دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۴ فروردین ۱۳, پنجشنبه

با عرض معذرت از جاکشها... اسماعیل وفا یغمائی

بمبها که فرو میریزند
دهان کودک شیر خوار
بر پستان مادرش ذوب میشود و میترکد
و تازه عروس در حجله خاکستر میشود
حتی آژیری در کار نیست
تنها رمبش است و غبارو وحشت

جاکشها نمی فهمند!

**

بمبها که فرو میریزند

دست کارگر

و تکه نانی که به دهان گرسنه اش برده است

هردو ذغال میشوند
وکارخانه ها ویران میشوند در کنار کشتزارهای بیرمق

جاکشها نمی فهمند

**

بمبها که فرو میریزند......
ادامه شعر

 

۳۴ نظر:

ناشناس گفت...

با میلیون درود جناب یغمایی !

جاکشها ی ورشکسته و پفیوز زمانیکه صدام متحد استراتژیکی شان روز صدها تن موشک و بمب روی خانه و کاشانه مردم نفرین شده و ملا زده ایران میریخت آنرا به نام آزادی و مبارزه با رژیم و ارتجا ع حلوا حلوا میکردن ! جاکش باید جلو اینها لنگ بندازد !

حمید

ناشناس گفت...

چه شعر زیبایی. دریگ جایز نیست.باید قالب زبان را هم شکست.

ماشالله گفت...

درود بر تو شاعر درود شاعران مردم همیشه در میان خاک و مردم خویشند هزار درود ایران فقط و فقط به همت مردم و امثال ملکی ها و ستوده ها و هزاران تنی که در حال مبارزه اند ازاد میشود و نه با گدائی ازادی شعرت را ده بار خواندم ای مرد پر رنج و درد میهندوست

ناشناس گفت...

خدا حفظت کند اسماعیل در این غربت بوی مردممان را از قلم تو میشنویم
یک رفیق قدیمی زندان مشهد

منصور لرستانی گفت...

اول اینکه بولتون یک حرفی برای مراکز اتمی زده بود دوم بنظرم این مرتبه سبیل شما را خوب چرب کرده اند که چنین اشعاری مینویسی
بقول ان عزیزمان میتوانم بگویم
کجا چرب کرده اند
کی چرب کرده اند
چقدر چرب کرده اند
و بالاخره روشن میشود

ناشناس گفت...

شاعران همیشه وفادارترین فرزندان این آب و خاک در حفظ میهن بوده اند درود بر تمام آنها و درود بر شما و این شعر اتشین که پشت ادم را میلرزاند و فاجعه بمب ریختن بر سر مردم را خیلی خوب نشان میدهد انشالله ایران عزیز ما صدمه نبیند این آخوندها را بحسابشان میرسیم لعنت بر تک تکشان باد
هاشمی

احمد رضا.ص گفت...

آقا منصور! میشه بگین مال شما رو کجاتونو اینقده خوب چرب کردن که اینقده بیحیا و بیوطن شدین. کجا چرب کردن. چقدر چرب گردن. واسه چی چرب کردن. کی چرب کرده من فکر میکنم مال تورو بولتون خوب چرب کرده

محمد رضا دولکی گفت...

واقعا تا حالا شعری به این مزخرفی و با این کلمه های شرم آور نخوانده بودم.

فروزنده رحیمی گفت...

تسلیم رژیم ضد بشری به خواست دولتهای غرب اغاز یک پیروزی بزرگ برای مقاومت ایران و جنبش داخل ایران است این پیروزی بزرگ بر خلق قهرمان ایران و شورای ملی مقاومت و رهبران پاکباز جنبش مسعود و مریم گرامی باد

ناشناس گفت...

جاکش های جاکشی که از ترس عقرب جراره حاضرند به مار عایشه جمهوری اسلامی پناه ببرند!
و راضی هستند تا قاضی صلواتی و پور محمدی و نیری و لاجوردی به هنگام نوشیدن چای، چون کلاسش پائین تر از قهوه جان بولتون است
بطری های خالی « زرد وسیاه » را درون ماتحت « منافقین » فرو کنند!
اکنون منافقین دیگر قشر خاصی نیستند
از قضا ستار و ریحانه
شهلا و رفته گر محله نیز هستند،
جاکش ها سیلی نقد شکنجه های
بطر ی و باتون کهریزک
را به حلوای نسیه تهدیدهای بولتون ترجیه میدهند!!
جاکشها بعد از سالها فروش بمب
به جاکشها میگویند
خودتان خودتان را از بین ببرید ـ جاکشها!
جاکش ها که هیج وقت نمیخواهند
جاکش های دیکتاتور از بین بروند
میگویند اگر جاکش ها بر سرمان بمب بریزند
تقصیر اوپوزیسیون است

بگذار عمامه داران
راحت باشند
تسبیح شان را
در بالکن بیاندازند
نه در پناه گاه بتون آرمه
ما وقتی عقل نداریم
خودمان از خودمان دفاع کنیم
پس بگذار یک مشت آخوند شپشو
بر ما حکم برانند
اما جاکشها حتی بدون اپوزیسیون هم
حاکش هستند
اگر بخواهند بمب بریزند
منتظر اجازه اپوزیسیون نمیشوند!!!!
می ریزند و می ریزند
همانطور که در ویتنام ریختند
همانطور که در عراق بدون اپوزیسیون ریختند
همانطور قبل از اینکه به افعانستان بریزند
شاه مسعود را کشتند
و کرزای را آوردند
و همزمان با طالبان مذاکره کردند
می کشند و می کشند و باز هم می کشند
بی آنکه نیازی به اجازه گرفتن داشته باشند
و شاید که اگر تاکنون نریخته اند
حضور اپوزیسیون بوده است
وگرنه شاید تاحالا هزاران بار ریخته بودند
همان اپوزیسیونی که جاکشها قبولش ندارند
همان جاکشهایی که هلوی سرنگونی را راحت در گلو میخواستند
اما چون شش ماهه بودند
گناه شفاوت ملا را
بر گردن اپوزیسیون انداختند
جاکشها تا کی اجازه بیدهیم
جاکشها برایمان تصیم بگیرند
تا جاکشها بر ما حکمرانی کنند!!
تا کی به جنگ های نعمتی حیدری
بپردازیم ـ مادامیکه جاکشها از هر دو طرف سودش را میبرند!
و به ریش من و تو میخندند
شاعر و نقاش و وکیل و دکتر
بر سر هیچ به هم میپرند!!َ

موشکاف

ناشناس گفت...

بی طرف
آقا رضا می گوید تا به حال شعر به این مزخرفی نخوانده.
بهتر است صبحت های رهبر عقیدتی در نشتتهای انقلاب ایدوئولوژیک را یکبار دیگر مطالعه کند تا از حالت حیرت بیرون بیاید

ناشناس گفت...

جناب یغمایی
اینهم شد شعر آخه ؟
مارکز یکبار یک کلمه زشت در یک شعری بکار برده تو هم که استعداد خدا دادی برای زشت گویی داری از وقتی که آن شعر را خوانده ای تمام به اصطلاح شعرهایت پر از رکیک ترین الفاظ شده.
برایت متاسفم که راه ترقی را انقدر برعکس پیموده ای که حالا دیگر فقط همنشین و همدم جاکش ها و پا اندازها شده ای .
بجای اینکه حرف حسابت را بزنی یک مشت الفاظ چاروادارانه را کنار هم گذاشنه ای بعنوان شعر تحویل دوستان چاله میدانی ات می دهی.
انصافا جایگاه واقعی تو همین است.
تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است
اصل بد نیکو نگردد چونکه بنیادش بد است
حسین ع

ناشناس گفت...

درود بر جاکشها!
حسن

احمد رضا.ص گفت...

موشکافبطری را که میکنند راس میگی اما وقتی بمب بریزن هم بطری رو باید کشید هم بمبوملت خودشون بایس بطری رو ترتیب بدن احتیاج به خارجی نیس چون اونام بطری دارن.مشکل تو اینه که فکر میکنی با بمبارون رژیم سقوط میکنه و مردم میان این تحفه رو از پاریس میبرنش رو تخت میشونن اشتباه میکنی خبری نیس

طرفدار حرف حق گفت...

موشکاف
بقول خودم
گه میخورد
که هرکس در ایران را مبارزه میکند از منافقین میداند

ناشناس گفت...

احمدرضا.ص
از همه متن شعر فقط « بطری » را لمس کردی؟ یاد حکایت " پیرزن و ..... کدو " مولانا افتادم.

موشکاف

ناشناس گفت...

طرفدار حق
بله رژیم سالهاست دارد « گه » میخورد. حتی به رئیس سبزی فروش ها « موسوی » هم گفت " منافق " یادتان میاید؟ جنبش را با حربه « منافقین » به بیراهه کشاند.

موشکاف

ناشناس گفت...

آقای یغمایی اخیرا قاطی کرده و دیگه حرجی به او نیست. بگذارید هر چه میخواهد بگوید. شاعرها بعضی وقتها به این حالتها میافتند.

ناشناس گفت...

بمبی در کار نیست
نان توتال و پژو در روغن است
و دهان کودک شیرخوار بر پستان خشک مادرش خشکتر خواهد شد
و تازه عروس بر حجله خاکستر خواهد خفت
بی آنکه صدایی از شاعری به اعتراض بر خیزد

جشن و پایکوبی است
جاکشها به این فکر نمی کنند

بمبها در کار نیست
دست دست فروش به دهان گرسنه اش نخواهد رسید
خود را خواهد سوزاند تا زغال شود
کنار بساط بی بساطش
جاکشها به این فکر نمی کنند

بمبی در کار نیست
نفس های دختران قطع خواهد شد
و چشمها از حدقه بیرون خواهند زد
و جمجمه ها خواهد ترکید
از فشار طناب دار
جاکش ها به این فکر نمی کنند

بمبی در کار نیست
گرسنگی بر سر چهار راه دخترکان فقیر را
به خوابگاه آخوند می برد
کنار تسبیح و سجاده گشاده
تا شاعری قهوه اش را بنوشد
تا وکیلی یاد داشتهای روزانه اش رابر دیوار وبلاگ بکوبد
با فغان و با غوغا
و آخوند
سرمست از همخوابگی اش
قلم کشی وکیل
و شعر های شاعر را می خواند
با لبخندی
وبا تخم هایش یک قل دوقل بازی می کند
جاکشها به این فکر نمی کنند

بمبی در کار نیست
در قم هوا عالی ست
کارها مثل همیشه پیش می رود
امشب روضه بی بی سکینه است
می توان آنجا چای نوشید و به مداحان گوش سپرد
خواهی شنید که
مقام معظم رهبری با فرماندهان سپاه
با مزدوران عراقی اش
دیدار کرد
و از عدالت اسلامی سخن گفت
و شب در راه برگشت
به چشمهای دخترکان خیابانی نگریست
و با لبخند نرخش را پرسید
جاکشها اینرا خوب می فهمند
جاکشها این را خوب می فهمند
جاکشها میفهمند و سالهاست که می فهمند
ملتی هست که می جنگد
و مقاومت می کند
بی نیاز از بریدگان و" منتقدان" دائمی
بی نیاز از شاعران وامانده ای که چشم دیدین مقاومت این مردم را ندارند
بی نیاز از آه و فغان وکیل الممالک ها
و همه خائنان و اپورتونیستها
بی نیاز از آنها که یکشبه
راه مقاومت تا خیانت را شلنگ انداز پیوده اند

مقاومتی هست
با مردان و زنانش
که عشق به رهایی و ازادی
و امید به سرافرازی در پیشگاه خدا و خلق را
به دخیل بستن به بیضه های خر آخوند
ترجیح می دهند
و ملتی هست که نمی خواد بمیرد
و به آخوندی که بیضه هایش را در دست می چرخاند که شاید
بهشت را برایش ضمانت کند گردن نهد
ملتی که فرزندانش میدانند
سهم آنها از جمهوری آخوندها
تنها دار است و زنجیر و شلاق
گرسنگی و اعتیاد
و فرستادنش به جنده خانه های اربیل و دبی
ملتی که با مقاومتش آزادی خود را می خواهد
و بی تردید چنانکه باید جلادان را به زیر خواهد کشید
جاکشها اینرا می فهمند
اما حوصله ندارند
زیرا کارشان تاخیر نمی پذیرد
بروید جاکشها
پیش از آنکه کلاه جاکشیتان را بر سر نهید
نوشیدن قهوه فراموشتان نشود
هوا هنوز سرد است

علی هاشمی

ناشناس گفت...

پیشگو
با درود به یغمائی عزیز نباید از جاکش ها هراسید جاکشها که از اسم شان پیداست جاکش اند و کارشان جاکشیست هر روزی ممکن است کسی را برای جاکشی به کسی بفروشند حتی خاکشان را برای جاکش فرقی نمی کند که انکه می فروشد زن است یا خاک فرقی نمی کند ان پفیوز ولد زنائی که این زن نگون بخت یا ان خاک نگون بخت را به اغوش کثیفش میکشد چه است نه برای ان پیفیوز فرقی میکند و نه برای ان جاکش که ان که میفروشد چیست و کیست
جاکش ها بر طبق منطق وسنت شان ادم های ترسو هستند من چند جاکش جنسی میشناسم نام شان خیلی ترسناک بود مثلا بود نام یکی شان اسی عقرب یکی شان بود پرویز بازو یکی شان بود تقی شمشیر یکی بود کریم خال زن خلاصه این در دنیای جنسی در دنیای سیاسی هم جاکش ها یکی میشود جاکشی فقاهتی ایت الله ااعضما شیخ و الشخیان وووو یکی هم میشود رهبر وشیر و یکی هم بر خلاف جنسش نامش میشود افتاب ان بینوا منصور لرستانی پرسیده کی و کجا و چطوری سبیل تان را چرب کرده اند میگویم سبیل ها را صدام حسین با سهمیه 18 درصد نفت عراق و سهمیه ماهانه چند میلیون دینار عراقی به جاکش ها پرداخت میکرد
به باور من کسی که خاکش را برای صدام حسین و بولتون ونتانیوهو وعرب سوسمار خور هدیه میکند نه تنها جاکش است پفیوز وقرمساق هم هست جاکش یک اصطلاح مودبانه برای این قرمساقهائی است که خاکشان را به امریکائی و اسرائیلی وعرب میفروشند بعد میگویند ببینید در کشور ما مردم از گرسنگی دارند میمیرند ببینید پاسداران مردم را معتاد کرده اند ببینید که بطری نوشابه به مقعد زندانیان فرو میکنند پفیوزهای بی همه چیز شما از انها چه کم دارید مشکل شما این است میگوئید که دستتان به مخالفین و منتقدین تان نمی رسد که اگر میتوانستید بطری نوشابه که سهل است میله داغ به مغعد مخالفین فرو میکردید مشکل شما این است که در قدرت نیستید که به مردم و مخالفین بطری نوشابه تزریق کنید
انشالله که یغمائی این کامنت را سانسور نکند بگذارید همه جاکش ها را بشناسند

ناشناس گفت...

جناب پیشگو، خیالت راحت باشد که جناب یغمایی از این بدتر هم میگفتی و مینوشی سانسورش نمیکرد، چرا که شعر خودش دست کمی از آنچیزهایی که خودت نوشته ندارد. اما گفته ای که آنها یعنی مجاهدین اگر در قدرت بودند بدترش رامیکردند. نمیدانم کی هستی و چه سن وسالی داری، دو حالت دارد یا کم سن و سال هستی، هیچ چیزی در باره گذشت های مجاهدین نمیدانی، مثلا وقتی در حملات چلچراغ و مهران و غیره پاسداران را اسیر گرفتند، بهترین رفتار را با آنها کردند. و بهترین پذیرایی را از آنها کردند.این را از خود یغمایی سئوال کن. آنچیزی را که شما در باره آنها گفتی، اگر بودند یک اسیر را نمیگذاشتند زنده بماند. دوم اینکه شما اگر سن وسالت بالای پنجاه هست و این حرفها را میزنی، خب چیز عجیبی نیست، یغمایی هم میزند، همنشین هم میزند.. اما بگذار برایت بنویسم. نعل وارونه زدن در باره مجاهدین چیز تازه ای نیست. چون سنبه آخوندها فعلا پر زور است، و مجاهدین زیر بمباردمان تبلیغاتی رژیم و حواریون رژیم هستند. طبیعتا باید بر هر چه فریاد دارید بر سر مجاهدین میزنید. تمام این همه ننه من غریبم در آوردنها فقط برای این است، مجاهدین ایستادگی کرده اند. شماها نه! بهتون زور می آد. حرصتون میگیره، دوست داشتید که هیچ مقاومتی وجود نداشت، تا بروید زیر علم خامنه ای سینه بزنید. همین.

موشکاف

esmail گفت...

موشکاف
سلام
در تحلیلهایت دقت کن عزیز
کسی گه بخواهد زیر علم خامنه ای برایش مقاومت بتشد یا نباشد مهم نیست . میرود
مشکل تو هنوز این است که فکر میکنی افراد از مقاومت؟(کدام مقاومت لباس زرد و سرخ پوشیدن و در امنیت هی حرف زدن و یا رهبر بودن و مخفی شدن و بقیه را به فحش بستن اسمش مقاومت نیست)خجالت میکشند. فرد سیاسی با یک جابجائی فکر جابجا میشود نه چیز دیگر بنابر این در تحلیل هایت دقت کن تا از فیض تو بهرمند شویم. زنده باشی

ناشناس گفت...

آهان متوجه شدم، چرا زودتر نگفتی ناقلا، برای همین اصلا متوجه نمی شوم، معنی مقاومت اصلا چی هست؟ بلاخره رژیم خوب است یا بد؟ اگر بد است، راهکار سرنگونی اش چی هست؟ اگر نه، پس حتما انررژی هستی حق مسلمش هست. با قدرتش جلوی جان بولتون می ایستد و نمیگذارد که بر سر ملت بمب بریزد، چون خودش دارد دانه دانه بالای دار میبرد! آن جناب « پیشگو » که خدا میداند کی هست، البته بجای پیشگویی پسگویی میکند. چیزهایی میگوید که که به شعور گذشته شما هم توهین میکند. تحریف هم بلاخره باید یک اندازه داشته باشد. اما مانده ام چگونه این پارادوکس را حلش کنم. بلاخره افشاگری سایت های اتمی رژیم توسط مجاهدین به نفع مردم شد یا به ضررشان؟ شما دست به فرضتان خیلی خوب هست، میتونی فرض کنی اگر رژیم الآن بمب هسته ایش را ساخته بود صحنه سیاسی رژیم و موقعیت مردم و منطقه با دیدگاه ارتجاعی رژیم ( اگه رژیم را قبول داری که هیچ ) چگونه بود؟ خمینی خوب بود یا بد؟ اگر بد بود قیمت گفتن شعار مرگ بر خمینی چیست؟ بلاخره باید با شیطان خمینی مبارزه میکردیم یا نه؟ اگر خمینی بد است، پس جنگش با عراق هم بد است! خیلی پارامترهای متضاد هست، که بلاخره می بایست جواب تاریخی به آنها داده میشد مگر نه؟ مگر اینکه از بیخ و بن منکرش باشی و معتقد باشی که همان چیزیکه از کانال رژیم باب شده است، آخوندها باشند بهتر از مجاهدین اند. که دیگر جای هیچ سئوالی باقی نمی ماند. دیکر اصلا لازم نیست به بهانه جان بولتون به مجاهدین بد و بیراه بگویید. خلاصه و چکیده اش میشود. مردم رژیم وحشی است آسه برید و آسه بیاید تا رژیم شاختان نزند. راستی قیمت مخالفت « جدی » با رژیم چقدر هست؟ بلاخره باید با رژیم مخالفت « جدی » بکنیم یا نه؟

موشکاف

بابک گفت...

این هواداران شیر همه بیسوادن .

ناشناس گفت...


در پاسخ به حضرت موشکاف
۱- معنی مقاومت یعنی تن ندادن به حکومت همچنین سیستمی که جز به منافع خویش نمی‌اندیشند و برای تحقق این امر به سرکوب آشکار و پنهان رو می‌آورند.
۲- رژیم جمهوری اسلامی بد و هزار بار بد است
۳- راهکار سرنگونی‌اش:
- دوری از فرهنگ مبتذل آن در درجه نخست و بعد،
- قیام مردم در داخل کشور است.
فعالیت مخالفین حکومت در بیرون کشور فقط و فقط نقش «معین عمل» (کاتالیزور) را می تواند داشته باشد. البته اگر آنان از مردم عملاً فاصله نگرفته و به بحران مشروعیت دچار نشده باشند.

۴- در مورد اطلاعات اسرائیل از فعالیتهای اتمی رژیم(که سلطنت طلبان هم حاضر نشدند افشای آن را به عهده بگیرند) اما سازمان منتشر کرد بگذاریم خود مردم در آینده قضاوت کنند. مردمی که بیشتر از من و شما از این حکومت پلید بیزارند.
۵- قیمت مخالفت « جدی » با رژیم و هر جریان توتالیتری کم نیست اما مبارزه با دجالگری و ایضاً عوام فریبی همین است.
صفدر

ناشناس گفت...

همه درد وطن گرفته اند و بمب بهانه ایی بیش نیست. آدمی را بیاد روزنامه فروش هایی که دم غروب فریاد میزدند «کشته شدن نوعروس جوان بدست داماد» تا شاید چند روزنامه بیشتر بفروشند می اندازید. شماها کسانی هستید که حتی از «ماااا ماااا» گاو ها نتیجه میگیرید که هسته ایی حق مسلم ماست درست در زمانی که صدای شکم گرسنه کارتن خواب ها در شب غوغا میکند. با آرامش کامل بخوابید که نه از بمب خبری بود و نه خواهد بود تا بامبول بعدی.


غوغا خلعتبری

ناشناس گفت...

این غوغا بابا که میگویدصدای شکم گرسنه کارتن خواب ها در شب غوغا میکند، آیا مسئول خواباندن سرش به شکم کارتن خوابها بوده؟ رد یاب کارتن خوابهاست؟ بیآید بگوید کدام کشور کارتن خواب ندارد، و شکمشان قارغور نمیکند، من میخواهم بروم آنجا و ببینم چطوری کشورشان را آنطوری کرده اند. فعلا روی کره زمین چنین کشوری نمی شناسم اما رادیو تلویزیون های دنیا میگن که همه جا هر روز تعدادشون بیشتر میشه. یک سوال خوشمزه دیگه هم میکنه غوغا بالام، می پرسه اگه این حکومت بده باید سرنگون بشه یا نه. انگار تا حکومتی بده باید یه عده جمع شن برن سرنگونش کنند. واقعاً اینها منطق دبش و ناب است، کار پرتقال فروش سر بازار را سبک میکند.نه با چهار عمل اصلی، بلکه یک عمل مشخص و ناب یک سوال میکنه که جوابش یا آره ست یا نه، یه جواب دبش هم بهش میده، سریع، با سبیل چرب و چیلی چاق و دنیا رو به نور خودش روشن میکنه

بنازم شصت همه فن حریفهای دانشمند در علم حساب رو

محمود گفت...

اسماعیل همیشه گفته ام، انکارم کردی ولی انکارت نمیکنم. دشنامم دادی ولی دشنامت نمیدهم. برایم خوبی نخواستی، ولی برایت طول عمر میخواهم. چون بعضی وقتها (فقط بعضی وفتها) آنچان بعضم را فریاد میکنی که اشکهای خشک شده ام و بغضی که گلویم را به سنگینی می فشارد را می توانم رها کنم و کمی اشکمهایم را جاری کنم، اشکهایی که خاکنشان هر چند گذرایی بر خرابه های خاکفشان آرزهای ویرانمان است.
درودت را میگویم عزیز، تو هرچه خواستی و انصافت حکم کرد بگو مهم نیست.
پاینده باشی عزیز

محمود گفت...

شاید برای بعضی که هنوز مات 36 سال دجالگری ارتجاع ضدبشری غالب و مغلوب هستند، سوال پیش بیاید که منظور از جاکشها کیست؟
کافی است به بعضی از کامنتهای همین ضفحه توجه کنید تا مصداق واقعی "وقتی چوب را بلند میکنی گربه دزده فرار میکند" را خود به چشم ببینید.

Reza Molaynejad گفت...

اسماعیل گرامی یسیار بهتر از من می دانی که هنر دارای اصالت و ارزش است و دست آفریدهگار به بهترین شکلی آنرا بتو ارزانی داشته است ایکاش مخاطبان تو می فهمیدند و از این مهلکه بیرون می آمدند.سعدی می گوید-دانی جه گفت مراآن بلبل سحری - تو جه آدمی کز عشق بی خبری.این ذهنیت سردومنجمدو فارغ از شور وحال وذوق وعواطف لطیف انسانی که طی فرایندی به تعبد وتظاهر تبدلیل شده و هنوز به قدرت نرسیده این چنین تازیانه به دریا می زندواز کار بردهر زشتی و پلیدی در باره مخلفان خود شرم ندارد باید بخود آید که چرا وفا این چنین بی مهابا می سراید.

۹:۱۹ قبل‌ازظهر

esmail گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
esmail گفت...

محمود گرامی
راستش من اصلا این کامنت را نمی فهمم
من چطور انکارت کرده ام؟
لطفا توضیح بده

محمود گفت...

این نوشته برای خودت است ولی اگر خواستی منتشر کن هم مشکلی نیست. چون خواستی منظورم را از انکار را واضح تر بگویم.
اسماعیل عزیز تو مرا میشناسی ولی نه با اسم محمود.
بارها کنار هم یا روبروی هم در اشرف و میرازیی و بغداد و جاهای دیگر سر یک میز ناهار و شام خوردیم به لحاظ کاری همکار نبودیم و چون در سیستمهای ستادی کار میکردیم خیلی اوقات غذاخوری و خوابگاههایمان یکجا بود.
یادمه زمان حمله عراق به کویت در پراکندگی دشت کفری مسئول ترابری که از جمله شامل چند تا چهارپا میشد بودی. غروب سردی بود. در کنار بشکه ای که برای کمی گرم شدن هیزم روشن کرده بودیم (با شوخ طبعی همیشگی ات) گفتی من تنها مسئول سازمان هستم که سوار تحت مسئولام میشم (هر چند حوادث بعدی ثابت که ای کاش مسئولین سازمان فقط سوار تحت مسئولینشان میشدند و شکنجه گر و زندانبان و قاتلان تحت مسئولینشان نمیشدند). من و جواد فتوحی (داوود)از خنده ریسه رفتیم.(روحش شاد. قدیمی ترها با اسم داوود میشناختنش. با قد بلند و مثل خودت خیلی شوخ طبع. معلول عملیات چلچراغ بود که دچارآسیب مغزی با ترکش و گلوله شده بود و با تلاش و انگیزه غیرقابل توصیفی یه سختی برای راه رفتنش تلاش می کرد و خیلی بی تعادل قدم برمیداشت. یکی از مبارزان واقعی و قابل ستایش که نهایتا در بمب گذاری اتوبوس سازمان توسط مزدوان رژیم در جاده بغداد شهید شد.) (آن روزها که سهم ما از زنده ماندن چند تا خرمای خشک و یک کاسه کوچک پلو بود و ... ) البته من سالهای طولانی تری هم بعد از تو آنجا ماندم و سعی کردم که به خودم بقبولانم که انشاءالله این پاچه گیری های تشکیلات و این به بیراه بردن مبارزات خونبار نسل مان "گربه" است. ولی "گربه" نبود. این را با صدای شکستن استخوانهایم فهمیدم و آن زمان که خیانتهای عریان را دیدم.

چند سال قبل که در تلاشم برای افشای ماهیت و انحراف سازمان و رجوی و اینکه چقدر رذیلانه ما را شکنچه و بعد هم زندان کردند و به خاطر اعتراض به عملیات جاری و سرکوب های تشکیلاتی هزار بلا سرمان آوردند و حتی در رابطه با وضعیت امیر به تو هشدار دادم که چقدر اذیتش میکنند و خواستم که همه تلاشت را برای نجاتش انجام دهی ولی تو انکارم کردی و گفتی که مزدور اطلاعاتی هستم. هرچند که به خاطر بسته بودن فضا و اینکه هنوز پته سازمان روی آب نیفتاده بود، همه آنهایی که امروز از عمق فاجعه آگاه شده اند و برخی هم هنوز نه، از همنشین بهار و علی شمس و ناظر و آقایان روحانی و قصیم و خودت و مصداقی و خیلی های دیگر بدون کوچکترین شناختی از گذشته و حال و سرگذشتم، همراه گروه کر سارمان و کمیسون مضحک امنیتش همصدا شدید و با بی انصافی بدون هیچ تلاشی برای شناخت و حتی شنیدن حرفهایم و اینکه اصلا حرفم چیست مرا مجبور کردید که خفقان بگیرم و گرفتم. چون تنهایی زورم نه به مزدبگیران و ابن الوقتهای واقعی رسید و نه به مدعیان مبارزه که کمتر از گل گفتن به مجاهدین را مترادف با اطلاعاتی بودن میدانستند. با دلی شکسته و پرداخت بهای سنگین از هر نظر بعد از 25 سال تلاش برای مبارزه، مجبور شدم فقط نظاره گر باشم.
امروز درودتان را میگویم و برایتان بهترین ها را آرزو میکنم و دلگیرتان نیستم. ولی از اینکه در سظح آگاهترین و روشنفکترین انسانها، آن هم با کوله باری از تجربه، و در عین حال در میان صادق ترینها، قضاوت عجولانه و پیشداوری و هم آوایی با عوامفریبی و جوسازی حرف اول را میزند، دلشکسته ام کرد و میکند و برای میهنی که چنین روشنفکران و پیشآهنگانی دارد ناامیدی احاطه ام میکند.
هر چند جوانان و روشنفکران جوان امروزی به مراتب پخته تر و آگاه تر و هوشیارتر از نسل (شور و شعاری) ما هستند و شخصا هر کجا آنها را می بینم برایشان احترام قایلم و حتی در پیروی از نظراتشان احساس خرسندی دارم و تها امیدم به آنهاست.
شاید روزی فرصتی برای درد دل حضوری پیدا شود تا آنروز.

esmail گفت...

محمود گرامی
من واقعا بیاد نمی اورم که کسی را به مزدور بودن ملقب کرده باشم. اگر چنین انفاقی افتاده بیشتر بنویس و یاد اوری کن موفق باشی