دریا اشک مادران بود
که جثه معصومش را به آغوش شن سپرد
و جُثه بی جان عروسکیش
مرگ معصومش رابه خاک مهر زد
او با مرگ معصومش
اشک مادران را به ساحل رساندبا
مرگ معصومش
انعکاس فریاد درد پدران شد
با مرگ معصومش
بی شمارها سکوت شکاند
با مرگ معصومش
قلبهای یخ زده را از انجماد در آورد
با مرگ معصومش فرشته نجات شد
برای هزارها گم گشته
با مرگ معصومش
خطی کشید بر بی شرمی
بر بی رحمی
بر بی وجدانی
با مرگ معصومش
آینه شد که از شرم نتوان نگریست
که مرگ معصومش
فریاد تمام معصو میتها ی زیر پا له شده شود
که مرگ معصومش
مهری باشد بر پیشانی زمان
جای گزین مهر نمازهای آلوده به ریا
آلوده به تنفر
آلوده به هرزگی
آلوده به بی رحمی
که مرگ معصومش
خروشی شود بر بنا گوش کویرها
و نه موجی زود گذر بر ساحل شنی
چرا او کودکی بود
هنوز پاک از هر گونه گناه
از هرگونه ریا
به زُ لالی آ ب
به لطافت نسیم
به زیبایی زندگی هنگام طلوع
ب.وحیدی
۱۵ شهریور ۱۳۹۴
۶ سپتامبر ۲۰۱۵
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر