فراق روي تو ما را به سر زند گر تيغ
زخاطرم نرود لطف ان دو چشم بليغ
وصال، آتش شوق مرا چنان افروخت
كه هجر نيز خيال ترا كند تبليغ
چه از رموز دل و جان عاشقان دانند
تكاوران سياست به روزگار، دريغ
چو شرح عشق کنی گاوباز معرکه را
به چهره ،رنگ رخ از خون شود چو چهره ی بیغ
به قتل عشق بمیدان چه شرزه آمده است .........ادامه غزل.
زخاطرم نرود لطف ان دو چشم بليغ
وصال، آتش شوق مرا چنان افروخت
كه هجر نيز خيال ترا كند تبليغ
چه از رموز دل و جان عاشقان دانند
تكاوران سياست به روزگار، دريغ
چو شرح عشق کنی گاوباز معرکه را
به چهره ،رنگ رخ از خون شود چو چهره ی بیغ
به قتل عشق بمیدان چه شرزه آمده است .........ادامه غزل.
۲ نظر:
سواد نامه موی سیه جناب یغمایی
هنوز طی نشده می زنیم بر تخته
سه تار موی شما می کشیم بر دل و جان
چنان سه تار نوازی که سیم بر تخته
جوانبخت
ارسال یک نظر