دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۴ دی ۱۶, چهارشنبه

گفت و شنود با اسماعیل وفا یغمائی قسمت نوزدهم.یک اشتباه هزاران جسد را بر زمین میریزد. همنشین بهار


۶۹ نظر:

منصور لرستانی گفت...

درود بر مجاهدین خلق و رهبران پاکبازشان که پرچم مبارزه علیه سیاهترین رژیمحاکم بر ایران را برافرشتند. تاریخ ایران خود قضاوت خواهد کرد نگران نباشید

بابک اشرفی گفت...

اوج بریدگی یعنی نفی مبارزه با حکومت اخوندی و در سال 1360 نفی مبارزه مسلحانه با آخوندهائی که تا همانموقع خون کرد و فارس و ترک و ترکمن را ریخته بودند و همه ازادیهایسیاسی را سرکوب کرده بودند
درود بر شیر غران اخوند ستیز مسعود رجوی

ناشناس گفت...

از گفته‌هایتان پیداست که خواهان بقای این رژیم هستید و این یعنی ضد انقلاب. تعارف که ندارد. ضد انقلابید شما.
اما بدانید که به زودی جرقه جنگ بین دولت سعودی و رژیم آخوندی زده خواهد شد و با عملیاتی قاطع شبیه آنچه در یمن پیش آمد، نهایت کار، جوری خواهد شد که هسته های مقاومت کار را یکسره می کنند و شما مزدوران به خاک سیاه خواهید نشست و برادر مسعود و خواهر مریم در ایران آزادشده فردا، گلباران خواهند شد. به کوری چشم شماها سودان و بحرین و کویت هم کنار عربستان هستند علیه رژیم. سینا

ناشناس گفت...

خانم مهر تابان، رفته بودند گل بچینند که بهشون خبر دادند یکشنبه ۱۳ دی ، مادر بهکیش جان سپرده است. البته همان روز یکشنبه ایشان هم از این خبر، با خبر شدند ولی خب، مشغول انقلاب ایدئولوژیک بودند و رفته بودند گل بچینند!

حالا تشریف فرما شدند و بعد از دو روز تاخیر ، وقتی به گوششان رسید که خیلی سه شده، شما که برای فوت مادر شیوخ عربستان پیام می دید، برای مادر شهیدان چنین کاری نکردید و همه اش مشغول انقلاب ایدئولوژیک شدید.
بعد از دو روز تاخیر، ایشان هم جنبیدند و امروز سه شنبه ۱۵ دی یک پیامک کلیشه ای صادر فرمودند. پیام

ناشناس گفت...

تاریخ قضاوت کرده و به قول آقای یغمایی نتیجه روی میز است.منتها شما خودتان را به کری و کوری میزنید. آخر عاقبت را ببینید کجا اتوبوس انقلاب نوین را پارک کردیم:روبروی کاخ شیخ سلمان سعودی!!؟
اسفندیار

ناشناس گفت...

امیدوارم هسته های مقاومت با همت ملت شریف ایران کار را یکسره کرده و ملتی را از نکبت حکومت اخوند نجات دهند به امید خدا اللهم انصر المجاهدین
سیف الله

فروزنده رحیمی گفت...

این تفسیر و تحلیل یک فردی است که از جنبش بریده و در نا امیدی دست و پا میزند. جنبش مقاومت استوار وجود دارد حتی اگر فقط مسعود رجوی و چند مجاهد بمانند آخوندهای گندیده محکوم به شکستند آنوقت ببینیم جناب یغمائی و همنشین بهار اگر از تف لعنت مردم نجات پیدا کنند چه تحلیل و تفسیری دارند

ناشناس گفت...

فروزندەی رحیمی نکند فکر کردی در ایران هم همه به هم تف لعنت می کنند؟ نکنه ایران رو هم با اشرف و لیبرتی اشتباه گرفتی ؟

سهراب

ناشناس گفت...

سینا جان این رژیم بدون مجاهدین و رهبر غایب و اشتباهاتش تا الآن نمانده بود . این را با اطمینان می گویم . اگر شیر غایب و اشتباهاتش نبود ، این رژیم تا الآن تمام کرده بود

سهراب

کوچک مصدقی گفت...

شما و امثال شما در یک کلام از بیخ و بن فرو ریخته اید و سی وشش سال مبارزه قهرمانانه با ارتجاع حاکم بر ایران را نمی بینید و شما اینقدر مزخرفات میبافید که حتی ارزش یک جواب ساده را هم ندارید
درود بر رجوی مصدق زنده و پایدار ایران معاصر
ننگ بر حکومت آخوندی و حامیانش

ناشناس گفت...

بقول خودتان چهل ساعت حرف زده اید! چه حرف زده اید حرف مفت زده اید که بیشتر اوقات باعث خنده میشود من هم وقتم را در حقیقت تلف کردم و رفتم و این چهل ساعت را گوش دادم واقعا تمام مزخرفات بی پایه بود که بیشترش بدرد ملای جنایتکار میخورد البته بدرد انها هم نمیخوردزیر خیل بیشتر را سایتهای رنگ و وارنگش میزنند کسی هم کوش نمی کند حالا این چهل ساعت چه چیز تازه دار هیچ ندارد جز یک مشت حرفهای بی پایه و یا خنده دار که اکثر کسانی که میشنوند میخندند عوض اینها بهترش این بود بروید یک سینمائی فیلمی تماشا کنید وقتتان بهتر صرف میشود
ایرانی

ناشناس گفت...

«ایسوس» انقلاب می‌کند! خانم مهر تابان به‌مناسبت میلاد مسیح و آغاز سال ۲۰۱۶ میلادی، ضمن پیامی (که مکتوب آن در سایت مجاهدین موجود است)، ترم های «انقلاب ایدئولوژیک» را به دهان عیسی بن مریم گذاشته! و با دست بردن در بایبل (انجیل)، تقلب می‌کند. در پیام مزبور، جمله ای را که مطلقاً در انجیل وجود ندارد (هیچ عشقی بزرگتر از این نیست که برای دیگران زندگی خود را بپردازیم) به انجیل متی، (فصل۹، آیه ۱۷) ربط می‌دهد. البته هم عشق خوب است؛ و هم فدا کردن، اما تقلب چرا؟ آن هم در کتاب انجیل؟ ایشان ترم «می‌توان و باید» را هم به انجیل مرقس، فصل ۹، آیه ۲۲، چسبانده، که برچسبی نا چسب است. چون محتوای آیه فوق اصلاً چیز دیگری است. البته می‌توان و باید در برابر هر مستبد و دغل‌کاری ایستاد. می‌توان و باید در برابر رژیم آخوندی ایستاد. و می‌توان و باید عملکرد مشابه با رژیم را در اضداد رژیم نشانه گرفت. اما ربط دادن تمایلات خود و ترمهای سازمانی، به انجیل و عیسی بن مریم، خیلی خنده دار است ضمن اینکه تئاتر «انقلاب ایدئولوژیک» را هم بیش از پیش زیر سئوال می‌برَد.
پرسان

ناشناس گفت...

داش منصور. شما ضمن درود به این و آن (در مورد سازمان مسعود رجوی) نوشته اید: «تاریخ ایران خود قضاوت خواهد کرد نگران نباشید»

کسی نگران نیست عریز. ضمن اینکه تاریخ ایران هم اکنون هم قضاوت خودش را کرده است. شما در جریان نیستی و یا نمی خواهی باور کنی. لر بختیاری

ناشناس گفت...

و انقلاب بریدگان را از تشکیلات بیرون میریزد
حمید خواجوی

م.ح فرانسه گفت...

ای کاش عوض نوشتن چرندیات در باره این گفتگوی بسیار با ارزش و منصفانه این گفتگوها را گوش میدادید و بعد نظر مینوشتید

ناشناس گفت...

سلام به بابک اشرفی
بابک عزیز، چه کسی مبارزه با حکومت آخوندی را نفی کرده است؟
من هم این گفتگوها را – همه اش را – شنیده ام. اصلاً چنین چیزی را که شما نوشتی، برداشت نکرده ام.
موضوع نه نفی مبارزه، بلکه نقد مبارزه مسلحانه با رژیمی است که گرچه مشروعیت ایدئولوژیک (و تاریخی) نداشت اما مشروعیت سیاسی داشت. اینا که دیگه منکر نیستی؟
ببین بعد از پذیرش آتش بس (نوشیدن جام زهر) در جنگ ۸ ساله، بعد از برکنار کردن آیت الله منتظری و پس از اعدام زندانیان سیاسی در سال ۶۷، وقتی چندی بعدش خمینی درگذشت باز انبوهی از مردم (واقعاً بی شمار مردم، حدود ۴ میلیون) پشت جنازه اش بودند. او نا حق بود. اما مشروعیت سیاسی داشت. حرف حق آقای یغمایی هم همین است.
به امید پیروزی بر این رژیم بی همه چیز
رعنا

ناشناس گفت...

فروزنده خانم اگر کسی از یک دستگاه عفن و مجموعه ای که فقظ شعر و شعار تحویل داده و بی مروتی پیشه کرده، ببرد، کار بسیار درستی کرده است.
خانم محترم کدام جنبش؟ این به اصطلاح جنبش، برای نسل جوان کدام خوراک فکری را تدارک دیده است؟ حتی در مورد همین انقلاب ایدئولوژیک جز درود و سرود و شعر و شعار، و نوارهایی که پخش همه آنها (بدون سانسور) آن را رسوا خواهد کرد، بحثی، جزوه ای، و کتابی نوشته اند که به پرسشهای مربوط به آن پاسخ دهد؟
البته آخوندها گندیده هستند ولی این واقعیت، واقعیات دیگر را در سازمان مسعود رجوی (از جمله آنچه در سطور پیش نوشتم) نمی‌تواند بپوشاند. بانو

طور گفت...

از کرامات شیخ ما چه عجب...
آقا منتظر حمله سعودی به ایران است تا بعدش هسته های مقاومت کار را یکسره کنند. آهان یادم آمد همان هسته های مقاومت که چند سال است فرمان برپا گرفته اند. پس تا الان که برپا میدانند اونها هم منتظر برپای سعودی بودند. هسته های مقاومت شیوخ سعودی برپا. شیوخ منطقه برپا. البته شما شیوخ منطقه اصلا نیاز به انقلاب و طلاق ندارید. فقط برپا.. تا اصالت وریشه داری مبارزه مسلحانه ی 34 ساله در میهنمان را اثبات کنید.حالا اگه این دفعه هم جنگ در نگرفت طوری نیست. به یگانهای مقاومت در داخل میگیم اینقدر ناخن بزنن تا بالاخره یکی پیدا بشه جنگی رو شروع کنه اونوقت ما هم برپا شیم.
آخه خجالت نمیکشی آقای سینا این شیوه تفکر یک انقلابیه؟ خوب اگه این شیوه جواب داشت خوب صدام که داشت می جنگید عزیز جان. حالا دل خودتم خوش کردی که نمیدونم فلان شیخ و بهمان کشورم کمک عربستانن. عزیز جان نه شیوخ رو شناختی نه آخوندها رو نه از انقلاب و تغییر بنیادی جامعه اطلاع درستی داری. برای رجوی شماها خوبین که هر چی بگه شما بگین به به عجب تحلیل مشعشعی.
آقای سینا شکست خوردگی این جنبش را در سطح تئوری در میزان فهم امثال شما از مفهوم انقلاب بخوبی میتوان دید.
گمان مبر که از کح فهمی تو خوشحالم. نه هرگز. هر گونه کج فهمی و سطحی نگری به نفع ضدانقلاب و نیروهای مرتجع است.


آن هنگام که واژه شیرین انقلاب را زیر لب زمزمه میکردیم؛ در سستی و بی رمقی اعتمادی کاذب هرگز ندانستیم که خنجر خیانت چسان تا اعماق فلب و روحمان خلیده است.

ناشناس گفت...

اقاى يغمائى
با احترام به صداقت شما و با تاسف از اينكه شما تفاوت ايدئولوژيك بين بنيانگذاران و اقاى رجوى ميگذاريد
اقاى رجوى ممكن است شخصيتأ متفاوت باشد. ولى به لحاظ عقيدتى حاصل سيستم بنيانگذاران هست.

رضا

ناشناس گفت...

آقای یغمایی
سلام
من این جوری شنیدم که گویاآقای همنشین گفتند که این گفت و شنود آخرین گفتگوی شماست
در این گفت و شنود ها با شخصیت شما آشنا شدیم . چقدر حرفاتان دردمندانه و دلنشین بود . کاش رابطتان را با مخاطب ها قطع نکنید . شاید در یک موضوعی ادبی یا سیاسی یا تاریخی یا نقد مذهبی هر چند مدت یک قایل صوتی تهیه کنید. کاش ارتباط صوتیتان را با مخاطباتان قطع نکنید. صدای گرم و صمیمی دارید

پیر مغان گفت...

اقا این دنیا تمامش همینه درد و رنج و ناراحتی هر کس هم نقشی دارد دست خودش نیست شرایط تعیین میکند تنها پس از موت است که انسان نفسی میشکد و راحت میشود البته باید زندگی کرد ولی اینور همین طور است شلوغ و دردناک هر وقتی یک چیزی هست دیگر

ناشناس گفت...

سلام بر آقا رضا
در ویدئوی قسمت نوزدهم در دقیقه ۷۷ (۱/۱۷) اشاره میشود که مسعود رجوی تنها عضو یاقی مانده از مرکزیت اولیه بود و...و...
اما چنانچه به نظر شما، ایشان «به لحاظ عقيدتى حاصل سيستم بنيانگذاران» است، می‌بایست پرتوی از شخصیت و رفتار محمد حنیف نژاد و سعید محسن را در عملکرد و قضاوتهابش ببینیم. اما متاسفانه چنین نیست و از این نظر وی بیشتر به تقی شهرام و شخصیت تهمت پراکن وی شبیه شده و بر نقاط مثبت خودشان، خودشان خط کشیده اند که ای کاش چنین نبود. محمد

الف. سالمی امریکا گفت...

به خدا سوگند اگر ذره ای انصاف و حقیقت بینی و صداقت در رهبر عقیدتی و اطرافیانش مانده باشد میفهمند این گفتگوی بسیار بسیار ارزشمند و منصفانه میتواند چشمهای انان را بر لبه این پرتگاه باز کند و شاید کاری بکنند من با سخنان پایان صحبت اقای یغمائی موافق نیستم که همه چیز بپایان رسیده است و مرگ طبیعی اعضا و رهبران دفتر را میبندد اخر این سازمان هرچه بوده سرمیایه این ملت ستمدیده بوده و نباید اینطور بباد رود ای رهبران بیدار شوید ای اعضا بیدار شوید شما حق ندارید این سازمان را با این پنجهسال کارنامه از بینش ببرید والله خدا از شما نمی گذرد که این همه خون جگرها بباد رود بیذار شوید و بیدار شوید

esmail گفت...

دوست گرامی سلام. نه این اخرین گفتگو نیست و ادامه دارد البته بار اصلی ونیز زحمات تکنیکی بر عهده همنشین گرامی دوست قدیمی دوران دانشگاه و شورها و امیدهاست که چهل و چهار سال است از ان ایام میگذرد در همین جا از همنشین بهار و زحماتی که کشیده و میکشد تشکر میکنم و شادی تن و جان و سلامت و امید را برای او آرزو میکنم

آذر گفت...

با درود به آقای یغمائی؛
من آنقدر که میفهمم و مشاهداتم در سی خرداد و پس از آن و عکس العمل مردم را مرور میکنم دقیقاً برداشت دیگری دارم که باز کردن آن با فاکتهای مردمی بحث مفصلی است فقط بسنده میکنم به اینکه بعد ازاعدام هر شب سیصد تا سیصد تا بغض گلوی مردم را گرفته بود و شعار مرگ بر خمینی بین ملت رفته بود تا اینکه هفت تیر بوقوع پیوست یادم میاید در محله ای که مخفی بودم مردم شرینی پخش میکردند و حتی سوپرمارکتها شرینی و آب نبات به مردم میدادند نیروهای رژیم سرخورده در خود فرو رفته بودند و همه انتظار اعلام یک تظاهرات عمومی مسلحانه از طرف سازمان بودند خیلی از میانسالان ومجربین جامعه برای سازمان مخفیانه پیام میدادند که الان رژیم در کماُ است کار را تمام کنید، مردم حالا آماده بودند و اگر سازمان لحظه ضروری را درک میکرد و در همان روز قیام میکرد حمایت مردم را داشت و صددرصد موفق میشد و رژیم را به زباله دان تاریخ میانداختاماّ سازمان درست برعکس عمل کرد و از ما خواست از مخفیگاه بیرون نرویم حتی نشستهای نیرویی را نیز به تعویق اندازیم.بنظر من اشتباه سازمان سکوتش بعد از هفت تیر بود و پس از اینکه رژیم خودش را جمع و جور کرد عملیات پنچ مهر را انجام داد که شکست خورد شاید همه ما هم در عملیات پس از هفت تیر کشته میشدیم ولی میشد یک سر فصل برای مقاومت و پشتوانه بسیار با ارزش که هر عملیات مسلحانه علیه رژیم را مشروعیت میبخشید و مردم کیفاً باز هم سازمان را خلقی میدیدند نه پسیو و وارفته که خودش و نیروهای اصلیش به خارج فرار کرده اند و خلق قهرمان را بی سلاح و بی پناه دم تیغ خمینی تنها رها کرده است

ناشناس گفت...

خدا آخر عاقبت این کشور را به خیر کنه ؟ از یک طرف سرداران هسته ای داخل کشور دنیا را تحدید به جنگ هسته ای میکنند . از طرف دیگر مریدان شازده خواهان جنگ عربستان با ایران و تشکیل مقاومت هسته ای هستند. در پاسخ به این ماجرا جویان هسته ای باید گفت که هسته اصلی تفکرات شما از ارتجاع پوسیده ریشه گرفته است.آخه سینا جان ؛ تشکیل هسته مقاومت با کمک ارتجاع آل سعود علیه ارتجاع آخوندی و پان ایرانیست های رو به رشد داخل کشور یعنی جنگ داخلی. بیخود نبود مهر تابان از فوت شیخ سعودی عزای ملی اعلام کرد. کوروش پاکزاد

دور بین گفت...

عربستان زادگاه محمد واسلام است و عربستان سعودی پرچمدار اسلام منطبق با قرآن یعنی همان اسلام اولیه است اقای رجوی هم مسلمان است و معتقد به الله و قران و محمد هر دو هم با اخوندها تضاد دارند بنابراین در عالم سیاست خیلی هم عجیب و غریب نیست که هسته های مقاومتی ایجاد شود و از شرایط منطقه استفاده کند در خاور میانه همه چیز ممکن است اتفاق بیفتد

esmail گفت...

اقای رضای گرامی
محمد حنیف نزاد در یک فاصله چهل و پنجساله از زمان معاصر ایستاده است من اگر چیزی اشاره میکنم به واقعیت منش و اخلاق اوست و نه تائید همه چیز در دوران معاصر بحث بر سر محمد حنیف نیست بلکه خود خداوندی با نام الله روی میز است وکتاب مقدس و ائینش با یک و نیم میلیارد پیرو اینجا باید برای روشنفکر واقعی تعیین تکلیف شود
با درود

برادر عارف قزوینی گفت...

اون شیخ هسته ساز پایش به لب این مملکت برسد کاری میکنیم که تا آخر عمر نتواند از سجده برخیزد!!

ناشناس گفت...

به باور دکتر پیمان، در حکومت مطلقه فردی، فرمانروا نماد نظام سیاسی است. از این‌رو هر تهدیدی علیه او، اقدامی بر ضد امنیت و موجودیت نظام و کشور تلقی می‌شود. این‌چنین، اعمال قهر و خشونت و ایجاد رعب و ترس، ازجمله لوازم اساسی ثبات و پایداری حکومت‌های استبدادی بوده است.

ایشان معتقد است که ماجرا به این‌جا ختم نمی‌شود؛ در ذهن حاکم خودکامه، دغدغه‌ی حفظ اقتدار و امنیت شخصی، به‌تدریج جایگزین دغدغه‌ی تأمین امنیت برای کشور می‌شود.

افزون بر اینها، در بررسی مولفه‌ها و علل بازتولید و ادامه‌ی وضع استبدادی در ایران، دکتر پیمان «آمیختگی قدرت سیاسی با امر قدسی» را به‌مثابه‌ی یکی از موثرترین عوامل فرهنگی تداوم پادشاهی مطلقه، مورد تأکید قرار می‌دهد.

به باور او، نخستین درسی که مردم ایران از تداوم و تسلسل هجوم‌ها و خشونت و نیز توالی شکست و ناکامی در مبارزه با بی‌عدالتی و ناامنی و استبداد و اشغال‌گری آموختند، «پرهیز از رویارویی و ستیزه‌جویی با متجاوزان در شرایط نابرابر» بود. مردم ایران، مسیر غیرمستقیم مقابله و اشکال مقاومت منفی و مدنی و نیز مقاومت فرهنگی در سایه تعامل و همکاری میان خود را برگزیدند. آنان با اتخاذ این مشی و شیوه، از اضمحلال کامل موجودیت ملی و فرهنگی و تاریخی میهن خود جلوگیری کرده‌اند

کاچی

ناشناس گفت...

باند حسین توتونچی و رضا فلاح و... یعنی محفل گندیده موسوم به اتحاد زندانیان سیاسی که آنچه در آن نیست اتحاد و حرمت زندانی سیاسی است مجدداً به هرزه گویی و هرزه نویسی افتاده است.
تشکل مزبور بعد از گزارش ۹۲ (آقای مصداقی)، به خواست «برادر حبیب» و بخش استخبارات مربوطه، سرهم بندی شد.
در ویدئویی یکی از رفقای توتونچی (سعید مقصودی از زندانیان دهه ۶۰ که بنده، در وکیل آباد مدتی همبند وی بودم) با سخنان لغو، پا روی وجدان خودش می‌گذارد.
نامبرده که ۲۰ سال حکم گرفته بود اما سال ۶۹ آزادش می‌کنند!! به جای اینکه بگوید چرا بعد از قتلعام زندانیان مقاوم وکیل آباد، آزاد شده، لاف در غربیی می‌زند و دُرافشانی میکند.
https://www.youtube.com/watch?v=mn_2OGzHmUU

باند مرتجع مزبور، بهتر است پاسخ سئوالاتی که آخز گزارش ۹۳ آمده یا آنچه را در گفت و شنود شما طرح می‌شود، با استدلال و برهان بدهد و همه را مستفیض فرماید.
هرزه گویی و هرزه نویسی دیگر اثر ندارد. همبند

ناشناس گفت...

محمد قرائی (کاسب مقیم سوئد)، در نوشته‌ای که سایت هرزه نویس آفتابگردان هم منتشر نموده، با عنوان «آخوندها باد کاشتند، طوفان درو می‌کنند » ، بعد از اشاره به حرفهای کلیشه ای نشستها و کال کنفرانسها (ازنشانه های دوران تغیییر، ازجمله سرعت تغییرات وتحولات درکشور، منطقه و جهان است. دردهکده بزرگ جهانی، اتقاقات مثل ظروف مرتبطه دریکدیگر تاثیرمتقابل می گذارند و...) -
به سبک بازجویان سعودی صحبت از «مجازات شیخ نمر» می‌کند.
شیخ مربوطه ممکن است افکاری ارتجاعی از نوع خامنه ای و مسعود رجوی داشته باشد، اما به کار بردن واژه «مجازات» خیلی با معناست!
نامبرده با شرح واکنشی که اعدام های عربستان در جمهوری اسلامی برانگیخته (که البته محکوم است جه مشکوک باشد چه بفرموده) -
با خوشحالی از اینکه «دولت عربستان تردید نکرد... و تمامی روابطش با تهران را قطع کرد و کشورهای سودان، بحرین، کویت، امارات متحده عربی ، جیبوتی ، تونس ، مصر و... هم کم وبیش ازعربستان تبعیت کردند» - عملاً عملیات جنایتکارانه شیوخ فاسدی چون ملک سلیمان و عادل الجبیر را علیه مردم فقیر و معترض یمن توجیه می‌کند!!
تنها نکته درست در مقاله فوق، اشاره به تبهکاری و فساد رژیم حاکم بر ایران است که نکته واضعی بود و هست. اما به چه دلیل جنایات عربستان توجیه میشود؟ چون از مابهتران منتظر جرقه و جنگ هستند؟!! تا حرف «برادر مسعود» تحقق یاید که مدتها پیش فرمان داد: هسته های مقاومت بر پا...بر پا...؟
واقعاً ما به کجا رسیده ایم؟ سلام

آدمیت گفت...

آقای یغمایی عزیز،
از شما صمیمانه سپاسگزارم، بخاطر روشنگریهایتان و این سلسله مصاحبه ها. امیدوارم اینگونه مصاحبه ها را در مسایل پایه یی و اساسی که نسل جوان میهنمان به آنها در مبارزه با رژیم خونخوار آخوندی و برافکندن آن و بنا نهادن یک نظام مبتنی بر سکولاریسم، دموکراتیسم و حقوق بشر و عدالت اجتماعی، سخت نیازمند است ادامه دهید.
برای من که همچون خود شما همه جوانی و همه امکانات مادی و معنوی و منجمله زن و فرزندان و ... را در راه آزادی مردم ایران و خوشبختی و سعادت آنها در اعتمادی مطلق به آقای رجوی در طبق اخلاص گذاشتم و تمامی امید و آرزویم رهایی مردمم از شر ستم آخوندی بود، یک هدف و یک آرمان برایم شاخص بود و آن رهایی مردمم از هرگونه قید و بند بنده ساز و جهل و ستم و بی مروتی و تحقق جامعه یی آزاد، دموکراتیک مبتنی بر مبانی حقوق بشری و عدالت اجتماعی، تا دیگر در میهنمان شاهد اعدام، شکنجه، شکستن قلم ها، پدیده یی به نام زندان سیاسی، فقر و فحشا و اعتیاد و ... نباشیم. پدر و مادری شرمنده فرزندش بخاطر فقر و ناداری نباشد و کسی شب را با شکم گرسنه بر بالین نگذارد.
اما افسوس. قافله یی که قافله سالارش آقای رجوی بود ما را نه در جهت مقصد و محراب آزادی که بسوی دیگر و در خلاف جهت آن سمت داد و هر قدر هم امثال من و شما و کسانی که هم اکنون در کسوت یک مجاهد با سیستم ایشان کار می کنند، با صداقت و ایمان، تمام توان و انرژیمان را گذاشتیم بر سرعت این قافله در خلاف جهت افزودیم. در نتیجه همه انرژی ما به کژراهه رفت و با سرعت بیشتری از هدف دور و دورتر شدیم، تا آنجا که دیگر پس از شکستهای استراتژیک و سیاسی ناشی از توهم و خودبزرگ بینی آقای رجوی پس از سی خرداد 60، ایشان با استفاده از تاکتیکهایی که بسیار در استفاده از آنها مهارت دارد، تمامی سازمان را نهایتا در سال 63 مصادره کرد و آنرا به مثابه ملک طلق خودش به تصرف خود در آورد و سپس آنرا مهریه همسر سومش نمود.

ادامه دارد

آدمیت گفت...

قسمت دوم:

بسیار دردناک است نوشتن این سطور برایم. همواره آرزو می کردم که آقای رجوی در جایگاهی بسی رفیع تر از دکتر محمد مصدق و ستارخان، رهبری این جنبش را با آرمانهایی که در ابتدا نوشتم به پیش می برد، چرا که او مبارزه با رژیمی را در دستور کار خود قرار داده بود که بسا مهیب تر از دیکتاتوری های کلاسیک، با تکیه بر باورهای دینی مردم یک دیکتاتوری وحشی دینی را پایه ریزی کرده بود.
من با شما کاملا موافقم که اگر آقای رجوی به یکباره اطلاعیه شروع مبارزه مسلحانه را پس از سی خرداد 60 صادر نکرده بود و همچنان با خمینی و حاکمیت ارتجاعیش که ریشه در اعماق تفکر مذهبی جامعه آخوندزده ما داشت به مبارزه سیاسی ادامه می داد، خمینی و رژیم آدمخوارش که در آن روزها خیل جوانان را سوار بر اتوبوسها از همه شهرها و روستاها روانه جبهه های جنگ می کرد و آنها را در سنین نوجوانی به تنور جنگ می ریخت، خیلی زودتر زیر علامت سوال جامعه مذهبی می رفت و می توانست با جذب قلوب مردم تشنه آزادی و صلح، زمینه های برافکندن این نظام پلید و اهریمنی را بریزد و یقینا این امر با هزینه یی بسا کمتر محقق می شد. اما این نشد. چرا نشد؟
به نظر من دلیل این چرایی را باید نسل ما که تجربه این شکست را بردوش دارد به نسل های بعدی منتقل کند تا دیگر آنها به بی راهه نروند و این کاری است که شما بخوبی به آن مشغولید و برایتان در این راستا آرزوی موفقیت می کنم.

ادامه دارد

آدمیت گفت...

قسمت سوم:

اینکه می گویید نخستین بریدگان پس از سی خرداد 60 خود رهبر و دفتر سیاسی بود سخنی کاملا بجا و درست است. قطعا اگر در دفتر سیاسی بودند کسانی که همچون آقای پرویز یعقوبی در برابر اشتباهات آقای رجوی می ایستادند و او را به عنوان اولین و آخرین مسوول مورد انتقاد و حسابرسی قرار می دادند، کار به اینجا نمی کشید و پس از اعدام چندین هزار از بهترین فرزندان مردم توسط خمینی، جلوی اشتباهات بعدی آقای رجوی در رفتن به عراق و هم پیمانی با رژیم صدام و کشته های بعدی گرفته می شد، و امروز شاهد ترکتازی شخص ایشان و پافشاری وی در نگهداشتن کسانی که همچون من و شما در سودای آزادی به ایشان اعتماد کردند، در لیبرتی و عراق و طعمه قراردادن آنها برای رژیم آخوندی نبودیم و خونهای دیگری از بهترین کادرهای ارزنده بر زمین نمی ریخت. اما هیهات.
من بر این باورم که سازمان مجاهدین همچون ارثیه یی که ثمره خون بنیانگزاران و یارانشان بود به آقای رجوی رسید و ایشان در انقلاب ضد سلطنتی، توانست با تکیه بر همان خونها و صداقت و فدایی که در آنها بود، نیروی عظیمی از طیف های مختلف اجتماعی را جذب سازمان کند، اما از آنجا که شایستگی لازم را نداشت، این سرمایه عظیم را برباد داد.
بخوبی بیاد دارم وقتی در اوایل سال 1364 از مسوولین سازمان سوال می کردم که چطور حاضر شدید همه ما را که همه هست و نیستمان را نثار سازمان کرده بودیم یک شبه پس از سی خرداد رها کنید و خودتان روانه خارجه شوید و امثال منی را با همسر و فرزندان خردسال آواره و دربه در نمایید، بطوریکه چند سال نه فقط خودم که همسر و فرزندانم را که در سنین خردسالی بودند در معرض مرگ توسط رژیم خمینی قرار دهید؟ بدون کوچکترین احساس تناقضی پاسخ می دادند که: "خب ما الاهم و فی الاهم کردیم". می گفتم خب حالا بعضی مثل من امکاناتی داشتند که حدود سه سال مخفی شوند و آواره، آن نوجوانان دانش آموز و دانشجو چی؟ می گفتند: " آنها سربازان جنبش بودند، مهم مسعود و مسئولینند که آنها را خارج کردیم".

ادامه دارد

آدمیت گفت...

قسمت چهارم:

بخوبی بیاد دارم وقتی در اوایل سال 1364 از مسوولین سازمان سوال می کردم که چطور حاضر شدید همه ما را که همه هست و نیستمان را نثار سازمان کرده بودیم یک شبه پس از سی خرداد رها کنید و خودتان روانه خارجه شوید و امثال منی را با همسر و فرزندان خردسال آواره و دربه در نمایید، بطوریکه چند سال نه فقط خودم که همسر و فرزندانم را که در سنین خردسالی بودند در معرض مرگ توسط رژیم خمینی قرار دهید؟ بدون کوچکترین احساس تناقضی پاسخ می دادند که: "خب ما الاهم و فی الاهم کردیم". می گفتم خب حالا بعضی مثل من امکاناتی داشتند که حدود سه سال مخفی شوند و آواره، آن نوجوانان دانش آموز و دانشجو چی؟ می گفتند: " آنها سربازان جنبش بودند، مهم مسعود و مسئولینند که آنها را خارج کردیم".
امروز هم شاهد همین رویه ناجوانمردانه در نگه داشتن مجاهدین در لیبرتی و عراق از 2003 تا کنونیم و دقیقا شاهد پاسخهایی از همان دست توسط همان مسئولان که به اروپا گریخته اند و خود را از جهنم عراق نجات داده اند هستیم.
آیا این رویه با رویه بنیانگزاران سازمان تطابق و همخوانی دارد؟ قطعا نه.
این رویه یی است که ریشه در فرصت طلبی محض و "پراگماتیسم تشکیلاتی" دارد. آیا اگر این رهبری همچنان همانند بنیانگزارانش آرمانش آزادی، رهایی و عدالت اجتماعی و همه شعارهایی که این سازمان از ابتدا می داد بود، به چنین ورطه یی می افتاد؟ یقینا نه.

آدمیت گفت...

قسمت پنجم:


این هدف سازمان است که بجای آنکه اصالت را به مردم و رهایی مردم از زنجیرهای استبداد و ارتجاع آخوندی بدهد و خود را به مثابه ابزاری در تحقق آن در دست مردم و برای مردم ببیند، تغییر کرده و صد و هشتاد درجه تغییر جهت داده و اصالت را بجای مردم به رجوی می دهد و کسب قدرت سیاسی توسط وی. بهر قیمت و به هر وسیله. یعنی فرصت طلبی مطلق. و در این راه از ریخته شدن خون نزدیک ترین یارانش هم دریغ نمی کند.
همه ما شاهد بودیم که در عراق در این سی سال چه بر فرزندان مردم ایران چه گذشت. حتی اگر فرض کنیم رفتن به عراق هم عملی سنجیده و از سر مسئولیت برای اتمام جنگ و سرنگونی رژیم خمینی بود، پس از آتش بس دیگر چرا باید ایشان اصرار بر ماندن در عراق می کرد؟
بارها خود من برای ایشان نوشتم که ماندن در عراق کار درستی دیگر نیست، نه بلحاظ سیاسی و نه استراتژیک. اما ایشان به قول خودش در ابتدای رفتن به عراق که می گفت اگر ماندن ما در آنجا دو سه سال بیشتر طول بکشد می سوزیم هم وفادار نماند و برایش ریخته شدن خون بهترین فرزندان مردم ایران کوچک ترین ارزشی نداشت.
وقتی هدف گم می شود و به زعم آقای رجوی همه ارزشها در ایشان خلاصه می گردد و ایشان تنها بینه خلقت و آفرینش می گردد و سالیان نوری با بنی بشر فاصله نجومی پیدا می کند، هر کار غلط ایشان عین صواب است و همه چیز را باید با ترازوی ایشان سنجید.

ادامه دارد

آدمیت گفت...

قسمت ششم:

شما بخوبی توضیح داده اید که او پس از سی خرداد همواره تلاش کرد که اشتباهاتش را با اشتباهی بزرگ تر بپوشاند و در این مسیر زمین و زمان را با پرچانگی های خاص خودش بهم می بافت و دیگران را مقصر ناکامی ها معرفی می کرد تا هرگز گردی برای قبایش ننشیند. اما نمی دانست که در این مسیر تنها "عرض خود می برد و بر رنج و درد و زحمت مردم می افزاید".
او گویا فراموش کرده بود که الگو برداری از "ولایت مطلقه فقیه"، و خود را "رهبر عقیدتی" خواندن با کودتایی در درون سازمان و در پس ازدواج با همسر دیروز نزدیکترین یار و برادرش، ممکن است برای پوشاندن اشتباه بزرگ او در سی خرداد، برایش زمان بخرد، اما همانگونه که "ولایت مطلقه" برای خمینی آینده داری نیاورد، برای او نیز به طریق اولی "رهبریت عقیدتی" هیچگونه تضمین بقایی نخواهد داشت.
امروز هم دست تقدیر به وضوح عملکردهای روزانه وی در معرض دید همگان قرار داده که چگونه تمامی تلاشش فرار از پاسخگویی و قمار با جان بقیه کسانی است که دل در گرو آزادی مردم ایران دارند.

ادامه دارد

آدمیت گفت...

قسمت هفتم:

او که ادعا می کند مسلمان است و همسرش مبشر "اسلام بردبار"، نمی داند که در تمامی ادیان توحیدی این "ناس" و "مردم" اند که اصالت دارند و پیامبران همه آمده اند تا همین مردم را هدایت کنند و در خدمت آنها بی هیچگونه "اجر و مزدی" باشند، نه آنکه مثل ایشان در تمامی این سالها دستشان در جیب نزدیکترین یارانشان باشد و مستمر آنها را دم تیغ آخوندها بدهند و خودشان را تمامت جنبش و مقاومت و مردم و میهن و خلاصه همه چیز بخوانند و بدانند!!
آقای یغمایی،
به گمان من این سازمان بنا به نوشته یکی از دوستانی که کامنتی چند روز پیش بر مقالات و مطالب مربوط به آقای عباس محمد رحیمی، نوشته بود، از ابتدا مشکلی ساختاری و به عبارتی دقیق تر بینشی و ایدئولوژیک داشت که منجر به کودتای شهرام در سال 1354 و آقای رجوی در سال 1364، درست ده سال بعد گردید. اما به باور من با این اشکال بینشی نباید بطور استاتیک برخورد کرد، بلکه در یک رویکرد دینامیک باید آن را در ظرف زمان، ناشی از کاستی های فرهنگی جامعه ما در دوره های دیکتاتوری رژیمهای شاه و خمینی و شاید هم دورتر بررسی و چاره اندیشی کرد. اگر مردم ما این شانس را می داشتند که همانندر کشورهای اروپایی از سیستمهای حکومتی مبتنی بر دموکراسی و حقوق بشر برخوردار باشند و در کشورمان پس از مشروطه امکان تعاطی افکار و آزادی بیان و اندیشه وجود می داشت، نسل ما گرفتار چنین هزینه های سنگینی در راه مبارزه برای کسب آزادی نمی شد.

ادامه دارد

آدمیت گفت...

قسمت هشتم:

و لذا می خواهم نتیجه بگیرم که امروز ما با رژیمی در ایران مواجهیم که اگرچه با نیروی سرکوب پایه های لرزان حکومتش را توانسته حفظ کند، اما بخاطر عملکرد جنایتکارانه سی و هفت ساله اش مورد نفرت اکثر قریب به اتفاق مردم ایران است و از آن طرف هم با کاستی ها و کژیهای گروه آقای رجوی که خود را آلترناتیو می داند. باید همه تلاشها متوجه روشنگری پیرامون مبانی تئوریک دستیابی به یک نظام سکولار، دموکراتیک مبتنی بر ارزشهای والای حقوق بشری در آینده کشورمان ایران باشد، تا دیگر همه آحاد مردم از آزادی و کرامت انسانی برخوردار و یکسان در برابر قانون خود نوشته و نه خدا نوشته باشند و کسی خود را با نامهای گوناگون صاحب جان و مال و عرض و ناموس یک ملت نداند و پاسخگو به خدای موهوم خودش نداند.
به عبارت دیگر بجای اعتماد کورکورانه نسل ما به سوابق مبارزاتی و سازمانی و چه و چه وچه، باید پلاتفرم و برنامه روشن و مشخصی باشد و روی آن کار توضیحی کشاف گردد، تا شاخص های محکمی وجود داشته باشد تا هرکس با هر سابقه یی اگر از آن شاخص ها تعدی و تجاوز نمود نسل جوان بداند که سزاوار اعتماد نیست و در صدر آن رعایت حقوق بشر در مضمون و محتواست و نه در حرف و شعار.
البته نباید فراموش کنیم که نجات جان خواهران و برادران و فرزندانمان از جهنم لیبرتی و انتقال فوری آنها به کشورهای امن در صدر همه تلاشهایمان قرار می گیرد.

ناشناس گفت...

سمندر
خانم اذر گرامی شما نکاتی گفته اید که بنظر می اید اطلاع کافی از جامعه پیش از سی خرداد و جامعه پس از سی خرداد ندارید به چند دلیل حرفهای شما درست نیست اگر چه در اخر کامنت یک سیخی هم به مجاهدین زده اید ولی مشکل اصلا این حرفها نیست
اولا سرنگونی ملاها نیازمند نیروی شایسته و انقلابی است سازمان مجاهدین خلق از زمان تاسیس تا همین الان هیچ سودی برای مردم ایران و جامعه ایران نداشته و نخواهد داشت و بلکه برعکس نیروئی بوده ارتجاعی از همان بنیاد از نظر من حتی از بدو تاسیس نباید حنیف نژاد را که روحش شاد باشد بت کرد دلیل
دلیل این است بنیادی که اساسش اشتباه است فرقی نمی کند کی انرا ایجاد کرده مهم این است که این تشکیلات بنیادش همین است از بدو تاسیس تا امروز اگر نبود ترورهای درونی سازمان مجاهدین شکل نمی گرفت و انگونه همدیگر را نمی کشتند اگر بنیادش درست بود هرزه هائی همچون رهبر عقیدتی رشد نمی کردند اگر بنیادش درست بود این همه مصائبی که بر مردم ایران رفته پیش نمی امد
ثانیا شما از کدام مبارزه مسلحانه حرف میزنید از هفت تیر اینکه سازمان دستور قیام نداد که کار رایکسره کند خیلی ساده نگرانه نگاه میکنید خیلی بچه گانه است و هنوز نفهمیدید که جمهوری اسلامی در تلاش این بود از زمان تاسیس که گروها جنگ مسلحانه شروع کنند و در این کار بسیار موفق بود چرا برای اینکه سرکوب کند این برنامه ریزی جمهوری اسلامی بود
بعد اینکه جمهوری اسلامی برود که کی بیاد مسعود رجوی صد سال سیاه نباید چنین شود چرا که رجوی نه تنها از خمینی کم ندارد زیاد بود دارد رجوی کاری میکرد که به روح خمینی قسم بخورید و بگوئید خدا پدرت را بیامرزد خمینی همانگونه که همه ما گفتیم خدا پدرت را بیامرزد محمدرضا شاه
سازمان مجاهدین پس از سی خرداد به بچه های 13 ساله چهارده ساله بمب می بست که بروند خود را منفجر کنند و خودش در بزم و حجله انقلاب ایدئولوزیک میکرد بچه های 15 یا 16 و جوانها در زندان بودند و رجوی هم در بزم های ایدئولوزیک صفا میکرد
همه اینها انجراف بنیادی یک دستگاه است بی پرده بی رودربایستی و شفاف از همان ابتدا خشت کج گذاشته شده بود که از تویش مسعود رجوی بیرون زده
فکر میکنم همین اندازه کافی باشد

جواد گفت...

یه سوال چرا هوادارای رجوی قسمت کامنتهای مربوط به درخواست انسانی بیمار رو تحریم کردند ولی اینجا تحریم نیست؟
یه دفعه فکر نکنید که تو بحث کم اووردن.
تو اون بحث اولش با استدلال وارد شدن بعد که دیدن اوضاع بیریخته شروع کردن به فحاشی و بعد هم لودگی نهایتا هم به تحریم ختم شد ولی معنیش خداییش کم اووردن تو بحث نبود نه ارزشهای مبارزاتیشون داشت لوث میشد!!!!

ناشناس گفت...

آقای همنشین بهار !

اگر در سی خرداد شصت مجاهدین دست به سلاح نمی بردند :

١_ رژیم دست به سرکوب می زد و عده ای از رهبران سازمان را دستگیر می کرد . ممکن بود چند تایی را هم به اعترافات تلویزیونی مجبور کند و آنها را اعدام کند . عده ای از هواداران هم دستگیر و زندانی می شدند . تشکیلات سازمان به صورت موقت از هم می پاشید اما بدنەی سازمان در لایه های اجتماعی باقی می ماند و حتی رشد می کرد . رهبران زندانی یا اعدامی به سمبل فدا و صداقت واقعی تبدیل می شدند و مجاهدین بیش از پیش در دل مردم نفوذ پیدا می کرد .

٢_ رژیم محملی برای سرکوب و کشتار افسار گسیخته در دست نداشت . جنگ خواه و نا خواه تمام می شد و یک محمل دیگر سرکوب هم از دست رژیم خارج می شد . مجاهدین در میان مردم حضور داشتند . نفس حضور و زندگی آنان در میان مردم ، باعث ارتقای فرهنگی و توسعەی دید سیاسی آنها می شد . گروههای دیگر هم می ماندند و مسیری مشابه پیش می گرفتند. آنها برای اقشار زیادی از مردم معتبر می ماندندو اعتبار آنها با گذشت زمان بیشتر می شد . سازمان به ننگ صدام و صدامیان ، جان بولتون ها و ملک سلیمان ها آلوده نمی شد .

٣_ خمینی از سازمان اسلحه هایش را می خواست . سازمان اسلحه هایش را می داد و می گفت : مجاهد بی سلاح از مجاهد با سلاح خطرناک تر است . ( چنانکه ٢٤ سال بعد وقتی که با خفت اسلحه هایش را به آمریکا داد چنین گفت) . از بنیاد علوی هم می رفت و می گفت ما به جا و مکان وابسته نیستیم ( چناکه بعد از ٢٤ سال و آنهمه کشتار و خونریزی مصیبت ، وقتی که مجبور شد از کمپ اشرف برود، گفت ما به جا و مکان و زمین نچسبیده ایم ) . وقتی که آمریکا سازمان را خلع سلاح کرد آقای رجوی پیام داد و گفت : در صلح حدیبیه پیامبر اسلام سلاح ها را داد اما بعد از چند سال مکه را فتح کرد !! باید گفت : آیا بهتر نبود ٢٤ سال قبل از آن ، قبل از آن همە رنج و شکنج و کشتار ، قبل از آن همە دربه دری و آوارگی ، در کشور خودت ، سلاح ها را به دیکتاتور و خونریز کشور خودت تحویل می دادی و همین مثال صلح حدیبیه را هم برای اعضای سازمان می زدی؟

٤_ آیت الله ها و عوامل رژیم ترور نمی شدند . ترور آنها رژیم را در موضع مظلومیت نشاند . خون امثال بهشتی برای اقشار وسیعی از جامعەی سنتی ایران ، انگیزەی دفاع و حمایت تام و تمام از رژیم شد . آیت الله بهشتی که بسا بسا بیشتر از کروبی و موسوی و خاتمی اصلاح طلب ، با سواد و جهان دیده بود ، در طی فرایندی که بعدها شاهد آن بودیم خواهان تغییرات سیاسی و اجتماعی می شد ( چنان که پسرش ، علیرضا بهشتی به جنبش سبز پیوست و به زندان رفت) . منتظری از صحنه حذف نمی شد و با مرگ خمینی رهبر ایران می شد . به خاطر طبع و منش معتدل و سادەی او ، سرکوب و جنایت را بر نمی تافت و به همراه کسانی چون بهشتی پایە گذار تغییراتی وسیع در جامعه می شد . ممکن بود با خواست مردم حتی شکل نظام را هم عوض کنند ( ‌همچنان که الآن زمزمە های شورای رهبری به گوش می رسد ) . مجاهدین در بین مردم بودند و در یکی از این سر فصل ها دوباره سازماندهی می شدند و در جهت آزادی و دموکراسی ، بسیار تاثیر گذار بودند .

٥_ جامعه دو قطبی نمی شد . بچه ها ١٧ و ١٨ ساله به جای درس خواندن و مدرسه رفتن ، سر از زندان ها و کشتارگاهها در نمی آوردند . تخم کینە و نفرت در جامعه پاشیده نمی شد . گوهر ادب آواز به خودش بمب نمی بست ( مگر ما هم اکنون اسلحه و بمب دادن به دست بچه ها را که داعش مرتکب می شود ، جنایت نمی دانیم؟) خشونت به جامعەی ایران تحمیل نمی شد . مجاهدین قطعا در یکی از سر فصلهایی مانند دوم خرداد ١٣٧٦ ، ١٨ تیر ١٣٧٨ ، ٢٤ خرداد ١٣٨٨ بیشترین نقش را در سازماندهی مردم و پیشبرد خواسته های دموکراتیک مردم ایران بازی می کرد . از جامعەی خودش عقب نمی ماند و فسیل نمی شد . اعضایش در بیابانهای عراق یک به یک از فرط بیماری و پیری از دست نمی رفتند . مجبور نمی شد دست به دامن دیکتاتورها و شیوخ عرب که خود ید طولایی در جنایت و نقض حقوق بشر دارند ، بشود . اینقدر در میان مردم منفور نمی شد و رهبرش هم به غیبت صغرا نمی رفت و....

آیا طی کردن این مسیر فرضی که توضیح دادم مبارزەی واقعی و ایستادن در برابر ارتجاع بود ، یا آن مسیری که سازمان در عمل طی کرد؟

سهراب

ناشناس گفت...

آقای یغمائی. ممنون از این گفت و شنود
ما (ایرانیان) تـمـام ھـجـوم ھای بزرگ تاریخ را تحمل کردیـم. ھـجـوم اسکندر، ھجوم ھپتالیان در زمـان انـوشـیـروان، ھـجـوم اعراب، ھجوم ترک ھا که چـنـدیـن سـال موج وار ادامه داشت، همچنین حملات تاتارھا و مـغـول ھا ، استـعـمـار و...شاهان زورگو، بعد هم یورش شیخ و ملا، و حالا هم فرهنگ ضد فرهنگ مسعود رجوی که به اسم انقلاب ایدئولوژیک!! می‌خواهد بر ذهنیت و عواطف ما سوار شود!
خوشحال بلاشیم که مردم هوشیار ایران این بلیه را هم با قدرت و زیرکی، پس زده و خواهند زد.
الف. رها - تیرانا

پاینده ایران گفت...

مه فشاند نور و سگ عوعو کند
حکایت این گفتگوهاست و واقعیت نبرد پر افتخار مقاومت و آخوندهای پست و پلید

آذر گفت...

قای یغمائی عزیزپیشنهاد میکنم شما بحثی هم در مورد نیروهای سازمان در داخل ایران و خارج داشته باشید چون اکثر نیروها را دانشجویان و تحصیلکرده های ایران و اروپا و آمریکا بودند که سازمان آنها را وادار کرد از ادامه تحصیل و تخصص دست کشیده تبدیل به سربازان ساده و پیشمرگهای مسعود شوند در حالیکه میتوانست آنها را جذب کرده و به ادامه تحصیل تشویق کند تا کادرهای آینده برای ایران آزاد بسازد و ذخیره کند ولی متاسفانه بخش اعظم آنها را بیهوده به کشتن داد.اینهم یک نمونه از بیسوادی و بیخردی مسعود است که خودش نیروهایش را به نابودی کشاند
ماّ جناب سمندر شما ظاهراً متوجه نیستید که ما نیروهای سازمان همگی بر کاگل مبارزه ضد امپریالیستی و ضد استعمار و ضد استثماری برای آزادی و بهزیستی ملت ایران قدم به مبارزه گذاشتیم و همگی از هرآنچه داشتیم خالصانه مایه گذاشته وعزیزترینهایمان را هم فدیه دادیم و دم نزدیم به شرایط و فضای مذهبی ایران هم آگاهی کامل در حد درک خودم دارد اماّ شما باید تضاد مشخص را در شرایط مشخص که همه مردم در ضدیت با رژیم با توجه به اعدامهای همان کودکان دبیرستانی بسیار خشمگین بودند و خواهان انتقام و تنها نیروی فعال با هواداران میلیونی تنها سازمان مجاهدین بودکه ملت چشم امید به آن بسته بود.حالا اگر شما میخواهید واقعیت را منکر شوید حرف دیگری است ضمناً فراموش نکنید که اگر رجوی به نقطه امروز رسیده است بعلت ایزولاسیون و دوری از مردم در مبارزه طولانی مدت است که تلاش میکند با کپی عملکرد مذهبی رژیم نیرو جذب کند و این بزرگترین اشتباه اوست چون هم سازمان را خراب کرده و هم به بیراهه میرود متاسفانه باید بگویم که رژیم خمینی از مسعود باهوشتر است

ناشناس گفت...

ای بریده آن لب و حلق و دهان
که کند تف سوی مه یا آسمان
آقا یا خانمی که به اسم «پاینده ایران» شعر مولوی را هم آلوده کرده ای
مه فشاند نور و سگ عوعو کند؟

بفرما مثل بچه آدم بگو که «ماه» کجاست؟
توی آسمان؟ نیست که
زیر ابرها ست؟
کی در میاد؟
دچار کسوف شده؟
واسه چی؟
تازه، ماه که از خودش نوری ندارد که نور بیافشاند.
سرد و جامد است و نسبت به سگ بی جان. نمی دونستی؟

حالا نمیشه ماه بیاید تا سگان هم عو عو نکنند؟
آخا این چه ماهی است که به جای نورافشانی فقط نیش می‌زند و تهمت می‌پراکند و پرونده سازی می‌کند؟
عم قلی، شعر مولوی را چرا آلوده میکنی؟ ترهات چون تو ابلیسی، چه دردی را دوا می کند؟
شمع حق را پف کنی تو ای عجوز
هم تو سوزی هم سرت ای گنده‌پوز.
ایران

پاینده ایران گفت...

شماها همه تان حتی باندازه خود دجال جماران وخامنه ای دزد و باند اخوندهای جنایتکار نه شعور دارید و نه انصاف از همان سال پنجاه و هفت حتی سه سال قبل از ان در زندانها اخوندها مجاهدین وبخصوص سردار کبیر ازادی مسعود را بزرگترین دشمن خود اعلام کردند و تا همین امروز هم بزرگترین خطر میدانند ولی دانشمندان!!! و محققان!! و استادانی!! و شاعرانی!!! مثل شما این را نمی فهمند جدا خیلی جالب است و باید مجسمه شما راس خت و توی چهار راهها گذاشت

ناشناس گفت...

اصغر قاتل هم زمانی دشمن اصلی رژیم بود. اینکه دلیل حقانیت نمیشه.
الان باندهای مافیایی مثلاً در مکزیک یا کلمبیا، بزرگترین دشمن حکومت آن دو کشور هستند.
داعش خصم اصلی خیلی از کشورهاست اما پوسیده و مرتجع است.
البته مسعود رجوی، نه اصغر قاتل است و نه شبیه باندهای مافیایی در مکزیک
اما به دلیل طمع شیوخ عربستان، ملک سلیمان ها و بندر بن سلطان ها، همچنین نئوکان های جنگ افروز و امثال نتان یاهو به وی (به مسعود رجوی)، حکومت فاسد و ظالم حاکم بر ایران، به خاطر منافع خودش به تشکیلات وی حساس است و مردم ایران برای اینکه از چاه آخوندها به چاله وی نیافتند هم باید ، دام های وی را بشناسند و خنثا کنند.
شهربانو

پاینده ایران گفت...

حکایت توضیحات بنده با مثال شهربانو و رفقایش درست مثل خواندن یاسین بگوش حمار است و بس

kamcar گفت...

آقای یغمائی. ممنون از این گفت و شنود.باید تشکیلات درست کرد.باید سازماندهی کنید.

esmail گفت...

کامکار گرامی
با سلام
تا حدی که من میفهمم همه چیز باید در پهنه ایرانزمین در داخل مرزهای ایران اتفاق بیفتد در طول نزدیک به سه هزار سال تاریخ ایران تا حالا چند جنبش بزرگ سیاسی و اجتماعی را میتوانید پیدا کنید که در خارج ایران تشکیل شده باشد و بجائی رسیده باشد از اسطوره های تاریخ میتولوزیک ایرانی کاوه و آرش گرفته تا یعقوب لیث و بابک خرمدین و تا میرزا و ستار و مصدق در درون ایران تشکیلات ایجاد کردند سی و شش سال تجربه نیز نسان داد حکایت چیست ایجاد تشکیلات در خارج نمی تواند بنظر من محور بشود تنها میتواند در تقویت آنان که در داخل مرزهای ایران میرزمند سیاسی و اجتماعی و شاید در سر فصلی به شیوه دیگر بکوشد. اگر دقت کنید تمام بحث روی این نقطه متمرکز شده بود که چرا یک جنبش به خارج پرتاب شد و در خارج چه سرنوشتی پیدا کرد.
با درود

جواد گفت...

پاینده ایران عزیز فردای آزادی ایران عزیز و پاینده هم میخواهی همینقدر در مقابل حرف منطقی یاسین بازی درآری.
خوب عزیزجان داره جوابتو میده تو که به گوشت یاسین نمیخونن و خیلی حالیته جواب بده.
خودت خجالت نکشیدی بجای جواب مزخرف نوشتی. کاکا اینجا تشکیلات نیست ملت حق فکر کردن و شنیدن حرف دیگران رو دارند. این پزها رو برار واسه تحت مسوولینت توی تشکیلات

ناشناس گفت...

سمندر
با تشکر از شما خانم اذر گرامی از توجهتان به کامنت اینجانب البته من بسیاری از سخنان شما را قبول دارم چون ما همه همدرد هستیم و من اشاره ام به اینکه اطلاع ندارید بیشتر جنبه عام داشت و منظورم شما بطور خاص نبودید
اما خانم اذر گرامی حرفتان به حق است ما همه نیروهای این سازمان بودیم اما بیائیم و واقعا بیائیم ببینیم که ما که جذب اینها شدیم چرا جذب اینها سازمان مجاهدین شدیم و گسترش سازمان مجاهدین پس از پیروزی انقلاب در اثر چه بود
مشکل اصلی این اگر سازمان مجاهدین بر فرض پیروز میشد و سازمان مجاهدین خلق می امد و جایگزینی حکومت خمینی را به عهده میگرفت و جمهوری اسلامی هم میرفت پی کارش اما شک ندارم بدون ذره ای تردید سازمان مجاهدین خلق بسیار مخوف تر از خمینی میشد چرا اینرا میگویم
ببنید همین الان که اینها در حکومت نیستند دستور بگیر و ببند وکشتن را صادر کرده اند اینها در بنیادهایشان منظورم خود سازمان مجاهدین است در بنیادهایشان مشکل اساسی دارند این مشکل مربوط به دیروز و دیروز ها نیست مشکل خیلی قدیمی تر است مشکل در شکل گیری این سازمان است و بنیادهای ایدئولوزیکی اینها ببینید همانطور که در کامنت قبلی گفتم موج ترور دوستان و نزدیکان سازمان از همان اغاز تاسیس این سازمان شروع شده بود بخاطر اینکه این ایدئولوزی خواسته یا ناخواسته به این سمت میرود این مربوط به زمان شاه است اما در زمان خمینی اینها خیلی خیلی خیلی بیشتر عقب رفتند و نه تنها دست به اعمال ترور درونی در قرارگاههای سازمان زدند بلکه زندان درست کردند کشتن بردند و سوزاندند این سازمان با گذشت زمان دچار دگردیسی عمیقی گشت و از یک سازمان به یگ فرقه یا یک سازمان سکت تبدیل شد
در کامنت نمی شود همه چیز را باز کرد اما از نظر من حتی در بهترین حالت اگر مسعود رجوی به قول شما در هفت تیر تمام مردم ایران را هم بر فرض بسیج میکرد و جمهوری اسلامی را سرنگون میگرد و خودش قطعا به قدرت میرسید بدون تردید من و شما و امثال ما ها الان یا در قبرستان بودیم یا در زندان در این شک نکنید
مسعود رجوی بدلیل هوشیاری ضد انقلابی همچون خمینی و البته با ضریب هوشی ضد انقلابی کمی بیشتر از خمینی ایران را به جهنمی بدتر از کره شمالی تبدیل میکرد
خلاصه میکنم جمهوری اسلامی بسیار خونریزی کرده است بسیار بسیار اما بدون تردید مجاهدین استعداد بسیار فراتر از سپاه پاسداران داشتند
مثال از شخص رجوی برایتان میزنم تا باور کنید
مسعود رجوی در یکی از جلسات با زبان خودش گفت اگر من جای سپاه پاسداران بودم کاری با شما میکردم که مرغان اسمان به حالتان گریه کنند البته علت اینکه او این نکته را گفت دلایلی دارد که در حوصله کامنت نیست

ناشناس گفت...

یاداشت مسئولی که با اسم علی خراشادی علیه آقای یغمائی نوشته است. (در چند قسمت می‌اورم)
قسمت یک
اگر اسماعیل یغمائی تا چندی پیش نمیدانست که " در کجا ایستاده است" ؛ حالا او میتواند با نگاهی به راه طی شده، جایگاه و مختصات وجودی و هویت خود را دقیقا بازبیند. او نمونه بارز و تاسف انگیز سقوط فردی است که انسانیت و محبت و دوستی را قدر نشناخت و در مسیری که جز "خیانت" نامی بر آن نمیتوان گذاشت تا آنجا پیش رفت که حقیقت را فدای خواستهای خویش کرد. ایکاش اسماعیل همچون " ژان باتیست کلمانس" شخصیت رمان سقوط آلبرکامو لحظه ای به خود میآمد و در مقابل وجدان خویش لحظه ای به قضاوت می نشست. ایکاش او نیز از آنچه در جلوی چشمانش اتفاق افتاده و میافتد یکه میخورد وسقوط خود را به کثیف ترین منجلاب تاریخ معاصر درک میکرد. افسوس که او دیگر حتی استعداد تمیز خطر واشمئزاز از بوی تعفنی که اطرافش را فراگرفته است از دست داده است.
ادامه دارد

ناشناس گفت...

قسمت دوم یاداشت علی خراشادی علیه آقای یغمائی
۲
اسماعیل یغمائی اکنون پای ثابت همه دسیسه هائی که مستقیما یا به نیابت ازطرف وزارت اطلاعات رژیم علیه مجاهدین طراحی میشود در آمده است. او درآخرین دسیسه ای که اخیرا هیئات متوسلین به ولایت علیه مجاهدین علم کرده اند باز هم علمدار شده وبرای بازگشت همسر سابق یک بیمار روضه خوانی میکند. دلنوشته خانم مینا انتظاری در این رابطه اهداف و انگیزهای پشت و روی پرده این سناریو را روشن کرده است. در این ماجرا اما انگیزه اسماعیل یغمائی برای مرثیه خوانی، بیشتر بخاطر وضعیت مشابه خود اوست. او که نمیتواند "انتخاب" و "استقلال" زنان در تعیین سرنوشت خود را برتابد، زمانی سناریوی "مرگ مشکوک" همسر سابقش در اشرف را علم کرد. بعد از آنکه دروغ بودن این علم شنگه برملا شد و همسرسابقش به او پاسخ داد، وی باز هم از رو نرفتت و به هجوگوئی وپریشانگوئیهای خود ادامه داد....
ادامه دارد

ناشناس گفت...

قسمت سوم یاداشت علی خراشادی علیه آقای یغمائی
۳
او بطرز رقت انگیزی با یک عنصراطلاعاتی شناخته شده رژیم همنشین شده و طی سلسله برنامه هائی به بازجوئی های این عنصر پلید تن داده است. سئوالات مطول عنصر مذکور دقیقا با همان فرهنگ و اصطلاحات آخوندی است وبه سبک سربازجوهای اطلاعاتی تنظیم و طراحی شده است. بازجوی مربوطه ابتدا اتهام وهدف را به مخاطب تفهیم میکند و پاسخ دلخواه را به او دیکته مینماید. روشنفکر درمانده و مبارز دروغین نیز بادی به غبغب میاندازد و با استفاده از فن حرافی و معلومات پراکنده، از موضع یک "مبارز سابق" که اکنون از گذشته خود پشیمان ودر پرسه زنی های خود در خارج کشور به سکولاریسم و "حقیقت"! دست یافته است مدعی میشود که " این شما هستید که مبارزه راکنار گذاشته اید و ما در حد امکانات فردیمان داریم با ظلم مبارزه میکنیم....شمائئید که ضد مبارزه ایدو..." اگرا اینها تراوشات یک ذهن پریشان و بیمار نیست، پس چیست؟...
ادامه دارد...

ناشناس گفت...

قسمت چهارم یاداشت علی خراشادی علیه آقای یغمائی
۴
اسماعیل یغمائی میتواند با استراتژی، تشکیلات و راه و روش و انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین مخالف باشد. اما اینها دردهای اسماعیل یغمائی نبوده و نیست. همه اینها پس از آنکه همسر سابقش اعلام استقلال کرد و راه خود را آزادانه انتخاب نمود برای او به مشکل و درد بدل شد. این "روشنفکر سکولار"! که داوطلبانه به بازجوئی یک مامور اطلاعات نشسته بر خلاف ابتدائی ترین پرنسیپهای اخلاقی، اطلاعات و مباحثی که زمانی بر اساس اعتماد تشکیلاتی در جریان آن قرار گرفته بوده را در اختیار او میگذارد. اگر این خیانت نیست پس چیست؟! جنابتان بر اساس کدام منطق دمکراتیک به خود اجازه میدهید که افرادیکه برای مبارزه به راه و روش و سازمان مشخصی روی آورده اند را عناصری نادان و نا بالغ و فریب خورده که ملعبه دست رهبرانشان هستند قلمداد کنید؟ آیا اینها همان ادعاها و تبلیغات رژیم ولایت فقیه علیه مجاهدین نیست؟! راستی شما از سیاست و مبارزه چه میدانید به جز کلماتی که خوانده یا شنیده اید؟... ادامه دارد

ناشناس گفت...

قسمت پنجم یاداشت علی خراشادی علیه آقای یغمائی
۵

ایکاش میتوانستید این واقعیت را درک کنید که ورود به مبارزه امری انتخابی و آگاهانه است و هیچکس( نه مسعود رجوی و نه هیچکس دیگر) نمیتواند کسی را به مبارزه مجبور یا از آن برحذر دارد. این هم از عجایب روزگار ماست که این جماعت علاف ( که به گفته یکی، دامنه فعالیتشان از آشپزخانه تا کامپیوتر است) در حالیکه تمام هم و غمشان بر علیه مجاهدین ساز شده و هر روز منتظرند تا به بهانه ای گزک بگیرند و در راستای "نقشه راه رژیم" بلوائی علم کنند، همزمان بطرز مضحکی میخواهند با چند فحش و بد وبیراه به رژیم ، دستهای آلوده خود را پنهان کرده و خود را منزه و مستقل جلوه دهند. شما میتوانید پشتک و وارو بزنید و در قلب حقیت بکوشید. اما این جمع نقیضین و این دروغ بزرگ را هرگز نمیتوانید توجیه کنید. درست است که امروزدر غربت هر تواب سست عنصری میتواند لاف نمایندگی شهدا و زندانیان سیاسی را بزند و کتاب بنویسد، سایت درست کند و خودش را پهلوان پنبه میدان مبارزه قلمداد کند. اما چنانکه دیدیم این قبیل ادعاهای پوشالی در برابر حقیقت همچون حباب میترکند و باعث رسوائی مدعی میشوند. اسماعیل یغمائی نیز جسته و گریخته از" سرخی و نیمه سرخی و نارنجی" بودن خود سخن میگوید و از شهدای مجاهدین( از جمله طه میرصادقی جواد میرهاشمی، بتول اسدی ، ثریا شکرانه ، ابوالقاسم مهریزی، اسلام قلعه سری و.....) چنان یاد میکند که گویا آنها در رکاب ایشان جان فدا کرده اند و اگر زنده بودند ( با عرض پوزش از این شهدا) اکنون در کنار جنابشان به مبارزه علیه مجاهدین مشغول بودند...
ادامه دارد

ناشناس گفت...

قسمت آخر یاداشت علی خراشادی علیه آقای یغمائی
۶
اسماعیل نیز میتواند تا دلش میخواهد حرف مفت بزند و برای خودش سوابق مبارزاتی بتراشد و حتی از عکس خود در کنار مرضیه کسب وجهه نماید. اما عاقلان میدانند که حقیقت چیست! وانگهی ملاک قضاوت هر فرد یا جریان سیاسی در عملکرد و دوری و نزدیکی آن با دشمن مردم سنجیده میشود و نه هیچ چیز دیگر. پس اسماعیل یغمائی و دیگر مغبونان هیات متوسلین به ولایت، بیهوده تلاش میکنید کالای پوسیده خود که به خون و جنایت و پلیدی آخوندها آلوده است را در ویترینهای مجازی زرد پژواک دهند. چرا رک و پوسکنده نمیگوئید! هدف شما نابودی مجاهدین و فرو پاشی تشکیلات مبارز آنهاست. این همان چیزی است که نظام جنایتکارولایت فقیه سی و اندی سال است که در پی آن بوده وهست.امری که هر بیشتر برای تحقق آن جنایت کرده است خوشبختانه کمتر به هدف نزدیک شده است. حالا شما به پروسه سقوط ، به همدستی و همراهی با دشمن ولاجرم به سهم وشرکتتان در جنایت علیه جان برکفان آزادی بنگرید و اگر هنوز اندک شرافت و انسانیتی در وجود نفله شده تان باقی است از این همه پستی شرم کنید.
http://aftabkaran.com/maghale.php?id=5286
این نوشته در سایت حسین توتونچی منتشر شده است. سیامک

آذر گفت...

آقای یغمائی لطفاً کاریکاتور «آهای با شرفها ...» را از سایت برندارید بچه ها هنوز در جهنم لیبرتی هستند بگذارید تا آخرین نفر هم خارج شود .

صادق گفت...

برادر فرید یا ببخشید اشتباه شد، آقای(علی خراشادی)،

شما در این نوشته تان کوشیده اید به صفت مسئولیتتان که تبلیغات است، صرفا با سر و صدا راه انداختن و منسوب کردن منتقدینتان به رژیم آخوندی و گرد و خاک راه انداختن به سبک "رهبر عقیدتی"، از پاسخ به سئوالات مطرح شده بگریزید.

البته شما می توانید از پاسخ بگریزید، اما باور بفرمائید که سئوالات همچنان بر سر جای خود باقی است. سئوالاتی که پاسخی برای آنها جز شرمساری ندارید و از آنجا که همانند آخوندهای حاکم بر میهن اسیر دون شان خود می دانید که از پیشگاه مردم بخاطر توهمات رهبر و به قربانگاه فرستادن خیل عظیمی از سرمایه های ملت در قربانگاه جلاد خونخواری همچنون خمینی دژخیم و خامنه یی علیل، در سی خرداد 60 عذر تقصیر بخواهید، به فرافکنی روی می آورید. باور کنید هیچ فایده یی ندارد.

خونها ریخته شده، پدران و مادران بیشماری داغدار شده اند، هزاران نفر آواره گردیده اند و کودکان زیادی با ابتکار این "رهبری" سر از ناکجا آبادهایی در آوردند که اگر ذره یی شرف وجود داشت بایستی مسئولین و مسببینش از شرمساری دق کنند. کمی لطفا بخود بیائید!!

منیژه حبشی گفت...

با سپاس از آقای یغمایی گرامی و همنشین بهار عزیز. لطفا ادامه بدهید.

ناشناس گفت...

جناب ناشناسِ گرامی،
اقای وفا یغمائی که لینک نوشته " علی خراشادی " را در اول صفحه سایت درج کردند، اما سرکار که زحمت کشیده مجددا اینجا در قسمی کامنت ها هم درج کردید، لطف کنید به سئوالات وفا یعقوبی هم جواب بدهید،
راستی چرا با نام خود مطلب نمی نویسند، از چه در هراسند؟ بابا از کی می ترسید؟ نوشته ای که نویسنده اش معلوم نباشد ارزش ندارد.
Neema

ناشناس گفت...

سلام بر Neema
دوست عزیز. من به عمد «هرزه نامه» موسوم به علی خراشادی را که امثال «محمود ائمی» و... از سر پیسی و درماندگی نوشته بودند، اینجا گذاشتم. خود آن نوشته نشان میدهد که جز تهمت و فحاشی دستگاه مربوطه جوابی ندارد.
با احترام. سیامک

ناشناس گفت...

"شرم بر همه آنانی که مادر صونا این مظهر مقاومت و ایستادگی و خانواده شریف محمدرحیمی را می شناسند و بر این بی صفتی و رذالت سکوت میکنند."
آقای یغمایی دو سطر بالا کپی و پیست از نوشته ای از ایرج مصداقی در فیس بوک او است. باور کردنی نیست که کسی خود را فعال سیاسی بنامد و این اندازه توجه نداشته باشد که حق ندارد و نباید به دیگران اهانت کند. به مصداقی چه مربوط که کسی بخواهد سکوت کند یا نکند. حدود 4 میلیون ایرانی در خارج کشور هستند و در قبال مسائلی که میان مجاهدین و منتقدین آنها میگذرد موضعی ندارند آیا آنها باید بروند شرم کنند؟ واقعا خجالت آور است. مصداقی در چه رابطه ای به خودش اجازه میدهد پاشنه دهنش را بکشد و هر ربط و بی ربطی خواست بگوید. به مصداقی چه ربطی دارد که دیگران چه میکنند. حتما زمانی بوده که کسانی فعال بوده اند و کار سیاسی میکردند و مصداقی دنبال عشق خودش بوده آیا درست میبود که گفته میشد شرم بر مصداقی؟ حتما درست نبوده چون همین مصداقی بعدا آمد و فعال سیاسی شد. واقعا خجالت آور است. این که عین رفتار زشت و قیم مابانه مجاهدین است. آدمی وسوسه میشود که فکر کند مصداقی فقط به لحاظ فیزیکی از مجاهدین جدا شده و الا از نظر رفتار و کردار درست مانند مجاهدین است و هیچ فرقی با آنها ندارد. حتما شما یادتان هست که مجاهدین هم به اصطلاح بیانیه ای علیه رژیم دراوردند و تحت عنوان بیانیه ملی از همه انتظار داشتند آن را امضا کنند و کسانی که امضا نکردند از نظر مجادین مزدور رژیم بودند و باید میرفتند شرم میکردند. مصداقی ظاهرا حالیش نیست که رفتار غیرقابل قبولی از خودش ارائه میدهد. اگر به همین شیوه بخواهد ادامه بدهد حتما وضعیت از این هم بدتر خواهد شد. وقتی کار به اینجا میرسد که او به دیگران بد و بیراه و ناسزا میگوید معلوم میشود که خیلی ایزوله شده و تحت فشار است و کنترل خود را از دست داده است. این رفتار و روش قابل قبولی نیست. او دوست شماست با این که او از کسی حرف شنوی ندارد شاید شما بتوانید کمکش کنید. لطفا این کامنت مرا منتشر کنید و به مصداقی سفارش کنید که مواظب رفتارش باشد. مطمئنا با تواضع و احترام دوستان بیشتر و بهتری پیدا خواهد کرد.
فرید

ناشناس گفت...

سیامک عزیز، من اشتباه کردم. ممنون از توضیح ت.
Neema

ناشناس گفت...

سلام آقای فرید
همه به انتقاد دوستانه رفقای خویش نیاز داریم و باید کوشش کنیم در هیچ زمینه‌ای کمترین شباهتی به ارتجاع مغلوب نداشته باشیم.
به گمان من، ایرج مصداقی، از انتقاد درست نسبت به خودش استقبال میکند و آنچه او در فیسبوکش نوشته و شما به جمله‌ای از آن اشاره داشتید، در واکنش به اطلاعیه زیر در سایت حسین توتونچی و دیگر هرزه نویسان است:
http://aftabkaran.com/akhbar.php?id=27662

ایرج مصداقی نوشته است:
«با بحرانی شدن وضعیت جسمی عباس محمدرحیمی، مسعود رجوی اطلاعیه مشمئزکننده دیگری علیه عباس و خانواده شریف او انتشار داده است. این اطلاعیه که تراوشات کثیف ذهنی مسعود رجوی است، تحت نام «اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سرنگونی» انتشار یافته است. این «اتحاد» دکانی است که مسعود رجوی پس از انتشار «گزارش 92» باز کرد تا به زعم خود به مقابله با آثار گسترده آن بپردازد. در این اطلاعیه ، مسعود رجوی با پلیدی باورنکردنی «مادر صونا»؛ و خانواده شریف و مبارز محمدرحیمی را که در آخرین روزهای زندگی عزیزشان عباس، بر بالین او ایستاده اند، «خانواده الدنگ» نامیده است. شرم بر همه آنانی که مادر صونا این مظهر مقاومت و ایستادگی و خانواده شریف محمدرحیمی را می شناسند و بر این بی صفتی و رذالت سکوت میکنند. مادر صونا در جریان کشتار 67 دراوین شاهد به قتل گاه رفتن دو دخترش بود و هنوز از محل دفن سه فرزندش بی خبر است.»
همانطور که شما گفتید وی نوشته است:
« شرم بر همه آنانی که مادر صونا این مظهر مقاومت و ایستادگی و خانواده شریف محمدرحیمی را می شناسند و بر این بی صفتی و رذالت سکوت میکنند.»

اشاره ایشان بیشتر، به شماری از کسانی است که زیر تشکل گندیده موسوم به «اتحاد زندانیان سیاسی...» بر وجدان خویش هم لگد می‌زنند. تشکلی که دستگاه استخبارات طرف مقابل سرهم بندی کرده تا وقت و بیوقت لجن پراکنی کند و در آن تنها چیزی که نیست اتحاد است و حرمت زندانی سیاسی.
همبند

ناشناس گفت...

در پاسخ آقا یا خانم ناشناس مایلم بگویم که من از مضمون پیام شما استقبال میکنم. چه چیزی از این بهتر که به گفته شما همه "به انتقاد دوستانه رفقای خویش نیاز داریم و باید کوشش کنیم در هیچ زمینه‌ای کمترین شباهتی به ارتجاع مغلوب نداشته باشیم." این تمام حرف است. واقعا سزاوار نیست که اشتباهات رهبری مجاهدین بار دیگر در جوامع ایرانی تکرار شود. ایرج مصداقی خود را فعال سیاسی و فعال حقوق بشرمیداند و در کشور اروپایی زندگی میکند او بیش از همه و به اضعاف باید حقوق دیگران و ضوابط دموکراسی را رعایت کند ، سرمشق باشد و نشان بدهد که مخالف واقعی رفتارهای ضد دموکراتیک و ضد انسانی رهبری مجاهدین در تشکیلات و بیرون از تشکیلات است. ممکن است شما درست بگوئید و منظور مصداقی فقط همان کسانی بوده که شما اشاره کردید. من میخواهم از شما بپذیرم اما او میتوانست این مطلب را مشخص و شفاف بنویسد. وقتی میگوید "شرم بر همه آنانی که مادر صونا را می شناسند و بر این بی صفتی و رذالت سکوت میکنند." حرفش اهانت آمیز، متجاوز، خشن و نا درست است. شاید شما این مادر عزیز را میشناسید و بهر دلیلی نسبت به جفایی که به او رفته سکوت میکنید نباید شما را مورد بی حرمتی و یا با عرض معذرت مورد هتاکی قرار داد. هیچ کس و از جمله ایرج مصداقی حق ندارد برای دیگران تکلیف تعیین کند. به هیچ کس مربوط نیست که افراد چه میخواهند بکنند یا نکنند. این امورات استبدادی و قبیله ای را کلا به رهبری مجاهدین بسپارید. او به اندازه همه در این حوزه وارد است، مداخله کرده، و فضاحت ببار آورده، کافی است. ما در شرایطی نیستیم که بخواهیم با این گونه حرف زدنهای بی مسئولیت دشمن تراشی کنیم و یا خاطر دوستان خود را مکدر سازیم. بیاموزیم که اجازه بدهیم افراد کار خودشان را بکنند در امور دیگران به هیچ وجه نباید دخالت کنیم. و باید که به اختیار افراد احترام بگذاریم. ممنون از شما
فرید