آنچه
قرائت میکنم بخشی از نوشته تکان دهنده دوست عزیزم ایرج مصداقی نویسنده
کتاب شریف «نه زیستن نه مرگ» در مورد زندان اوین است. «میکوشم شما را به
۳۳ سال پیش برده و گوشهای از آنچه را که در اوین جریان داشت شرح دهم.
جوخههای اعدام، تیرخلاصزنها، محل اعدام، چگونگی حمل اجساد و شقاوتی که
در این راه به خرج داده میشد...» ادامه مطلب
۱ نظر:
عجب رسمیه رسم زمونه!در این سی و چند سال عکسهای زیادی را دیده بودم که حالم را دگرگون کرده بود. عکس حبیبالله اسلامی، مریم قدسی ماب، و یا پیکره تیره و تار و سیاه و سفید امیر یغمایی ...اما تصویر زندانیان کمسن و سال مشغول در جهاد اوین را تا به حال ندیده بودم. اولین بار بود. دو سه روز است که رهایم نمیکند . تمام روز آن را در ذهنم با خود حمل میکنم. وقتی فرصت پیدا میکنم میآیم پای مانیتور و به آن زل میزنم.بچههای 17 یا 18 ساله. نمیدانم در این عکس دنبال چه میگردم. به تک تک چهرهها نگاه میکنم، قربان و صدقه شان میشوم ....برای آنکه آنها را بهتر ببینم، آنقدر عکس را زوم میکنم که دیگر چهرهها مخدوش میشود. حالم بسیار بد است! کجاست اون کوچه؟چی شد اون خونه؟آدماش کجان خدا میدونه.
ارسال یک نظر