این
بحث در مورد غزوه بنیقُریْظه است که سال پنجم هجری (۶۲۷ پس از میلاد)
اتفاق افتاده و از گذشتههای دور تا همین الآن محل مناقشه است. پرداختن به
این واقعه برای دفاع از دین و آیین خاصی نبوده و در تقابل با نقد
خشونتگرایی و خرافههای مذهبی (که کاری است درست)، نیست. وقایعنمایی و
جنبههای تاریخی موضوع مورد نظر من است. http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=186
۴ نظر:
با درود جناب همنشین بهار
سرکار دوباره ماله رو دستتان گرفتید. بییاییم از این تقدس بازی دست برداریم. مردم معتقد به مسیح این روزها خودشون را برای زادروز پیامبرشان حاضر می کنند، چند روز دیگه هم میشه سال نوی مسیحی. مسلمان فلک زده روز فرار زبونانه و مخفی پیامبرشان را از یک جایی به جای دیگر روز آغاز سال نو میگیره.
شما در مورد کشتار یهودیان مدینه لابد داستان صفیه دختر حیی بن اخطب را فراموش کردید، همون زن نگونبخت که پدر و برادرش را سر زدندو همسرش را زیر شکنجه کشتند وچند روز بعد از کشتار در سن هفده سالگی تن به ازدواج با محمد پنجاه و هفت ساله داد. حالا شما بفرماییدهی غبارزدایی بکنید.
با بهترین آرزو ها
بهروز
این کامنت در انتشار دفعه اول این نوشته همنشین بهار زیر مطلب گذاشته شده بود. همان مسائل را باز هم می شود یاد آور شد.
آمان
همنشین بهار از چیزهای اظهار تعجب کرده است که اصلا جای تعجب ندارد، و این اظهار تعجب یا ناباوری برای آن است که آنچه را که خلاف میل و علائق اوست ، نمی خواهد باور کند. از جمله به مساله تناقض آن کشتار با مثلا رفتار قبلی محمد با فلان قبیله و یا فلان گروه و یا رهنمود فلان آیه قرآن اشاره می کند و از جمله گفته است« با این رهنمود قرآنی هم که هیچکس بار گناه دیگری را بر نمیدارد (وَلاَ تَزِرُ وَازِرَه وِزْرَ أُخْرَی) همخوانی ندارد. یعنی در دستگاه خود محمد پذیرفتنی نیست». خب در این زمینه پیامبر مثلا بر اساس آنچه در سوره توبه (آیه 12 - وَ إِنْ نَکَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا في دينِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ -اگر سوگندهای خودرا ، بعد از عهدشان شکستند وبه دین شما طعنه زدند ، پس پیشوایان کفررا بکشید ، اینها بسوگند شان پایبند نیستند، شاید که دست بردارند ) گفته عمل کرده است ولی آن همه تهدید نسبت به کفار و ضرورت جنگ علیه آنان در قرآن است و نیز حتی با استناد به کتاب دو قرن سکوت دکتر زرین کوب، و رفتار توهین آمیزی که مسلمانان فاتح با ایرانیان داشتند، می توان تردیدهای ایشان در مورد گردن زده شدن متهمان به به همدستی با دشمن برای شکست سپاه پیامبر را ناوارد دانست. از این گذشته گفته می شود که قرآن آیه های ناسخ و منسوخ دارد. یعنی آیه هایی هست که نافی آیه هایی است که قبلا آمده است. اگر به مساله از جنبه تاریخی نگاه بکنیم و پیامبر اسلام را موجودی زمینی و با هداف سیاسی و اجتماعی در نظر بگیریم مساله اصلا تعجب بر نمی انگیزد. او درجنگی موضعی گرفته که آن را به نفع پیش برد هدفش می دیده است و حرفی زده که آن را در جنگ دیگری صلاح نمی دیده بزند. این که اظهار تردید کرده اند که :« باوجود اینکه از پیش خندق (خندقهای جنگ احزاب) وجود داشته، چرا باید دوباره برای گردن زدن آنان خندق حفر کند» اولا دلیلش روشن است، آن خندقهای جنگ احزاب که حتما به اندازه ای عریض و عمیق بوده است که سپاه دشمن نه با پرش با اسب و نه پیاده نتوانسته از آن عبور کند، به عنوان ساخت و سازی دفاعی برای شهر نگه داشته می شده و اگر جنازه ها را در آن می ریختند باید روی آنها را هم خاک می ریختند تا تعفنش باعث آزار اهالی شهر نشود و این به معنی پرکردن لااقل قسمتی از خندق یا کم کردن عمق آن و صدمه زدن به نقش آن به عنوان یک مانع در برابر هجوم دشمن. دیگر این که خندقی که به عنوان گور جمعی مورد استفاده قرار گرفته دلیل ندارد که به همان عرض و عمقی باشد که برای دفن جنازه ها لازم بوده است. در مورد تعداد نفرات هم شک کرده اند که البته می توان پذیرفت که گردن زده شدن این تعداد در یک روز (حتی اگر یک روز یک شبانه روز یعنی 24 در نظر بگیریم)، مبالغه آمیز است ولی خب این می تواند مثل مبالغه های دیگری باشد که شیعه جماعت در مورد صفات و توانایی های علی می کند، اما محاسبه تعداد نفرات محل با تعداد گردن زده شده ها هم یک مقدار اشکال دارد. چون بنا بر روایاتی از این ماجرا، فقط مردان تشکیل دهنده آن رقم 700 یا 900 نفر نیستند، بلکه پسرانی(پسر بچه هایی) را که «موهای زهار»شان در آمده بود، در آن رویداد گردن زدند. به هرحال من واقعا فکر می کنم دنبال اسلام خوب و اسلام بد گشتن و این که پیامبر چه می گفته و بعد چه شده است، در جدال با رژیم کاریست بیهوده و هیچ خیری از آن به مردم نخواهد رسید. بهتر است ریشه را زد. کلا باید نهاد روحانیت کلک اش کنده شود و مردم اصلا نیازی به خواندن شرح غزوات پیامبر و جنگ قریش و یهود با پیامبر ندارند. از این گذشته باید روی مساله ویرانگری اشغال ایران توسط اعراب مسلمان و عوارض شوم آن تحقیق کرد حتی اگر اسلام جا های دیگر در دنیا را بهشت هم کرده باشد
اقاجون اونموقع تو هم بودی صیغه میکردی نادرست حالا بند کن به هزار و چارصد سال قبل محمد هرچی بوده اینی نبوده که ملاها میگن
فقط برای اونهاییکه برای حقیقت مستقل از پیشفرضهای خودشون احترامی قائلند باید گفت که این تشکیک و ادعا تنها حرف همنشین نیست:
به گفته ابن اسحاق، پس از قضاوت سعد بن معاذ، محمد دستور حفر خندق در بازار مدینه برای گردن زدن مردان بنی قریظه را میدهد. حفر چنین خندق بزرگی در مرکز/بازار شهر کوچکی مثل مدینه غیرمحتمل می باشد چون وسط بازار/شهر یک تپه بوجود می آمد که راه عبور و مرور را می بست و موجبات بیماری و حمله جانوران مردارخوار به شهر می شده. این امر از نظر فیزیکی کار طاقت فرسایی است، و هم خطری واضح برای بهداشت عمومی شهر ایجاد میکرده. همچنین در مدینه زمان محمد اساساً امکان اینکه در یک روز ۶۰۰ تا ۹۰۰ نفر را اعدام کنند وجود نداشت. این حادثه حتماً میبایست در خاطره ناظران به عنوان یک حادثه تکان دهنده ثبت میشد، و حتی کسانی که آن را کاملاً قابل توجیه مییافتند هیچگاه آن را فراموش نمیکردند. قلبهای بسیاری میبایست در طول روز بدرد میآمد، برخی سعی میکردند که مقاومت کنند و برخی فرار، برخی توبه میکردند. شمشیر کسانی که اعدام را انجام میدادند باید کند یا شکسته میشد. علی و زبیر که افراد را گردن میزدند میبایست به مشکلات متعددی برخورد کنند و شاهد جنبههای مختلفی از ذات انسان در آن روز میبودند. ولی در اقوالی که از علی و زبیر بر جا مانده، هیچکدام یادی یا اشارهای به این روز نمیکنند. اگر چه از زبیر اقوال زیادی در دست نیست ولی در نهج البلاغه اشارهای به این موضوع نشدهاست. کشتن این تعداد بدست علی غیرقابل تصور است زیرا علی به مهربانی و صداقت شهرت دارد و بعنوان مثال پس از جنگ جمل، علی اندوه و غم خود را نشان داده و بر مردهها گریست، و حتی برای دشمنانش دعا کرده.
فاصله بین مدینه و بنی قریظه حدود ۶-۷ ساعت پیادهروی بوده (بگفته ابن اسحاق مسلمانان ظهر حرکت کرده و هنگام نماز عشا به بنی قریظه رسیدند). چرا محمد همه آنها را به مدینه آورد؟ بهتر نبود که اعدام یهودیان را خارج از قلعه شان انجام دهد؟ اینگونه مشکل امنیت اسرا و بهداشت عمومی مدینه حل میشد. اگر میخواستند که به مدینه بیایند، چرا به سمت خندقی که حدود یک ماه قبل کنده شده بود نرفتند؟ آن خندق دور نبود. در طول مسیری که مردان، زنان و بچهها به سمت مدینه حرکت میکردند (که باید بدلیل سرعت کم کودکان و افراد مریض ۱۰ تا ۱۱ ساعت طول کشیده باشد)، هیچ کسی بجز Amr b. Suda al-Qurazi قصد فرار نکرد؟ هیچ کس بجز Rifa b. Samawal al-Qurayzi اسلام را نپذیرفت تا از مرگ نجات پیدا کند؟ چگونه خندقها را در یک روز کندند و آن را پر کردند؟
ابن اسحاق نوشته که مردان بنی قریظه پیش از اعدام در خانه زنی از بنی نجار زندانی شدند. استدلال شده که پذیرش جاگرفتن صدها نفر در یک خانه سخت است. بعلاوه در هیچ یک از آثار جغرافیایی مدینه، به خندقهای حفر شده که ادعا میگردد در آنها یهودیان کشته و دفن شدهاند، اشاره نشدهاست. هیچگونه نشانه، یا نوشتهای که به آن مکان اشاره کند نیز وجود ندارد (مشروح ماجرا رو در رایانشونی زیر میشه خوند).
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%82%D8%AF_%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D8%AA_%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%B3%D8%AD%D8%A7%D9%82_%D9%88_%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%AF%DB%8C_%D8%A7%D8%B2_%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%85_%D8%A8%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D9%82%D8%B1%DB%8C%D8%B8%D9%87
مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
بر و بچه های اسیر لیبرتی یادتون نره!
رفیق سائل.
ارسال یک نظر