای شما بگویم به نظر من مبارزه مثل یک جریان رونده است. به جلو میرود، آنها که صیقل خورده اند حرکت بیشتر حرکت میکنند. فکر نمیکنم تا این جریان رونده از حرکت نایستاده است، فاتحه اش خوانده شود. دست و منو شما نیست. تاریخ است که دارد رو به جلو میرود و نوشته میشود. به نظر من شما مسائل را شخصی اش کرده اید در صورتیکه چه دوست داشته باشید و چه نداشته باشید، این جریان دارد به حرکت خودش اگر چه کند هم باشد، ادامه میدهد. بازداشتنش از عهده شما و دیگران خارج است. شما از مجاهدین کینه دارید به هر علتی، اما یک سیخی به مذهب پدر و مادرهای ما هم میزنید و این اصلا برازنده کسیکه
زمانی فعال سیاسی بوده است نیست.
امیدوارم هر چه زودتر جمهوری اسلامی سرنگون شود، تا همه چیز برای مردم ایران روشن شود. خدای نکرده که مانند اوایل انقلاب خلخالی وار نمیشود مجاهدین را سینه دیوار گذاشت و اعدام کرد. حتما آنقدر حق دارند که از خودشان دفاع کنند.

قرار بود که من از اینجا رد شوم، ظاهرا گیر کرده ام. رهگذر

دریچه زرد گفت...

سی و شش نظر جدید که حاوی توهین به خانم اصفهانی بود قابل انتشار نبود. دوستان اگر حرفی دارند به نقد منطقی مطالب او بپردازند فحش دردی را دوا نمیکند و در روال منطقی همه حق دارند بنویسند با تشکر

یکی از هزاران دوستداران تو گفت...

ای شاعر عزیز و بزرگ مقاومت ما ای زن شرافتمند و دلسوخته ای یار صدیق مسعود و مریم در این دنیای نامرد و نازن واقعا از این قسمت اخر لذت بردم افشا کن ای بانوی بزرگ شعر ایران ای قره العین زنده این زمان افشا کن شاعران گریخته از مقاومت و آن دو نور چشم ملت ایران مسعود و مریم عزیز را امیدوارم صد و بیست سال زنده بمانی و در کمال شادی و خوشی زندگی کنی و شعرهای ناب و کم نظیرت را بسرائی و دل مشتاقان را شاد کنی درود برتو ای شیر زن عرصه مبارزات ملی هزار درودها بر تو
س. الف. الف
یکی از هزاران دوستداران تو

ناشناس گفت...

درود درود بر تو
ایرانی

esmail گفت...

رهگذر گرامی
در فرصتی مناسب برایت مینویسم
بدرود

ناشناس گفت...

بخدا از اشعار و نوشته های لطیف و بسیار عمیق شما بسیار لذت میبرم و واقعا فکر میکنم کمتر شاعری که زن بوده است این همه در دوران ما رنج برده و پرچم مبارزه را در دستهایش داشته است امروز بنظرم رسید همانطور که به حضرت فاطمه زهرا علیه السلام میگویند سیده النسا العالمین با توجه به کوششهای شما به شما هم باید یگفت سیده النسا الشاعران به امید اینکه قدر و ارزش شاعری عزیز و گرامی چون شما همه جا شناخته بشود
با احترام زیاد
خواننده و دوستدار اشعار شما
ایرانی

ناشناس گفت...

خانم اصفهانی مقاله اقای همنشین بهار را اگر بخوانید میبینید همه ما منجمله خود شما اول دنیا گاز بودیم آخرش هم تبدیل به گاز میشویم پس اینهمه جنگ و دعوا برای چی هست بخصوص که آقای اسماعیل وفا یغمائی اصلا هیچ جوابی هم نمیدهد احتمالا از شما میترسد شما خودتان را خسته نکنید
دنیا همه گاز و اهل دنیا همه گاز
س. الف

ناشناس گفت...

درود بر استاد زری اصفهانی شاعر نامدار مردم ایران قره العین زمان وهمسنگر مجاهدان و مبارزان
مهرداد کابلی

ناشناس گفت...

زری اصفهانی آفتاب است
خودش گل شعرهایش چون گلاب است
تو دانی جای هرکس دشمن او
کجا باشد ؟ یقین در منجلاب است
یکی از عاشقان شعرهای تو

ناشناس گفت...

متاسفانه دریچه زرد تمام نظرات در باره نوشته های خانم اصفهانی را منتشر نمی کند.واقعا برای من سئوال هست.از خانم دکتر زری اصفهانی تقاضا میکنم ستون نظرات خودشان را باز کنند تا از تمام نظرات با خبر شوند
با تشکر از خانم زری اصفهانی
ه. خاکپور محمدی

ناشناس گفت...

هلا دکتر زری شعرت قشنگ است
مثال غنچه ی گل رنگ رنگ است
ولی با این همه زیبائی و رنگ
به قلب خائنان مثل فشنگ است

خوشا وقتی که شعرت همچو بلبل
زند چهچه . قلم چون شاخه ی گل
نویسی شعرهائی که از آنها
شود ملای مردمخور چل و خل

زری یعنی که جنست هست از زر
ز زر هم هست شعرت خوب و بهتر
خدا رحمت کند آن را که اسمت
زری بنهاد به حق پیمبر

تو ماندی با سرودت در صف خلق
نمودی شعرهای خوب را خلق
بسی رفتند بیرون از صف ما
بدنبال چه؟نان و اشکم و حلق

یکی از عاشقان شعرهای تو

درود بر مجاهد گفت...

خاک بر سر تمام بریدگان و وادادگان ضد مجاهد

سلطان اویس کابلی گفت...

خانمجان این شعر بی شکل و بی هیچ محتوا توجه هر آنکسانی را که جلب ننموده باشد توجه شما را خیلی خیلی زیاد جلب نموده که ورقها در زمینه آن نوشته کرده ای در افغانستان هم اینها را ما مشاهده میکنیم و خیلی عجب میکنیم از این شعرها و توشته ها

ناشناس گفت...

خاک بر سر اون دریچه زرد با نظراتش جا باز کرده که هرکی هر مزخرفی مینویسه
ن. اشزفی

منصور لرستانی گفت...

خانم دکتر زری اصفهانی
با سلام خدمت شما. من مشتاقانه منتظر ادامه مقالات کوبنده و مسئولانه شما در افشای بریده توابان ووادادگان روشنفکر نما هستم درود بر شما

ناشناس گفت...

قسمت نهم را فراموش نکنید. بسیار جالب و آموزنده است.

زرشک

یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی گفت...

درود بر شما منتظر بودم
ای زری اصفهانی افتخار اصفهانی
شاعری خوب و شریف و ماهر و بس نکته دانی
شعرهایت هری یکی بهتر ز قبلی هست اما این مقالات
بهتر از هر شعر باشد چونکه آنها را بخوانی
هست افشای پلیدانی که در راه رذالت
بسته اند از پشت دست هر چه مزدور است و جانی
شکر حق کاندر چنین میدان بود یک شاعر شیر
همره و همراه ما چونان زری اصفهانی

ناشناس گفت...

شاعر عزیز مواظب سلامت خودتان باشید نوشتن این نوع چیزها فشار زیادی به شما وارد میکند و برای سلامتی جسمی ضرر دارد
123علی

ناشناس گفت...

جناب یغمایی
شاید این خانم بخواهد تا هزار شماره همینطور هر چه می خواهد دل تنگش بنویسد. آیا شما هم قصد قربت کرده اید که تا هزار هفته همینطور نوشته های او را در دریچه بگذارید.
بهر حال اگذر بحث نظر دادن بود خوب تا همان مقاله چهارم و پنج بالای دویست نظر داده شد و از آن پس هم تقریبا دیگرکسی نظری نمی نویسد چون ظاهرا برای خوانندگان دریچه نظرات این خانم دیگر جالب و نیست و ارزش نظر دادن بیشتر ندارد.
خواهش می کنم یک جایی به نشر نوشته های این خانم در دریچه نقطه پایان بگذارید.
با احترام
مجتبی

دریچه زرد گفت...

به دلیل اعتراضات مکرر کاربران دریچه و اینکه نوشته های خانم دکتر زری اصفهانی برای ما جالب نیست و خسته کننده است نوشته او به جای قبلی برگردانده شده و علاقمندان میتوانند مستقیما به وب او مراجعه کنند

ناشناس گفت...

زری اصفهانی آنچنان که هر بار در مقلات پی در پی اش می نویسد دلیل سوزش و ریشه کینه اش به آقایان مصداقی یغمایی همنشین بهار روحانی قصیم ایزدپناه شکری پارگرافی است از یک مقاله آقای مازیار ایزدپناه بنام "فرا خوان عاطفه اقبال و عکس العمل های هواداران مجاهدین و پیمان کاران در حاشیه" که دو سال و نیم پیش در سایت پژواک ایران منتشر شده است.
زری اصفهانی در همه مقاله اش می خواهد اینطور وانمود کند که این پاراگراف همینطوری بدون دلیل آورده شده است. به نظر می رسد که زری اصفهانی دچار فراموشی شده باشد و فعالیت خود در سرکوب کمپین عاطفه اقبال را از یاد برده باشد اما مطمئنا اگر کمی به حافظه خود فشار بیاورد حتما بخاطر خواهد آورد که تمام آنچه که در آن پاراگراف در داخل گیومه آورده شده بود مثل : " گاو" "چشمهای قی کرده"
" کلمات شیطانی""با بلاهتی لزج"" بر زمین و زمان سم کوبید" " نشخوار عفونت همیشگی اش"
همگی توهین هایی بودند که خود او یعنی زری اصفهانی از "سر رنج و خشم" در شعری که خطاب به آقای یغمایی بود و در سایت "همبستگی ملی" منتشر کرد آورده بود.
بد نیست اگر زری اصفهانی آن شعر سراسر توهین خود را دوباره باز خوانی کند تا متوجه شود که چیزی که عوض دارد گله ندارد.

اصغر ع

سعید گفت...

خانم اصفهانی متاسفانه دریچه نظرات ما در مورد شما را منتشر نمی کند لطفا ستون نظراتتان را باز کنید تا بدانیدنظرات در مورد شما چیست اینکه نمیشود هرچی میخواهید مینویسید و ستون را میبندید اقلا یک ایمیل بنویسید تا بشود با شما یک تماسی گرفت

منصور لرستانی گفت...

ما همه به شما افتخار میکنیم خانم اصفهانی قلمتان بر ظلمات سازش و خیانت شعله افشان باد. واقعا شاعری مثل شما باعث افتخار است

یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی گفت...

گرچه از خاک صفاهانی زری
افتخار خاک ایرانی زری
افتخارملت از بحر خزر
تا کجا تا بحر عمانی زری
افتخار مردمان سیستان
مفخر اهل خراسانی زری
افتخار یزد و شیراز و نطنز
شاعر قزوین و کاشانی زری
هست ایران در کلامت مستتر
تو ادیب جمله ایرانی زری
شاعر و ناقد سخنور نکته دان
نکته یاب و هم سخندانی زری
صورتت زیبا و سیرت بس جمیل
صاحب هم این و هم انی زری
خصم واداده ، بریده، خائنان
شیری انر صحن میدانی زری
در مصاف جمله بیغیرتان
توبرق رخشان شیر غرانی زری
یار مسعود عزیز ما توئی
یاور آن مهر تابانی زری
در کنار مهر تابان هم تو هم
همچنان خورشید رخشانی زری
چیست اسماعیل یغما پیش تو
کاه و تو چون کوهسارانی زری
او چه داند؟ هیچ! اما تو به شعر
نکته ها بسیار میدانی زری
از خدا خواهم که سد سالت دهد
عمر را همراه شادانی زری

دریچه زرد گفت...

پنجاه و هفت نظر که همراه با دشنام بود و نیز نه بر نوشته خانم اصفهانی بلکه در نقد زندگی شخصی و پروسه مبارزاتی او تکیه داشت قابل انتشار نبود. باز هم تاکید میکنم فحاشی انهم نسبت به یک زن و زوم شدن روی زندگی شخصی افراد قابل پذیرش در اندیشه من و ما نیست اگر واقعا لازم بشود روزگاری کل مساله نقد خواهد شد.با پوزش

یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی گفت...

یک شعر دیگر هم برای دکتر زری عزیزمان نوشتم به امید موفقیت ایشان

درود ما به زری باد و نکته های قشنگش
هزار لعنت و نفرین به دشمنان مشنگش
به فرق دشمن خائن بودفشنگ کلامش
بهوش باش نگردد تمام صبر تفنگش!
پیام صلح به هر نکته ها نموده نهان لیک
به خائن است و بریده زمینه عرصه جنگش
به اسب شعر سوار است و گرم تازش و رفتن
به راه مانده نگه کن چگونه دشمن لنگش
بگو به شاعر سابق اگر چه فکر کند او
هنوز هست به رونق همی دلونگ دلنگش
زری است شاعر اول به عرصه هنر و عشق
که کور باد حسودش ابا دو دیده تنگش!!
غرض ز دیده تنگش بود دو چشم سماعیل
که هست همچو مغولها دو چشم تنگ و ملنگش

ناشناس گفت...

in kanom ketab metabim chap kardeh bekonim
farhad h

ناشناس گفت...

جناب یغمایی، چند سال باید صبر کنیم تا در « فرصتی مناسب » توضیح دهید؟

رهگذر

قمر وزیر گفت...

من هم پس از خواندن نوشتهها و شعرهای دکتر شاعر دو خط شعر نوشتم که امیدوارم بنا بر ازادی مطبوعات منتشرش کنید
لافتی الا زری
لاسیف الا ذوالفقار

قمر وزیر گفت...

هزار سال قبل فردوسی در بارهایشان چنین سروده تا کور شود چشم حسود و مزدوران رزیم
کنون ای خردمند وصف زری
بدین جایگه گفتن اندرخوری
کنون تا چه داری بیار از زری
که گوش نیوشنده زو برخوری
زری بهتر از هر چه ایزد بداد
ستایش زری را به از راه داد
زری رهنمای و زری دلگشای
زری دست گیرد به هر دو سرای
ازو شادمانی وزویت غمیست
وزویت فزونی وزویت کمیست
زری تیره و مرد روشن روان
نباشد همی شادمان یک زمان
چه گفت آن خردمند مرد خرد
که دانا ز گفتار از برخورد
کسی کو زری را ندارد ز پیش
دلش گردد از کردهٔ خویش ریش
هشیوار دیوانه خواند ورا
همان خویش بیگانه داند ورا
ازویی به هر دو سرای ارجمند
گسسته زری پای دارد ببند
زری چشم جانست چون بنگری
تو بی‌چشم شادان جهان نسپری
نخست آفرینش زری را شناس
نگهبان جانست و آن سه پاس
سه پاس تو چشم است وگوش و زبان
کزین سه رسد نیک و بد بی‌گمان
زری را و جان را که یارد ستود
و گر من ستایم که یارد شنود

ناشناس گفت...

آنکس که سروده خوش چنین بهر زری
انگار که نشناخته است قهر زری

ای کاش بمن که بهر مهر آمده ام
آدرس بدهند ز خانه و شهر زری

***** **** **** ****
دیشب چو بخواب رفتم از نام زری
دیدیم که شراب نوشم از جام زری

صیاد فلک ببین که چون زد ره عشق
آهوی دلم کشیده در دام زری

هجرانی

یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی گفت...

به به کیف کردم از این دو رباعی دست شما درد نکند جدا

یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی گفت...

نام زری ابتدا پری بد نه زری
شد کنده پر پری،زری گشت پری
اما چه غم آنکه آن پری هست هنوز
یک دانه پری که بال او هست زری
**
هرکس به زری بدی کند بی پدر است
از دایره بشر برون نی بشر است
صد مدرک دکترا بگیرد اگر او
اما به شعور کمتر از گاو وخر است
**
رفتم به هوا به دیدن بزغاله
دیدم که زری ز درد و غم میناله
گفتم چه شده گفت دلم از دست
یک مشت بریده واقعا بد حاله
**
احسنت به آن زری و مکتوباتش
شیرین چو عسل بود همه اوقاتش
بادا که شود خیط به هر لحظه و دم
آن دشمنمکار و پلشت ولاتش

زهرا مرادی گفت...

آقای یغمائی لطفا قسمت دهم را که این خانم منتشر کرده بگذارید یک سئوال هم از ایشون دارم علت اینکه با این همه احساسات انقلابی ایشون بیست سال قبل گویا از تشکیلات بریدن ودر حقیقت نکشیدن چی بوده اگه میشه توضیح بدن واقعا آدم گیج میشه که این با این همه شور انقلاب چرا در امریکا زندگی میکنه واونجا نمونده در ضمن خیلی هم قاطی پاطی مینویسن عوض این بهتر بود خودشونم میومدن مینوشتن تو انقلاب ایدئولوزیک چی اتفاقی افتاده

ناشناس گفت...

نوشته خودت را بخوان خانم جان
////////////////////
هنوز بدرستی به خاطر دارم که چطور جلوی چشمم همه چیز نظامی شد . همه چیز تبدیل به صحنه جنگ شد . جنگی دشوار و بی رحم . جنگی که درآن باید همه چیز را گذاشت و به قلب میدان رفت . بطور غریزی و با حس ششم فهمیده بود م که کاردارد به کجا میکشد . جنگ سخت تر وسخت تر
میشود و دیگر حتی آن گوشه امن شهرک ابن را هم نخواهیم داشت . بیشک هرچه دلبستگی است باید به کناری گذاشت . بیشک هرچه مربوط به احساسات و عواطف شخصی است باید به کناری گذاشت . باید همه خواسته های کوچک و می نیمم های فردی را هم به کناری گذاشت . باید همه چیز را رها کرد و به میدان شتافت . تمام دریافت من از این اطلاعیه این بود و هیچ چیزی به جز این را حس نمیکردم . بدرستی که تانکی از روی قلب من و احساسات فردی من عبور کرده بود . میدانستم که دیگر انقلاب همه چیز را میخواهد و همه دلبستگی های فردی را . همسر را عاطفه را دوست داشتن های فردی را فرزند را ، فامیل و قوم و خویش را و یعنی کل زندگی را همه چیز را وهمه چیز را میخواهد .
کسی ایستاده بود دروسط میدان و بانگ برداشته بود که هل من ناصر ینصرونی . و به چه صورت عجییبی هم این ندارا فریاد کرده بود . زنی از همسرش طلاق گرفته بود . همسری که دوستش میداشت و پدر کودکش بود . کود ک و همسررا رها کرده بود و بدنبال فردی راه افتاده بود و راهی را میرفت که پایانش نامعلوم بود
///////////////////////
بعدش هم باید مینوشتی و به همین دلیل هم مدتی بعد راهی خارجه شدم تا زندگی خودم را داشته باشم و فهمیدم نمیکشم
///////////////////
مجاهد قبلا اشرفی که چهارده سال بعد از تو در اشرف ماند و مدتها هم در تیف حبس بود واقعا رو که نسیت سنگیای قزوین است همینطور مینویسی و مینویسی برو علت رفتن خودت را صادقانه بنویس عوض اینها

ماشالله گفت...

آخرش چی شد جنگ سخت تر شد و سخت تر شد رهبرها فرار کردند و بقیه ماندندند تا خامنه ای دیوث هی خمپاره سرشان بریزد این چطور جنگی است؟ عجب جنگی واقعا

خدیجه اجیده گفت...

هر کس در این تشکیلات یک مسئولیتی دارد همانطور که رهبران باید در خارج باشند یا هر جا برای ایفای نقش خودشان خانم دکتر زری اصفهانی و خیلی از اعضا و هوادارن سازمان پر افتخار مجاهدین در نقاط مختلف دنسا مشغول انجام تلاشهایشان هستند ولی شماها به دلیل داشتن مرض این را نمی فهمید

مش باقر گفت...

اون میگفته هل من ناصر یعنی ناصرو صدا میزده ناصرم همونجا مونده اون که نمیگفته هل من دکتر زری شماها چرا نمی فهمین

یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی گفت...

ای شاعر کبیر دمت گرم کرم باد
دند تمام دشمنکان تو نرم باد

یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی گفت...

یا زری و یا زری و یا زری
ای که تو از هر چه شاعر بهتری
شعر زیبایت مثال افتاب
میدرخشد چون رخ زیبات ناب
دشمنانت جملگی لوش و لجن
همچو خرس و خوک و دیو اهرمن
کرگدنهائی چو تمساح و چو مار
همچو گرگان درنده لیک هار
در کمند شعر تو گشتم اسیر
نوجوان گشتم که بودم گرچه پیر
تو رفیق راه هر کو راهرو
نه خرانی که همه دنبال جو
نه بریده خائنانی خسته حال
از هرانچه راستی اندر ملال
ای زری بنویس اشعار قشنگ
هم مقالاتی علیه ریب و رنگ
کن ز مسعود و زمریم تو دفاع
در هجوم و حمله خیل سباع
ای زری اجر تو با دادار باد
ریشه عمر تو هم ستوار باد
شاخه های روزگارت سبز و شاد
لعنت حق باد بر ابن زیاد
ای زری عمر تو بادا بس دراز
میکنم بقهرت دعا و هم نماز

esmail گفت...

جناب حسن
2هیچکدام از شش کامنت سرکار قابل نشر نیست
2دشنام دادن و مسائل خصوصی قابل درج نیست
3میتوانید نوشته دکتر زری را نقد کنید
4 بله او و هر کس دیگر حق دارند از مجاهدین انقلاب درونی و رهبران مجاهدین دفاع کنند همانطور که من و امثال من هم حق داریم نقد کنیم بنابر این اشکالی وجود ندارد داوری با خواننده
5این شیوه من است یعنی درج حرفهای دیگران بفیه مال من و ما را منتشر میکنند بخودشان مربوط است
با امید به کامنتهای قابل درج شما

ناشناس گفت...

روشن چو شد این دریچه از نور زری
گشتند همه منتقدان بور زری

ماییم در این میان که چون ماهی آب
رفتیم به موج عشق در تور زری

**** *** *** **

من اهل سیاستم به مولای زری
لیکن دلکم رفته به سودای زری

ای کاش خدا شبی کند قسمت دل
تا بوسه زند به دست و بر پای زری



هجرانی

ناشناس گفت...


اینک که دلم فتاده در چاه زری
یارب بنما دلم به دلخواه زری

با سوزن عشق است که پیراهن شب

چشمان مرا دوخته بر ماه زری

هجرانی

ناشناس گفت...

بنویس خانم زری که خوب مینویسی کیف کردم والله
ابوالعلی واحد عینی

م. ر. آقو گفت...

یکمرتبه بعد از نوشتن بخوان و ببین چقدر چرت و پرت می نویسی خانم محترم خیلی متاسفم

یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی گفت...

استاد زری اصفهانی
مغضوب هر آنکه هست جانی
خواهم که همیشه پر توان تا
سر منل فتح ما بمانی

یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی گفت...

به به ز زری و ان مقالات قشنگ
هر یک به سر و سینه خائن چو فشنگ
روباه و شغال هر که تواب و زری
غرد بمیان معرکه همچو پلنگ

سر رفته دگر چو کاسه صبر زری
غرد به قلم چو شیر نر ببر زری
باشد که مجاهدین و مسعود عزیز
اینک بشناسند دگر قدر زری

به به ززری و شعرها ترجمه ها
سرشار ز نور بینش و نور صفا
ما عاجز از انیم که کاری بکنیم
باشد که دهد به او همه چیز خدا

یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی گفت...

مصداقی و روحانی ویغما و قصیم
دارند زدکتر زری ماها بیم
بنگر که چگونه همنشین بگریزد
از وحشت شعر اوچو شیطان رجیم

یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی گفت...

المنه لله که زری را داریم
هم زهره و ماه و مشتری را داریم
دیواست بریده و چو جن تواب است
درخانه نگه کن که پری را داریم

یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی گفت...

تواب صغیر و بس کبیر است زری
در پهنه شعر شاه و میر است زری
وقتی که بتازد قلمش بر دشمن
گوئی که سوار نره شیر است زری

ناشناس گفت...

عرض شود خدمت شما دست اندرکاران سایت دریچه بیخیال، اکنون نزدیک به یک هفته است که تظاهرات و اعتراضات معلمین در سراسر ایران طنین انداز است، همچنین مهاباد در آتش و گلوله و باروت و خون میسوزد، اما دریغ از نشر یک خبر ... اینجوری دلتان برای ایران میسوزد!!!!!!

تیزبین

دریچه زرد گفت...

حضرت تیز بین
ما نمیرسیم
خودت یک وب راه بیانداز و منتشر کن
تیز تر ببینی

بوف کور گفت...

متاسفم برای همه تان

ر-ع گفت...

زری جان منتظریم قسمت بعدی چی شد؟

ناشناس گفت...

آنگه که دلم کوک شد از سیم زری
جان و تن من نمود تسلیم زری
گوید دلم این منتخب منتقدان
ده گل بخورد باز هم از تیم زری

کرد عشق زری خانه من کن فیکون
آواره نمد دلم به صحرای جنون
ای منتقدان جمله به فرمان زری
یا سر بنهید یات که باشید همه دون

هجرانی

ناشناس گفت...

رو را برم

«می سیز رهگذر» به آقای اسماعیل یغمائی فرموده اند:
«هیچ وقت ندیدم کسی کمتر از گل به شما بگوید» (منظورش وابستگان به مسعود رجوی است که هیچ وقت کسی کمتر از گل به آقای یغمائی نگفته!!)
+++++++++++++
«هیچ وقت ندیدم کسی کمتر از گل به شما بگوید»

گوش باز و چشم باز و این عما(عمی)
حیرتم از چشم بندی خدا
+++++++++++++
بابا صد رحمت به سنگ پای اورسورواز
رهگذر ثانی

مش باقر گفت...

الحمدلله رب العالمین کار از نقد گذشته و دارد به عشق و عاشقی میکشد با این رباعیات

ر-ع گفت...

منتظریم خانم اصفهانی منتظر نوشته های پر بار شما بخصوص در افشای این شاعر سابق و بیسواد و بسیار خودخواه اسماعیل وفا یغمائی بنویسید و افشا کنید این بدترین شاعری را که من میشناسم
دوستدار شما

یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی گفت...

الا دکتر زری جانم کجائی
قلم بر کف سر کاغذ نیائی
تموم عاشقان در انتظارند
بلائی ای بلائی ای بلائی

چشد شعر و مقالات قشنگت
چشد باخائنان فریاد جنگت
چشد با جمله توابان نادم
سخنهای چنان تیر و تفنگت

مه دوم ز ماههای بهاره
دوچشمم روی وب در انتظاره
که کی دکتر زری آید که با شعر
بابای هرچه واداده در اره

یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی گفت...

الا دکتر زری با عشق مسعود
برآور از سر هر خائنی دود
بکش با شعرهایت توی این رزم
چنان شیر و پلنگ و ببر هردود

الا دکتر زری با مهر مریم
بر آور ریشه تواب هر دم
چه توابی که بر آنها شرف داشت
هزاران بارهم یکدانه شلغم

یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی گفت...

الا دکتر زری دلشاد باشی
چو باغ گل همی آباد باشی
به راه کوچک و راه مصدق
تو خصم خائن و جلاد باشی

ناشناس گفت...

شب تاریک و مه بیدار و تابون
دلم بی تاب و من از دل هراسون

که کرد امشب دل ما را پریشون؟
زری جونم زری جونم زری جون

هجرانی

ناشناس گفت...

ننگ بر شاعر سابق

مش باقر گفت...

اوووووووووووووووووووووووووووی زری ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی کجائیییییییییییییییییییییییی.منتظررررررررررررررررررررررررررررررر یم اوووووووووووووووووووووووووووووووی

ناشناس گفت...

من آن گرگی که مونده زیر بارون
میون کوه غم سر در گریبون

الهی از پس کوه غم و درد
بر آید آفتاب من زری جون



به ما گویند که غم ما را نشاید
ز هجر دوست مارا صبر باید

به حق حق مرا غمگین نبینید
اگر یک دم زری پیشم بیاید

هجرانی

ناشناس گفت...

خانم زری اصفهانی
کاری که آقای رجوی کرد و اسمش را هم انقلاب ایدئولوژیک گذاشت چیزی جز زیر آب عنصر اندیشه و آگاهی و آزادی زدن در تشکیلات نبود.
آقای رجوی در ابتدا با زرنگی تمام و سو استفاده از اعتماد محاهدین رهبری مطلق سازمان را برای خودش دو قبضه کرد و در ادامه برای تداوم رهبری بلا منازعه و مطلقش بر سازمان نیاز داشت که از بیخ زیر آب هر گونه تفکر و اندیشه و آزادی و آگاهی را در ذهن مجاهدین بزند و مغرشان را از اندیشیدن پاکسازی کند.
محتوای انقلاب ایدئولوژیک رجوی در یک خط همین بود. توجه داشته باشید که چنین اتفاقی نه در اسپانیا نه در شیلی نه در میان سندینیستها و اتفاق نیفتاد. مشابه این کار آقای رجوی را تنها در تشکلات و جوامع توتالیتر که با مشت آهنین اداره شده می شوند می توان یافت که نمونه خوب آن در روزگار ما کره شمالی است.
بالام

ناشناس گفت...

همچنین در سالهای چهل و پنجاه بهیچ وجه صدها جزوه و کتاب و اثر درباره مبارزه مسلحانه وجود نداشت بیشتر چریکهایی که شما از آنها یاد کردید حتی یک خط کتاب هم در اینباره نخوانده بودند در میان مجاهدین همه با امام حسین اقتدا می کردند و همین و بس. در مجموع رهبران سازمانهای چریکی فقط دورادور تحث تاثیر انقلاب کوبا یا اخبار ویتنام بودند. نه کتابی درباره مبارزه مسلخانه بود و نه کتابخوانی. در میان فدایی ها هم فقط همه چیز یا به همان تئوری ساده احمد زاده خلاصه می شد و و یا چند جزوه ساده جزنی.
شما خیلی خوشبین و یا خیال باف هستید بهتر است کمی بیشتر درباره جنبش چریکی ایران مطالعه کنید تا عمق فقر تئوریک آنرا بهتر دریابید.

بالام

ناشناس گفت...

اسماعیل جان زری اصفهانی یک قسمت جدید نوشته خوب هست انرا منتشرش کنی در ضمن اگر یک ج.ابی هم به او بدهی خوب است ممنونم
تهمتن

ناشناس گفت...

جناب دریچه زرد خوابت نبره، قسمت یازدهم منتشر شده!

یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی گفت...

زری امد زری ازدور امد
در این ظلمت مال نور امد
رفیقان شادمان از رجعت او
صدای طبل با شسپور امد

اگر که مهر تابانست مریم
زری از ماه تابان نیست هم کم
الهی هر دو رامسعود نگهدار
الهی هر دوشان شادان و بی غم

ناشناس گفت...

زری جانم بیا فصل بهاره
دلم از دوری ات طاقت نداره

بیا تا راز دل را با تو گویم
سیاست مادر و بابا نداره

هجرانی

منصور لرستانی گفت...

جالب است که این خانم هی مینویسد و جناب اسماعیل هیچ جواب نمیدهد معلوم نیست چرا؟بخاطر غرور؟ مرد سالاری؟ ترس؟یا چیز دیگر

ناشناس گفت...

زری جانم دلم یک جمله گفته
که رمز زندگی در آن نهفته

مرو هرکز پی کار سیاست
سیاسی کار حرفش حرف مفته


زری جانم بیا فریاد رس باش
رفیق این دل بی یار و کس باش

چو تلخی می کند با ما سیاست
تو شیرین یا کمی گاهی ملس باش

هجرانی

ناشناس گفت...

زری جانم سیاست مال من نیست
سیاست غصه ئ امثال من نیست

تمام ثروت من مهر و عشق است
سیاست حافظ اموال من نیست

هجرانی

ناشناس گفت...

زری پندت دهم هر چند عجیب است
برایت خربزه بهتر ز سیب است

ولی گر زیر پایت پوستش رفت
بدان کاین کار هم کار "حبیب "است

هجرانی

ناشناس گفت...

زری جانم رفرم نقش بر آب است
سیاست باز هم وعده اش سراب است

بیا با ما نشین کز جور چشمت
دلم هر روز و شب در انفلاب است

هجرانی

ناشناس گفت...

حضرت دریجه زرد، بدو بدو قسمت دوازدهم آپلود شده! داغه داغه..

ناشناس گفت...

سلام آقای یغمایی
به نظرم بحث خانم زری برای کسی دیگر جالب نیست. از میزان نظرات هم می شود این را دانست.
آیا بهتر نیست آنرا در همان صفحه های بعد بگذارید تا مشمول مرور زمان شود؟
فکر نمی کنم دیگر کسی از خوانندگان دریچه حوصله و وقت خواندن مقالات دنباله دار خانم رزری را داشته باشد.
مجتبی

ناشناس گفت...

مجتبی خان! مثلا در دیگر پست ها چقدر نظر میدهند؟ جناب میدانی چرا نظر نمیدهند؟ برای اینکه خود دریچه زرد رونقی ندارد. نگاهی به تمام پست ها بیانداز تا متوجه شوی!

رهگذر

حمید تهرانی گفت...

برای خانم اول خیلی نظردادند بعدش دیدن واقعا داره چرت و پرت مینویسه دیگه کسی نظر نمیده معلوم نیست این چرا برای خودش صلاحیت میده وارد همه چی بشه منهم معتقدم وقت مردمو نگیریم که این چرت و پورتها را بخوانیم بره توی سایت خودش هرچی میخاد بنویسه چرا باید اینجا هم منتشرش کنن

ناشناس گفت...

جناب رهگذر
دریچه هر چه باشد رونقش از سایتهای زنجیره ای آقای رجوی رونق و آبرویش بیشتر است.
اگر دریچه رونق ندارد من نمی دانم چرا شما اینقدر نسبت به آن حساسیت دارید؟
مقالات دریچه همیسه نیاز به نظر دادن ندارند چون بسیاری نیازی به تخصص دارند اما برای خوانندگان جالب و ارزشمند هستند.
در اینجا خانم زری حرفهایش کپی برداری بی ارزش از همان حرفهای سی سال پیش آقای رجوی است که خوب ما اصل را که می دانیم دیگر به نیازی به خواندن این بازنویسی های خانم زری نداریم. ضمن اینکه این خانم خیلی بی سواد و بی تربیت است. فکر نمی کنم کسی در اینجا در قلم سیاه کردن های خانم زری مطلب ارزشمندی بیابد .
بهمین دلیل است که من هم مثل خیلی خوانندگان دیگر از آقای یغمایی خواهش کردم که به درج نوشته های زری خانم در دریچه نقطه پایانی بگذارد.
مجتبی

David گفت...

والا، من تا الان چند باری سعی‌ کرده‌ام مهملات ملالت آور این ذوب شده در مسعود را بخوانم تا بلکه مسائل را از زاویه دیگری هم دیده باشم، ولی‌ دریغ از ذره ای منطق، حرف جدید و مستند، ...! همه‌اش عقده گشایی، جفنگ، جفنگ و جفنگ! واقعا ولی‌ عقیدتی چه محصولاتی ببار آورده!؟

ناشناس گفت...

مجتبی خان لطفا مغلطه نفرمائید. من برای خواهش بی ربط شمادلیل منطقی آوردم. مگر صحبت رونق سایت های مجاهدین بود که شما آنرا مطرح کردید؟ دشمنی کور یعنی همین!

رهگذر

ناشناس گفت...

جناب داوید!
اگر ایشان ذوب شده در « مسعود » هستند، اگر این منطق شماست، پس حتما شما هم ذوب شده در « یغمایی » هستید!

رهگذر

ناشناس گفت...

رهگذر
شما نوشتی که دریچه رونقی ندارد.
من هم پرسیدم اگر دریچه رونق ندارد پس شما اینجا دنبال چه هستی؟
من نظرم درست بر عکس شماست و اتفاقا بهمین دلیل هم از آقای یغمایی در خواست کردم که نوشته های بی ارزش ولی در عین حال توهین آمیز و بی ادبانه خانم زری را را در دریچه تکثیر نکند.
حالا مشکل شما این وسط چیست را من متوجه نشدم.
مجتبی

منصور لرستانی گفت...

از قدیم گفته اند
خر چه داند قیمت قند و نبات
امثال شماها چطور میتوانید گفته های نغز خانم دکتر زری اصفهانی را بدانید داستان شما داستان خر است و قند و نبات

David گفت...

جناب رهگذر، خواجه حافظ شیراز هم با کمی‌ دقت در کامنتهای وارده در زیر همین مطلب و همچنین در لینک‌های زیر متوجه میشود که اسامی رهگذر، کنجکاو، موشکاف، زرشک، تیز‌بین، همنشین پاییز و خدا میدونه چند تای دیگه، همگی‌ متعلق به شخص سر در زیر برف کرده یی به اسم ... است که با وقاحت تمام در اینجا و آنجا تهمتهای رذیلانه دم و دستگاه آن کوتوله دیکتاتور کلاّش را به منتقدینی مثل آقای یغمایی، قصیم، مصداقی، عاطفه اقبال، همنشین بهار، ... تکرار می‌کند و خجالت هم نمی‌‌کشد.

پیشنهاد می‌کنم تحلیل‌های بی‌ سر و ته و سراسر از نوع گودرزی - شقایق خود را تقدیم همان سایت پرگهر کنی‌ و بیش از این درافشانی نکنی‌! بوی گندش تا "شهر ما" هم رسید!

"من باب اطلاع. دو یاداشت"
https://www.blogger.com/comment.g?blogID=1518213859461616716&postID=1820487718900207154

"آقای رجوی! جان بولتن خواهان بمباران میهنمان شده است محمدرضا روحانی"
https://www.blogger.com/comment.g?blogID=1518213859461616716&postID=847249567125161796

"یاداشت و درخواست آقای محمد رضا روحانی و سلسله نقدهای دکتر زری اصفهانی"
https://www.blogger.com/comment.g?blogID=1518213859461616716&postID=1748394683212384380

"من باب اطلاع.جنجال بر سرشهادت مریم رجوی در کنگره آمریکا (بیژن فرهودی ..."
https://www.blogger.com/comment.g?blogID=1518213859461616716&postID=8543534542493646446

"چهل سال پس از ترور شریف واقفی؛ شباهتهای رفتاری مسعود رجوی و تقی شهرام"
https://www.blogger.com/comment.g?blogID=1518213859461616716&postID=9055955274077544088

"سلام بر خاوران. محمد نوریزاد"
https://www.blogger.com/comment.g?blogID=1518213859461616716&postID=8704256800460234493

"تقطیر و تغلیظ یک گنداب در یک قطره. اسماعیل وفا یغمائی"
https://www.blogger.com/comment.g?blogID=1518213859461616716&postID=1554755995872573484

"در ستایش نسرین ستوده . اسماعیل وفا یغمائی"
https://www.blogger.com/comment.g?blogID=1518213859461616716&postID=4462564756645164661

ناشناس گفت...

مجتبی خان!!
به همان دلیل که شماها به سایت های مجاهدین و آفتابکاران سر میزنید! بنده هم به اینجا می آیم.

رهگذر

ناشناس گفت...

جناب داوید احتمالا همان « داوود » خوشم آمد! والله اگر من میخواستم با اسم مستعار رهگذر و یا با اسم واقعی بنویسم که از این تعداد 297 نظری که زیر همین پست داده شده است، مدعی شوم تعداد نظر دهنده های این پست کسانی هست که با چنداسم مستعار می آیند به نفع ویلاگ دریجه زرد نظر میدهند، حتما بقول مصداقی « قطعا قطعا » مرا متهم میکردید که دارم به سایت دریچه زرد اتهام نامربوط میزنم. شما با این « گـــــــــاف شتری » که دادید، اتفاقا پته بی اعتبار بودن تعداد نظر دهندگان را روی آب ریختید. اگر موشکاف، کنجکاو، رهگذر، همنشین پائیز و ووو نشانه یک کاربر هستند، پس حتما داوود و داوید، حمید و ح ن که نظرات مشابه دارند جملگی همه نیز نشانه یک کاربر محسوب میشوند.. پس میشود نتیجه گرفت که دکان دریجه زرد بیش از آنچه که متصور میشد بی رونفتر است. حالا برو با این کشف جدید نیوتونی ات حالش رو ببر. و امیدوارم که بوی مطبوع این کشف بزرگ تمام فضای « شهرتان » را در برگیرد!

رهگذر، موشکاف، کنجکاو، همنشین پائیز، داوود، داوید، ح ن، حمید، حمید ع، و خیلی کسای دیگر...

David گفت...

رهگذر جان، شما مختارید همچنان و هر چه بیشتر سر در زیر برف فرو برده و تا بیست سال دیگه هم در انکار و انکار و انکار بسر بری. ولی‌ کوتاه و برای شیرفهم شدن بگم که، نه‌ برادر مجاهد، همه را به دین خویش مپندار، من جمعاً تا به الان حدود ده دوازده کامنت در این سایت گذاشته‌ام و همگی‌ به اسم "David" و نه‌ "داود" بوده، به غیر از یک مورد که آن هم در حمایت از یک "برادر مجاهد" و جهت رفع سؤ تفاهم و بی‌ انصافی از جانب بعضی‌ از کاربران در مورد او بود. که البته اکنون برام ثابت شده که مخاطب مورد نظر در آن پیغام لیاقت آن حمایت را نداشت و او به طرز حیرت آوری هر روز مرزهای جدیدی از بی‌ اخلاقی‌ سیاسی را در می‌‌نوردد.

من را بیش از این سخنی با تو نیست!

یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی گفت...

ندیده چون زری اصفهانی
جهان ، شاعر به این شیرین زبانی
دلم خواهد که مدخش را بگویم
دریغ از ضعف فکر و ناتوانی

قادر الف گفت...

ننگ ما ننگ ما
شاعر سابق الدنگ ما
درود بر مجاهد
ننگ بر توابها

ناشناس گفت...

آقای داوید این رهگذر که شما بهش میگی برادر مجاهد همون خود خواهر ( اسبق) زری اصفهانیه که با اسمهای مختلف میاد در حمایت از خودش اینجا کامنت میذاره. و گرنه کدوم عقل میاد از نوشته های زری اصفهانی دفاع کنه ؟.
حواست کجاست دادش؟
ننه مرتضی

ناشناس گفت...

جناب داوید! حالا شما از کجا میدانید من « برادر مجاهد » هستم، و آنکی رفیقت « ننه مرتضی » هم از کجا تشخیص داد که بنده زری اصفهانی هستم؟؟ شماها که سرتان از برف بیرون است تازه میخواهید امثال مرا با حدس و گمان رهنمود کنید! هر فکر میخواهی بکن، میخواهی تصور کنی من برادر مجاهد یا خواهر مجاهدم یا اینکه بنده با چند اکانت مختلف نظر میدهم، اصلا مهم نیست. مسئله این است، که خود شما منتقدین مجاهدین هم هیچ دست کمی از بسیجی ها ندارید، فرقش این است که آنهابا چماق بر سر مجاهدین کوبیده اند و شماها با چماق انتقاد. آنقدر منطق ندارید که اسامی مستعار ح ن، حمید ع، ننه مرتضی، بالام، داوید، داوود، رهگذر، سند محکومیت محسوب نمیشود. با دلیل بعنوان مثال مطرح کردم اگر شما اینطور تشخیص دادید، حتما کسانی هم هم عقیده شما هستند که همینکار را میکنند. در حقیقت این شما هستید که سرتان را در برف کرده اید نه بنده. این آخرین کامنتی هست که من در اینجا میگذارم، حالا میخواهی تصور کنی که کنجکاو، همنشین پائیز و غیره بنده هستم خب بکن!

رهگذر

رهگذر

ناشناس گفت...

برو جانم رهگذر خانم
تو دستت پیش ما روست . چنته ات خالی است و از اول هم خالی بود منتها دلت می خواهد که اینجا حلوا حلوایت بکنند که نمیشه و برای همین هم می آیی کامنت می گذاری برای خودت.
من هم مثل سایر خوانندگان دریچه فکر می کنم که آقای یغمایی نباید ورق سیاه کنی های ترا در اینجا منتشر کند

خدا روزی ات را پیش رهبر عقیدتی بدهد. برو جانم برو بذار به کارمان برسیم.

ننه مرتضی

David گفت...

ننه مرتضی‌، اشتباه میکنی‌ ننه، این رهگذر کنجکاو موشکاف تیز‌بین همنشین زرشک پاییز، و و و...، خانم زری اصفهانی نیست! ملاحظه میکنی‌ که خود جنابش هم این را انکار نمیکند و فقط با سفسفه‌های بی‌مزه میزنه به کوچه‌ علی‌ چپ.

اینکه زری اصفهانی و یا هر کس دیگری از هر طرف با هر طرز فکری با چند اسم مستعار کامنت بگذرد مساله اول من نبود (طبعا این کار عمل پسندیده ای نیست، بخصوص اگر بطور سیستماتیک و با هدف گمراه کردن کاربران بر له‌ یا علیه این یا آن باشد. بگذریم که این جناب خودش و کاراکتر‌های مختلفش در توجیه نظرات تراز نوین همدیگر از همدیگه استفاده میکنند!!) بلکه قصد من این بود که به اطلاع این برادر مبارز و مجاهد برسانم که دست از متلک پرانی بردارد و از جمله کاربر دیگری را به من (David) نچسباند.

ناشناس گفت...

از سر ناچاری میبایست عهدی را که با خود کرده بودم را زیر پا بگذارم و جواب جناب « داوید » را بدهم. ابتدا به ساکن این من نبودم که شما را به کسی چسباندم، بلکه این شما بودید که بنده « رهگذر » را به چند نام مستعار دیگر چسباندید. تازه با مدد « خواجه حافظ شیرازی » انگاری که خواجه حافظ شیرازی یک شخصیت خنگی است که حتی او هم با « کمی دقت » متوجه میشد که رهگذر، همان موشکاف و تیزبین، همنشین پائیز وووو هست. ( هر چند که باز چندان اهمیت ندارد که تـــــــو چگونه فکر میکنی حال میخواهی اسمش را سفسفه « سفسطه» بی مزه بگذاری یا هر چیز دیگر )، باز بنده که مرا ملقب به « برادر مجاهد » کرده ای بعد از اتهام خودت به بنده، جرأت نکردم که بطور صد در صد به دیگری بچسبانم، اگر جمله ام را هول هولکی نخوانی و درست بخوانی میبینی که نوشته ام « احتمالا داوود » داوود با دو « واو » نه یکی! یعنی باز من « برادر مجاهد عقیدتی » انصافم بیشتر از تو بوده است، احتمال دادم نگفتم صد در صد! حالا چرا احتمال دادم، چون داوود مشابه ادبیات شما را دارد بدون کمک خواجه حافظ شیرازی میشه اینرا بفهمی! حالا که شما مأمور تجسس هستید، وجدانا فقط تمرکزت روی مجاهدین هست که از آنها مچ گیری کنی؟ یعنی مخالفین مجاهدین نه منتقدین مجاهدین ( ظاهرا شما فحاشی به مجاهدین را اسمش را انتقاد میگذارید و انتظار دارید که آنها هیچ عکس العمل نشان ندهند ) در این سایت یک کاربر با چندین نام مستعار کامننت نمینویسد؟ من که باور نمیکنم. مورد دیگر اینکه خود جناب یغمایی در متن نوشته است که به خانم زری اصفهانی توهین نکنید، اما شمایی که به « ادبیات مجاهدین » خرده میگیرید، واژه « جفنگ، جفنگ ، جفنگ! » چه صغیه ای است؟ راست میگویید، برای اینکه « مجاهدین !!!» از شما یاد بگیرند، بروید نوشته های زری اصفهانی را نقد کنید. هر چند که خانم زری اصفهانی بارها و بارها خودشان گفته اند، به مجاهدین وابستگی عقیدتی ندارند حتی انتقاداتی هم به آنها دارند. شما اگر نوشته های ایشان را خوانده بودید به این مورد بر میخوردید و ایشان را از محصولات « ولی عقیدتی » نمیخواندید. میشه بگویید معنی و مفهوم توهین چیست؟ دشمنی کور معنی اش همین است. کمی هم انصاف داشته باشید. در ضمن با اسم کاربر متعدد نظر دادند از نظر بنده بشرط اینکه نظرات مشابه باشد خطا نیست! مگر اینکه خود سایت مقرر کرده باشد! تنها زمانی نظرات با اسم مستعار متعدد میتواند ایراد داشته، که بنده بیایم برای بازار گرمی سایتم، یک نظر در تائید یک نظر بنویسم، و با اسم مستعار دیگری همان نظر را نفی کنم، میگویید نه از خود صاحب دریچه در این مورد سئوال بفرمائید؟ شما بروید تمام نظرات من « رهگذر » را در زیر همین پست بخوانید، با خود جناب یغمایی یک سری دیالوگ داشته ایم، که قرار شده است ایشان در فرصت مناسب پاسخ دهند، برای همین است که بنده به اینجا میایم تا ببینم آیا ایشان جوابی داده اند یا نه؟ حقیقتا برایتان متأسف هستم.

رهگذر

ناشناس گفت...

خانم زری میتونید توضیح بدید چرا به آقای یغمائی میگین شاعر سابق خیلی ممنون میشم
سعید. الف

منصور لرستانی گفت...

درودها بر شما واقعا توضیحات شما بسیار روشنگر است و دست این افراد مشکوکی را که در شرایط بسیار حساس بجای مبارزه با رژیم پاچه مجاهدین را میگیرند خیلی خوب رو میکند .درود بر قلمتان

احمد رضا.ص گفت...

زری خانوم اقای یغمائی متاسفانه نظرای مارو منتشر نمیکنه شما لطف کنین یه ایمیل بدین یا قسمت نظرارو واز کنین تا ما نظرمون رو بشما بگیم خدائیش این درس نیس که نتونیم در مورد شما نظر بدیم و شما نفهمین نظر خیلیا چیه

ناشناس گفت...

زری تو واقعا یک ابله به تمام معنی هستی.
آخر مرده شور اون شعور نداشته ات را ببرد خانواده یغمایی جد اندر جد شاعر است. یغمایی پیش از مجاهد بودن شاعر بوده و بعد از مجاهد بودن هم شاعر است. شاعر بودن ذاتی شخصیت یغمایی است . یغمایی با مجاهدین شاعر نشده که مثل مجاهد سابق بشود شاعر سابق خطابش کرد..
تو چرا اینقدر بی شعوری که یک موضوع به این سادگی را هم نمی فهمی؟

ح ن

ناشناس گفت...

مرده شور خودت را ببرد که به یک شاعر و نویسنده انقلابی توهین میکنی و خجالت هم نمیکشی خانم دکتر زری اصفهانی حتما دلایل خاصی دارند که بیهوده نمی نویسند خوب بنظر من هم وقتی کسی از انقلاب جدا میشود شاعریش مال او نیست و نمیمانداینکه اجدادش شاعر بوده اند به او هیچ ارتباط ندارد و حتما روحشان از اعمال این شاعر سابق شرمنده شده است
ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی
تو دیگه کی هستی؟
من موندم که چرا با وجود نوابغی مثل تو اهنوز میرن نابغه از قبرس میارن.

ننه مرتضی

ناشناس گفت...

بسیار آموزنده است خانم اصفهانی دستتان درد نکند
سیف الله

عجب گفت...

عجب

ناشناس گفت...

سیف الله
تو از بس چاپلوسی باید اسمت را می گداشتند سیف الزری.
در ضمن اون شعر های عاشقونه دو زاری بند تنبونی واسه زری را تو نبودی که با اسم هجرانی می نوشتی تا همین چند روز پیش؟
خدا خفه تون کنه کنه که به شعر هم رحم نمی کنید. رباعی دو بیتی غزل هر چی بود را دادید رفت
ننه مرتضی

esmail گفت...

دوست عزیزسعید . الف. ش
علت عدم نشر کامنتهای شما توهین به خانم اصفهانی است. خانم اصفهانی الاغ نیست دکتر و اهل قلم و غربت نشین حکومت ملاهاست. مهم نیست که بر رد و نفی من مینویسد. من مصاحبه ای دارم و او علاقه دار به روال خودش نقدش کند. این گناه کبیره نیست. این چیزی است که ما همه آرزویش را داریم یعنی افراد نقد و نظرشان را بنویسند و بقیه بخوانند و خود داوری کنند همین و بس
با درود

ناشناس گفت...

من بعنوان یک مرد ایرانی از مواضع برجسته و قابل ستایش شما حمایت میکنم
درود بر شما باد
عبدالحمید

ناشناس گفت...

خانم محترم کاشکی مینوشتید هم خمینی بچه های بیگناه مردم را برد جبهه به کشتن داد لعنت به خمینی و هم مسعود رجوی بچه های ده پانزده ساله را برد عراق تفنگ دستشان داد و خیلیهاشان هم آنجا کشته شدند لطفا همه حقیقت را بنویسید نه یک کمی از آن را از شما ممنون میشوم
یک مادر داغدار

منصور لرستانی گفت...

خانم دکتر زری اصفهانی درود بر شما درود بر شرف شما

بایرام گفت...

خانم اصفهانی نوشتی که فقط 2000 نفر این مصاحباتها را میبینند شما برو روی این لینک روی ده تا ویدیوی مریم در ویلپنت امسال هست روی تمامشان صد تا هم کلیک نشده میشود شما که همه چی میدانی بگوئی چرا روی رهبر انقلاب کلیک نمی کنند
https://www.youtube.com/results?search_query=

زهره آذر شاد گفت...

من نمیدانم چرا شما چرند پرندهای این خانوم رو که نه سواد سیاسی داره و نه اصلا میفهمه مشکل کجاست منتشر میکنین خب میخاد بنویسه بره توی سایت خودش بنویسه

سیما.فرانسه گفت...

من بیشتر از رجوی از کسانی بدم میاد که خودشون جز قزبانیهای این فکر هستند ولی از بس بدبخت و درمونده اند عوضی که فکر کنند با چه ذلتی از تشکیلات اومدند بیرون میان و عقده های خودشون رو روی سر کسانی خالی میکنند که دارند یک کمی از انچه که گذشته حرف میزنند این خانوم اگر راست میگند توضیح بند چرایک چارم قرن پیش بعنوان یک بریده روانه خارج کشور شدند و در این بیست و چند سال چکار کردند؟من امید دارم که این کامنت من به سرنوشت سه چهارتای قبلی دچار نشه چون انصاف نیست این هرچی میخاد مینویسه و شماهم لینکش را میذارید ولی انتقادهای ما را نمی ذارید من پیشنهاد میکنم این خانم که من خیلی خوب میشناسمش ودر قرارگاه همیشه میدیدمش وتوضیح بدند چرا الان در عراق نیستند و در خارجه دارند زندگی راحت میکنند

‏«قدیمی ترین ‏‹قدیمی تر   ‏201 – 322 از 322   ‏جدیدتر› ‏جدیدترین»