دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

همنشین بهار. گفت و شنود با اسماعیل وفا یغمائی(انقلاب ایدئولوزیک. قسمت بیست و سوم). قسمت آخر)

دراینجا قسمت بیست و سوم آخرین قسمت گفتگو را بشنوید:
.
گفت و شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۱) گفت و شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۲)گفت وشنود با اسماعیل وفا یغمائی (۳) گفت‌و‌شنود با اسماعیل وقا یغمائی(۴) گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی(۵) گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی(۶) گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی(۷) گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۸) گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۹)گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۱۰) گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۱۱) گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۱۲) گفت . شنود با اسماعیل وفا یغمائی قسمت سیزدهم...ادامه گفت و شنود قسمت (۱۴) ادامه گفتگو قسمت پانزدهم///ادامه گفت‌‌‌وشنود قسمت 17 ادامه گفت‌‌‌وشنودبا اسماعیل وفا یغمائی (18)/// دامه گفت و شنود با اسماعیل وفا یغمائی قسمت 19//// ادامه گفتگو قسمت (20)//// ادامه گفتگو قسمت (21)//ادامه گفتگو قسمت(22)
***

۲۲۴ نظر:

‏1 – 200 از 224   ‏جدیدتر›   ‏جدیدترین»
ناشناس گفت...

کاش تمام این گفت و شنود بیاد ماندنی، به صورت مکتوب وجود داشت.
همه ۲۳ قسمت آن - یا ۲۴ قسمت چون اولی در مورد علی زرکش بود که در ماه اگوست ۲۰۱۴ منتشر شد.

من خودم به تایپ کردن یا نوشتن قادر نیستم. دستهایم آسیب دیده اند و همین را هم یکی دیگر دارد برایم می نویسد.
خواهش میکنم یکی پا پیش بگذارد و آن را برای آیندگان یادگار بگذارد یعنی قلمی کند. البته بدون اینکه یک واو از آن کم شود.
ضمناً آقای اسماعیل و آقای همنشین ای کاش این گفت و شنود ادامه داشت و تمام نمی‌شد.
من هر کدام را دو بار و گاه سه بار گوش می کردم و هر بار می آموختم. پدر

صادق صادق گفت...

بالاخره این روضه خوانی تمام شد! هرچند که اگر ادامه هم داشت چیزی نبود. عظمت رنج و تلاش مجاهدین و بخصوص رهبر فداکارش مسعود چیزی نیست که با وزوز چند پشه خدشه پیدا کند
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه شماها هست
درود بر رجوی انقلابی کبیر
زنده باد مجاهدین خلق ایران
پاینده ایران

بایرام گفت...

اقای یغمائی از شما و اقای همنشین واقعا بخاطر این گفتگوی با ارزش تشکر میکنم بسیار خوب بود همیشه موفق و سلامت باشید

jahandid گفت...

با درود،
مجموعه ارزشمندى شده است و حتمن در اينده و بعد از سرنگونى وحوش اخوندى خيلى بكار خواهد امد. بعنوان منبع بازگشت و استناد (reference) مورد استفاده بسيارى خواهد داشت. نا گفته نماند كه اين وقايع ظرفى هستند كه سه نسل پاپى را در خود دارد و سرنوشت بسيارى از بهترين فرزندان اين مرز و بوم با ان رقم خورده است، چه خوب و چه بد. يكى از پديده هاى اين دوران ميباشد و بدون ترديد بايستى كه هر چه عميق تر انرا شكافت و شناخت. اين پديده سرشار از همه جوانب است. اعتماد، صداقت، احساسات پاك، عشق به ميهن، عشق به همنوع، عشق به ازادى، عشق به سعادتمندى، عشق به باز سازى مخروبه هاى تاريخ، عشق به بودن در مقابل نبودن، عشق به خدا و هر عشقى كه براى يك ازاديخواه قابل تصور باشد در اين راه گذارده شده است. اينها همگى گنجينه ها و سرمايه هاى يك ملت هستند كه با عمقى از اخلاص در طبق اخلاص نهاده شده بودند تا با انها بر هيولاى وحشى اخوندى پيروز شويم، همه كسانى كه از همه چيز خود گذشتند براى اينها بود. تغييرى محتوايى و بنيادين براى اينده اى با ازادى و نه تغييرى صورى! همچنان نيز در تب ان همه عشق، جانها و قلبهايى هستند كه باز در ارزوى دست يابى به ان عشقها روز را شب و شب را روز ميكنند. و ما شكى در ان نداريم كه خورشيد ان همه عشق بر سياهى اخوندى تابيدن خواهد گرفت و شاهد ازادى را در اغوش خواهيم كشيد.

م- ت اخلاقی گفت...

با درود،

آنچه از مسعود رجوی تصاعد میشود طبیعی طبیعی وناشی از اندیشه مورد اعتقاد ایشان یعنی همان مذهب اسلام شیعی اثنی عشری به اضافه کیش شخصیت وحشتناک خود اوست .در این مذهب از همان شروع الفبااین در اعماق سلول سلول نفرات عجین می شود که امامان از ابتدا تا آنتها بی اشکال وبه زبان مذهبی معصوم هستند،این اندیشه وبهتر است گفته شود این "دکترین"در پروسه زندگی اجتماعی،روانی هر نفر از ابتدا تا انتها خود را در پروسه عمل اجتماعی به اشکال مختلف نشان میدهد،هم در شیعه روشنفکرش وهم در شیعه عامیانه وکوچه بازاریش وحتّی در شیعه لات ولمپنیش .این فرمول ساده به این شکل است که "امام" بخوانیم سر،سرتیم،شاه،رهبر..... بیشتر از ما پائینیهامی فهمد وقابل تبعیت است وغیر زیر سئوال بردن ا ،یعنی این تقدّس زائیده شده از امام(معصوم یعنی بی اشکال)جبرا اثر خودش را در زندگی روزمره وکارکردهای سیاسی- اجتماعی ما دارد.
امّا راجع به بنیانگذاران سازمان مجاهدین وبویژه بنیانگذار اصلی آن یعنی محمّد حنیف نژاد باید گفت که او حامل خیلی از صفات یک انسان والا بود،امّا آنجائی که اینجانب در زمان شاه وبعد از آن نوشته هائی از او خوانده یا بگوشم رسیده است نسبت به شناخت تاریخ ایران بی سواد بود،او شناختی نه از کسروی،مزدک،بابک خرمّدین ویا مقاومت ایرانیان در مقابل تهاجم اعراب مسلمان به ایران داشت،ویا اگر داشت بنا به اعتقاد مذهبیش هیچگاه در نوشته ای به آنها اشاره نکرده است (واگر داشت بسیار صطحی) ونه شجاعت اینرا داشت که از جلد تقدّس مذهبی خارج شود،بر همین اساس بود که برای خمینی وامثال او احترام وارزش قائل می شد،اگر نوشته ای وخاطره ای از او باقیست که خمینی و یا گروه نوّاب صفوی را نفی کرده باشد،هر کس دارد بنویسد تا آگاه شویم .حنیف نژاد به عنوان نفر شماره یک بنیانگذار این سازمان کجا در جزوه ای یا نوشته ای رسمی روحانیت ایران را به زیر سئوال برده است ؟
کجا از نوّاب صفوی به عنوان یک مرتجع عقب افتاده یاد کرده ویا او را نفی کرده است ؟
کجای تاریخ ایران را می شناخت ؟

کجا به بحث دمکراسی در نوشته هایش اشاره کرده ؟
کجا در نوشته هایش نشانه ای است که مثلا تاریخ انقلاب فرانسه را مطالعه کرده ؟
هر چه خوانده می توان گفت فقط راجع به انقلاب کشورهای آمریکای لاتین بوده ویا انقلاب شوروی طبق سنت ومد آن روز.هنر یک انقلابی اینست که اسیر جو روزگار نشود.ضمنا ما همه منتقدین ومخالفین سازمان هنوز هم اسیر "تقّدس سازی شیعی" هستیم ومحمد حنیف نژاد با همه صفات انسانیش را حاضر نیستیم به زیر سئوال بکشیم وبگوئیم نسبت به تاریخ ایران بی سواد بود وشناختی نداشت وبیشتر به آن طرف مرزها آنهم خیلی دور را نگاه می کرد،همین بود که حاصل همه فداکاریها حاصلش رژیم هردم بیلی شد به اسم "جمهوری اسلامی"
برخی وقتها به این شک می افتم که نکند در رقابت با جنبش های مسلحانه چریکی مارکسیست لنینستی بویژه سازمان چریکهای فدائی خلق ایران بوده که اینچنین یک مرتبه به مبارزه مسلحانه دست می زند وسازمان مجاهدین تازه تاسیس شده را به جنگ مسلّحانه کشیده می شود؟!
بنظر این نگارنده هنر او این بود که عقب افتادگیهای اسلام شیعی در عرصه مبارزه سیاسی اجتماعی را با کشیدن لعابهای مارکسیت- لنینستی بر روی واژه های مذهبی شیعی جبران کند.که واژه "بی طبقه توحیدی " در راس همه آنهانمایان است .

در یک کلام او انسانی فداکار،امّا بی شناخت وبی سواد نسبت به تاریخ میهن خویش بود.این نظر اینجانب است ونه یک اصل مطلق.

ناشناس گفت...

با عرض خسته نباشید به همنشین بهار و آقای یغمایی عزیز . به نظر من قسمت آخر این گفت و شنودها از همەی آنها پربارتر و غنی تر بود . می شود همەی قسمتهای قبلی را فقط با همین یک قسمت مقایسه کرد . چون به بحثهای اساسی و اصلی پرداختید. نکاتی در مورد این قسمت به ذهنم می رسد که می نویسم :
یکم : آقای همنشین بهار با تاسف و تأثر از پایان یافتن گفتمان انقلابی در جامعه سخن گفت و مثال دوستش را زد که در اشاره به یک فرد مورد نظر ، برای تحقیر او گفته بود "همون انقلابیه دیگه...!" . آقای همنشین عزیز ! چرا دلتنگ آن گفتمان می شوید ؟ چه چیزی برای مملکت ما و دیگر ممالک بار آورد؟ چه گلی به سر مردم زد؟ این نوستالژی از کجا می آید؟ این حاصل زندگی با خاطرات گذشته است . گفتمان نسلها عوض می شود و باید با عشق و سپاسگذاری به استقبال آن رفت . باید از کهنه و فرسوده ، با رقص و شادی گذر کرد ، نه با اندوه و تأثر . گفتمان ها و طرز فکرهای نسل جوان ، هر چه که باشند ، از آن آرنولد بازی ها و قهرمان پروری ها و شارلاتان بازی ها بهتر و زیباتر است . البته در نسل شما انقلابیون فرزانه و با ارزشی بوده اند و غیر قابل انکارند . عکس آنها را قاب بگیرید و تکریمشان کنید . با علم به اینکه آن اندیشه ، جز خسارت ببار نیاورد و در آن فضای قهرمان بازی ، جان انسان بی ارزش شد و عاقبت همەی آن فداکاریها هم ظهور و بروز خمینی شد . مسیح در انجیل حرف ارزشمندی زده است . او می گوید وعده های رنگارنگ بیشمارند اما اگر می خواهید راست را از دروغ باز شناسید ، به میوەی آنها توجه کنید . به حاصل و عاقبت کارشان بنگرید(نقل به مضمون)
دوم : در مورد روانشناسی آقای مسعود رجوی ، من فکر می کنم نظر آقای همنشین بهار به واقعیت نزدیک تر است . او از اول اینطور نبوده است . سیر وقایع و شرایط و نواقص شخصیتی و کمبودهای او ، سرانجام او را به اینجا رسانده است . من نمی توانم باور کنم شخصی در زمان شاه ، با اینکه از نظر مالی هم مشکلی نداشته ، فقط به خاطر قدرت طلبی وارد عرصەی پر خطر مبارزه شود که عاقبتی بر آن متصور نبود . احتمالا او هم از ابتدا انگیزه های انساندوستانه ای داشته است . دیو درون آدم ، یک دفعه سر بر نمی کشد .به اندازەی عمر او ، با او رشد کرده است .با هر اشتباه و با هر انکار در درون او رشد کرده و به اینجا رسیده است . نسل انقلاب ٥٧ هم اصولا اهل نقد و بررسی نبود . بیشتر اهل شور و فتور بود . همین هم در رشد و پرورش آن دیو دخیل بود . به هر حال فکر نمی کنم از ابتدا اینگونه بوده ، البته از همان ابتدا ضعف های شخصیتی داشته که به مرور در او رشد کرده و کار را به اینجا رسانده است . می گویند خمینی قبل از انقلاب ، وقتی در نجف بود ، پشه را با عبایش از پنجره بیرون می کرد که آسیب نبیند . شما فکر می کنید که خمینی در گوشەی منزلی در انزوای تبعید در عراق ، این کار را از روی ریا انجام می داده است؟؟ به هیچ عنوان . او واقعا نمی خواسته به آن پشه آسیبی برساند . اما شهوت قدرت و قرار گرفتن در یک حلقەی قدرت طلب و متملق ، کار را به جایی رساند که آدم کشتن برایش از آب خوردن هم راحت تر شد .
سهراب

ناشناس گفت...

سوم : همنشین بهار پرسیدند : آیا مسعود رجوی حرف نویی برای طبقەی متوسط ایران دارد؟ عرض کنم که مسعود رجوی از این منظر و زاویه دقیقا در کنار خامنه ای می ایستد . این موضوع بسیار مهمی است . طرفداران خامنه ای که از اقشار پایین و سنتی جامعه هستند و البته در اقلیت هم هستند ، به خامنه ای "آقا" می گویند . این همان چیزی ست که طبقەی متوسط ایران آن را نمی خواهد . طبقەی متوسط "آقا" نمی خواهد . در این سو هم دقیقا وضع همینطور است . رهبر عقیدتی چیزی بجز ولایت فقیه در تبعید نیست . اما این تبعید فقط تبعید جغرافیایی نبوده است . بلکه آنها در یک تبعید ذهنی و فرقه ای هم به سر برده اند . به همین خاطر حتی کارهای تئوریکی که طرفداران ولایت فقیه در ایران انجام داده و سعی کرده اند که آن را با عقل بشری همساز و همراه کنند ، در این سو برای رهبری عقیدتی نشده است . این "آقا" ی در تبعید ، دیگر نه خمینی است که در ماه ساکن باشد و جذبه و جبروتش حتی بعد از مرگ هم ملیونها نفر را بگریاند و نه خامنه ای ست که با تلفیقی از سرکوب و چوب و چماق و هویج ، به تخت ولایتش بچسبد و چون در جامعه بوده و با جامعه درگیر بوده اقلا خواسته ها ی آن را بداند و با آن بیگانه نشده باشد ، بلکه یک موجود عجیب و غریب و ماقبل تاریخ است که اگر از غارش بیرون بیاید ، احتمالا سوژەی جالبی برای فسیل شناسان خواهد بود . باور کنید یک زمانی می رسد که اینها آنقدر از جامعه جا می مانند ، که باید همەی آنها مثل همان "آقایشان" از خجالت غیب شوند . غیب شدن را برای همین مواقع گذاسته اند !
چهارم : آقای همنشین بهار پرسیدند : آیا مسعود رجوی حاضر است بگوید همەی مردم با هم برابرند ، حتی اگر قرآن سخن دیگری بگوید ؟ آقای همنشین من به شما می گویم بله حاضر است . نه تنها حاضر است این را بگوید ، بلکه حاض استر دین رسمی ایران را از اسلام به بودایی تغییر دهد و اگر پایش برسد نماز و روزه را هم باطل کند و یا طرفدار مزدک و مانی شود. برای او تنها چیزی که مهم است ، خودش است . حفظ جان و رسیدن به خواسته های مادی و فردی خودش . اگر چیزی غیر از این از مسعود رجوی فهمیده ای ، پس هیچ چیز از او نفهمیده ای . خمینی یکبار گفت ولایت فقیه می تواند نماز و روزه را تعطیل کند . خب اگر ولایت فقیه می تواند ، چرا رهبر عقیدتی نتواند؟!؟ یادم هست در جریان یک پراکندگی در جنگ عراق ، چون ماه رمضان بود پیام داد که روزه گرفتن واجب نیست و فعلا به واجب بالاتری یعنی جنگ با رژیم خمینی مشغولیم . می خواهم بگویم او در فتوا دادن و ملا بازی با خمینی مسابقه گذاشته بود . همەی اینها را هم ابزاری می دید در جهت قدرت طلبی اش . سر سوزنی به دین ، قیامت ، قرآن ، امامت ، خدا و...باور نداشت . نه اینکه از اول باور نداشته باشد ، در طول زمان به نقطه ای رسید که دیگر به هیچ چیز باور نداشت .

سهراب

ناشناس گفت...

و اما سخن آخر : جریان باند رجوی ، خود یکی از مشکلات کنونی ایران است . اما خطری بالفعل نیست . چون جامعه پذیرای آن نیست و ملأیی در اختیار ندارد ، پس خطری بالفعلی نیست . نباید خودمان را با آن بسنجیم . نباید ملاک و میزان ما این جریان فاسد و منحط شود . آقای همنشین و یغمایی عزیز ! کارهای فرهنگی شما که آغاز کرده و به آن مشغولید می تواند در راستای مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی و نزدیک شدن به فرهنگ دموکراسی و آزادی ، تاثیر گذار باشد . مبارزەی واقعی ، زدون دروغ ، دشنام ، فریب ، انگ زدن ، توهین و شارلاتان بازی از فرهنگ ایرانی است . هر دوی شما نویسنده ، آگاه و فرهیخته هستید و مهم تر از همه اینکه دل در گرو آزادی ایران دارید . چرا باید معیار میزان آنها باشند . مثلا محمد نوریزاد در هیچیک از سایتهای مجاهدین حرفی از او نبود و از او به عنوان مزدور یاد می شد ، در سایتهای شما هم من ندیدم مطلبی از او بگذارید ، همین که آن برگه را به دست دکتر ملکی داد و سازمان هم آن را انعکاس داد ، شما هم شروع به گذاشتن مطلب از او کردید . این باند فاسد و منحط چرا باید برای شما ملاک باشد . در ایران بیشمارانی هستند که در برابر استبداد و ارتجاع ایستاده اند . محمد نوریزاد و دکتر ملکی انگشت کوچک آنها هم نیستند (بدون اینکه بخواهم کار آنها را ناچیز جلوه دهم) . ایرانیانی هستند که در دنیا افتخار می آفرینند اما از جانب ما بایکوت می شوند . چند نفر از زندانیان سیاسی اوین و یا زندانهای دیگر را می شناسید؟ آیا خبر دارید که حسین رونقی ملکی در زندان کلیه هایش از کار افتاده است؟ چرا باید اینقدر با مبارزان ایران بیگانه باشید؟ این مرزبندی های شوم و ارتجاعی و فرقه ای و خطرناک را کنار بگذارید . مرز ما با قاتلان زندانیان سیاسی است که تعداد و هویتشان کم و بیش مشخص است . باید بقیەی مردم ایران را که با ولایت فقیه مخالف هستند ، از هر فکر و جناحی ، با هر رویه و روش و مرام مسلکی ، هم جبهەی خود بدانیم . این در جهت ترمیم گسلهای اجتماعی ایران است که بالقوه می تواند آینده ای شوم برای ایران رقم بزند . بسیاری از کسانی که در زندان هستند بعد از ٣٠ خرداد ١٣٦٠ به دنیا آمده اند و اگر از آنها انتطار داشته باشیم مثل ما رفتار کنند ، یا مرزبندی های ما را رعایت کنند ، آب در هاون کوبیده ایم . مرزبندی های فرقه ای و ارتجاعی فقط از سر قدرت طلبی است ، نه چیز دیگر . باید از این جریان فاسد و منحط به طور کامل ، از نظر فکری و ذهنی رها شد . اینها نه دلشان برای مردم ایران سوخته و نه حتی دیگر کیفیت های انسانی در درونشان مانده است . به سایتهایشان سری بزنید . هر جا که بمبی منفجر شده ، دست بچه ای قطع شده ، چشم پیرزنی در آمده ، به صورت کسی اسیدی پاشیده شده ، یا جنگ طلب جنایتکاری از حمله و کشتن و سوختن سخن گفته ، با ولعی شیطانی و پلید انعکاس می دهند و به نمایش می گذارند و هر جا سخنی از صلح شده ، یک زندانی آزاد شده و به خانواده اش رسیده ، محکومی از قصاص نجات یافته و یا تیم زنان ایران به موفقیتی رسیده یا ، ماتم می گیرند . سکوت می کنند . آیا نمی بینید که تبدیل به آیینەی ابلیس شده اند ؟ اینها را به حال خود رها کنیم تا در خیانتها و توهم هایشان غوطه بخورند و خود طرحی نو در اندازیم . برای ایرانی آزاد از استبداد ، آزاد از دروغ ، آزاد از توهتن و تهمت .
با آرزوی موفقیت برای شما
سهراب

esmail گفت...

سهراب گرامی
سلام
چنین نیست که شما میگوئید
من از آقای نوریزادخیلی قبل از آن نوشتم و انتشار دادم
منجمله در اخبار روز در جواب مخالفانش نوشتم
اینکه من گاهی مقاله میگذارم و گاه نه معنایش نفی او نیست بلکه مشغولیات و گرفتاریهای من است
من در سایت آقای نوریزاد چندین مطلب گذاشته ام
نوریزاد انسان شریف و شجاع و قابل ستایشی است که راه درازی را طی کرده و اینک از مبارزان راستین ملت ایران است به او درود میفرستم
و با درود به شما

ناشناس گفت...

مفلوک تر از شما کی هست خودتان. بروید اگر ریگی به کفشتان نیست ملاها را بررسی کنید که یک ملتی را بدبخت کردند.مجاهدین اگر از انقلابی بودن ناراحت باشند یا نباشند مساله خودشان است و به کسانی که بیست سی سال است در خارجه میخورند و میخوابند ربطی ندارد. مجاهدین جدی ترین نیروی برانداز این رزیم کثافت هستند . هر عیبی هم داشته باشند در مبارزه ئا نداده اند همین بس.
درود بر مسعود و مریم رجوی سرافراز تمام مجاهدین استوار
آینده از ان مجاهدین و همرزمانشان است در این شک نکنید
سیمین ع

همنشین بهار گفت...

«رفتار گذشتگان را باید همان قدر معقول ببینیم که آنها می‌دیدند. تنها در اینصورت ما گذشته را فهم کرده‌ایم. نباید عقلانیت روزگار خودمان را به آن زمان صادر کنیم و آنها را به تیغ عقلانیت معاصر گردن بزنیم.»
سلام بر شما
اشاره ای کوتاه به محمد حنیف نژاد و این نظر (در چند ستون فوق) که گویا او «بی شناخت وبی سواد نسبت به تاریخ میهن خویش بود» و از «کسروی، مزدک، بابک خرمّدین و یا مقاومت ایرانیان در مقابل تهاجم اعراب...» نیز بی‌اطلاع
ــــــــــــــــــــــــــ
محمد حنیف نژاد به تاریخ ایران اشراف (نسبی) داشت. بیشتر از برخی مدعیانش در زمان کنونی.
...
تاریخ مشروطهٔ ایران
تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان
و تاریخ پانصد سالهٔ خوزستان (از احمد کسروی)، همچنین مجموعه مقاله‌ها و رساله‌های احمد کسروی، به‌کوشش یحیی ذکا از دروس مقدمانی مجاهدین اولیه در زندان شاه بود.
...
جدا از «العبر» ابن خلدون که به بابک خرم دین اشاره مبسوط نموده، کتاب غلامحسین صدیقی (جنبش‌های مذهبی ایران در قرن دوم و سوم هجری) که علاوه بر بابک، به مزدک هم پرداخته و چکیده ای از آراء ابن‌اثیر در کتاب الکامل فی التاریخ، (بخش مربوط به بابک) را دارد، مطالعه می‌شد. حتی کتاب «جوامع الحکایات» عوفی که (نه چندان مبسوط) به شورش بابک و کشته شدن او پرداخته است.
...
اگر برای جلوگیری از اعدام زندانیان، خانواده های مجاهدین (به تک و توکی از آیات عظام) مراجعه می‌کردند، کار درستی بود. اما حنیف و یارانش از بنیاد با امثال خمینی متفاوت بودند و با نفی و نقد آیات عظام و دیدگاههای ارتجاعی نواب صفوی و...راه خود را برگزیدند.
...
تاریخ جهان نو اثر رابرت روزول پالمر، تاریخ تمدن ویل دورانت(و همسرش آریل دورانت)، اسلام در ایران پطروشفسکی، نگاهی به تاریخ جهان نهرو، دو قرن سکوت غلامحسین زرین‌کوب (دربارهٔ اتفاقات دو سدهٔ بعد از حملهٔ اعراب به ایران)،
همچنین انقلاب فرانسه، انقلاب صنعتی انگلستان، انقلابهای ۱۸۴۸ (انقلاب اکتبر و چین و ویتنام...) را همه موظف بودند بخوانند. تا چه رسد به امثال حنیف و برنامه مطالعاتی که داشتند.
ــــــــــــــــــــــــــ
محمد حنیف نژاد پیشه ای جز مبارزه انقلابی و ضد بهره کشانه نداشت، تابع تعادل قوای بین المللی یا تعادل جناحهای حاکمیت نبود و برایش حل مسائل انسان، بخصوص انسان معاصر و مردم دردمند استثمار شده جامعه ایران اهمیت داشت. معتقد بود در زمینه های اقتصادی اجتماعی، مرزبندی اصلی نه بین با خدا و بی خدا بلکه بین استثمار شونده و استثمار کننده است.
می‌گفت هر نظری که انسان را در راه تکامل هدایت کند و هر مکتبی که انسانهای زنجیر کشیده را آزاد سازد، تکامل دهنده است و باید از دستاوردهای انقلابی دیگران هم استفاده نمود.
...
با این همه او بری از خطا و بالاتر از سئوال نبود. او که هیچ، حتی خدا هم برتر از سئوال نیست.
ــــــــــــــــــــــــــ
انتقاد از حنیف نژاد و یارانش کاری است درست.
به روایت محمد صادق (برادر ناصر صادق)
«از محمدآقا و سعید محسن انتقاد کرده بودند که چرا درحالی‌که با معیارهای سازمانی آن موقع، مسعود رجوی و کریم تسلیمی صلاحیت ورود به مرکزیت را نداشته‌اند، دو نفر تصمیم‌گیرندگان اصلی (پایه‌گذاران سازمان) آنها را به مرکزیت وارد کرده بودند؟
سعید محسن [از طرف خود و محمد حنیف‌نژاد که ساواک او را از جمع جدا کرد و هیچ‌گاه به بند عمومی نفرستاد، صریحاً این انتقاد و صلاحیت نداشتن برای ورود به مرکزیت رجوی و تسلیمی را پذیرفت و گفت]
(...) آن دو نفر مرتب به مرکزیت انتقاد می‌کردند و فشار می‌آوردند که زودتر دست به عمل نظامی بزنیم. درحالی‌که ما می‌دانستیم امکانات و شرایط سازمان چیست و در چه حدی است و آمادگی لازم ورود به فاز نظامی را (در سال ۴۹) نداشتیم؛ ولی آنها قانع نمی‌شدند. متأسفانه تصمیم اشتباهی گرفتیم و برای آنکه به آنها نشان دهیم آمادگی کافی وجود ندارد، در مرکزیت را روی ایشان گشودیم به‌ امید آنکه وقتی در معرض اطلاعات کافی قرار گیرند انتقاد خود را پس خواهند گرفت؛ اما نتیجه چیز دیگری شد! کریم تسلیمی جا خورد و از ذهنیت و بزرگ‌انگاری ابعاد و امکانات سازمان درآمد؛ به‌حدی که در خودش فرو رفت و از مرکزیت کنار کشید، ولی رجوی از موضع چپ‌روی بر شروع زودتر عملیات اصرار کرد»
ــــــــــــــــــــــــــ
حنیف نژاد اولین کسی بود در سازمان که بر خود سخت ترین انتقادها را وارد کرد و متاسفانه کسانی مانع انتشار عمومی متن کامل نوشته وی در این خصوص شدند. (با این توجیه که روی نفرات پایین تاثیر منفی می‌گذارد و آنها را دچار خودکم بینی می‌کند)
با کمال احترام: همنشین بهار

ناشناس گفت...

سمندر
خانم سیمین غ گرامی جمله ای نوشته اید که من عین انرا می اورم و یک توضیح
شما نوشته اید که مجاهدین اگر از انقلابی بودن ناراحت باشند یا نباشند مساله خودشان است و به کسانی که بیست سی سال است در خارجه میخورند و میخوابند ربطی ندارد.
اگر چنین است که شما میگوئید به کسی ربطی ندارد که مجاهدین چی کار میکنند وووو پس باید عرض کنم اینهائی که شما میگوئید غلط میکنند که بخواهند بر ملتی حاکم شوند که کسی حرف نزند اصلا من میگیرم که حرف شما درست و به کسی ربطی ندارد که مجاهدین چه میکنند پس خانم گرام لطفا این پای گند را از کفش ملت بیرون بکشید
در ضمن در رابطه به کسانی که در خارجه میخورند و میخوابند راستی خانم مگر شما نمی خورید و یا مگر شما نمی خوابید اصتغفرالله نکنه شما روح هستید که نه نیاز به خواب دارید و نه به غذا تازه گیریم که شما نه میخورید و نه میخوابید بگوئید ببینم چه میکنید بیلان کارتان را لطفا برادر مسعود که الحمدولله غیب شده است خانم رئیس جمهور هم کارش برپائی میتینگ های صد میلیتی است به جز ایرانیان خوب چه گلی به سر مردم ایران زده اید شما ها بالا تا پائین هنوز در قدرت نیستید چنین میکنید ایا نباید باور کنیم که پس از به قدرت رسیدن شمایان سرنوشتی نظیر کره شمالی در انتظار ما خواهد بود
رزیم خمینی رفتنی است او می رود به همت مردم ایران اما مطمئن باشید اجازه نخواهیم داد مجاهدین قدرت را قبضه کنند انها میتوانند اگر از محاکمه عادلانه بیرون امدند مثل دیگر مردم ایران ازاد باشند اما مطمئن باش و مطمئن هستم از قدرت خبری نیست
این پنبه را از گوش خارج کنید

جواد گفت...

افسوس که گرفتاری امان نمیدهد
ولی نتوانستم این چند سطر را ننویسم.
ما هر چه که هستیم در هر نقطه ای که هستیم با هر که موافق یا مخالفیم....
اگر و اگر دشمن ما رژیم خمینی است، با هر تاکتیک و استراتژی که داریم به هر گفتمانی که تعلق داریم
اگر راه مبارزه مسالمت آمیز را گزیده ایم و به دنبال اصلاح رژیم هستیم. ویا اگر دنبال مبارزه مسلحانه هستیم ... بر روی استخوانهای نسلهای پیشین و رنج و شکنج آنان ایستاده ایم.
انچه را که اکنون میدانیم محصول اعمال درست و یا نادرست پیشینیان بوده است. همانطور که آیندگان بر اشتباهات ما دست خواهند گذاشت.
شایسته است از تلاشهای صادقانه ی انقلابیون به حرمت یاد شود. هر گونه تخطئه و مضحکه و طعنه و کنایه و به حقارت یاد کردن آنان قبل از هرچیز بیانگر روح کوچکیست که تمام حقیقت را در کف خویش می پندارد و بیهوده خویشتن را از درسهای گذشتگان بی نیاز می پندارد غافل از آنکه همان چند کلامی را هم که تکرار میکند و برسطح امواج آن سر میخورد بدون اینکه عمق آنرا دریافته باشد محصول همان رنجها و همانی است که اینک تخطئه میکند.
یک انقلابی در برابر عظمت کارهای پیشینیان سر تعظیم فرود می آورد. آنها را به بزرگی یاد میکند وحتی در بیان اشتباهات آنان جانب احترام نگه می دارد چرا که هدف فقط درس آموزیست نه کین کشی.
یادشان (پرشکوه)زمزمه نیمه شب مستان باد تا نگویند که از یاد فراموشانند.
درود بر تمامی انقلابیون که با خلوص نیت جان در راه آزادی فدا کردند.

مش باقر گفت...

خانم سیمین ع در خارجه بعضی می خوابند و میخورند و عده ای میخورند و میخوابند و عده ای همانطور که خوابیده اند میخورند و یک عده ای در حال خوردن میخوابند حالا شما از کدام عده اید شاید هم یک طور دیگرید من که نفهمیدم

ناشناس گفت...

آقای همنشین،

با احترام، نقد کردن حنیف به قصد کوبیدن ایشان نیست. اما تا زمانی‌ که ایرانیان به طور ریشه‌ای با گذشته تاریخی‌ خود نقّادانه برخورد نکنند، ما در اندر خم همین کوچه خواهیم ماند. همین تحلیل را باید در مورد دکتر شریعتی‌ که تاثیر به سزایی در دوران زندگی‌ و پس از مرگ داشت کرد.

شعار‌هایی‌ نظیر "تضاد بین استثمار کننده و شونده" بسیار کلیشه‌ای است. باید یک مقدار عمیقتر رفت و ماهیت را در جزییات یافت. من تا به حال نقدی از مجاهدین در مورد سوالهای پائین ندیدم.

۱- نظر حنیف در مورد فدائیان اسلام چه بود؟

۲- آیا تحلیل ایشون در مورد انقلاب سفید واپسگرایانه نبود؟

۳- آیا تحلیل ایشون در مورد ۱۵ خرداد واپاسگرایانه نبود؟

۴- فرستادن تراب و روحانی به ملاقات خمینی را چگونه باید تحلیل کرد؟

۵- آقای یغمایی در مورد نقد نکردن اسلام، محمد و علی‌ توسط مجاهدین صحبت کردند. چه‌گونه یک نیرری پیشتاز اسلام را بستر ایدئولوژیک خود کرد؟

۶- در کجا ترور احمد کسروی را محکوم کردند؟ آیا فتوای خمینی برای ترور کسروی را محکوم کردند.

۷- آیا ترور حسنعلی منصور یک تکنوکراتی که برای آوردن مدرنیته غربی در چارچوب دیکتاتوری شاه تلاش میکرد، مورد تأیید بود؟


تردیدی ندارم که حنیف انسان شریفی بود. تردیدی ندارم که در آن برهه از زندگیش نیت پاک داشت. ولی‌ بسیار تردید دارم که ایشون درد دموکراسی‌ داشت و یا در صورت زنده ماندن سرانجام بسیار متفاوتی از آقای رجوی میداشت.


آقای اخلاقی‌،

سپاس از باز کردن دفترچه بنیانگذاران سازمان.

رضا

الف خیر خواه گفت...

اقایان .سلام نقد و بررسی حق عمومی است ولی یک نکته مهم این است که مجاهدین خلق با نیت خیر شروع کردند و یک راه چهل ساله را رفتند و به این نقطه رسیدند. در این نقطه هر انتقادی هم که داشته باشند که حتما دارند در وجود حکومت کثیف ملاها یک نیروئی هستند که به دلیل مغلوب بودن و مظلوم بودن در طرف مردم و نیروهای مردم هستند بنظر من با وضع کنونی شانسی هم برای پیروزی ندارند تا آقای رجوی طرحهای خود را پیاده کند بنابراین این نقد وبررسی شما آنها را بیشتر در مقابل آخوندها تضعیف میکند و این کار درستی نیست. باید مقداری صبر میکردید و شاید اول این مجموعه را بصورت نوشتاری در اختیار آنها میگذاشتید تا شاید توجه بکنند و اگر توجه نمی کردند منتشر میکردید ولی متاسفانه به این مساله هیچ توجه نکردید و این یک سندی هست که یک نیروی تحت فشار را بیشتر مورد فشار قرار میدهد. به امید سرنگونی رزیم اخوندها و تغییرات در مجاهدین خلق و مخالفان مجاهدین.

ناشناس گفت...

آقای خیرخواه محترم
گشته ایم ما، نگرد نیست.
در مجاهدین گوش شنوا نیست، اصلا نیست.
گشته ایم ما، نگرد نیست.

عضو سابق

م-ت اخلاقیl گفت...

با درود،
آقای همنشین بهار ممنون از توضیحاتتان ،امّا با این اطلاعاتی که شما در رابطه با سیر مطالعاتی بنیانگذاران سازمان واز جمله شخص محمّد حنیف نژاد در اختیار دیگران واز جمله اینجانب قرار داده اید،باید خدمت شما عرض شود که با توّجه به گفته های شما ،مسئولیت بنیانگذاران واز جمله شخص محمد حنیف نژاد در رابطه با به فلاکت افتادن جامعه کنونی ایران تحت حاکمیت آخوندهای همه چیز بر باد ده سنگین وسنگین تر می شود،بیشتر به زیر سئوال می روند که از آنچه که اینهمه مطالعه کردند نتیجه کارشان این شد که همه مجاهدین بدون استثناء از حرکت ارتجاعی خمینی در 15 خرداد 1342 دفاع کردند (یک قلم) ؟
آقای همنشین بهار،اگر واقعا اینهمه را که شما اشاره کرده اید واقعیست ،پس معلوم می شود که تمامی آنچه را که آنها مطالعه می کرده اند یا نفهمیده اند(فقط خواندن) ویا اگر فهمیده بودند،نتیجه آنرا در جهت تثبیت جهل مردم بکار می برده اند. اگر آنچه را که شما اشاره کرده اید واقعیست که متاسفانه گویا واقعیست ،پس نمی توان به مسعود رجوی ایراد گرفت که به خمینی "مجاهد اعظم" می گفت .بنیانگذاران و در راس همه آنها محمد حنیف نژاد فی الواقع با اینهمه مطالعه تاریخ ایران وفهم واقعی ان مطالعات ،نتیجه درکشان در پروسه عمل اجتماعی وسیاسی این شد که بیایند پشت سر خمینی سینه بزنند(حتّی به مدت کوتاهی پس از شورش 1357.) ؟
یعنی آنها پس از اینهمه مطالعه به این نتیجه رسیدند که چون جامعه ایران مسلمان است ،پس باید به آنهمه تحجر وعقب افتادگی پرده پوشاند وبه اندیشه غالب بر جامعه احترام نهاد وبا اسب آن اندیشه به پیش تاخت ؟
اگر چنین است پس باید به آنها نه تنها پیشگام جامعه ،بلکه پشت گام جامعه گفت چرا که آنها در پشت جامعه در حرکت بودند،بی خود نیست که در قرارگاه های مجاهدین واز جمله در اشرف علم و کتل به پا شد و بر سر وسینه خود می کوفتند و می کوبند.مسعود رجوی جدای از خصلت های فردیش که با محمد حنیف نژاد فاصله ها دارد،امّا در عمل دارد در همان چارچوب واندیشه عمل می کند .
شما در ابتدای نوشته تان آورده اید که :" رفتار گذشتگان را باید همان قدر معقول ببینیم که آنها می‌دیدند، تنها در اینصورت ما گذشته را فهم کرده‌ایم، نباید عقلانیت روزگار خودمان را به آن زمان صادر کنیم و آنها را به تیغ عقلانیت معاصر گردن بزنیم.
آقای همنشین بهار،با چنین منطقی ،حتما باید از حرکت ارتجاعی خمینی در 15 خرداد 1342 نیز دفاع کرد،ودیدیم که خیلی ها کردند. اتفاقا هنر یک روشنفکر وبویژه اگر یدک انقلابی را نیز در عمل بهمراه خود داشته باشد،اینست که در جلو جامعه حرکت کند ومعقولتر از زمان خویش.چطور آن آیت الله که مطلب او را آقای اسماعیل وفا یغمائی بر همین سایت دریچه نشر داده بودپیش بینی می کرده که اگر ما آخوندها حکومت را در دست بگیریم ،چنین می شود و چنان.بیژن جژنی یا گویا فرد دیگری در زندان یا در نوشته ای گفته بود که باید به این همرزمان مجاهد حالی کرد که اگر به این شیوه ادامه دهند فردا مجبورند پشت سر مردم سینه هم بزنند . در یک کلام مطاله به صرف خواندن ارزشمند نیست،بویژه برای یک عنصر پیشگام انقلابی،اگر محمد حنیف آنچه را میخوانده می فهمیده مسئولیت وبارش چه بسا سنگین تر می بوده وهست،حتّی اگر باشجاعت در جلو گلوله ها ایستاد وجان داد.ضمنا ما هنوز این اندیشه عامیان هرا از خود دور نکرده ایم که در نزد عوام می گویند "پشت سرآنکه از دنیا رفته نباید حرف زد،گناه دارد" .
در باره آنچه که اینجانب به عنوان نظرنشر دادم وشما پاسخ داده اید می شود ساعتها بحث کرد ونوشت .
شاد وتندرست باشید .

ناشناس گفت...

جناب یغمائی و همنشین
ممنون از تلاش بسیار با ارزش شما در روشنگری گوشه ای از تاریخ معاصر ایران. این کار واقعا منحصر به فرد است و خیلی با ارزش. من فکر میکنم نه تنها برای خوانندگان بلکه برای اینکه مجاهدین خلق خود را باز خوانی کنند و شاید بتوانند با بیرون آمدن از این گرداب فکری نابود کننده مسئولیت خود را در یابند. اما این گفتگو در برخی زمینها مثلا بنظر من1 وضعیت و پروسه گذار و شرایط امروزی زنان در این تشکیلات2-وضعیت نسل سوم یعنی کودکان مجاهدین و سرنوشت آنان در گوشه و کنار دنیا3-دنیای درونی افراد جدا شده و مشکلاتی که دارند زیرا دنیای اقای رجوی یک دنیائی در درون اعضا تشکیلات ایجاد کرده که باید بررسی شود4- وضعیت کمپ لیبرتی و توضیح برای اینکه چرا این کمپ تا حالا حفظ شده است و در آن چه گذشته است 5توضیح بیشتر و روشن تر در باره این چهار نفر که شما به اسم چهار تندیس از آنها یاد کرده اید و اینکه واقعا اینها چه راهی را طی کردند لازم است و در این سی وسه برنامه میبایست توضیح بیشتری داده میشد . با تشکر از شما
ی. منوچهر

jahandid گفت...

با درود،
زمانى كه ما وارد تجزيه و تحليل محمد حنيف نژاد و سر اغاز مبارزه هايى كه بيشتر "عملگرا" بودند تا "مبلغ تئورى" خاصى ميشويم، بايد كه قدرى هم از ان ظرف مكانى و زمانى ان دوران بدانيم.در ان دوران شور و شعف روزگار موتور محركه ان بود. انقلابات دنيا در دوران جنگ سرد و دو قطبى بودن دنيا جايى براى بروز داشتند و به تبع شرايط موجود در سطح نيروهاى جوان و پرشور ان روزگار خريداران بسيارى نيز داشتند. در اين ميان انقلابات امريكاى لاتين و بويژه انقلاب كوبا و نماد جهانى ان "دكتر چه گوارا" در سراسر قطب غربى دنيا همچون سوخت كه در چراغ هاى دل جوانان ريخته ميشد، عمل ميكردند. در اروپا نيز داستان به همين منوال بود. تيتو و انور خوجه در زمره كسانى بودند كه باز نقشى فرا اروپايى يافته بودند و عامل انگيزه براى انقلاب و مبارزه در ديگر كشورهاى تحت سلطه بلوك غرب بودند. اين "عملگرايى" تا حدى قوى بود كه حتا ديوانه اى مثل عيدى امين را هم مورد توجه و بعضن مورد حمايت قرار ميدادند! با داشتن اين عوامل در پيش رو و إذعان داشتن به اينكه اينها نقش بسيار تأثير گذارى در ان دوران بازى ميكردند، بنگريم كه در تجزيه و تحليل شخصيت هاى تاريخى و گروه هاى مبارز ان دوران چگونه بودند و چه كرده اند.
از اين پيشگفتار اين را ميخواهم مورد تأكيد قرار بدهم كه انچه را كه ما احيانن با شناختى كه در اين دوران داريم بر ان ميدارد كه فقط از فراورده هاى ان دوران تحليلى بدست اوريم، اينكه خود انها را مورد قضاوت بخواهيم قرار دهيم در يك پرسش و پاسخ نميگنجد. از تمام اين حرفها گذشته، اينان نمادهاى شرف و ازادگى ما ملت در بند بوده اند. و ما نيز بعنوان كسانى كه قدر و شأن انها محترم ميدانيم، لازم است كه جانب احترام به انها را از دست ندهيم. اين انسانهاى به واقع شريف و ازاده در راه ميهن و مردم با همان عقايدى كه ما الان به نقد ان نشسته ايم، بالاخره كارى را كرده اند كه خيلى از ديگر "نا انسانها" نكردند و يا بر ضد ان كردند! در رأس همه اين نا انسانها همين جلادان اخوند را ميشود خوب ديد كه چيزى جز نفرين و لعنت را براى خودشان نخريدند، از دوران مشروطه و دكتر مصدق بگيريد تا به همين امروز و فردا هايى كه اين وحوش بر اركيه قدرت باقى بمانند، هر چه هست از اينها فقط خيانت است و جنايت. چه ان زمان كه در قدرت نبودند و چه در اين ٣٨ سالى كه همچون بختك بر سينه ميهن تمرگيدن تا وقتى كه مردم را بار ديگر ياراى برخاستن و شكستن اين سد اخوندى سر رسد.
در اينجا نيز ضمن تأييد نظر دوست عزيز جواد گرامى، نكته اى را كه او انرا مورد تأكيد قرار داده است را من نيز با سپاس از اين توجه وى، مورد تأييد قرار ميدهم و ارزو دارم كه ديگر دوستان نيز انرا مورد توجه قرار دهند. از همه احوالات كه بگذريم، تا انجا كه برايمان امكانپذير است بايد كه احترام گذاردن به يك ديگر را هميشه مد نظر داشته باشيم.
پيروز باشيم

ناشناس گفت...

man khodam modati ra ba mojahedin zendegi kardam va dar ashraf bodam, ba tamame vojodam tak take kalamate shoma ra khob mifahmam, ghasde aghay rajavi in bod ke ensanharo az khasayese ensani khali konad, az ounha robathaie dorost konad ke motiea va farmanbordar bashad va faghat baray dar ekhtiyar dashtan anha baray amyal va residan be khastey khodash estefadeh konad va mojodiyat sazemansh albateh, chera ke ou behtar az hamey ma did va midanest ke hezaran sar- be dar shodeh be khatereh armaneshon dast az hame chize khod keshidan va be chobehay dar bose zadan.ama masaley ishan mobarezeh baray azadi va hoghoghe az dast rafteh mardom nabod, balke ghasd dasht hame chiz ra dar ekhtiyar khod begirad baray be ghodrat residan.dar kharej ashraf ham dast az sar khanevadeha bar-nadasht va be andaziye dori va nazdiki afrad be khodesh az anha mikhast ke bigheyrat nabashan va hameh-chiz yani rahbari ra entekhab konan ke zendegiye man ghorbaniye in edeologi shod.arezou mikonam ke hamey ma eynake jadidi be cheshmhay khod bezanim ta betonim haghighat ra bebinim.
ba tashakor az shoma va aghay hamneshine bahar ke be masoliyate tarikhi khod pasokh daid. besiyar sepasgozaram Mahshid

ناشناس گفت...

آقای یغمائی و آقای همنشین سلام
آخرین گفت و شنود را، شنیدم و بسیار آموختم و از این جهت سپاسگزارم.
شما به درستی اشاره کردید که بررسی مسائل مجاهدین ، دیگر دغدغه مردم ما نیست.
با توجه به دوری مکانی و اجتماعی که هر دو شما از ایران دارید، اشراف به مسائلی چون طبقه متوسطه جدید و ویژگی‌های آن ، تحسین من و دوستانم را برانگیخت. همه دقیق بودند اما خوب است بدانید طبقه متوسط تحت تاثیر خرابکاری آخوندها در همه شئون مملکت، دارد توان تاثیر گذاری خود را از دست می‌دهد. با تمامی خصوصیات صحیحی که از آن بر شمردید زیر ستم حکومت از پتانسیل خواهد افتاد.
این رژیم پوسیده، خوراک ، پوشاک ، مسکن ، تحصیل ، رفاه نسبی (که برای طبقه متوسط در هر جامعه ای تعریف میشود) را از آنان گرفته ، تا دچار روز مرگی شوند تا همه اش در غم معاش باشند و عملاً از ارتقا اگاهی و دانش اجتماعی و تغییر و برابر خواهی محروم بمانند.

در بیشتر کلاسهای دانشگاه (حتی آی تی) مخصوصا در سال اول و دوم، فقط سی و پنج درصد دروس فنی و تخصصی ست و در صد بیشتر با دروس به اصطلاح عقیدتی است که با شستشوی مغزی فرقی ندارد .
این تازه در رشته های فنی و کاربردی است وای به رشته های علوم انسانی . در دبستان و دبیرستان وضع از این هم خراب تر است .

این را گفتم تا بدانید طبقه متوسط جدید مبتلابه چه ناهنجاریهایی است.
هنوز تحصیل کردگانی هستند که که غرق خرافات اند. طرف مثلاً فوق لیسانس شیمی است یا دندانپزشک ماهری است اما با بقیه سرشان را گِل می‌مالند و پیاده به کربلا می‌روند. باورتان می‌شود؟ آنهم در دسته هایی که « حدیث کساء» می‌خوانند!

« سرچ گوگل » نشان دهنده این است که این طبقه ، بیشترین درصد جستجوهایش موارد آنچنانی (سکس و...) است. (یکبار آمارش آمده بود که واقعاً تعجب برمی‌انگیخت)

این جامعه بالاخره رها می‌شود ولی ان روز اصلاً نزدیک نیست و هزینه ای بس گران تر از عمرها و جوانی های بر باد رفته امثال شما دارد.

باید بن مایه های باورهای خرافی و ارتجاعی و اخلاق آخوندی ، را هرچه بیشتر زیر سئوال برد و این در گفت وشنود شما بویژه در این قسمت آخر عیان بود. می‌دانم از ناحیه هم ریش آخوندها (که البته در باور مردم سقوط کرده اند) کم و بیش زیر منگنه هستید اما اینکه شجاعانه و مستدل پوچی عملکردشان را نشان میدهید بسیار تحسین برانگیز است.
این مردم خیلی چیزها از دست دادند ، آگاهی و آزادی شاید مهمترین ان نباشد ، ولی آخرین چیزیست که سعی دارند نگه دارند ولی آنرا هم دارند از دست می‌دهند. خواهش میکنم به این گفتگوها ادامه دهید. ایمیل از شیراز. ساسان

تیرداد. الف گفت...

با سلام خدمت آقای همنشین بهار و تشکر از کار بسیار ارزشمندتان من در مورد اینکه میگوئید انسان خلیفه الله هست انتقاد دارم این فکر فکر مذهب ارتجاعی است وقتی شما میگوئی خلیفه الله این الله دیگر سوار بر سرنوشت انسان میشود و فاجعه شروع میشود انسان انسان است ولی خلیفه الله خدائی که پیغمبر اسلام معرفی شد نیست زیرا خود این الله در قران زیاد چهره خوبی ندارد و الان هم دنیا شاهد است با تشکر

منصور لرستانی گفت...

سکوت مجاهدین و هواداران و دوستان مجاهدین در باره این یاوه ها شما را بس است. شما ارزش پاسخگوئی ندارید کجا یک انسان اندیشمند میاید با یک بز گر گرفته مجادله میکند.هیچ کس دیگر هم چرندیات را لایق پاسخگوئی نمی اید و اینده نشان خواهد داد حق باکیست وقتی اخوندهای پست گورشان را گم میکنند و مجاهدین خلق چون خورشید میدرخشند
درود بر مسعود کبیر

ناشناس گفت...

م ت اخلاقی عزیز . با حرف شما موافقم که باید همه را نقد کرد و اساسی هم نقد کرد . پشت سر مرده هم اتفاقا باید حرف زد . می گویند مرده را چوب نمی زنند . اما مردگان مبارز که قصد تغییر در جامعه را داشته اند را باید چوب زد و خوب هم باید چوب زد . اگر روحشان ناظر باشند ، از این چوب ها نه تنها نمی رنجند که خشنود هم می شوند . چون هدف آنها تغییر مثبت در جامعه بود . اما با حرف همنشین موافقم که نمی شود با تراز کنونی آنها را سنجید . آنها در دوره ای می زیستند که عصر فرمانروایی ایدئولوژی ها بود . مارکسیسم هم ایدئولوژی غالب همەی مترقیان و آزادیخواهان بود . امثال حنیف نژاد هم که به دنبال مبارزه بودند و عافیت پیشه نکرده بودند و از طرف دیگر مذهبی هم بودند ، ناچار شدند که در همین آموزه های اسلام به دنبال انگیزه ها و کیفیت های مبارزاتی بگردند . در آن زمان تضاد اصلی شاه بوده و طرفداری از قیام ١٥ خرداد ٤٢ از این زاویه قابل بررسی است . مثل همین الآن که اگر قیامی در ایران علیه خامنه ای شکل بگیرد ، کمتر کسی به ماهیت واقعی آن قیام کار دارد . همه سعی می کنند آن را انعکاس دهند و یا آن را شاهدی مبنی بر ظالم بودن رژیم جلوه دهند . البته من موافقم که روشنفکر باید یک گام از جامعه اش جلو باشد . ولی فکر می کنم آنها در آن موقع گامهای زیادی از جامعه جلوتر بودند . هیچکس پیشبینی حکومت آخوندها را به این شیوه نمی کرد . نه شریعتی ، نه بنی صدر ، نه بازرگان ، نه جبهەی ملی ، نه نهضت آزادی و... مجاهدین اولیه هم فرزند زمان خویش بودند . اما از صداقتی که حنیف و بنیانگذاران از خود نشان دادند می توان نتیجه گرفت که اگر می ماندند ، به احتمال قریب به یقین در برابر باند غالب کنونی که سازمان را تبدیل به یک فرقەی مخرب کرد ، می ایستادند . با سپاس

سهراب

تیرداد. الف گفت...

آقای همنشین قران بالکل باید برود کنار نه بخشهائی بلکه باید برود توی همان مجالس مذهبی وموقع فوت افرادخوانده شود و هیچ دخالتی در اجتماع نکند

ناشناس گفت...

سمندر
عزیزکم منصور لرستانی عزیز گفته ای وقتی اخوندها گورشان را گم کنند مجاهدین مثل خورشید خواهند درخشید
عزیزکم این خورشید که میخواهد بدرخشد 14 سال است که رهبرش گم شده است اول ان گم شده را پیدا کنید و بعد بدرخشانیدش
در ثانی عزیزکم مگه صحنه گرفتن عکسه که میگی یه هوئی میدرخشند بابا انکس که میخواهد حکومت کند باید قبل از حکومت بدرخشد نه اینکه بعد که قدرت را بدست گرفت یه هوئی بدرخشد
ثالثا عزیزکم مگه داریم بازی گرگم به هوا میکنیم یا غائم موشک بازی که اینطوری شعر و شعار میدی سازمان مجاهدین در بهترین حالت در بهترین حالت پس از محاکمه عادلانه در دادگاه و اگر بخششی از جانب مردم ایران باشد میتوانند مثل بقیه از صفر شروع کنند خوب اینرا به گوشتان بسپارید از صفر با عدد هم مینوسم که بفهمید 000000000000000000
در ضمن عزیزکم دوران ولی فقیه بازی تموم شده عزیزم پس از رحلت این نظام ولی فقیهی دیگر خبری از ولی فقیه بازی نیست اینو به رهبر عقیدتی لطفا بگوئید که ولی فقیه بازی و رئیس جمهور بازی تموم شده تایم اوت است عزیزکم
میخواستم چیزهای دیگه ای هم بگم اما خودم رو سانسور کردم
دوست عزیز خیراخواه اشتباه میکنی عزیزم باید پرده ها را کنار زد باید پشت پرده را خوب و روشن دید اگر نبینیم فردا خمینی دیگری صد برابر خطرناک تر از ان شیطان ظهور خواهد کرد به همین دلیل مهم نیست که پشت پرده کیست حسن است یا حسین یا برادر است یا فلانی باید پرده را کنار زد همین بگذارید مردم خوب پشت پرده را ببینند هراسی نداشته باشید این مهمترین وظیفه انقلابی هر ایرانی با وجدان و باشرف است
این هم شعر من
کسی را که حساب پاک است .....از افتادن پرده چه باک است
پرده فکن کین ....پرده فکندن هنر است
پرده چو افتاد .....همه نقش عیان است

ناشناس گفت...

اقای یغمائی و همنشین با تشکر از کار بسیار پر ارج شما ولی منهم مثل آقای تیرداد اعتقاد دارم. مذاهب تمام مذاهب از اصلیترین عوامل بدبختی و عقب ماندگی بشریت هستند چه از نوعچینی یا هندی یا ایرانی یا اروپائی کاش با روشنی بهتر و بیشتر در میان صحبتهایتان به این مساله توجه میکردید
زیبا

ناشناس گفت...

مشکل در مساله مذهب نیست. مشکل در حاکمیت ارتجاع مذهبی است . مردم با معنویات خودشان با حاکمیت این آخوند و کشیش فرق دارند امیدوارم این را بفهمید و اینقدر مذهب ستیزی نکنید
سیف الله

م-ت اخلاقیl گفت...

با درود،
آقای سهراب عزیز ممنون از توّجه شما به نظر اینجانب ،در نظرتان آورده اید که :" در آن زمان تضاد اصلی شاه بوده و طرفداری از قیام ١٥ خرداد ٤٢ از این زاویه قابل بررسی است . مثل همین الآن که اگر قیامی در ایران علیه خامنه ای شکل بگیرد ، کمتر کسی به ماهیت واقعی آن قیام کار دارد . همه سعی می کنند آن را انعکاس دهند و یا آن را شاهدی مبنی بر ظالم بودن رژیم جلوه دهند ."

اتّفاقا بزرگترین خطای استراتژیک آنها این بود که فقط بر مبنای ضدیت همه چیز را نگاه می کردند،ندیدند که ضدیت خمینی با شاه در 15 خرداد 1342 بر سر شرکت زنان در انتخابات است ؟
نرفتند وافکار کثیف خمینی را در رساله عملیه اش بخوانند که چه مزخرافاتی نوشته است ؟

آری فقط از موضع ضدیت بود که از چراغ مبارزه همه آن صادقان دیوی به اسم خمینی و واپوزیسیونی به اسم مسعود رجوی سر برآورد.امّا راجع به اینکه اگر الان قیامی رخ دهد......
آری خیلی ها آنرا انعکاس خواهند داد،ولی انعکاس دادن دلیل بر تائید آن نیست،نمونه اش جنبش سبز که دیدیم خیلی ها در مخالفت با آن نوشتند .

در جائی دیگر نوشته اید که:"هیچکس پیشبینی حکومت آخوندها را به این شیوه نمی کرد . نه شریعتی ، نه بنی صدر ، نه بازرگان ، نه جبهەی ملی ، نه نهضت آزادی و...

هموطن گرامی، چرا خیلی ها بودند که چنین پیش بینی هائی را از حکومت آخوندهای پلید می کردند امّا در آن زمان تشکلی نداشتند،بویژه پدر ومادرهائی که تجربه وسنی داشتند ویا اعضای صادق سابق حزب توده،به شرف شما هموطن عزیز سوگند ،در زمان شاه افرادی را میدیدم که حتی یکیشان می گفت اگر این آخوندها به قدرت برسند فردا اتوبوس ها را زنانه مردانه می کنند(خدایش بیامرزد و روحش شاد باد) از جمله دیگران شاد روان شاپور بختیار بود که گفت اینها ایران را به نابودی خواهند کشاند،ودیگری روحانیی بود که خیلی پیش ها مضرات حکومت آنها را پیش بینی کرده بود(نوشته این روحانی بر روی همین سایت دریچه سال پیش منتشر شده بود،کاش مناسبتی پیش بیاید و آقای یغمائی آنرا دوباره نشر بدهد.یکی از اعضای سابق حزب توده در جنوب ایران بود به اسم صادق کلانتر که داد می زد این خمینی دیو... اگر به قدرت برسد همه چیز را نابود خواهد کرد،همچنین صادق هدایت در کتاب حاج آقا، آری هموطن عزیر خیلی ها بودند.امیدوارم همه آنهائی که شخصیت هائی را می شناسند که نوشته یا شعرهائی در نفی آخوندها و خطر به نابودی کشاندن همه چیز در به قدرت رسیدنشان را پیش بینی کرده بودند را به نمایش همه بگذارند.

امّا آنجائی که نوشته اید " مجاهدین اولیه هم فرزند زمان خویش بودند . اما از صداقتی که حنیف و بنیانگذاران از خود نشان دادند می توان نتیجه گرفت که اگر می ماندند ، به احتمال قریب به یقین در برابر باند غالب کنونی که سازمان را تبدیل به یک فرقەی مخرب کرد ، می ایستادند "


هموطن گرامی ،کسی در صادق بودن آنها شکّی ندارد،امّا صادق بودن دلیل بر درست راه رفتن نیست،امّا راجع به این مسئله که اگر الان در قید حیات بودند در برابر آقای رجوی می ماندند،نمی توان صد در صد آنرا تایید ویا رد کنم.
اگر مسئله روشنگری وبرخورد افکار نبود،هرگز این نظر دادن را ادامه نمی دادم،در آخر هم اضافه کنم که اگر اشتباه یا درست نوشته ام،دلیلش اینست تا همه در برخورد این نظرها از همدیگر بیاموزیم تا دوباره نسلی قربانی نشود
شاد وتندرست باشید

م-ت اخلاقیl گفت...

با سلام،
آیا بنیانگذاران واز جمله محمد حنیف نژاد در زمان قبل از مبارزه مسلحانه برای برقراری جامعه بی طبقه توحیدی، این نوشته صادق هدایت(آنچه اسلام برای ما آورد) را دیده وخوانده بود ؟
یا اصلا چنین نویسنده ای را می شناخت ؟
آیا اشعار ایرج میرزا را خوانده بود،یا اصلا خود ایرج میرزا را می شناخت ؟

هرچه بود حفظ اسلام تاب محمدی بود وبس،با این منطق وفلسفه که جامعه ایران مسلمان آنهم شیعه اثنی عشری است وباید برای پیشبرد به اصطلاح انقلاب به فرهنگ جامعه چسبید و احترام گذاشت .
آنها قبل از آنکه به فکر حفظ ایران وایرانی باشند وبه تاریخ آن فکر کنند به فکر حفظ اسلام بودند ،در صورتی که مصدق می گفت من اوّل ایرانیم وبعد مسلمان،این هارا نمی دیدند ؟

اگر هم صادقانه ویا به زبانی دیگر سیاستمدرانه میخواستند از راه اسلام افکار وعقاید خیر خویش را پیش ببرند،آخوندها که در میان جامعه خیلی بیشتر نفوذ داشتند،ودیدیم که ثمره تمامی مبازات آنها به جیب آخوندهای حرامزاده وضد میهن به سرکردگی آیت الله خمینی دجال واریز شدونتیجه اش همین شد که داریم بیش از 30 سال و اندی است می کشیم

jahandid گفت...

با درود،
بحثى كه در اين گفت و شنود شد انگشت روى يكى از مهمترين شاخص ها گذاشت. اين شاخص ارتباط مستقيم و تنگاتنگ با همان پرسش پايه "چه بايد كرد" دارد. ان شاخص كه بايد در رأس تحقيقات هر تحليلگرى جاى گيرد، ان بخش از جمعيت ايران است كه اكثريت را تشكيل ميدهند. ٧٠٪ يا ٤٠,٠٠٠,٠٠٠ تن از جمعيت جوان ميهن كه اكثريت هم دانش اموخته اند و با جهان ارتباطات در ارتباط هستند. على رغم كنترل هاى شديد اخوندى، فضاى مجازى دنياى موازيى شده است كه امكان تبادل نظرها را فراهم كرده است و اين امكانى ست جهانى. با داشتن اين امكان در ذهن، زمين ارائه انديشه و تبليغ ان براى هر انديشه اى باز است. البته سد اختناق و ترس كم و بيش در دنياى مجازى نيز وجود دارد ولى براى كسى كه بخواهد با پذيرش كمى ريسك و دور زدن ان ميتواند به انچه كه علاقه دارد دست يابد. نكته مهمى هم كه در اين پديده حضور دارد اين است كه اين امكان ارتباط عمدتن براى ان عده كه قدرت تغيير را دارند قابل دسترس است. وقتى به ياد مياوريم كه در سالهاى ٤٠ و ٥٠ و حكومت ديكتاتورى سلطنتى كه در اوج اقتدارخود بود، دست يافتن به كتاب و خواندن ان با چه مخاطرأتى همراه بود. براى دست يافتن و خواندن كتاب قصه "ماهى سياه كوچلو" صمد بهرنگى بايد پيه ساواك و زندان و هزاران تهديدات ديگه را به تن ميماليدى تا بتوانى ان كتاب كودكان را پيدا بكنى و در عرض نيم ساعت انرا بخوانى و دوباره به اورنده ان پس بدهى! حالا شما به ياد بياريد كه كتابهاى انگلس و ماركس و مائو و لنين را با چه مكافاتى بايد گير مياوردى و بعد با ترس و نگرانى براى مدتى انها در خانه نگه ميداشتى تا بتوانى انها را بخوانى. تأسف بارتر از همه اينها و شايد هم با نگاه الان، خنده دار تر از هر چيزى كه فكرش را بكنيد، ممنوع بودن لجن نامه هاى خمينى بود!!! هميشه در اين مدت ٣٨ سال اين پرسش برايم باقى مانده است كه شاه و ساواكش از چيه اين لجن نامه هاى خمينى وحشت داشتند كه انها را ممنوع كرده بودند؟! اين خود جاى بحث عميقى دارد كه در ان زمان ديكتاتورى شاه چه نقش تعيين كننده اى داشت در اينكه كدام انديشه و به چه شكلى در ميان نسل جوان ان موقع پا بگيرد و مطرح شود و مبارزين ان زمان تا چه حد ميتوانستند راه نفوذ به فكر و قلب ان نسل جوان را تشخيص بدهند. ايا نيرويى قوى تر از مذهب در ان زمان بود؟ نيرويى كه در كنف حمايتهاى بى دريغ شاه و ساواك او نيز بود و تا اعماق دور افتاده ترين روستاها نيز رفته بود. بكارگيرى اين نيروى گسترده نياز به يك هوش بالايى داشت. البته بكارگيرى اين در جهت مبارزه با ديكتاتورى شاه و ساواكش مد نظر است.
حال برگرديم به زمان حال و اينكه اين نسل ٤٠,٠٠٠,٠٠٠ تنى را چگونه ميشود براى ايجاد تغيير به هر شكلى كه امكانپذير باشد متحد و همراه و هم صدا كرد؟ در ارتباطاتى كه با اين نسل داريم چندين ويژگى را ميشود ديد.
ادامه

آذر گفت...

حقیقت اینستکه افراد مسن جامعه آخوندها را خوب میشناختند یاد آن شیر زنی که خاطراتش را از دوره مظفرالدین شاه تا قیام ۵۷ تعریف میکرد بخیر،او عمداً به خمینی میگفت قمشه ای ،وقتی از او پرسیده شد چرا قمشه ای نام او خمینی است،جواب میداد من این آخوند ها را با ریاکاریهایشان میشناسم عمامه اش را بردارید زیرش نوشته انگلیس اینها امنیت را از بین میبرند،زنان را خانه نشین میکنند دنبال این قر و قرشمه نروید . اماّ کجا بود گوش شنوا ؟آنها دیده بودند و ما فقط بدنبال مبارزه ضدامپریالیستی وضد حکومت شاه بودیم ،چرا که زمان گذشته بود خیانت روحانیت را فراموش کرده بودیم و با توجه به پایه مذهبی حاکم برذهنمان بدنبال نیروی مترقی مذهبی مبارز بودیم که همانا سازمان مجاهدین بود حالا هم مشگل همینجاست که رژیم میخواهد با اصلاحات سطحی زمان بخرد تا به مرور زمان ،حافظه تاریخی مردم ،خونریزیهای رژیم را از بدو حکومت و ضدیتهایش را علیه مردم واینکه خمینی میگفت ؛اقتصاد مال خر است ، را فراموش کنند و اینها در زیر این غبار تاریخی چهره شان را بشویند به همین دلیل باید چهره اصلاح طلبها را افشاء کرد و جنایات رژیم را هر چه ریزتر و بیشتر نوشت .اماّ در مورد محمدحنیف نژاد که احترام زیادی برایش قائلم،نباید فراموش کنیم که او یک مسلمان بود با ایدئولوژی اسلامی که سعی کرد اسلام را به بهترین شکل ممکن تطهیر کرده و بوسیله آن علیه استعمار مبارزه کند مشخص است وقتیکه او حجاب را برای زنان واجب میداند چه دیدگاه مذهبی دارد و درست به همین دلیل توانست نیروی عظیمی کسب کند چون پایه فکری همان دختران و پسران مدرن ایرانی مذهبی بود و با اشراف به این اصل به سازمان برای مبارزه ضدامپریالیستی پیوستند .

آذر گفت...

اماّ در مورد اختناق زمان شاه،بله اختناق بود ولی بدست آوردن هر کتابی ممکن بود و اصلاً مشگل نبود کافی بود با یک کتابفروش دوست شده و کتب را از او میگرفتید اکثر کتابفروشیها چنین پتانسیلی داشتند، در مورد ماهی سیاه کوچولو باید بگویم بنا به دلیلی در کودکی در سفر به یکی از روستاها برای چند ساعت در کلاس درس دانش آموزان دبستان شرکت کرده بودم زنگ انشاء بود شاید باور نکنید ولی موضوع انشاء خواندن کتاب ماهی سیاه کوچولو بود ،من از آنجا با صمد بهرنگی و آثارش آشنا شدم.

esmail گفت...

خانم آذر گرامی
من داستانی در مورد آن افراد نمیدانم
اگر کسی چیزی میداند
باید بانام ونشان واقعی و سند مستحکم وسایر الزامات دست به نوشتن بزند
با درود

ناشناس گفت...

حضرت یغمائی جنابعالی تنها به منبر رفته و هرچه در تصورات شاعرانه سرکار وجود داشت تبدیل به واقعیت فرموده تحویل اندک شنوندگان بیکار خود دادید.البته هرچه میخواهید روضه بخوانید موقعیت سازمان پر افتخار مجاهدین خلق در تاریخ ایران و در نزد مردم مستحکمتر از آنست که از این روضه خوانیهای مبتذل خدشه دار شود.مسعود رجوی سمبل کسی است که اولین بار علیه خون اشامترین دشمن ایران یعنی خمینی و پیروانش سلاح بدست گرفت پیروزی و شکست دیگر اهمیت نداردبابک هم شکست خورد و مصدق هم شکست خورد ولی پیروز شدند شما هرچه در ذهن ناتوانت بود به برترین فرزند ملت ایران در دوران معاصر نسبت دادی و هرچه هم که در ذهنت نبود همنشین با هوشیاری ذهن ترا به جائی برد که ترهاتت کامل شود واقعا تو هیچوقت فکر کرده ای که سئوالت همنشین بودار است و ترا طناب برگردن جائی میبرد که از مابهتران میخواهند و فردا اگر ثابت شد که خود این همنشین از مابهتران است تو دیگر با چه روئی سرت را بلند میکنی هرچند که بلند بکنی یا نکنی فرقی ندارد و معنای کامل خسر الدنیا و الاخره هستی هرچند دیگر ایمانی هم به آخرت نداری و دنیا طلبی چنان چشمامنت را بسته که چهار اسبه در وادی ضلالت و گمراهی میتازی من بعنوان یک هوادر کوچک مجاهدین از خدا میخواهم ترا ببخشد و از این وادی بیرونت بیاورد در شرایط حاضر وضع تو درست مصداق این ایه شریفه است کهوَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً ۚ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ
درود بر رجوی
ننگ و نفرت و لعنت بر شجره خبیثه آخوند و آخوند صفت
پیروز مردم ایران
ناصر. هوادار کوچک مجاهدین

ناشناس گفت...

برادر ناصر سلام
- آقای یغمائی «تنها» به منبر نرفته‌اند، تا همین الان (قسمت آخر گفت و شنود را) بیش از ۸۰۰ نفر سخن شنیده و می‌توانند واکنش نشان دهند. کمتر کسی مثل جنابعالی سخنان دقیق ایشان را تصورات شاعرانه پنداشته است.
شماره ۲۲ را هم بیش از ۲۰۰۰ نفر (به قول سرکار شنوندگان بیکار!!) گوش کرده‌اند و ...
تازه شما کاری کنید تا کسی تنها به منبر نرود. گزارش بنویسید به نفرات مسئول سازمان و بخواهید آنها هم لطف کنند در سایتهای خودشان ستون بدون سانسور نظرات دیگران را بگذارند. بگویید حیف سایت های سازمان که این چنین خالی از محتوا باشد.

- ناصر عزیز، کسی نمی‌خواهد به قول شما موقعیت سازمان پر افتخار مجاهدین خلق را که در تاریخ ایران و در نزد مردم مستحکم است، خدشه دار کند. عزیز خودشان با برخوردهای سراسر دافعه و با پرونده سازی برای دیگران، مسبب این به اصطلاح خدشه ها هستند.
بعلاوه چنانچه موقعیت آنان در نزد مردم مستحکمتر از آنست که از «این روضه خوانیهای مبتذل» خدشه دار شود، پس شما برای چی نگرانید؟

- از کجا می‌گویی مسعود رجوی سمبل کسی است که اولین بار علیه خمینی و پیروانش سلاح بدست گرفت؟ این را از کجا گفتی؟
تازه آن سلاح بدست گرفتن برخلاف نظر شما متاسفانه به نفع مرتجعین تمام شد. مگر اینکه چشمانمان را ببندیم و به واقعیات پیش رو لگد بزنیم.

- نقد آقای یغمائی به خاطر این نیست که شکست جای پیروزی را گرفته، حتی اگر الان مسعود رجوی در قدرت بود، باز هم آنچه ایشان نقد کرده واقعی است. (قدرت طلبی، مطلق نگری، خودخدابینی، خودشیفتگی، ریاکاری، توجیه دروغ و....)

- سئوالات بودار یعنی چه؟ چرا به آقای یغمائی توهین می‌کنی؟ مگر ایشان خودش اهل فکر و اندیشه نیست که کسی دیگر به قول شما زیر پایش بنشیند؟ تازه سئوال‌کننده که نسبت به آقای رجوی، نظر ملایم تری دارد تا آقای یغمائی. از خود گفت و شنودها مشخص است.
برادر خوب
از لعنت آخر نظرتان مشخص است آقای یغمائی هم آخوند صفت و جزو شجره خبیثه آخوند است! بسیار خوب عزیز، دست شما درد نکند.
صدیق حمیم

ناشناس گفت...

حسن
اى هوا دار كوچك مجاهدين واى به حالت اگر اين چرندياتى را كه نوشتى به ان باور داشته باشى اين قسمت از گفت وشنود شاعر وهم نشين بهترين وگويا ترين بخش اين ويدئو ها بود تو يا عقل ندارى ويا خودتو به بى عقلى زدى . بهتره كه بزرگتراتون بهتون دستور بدن ديگه حرف نزنيد وساكت باشيد چون با كمال تاسف بايد بگم هر چى هم بزنيد گندش بيشتر در مياد ورسوائى بيشترى براى رهبر وشير هميشه بيدار ببار مياوريد . واقعاً كه همه تون از هوادار كوچك وبزرگ هفت خط ونادرستيد . واقع بين كوچك

esmail گفت...

آقای ناصر
با سلام
آقای همنشین بهار دوست ایام جوانی و دانشگاه من بوده و هست و من او را می شناسم
بافت و ساخت اشخاص حکایتی است که شما نمی توانید بفهمید
در این گفتگو بفرض شما!! و در عالم خیالات!! چه من و چه او وارد دنیای از ما بهتران هم بشویم اصل مطلب تغییری نمی کند. حقیقت است عزیز
امیدوارم بتوانید بفهمید

ناشناس گفت...

از قدیم گفتن
همنشین تو از تو به باید
ولی افسوس
ت

ناشناس گفت...

جناب ناصر، هوادار کوچک مجاهدین .
برایم بسیار تعجب اور است که سرکار از قران ایه ای ذکر کردید و با اتکاء به ان جناب یغمایی را کافر خواندید ،
دوست گرامی، مخاطب ایه ۱۷۱ سورهٔ بقره دقیقا سرکار هستید، شما لطف کرده و ایه ۱۷۰ را هم بخوانید،
" و چون به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد»؛ مى‌گويند: «نه، بلكه از چيزى كه پدران خود را بر آن يافته‌ايم، پيروى مى‌كنيم.» آيا هر چند پدرانشان چيزى را درك نمى‌كرده و به راه صواب نمى‌رفته‌اند [باز هم در خور پيروى هستند]؟ " (بقره ۱۷۰)
.. "پدران " در این ایه سمبلیک است، که شامل "امام " ، "برادر عقیدتی"، "مرجع تقلید "هم می شود. ایا برادر عقیدتی سرکار به راه صواب می رود، شما و دیگر هوادارن و زمینداران مجاهدین (قاعدین کنونی) ایا دنباله رو نیستید؟
در ایه بعد است که می گوید ؛" و مَثَل [دعوت‌كننده‌] كافران چون مَثَل كسى است كه حيوانى را كه جز صدا و ندايى [مبهم، چيزى‌] نمى‌شنود بانگ مى‌زند. [آرى،] كرند، لالند، كورند. [و] درنمى‌يابند. " (بقره ۱۷۱) ــ یعنی سرکار ، هوادار کوچک مجاهدین ــ این شمایید که در ایدئولوژی "برادر"ذوب شده اید، حقیقت را می دانید ، اما انرا می پوشانید ( کافر) .
..
اما در رابطه با " معنای کامل خسر الدنیا و الاخره " ، دوست گرامی ، ترا به هر چه دوست داری قسم ت می دهم بدان چی داری کپی می کنی ، این جمله از سوره حج ایه ۱۱ می باشد ، و ایه چنین می گوید ؛ " و از ميان مردم كسى است كه خدا را فقط بر يك حال [و بدون عمل‌] مى‌پرستد. پس اگر خيرى به او برسد بدان اطمينان يابد، و چون بلايى بدو رسد روى برتابد. در دنيا و آخرت زيان ديده است. اين است همان زيان آشكار." (حج ایه۱۱)
اولین بار مرحوم مهدی بازرگان در سال ۱۳۷۲ در گفتگو با ماهنامه کیان، در هجمه علیه نظام اسلامی اعلام نمود که : «متأسفانه مردم ایران خسر الدنیا و الآخره شدند....»که این سخنان با واکنشهای بسیاری همراه بود تا جایی که در این مورد خمینی ر سما به میدان امد و موضعگیری کرد. مرحوم مهدی بازرگان می دانست که بار ایدئولوژی این جمله چیست ب بسیار ماهرانه از ان استفاده کرد، اما سرکار چی؟ جسارتا عرض می کنم که سرکار نفهمیدید چی نوشیتد.
.. دوست گرامی، اگر سرکار پیرو قران بودید ، هرگز مرجع تقلید نداشیتد، حداقل اگر می خواهید از کسی پیروی کنید از محمد (ص) ، حامل وحی را پیرو باشید (که انهم درست نیست)
Neema

ناشناس گفت...

ناصر. هوادار کوچک مجاهدین
سرکار فرمودید ؛ " مسعود رجوی سمبل کسی است که اولین بار علیه خون اشامترین دشمن ایران یعنی خمینی و پیروانش سلاح بدست گرفت " ، دوست گرامی کی ؟ کجا ؟ ایا بستن اسلحه کمری حین سخنرانی زیر حمایت صدام حسین را می گویید؟ چه اولین بار، یا دومین بار یا صدمین بار!! در چه عملیات نظامی ایشان بود؟ برادر عقیدتی سرکار فرمودند ؛ همه اسلحه بکشند و بروند با رژیم به جنگ. (البته از فرانسه فرمودند)
.. سرکار فرمودید ؛ "بابک هم شکست خورد و مصدق هم شکست خورد ولی پیروز شدند " ، اولا بسیار خوشحال م که از صحبت های جناب یغمایی دارید یاد می گیرید، برادر مسلمان، انصاف حکم می کند که حداقل بگویی ، "به قول یغمایی بابک هم شکست خورد و مصدق هم شکست خورد ولی پیروز شدند" ، چندین بار این جمله را جناب یغمایی با همنشین بهار ذکر کرد، حالا حرف خودش را به خودش تحویل می دهی ، سعی می کنی " برادر گمشده "را با بابک و مصدق مقایسه کنی؟
مصدق در ایران بود و در دل مردم، زندگی بابک را هم برو بخوان، لطف کن و نقاط اشتراک "برادر" را با مصدق و بابک برای من بیان کن.
..
در خاتمه ، گویا با قران اشنا یی، پیشنهاد می کنم سوره کافرون را بخوان،
" آنچه مى‌پرستم، شما نمى‌پرستيد.
و نه آنچه پرستيديد من مى‌پرستم.
دين شما براى خودتان، و دين من براى خودم.» "
Neema

ناشناس گفت...

زمستان میرود روسیاهی برای ذغال میماند
درود بر رجوی.
مرگ بر اخوندجنایتکار...همین
ت

jahandid گفت...

با درود،
يك سرى از قانونمندى هايى هستند كه اگر در ظرف زمانى و مكانى انها بررسى نشوند، بحث در موردشان به نتيجه دلخواه نميرسد. هر ادمى براى پيشبرد كارهاى روزمره خودش برنامه ريزى نياز دارد و در اين برنامه ريزى فاكتورها متفاوتى را بايد وارد كند تا بتواند با ان برنامه اى كه ريخته است بتواند كارهايش را سر و سامان بدهد. يكى از اين فاكتورهايى كه بايد به ان بيشترين توجه رو كرد اصل "اصل و فرع" كردن كارهاست. حال شما اين اصل را وقتى در كارهاى روزمره خودبخود بكار ميگيريد، مسلمن در كارهاى مهمتر و سرنوشت ساز نيز به اتم وجه بايد بكار بگيريد. در اينجا الان وارد يك سرى بررسى ها و تجزيه تحليل شده ايم كه بعضن هم ممكن است زياد واقعى هم نباشند و در بهترين شكل ان نيز از يك موضع خير خواهانه و دلسوزانه. به نظر من ابتدا به ساكن ما بايد شرايط زمانى و مكانى تصميماتى كه فرضن محمد حنيف نژاد، بيژن جزنى، گل سرخى، طالقانى، تراب حق شناس، اشرف دهقانى، پاكنژاد و هرانكس كه در ان ظرف زمانى و مكانى حرفى براى گفتن داشت، همه و همه تصميماتشان متأثر از ان شرايط بوده است. شرايط داخلى و شرايط بين المللى در مقابل اهداف و خواسته هاى مردمى انها. هدف انها گذارى پر از قدرت هايى كه الزامن با انها دوست هم نبودند و حتا چشم ديدن انها را هم نداشتند، حتا در صفوف خود ان مبارزين چه رسد به دشمن اصلى و مشخصن ديكتاتورى غالب! ميدانم كه اينها تمامن توضيح واضحات هستند ولى از ضرورتى برخوردارند كه نبايد فراموش شوند.
يكى از نقائص كه در اين مجموعه از برخوردها ميبينم اين است در تحليلهاى موجود، ريشه اصلى قضيه فراموش ميشود. اين ريشه هيچ چيز نيست جز اينكه ديكتاتورى سلطنتى مهمترين و اصلى ترين عامل تعيين كننده در تمامى تحولات بوده است. در واقع ميشود گفت كه حكومت شاه و ساواكش در راس تمام تحولات بودند و از انجاييكه انها هم اراده اى از خودشان نداشتند و از بدو پيدايش تا زمان خالى كردن صحنه و سرنوشت مردم ايران در گرو سياستهاى مستقيم امريكا و غرب بودند. نديدن اين عامل مهم و غالب بدون شك ما را به اشتباهى ديگر پرتاب خواهد كرد. مثل همين حركتهاى عكس العملى كسانى كه در خارج هستند و درصدى از همان طبقه متوسط داخل ايران كه به ياد ان روزهاى "خوش" ديكتاتورى شاه، اين روزگار تباهى و سياهى مطلق را كه عمدتن نتيجه و ميوه خاك انداز ديكتاتورى شاه است را نگاه ميكنند

ناشناس گفت...

سلام بر همه دوستان
گفت و شنود ها به کُد های لازم برای شناختن دنیای رجوی اشاره داشت. با اجازه شما، نکات دیگری را اضافه می‌کنم. با این توضیح مهم که نباید تمرکز خودمان را نسبت به ارتجاع غالب و ستم بزرگی که در میهن ما جاری است، از دست بدهیم و مشغول این یا آن سازمان دگردیسی شده سیاسی بکنیم.
***********
انکارگرایی denialism
گزیدن انکار واقعیت برای دوری جستن از یک حقیقت.‌
یکی از مشخصه‌های انکارگرایی، انکار وجود شواهد قریب به اتفاق، و تلاش برای جلوه‌دادن آن به صورت یک مناقشه و انکار وجود اجماع در آن زمینه‌است.
انکارگرایی، مکانیسم دفاعی روانی است علیه افکاری که برای فرد مشوش‌کننده‌است. پدیده انکار در دنیای رجوی نکته بسیار بسیار با اهمیتی است.
توجه داشته باشیم که انکارکننده بعد از مدتی با آنچه به دروغ (یا به اشتباه) واقعیت پنداشته (یا به عکس، واقعیتی که مسخ و انکار کرده)، یکی می‌شود. اخت می‌شود و با او نهادینه می‌شود.
پس از آن، خودش هم دروغ و انکاری را که مرتکب شده، اوج واقع گرایی می‌پندارد و خیال می‌کند عین حقیقت است. (بلد نیستم بهتر این مسئله را توضیح بدهم. لطفاً دوباره چند سطر فوق را بخوانید)
***********
پرت افتادگی
دستگاه رجوی (به دلیل انکارگرایی، خودخدابینی و خودشیفتگی وی بطور خاص) بند ناف خویش را با پایه اجتماعیش قطع کرده‌ و به یکی از عوارض آن که همانا دور شدن از یک سازمان سیاسی در مفهوم کلاسیک یا مدرن است دچار شده‌است. این واقعیتی است غیر قابل انکار. ولی ایشان در قبول این واقعیت کفر می ورزد. (انکار می کند)
انکار می‌کند و دست به پرونده سازی علیه دیگران می زند.
دستگاه رجوی بنا بر جبر شرایط (چون بدون ارتباط ارگانیک با پایه ی اجتماعی خویش است) به یک محفل سیاسی دگردیسه خواهد شد. امیدوارم چنین نشود.
***********
مظلوم نمایی
فرد و جریان «خودشیفته»، هرگز نمی‌پذیرد که این اختلال و بیماری را دارد.
و از هر روشی هرچند هم بیرحمانه باشد استفاده می کند تا بتوانند برنده شود.
او گاه نقاب قربانی به چهره می‌زند و اطرافیان را با گریه و زاری و احساس گناه (در آنان) وامی‌دارد و بعضی اوقات با مطرح کردن عواقب غیر واقعی، سعی در جلب توجه و برانگیختن احساس ترحم و ترس در آنان می‌کند.
***********
خودبرتربینی
وی با حق به جانب بودن و تحریک خودشیفتگی گروهی به مجموعه زیر دست خودش القا می کند شما به تحسین انگیزترین گروه عالم تعلق دارید، الان روی میز دنیا هستید. محور عالم و آدمید. (که البته منظور او دقیقاً خود خودش است)
حتی وقتی می‌گوید: الاسلام بعاو و لا یعلی علیه (اسلام برتر است و چیزی از آن بالاتر نیست) منظور خود خود اوست. یعنی من (مسعود رجوی) از همه بالاترم...
اینکه اینهمه از خود راضی است و این «کبر و عُحبِ خفی» دلیل خودبرتربینی است.
ادامه دارد...
صدیق حمیم

ع. ح. نورانی گفت...

جناب یغمائی. با درود خدمت شما. من بعنوان یک انسان کنجکاو و علاقمند به مسائل سیاسی تمام صحبتهای شما و جناب همنشین را شنیدم.نکته ای که میخواهم به شما یاد آوری کنم سطحی دیدن مسائل سیاسی در نگاه شماست. دوستان دوران انقلابات دهه های پنجاه تا پایان قرن بیستم بپایان رسیده در جهان امروزی به دلیل پیوستگی تمام دولتها به یکدیگر و تبدیل به یک جامعه جهانی حتی اگر هم با هم نضادهای بسیار داشته باشند ایجاب میکند که با وارد شدن به عرصه سیاست یا بازیهای بین المللی دشمن را مغلوب کرد آقای رجوی این مسئله را با هوشیاری تمام از همان آغاز دریافت و به همین دلیل پرواز او به پاریس عین هوشیاری او بود وارد شدنش در بازیهای سیاسی منطقه و دوستی با صدام حسین و ملک حسین و ... عین هوشیاری او بود مسئله ازدواج وانقلاب درونی که شما به نقدش مشغول بودید دقیقا در این راستا و بخاطر حفظ یک هسته فعال برای تکیه گاه این آکتیویته جهانی بوده و هست. حرفهای شما بدون در نظر گرفتن افق جدید جهانی و بدون ارتباط با آن می تواند درست باشد ولی در ارتباط با این افق و پهنه جدید سیاست نادرست است. البته من اشتباهات بسیاری را که در برخورد با مخالفین و منتقدین وجود دارد منکر نمی شوم ولی دستگاه سیاسی آقای رجوی یک دستگاه بروز شده و کاملا هوشیار و درست است شما اطمینان داشته باشید با طرحهای کلاسیک گذشته نه در ایران و نه در هیچ نقطه دیگر جهان تحول و حتی رفرمی رخ نخواهد داد . جهان امروز جهانی است کاملا سازمانیافته و دقیق که نه از پائین بلکه از بالا و با در نظر گرفتن سیاستهای جهانی تغییر میکند باید وارد این دستگاه شد و حتی اگر ایجاب کند با تمام سیستمها و ارگانها ارتباط داشت و ورود به این عرصه کاملا درست و مشروع است میتوانید حرفهای مرا نپذیرید ولطلی لطفا به آن بیندیشید اقای رجوی یک سیاستمدار و یک رفرماتور بسیار هوشیار است و امیدوارم بتواند موفق شود

جواد گفت...

ع ح نورانی..آسمان و ریسمان را بهم بافتی که دمکراتیک نبودن و اشکالات رجوی را بپوشانی.
دوست عزیز همین داستان را برای خامنه ای هم میتوان تکرار کرد. نظرت چیست

ناشناس گفت...

سطحی دیدن مسائل سیاسی؟
«پیوستگی دولتها به یکدیگر و تبدیل به یک جامعه جهانی» (با مسامحه=گلوباليزيشن) تا حدودی واقعی است و برای ورود به عرصه سیاست هم آشنایی با بازیهای بین المللی ضرورت دارد.
اما به یک شرط.
واقعیت فوق را توجیه رفتارنابخردانه خود نکنیم. چون در اینصورت هر عملکرد ناصوابی را به دیپلماسی و هوشیاری انقلابی مربوط کرده و اصول اولیه را هم زیر پا می‌گذاریم.
آنچه گاه ديپلماسی یا «هوشیاری» انقلابی می‌خوانيم چيزی جز همان فتوای « ريش و شامپو »، نيست که اگر سياست (شرایط) ايجاب کند ريش، و البته سبيل را هم، در [....] خر فرو کنيم و چون کار از کار گذشت بيرون آريم و گلاب زنيم و نماز، يا سرود انترناسيونال بخوانيم...
سلام

ع. ح. نورانی گفت...


جدول جهان کنونی را تماشا کنید.ایا این جهان جهان سالهای انقلاب است. در سطح جهان آخرین دولتهای سوسیالیستی فرو ریخته اند.کوبا پس از سالها مقامت سر انجام دست آمریکا را فشد.در خاورمیانه دو ابر قدرت کمونیست چین و شوروی حامیان اصلی یک دولت اسلامی هستند.عربستان و ایران دو قطب قدرت در منطقه خاورمیانه اند. یکی در کنار آمریکا و دیگری در کنار شوروی. ظهور داعش قدرت ایران را بعنوان یک سد اصلی در مقابله داعش افزونتر از قبل کرده است جمهوری اسلامی علیرغم بیماریهای هولناکش در حقیقت یک امپراطوری است که نه تنها ایران بلکه افغانستان یمن عراق سوریه و فلسطین و حتی چند کشور آفریقائی را زیر سیطره خود دارد این وضعیت و این قدرت پس از دوران صفوی نمونه نداشته که شما حتما این را میفهمیدولی متاسفانه شما اینها یعنی شرایط جهانی امروز را نمی بینید. شما فکر میکنید با این جدول و در چنین شرایطی میتوان بدون وارد شدن در بازیهای سیاسی جهانی تحولی ایجاد کرد؟هرگز ممکن نیست جناب یغمائی در چنین دنیائی دروغ و راست را باید دوباره تعریف کرد. راست ی که سرکار به دنبال آن هستید هیچ مساله ای را حل نمی کند و دروغی که سرکار به آقای رجوی نسبت میدهید یک حرکت سیاسی است برای دفاع از مبانی جنبش و دروغ نیست فقط باید آن را فهمید. امیدوارم بفهمیدجناب یغمائی در جهان کنونی راه حل این نیست که به دنبال چگوارا و هوشی مین باشیم ادامه آنها بر در خانه قدرتهای به هم پیوسته جهانی منتظرند راه حل ورود در دنیای سیاست جهان معاصر است به این فکر کنید

ناشناس گفت...

آیا گرا دادن یه دستگاه امنیتی صدام حسین، و دادن نشانی دقیق فلان پُل، یا بهمان مقر نظامی (طی جنگ هشت ساله) که بوضوح در دیدار عباس داوری و مامورین امنیتی صدام دیده می‌شود، به خاطر این است که « دستگاه سیاسی آقای رجوی یک دستگاه بروز شده و کاملا هوشیار و درست است»؟ این هم «یک حرکت سیاسی است برای دفاع از مبانی جنبش»؟
بابا ایوالله

ناشناس گفت...

ع ح نورانی .همەی اینها که گفتی درست است . فقط در صورت که هدف ، وسیله را توجیه کند . با سپاس

سهراب

جواد گفت...

ع ح نورانی عزیز جان،
نوشته ای:" مسئله ازدواج وانقلاب درونی که شما به نقدش مشغول بودید دقیقا در این راستا و بخاطر حفظ یک هسته فعال برای تکیه گاه این آکتیویته جهانی بوده و هست."
آیا توجه دارید که
" حفظ هسته فعال ..." یعنی سکت و هیچ معنای دیگری ندارد؟ همان طور که خود رجوی یکبار علنا و با زبان اشهدش گفت :" میگویند سکت هستید... بله بله ما سکت هستیم، سکت الله".

دوست عزیز می گویند گزاره ای را که نتوان نقض کرد، یک گزاره علمی نیست، مثلا اگر شما بگویید" کسی که حرف مرا تایید نکند اساسا هیچ چیز را نمیفهمد"، حالا مخاطب شما با هیچ دلیلی نمیتواند اثبات کند که این گزاره غلط است چون اگر آنرا رد کند اساسا چیزی نمی فهمد. اشکال در این است که گزاره اساسا یک گراره علمی نیست، و یک سفسطه است. بحث شما در باره ی دیپلماسی رجوی هم از همین مدل است. اگر کسی بگوید:" نه این کارش درست نبود و ..." شما درجا می توانید او را به عدم فهم شرایط نوین جهانی و نفهمیدن گلوبالیزاسیون متهم کنید، خلاصه این جهانی شدن و گلوبالیزاسیون کلیدی به شما می دهد که همه ی استدلالها را با آن رد کنید ولی اشکال در گزاره است. برایتان نوشتم که یک ایدئولوگ خامنه ای هم اگر به او بگویی چرا اینچنین همه ی منطقه را به آتش می کشید میتواند عین استدلال شما را مطرح کند. بگذارید از شما یک سئوال کنم، در این فضای نوین جهانی که همه چیز به هم گره خورده در صحنه ی سیاست بین المللی چه کاری را اگر یک نیروی انقلابی انجام دهد، از کادر دیپلماسی انقلابی خارج شده است؟ خودتان لطفا یک مثال نقض بزنید تا ما هم بفهمیم این دیپلماسی انقلابی شما اسم مستعار "فعال مایشا بودن رهبرتان" نیست.صرفا یک مثال فرضی.

دوست عزیز، آیا مناسبات غیردمکراتیک و ارباب و رعبتی درون تشکیلات هم متاثر از پدیده ی نوین جهانی است، آیا دروغگویی افسار گسیخته به کادرها که خودشان گوهر بی بدیل مینامند هم از الزامات مرحله ی نوین است؟ آیا پاسخگو نبودن در قبال استراتژی و هزار و یک "آیا"ی دیگر که فعلا قصد باز کردن آن را ندارم هم از الزمات مدل جدید مبارزه است؟

دوست عزیز، اصول اخلاقی لز هیچ تغییر فضای جهانی تاثیر نمی پذیرد، در بدترین شق بهتر است قهرمانانه شکست خورد ولی در اصول خویش پیروز شد تا اینکه به اعتماد صادقترین نیروهای این میهن خیانت کرد.

jahandid گفت...

با درود به ازاديخواهان و ايران دوستان عزيز،
براى اينكه اوضاع حال را از ياد نبريم، خواندن نوشتار دكتر محمد رضا روحانى را پيشنهاد ميكنم. تأكيد برجسته ان بر نتايج پسابرجام و عمدتن خود برجام و اينكه اين "كرنش قهرمانانه" كل رژيم را امريكا با چه پاسخى روبرو كرده است بسيار قابل توجه است. ٧٨٪ معاملات دنيا با دلار انجام ميشود. در برجام "قهرمان" رژيم، ظريف كه اصلاح طلبان مؤمن او را با مصدق قهرمان ملى ما مقايسه ميكردند، در برجام جام زهر دوم را پذيرفته، البته خود خامنه اى پذيرفته كه با دنيا فقط با دلار نميتواند معامله كند! ولى با ارزهاى ديگر اجازه دارد!!! اين يعنى مطلقن هيچى!!! ٧٨٪ معاملات با دلار است، اين يعنى هيچ بانكى در دنيا نميتواند به غير از دلار ارز ديگرى را براى معاملات بپذيرد ( تعداد معدودى هستند كه با يورو كار ميكنند ولى فقط حدود كمى بيش از ٢٠٪ انها ست!) و اين تحريمها هنوز به قوت خودشان باقى هستند و اخوندا به مصداق ان مثال معروف همچنان مثل خر تووى گل ماندن!!! نفت را ميخواستند به قيمت ١٤٠ ميليارد دلار در بودجه به حساب اورن! الان باز با كنترلى كه امريكا در بازى با قيمتها دارد، قيمت را از ١٣٠ دلار براى هر بشكه به ٣٠ دلار رساند! و اخوندا بجاى ١٤٠ ميليارد دلار بايد با كمتر از ٤٠ ميليارد دلار به امورات نابودى ايران و منطقه ادامه بدهند. اين ناتوانى در كمك به حزب الله، فلج سياست تجاوز در يمن، خدا حافظى قريب الوقوع با بشار اسد و پايان دخالت هاى اخوندى در افريقا و ديگر مناطقى كه پول مردم بى دفاع را به تاراج ميبرند.
خود اخوندا (خامنه اى، روحانى، رفسنجانى و...) هم از برجام ٢،٣،٤ و... حرف ميزنند. ايا وزش باد فرجام را ميشود حس كرد؟

دریچه زرد گفت...

سی و پنج کامنت به دلیل توهین و تحقیر و بکار بردن کلمات نامناسب قابل انتشار نبود
هفت کامنت به دلیل نقد افراد منتشر نشد. دوستانی که میخواهند به نقد افراد مشخص بپردازند نه با نام مستعار بلکه میتوانند با نام حقیقی و با نوشته ای اینکار را بکنند و منتشر خواهد شد.با نام مستعار و در قسمت کامنتها اینگونه نقدها فضائی را ایجاد خواهد کرد که قابل قبول نیست
با تشکر و پوزش

منصور لرستانی گفت...

تحلیل و تفسیر آقای نورانی بسیار جالب و واقع بینانه است امیدوارم بعضی سرها که در آن بجای مغز گچ سیاسی!! هست بفهمند تشکر از اقای نورانی

jahandid گفت...

با درود،
"با قواعد و اصول ميشود كار كرد ولى بازى با انها اشتباه محض است."
هر اصلى در كارهاى مبارزاتى و ايجاد تغيير داراى قدرت خيلى زيادى است و كسى كه به ان دست مى ازد بايد كه اين قدرت اصل مربوطه را خيلى مورد احترام و توجه قرار دهد. مثلن وقتى كسى نويد دهنده اصل "مبارزه مسالمت اميز" است بايد بداند كه طرف مقابلش تا چه حد با اين مبارزه ضربه پذير است و تا چه حد كسانى را كه با او هستند را ميتواند قانع كند كه اين بهترين راه كار است براى رسيدن به هدف. خوب قهرمان اين مبارزه گاندى است. كسى كه حقوق خوانده بود و وكيل باهوش بود. پرچم اين مبارزه را بر ضد استعمار پير انگليس برافراشت و با "سماجت" وصف ناپذيرى توانست پيروز شود. قهرمان ديگر اين مبارزه دكتر مارتين لوترگينگ بود كه او نيز با پايدارى و ابيارى اين مبارزه مسالمت اميز توانست در واقع بشريت را به يك پيروزى بزرگى رهنمود شود. يا چرا راه دور برويم؟! قهرمان ملى و منطقه اى خودمان دكتر مصدق كبير كه او نيز با "سماجت هاى" بى نظيرش پوزه استعمار پير را به خاك بمالد. اين سه نمونه تاريخى و موفق راه گشا خيلى از مبارزات مدنى در قرن گذشته گرديدند. اشنايى رهبران اين پيروزى ها نسبت به دشمن و نقاط ضعف ان بسيار عميق و دقيق بود. به همين خاطر هم توانستند به پيروزى دست يابند. نقطه ضعف دشمن چيزى نبود جز ارزشهايى كه ادعاى انها را داشت ولى در عمل منكر انها بود و دست اخر مجبور ميشد كه از پاى در بيايد و تسلم خواسته مردمى مبارزان بشود. يعنى مجبور شد با ان اصولى كه براى ازادى ادم به وسميت شناخته بود "كار" كند و نه "بازى". اگر تسليم نميشد، از درون متلاشى ميشد.
حكايت فوق در مورد هر پديده اى صدق ميكند چون يك قانونمندى خدشه ناپذيرى ست. اگر شخصى يا گروهى و يا سازمانى پرچم ارزشهاى انسانى را در دست ميگيرد و با ان ارزشها توده ها را جذب ميكند، كوچكترين پايمال كردن هر يك از ان ارزشها بنيان ان شخص، گروه يا سازمان و خيلى بزرگتر از اينها، ان حكومت را از جا خواهد كند و به نيستى سوق خواهد داد. اين اصلن شوخى بردار نيست و كسى هم نميتواند جلوى انرا سد كند، در طول و عرض زمان و مكان نمونه هاى ان ثبت شده اند. نتيجه ديگرى كه ميشود گرفت اين ست كه هر گونه اقبال مردمى و پيروزى در گرو ان ارزشها هستند و هيچ فردى توان نشستن بر روى ان ارزشها را ندارد اگر ميخواهد باشد فقط بايد خادم ان ارزشها باشد و نه صاحب انها! متأسفانه در صحنه سياسى امروز ما در ميهن اسيرمان و به تبع ان در خارج از ان و نيروهاى برون مرزى دقيقن اين اصل با عدم رعايت و توجه روبه رو شده است و. بجاى خادم بودن، اكثرن صاحب بودن را در خود ميبينند. و همين است كه در يك باتلاقى فرو رفته ايم كه بوى عفن ان انقدر در مشامهاى بعضى ها جا اقتاده كه توان ديدن اين اوضاع را از انها سلب كرده است!
در باره مبارزات "قهر اميز" نيز همين اصل پابر جاست ولى ان از پيچيدگى هاى بمراتب بيشتر و بزرگترى برخوردار است.

ناشناس گفت...

اپیس‌منت Appeasement که زدو بند فرانسه و انگلیس با هیتلر را تداعی می‌کند، همیشه مورد انتقاد خانم رجوی بوده است (البته وی این مفهوم را از آقای قصیم یاد گرفته و تکرار می‌کرد)
اپیس‌منت لزوماً به معنای ساخت و پاخت نیست. آری،
اما...
اما آنچه آقای «ع ح نورانی» نوشته، دقیقاً دقیقاً به ساخت و پاخت(به معنی منفی و زشت کلمه) می رسد.

البته که جهان کنونی، جهان سالهای انقلاب نیست. همه ما می دانیم که «دولتهای سوسیالیستی فرو ریخته‌اند و کوبا سر انجام دست آمریکا را فشرده و ...»
اینها فاکتهای بدیهی است.
چه نتیجه‌ای می‌خواهیم از آن بگیریم؟
برویم بدون اطلاع حتی اعضای شورای ملی مقاومت (و بسیاری از مجاهدین) در دادگاه پوئک انگلیس ، عملاً راه دیگری پیش بگیریم و اسمش را بگذاریم دیپلماسی انقلابی و هوشیاری سیاسی؟
و وقتی اعتراض می شود بگوییم «شما شرایط جهانی امروز را نمی بینید و فکر می‌کنید می‌توان بدون وارد شدن در بازیهای سیاسی جهانی تحولی ایجاد کرد؟»

از یک لحاظ شما درست می گویید.
همه باید ماکیاول باشیم. نون را به نرخ روز بخوریم و برای رسیدن به «هدف»، هر وسیله ای را توجیه کنیم!!

ضمناً کسی نخواسته و نمی‌گوید باید به دنبال چگوارا و هوشی مین باشیم!
سلام

ناشناس گفت...

با سلام من تمامی این گفتگوها را با دقت گوش کردم که در مقابل آنچه در درون مناسبات مجاهدین خصوصآ بعد سال ۱۳۷۳ اتفاق افتاده بسیار اندک بود ولی مفید وقابل تقدیر قضاوت وارزش گذاری با نسلهای آینده است وبه نظرم بحث کامل نیست وباید ادامه داشته باشد اشاره هایی به انحصارطلبی وخود محوربینی آقای رجوی شد ولی این باید دریک کفت و شنود جداگانه در مورد موضعگیریهای رجوی در ارتبات با شخصیتهای تاریخی در نشستهای درونی مجاهدین موشکافی بشه زدن زیرآب کسانی مثل مصدق یاسرعرفات شریعتی عبدالله اوجالان حتی حضرت علی توسط بانودر حضور خود مسعود ادعای امام زمان داشتن و...... نشستهای غسل هفتگی که در آن اسم خواهر مورد نظر باید ذکر میشد با چه اهدافی برگزار میشد صفر صفر تنقضات جنسی در تمام عمر در حضور جمع که واقعآ شرم آور بود اینها باید بهش پرداخته بشه برای آیندگان با تشکر م - ک

کوچک مصدقی گفت...

روضه خوانی تمام شده ولی پامنبری ها ول کن نیستند اینقدر بنویسید تا خسته شوید از خمینی که بیشتر نیستید پوزه اش در مقابل مسعود به خاک مالیده شد
درود بر رجوی سردار پاکباز مبارزه با ارتجاع

ناشناس گفت...

سلام چند سطر حذف شد تا قابل انتشار باشد.

***********
در مورد دنیای آقای رجوی که در گفت و شنود شماره آخر بحث شد ، اضافه بر خودشیفتگی و مطلق نگری و دو سه مورد دیگر که آقای یغمایی روی آن انگشت گذاشتند، چند مورد دیگر هم می توان برشمرد که البته هرکدام توضیح کافی نیاز دارد بابیان فاکت
.
در نظر قبلی انکارگرایی denialism، پرت افتادگی، مظلوم نمایی و
خود برتر بینی اشاره شد .
ادامه
***********
اراده گرایی
جابجا شدن کوه‌ها و تغییر مسیر دادن رودها فقط نیاز به اراده دارد. اگر قهرمان دوی دنیا نشویم یا از باخ و یاحقی سر نزنیم، تقصیر خودمان است. اگر اراده می‌کردیم همه چیز ممکن است. می‌توان و باید
اینکه خارج از ارادهٔ ما ، اراده‌های دیگری هم دخیل هستند و ما گاه محصور در جبر زمان و مکان هستییم حرف یاوه است. می‌توان و باید. می‌توان و باید....
پیش به سوی کندن کوه‌ها و تغییر مسیر دادن رودخانه‌ها…
***********
ستایش طلبی
هر کسی دوست دارد دیگران تعریقش کنند و او را بستایند. این برای افراد عادی جامعه اشکال زیادی ندارد. آب باشند کجا را می گیرند، آتش باشند کجا را می سوزانند.
اما برای راهبر یک جنبش تعریف و تمجید و ستایش دیگران یسیار خطرناک است چون یواش یواش باورش می شود و بعد از مدتی خودش به تعریف جویی و تعریف گرایی مبتلا می گردد . آقای رجوی به شدت ستایش طلب و تعریف گرا ست.
***********
حواله دادن به تاریخ فردا
آقای رجوی عادت دارند هرآنچه به حق از سوی دیگران (حتی در درون سازمان) با سئوال روبرو می‌شود و توضیح (از سوی ایشان) می طلبد به فردای تاریخ حواله می‌دهند. «ناریخ فردا گواهی خواهد داد...»
«دستهایتان را بالا نگاه دارید. خب این را تاریخ فردا خواهد نوشت واله و بِله
***********
وانمود کردن اینکه حرف او حرف بقیه است...
ادامه دارد...
صدیق حمیم

هام بن هیم بن لاقیس بن ابلیس گفت...

درود بر شما آقای نورانی

ناشناس گفت...

ابلیس بن لاقیس بن هیم بن هام هم گفت...
زکی...

درود و سرود چه دردی را دوا می کند ؟

مصطفی .ص گفت...

متاسفانه بریدگی در صفت منفی اش نه فقط در رهبر و دفتر سیاسی خودش را نشان میدهد بطوریکه در مدت سی و چند سال این همه اشتباه را دیدند این همه جانها نابود شد و این همه بی عدالتی شد و این همه... وهیچکدام اعتراضی نکردند چون واقعن بریده بودند بلکه بریدگی اینقدر وحشتناک نه تنها اینها بلکه کسانی را که از تشکیلات بیرون آمدند بد طوری پوسانده که این همه امدند بیرون ولی نه تنها از دردها حرف نزدند بلکه دهانشان را بستند و رفتند هریکیشان در جائی دارند زندگی میکنند و گویا که مرده اند و این همه چیزها را ه دیدند یک کلمه اش را نگفتند حالا به یک بهانه ای بنابر این خوب بود شما از اینها هم یک چیزی میگفتید اینها هم دارند نامردی میکنند مگر فقط از یک تشکیلاتی ادم بیرون بیاید برود یک گوشه زندگیش را بکند کافی است بنابراین اینها را هم اضافه باید کرد که خفه خون گرفتند و سکوت کردند

ناشناس گفت...

سلام به همه و امیدوارم این نوع گفت و شنودها ادامه یابد. چون وقایع مهم ۱۳۷۳ به بعد را شامل نشده است.
علت اش هم لابد این است که آقای یغمایی از آن تاریخ به بعد در جریان ریز آنچه در اشرف پیش آمد، قرار نداشتند اما مثلاً خانم فرشته خلج هدایتی یا آقای سعید جمالی و تعدادی دیگر می‌دانند چه اتفاقاتی افتاده است . امیدوار باشیم آن وقایع را تمام و کمال و بطور مبسوط در میان گذارند.
افسانه

آذر گفت...

با درود؛
در رابطه با فعالیتهای مجاهدین در سطح بین المللی و معادلات جامعه جهانی صحبت شد ، مگر این امر فقط امروز و در روزگار ما صورت گرفته است ؟ مگر نبود که جامعه جهانی برای حل مشگلات اقتصادیش به نیروی فقط مصرف کننده جهان سوم نیاز داشت و همه این کشورها به مدرنیزه رو آوردند؟ ایران،افغانستان،عراق،تونس،مصرو....امّا زمانیکه همین کشورها خواستند تولیدات خودشان را داشته باشند و رو به رشد روند ،«مثلاً شاه درسال ۱۹۷۴ میلادی از معامله پایا پای در ۱۹۷۹ میلادی سخن گفت ،یا قذافی از ایجاد یک بانک آفریقائی با واحد پولی مشترک سخن گفت» همان معادلات جهانی ، حکومت این کشورها را با تهییج مردمشان درپوش به اصطلاع مردمی ودموکراث شدن حکومت تغییر دادند تا از رشد آنها جلوگیری کنند ؟ با جریانات و حکومتهای مذهبی آنها را به عقب برگردانند و با ایجاد جنگ در منطقه اسلحه هایشان را بفروش رساندند و میرسانند تا به اینوسیله هم مسئله اقتصادیشان را حل کنند هم بطور ضمنی زمام امور آنها را همچنان در دست داشته باشند.بله غرب در حال حاضر به مجاهدین میدان میدهد و از آنها نهایت استفاده را میکند ولی محال است با شناختی که از آنها دارد مجاهدین را در حکومت آینده ایران جایی دهد همانطور که مردم ایران هم جایی در قدرت آینده ایران به رجوی ومجاهدین نمیدهند،پس خواب دیدید خوش.

داریوش.پ گفت...

شاعر و نویسنده ارجمند . با درود به سرکار. این گفتگو با وجود بعضی نقائص و کمبودها بسیار پر بار و ارزشمند است. هم از زاویه سیاسی و هم از جهت سرنوشت یک سازمان سیاسی هم از زاویه کارکردهای مکتب و مرام و ایدئوژی ونیز از جهت شناخت روانشناسی و تغییرات انسانها میخواهم با تشکر از شما و آقای همنشین بهار بگویم که رسیدن به حقایق دشوار است بسیار بسیار دشوار ولی شهامت بیان حقایق را داشتن و در بیان حقایق اسیر خشم و ناراستی نشدن از رسیدن به حقایق دشوار تر است به شما و آقای همنشین در این مورد بخصوص اینکه فاصله ادبیات خود را با ادبیات چاکران آستان ولایت فقیه حفظ نمودید تبریک میگویم. با امید اینکه رهبران مجاهدین خلق بخود آیند و مسئولیت خود را دریابند و با آرزوی آزادی ایران و محو ستمشیخی

ثریا ثریا گفت...

در باره عنصر دروغگوئی فاکتهای تهمت به اعضای استعفا داده شورا وخود شما خیلی برای شنونده ملموس میباشد که متاسفانه کم توضیح داده شد در باره دیگران هم اگر چه بعضی وقتها مستقیم رهبر عقیدتی موضع نگرفته ولی به انواع و اقسام کارها افرادی مثل آقای مصداقی خانم اقبال آقای جمالی و افراد دیگر را مزدور دانسته اند که این هم درغهای بیشتر است بنظر من باید روی مساله دروغگوئی در تشکیلات مفصل توضیح داده میشد زیرا از همان سال شصت تا حالا هی دروغ پشت دروغ واقعا هرکس به خودش مراجعه کند میتواند تعداد زیادی دروغ را که به او گفته اند پیدا کند نمیدانم شما چرا خیلی تند از این مساله گذشتید

جواد گفت...

متاسفانه همینطور است کهثریا خانم میگوید، در سازمان دروعگویی هیچ قبحی ندارد، هدف وسیله را توجیه میکند. واقعا که فضاحت است. یک فضاحت به تمام معنا

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
esmail گفت...

رفیق سائل
سلام
کامنتهای شما با تکرار کلمه رذل مرا و دیگران را خسته کرده است
در محتوا توضیح بده و با فرهنگ مناسب
ممنون

ناشناس گفت...

این گفتگو داره مانند سریال گلامور میشه، منتهی با دو کاراکتر ممد چعفری کارگردان وسناریو نویس و اسمال آقا مصاحبه شونده.
فیلم بزرگ سال با شرکت ممد چاخان و اسمال ترسو، بشتابید.... بشتابید... صندلی ها رو گرفتن. اما پشت پرده سینما خیلی اتفاقا میافته که هیچکس جز ممد چاخان خبر نداره...

ناشناس گفت...

برای آقای ع. ح. نورانی، که به «سطحی دیدن مسائل سیاسی» اشاره کرده بودند.
سلام آقای ع. ح. نورانی
جاسوسی علیه مردم عراق به سود آمریکایی ها و دادن اطلاعات به آنان (زمان و مکان حملۀ احتمالی به آمریکاییها و محل و موقعیت و مشخصات افراد عراقی) ، همچنین نوشتن قصه به عربی در سه گروه سنی کودکان و نوجوانان و جوانان عراقی مبنی بر تروریست نشان دادن حمله کنندگان به آمریکاییها و تبلیغ اینکه اشغالگران آمریکایی ناجی هستند و باید در عراق باقی بمانند و ترجمه قصه ها به انگلیسی برای تأیید آمریکاییها و.... انجام شده و کسی از خودش درنبآورده است.
در نظر خودتان نوشته بودید: «آیا فکر می‌کنید می‌توان بدون وارد شدن در بازیهای سیاسی جهانی تحولی ایجاد کرد؟»
سئوال:
اگر اینگونه عملکردها را بعنوان یک رفتار ضدمجاهدی، زیر سئوال می‌بریم، علتش به قول شما «سطحی دیدن مسائل سیاسی در نگاه» ماست؟
بابا ایوالله

esmail گفت...

حضرت ناشناس
ممنون از توجهات سرکار. پشت پرده خبرهای زیادی است بخش کوچکی را در این گفتگو شنیدی بقیه اش با دیگران. خداوند شعور عنایت کند

ناشناس گفت...

گلامور Glamour مجله زنان بود که در سال ۱۹۳۹ در ایالات متحده تاسیس شد. منظور جنابعالی از سریال گلامور چیست؟
اگر هیچ تاثیری این به قول شما «سریال...» ندارد، پس چرا به جای پاسخِ کلمه با کلمه، لیچار می‌گویید و جفنگ می‌بافید؟ حبیب

ناشناس گفت...

«هه لو» اند «ها وار یو»؟ داداش ناشناس
در مورد به اصطلاح «پشت پرده سینما» حرف سرکار از یک نظر بیجا نیست. چرا؟ چون خیلی اتفاقات، آن پشت، صورت گرفته و می‌گیرد که حتی بالاترین اعضای شورای ملی مقاومت هم خبر ندارند و حتی نمی‌توانند تصور کنند تا چه رسد به مردم ستمدیده ایران که این رژیم بی پدر و مادر آنها را به خاک سیاه نشانده است. سیامک

دوستدار سردار کبیر ازادی و مبارزه گفت...

حالا خوب است با سریال گلامور مقایسه شده است و گرنه این مصاحبه ها حتی یک پاپاسی ارزش ندارد نه مجاهدین پر افتخار و نه هوادارانشان ارزشی برای این مزخرفات قائل نیستند وفقط به این چرندیات میخندند

ناشناس گفت...

آفا حبیب، گلامور یک سریال بی و سر و ته آمریکایی است. درست مثل سلسله مصاحبات بی سر و ته ممد چاخان با اسمال ترسو.

ناشناس

ناشناس گفت...

آقا سیامک، اگه بالاترین اعضای شورای ملی مقاومت هم خبر دار نمیشوند، چطور شما خبردار شدید، ناقلا نکنه خودت ممد چاخانی؟

ناشناس

ثریا ریگی گفت...

اقای یغمائی با سلام در یک بحث جدی و دردناک که همه را متاثر کرده لطفا یاوه های بی سر و ته این آقا یا خانم ناشناس را منتشر نکنید ستون نظرات را باید جدی و اگر حرفی واقعا داریم وارد شویم. با تشکر از شما و آقای همنشین بهار

ناشناس گفت...

خانم ثریا ریگی، مگه ریگی به کفش دارید که از یک طنز تلخ آنقدر وحشت دارید؟

ناشناس گفت...

با سلام و تشکر از این گفت و شنود خوب که انشالله ادامه داشته باشد، از دو کتاب « مسی به رنگ شفق»( خاطرات سیدكاظم موسوی بجنوردی)
همچنین از کتاب خاطرات صفرخان (گفتگوی علی درویشیان با صفر خان) دو خاطره در مورد آقای رجوی می‌نویسم.
+++++++++++
روزی در بند چهار زندان قصر، روی یكی از تخت‌ها در كریدور نشسته بودم كه مسعود رجوی از بند شش آمد و گفت: می‌خواهم چیزی را به شما بگویم، قبل از این كه از دیگران بشنوی! با لبخند گفتم: چیست؟ گفت: یك روز مرا با حاج مهدی عراقی و بیژن جزنی و دكتر عباس شیبانی به انفرادی بردند و شروع كردند به زدن و گفتند بگوئید كه غلط كردیم و دیگر كار خلاف نمی‌كنیم، بیژن جزنی قبل از كتك خوردن گفت من غلط كردم و كتكش نزدند. شیبانی پس از چند باتون گفت غلط كردم، من هم (رجوی) چند تا باتون خوردم و گفتم غلط كردم! اما حاج مهدی عراقی زیر شكنجه غش كرد و نگفت غلط كردم.
برای من عجیب بود که چرا وی از بیژن جزنی بدگویی می کند. غلط کردم بیان دیگر «...خوردم» است.
(مسی به رنگ شفق، سرگذشت و خاطرات سیدكاظم موسوی بجنوردی، نشرنی، سال ۸۱، ص۱۶۶)
+++++++++++
مسعود رجوی درد دلش را برای من می‌کرد، او در مورد جزنی کمی حسود بود، گاهی هم بدگویی می‌کرد و می‌گفت : او مائوئیست ها را تحریک می‌کند .
آخر همه آنها در یک کمون زندگی می‌کردند، مرتب با هم جلسه تشکیل می‌دادند، بعد می‌آمد و برای من تعریف می‌کرد که جزنی این طور کرد، جزنی آن طور کرد ! مثلاً می‌گفت : او بچه ها را بر ضد من تحریک می‌کند . این درحالی بود که با هم حرف می‌زدند و رفیق جون جونی بودند...
خاطرات صفرخان(گفتگو با علی‌اشرف درویشیان)، ص ۱۹۸
مینو

آذر گفت...

با درود به آقایان گرامی یغمائی و محمد جعفری ؛
این بحث را لطفاً در صورت امکان با جداشدگان اخیر سازمان در آلبانی برای روشن شدن ماجراهای پس از ۱۳۷۳ به بعد پیش ببرید و با آنها مصاحباتی انجام دهید.با سپاس

ناشناس گفت...

عربستان و سایر اعضاء شورای همکاریهای خلیج فارس دارند علیه کشور ما توطئه می‌چینند و رژیم ظالم حاکم بر ایران هم به اندازه کافی به آنها بهانه داده و می‌دهد.
آنان پیش تر از آمریکا خواسته بودند که با تعهدات پیمان ناتو در مورد شش کشور خلیج همراه شود که اوباما نپذیرفته بود.
بعد از توافق برجام که علاوه بر اسرائیل و جریان مرتجع جلیلی – مصباح و مک کین - جان بولتون و دستگاه اورسورواز، شیوخ فاسد عرب هم حسابی بهم ریختند،
اوباما برای رفع نگرانی شیوخ عرب (از توافق برجام)، قول داد که اگر از سوی ایران تهدید شدید، آمریکا جانب شما را خواهد گرفت و به شما اسلحه‌های جدید هم خواهد فروخت.

در حال حاضر شش کشور عضو شورای همکاریهای خلیج روی موضوع موشکی جمهوری اسلامی متمرکز شده و مجدداً پیشنهاد تشکیل «همکاری ناتو و شش کشورعرب خلیج» را روی میز گذاشته اند اما تاکنون اوکی اوباما را نگرفته اند.
عربستان و دیگر شیوخ عربی خلیج بو برده اند که آمریکا تن به جنگ جدید نخواهد داد بخصوص که نیاز آنچنانی هم به نفت خلیج ندارد از همین رو می خواهند جور دیگری آمریکا را درگیر کنند و آن قراردادن ناتو است در خلیج فارس در مقابل ایران.
تبلیغات دستگاه اورسورواز هم ، به نگرانی شیوخ فاسد عربی توجه دارد و نوعی همدلی با نیات پلید آنان در خلیج احساس می شود.
رژیم حاکم بر میهن ما تا بن استخوان فاسد است اما آیا برای مقابله با آن، لزوماً ضروری است با شیوخ فاسد تر عربی و عقبه آن سر یک سفره بنشینیم؟ این بود خروجی انقلاب ایدئولوژیک؟ حیدر

کوچک مصدقی گفت...

روزی خواهد رسید که تو و همنشین بفهمید که هیچ چیز نمی فهمید آنروز روزی است که انقلاب ایران معجزه خود را نشان خواهد داد و مجاهدین خلق به رهبری مسعود مثل خورشید خواهند درخشید آنروز شما جز شرم چاره ای ندارید

ناشناس گفت...

آقا حیدر، یاد دوران دبستان افتادم، بچه های تخس سئوال میکردند: یونجه دوست داری یا شبدر!

ناشناس

esmail گفت...

خانم آذر گرامی
سلام پیشنهاد شما بجاست ولی در توان من نیست
من اندکی از بسیار را از سر درد و راستی گفتم شاید اگر اندک بارقه وجدان و خردی در بانیان اصلی باقی باشد بدانند و به خود ایند
و نیز برای همگان تا از رنج نسل ما بی خبر نمانند که در سینه و پشت دشنه زاریم
بیش از این به بقیه و همتشان
من سالیان دراز از روزگارم را صرف چیزی کردم که به باد سپرده شد
میدانم در خم و پیچ پایانی راههای عمر قدم میزنم چه امروز تمام شود چه چند سال دیگر عمر گذشته است این را از سر نومیدی نمی گویم بل از سر واقع بینی
به بسیار کارهائی که در توان من است متاسفانه نپرداخته ام
و اگر فرصتی باشد میخواهم اندکی به آنها بپردازم
بادرود

ناشناس گفت...

«بسیاری از کارشناسان صدیق اذعان می‌کنند که تعدادی از برنامه‌های شاه از نظر اصولی به نفع ایران بود. مثلاً وقتی که قرارداد ۱۹۷۵ میان شاه و صدام حسین بسته شد، دو دولت امضاء کردند، در دو مجلس نیز تصویب شد و به سازمان ملل رفت و بسیار در آن محکم‌کاری شد. این قرارداد خیلی به نفع ایران بود و خطی را به عنوان خط مرز تعیین کردند که قسمت پرعمق اروندرود بود. شرق این خط به ایران تعلق گرفت ولی ما این را متوجه نمی‌شدیم».
«از دهه ۴۰ رژیم شاه در غرب کشور شروع به ایجاد استحکاماتی نمود. پایگاه وحدتی و پایگاه شاهرخی که در حقیقت شهری زیرزمینی است و فرودگاه آن نیز زیر زمین است. من خود در زمان جنگ پایگاه وحدتی دزفول را دیدم. هواپیماهای جت اف-۱۴ از زیر زمین با سرعت تمام بیرون می‌آمد و به هوا می‌رفت یا از بالا می‌آمد،‌ چتری پشت آن باز می‌شد و یک‌راست به زیر زمین می‌رفت؛ تشکیلات عظیمی بود».

«در آن روزها یعنی حاکمیت مطلقه شاه، بیشتر دوستان و حتی خود من می‌گفتیم شاه خیانت می‌کند و می‌خواهد جنگ اصلی ما را که باید اسرائیل باشد، به جنگ با اعراب بدل کند! باری انقلاب شد و عراق به ایران حمله کرد، آن روز دانستیم که در اساسنامه حزب بعث «وحدت سرزمین‌های عربی زبان» یک اصل شمرده شده است. سرزمین‌های عربی زبان منظور همین استان‌های عربی زبان بود که در ایران است. یعنی ایلام، گیلان‌غرب و خوزستان. پس عراق به طور ذاتی به ایران نظر داشت و می‌خواست قسمتی از ایران را ضمیمه خاک خود نماید. شاه این را فهمیده بود و در غرب استحکامات می‌ساخت اما ما به او ناسزا می‌گفتیم».
جلد دوم خاطرات مهندس سحابی (سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۹) به نام «نیم قرن خاطره و تجربه» صفحات ۲۶ و ۲۷
خاطره

ناشناس گفت...

آقای رجوی مدتی بعد از آن که از ایران خارج شدند در مصاحبه با مجله اتریشی «اکس تراب لات» EXTRABLATT گفتند:
«ما که خمينی و تفکر او را از سالهای 1970 به بعد بخوبی می‌شناختيم، هيچگاه به رهبری نپذيرفتيم و از همان فردای انقلاب افشاء سياستهای ارتجاعی‌اش را آغاز کرديم».
ولی در معرفی کتاب چهار پيام تاريخی امام که در نشریه مجاهد شماره 15، 26 آذر 58 هم می‌توان خواند، حرف دیگری زدند.
آنجا روی « صراحت و شجاعت امام و برخورد متواضعانه و صادقانه ايشان » تاکید شده‌است. آنجا جانب آنچه اشغال لانه جاسوسی نام داده بودند(سفارت آمریکا در تهران) را هم می‌گیرد و شورای امنیت را که خودشان بعداً بارهابه آن نامه نوشتند، فرمایشی می‌داند.

چرا اینجوری است. مجاهدین که به اصول خود پایبند بودند و روی حرفهای خودشان می‌ایستادند.
ضمناً چرا مسعود رجوی در رابطه با جنایات و گورهای دسته جمعی مردم ایزدی در سنجار سکوت کرد؟ آیا در عراق در شهر سنجار هیچ اتفاقی نیفتاد؟ هاله

ناشناس گفت...

شناخت اسلاف از روی اخلاق
حوادث در وقت وقوع غنچه ای سربسته هستند. باید زمان بگذرد تا آن غنچه سر باز کند. مشروطه بعد از صد و پنجاه سال. انقلاب فرانسه بعد از حدود دو قرن و نیم و انقلاب ایران بعد از چند دهه حالا بهتر دیده می‌شوند. مسعود رجوی و بلاهایی که از به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک بر سر ملت ایران آمده، را هم باید اقلاً ۵۰ سال بعد قضاوت کرد. تراب

ناشناس گفت...


سلام
این مطلب مربوط به گفت و شنود شماره ۱۲ (اشغال کویت و شورش کردهای عراق در سال ۱۹۹۰) است. ببخشید اینجا می نویسم.
==============
سازمان در آن ایام (که حمله به کردها صورت گرفت) مقداری سلاح ایرانی و ویدئو مصاحبه با جند جوان فارسی زبان که ادعا داشت از ایران آمده و دستگیر شده اند را بعنوان صحت ادعای خود به خبرنگاران می‌داد و حتی شورایی ها را هم می‌فریفت (با نشان دادن مقداری کنسرو و کمپوت ایرانی و سلاح مثلاً به جا مانده از پاسداران)
همان زمان یکی از سفرای کشورهای غربی به نماینده وقت سازمان دوستانه گفته بود:
بهتر است که شما این به اصطلاح شواهد و اسناد را نشان ما ندهید و تنها ادعای خود را بیان نمائید، زیرا این چیزها که شما نشان می‌دهید برای من و سایر دیپلماتها هیچ معنائی ندارد جز خالی بودن دست شما ، چرا که شما هر یک از اسرای جنگی سابق را در ازأ اندک امتیاری می‌توانید خریده و از او مصاحبه بگیرید، سلاح ها را هم، از غنائمی که در گذشته خودتان یا عراقیها از ایران گرفته اید، میتوانید از انبار خود بیرون آورده و به خبرنگاران نشان دهید. اگر شما می خواستید ادعای خود را ثابت نمائید، حداقل میبایست یک فرمانده نسبتاً شناخته شده پاسداران را زنده و یا کشته شده نشان دهید و نه چند جوان کم سن و سال و احتمالا" از سربازان نظام وظیفه، اگر نابودی شما برای پاسداران حکومت آنقدر مهم بوده که بخاطر آن تمام قوانین بین المللی را نقض کرده و وارد خاک عراق شده اند و خطر نقض آتش بس با عراق و حتی رویاروئی با نیروهای آمریکائی و محکومیت بین المللی را به جان بخرند، آنها حداقل می‌بایست ورزیده ترین نیروهای خود را که دیگر درگیر جنگ با عراق هم نیستند، بهمراه پیشرفته ترین سلاحهای خویشتن را به استقبال شما بفرستند و نه چند جوان کم سن و سال .
از طرف دیگر در چنین فضای بین المللی، مطمننا" چنین حمله وسیعی از جانب ایران نمی‌توانست از چشم خبرنگاران، و منابع خبری غرب پنهان مانده و با عکس العمل آنها روبرو نشود. شما نه تنها شاهد مستقلی ندارید بلکه شهادت کردها و شیعیان عراق، و خبرنگارانی که شاهد قیام آنها بوده اند، کاملا" بر علیه شماست.
با تشکر از گفت و شنود شما . منصور

esmail گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
esmail گفت...

قای منصور
با سلام
من در آن ایام در منطقه بودم و در اکیپ خبرنگاری بودم در نقاط بسیاری از منطقه بودم و شاهد صحبتها و مناظر که قبلا توضیح داده ام
باید انصاف داشت
تا انجا که من میدانم کرد کشی وجود نداشت عزیز دلیلی هم نداشت
آیا تا بحا خود کردها در این رابطه موضع گرفته اند؟ اگر میدانید مطلعم کنید
بر خلاف انچه میگوئید شماری از اعضای مجاهدین توسط کردها کشته شدند
من و شما دروغ و بی انصافی را دیده ایم و رنجش را کشیده ایم بنابراین باید با سند و مدرک سخن گفت
انچه در معرض مشاهدات من بود همین بودتا سال 1372 از بعد خبر ندارم
موفق باشید

ناشناس گفت...

با تشكر فراوان، بسيار مفيد و جالب بود، خسته نباشيد ، كوروش

ناشناس گفت...

اسماعیل عزیز
این گفتگوها را یکبار تک تک شنیدم و یکبار پشت هم واقعا نمیدانم چه بگویم بخدا کمرم راست شد و هم خودم را دیدم و هم دستگاه را و بعد از ده دوازده سال کمرم راست شد و دیدم یک باری از پشتم برداشته شد بخدا اگر آدم نفهمد چی شده همینطور گیج میخورد و نمی فهمد مشکلش کجاست از ته دل میخواهم سالها بنویسی و حرف بزنی که حرفت و نوشته ات بخدا دوای دردهاست و کمکمان میکند تا هم آن آخوندای بیشرف را بشناسیم و هم اینها که ما را مثل برگ درخت دم تیغ آن بیشرفهای جنایتکار دادند و شرمی هم نکردند رویت را میبوسم از همنشین هم تشکر میکنم خدا نگهدارت باشد.
ت. باقر

ناشناس گفت...

آیا میدانستی سال ۱۳۵۵ تهران پاکیزه‌‌ترین پایتخت جهان شد ؟
آیا میدانستی سال ۱۳۵۴ هواپیمای ملی‌ ایران (هما) دومین خط‌ برتر هوای جهان و اولین در آسیا شدن ؟
آیا میدانستی سال ۱۳۵۲ ایران به عنوان آزادترین کشور جهان در زمینه دین و مذهب و پوشش شد ؟
آیا میدانستی ۱۳۵۳ ایران بزرگترین تولید کننده فولاد در آسیا شد ؟
آیا میدانستی ایران در سال ۱۳۴۲ تا سال ۱۳۵۶ رشد اقتصادی دو رقمی داشت و تورم یک درصد ؟
آیا میدانستی سال ۱۳۵۲ ایران تنها کشوری در آسیا بود که پاسپورتش در ۹۰ کشور جهان نیازی به ویزا نداشت ؟
آیا میدانستی از سال ۱۳۵۳ به بعد بیش از ۹۸ درصد مردم ایرانی‌ بالای ۲۳ سال دارای یک شغل اجتمأع پسند با درآمدی برای یک زندگی‌ معمولی و شاد داشتن ؟
آیا میدانستی سال ۱۳۵۶ ایران قدرتمندترین نیروی هوای آسیا و سومین را در جهان داشت ؟
آیا میدانستی سال ۱۳۵۵ سپهبد نادر جهان بانی‌ برترین خلبان جنگنده جهان شد ؟
و آیا میدانستی ایران در سال ۱۳۵۲ با پرواز تنها یک جنگنده بر فراز رود اروند رود آبادان صدام را وادار به امضای پیمان الجزایر و پذیرش تمام شروط کرد ؟س حالا حواساتون رو خوب جمع کنین:
مورد داشتیم دختره سال 1312 شده بود اولین زن جراح ایرانی( سکینه پری)
مورد داشتیم دختره سال 1289 نشریه دانش رو به عنوان اولین روزنامه نگار
زن ایرانی منتشر کرد(مزین السلطنه)
مورد داشتیم دختره سال 1338 اولین زنی بود که درجه سرتیپی ارتش شاهنشاهي رو گرفت (مرضیه ارفعی)
مورد داشتیم دختره تبریز به دنیا آمد شده صاحب دیوان اشعار با بیش از
2500بیت شعر(پروین اعتصامی)
مورد داشتیم دختره سال 1318 در 22 سالگی اولین زن خلبان ایرانی بود(عفت تجارتی)
نکته اش اینجاست که تا این سالها بیشتر جمعیت ایران بی سواد بودند.
مورد داشتیم دختره شده سیمین بهبانی شاعر غزل معروف دوباره می سازمت وطن
مورد داشتیم دختره مشهد به دنیا اومده شده انوشه انصاری اولین فضانوردایرانی
مورد داشتیم دختره شده مینو اختر زند عضو هیأت رئیسه دانشگاه سودرتورن استکهلم
مورد داشتیم دختره شده مریم میرزاخانی ریاضیدان و استاد دانشگاه استنفورد
مورد داشتیم دختره شده ماریا خورسند مدیرعامل شرکت تولید سخت افزار DELL در سوئد
مورد داشتیم دختره شده ترانه رضوی پزشک گوگل
مورد داشتیم دختره شده پروین ثابتی استادیار هاروارد
مورد داشتیم دختره 23سالشه بوشهریه و شده تنها دریانورد زن ایرانی (زهرا سالاریه)
مورد داشتیم دختره شده شیرین عبادی جایزه نوبل صلح روبرده
و هزاران مورد دیگر....
مورد داشتیم دختره شده فروغ فرخزاد که از بخش جزامی ها که کسی جرات نداشته پاشو بزاره یه پسر بچه به سرپرستی گرفت.
به احترام همه دختران ایران که مادران آینده ایران عزیزمان هستند.

فرامرز خباز گفت...

آقای یغمائی و همنشین دستتان درد نکند ولی چرا این گفتگوی بسیار مهم را تمام کردید نباید تمام میشد سرگذشت یک نسل که خونش را دو ولایت فقیه کثیف ریخت و زندگیش را بباد داد نباید اینقدر زود تموم میشد هزاران نکته و مطلب در این سالها اتفاق افتاده که هیچکس از آن حرفی نزد و حقیقتا شما حق نداشتید اینطور زود تمامش بکنید

ناشناس گفت...

سلام آقای یغمایی
شما در این گفت و شنود حرفی بدین مضمون زدید که مسعود رجوی در ساواک شکنجه نشده است...
با احترام به شما و ذکر این مطلب که عملکرد ایشان متاسفانه عملاً به تقویت رژیم حاکم بر ایران تمام شده‌است ـ توجه جنابعالی را به نکات زیر جلب میکنم:

اولاً شکنجه شدن و شکنجه نشدن تنها ملاک و میزان حقانیت یا محکومیت یک فرد مبارز نیست.
خیلی‌ها که انسانهای پاک و فداکاری هم بودند ازجمله به دلیل روبودن اطلاعاتشان برای بازجوها ، شکنجه نشدند و بعضاً زندانی گرفته یا اعدام شده اند. دکتر حسین فاطمی شکنجه نشد. آقای میم آزرم شکنجه نشد. صفر قهرمانی شکنجه سختی نشد، آیت‌الله طالقانی شکنجه نشد...
و بعکس عزت شاهی و لاجوردی و کچویی و محمد مهرآیین (بازجوی قهار بعد از سال ۶۰) در زندان شاه وحشتناک شکنجه شدند.

درثانی سخنان پدر ناصر صادق (که بنده خودم از زبان ایشان شنیدم و نوار حرفهای ایشان هم در دسترس است) در جلسه ای که تعداد زیادی از خانواده های مجاهدین جضور داشتند(امیر پسر خرد سال علی میهن دوست و مادر امیر و خیلی های دیگر هم بودند و مسعود هم حضور داشت) گفت که در دادگاه شاه خودش زخمهای پانسمان شده مسعود را از نزدیک دیده است...

انتقاد به مسعود رجوی خوب است بر اساس ریاکاری، دروغگویی و سیاست بازی‌های وی صورت گیرد و اینکه پاسخگوی رفتار خویش نیست و...
اینکه شکنجه شده یا نشده، برخورد درستی نیست.
با سلام مجدد و امید اینکه گفت و شنود شما از سر گرفته شود.
(از ایمیل رسیده) محمد

esmail گفت...

سلام اقای محمد
حرف شما درست است
شکنجه معیار نیست و لاجوردی کسی بود که بسیار شکنجه شد معیار اندیشه و آزادی خواهی و انسانیت است
حرفهای این جلسه و آن جلسه ارزش چندانی ندارد خیلی حرفها زده شده که درست نیست و تبلیغات و دروغ بوده است
ساواک شاه بی دلیل شکنجه نمیکرد. اطلاعات میخواست. بسیاری به دلیل اینکه ضربه سنگین بود و همه چیز لو رفت و نود و پنج درصد سازمان ضربه خورد شکنجه نشدند. در هر حال تا جائی که من اطلاع دارم چندان شکنجه نشده است ولی حرف شما را میپذیرم معیار شکنجه نیست معیار باشرف بودن است و آزادیخواهی و دیکتاتور نبودن
در باره گفت و شنود من اندکی از بسیار را گفتم. برای من دشوار بود چون از سر دشمنی نبود بل از سر درد بود و بس. اگر از سر دشمنی بود بسیار حرفها گفته میشد
در هر حال ممنونم

ناشناس گفت...

برادر عزیز آقای یغمایی باسلام،
با مرگ مسلم و تولد محتملی که من و شما با اون دست بگریبون هستیم، بقیه حقایق رو حالا که با رجوی رذل دشمنی ندارین نکنه میخواین با خودتون برسر اون دوراهه از راه نیازی ببرین مگه؟!

برادر جون من فکر می کنم؛ همه اینها تجربه تاریخییه و باید به حافظه تاریخی جامعه تبدیل بشه! مگه نه اینکه از نگفتن هاست که اون همه جانهای شیفته در سالهای اخیر به قناره آویخته جلوی گلوله دشمن داوطلبانه(؟!) فرستاده شدن؟ لطفاً همه دونسته ها رو واسه ثبت در تاریخ و عبرت نسلهای آینده بگین.

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
بر و بچه های اسیر لیبرتی و هزار اشرف یادتون نره!

رفیق سائل.

ناشناس گفت...

بعد از حوادث سال ۸۸ و چشمکهایی که مسعود رجوی به مهندس موسوی و...زد و پس از آنکه جار زد وای اگر مویی از سر ایشان کم شود و باقی قضایا... (که بی محلی به وی را از طرف موسوی و همسرش به دنبال داشت)، صدای مسعود رجوی در نشستی در اشرف پخش شد.
محور اصلی صحبت وی (بنده شخصاً شنیدم) این بود:
به این دلیل و آن دلیل (...) ما (که در عراق هستیم) باید برویم در داخل کشورمان (منظورش از طریق نظامی نبود و امکانش هم وجود نداشت) ما باید (با حفظ نظراتمان) برویم داخل... حالا ببینیم طرف مقابل چه واکنشی خواهد داشت. آیا می‌پذیرد یانه...

در آن نشست آنچنان همه به شور افتادند و کف زدند که سالن به لرزه افتاد. (در واقع این خواست همه تا آنزمان غیر از شخص رجوی و دور و بریاش بود که، در سرزمین بیگانه نباشند)
بعد هم طبق معمول احمد واقف و محمود عطایی و...بلند شدند و اینکه تا کنون مسائل برایشان گنگ بوده و حالا با سخنان رهبری از ابهام بیرون آمده اند،
آنها جلسه را گرم کردند و بعد تعدادی یکی یکی بلند شدند و چکیده حرفشان این بود که برادر پیشنهاد خوبی به رژیم داده اند و حالا ببینیم آنها چه واکنشی خواهند داشت و ...

آن نشست و آن صحبت‌ها با وجود اینکه بخش اصلی اش از سیمای «آزادی» پخش شد اما هیچ واکنش و انعکاسی نداشت. هیچ هیچ.

تا اینکه چندی بعد آن نامه های کذایی به سران رژیم (توسط مسعود رجوی) نوشته شد. نامه هایی که بوی ذلت می‌داد و امثال محمد علی توحیدی و شریف و حبیب و بقیه وانمود ‌کردند (که آن سلام و صلوات با سرگردگان و قاتلین در حکومت) بازی با تضادهای درونی رژیم بوده است و...!!

خوب بود در گفت و شنود شما به نشست مزبور، اشاره می‌شد.
ضمناً از شما باید تشکر نمود که به کلمات آلوده ای مثل رذل و هوسباز و ضد انقلاب و فاسد و...که همزادان رژیم علیه مجاهدین به کار می برند، هیچوقت متوسل نشدید. ارزش این گفت و شنود از جمله به خاطر متانت و صلابت بیان و واکنش نشان ندادن به هرزه نویسان بود.
داوود

ناشناس گفت...

همانطور که خودتان بهتر از من اشراف دارید دوئیت اخلاقی و دوگانگی در تشکیلات مجاهدین امری شناخته شده‌است. دستگاه رجوی در بیرون کاراکتر یک جریان دمکراتیک و پایبند اصول اخلاقی و طرفدار مساوات و برابری را نمایندگی می‌کند اما در مناسبات درونی از موضع پراتیک سیاسی قائل به حقانیت تمام و کمال مواضع سیاسی خود بود و هست.
رهبران به چیزهایی که اعتقاد درونی ندارند اظهار سمپاتی نشان می‌دهند که این عین دوگانگی است و تشکیلات را هم آلوده کرده، پس عجیب نیست اگر می‌بینیم از مظاهر دنیای امروز استفاده ابزاری می‌کنند اما در درون نسبت به همه آنها دیدگاهی خصمانه و دفعی دارند.
بیرون خود را منطبق با دستاوردهای اجتماعی و فرهنگی نشان می دهند اما در درون ناقض اولیه ترین حقوق اجتماعی و فردی اعضای خود هستند. مگر مولفه های اخلاقی ماکیاولیستی غیر از این است؟
برای کسب قدرت سیاسی و رسیدن به هدف استفاده از هر امکانی را مجاز می‌دانند. و ارزیابی اخلاقی بودن و نبودن هر اقدامی را میزان نزدیکی و دوری به هدف تعیین می‌کنند.

در گفت و شنود شما بحث در اینگونه موارد خیلی لازم بود که متاسفانه فقط جسته گریخته بیان شد. کاش بطور مجزا به آن می پرداختید. البته هنوز هم دیر نیست. امیدوارم بحث شما ادامه داشته باشد.
به نقل از نامه رسیده از تهران. محسن

عارفه کرمانشاهی گفت...

اخلاق ان چیزی است که انسان را بتواند الهی بکند و به خدا نزدیک بکند و از ناپاکیهای زندگی در روی زمین پاک بسازد در این راه هر چه مثبت است اخلاقی و هر چه انسان را از خداوند دور میکند غیر اخلاقی است

ناشناس گفت...

من از خوانندگان دریچه عذر خواهی میکنم من آدم بیشرافت و پستی بودم که سعی میکردم دیگران را آزار بدهم من از بیشرافتی خودم خسته شده ام امیدوارم خوانندگان دریچه مرا ببخشند و دعا کنند تا از دست بیشرف بودن خلاص شوم شهریار

ناشناس گفت...

اقای یغمائی چند کامنت مرا منتشر نکردید من حالا بخودم انتقاد دارم چرا منتشر نمی کنید من میخواهم روی بیشرافتیهائی که در رابطه با انسانهای شرافتمند مرتکب شده ام انگشت بگذارم من کاری به کسی ندارم بخدا چند روز است احساس گاوی را دارم که گویا به بعضی نقاط بدنش برق وصل کرده باشند این احساس قابل بیان نیست بخاطر نجلت از چنین وضع روحی است که کامنت میگذارم و دلم میخواهد همه بدانند من چقدر بیشرف بوده ام ولی کوشش میکنم دیگر نباشم
شهریار

الف.پ یک پدر چشم انتظار گفت...

آقای یغمائی و آقای همنشین چرا صحبتها را قطع کردید این گفتگو اگر برای همه جالب نباشد برای هزاران انسانی که در دستگاه ولی فقیه نجاست و سپس رهبری عقیدتی کثافت بیشرافت کذاب له شدند و نابود شدند بسیار راهگشا هست. بخاطر پدر و مادرهای پیری که چشم انتظار فرزندانشان مردند بخاطر هزاران زن و مردی که در دستگاه شیر فراری له شدند و میشوند بخاطر دخترها و پسرهای نوجوانی که جانشان بازیچه قدرت طلبی وخودخواهی یک فرد دیوانه شد و بخاطر هیچ پیر شدند و ببادها رفتند تا شمع جلسات سور چرانی رهبران روشن شود بخاطر خدا و خلق و هر چیز که اعتقاد دارید این صحبتها را ادامه بدهید خیلی نکات گفته شد و خیلی نکات را نگفتید و چرا؟ من بعنوان یک پدر که هست و نیستش بر باد رفته تقاضا میکنم ادامه بدهید. خیلیها حرف زده اند ولی از انجا که حلقه نوکری خامنه ای برگوش کردند حرفهایشان ارزش ندارد ولی این گفتگو که بحق بسیار با متانت و حقگوئی بود نباید قطع شود آقایان همنشین و یغمائی نگذارید فریاد نگفته هزاران انسان از بین برود و دو جانی فراری عاری از شرف خر خودشان را برانند با امید اینکه شاهد ادامه این گفتگوها بشوم

ب.حمید 53 گفت...

دوبار گوش کردم واقعا خدا یارتان باد تا حالا اینطور روشن ذات خراب اینها را نشناختم من یک سئوالی دارم علت جنگ رهبر مجاهدین با خمینی واقعن چی بوده این میتونست دو زانو بشینه مقابل اون اخوند پفیوز و هرچی میخاست بهش میداد چرا اینهمه ادمو از بین برد واقعن چرا تو که فرقی با خمینی نداری مرد اخه جنگت چی بود ادمای هزار اب شسته تر از تو جنگو شروع نکردن تو کردی اخرش چی کجا رسیدی ملاها هستن و دارن ... میزنن به همه چی توهم هی حرف مفت بزن والله شرم و حیا هم چیز خوبیه

خانوم موشه گفت...

عارفه خانوم میشه توضیح بدین کدوم خدا ؟؟؟ خدای آخوند خدای اسلامی خدای هندی خدای چینی خلاصه کدوم خدا خیلی خداها وقتی نزدیکشون میشی میخورنت

ناشناس گفت...

گوش کردم گاهی گریه کردم گاهی خندیدم راستی چه بساطی بر پا بود و ما نفهمیدیم و امیدمان را به چه کسی بستیم دردناک بود ولی سپاس از زحمت هر دوی شماها مطمئن باشید ایندگان از شما با احترام نام میبرند بخصوص که دست مزدوران خامنه ای نیز در این میان باز شد
همایون ابهری زاده

ناشناس گفت...

سلام بر شما
بحث و نسبت «اخلاق و سیاست» از دیرباز اهمیت نظری و نتایج عملی مهمی در آراء متفکران و اندیشمندان از یکسو و ارباب سیاست از سوی دیگر داشته است. تاریخ ایران نیز در این باره مشحون از آراء و تجارب مثبت و منفی گوناگونی است. در تاریخ معاصر و در سیاست در حال جریان کنونی در ایران نیز رگ و ریشه های آشکار و پنهان خلقیات فردی و ادب و اخلاق جاری سیاسی در کنش ها، رفاقت ها و رقابت ها، ائتلاف ها و انشعاب ها قابل توجه و تامل است. در این عرصه حکایت پوزیسیون و اپوزیسیون نیز چندان قابل تفکیک نیست. چقدر خوب بود گفت و شنودتان را با بحث «اخلاق و سیاست» ادامه می دادید. میهن

ناشناس گفت...

این نظر دو قسمت دارد.
۱
همانطور که مطلعید، بعد از انقلاب، مرتجعین تمامی ارزشهای آخوندی را به صورت قانون درآورده‌اند. از اقتصاد و نفت و قوانین کیفری و مدنی و حقوقی جامعه گرفته تا تمامی مناسبات اجتماعی و فرهنگی و...تا حتی اداره دستشویی‌ها داخل پارکها ...
این مقررات و قواعد ارتجاعی البته با زندگی و فرهنگ و ارزشهای اصیل اجتماعی که داشتیم، هیچ خوانایی نداشته اما.، می‌بینیم که مردم به هر دلیلی به آن تمکین کرده‌اند.
کسانی هم بودند البته که با آن به مقابله پرداختند و هر جا و هر وقت توانستند با ارزشهای من درآوری آخوندی مخالفت نمودند.
...
مردمانی که با ارزشهای آخوندی زندگی کردند، باورها و اعتقاداتشان ملغمه‌ای است از ترس، توهم، جعل، جهل، مصلحت، تقیه،... و خود سانسوری.
این جماعت کثیر به چنان سقوط و آلودگی وتباهی افتاده اند، که نتایج وحشتناک آن بعد از دوسه نسل گریبان خودشان را هم گرفته‌است.
...
رنج آور این است که طیفی از مردم که سعی به مقابله و عدم پذیرش این اعتقادات و باورها و ارزشها، داشتند هم به ناچار مجبور شدند و مجبورشان کردند، به تمکین و رعایت باید و نبایدهای آخوندی. که نتیجه اش، پنهان کاری و دورویی، و جمع شدن عقده و کینه و بی اخلاقی است.
...
جماعت مقلد و کثیری که با ارزشهای مرتجعین هم‌آهنگ بودند به کنار، دسته دوم که انتظار بیشتری از آنها می‌رفت (همانها که مخالف مرتجعین بودند اما با آنها هم ساز و هم آهنگ شدند)، منبع مراجعه و آموزش‌شان فضای مجازی است که بیشتر خبررسانی است و نه فرهنگ سازی و روشنگری و...
برای آنها هم، مدرنیته و مدنیت جدید خلاصه شده در کانالهای آنچنانی ماهواره‌ای که به اعتراف رژیم بیش از شصت درصد مردم ایران، آن را تماشا می‌کنند.
(البته به نظر من بسیار بیشتر است.)
...
اگر مثلاً یک غیر ایرانی - کسی فرهنگ ما را نشناسد - این کانالها و برنامه هایش را نگاه کند، فکر می‌کند بیشتر مردم ایران، یا می‌خواهند چاق شوند یا لاغر، یا معتادند و می‌خواهند اعتیاد مخدر و سیگار خود را ترک کنند
یا ناتوانی جنسی دارند از زن و مرد و می‌خواهند درمان شوند یا سینه و باسن و... کجا را بزرگ و کوچک کنند یا پرستات‌های همشون عیب داره یا...

این شده ابزار فرهنگی که مثلاً می‌خواهد با ارزشهای نظام آخوندی، مقابله کند.
ادامه دارد

ناشناس گفت...

ادامه نظر پیش
۲
در جامعه کنونی ایران، دو گانگی در تمامی طبقات اجتماعی دیده می‌شود. از روستایان تا شهرنشینان، از تهیدستان تا فرادستان، از طبقه متوسط سنتی تا مرفه و جدید.همه و همه....
گر حکم شود که مست گیرند
در شهر هرآنچه هست گیرند.
...
آیا می‌توان گفت که، انقلاب ۵۷ را به جای روشنفکران و زحمتکشان، «فرومایگان» رهبری کردند؟
فرومایگانی که متاسفانه حاصل کارشان به دلیل فقر عنصر ذهنی، فقر فرهنگی و... مورد پذیرش عام قرار گرفت. فرومایگان بر خر مُراد نشستند. بر انقلاب سوار شدند و روشنفکران و پیشروان و انقلابیون واقعی هم دنبالشان دویدند.
فرومایگان سوارشده بر خر انقلاب، نه زحمتکش بودند، نه گارگر، نه مستضعف، نه بورژوا و نه خرده بورژوا، نه طبقه پیشرو مترقی و نه روشنفکر ...هیچکدام.
همینجور در شیپور انقلاب دمیدند و راه باز کردند و کور شید و دور شید گفتند و همه، همه ما به شون خسته نباشید و خدا قوت گفتیم!
آخوندها و آخوند مسلکهای به اصطلاح اپوزیسیون، با عقائد و اخلاق و درک ارتجاعی و فرهنگی خاص خودشان که دیگران (غالباً) نه کتابهایشان را می‌توانستند بخوانند و نه می‌توانستند با آنها مراوده و آمد و شد کنند، جامعه ما را به تباهی کشیدند.

این جماعت به اصطلاح راه بر، نه تولید می‌کردند، نه منشاء خدمات بودند و نه منبع زایش علم و آگاهی‌بخشی بودند.
بیشتر هم و غم شان این بود و هست که چرا «سر و کون» مردم به اندازه کافی پوشیده نیست، یا چرا می‌گویندی بالای چشم رهبری ابروست.
متکای اصلی این فرومایگان، هواداران بی شخصیت و چاپلوس، لومپن‌های بی سواد، مومنین خر مقدس و مفت خور و اهل کلاه شرعی، بوده و هست.
...
قراموش نکنیم که جامعه و فرهنگ ما، یکی از پیچیده‌ترین و پر تضاد‌ترین، ودر عین حال تاثیر‌گذار‌ترین فرهنگ‌های بشری است. اما همین جامعه و فرهنگ با واقعیتهای دیگری هم روبروست.

ارقام ترس‌آوری که از نتیجه مراجعه نزاع‌ها که به پزشکی قانونی منجر شده، حیرت انگیز است. حال نزاع‌هایی که (به پزشکی قانونی) منجر نشده بماند.
آمار طلاق‌، دوشیزگان چهل پنجاه ساله! آمار تحصیل‌کردگان بیکار یا کارگران ماهر بیکار، واحدهای تولیدی تعطیل‌شده، همچنین آمارهای مربوط به اعتیاد، آمار زندانیان به نسبت جمعیت در ایران، پرونده‌های مفتوح شکایت و نزاع و.... در زمینه‌های مختلف، آمار محکومین به اعدام که به اصطلاح «زیر حکم» هستند.
همچنین، آمار زنان خیابانی (که البته در مقابل هر زن خیابانی، پنج یا شش مرد خیابانی هم هست)،
امار کودکان کار یا کودکانی که ترک تحصیل کرده‌اند(به جهت فقر اقتصادی و فرهنگی)،
عدم وجود سندیکا و اتحادیه‌های مستقل در دفاع از حقوق شاغلین، عدم وجود حتی یک نماینده کارگر در مجلس فرمایشی نظام، با وجود یازده میلیون کارگر شاغل و بیکار.
آمارهای تکان‌دهنده ناهنجارهای اجتماعی، اقتصاد ورشکسته و فاسد، همه و همه غم انگیز است.
...
از همه مهمتر، این که دیگر این مردم به هم احترام نمی‌گذارند.
باید باشید و ببینید که چطور و در چه موارد و مواقعی، همدیگر را تحقیر می‌کنند؟
بدون در نظر گرفتن هیچ مبنایی، جز کاری که به نفع ماست، هر چه باشد، بیهوده است. گور پدر مردم.
از پارک ماشین، تا معاملات تا برخورد در نوبت‌های مثلا مطب یک دکتر تا....
...
رفتارهای وحشتناک کسانی که وقتی «روزنومه» و بیوگرافی شان را می‌بینی به شدت تعجب می‌کنی که این آدم با این پروسه یادگیری و تحصیلات، این چه رفتار و گفتار و نظریست که انجام می‌دهد؟
براستی باید پرسید کی جامعه ی ما از اینهمه پستی و دورویی رها میشود؟
با سرنگونی حکومت؟ ابدا...
فرهنگ مردم که تغییر نکند، هزار بار هم حکومتها بروند و بیایند بی فایده است.
درست است که جامعه ما را تماماً، سیاهی نگرفته و هنوز به انسانهای شریفی در همین جامعه می شود بالید. به کسانیکه دغدغه آزادی دارند و هزینه می‌دهند
با این وجود، سیاه چاله‌ای از ضد ارزشها یعنی از اخلاق و فرهنگ ارتجاعی، در جریان است که همه چیز را می‌خواهد ببلعد.
این است واقعیت‌های جامعه ما.
ایمیل رسیده با اندکی تغییر. حسن

جواد گفت...

حسن جان. هر آنچه نوشتی درست...
اما این توهم که اصلاح جامعه از اصلاح فرهنگ مردم میگذرد سرابی بیش نیست.
اصلاح جامعه لازمه اش قبل از هرچیز و بیش از هر چیز سرنگونیست. این شرط لازم است ولی شرط کافی نیست.
این را که بگوییم سرنگنی دوای درد نیست و باید به اصلاح فرهنگی همت کرد، قبل از هر کس رژیم پلید خامنه ای با آن موافق است، چون عجالتا سرنگونی را به آیند ه ای مبهم و بسیار دور از دسترس حواله می دهد.

jahandid گفت...

با درود،
جناب حسن، اينكه زحمت كشيدى و "ايميل رسيده " را به ما رسوندى! انچه در اين ايميل اورده شده كه خيلى كمه تازه! انچه كه اين اخوندا به سر ما اورده اند در مثنوى هفت صد من هم نميگنجه! به واقع كه ابعاد جنايات اخوندى الان به هيچوجهى قابل سنجش نيست. هر چه كه بگوييد، حتا سرسوزنى هم از اين همه جنايات را بازگو نميكند! اينان تاريخ ما را، محيط زيست ما را، فرهنگ ما را، گذشته ما را و اينده چنده ما را به نابودى كشيده اند. در اين اوضاع مرگبار بزرگترين اشتباه اين است كاسه كوزه اين جنايات را بر سر مردم بى گناه بشكنيم! اين يزرگ "منشى" را بهيچوجه نبايد به اين جانيان نمود. چوب زدن مردم بخاطر اين وخامت زندگى انها، درست همان حكايت است كه جاى قربانى را با سيستم توليد قربانى عوض كردن است! نميدانم كه اين "ايميل رسيده" از كجا "رسيده" ولى از هر جايى كه باشد، از جايى ست كه ظاهرن هيچ مشكلى با خامنه اى و ديگر عاملان تمام اين بدين تى ها ندارد! نميخواهم بگويم كه شما يا هر كس ديگرى كه اين ايميل را "رسانده" عمدى و نظر سوئى داشته است! ولى كمى هم به دشمن اصلى مردم پرداختن هم ميتواند كمكى باشد در در فهم و تحليل درست از وضع موجود.

على رقم تكرارى بودن اين نكته، بد نيست كه علت روى كار امدن اين وحوش را خيلى ريشه اى و عميق ببينيم. شگرد ساواكى-اخوندى مقصر دانستن مردم و روشنفكر هاى ان زمان خيلى بيش از حد بچگانه است و رنگ باخته! سلطنتچى ها براى از زير تيغ بدر بردن سيستم ديكتاتورى سلطنتى ديوارى كوتاه تر از ديوار روشنفكر هاى ان زمان پيدا نكرده اند و تقصير روى كار امدن اين وحوش اخوندى را فقط متوجه انها ميدانند و بس! تو گويى كه تمام امكانات مملكتى و پول و نيروى انسانى و ازادى عمل و برنامه در دست ان تعداد روشنفكر بوده است و انها تمامى جاده هاى رسيدن اخوندها به قدرت هموار كرده اند! و تمام ان پولهاى هنگفتى كه به همه اخوندا داده ميشد را ان روشنفكرها در بودجه بندى ديكتاتورى سلطنتى جا ميداند! از اين نكته اين را ميخواهم بگويم كه وقتى ما ريشه هاى اصلى دردها را نبينيم، بدون شك در شناخت ان و راه كارهاى اينده خودمان باز دوباره دچار نا موفقى و عقب افتادگى و چه بسا كه نابود همه چيز مان ميشويم؛ درست مثل همين سياهى و تباهى اخونديى كه در اين دوران داريم.

پس براى حل تمام ان دردهايى كه بر هر چشم بينايى روشن هستند، نخست بايد سد اصلى را كه همانا حكومت اخوندى ميباشد، از سر راه برداشته شود تا انوقت بشود درمان هاى لازم را پياده كرد. در غير اين صورت همين اش و همين كاسه خواهد بود!

ناشناس گفت...

جواد جان اگر سرنگونی دوای درد بود، رژیم شاه سرنگون شد . چرا دوای درد که نشد هیچ ، دردمان بیشتر شد؟ اتفاقا رژیم پلید خامنه ای بیشترین استفاده را از همین "شعار سرنگونی" می برد . ٣٨ سال است عده ای به این شعار توخالی و مفت و مزخرف چسپیده اند تا بگویند ما هم مبارزه کرده ایم.رژیم خامنه ای اگر استفاده ای برده است از همین جهالت برده است و نه چیز دیگر . اگر سرنگونی دیکتاتورها علاج درد بود ، عراق پس از صدام باید مشکلی نمی داشت . لیبی بعد از قذافی باید گلستان می بود .شعار سرنگونی یک دکان است که عده ای در پشت آن بی عملی و بی سوادی و انزوای خود را مخفی کرده اند . وگرنه مگر هنر است؟ اصولا شعار دادن هنر است؟ بروید تلویزیون های لس آنجلسی را ببینید. هر کدام بی ادب تر ، بی حیا تر ، توخالی تر ، بی سواد تر و لمپن تر است ، اتفاقا این شعار را با حرارت بیشتری می دهد . روزش را هم تعیین می کند . تو را به خدا حالتان از خودتان به هم نمی خورد؟ تا کی به این طرز فکر های قدیمی و فرسوده و گندیده می چسبید؟
سهراب

جواد گفت...

فعلا تا آینده ای که بتوانم با داشتن فرصت مکفی به چه باید کرد بپردازم، این را بگویم که تسل خودمان را هنوز مسئول اصلی سرنگون نشدن آخوندها میدانم و از این بابت دین زیادی مردم ستمدیده به گردنمان دارند، ولی خالم بهم میخورد از غوره نشده های مویز شده ای که با خواندن یکی دو کتاب( آنهم در دستگاه مد )روز توهم روشنفکری کورشان کرده و عملا و علنا به بلندگوی رژیم خامنه ای تبدیل شده و بدون هیچ شرم و ملاحظه ای سخن از حفظ رژیم می زنند!! عجبا فیا عجبا!!
آخر وعاقبت سبز و بنفش و مدره و اصلاحات بهتر از این نیست. این حرفها را میتوانید از بازجوهای وزارت اطلاعات به صورت دست اول هم بشنوید.

آذر گفت...

فرهنگ و فرهنگ سازی،فرهنگ یک جامعه چگونه شکل میگیرد؟بیائید از اجتماع کوچک خانواده شروع کنیم:فرهنگ هر فرد از یک خانواده بیانگر شیوه زندگی و تربیت و فرهنگ سر یا بزرگ خانواده که مادر یا پدر است کسیکه عامل تاثیرگذارنده در این جامعه کوچک است.به همین ترتیب روابط و آتمسفر و فرهنگ یک شرکت خصوصی و یا اداره دولتی دقیقاً تاثیر گرفته شده از رئیس شرکت یا مدیر اداره است و فرهنگ یک کشور و یک ملت تاثیر گرفته شده از شخص اول آن مملکت است هرچه شخص اول در جامعه اعم از کوچک مثل خانواده تا یک مملکت بزه کارتر باشد و یا درستکارتر باشد ،دراحاد جامعه هرچه پائینتر برود تاثیرگذارتر است پس با فرهنگ هر ملتی به درستی میتوان به درجه دموکراسی و درستی و یا فساد و نابکاری شخص اول مملکت و دستگاه حکومتی آن کشور پی برد و در ایران هم همه این کثافات از سر یعنی عامل تاثیرگذار و مقتدر تعیین کننده نشأت میگیرد و با از بین رفتن جرثومه فساد خصائل فرهنگی نیکو نهفته در مردم شکوفا میشود ولی تداوم آن بستگی به چگونگی سران حکومت آینده دارد.بعبارتی دیگر باید علت یعنی این حکومت نحس از بین برود تا معلول هم یعنی فرهنگ فساد ریشه کن شود

jahandid گفت...

با درود به ازاديخواهان،
شايد براى بعضى ها ديدن شباهت هاى فكرى خودشان با انديشه هايى كه امروزه در برابر سؤال پايه اى "چه بايد كرد" وجود دارد كمى سخت باشد (البته اگر عمدى نباشد!). رژيم اخوندى بيشترين تلاش خودش را در راستاى ترساندن، نااميدى، ناتوانى، بدتر شدن اوضاع از اينى كه هست، نبودن الترناتيو، مماشات هاى دنياى غرب با خودشان و در مجموع جا انداختن اينكه بريد (مردم) خدا را شكر كنيد كه ما (اخوندا) هستيم، بكار بسته است. ديدن اين تلاشهاى اخوندى نميتواند چندان سخت باشد. البته براى كسى كه به عمد انها را نا ديده نميگيرد. روى ديگر اين پاپاسى سركوب، ويرانى، بيكارى، بحران هاى بى درمان، ادامه حيات ننگين ديكتاتورى و قهقرايى كه غير قابل سنجش و ارزيابى تا نسلهاى بعدى كه بر اين اب خاك خواهند زيست، ميباشد. هر اينه اين نيز حرف درستى ميباشد كه در هنگامه سرنگونى اين وحوش در صورت نبودن يك الترناتيو مردمى با اوضاعى مانند انچه كه در كشورهاى ديگر رخ داده است روبرو خواهيم شد و شايد هم بد از بدتر شود؛ اگر بشود چيزى بدتر اين وحوش داعشى فعلى تصور كرد. ولى اين نبايد ما را از حركت باز دارد چون سنخيت اين انديشه مطلقن با اهداف اخوندى منطبق است و خط فكرى اخوندى را مهر تأييد ميكوبد! خلاصه اينكه انچه كه از حاميان رژيم بلند شود بوى تعفون رژيم را ميدهد.

ناشناس گفت...

دوست عزیز
من میگم الف، شما میگید شتر !

کی جانب رژیم و ملاهای حاکم را گرفته؟
گوربابای جد و آباء همه شون. از صدر تا ذیل.
مگر کسی شک داشته و شک دارد که ماهی از سر گَنده گردد نی ز دُم؟

اما، شما بدرستی آنچه را از اوضاع داخل کشور نوشتم نخواندید. صد البته بنده و امثال بنده که از نزدیک شاهد این اوضاع زار هستیم - بهتر از شما درد و رنج مردم را حس می‌کنیم.

کسی جانب رژیم و ملاهای حاکم را نگرفته عزیر، آب از همین سرچشمه آلوده، گِل آلود شده اما دوباره میگم فرهنگ مردم که تغییر نکند، هزار بار هم حکومتها بروند و بیایند بی فایده است. از قضا در همین گفت و شنود حالا یادم نیست چه قسمتی بود همین معنا اشاره شده بود.
حسن

جواد گفت...

آذر خانم دقیقا همینطور است که میفرمایید واین از واضحات است ولی متاسفانه درد اینجاست که همین اصول پایه ای شرط و مبنا و یا تضاد اصلی و فرعی را باید با یک من استدلال و تشبیه و استعاره در فضای فاسد کنونی تفهیم کرد.

ناشناس گفت...

جواد جان چسپاندن به رژیم و برچسب زدن آسان ترین راه برای فرار از جواب دادن است . فرهنگی ست که آن را از مجاهدین و رژیم آموخته ایم . اگر من گفتم حالتان از خودتان به هم بخورد ، فکر نکن خودم را از شما جدا می دانم . من هم حالم از خودم به هم خورد. کلا خیلی خوب است آدم حالش از خودش به هم بخورد . نشانەی تغییر است . در ایران عده ای مبارزه می کنند ، به زندان می روند ، شکنجه می شوند و "شعار" سرنگونی هم نمی دهند . در اینجا هم من و شما طامات می بافیم و "شعار" سرنگونی می دهیم!!! انصافا نباید حالمان به هم بخورد؟!؟ می گویم رژیم خامنه ای ٣٨ سال است از این جهالت ما استفاده کرده و پا برجا مانده است. "شعار" سرنگونی یک حرف مفت و مزخرف است که امثال ما برای پوشاندن بی عملی ، بی سوادی و بی مایگی خود، در پشت آن سنگر گرفته ایم. برای درک و دریافت این موضوع لازم نیست کتاب بخوانی . کافیست که نگاهی به اطرافت بیندازی و از قید و بند کلیشه های فرقه ای آزاد باشی. من و تو همان بودیم که در سال ١٣٥٧ وقتی بختیار ساواک را منحل کرد و به مطبوعات آزادی داد و زندانیان سیاسی را آزاد کرد و گفت مهلت بدهید که کارها را به سامان کنم و مملکت را ویران نکنید ، در خیابان چشمها را می بستیم و دهان باز می کردیم و یقه می دریدیم و نعره می زدیم و آروغ انقلابی حواله می کردم. یادت هست ؟ :" بختیار! بختیار! نوکر بی اختیار!....
هنوز هم همانیم . با این تفاوت که آروغ هایمان هم دیگر پیر شده و آدم را به یاد پیرمرد خنزرپنزری صادق هدایت می اندازیم( همان که می خندید ، یک خندەی خشک و زننده که مو رو به تن آدم سیخ می کرد . به طوری که شانه هایش تکان می خورد و رنگ صورتش تغییری نمی کرد). بله جواد جان، ما همان پیرمرد خنزر پنزری صادق هدایت هستیم که بساط عتیقه جات چیده ایم و "سرنگونی" "سرنگونی" می کنیم . اگر هم کسی ایرادی به کالایمان بگیرد ، فورا با حرکتی محیر العقول که از سن و سالمان بعید است از جا می جهیم و یقه اش را می گیریم و بر سرش آوار می شویم :" پدرسگ! بلندگوی رژیم شده ای؟!؟"... سرنوشت ما رقت انگیز است جواد جان . گفته ای که بعضی ها دو کتاب خوانده اند و آن هم از مد روزش . خیلی جالب است . من کتاب "انقلاب یا اصلاح" را اینجا به دوستان سفارش کردم . این کتاب ٧٠ سال پیش در دنیا مد روز بود و در ایران هم ٢٠ سال پیش مد روز بود و جوانان و دانشجویان آن را می خواندند و دست به دست می کردند و درباره اش به بحث می نشستند . حالا برای شما مد روز است؟!؟!؟! جواد از کدام "روز" حرف می زنی که مدش این است؟!؟ یک بار قبلا برایت نوشتم که تقویم را نگاه کن . نمی خواهد کتاب بخوانی . تقویم را نگاه کن . من اصولا آدم کتاب خوانی نیستم . بچه های پانزده شانزده سالەی فامیل و آشنا که در ایران هستند ، مرا بی سواد و عقب مانده می دانند . اندازەی وزن من کتاب خوانده اند . حالا تو مرا کتاب خوان می دانی؟ جواد جان حالت به هم بخورد . از من هم حالت به هم بخورد . مهم نیست که از چه کسی و یا چه چیزی ، کلا حالت به هم بخورد . این حال به هم خوردن خیلی خوب است . باور کنید خیلی مهم است که آدم حالش به هم بخورد . اقلا نشان می دهد که آدمی هنوز زنده است و به طاعونش خو نگرفته است.
سهراب

ناشناس گفت...

جناب آقای یغمایی با سلام. مدت نسبتا زیادی است که کامنتی را ازسال کرده ام. آیا اشتباهی در ازسال من بوده یا اینکه صلاح ندیده اید درج کنید. خوشحال میشوم علت را بدانم.
با تشکر
جواد

جواد گفت...

از مصیبتهای جریان اپورتونیستی و منحرفی که تمام منتقدین خود را با دجالیت مزدور وزارت اطلاعات میخواند، هم این است که هم مزدوران واقعی دم به تله نمی دهند و هم هر خط و سخن سازشکارانه ای که عملا و یا علنا تثبیت و بقای رژیم را ( تحت هر عنوان و بهانه ای ) تبلیغ و ترویج میکند، تا بر همسوییشان با رژیم خامنه ای انگشت میگذاری، طلبکار میشوند که دیدید! شما هم که همه را به رژیم می چسبانید!
غافل از اینکه وقتی میگوییم کسی را بی جهت به رژیم نچسبانید بحث این نیست که این کار غلطی است نخیر.بحث این است که چسباندن بیجهت به رژیم باعث میشود عناصر واقعا رژیمی( یا کسانی که عملا آنرا تبلیغ میکنند ) با مانور دادن روی این موضوع طلبکار هم بشوند، اینهم از دستاوردهای اپورتونیسم افسار گسیخته تنها آلترناتیو است.والا خط رژیم را باید که با رساترین صدا افشا و رسوا کرد، پاسخ تئوریکش را داد و در عین حال آن را رسوا کرد، با رژیم که شوخی نداریم.

والا کسی که میگوید:
بیایید از هر آنچه در ضدیت با رژیم کرده اید توبه کنید،
بیایید اعتراف کنید به میهن خیانت کرده اید چرا که مثل پاسداران از میهن دفاع نکردید،
بیایید قبول کنید که شما در خارجه چیزی از مردم نمی دانید و مردم الان دنبال سرنگونی نیستند، دنبال سبز و بنفشند،
بیایید قبول کنید که شما پیرمردان و پیرزنان ورشکسته سیاسی هستید،
بیایید با گل و لبخند واقعی و از صمیم قلب ( و نه صوری و فرمالیستی) به استقبال شکنجه گران و قاتلان جوانان میهن بروید،
قبول کنید که جنبش سبز بخاطر چپ رویهایش و زیاده! خواهیش مبارزه! مردم ایران را به بن بست کشاند،
دوران قهرمان بازی و در خانه ی تیمی با توهم نجات مردم سیانور خوردن و اینجور فیلمها گذشته،
دوران خوبی آغاز شده، دوران صلح و صفا، گفتگوی تمدنها، دوران ادبیات مدرن دموکراسی خواهی، دوران سبز و بنفش و ارغوان،
دوران کتاب خواندن و به ریش چریکهای بوگندو و بیسواد خندیدن و آنها را عامل تثبیت خامنه ای دانستن،
بر گذشتگانشان لعنت بیسوادی و انحراف و قهرمان بازی زدن و آنها را ماجراجو خواندن و ....،
دوران انقلاب گذشته، آهای عراق را ببین، آهای لیبی را ببین، آهای سوریه را ببین، شماها ماجراجویین، دوران انقلاب گذشته، دوره دوره ی اصلاح فرهنگه، دوره راحتی و سروره، شماها ایدئولوژیتون ائدئولوژی مرگ و نیستیه، مرگ در راه آزادی؟؟؟ بابا این حرفها مال قدیمه، اینا چیه میگین؟ اصلا گسی دیگه تو ایران گوشش به این حرفها بدهکار نیست، مرگ واسه چی؟ آدم باید زندگی کنه و تلاش کنه فرهنگ رو اصلاح کنه، مرگ؟؟؟ نه بابا این حرفها یه زمانی مد بود اینها مال چریک بازی و این مسخره بازیهای یه مشت جوون بیسواد و ماجراجو بود.....

آب به آسیاب چه کسی میریزد؟ خط چه کسی را تبلیغ میکند؟ این حرفها حرفهای رژیم است، گفتم دست اولش را از بازجویان وزارت اطلاعات بشنوید. این خط و این شعار و این پز، پز آخوند ساخته ای است که قورباغه را سبز و ارغوانی به اسم روشنفکر تولید کرده و تکثیر میکند، طبعا اینقدر عقل دارد که مارک خودش را روی آن نزند.
ولی ایکاش لااقل کمی در ترکیب کلمات و جملات تغییری ایجاد میکردند تا بتوان به اسم بحث جدی تئوریک به خورد خلایق داد ولی متاسفانه همین را هم عاجزند و یا هم که فضا آنقدر فاسد است که ضرورتی نمی بینند.
در هرحال وظیفه ی هر ایرانیست که هرگونه همسویی با دشمن ایران زمین را افشا کند و در مبارزه تئوریک با آن بکوشد.





ناشناس گفت...

جواد جان سلام . ممنون از توضیحاتت . پس مشکل اصلی فرهنگ بر چسب زنی نیست . مشکل این است که مجاهدین بر چسب را آنجایی که باید ، نمی چسبانند. الآن تو دقیقا برچسب را همان جایی که باید بچسبانی، چسباندی و مزدور واقعی را پیدا کردی . بسیار خوب . به شما تبریک می گویم . می توانی به وجود خودت افتخار کنی ، اما و اما : همچنان در فرهنگ زشت برچسب زنی غوطه وری. برچسب زنی و مارک زدن ، یک فرهنگ است که به آن خو گرفته ایم . هر چقدر هم می خواهیم خودمان را از آن جدا کنیم ، باز هم در وقت تنگنا ، یک دفعه و به صورت خود به خودی این اسلحه را می کشیم . به همین خاطر گفتم خیلی خوب است که آدم حالش به هم بخورد . وقتی که حالت به هم می خورد ، یعنی به بوی بد این فرهنگ خو نکرده ای. حالا بگذار در مورد حرفهای من که آنها را ناقص و نارس و تحریف شده نوشته ای قدری توضیح دهم . یکم : کسی مانع شما برای سرنگونی رژیم نشده است. اگر هم دلت برای سیانور و عملیات انتحاری تنگ شده ، دروازەی شهادت همیشه بر روی شما باز است . شربت شهادی نصیبتان باد. دوم : این که مردم چه می خواهند و چه نمی خواهند را خودشان به هزار زبان گویا و خموش می گویند . آنها اگر در مقاطع مختلف نشان داده اند که خامنه ای را نمی خواهند ، در همان مقاطع هم نشان داده اند که آن روی سکەی تفکر ارتجاعی آن را هم نمی خواهند . همان تفکری که می گوید : برچسب زدن فی نفسه اشکالی ندارد . مهم این است که کجا می چسبانی!!!!!!!!! سوم : شعار سرنگونی یک کارت هویت جعلی و کاذب است که فسیل شدگان و بی هویتان و مطرودان ، برای این که نشان دهند که : "ما هم مبارزه می کنیم" ، آن را از جیب در می آورند و به این و آن نشان می دهند . خرجی هم ندارد . بهایی هم ندارد . هنری هم نیست . یک "شعار" وارفته و یک حرف مفت و گزاف است. چهارم: خامنه ای و رژیمش از همین فرهنگ و همین شعارها بیشترین استفاده را برده است . فعالین داخل را با آن راحت تر سرکوب می کند . خامنه ای بیش از هر کسی می داند که این "شعار" از طرف خارجه نشینان ، یک حرف مفت و ادعای پوشالیست. وگرنه چرا باید وزارت اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه زندانیان سیاسی و فعالین داخل را اینقدر تحت فشار بگذارد که از کشور خارج شوند؟ آنها می دانند که اگر از کشور خارج شوند ، به صف فسیل شدگان شعارپرداز می پیوندند . بساط عتیقه جات می چینند و سرنگونی سرنگونی می کنند و هیچ خطری هم ندارند. پنجم: تلویزیون های لس آنجلسی که بیش از همه این شعار را می دهند ، مورد تمسخر مردم هستند . اگر نمی دانید بدانید . یکی از تفریحات مردم داخل ، نگاه کردن به برنامه های آنها برای تفریح و خنده است . بروید در روی یوتیوب ببینید. آیا همین موضوع مردم را به این نتیجه نمی رساند که بهترین راه اصلاح است و نه سرنگونی؟ حالا چه کسی مردم را از سرنگونی رژیم پشیمان می کند؟! ششم : جواد جان هر کسی دهانش گشاد تر است ، بدون تردید ذهنش تنگ تر است. این را از بسیجیان هم می توان دید . چشم می بندند و دهان باز می کنند و شعار تولید می کنند. بیایید قدری چشم باز کنیم و دهان ببندیم .در سکوت فضیلت بزرگی نهفته است. هفتم : باز هم می گویم دروازەی شهادت همیشه باز است. اگر کسی توفیقش را می طلبد، من هم آرزو می کنم که به آن برسد . شهادت و عملیات انتحاری خیلی راحت تر از تغییر شخصیت و افکار است . یک لحظه ماشه را می چکانی و خلاص! اما برای تغییر اندیشه ها و افکار و باورها ، باید تمام زندگی ات ، گذشته ات ، هویت کاذبت، شخصیتت، گذشتگانت، الگوهایت و... را زیر سوال ببری و به تیغ بی رحمانەی نقد بسپاری . به همین خاطر است که آدم برای دست نزدن به این کار ، در بساط عتیقه جاتش به دنبال سیانور می گردد. پیروز باشی
سهراب

ناشناس گفت...

جواد جان سلام . ممنون از توضیحاتت . پس مشکل اصلی فرهنگ بر چسب زنی نیست . مشکل این است که مجاهدین بر چسب را آنجایی که باید ، نمی چسبانند. الآن تو دقیقا برچسب را همان جایی که باید بچسبانی، چسباندی و مزدور واقعی را پیدا کردی . بسیار خوب . به شما تبریک می گویم . می توانی به وجود خودت افتخار کنی ، اما و اما : همچنان در فرهنگ زشت برچسب زنی غوطه وری. برچسب زنی و مارک زدن ، یک فرهنگ است که به آن خو گرفته ایم . هر چقدر هم می خواهیم خودمان را از آن جدا کنیم ، باز هم در وقت تنگنا ، یک دفعه و به صورت خود به خودی این اسلحه را می کشیم . به همین خاطر گفتم خیلی خوب است که آدم حالش به هم بخورد . وقتی که حالت به هم می خورد ، یعنی به بوی بد این فرهنگ خو نکرده ای. حالا بگذار در مورد حرفهای من که آنها را ناقص و نارس و تحریف شده نوشته ای قدری توضیح دهم . یکم : کسی مانع شما برای سرنگونی رژیم نشده است. اگر هم دلت برای سیانور و عملیات انتحاری تنگ شده ، دروازەی شهادت همیشه بر روی شما باز است . شربت شهادی نصیبتان باد. دوم : این که مردم چه می خواهند و چه نمی خواهند را خودشان به هزار زبان گویا و خموش می گویند . آنها اگر در مقاطع مختلف نشان داده اند که خامنه ای را نمی خواهند ، در همان مقاطع هم نشان داده اند که آن روی سکەی تفکر ارتجاعی آن را هم نمی خواهند . همان تفکری که می گوید : برچسب زدن فی نفسه اشکالی ندارد . مهم این است که کجا می چسبانی!!!!!!!!! سوم : شعار سرنگونی یک کارت هویت جعلی و کاذب است که فسیل شدگان و بی هویتان و مطرودان ، برای این که نشان دهند که : "ما هم مبارزه می کنیم" ، آن را از جیب در می آورند و به این و آن نشان می دهند . خرجی هم ندارد . بهایی هم ندارد . هنری هم نیست . یک "شعار" وارفته و یک حرف مفت و گزاف است. چهارم: خامنه ای و رژیمش از همین فرهنگ و همین شعارها بیشترین استفاده را برده است . فعالین داخل را با آن راحت تر سرکوب می کند . خامنه ای بیش از هر کسی می داند که این "شعار" از طرف خارجه نشینان ، یک حرف مفت و ادعای پوشالیست. وگرنه چرا باید وزارت اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه زندانیان سیاسی و فعالین داخل را اینقدر تحت فشار بگذارد که از کشور خارج شوند؟ آنها می دانند که اگر از کشور خارج شوند ، به صف فسیل شدگان شعارپرداز می پیوندند . بساط عتیقه جات می چینند و سرنگونی سرنگونی می کنند و هیچ خطری هم ندارند. پنجم: تلویزیون های لس آنجلسی که بیش از همه این شعار را می دهند ، مورد تمسخر مردم هستند . اگر نمی دانید بدانید . یکی از تفریحات مردم داخل ، نگاه کردن به برنامه های آنها برای تفریح و خنده است . بروید در روی یوتیوب ببینید. آیا همین موضوع مردم را به این نتیجه نمی رساند که بهترین راه اصلاح است و نه سرنگونی؟ حالا چه کسی مردم را از سرنگونی رژیم پشیمان می کند؟! ششم : جواد جان هر کسی دهانش گشاد تر است ، بدون تردید ذهنش تنگ تر است. این را از بسیجیان هم می توان دید . چشم می بندند و دهان باز می کنند و شعار تولید می کنند. بیایید قدری چشم باز کنیم و دهان ببندیم .در سکوت فضیلت بزرگی نهفته است. هفتم : باز هم می گویم دروازەی شهادت همیشه باز است. اگر کسی توفیقش را می طلبد، من هم آرزو می کنم که به آن برسد . شهادت و عملیات انتحاری خیلی راحت تر از تغییر شخصیت و افکار است . یک لحظه ماشه را می چکانی و خلاص! اما برای تغییر اندیشه ها و افکار و باورها ، باید تمام زندگی ات ، گذشته ات ، هویت کاذبت، شخصیتت، گذشتگانت، الگوهایت و... را زیر سوال ببری و به تیغ بی رحمانەی نقد بسپاری . به همین خاطر است که آدم برای دست نزدن به این کار ، در بساط عتیقه جاتش به دنبال سیانور می گردد. پیروز باشی
سهراب

jahandid گفت...

با درود،
در واكنشى كه دوستمان اقا جواد نشان ميدهد، من نيز كاملن و بدون كوچكترين "وآوى" انرا قبول دارم. در اين نوشتار بهيچوجه نميشود انرا به نام "برچسب زدن" مصادره كرد! بحث در اين نوشتار بر سر شباهت هاى مو به موى ادعا هايى ست كه با خط و خطوط خود رژيم اخوندى با شفافيت تمام قابل ديد هستند. اقا جواد خيلى خوب انها را رديف كرده است و اگر كسى هم ادعاى ديگرى دارد بايد در مورد اين شباهت هاى "برادرگونه و خونى" حرفهاى خودش توضيح بدهد و نه اينكه به صحراى كربلا بزند و مانند هميشه "اى دزد، اى دزد" بكند و از اصل موضوع غافل شود! واقعن اين سؤال پايه را چرا نميشود با اين ادعاهاى اخوند پسند پاسخى داد؟! ايا بخاطر اين نيست كه مطلقن بقاء اخوندا رو مد نظر دارد؟! كجاى ادعاهاى حمايت از استمرار طلبان و "مبارزات" خاتمى، رفسنجانى، روحانى و ساير وحوشى كه در عمل سالهاى اخير شان بدتر از اون نفهمى كه قسمت هار اين دستگاه را نماينده بود (احمدى)، جاى تأييد و اميدوارى دارد؟! اخه اين رو هر بچه اى ميتواند بفهمد و ببيند! حال كسى كه خيلى با دقت از سخنرانى هاى خاتمى و روحانى و كارهاى انها در فلان تاريخ ميتواند بازگويى كند كه ديگر خيلى بيشتر انتظار مطالعه كردن ميباشد. اين "دقيق گويى ها" فقط از عهده كسانى بر ميايد كه كارشان و منيع درامدشان از اين راه باشد كه براى اخوندا "لابى" گرى بكنند! ولى از ان طرف هم اش انقدر شور است كه شايد واقعن بقول اقا جواد، اخوندا نيازى نميبينند كه براى ظاهر سازى هم كه شده يكم از شباهت هاى اين ادعاهاى استمرار طلبى و جاى مبارز و مزدور را عوض كردن، كارى بكنند!

نخير، در اينجا بحث "برچسب زنى" را پيش كشيدن چيزى نيست جز يك شگرد رندانه و رنگ باخته اى كه با هدف منحرف كردن اذهان همراه است.

ناشناس گفت...

جهاندئد عزیز! بنده پاسخی ندارم به شما بدهم . می توانی این را به حساب پیروزی خودت بگذاری و جشن بگیری . اگر جواب جواد را هم می دهم به این خاطر است که او را شایستەی جواب دادن می دانم و در کامنتهایش احساسی مبنی بر یافتن حقیقت هست . کامنتهای شما متاسفانه سر و ته ندارد و من هم حوصلە ندارم اول سر و ته آنها را درست کنم و بعد به آنها جواب بدهم . با شما هم مشکل شخصی ندارم . امیدوارم در تمام مراحل زندگی تان موفق و پیروز باشید
سهراب

jahandid گفت...

با درود،
از اينكه اين لابيست استمرار طلبان مرا مورد "تفقود" ملوكانه اللهى قرار داده اند! نميدانم اين از "سر" يا كه از "ته" ميباشد! شايد هم صادقانه باشد و من توان هضم انرا ندارم! نكته اى در اين حرف هست كه شايد باعث نفهميدن كسى بشود اگر چه كه خيلى بعيد مينمايد! ولى شايد كه اين نكته كمكى بكند كه كسى را از نفهمى نجات بدهد! گويش و نوشتار ما كه به ان نام "فارسى" داده شده است قرنهاى زيادى ست كه زير واژه هاى عربى رنج ميبرد. براى اينكه از رنج صده هاى طولانى خود را ازاد كنيم، نياز به تمرين و فرا گرفتن گويش و نوشتارى "پارسى" داريم. پاك كردن انديشه از انچه كه الان به ان "اسلام"، "خرافات"، "اخوند"، "حكومت اسلامى"، "فرهنگ اسلامى"، "اسلام دمكراتيك" و در گسترده ترين واژه ان "خدا" و "الله" گفته ميشود، نيازى بسيار به توجه و تمرين دارد. من نيز تا انجا كه دانش نداشته ام مرا يارى كند، براى خودم اين راهكار را برگزيده ام. بايد بگويم كه كار چندان اسانى براى من نبوده و درست مانند يك گويش نو نياز به فراگيرى دارم. اين يك نكته اى بود كه شايد در اين باره كه "بى و سر و ته" شدن را در ذهن كسى ايجاد كرده است، ميتواند كمكى باشد كه سر و ته فكرى خودش را هم بهتر بشناسد!

من يكى دو بار شما را به دوتا از استمرار طلبهاى اخوندى هم مانند دانستم. هوشنگ اميراحمدى و ابراهيم نبوى. اون امير احمدى كه قبلن استاد دانشگاه معتبرى به نام Rutgers unversity بوده (نميدانم كه ايا هنوز هست يا نه؟) و اون ديگرى هم كه بقول شما "طنز نويس" خيلى خوبى ست كه عليه حكومت طنز هاى "مردم پسند" ( بر اساس گفته شما) مينويسد! كه در ادامه بيشتر در موردشان ميشود نوشت.

جواد گفت...

با تشکر از آقای جهاندید گرامی، اما بهتر دیدم به اختصار روی موضوعی در حدی که می فهمم توضیح (شاید لااقل برای عده ای توضیح واضحات) بدهم
برچسب زدن چیست؟ آیا بد است؟ اگر بد است چرا؟
آنچه که امروزه به برچسب زدن معروف شده عبارت است از اینکه شخص یا گروهی را بر حسب سلیقه و منافع گروهی یا فردی به جریان مشخصی بچسبانیم که صحت نداشته باشد، مثلا بگوییم ایکس مزدور وزارت اطلاعات است ولی نتوانیم مدرکی ارائه دهیم، اگر بتوانیم مدرکی ارائه بدهیم دیگر برچسب زدن محسوب نمی شود و افشاگریست. طبعا چسباندن یک نفر به جریانی بدون سند و مدرک با هدف مشخصی (و مثلا برای تخطئه ی بحث مشخصی و گریز از پاسخگویی) انجام میشود، و با یک سفسطه( بجای پاسخ ادعا را دادن،) مدعی را مثلا رژیم مالی می کنند که دیگر گویی نیاز به پاسخگویی نیست، این البته ترفندی شناخته شده است و امری اولا غیراخلاقیست و ثانیا خالی بودن مشت طرف مقابل را نشان می دهد، و به همین جهت امری ناپسند بشمار می رود.
اما گاهی هست که شما و طرف مقابلتان هر دو داعیه ی ضد رژیم و داعیه ی آزادی دارید، در این حالت وقتی طرف مقابل در بحث تئوریک میزی می چیند و از آن دفاع می کند کافیست شما برایش ثابت کنید که این میز، میز رژیم است ( اینجا برچسب زدن به نفر مقابل مطرح نیست، اگرچه در یک شق مفروض میتواند اتفاقا مزدور رژیم هم باشد و فقط ریشش را تراشیده باشد ولی الان بحث اصلا و اساسا این نیست) و کافیست ثابت کنید که راهی که پیشنهاد میکند و مسیری که تبلیغ می کند سر در آخور همین رژیم دارد و اولین نفع برنده اش همین رژیم است، اینجا نفر مقابل یا باید ثابت کند
که میز رژیم نیست و با استدلال حرف شما را رد کند
یا باید بگوید بله قبول دارم که میز رژیم است ولی راه حل فعلا از این می گذرد و به علل مشخصی الان مجبوریم در میزی که رژیم چیده بازی کنیم.
ولی نمیتواند بگوید چرا به رژیم می چسبانید، این دیگر سفسطه است، اگر در قسمت اول چنانکه دیدیم نفر با "برچسب زدن" از پاسخگویی شانه خالی می کرد، در اینجا بر عکس با مظلوم نمایی و زدن برچسب " چرا برچسب می زنی ؟" ( استفاده از آبی که اپورتونیستها گل آلود کرده اند) از پاسخگویی شانه خالی می کند و حاضر نیست مدعای روشن و شباهتهای واضح راه حل خودش و ارتجاع را اقرار کند.

jahandid گفت...

با درود،
نكته اى را در اين برخوردها بايد مورد اشاره قرار داد كه ما با هيچ كس بحث و يا دشمنى شخصى نداريم! هر چه كه هست، تيز و بدون كم و كسرى فقط متوجه دشمن اصلى ازادى و مردم يعنى وحوش اخوندى حاكم بر سرنوشت ميهنمان است. با اين تلاش مان ميخواهيم كه "مارهاى" اخوندى دندان زهر شان را بكشيم و نگزاريم كه با نيش هاى زهرآگين خودشان فضا را مسموم و غير قابل تنفس گردانند. گرفتن زهر نااميدى و ياس از اين مارهاى اخوندى كه سعى در حفظ وضعيت موجود و بقاى ديكتاتورى دارند، خود گام مهمى ست در راستاى يافتن پاسخ براى همان پرسش پايه "چه بايد كرد؟". اى كاش كه تيراژ انعكاس اين گونه بحثها ابعادى ملى پيدا ميكرد و ميتوانست نيروى مردمى را از شر اين مارهاى زهرآگين رها كند و راه سرنگونى اين دشمنان مردم را هرچه بيشتر هموار سازد.

ما با هيچكس و ناكسى بحث و برخورد شخصى تحت هيچ شرايطى نداريم و هر چه توان داريم ميخواهيم در جهت برقرارى ازادى هر چه زودتر در ميهن اسيرمان بكارگيريم. باشد كه روز سرنگونى اين سياه ترين روزگار ميهن در تاريخ معاصرش بسررسد.

بايد كه دوست بداريم ياران را
بايد
بايد يكى شويم
بايد
كين درد مشترك
هرگز جدا جدا
درمان نميشود

پيروز ميشويم

ناشناس گفت...

جناب جواد اگر می خواهی راز بقای ٣٨ سالەی رژیم را پیدا کنی ، سری به خودتان بزنید. جای دوری نروید. تا این جهالت هست، رژیم هم هست. اتفاقا شما در میزی که رژیم چیده بازی کرده و می کنید. منتها این کار را به عمد نمی کنید . من برچسب نمی زنم . تو را هم مزدور نمی دانم اما شک ندارم که جهالت امثال شما باعث بقای این رژیم شده است. آنها از فسیل شدگانی مثل شما که مثل گربەی مرتضی علی از هر کجا که رهایشان کنی صاف می افتند به همانجا و "مزدو" "مزدور" می کنند، بیشترین استفاده را کرده اند. در این ٣٨ سال آنقدر اراجیف بافتید و مزدور پیدا کردید که مثل پیرمرد خنزر پنزری صادق هدایت ، دیگر در بساطتان فقط مزدور پیدا می شود . کاش به جای این همه مزدور ، کمی شرم و حیا هم در بساطتان پیدا می شد. اگر این بساط تهوع آورتان را بچینید و این دکان مسخرەی مزدور یابی و این شعار مفت و و مزخرف و یاوەی "سرنگونی" را تعطیل کنید، از گرسنگی می میرید عزیزم. پیرانه سر همینها برایتان مانده است. اگر اینها را هم واگذارید، بگویید در این سالها چکار کرده ام؟ کدام کتاب را نوشته ام؟ کدام رشتەی تخصی را خوانده ام؟ کدام تحقیقات علمی را کرده ام؟کدام گره از جامعه را باز کرده ام؟ کدام مبارزه را کرده ام؟ کدام زندان را رفته ام؟
لذا مثل همان پیرمرد خنزرپنزری صادق هدایت که زیر درخت می نشست و هنوز به فکر همان مارناک هندی بود که سرش مثل قاشق بود و زبانش را در آورده بود، شما هم بساط چیده اید و ذهنتان هنوز گرفتار ٣٠ خرداد ١٣٦٠ است. اگر آن بساط را از پیرمرد خنزرپنزری صادق هدایت بگیری، چه هویتی برایش می ماند؟ لدا جواد من این تو را درک می کنم . می توانی هنوز پای این بساط بنشینی و "مزدور" مزدور" و "سرنگونی" سرنگونی" کنی. بگذار این حرهای من خوابهایت را آشفته نکند دوست من. همانجا باش و کالایت را جار بزن.
سهراب

ناشناس گفت...

یاداشتهای قابل تامل سهراب، پاسخ مستدل می‌طلبد اما متاسفانه با واکنشهای بی محتوا روبرو هستیم که تعجب برمی‌انگیزد.
ما هنوز از عقبه خود و فرهنگ مبتذل آن که هنری جز تخطئه دیگران نداشت و ندارد، نکنده‌ایم.
گویا زیگموند فروید؛ عصب‌شناس اتریشی و پدر علم روانکاوی است که می گوید:
همه ما مریض هستیم. اما بعضی هامون مریض‌تریم. مریض

آذر گفت...

داستان مضحکی است هر کس که بحث رژیم و فسادش را که به واقع مفسدفی الارض است پیش میکشد ، این عنصر به قول خودش ضد رژیم ،که مشخصاً با اجازه شخص خامنه ای ضد رژیم مینویسد به خصوص در این سایت که جداشدگان مجاهدین کامنت مینویسند تا از آب گل آلود ماهی بگیرد،باژست مخالف خوانی همه جنایات و کشتار رژیم را به مجاهدین نسبت میدهد گویا مجاهدین حاکم هستند و جنایت میکنند؟در حالیکه این رژیم حاکم است و جنایت وچپاول میکند وخون مردم را در شیشه کرده است ، از اول بحث چه باید کرد هم هرکس ماهیتش را برملا کرد، فرار به جلوکرده و فریاد آی چرا مارک میزنی راه انداخت .همه حرفش اینستکه سرنگون نکنید به اصلاحات بپردازید تا شاید صدسال دیگر این آخوندهای قاتل و دزد و هیولا بمانند ،در بحث هم فقط و فقط ماموریتش در همین داستان انقلاب ایدئولوژیک و چه باید کرد است که یکسره حرافی و سفسطه میکند.کسی مارک نمیزند ،بو میدهی آنهم از نوع خیلی خیلی کثیف و هرزه اش.بنظر من با فاکتهای نوشته شده توسط خود این فرد ،نه تنها مزدور و مواجب بگیر هست بلکه خیلی هم لمپن و خبره در کارش که دقیقاً مثل بازجوها و شکنجه گران است آنهم از آن نوعش که هیچ مرزی نمیشناسد و همه تلاش خامنه ای و وزارت اطلاعات ،اینست که در این سایت از بین افراد جداشده از سازمان نیرو جذب کند.
وقتی هم که افشایش میکنید یک نفر مامور میشود از او دفاع کند ومیز سفسطه را دوباره بچینند،اینها جواد گرامی را طعمه انگاشته بودند چون بنای بحث با اینها را گذاشته بود ولی دیدند سنگشان به خطا رفت.حیدر حنیف نژاد خیلی تیز ماهیت این عنصر که لباس گشاد روشنفکری به تنش زار میزند را بیان کرد.
ما با کسیکه عزیزان ما را به خون کشیده و به خون خودمان هم تشنه است نباید حرف بزنیم باید ایزوله اش کنیم و همانطور که برویمان تیغ میکشد برویش تیغ بکشیم و افشایش کنیم.

jahandid گفت...

با درود،
خيلى جالب است كسى كه به شدت حرفه اى و با اطلاعات دقيق و مكفى وارد اين بحث ميشود، بدون ترديد بايد از وقت و مايه كافى برخوردار باشد تا بتواند به تحقيقات خودش روزانه ادامه بدهد. اين كار مستلزم هزينه هايى ست كه از عهده كسى كه داوطلبانه و از روى عشق به مردم و ميهنش وارد اين كارزار ميشود، كار چندان امكانپذيرى نيست! بعبارتى. يكى خيلى حرفه اى و با "مطالعه" و حفظ سخنرانى هاى خاتمى، رفسنجانى، روحانى و ديگر شيفتگان "دوران طلايى" در تلاش دفاع از خط استمرار طلبى خامنه اى ست و هر جا هم كه ميبيند مسجد جاى اين كارها نيست، ميزند به صحراى كربلا و با از كوره دررفتنهاى انچنانى كه گويى براى امر حقى يقه درانى و جانفشانى ميكند، قمه را از رو ميبندد!

بانو اذر درست ميگن كه اين خيمه شب بازى با همكارى و پا منبرى نيز همراه است. اين از يك نظر خيلى خوشحال كننده است. وقتى اينجور عناصر با نقاب وارد جمعى ميشوند كه زود با دشوار بهاى انها را مواجه ميكند، انواع شگردها و ترفندها را بكار ميگيرند و از زرادخانه خودشان هر بار چيزى را در مياورند و مانند مارهاى فرعون به زمين مياندازند. نا گفته نماند كه اين عناصر شخصن كوچكترين اهميتى از هر نظر كه فكرش را بكنيم ندارند فقط به مصداق "عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد" در اين فضاى مجازى امكان كشيدن دندان زهر انها فراهم ميشود و خوب ديگرانى كه اين بحثها را ميخوانند ميتوانند خودشان قضاوت كنند كه كدام راه كار درست است، استمرار طلبى و ادامه وضع موجود يا كه هر زودتر نابودى اخوندها و تمام نوكران و خايئن خادم انها و سر رسيدن ازادى و بهروزى مردم در زنجير ميهنمان.

ناشناس گفت...

آقای jahandid سلام
هیچکس اینجا «در تلاش دفاع از خط استمرار طلبى خامنه ای» [طبق فرمایش سرکار] نبوده و نیست.
فرموده اید: «ديگرانى كه اين بحثها را ميخوانند ميتوانند خودشان قضاوت كنند»
البته که چنین است. مطمئن باشید دیگران قضاوت خودشان را کرده اند.

و آن این است که چنته خالی است و حرفی برای گفتن ندارید جز لاف و گزاف
اگر اینگونه نبود، پاسخ استدلال را با استدلال می‌دادید نه با تهمت و افترا
ما همه فربانی استبدادیم عزیز
تهمت و افترا کار حسین الله کرم و حسین توتونچی است. نه شما

دوست محترم
آخوندهای حاکم و قاتل سگ کی باشند که اینجا کسی به زعم جنابعالی برایشان پامنبری کند؟

خانم آذز

چه کسی همه جنایات و کشتار رژیم را به مجاهدین نسبت داده است؟
کی با اجازه شخص خامنه ای، نوشته؟ ببینید چه قضاوتهای پاک و شریفی دارید جنابعالی. (مزدور... مواجب بگیر ... خیلی هم لمپن...)
«بو میدهی آنهم از نوع خیلی خیلی کثیف و هرزه اش» هم شد جواب؟

آذر خانم! واقعاً خودتان از این حرفها خنده تان نمی‌گیرد؟ حیرت

ناشناس گفت...

خانم آذر می خواستم کامنتت را جور دیگری جواب دهم که شایستەی ادبیات و نحوەی نوشتن و تهمت زدنت باشد، اما منصرف شدم. امیدوارم همەی ما از جادەی انصاف خارج نشویم . لذا به همین بسنده می کنم:
موضع من در قبال رژیم و مجاهدین مشخص است و در کامنتهای مختلف آن را بیان کرده ام. نیازی هم نیست مدام آن را تکرار کنم . چون نمی خواهم با آن هویت بگیرم. هویتی که با بیرون خویش تعریف شود، کاذب است. نوشته اید: " همەی حرفش این است که سرنگون نکنید و به اصلاحات بپردازید."
نمی دانستم به خاطر حرف من سرنگون نکرده اید. معذرت می خواهم . حالا لطفا تشریف ببرید و سرنگون کنید! خانم آذر هر کسی آن چیزی را می بیند که برای دیدنش آمادگی دارد. جهان چیزی نیست جز انعکاسی از درون ما. اگر بوی بد آزارت می دهد، سری به درونت بزن. احتمالا مشکل آنجاهاست. بعضی از کلمات و تهمت هایی که در مورد من به کار برده ای اینها هستند: با اجازەی شخص خامنه ای می نویسد، بو می دهد آنهم از نوع خیلی خیلی کثیف و هرزه اش، مزدور و مواجب بگیر، خبره و لمپن در کارش ، مثل بازجوها و شکنجه گران آنهم از آن نوعش که هیچ مرزی نمی شناسد، عزیزان ما را کشته و به خون خودمان هم تشنه است و...

خب خانم آذر، متأسفم. اینهایی که نوشته ای چیزی جز انعکاس درونی خودتان نیست. مراقب باش شبیه آنها که دشمن می پنداری نشوی. در مورد تهمتهایی که به من زدی از جمله اینکه با اجازەی شخص خامنه ای می نویسم و مزدور و مواجب بگیر هستم ، به خدای درونت واگذارت می کنم. امیدوارم هنوز در درونت نمرده باشد. به جواد هم توصیه می کنم که این کامنت شما را با خط نستعلیق بنویسد و بر سر در دکان مبارزاتی اش بچسباند، بعد هم زیر آن بنشیند و به اندازەی ٣٨ سال جور جفا، زندان و شکنجه، نعشهای بردار و آوارگی و مصیبت، اشک و خون گریه کند.
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زآنکه بد دردیست این خواب گران

سهراب

جواد گفت...

بانو آذر و آقای جهاندید همانطور که بدرستی نوشته بودید پامنبریها به میان پریده اند، والا بعد از بیش از 130 کامنت چرا الان جای حیرت است؟
کدام تهمت کدام افترا. به زبان اشهدتان همه ی ارزشهای مبارزاتی را به تمسخر ( و نه نقد) گرفته اید. به زبان اشهدتان بجای نقدگذشته به تمسخر پاکبازان و شهدا نشسته اید و در مقابل، فضایل گنجی و پاسدارهای خامنه ای را علم میکنید کدام افترا کدام تهمت؟
انقلاب بد است و نتیجه اش چنگ داخلی است. این گفته ی کیست؟ دوست یا دشمن؟
مرگ برای آزادی بیهوده است! این گفته ی دشمن نیست؟ این بوی بد و متعفن دشمن را نمی دهد؟
در این که اینها خط وزارت اطلاعات خامنه ایست شما شکی دارید؟
این تهمت و افترا نیست عین حقیقت است.
ولی قافیه که به تنگ آید .....
فرض کنید کسی بخواهد خط انقلاب و سرنگونی را تخطئه کند و برای خامنه ای توجیه تئوریک درست کند آیا کاری جز این می کند؟
مدعیان این خط بابد خیلی ساده اعتراف کنند که لز نظر آنها " خامنه ای وجودش به مردم ما برای یک دوره تاریخی تحمیل شده" و بیایید این را بپذیریم. والا جز این تنها یک دورویی و فریبکاری است.
بیش از 20 سال جریان اصلاح طلب چه دستاوردی داشته؟ انها که مبارزه مسلحانه را تخطئه می کنند ( من قصدم دفاع از مبارزه مسلحانه و ورود به این بحث نیست) و شعار سرنگونی را اشتباه میدانند بیش از 20 سال از جنبش اصلاحات چه دستاوردی داشته؟ جلوتر رفته با عقبتر؟
دهان باز میکنند و وقیحانه تراوشات اذهان تنگ خویش را می پراکنند و در بساطشان تنها خون یاران ماست.
وتنها کالایی که جار می زنند سبزی اصلاحاتیست کاذب که شاید بتوانند سرخی خون یاران را بپوشانند و قورباغه های سبز و بنفش روشنفکرشان قور قور سر داده و از رشادتهای آنان به تمسخر یاد کنند و پیکرهایشان را این بار به شلیک نامردمیها ببندند.
در بساط ما کالا تنها سرنگونیست. در بساط شما چیست؟
البته شعار سرنگونی را جار میزنیم. این همان شعاری است که در اعماق قلب و ضمیر مردم لانه کرده،
شما سبزینه های خزان زده که نواله ناگزیر را از درگاه ولایتتان گردن کج می کنید هر دستاورد احتمالی هم که داشته باشید چون بساط پوشالیتان با ناموس خلقت نمی خواند چون جز خون و رنج یاران ما و فرزندان میهن چیزی برای فروش ندارید... تمام دستاوردهای احتمالیتان به جیب سرنگونی می ریزد. قطار اصلاحات اگر به راه بیفتد بی ترمز تا سرنگونی کل نظام خواهد رفت. چون شعار سرنگونیست که اصالت دارد.
بنابراین از هر اصلاحاتی من شخصا حمایت میکنم.اصلاحات گام نخست سرنگونیست.
اصلاحات حتی اگر دستاوردی هم داشته باشد زیر وزن پیروزی خودش له میشود.
روزی که سرنگون شود، مردم مینهمان یاد پرشکوه هزاران هزار شهید آزادی را که چه با خوردن سیاتور وچه با شلیک گلوله ای برای حراست از اسرار خلق جان باختند گرامی خواهند داشت.

البته گه چنین روزی دور نیست

ناشناس گفت...

آقای یغمایی من در جواب تهمتها و توهین های خانم آذر یک کامنت نوشتم که نمی دانم چرا درج نشده. لطفا اگر مشکلی هست بگویید. ممنون
سهراب

jahandid گفت...

با درود تمام سرنگون خواهان ايران دوست،
كسانى كه خواهان سرنگونى اخوندا در تمامى اشكال ان چه سمت هار ان و چه سمت "دوران طلايى" ان هستند، بدون گوچكترين شكى در زمره ازاديخواهان سوكولار اينده ساز اين ميهن هستند. از اين رو كه نواى انها نواى در گلو مانده تك تك مردم در زنجير ايران است. هر روز داريم خبر خودكشى جوانان اين سرزمين ثروت مند را كه از سر تنگدستى و ندارى دست به خودسوزى و خود كشى ميزنند را ميخوانيم و ميشنويم. در همين يك نمونه كه بختك اخوندى سبب است، كار استمرار طلبها را نگاه كنيم كه چگونه در جهت خاك پاشيدن به چشم مردم هستند. روحانى با همان لبخند كريهء كه ازن شارلاتان خاتمى گرفته است، در يك تاكتيك ناشى از ترس از مردم تلاش ميكند كه جلوى اميدواريهاى مردم از بابت پسا برجام را بگيرد و نگذارد كه اين انتظارات مردمى روزى به سيل بنيادكن سرنگونى تبديل شود. حال بازده اين نااميدى را در خودكشيها روزمره جوانان ميهن داريم ميبينيم. البته كه اين كسانى كه دست به خودكشى ميزنند نمونه تماميت مردم در زنجير هستند كه ارزوى سر رسيدن عمر اين اخوندا را دارند چون در درون خودشان مرگ را هر روزه حس ميكنند. فقط احن مازن شهامت گرفتن جان خود را ندارند و فقط با گفتن اينكه "خوب از اين زندگى راحت شد!" اخساس ژرف خودشان را بيان ميكنند.

ارى در اينجا هيچكس از دوستان ازاديخواه و سرنگون خواه بدون كوچكترين ترديدى قصد ندارد كه به كسى تهمت و افترا بزند! مانند خيلى ديگر از نمونه ها كه خارج از اصول و معنويات ازاديخواهى بوده اند و به حق مورد انتقاد و بعضن هم تهاجم قرار گرفته اند، فقط بخاطر ذات ان پديده بوده است كه ضد ازاديخواهى و در راستاى منافع دشمن بوده است و خوب ان چند تنى كه خود را عاشقان ازادى و رهايى مردم ميدانند، وظيفه خود ميدانند كه از اصول تثبيت شده ازادى حفاظت كرده و زهر مارهاى استمرار طلب را پادزهر اگاهى زده و سرو بلند ازاديخواهى و خواست تمام مردم را كه همانا سرنگونى اخوندا هست، مانع از خرابى ان بشوند. بوى اخوند كتعفن است و هر كسى كه زير قباى اخوند برود و به مردم سنگ اندازى كند، هراينه هستند كسانى كه انها را بى پاسخ نخواهند گذاشت.

پيروزى با افكار بالنده و سكولار ازاديخواهى است. در اين هرگز شك نبايد كرد.

ناشناس گفت...

آقای یغمایی من یک کامنت گذاشتم در جواب تهمت ها و توهین های خانم آذر که درج نشد. آن کامنت ارسال نشده یا شما صلاح دیدید که درج نشود؟ لطفا توضیح دهید. با تشکر از شما
سهراب

ت. یوقا گفت...

راه با این ملاها راه رجوی است این ملاها ایران را به نجاست کشیدند و نیروی سرنگون کننده ای وجود ندارد به هر بها اول باید این مادر... را سرنگون کرد و چوب در... کرد بعد رفت سر بقیه چیزها شما جناب یغمائی و همنشین حتی صد بار هم حرفهایتان درست باشد نباید رجوی را تضعیف کنید تضعیف رجوی یعنی تقویت آخوند این ماد.... را باید به کمک شیطان هم شده سرنگون کرد... به همه چیز راهی جز همکاری تام و تمام با غرب برای سرنگون کردنشان نیست از داخل ایران بخار سرنگونی برنمی خیزد در خارج کشور هم خبری نیست من نه مسلمانم نه پیرو رجوی ولی اعتقاد دارم رجوی را نباید تضعیف کرد تنها کسی که مینواند این ... قحبه ها را سرنگون کند اوست و بس

ناشناس گفت...

آقا حواد سلام
چنابعالی نوشته اید؟ «کدام تهمت کدام افترا...»
بارک الله به شما. ببخشید نسبتهایی که شما و دوستانتان در نظرهاتان نوشته اید سراسر اخلاف و کرامت بوده!

جناب، روضه طفلان مسلم بس است. هیچکس شهدا را تمسخر نکرده است.
آیا قافیه که به تنگ آید، ...به جفنگ افتد؟
جای سه نقطه موقتاً نام اصلی خودتان را بگذارید.

==========================
آقای jahandid سلام
استمرار طلب و استمرار طلبها، دیگه چه صیغه ای است؟
انشا می‌نویسید؟
« بخاطر ذات ان پديده بوده است كه ضد ازاديخواهى و در راستاى منافع دشمن بوده است و ... عاشقان ازادى و رهايى مردم ... وظيفه خود ميدانند كه از اصول تثبيت شده ازادى حفاظت كرده و زهر مارهاى استمرار طلب را پادزهر اگاهى زده و سرو بلند ازاديخواهى و خواست تمام مردم را كه همانا سرنگونى اخوندا هست، مانع از خرابى ان بشوند. »

داداش اولین قدمی که یک مدعی سکولاریسم باید بردارد تمرین مدارا، بیرون آمدن از لاک خویش، مطالعه و شناخت جامعه خویش است. انشانویسی و ادعاهای طبَق طبَق به چه کار می‌آید؟
==========================
دوست عزیز ت. یوقا
آنچه در مورد آخوندها نوشته اید نه تنها درست است بلکه بیش از آن هم سزاوارند. ایران را به ماتم و اندوه کشیده اند آری. بر منکرش لعنت
حتماً هم سزای خود را می بینند اما…
اما متاسفانه خود ما. تک تک ما مقصریم و همه گروهها و سازمانها، بخصوص دستگاه رجوی (البته نه آگاهانه)، عملاً به آتش بیداد آخوندها هیزم ریخته اند.
رهبری خودخواه سازمان، در دوام و بقای این اوضاعی که آخوندها بر سر مردم ایران آورده اند براستی مقصر است.

رجوی، خودش، خود را تضعیف کرده و خود، تیشه به ریشه خود زده است. با عملکردش، با فاصله گرفتن از مردم، با تهمت و افترا به هر کس که جز او می اندیشید. به هر کس که او را نقد می کرد...
دوست عزیز، ِرم از خود درخت است.
ماهوان

ناشناس گفت...

آقای جواد ، مرگ برای آزادی بیهوده نیست. شعار دادن های مفت و مزخرف و دکان باز کردن های بیشرمانه، تهوع آور است. اگر طالب مرگ برای آزادی بودی، اتفاقا شعارش را نمی دادی. آنها که طالب آن بودند، شعارش را ندادند و دکان باز نکردند و یاوه نبافتند. بلکه به طناب دار بوسه زدند. لذا چیزی که بوی گند می دهد این است که ریاکارانه برای سرپوش گذاشتن بر ضعف ها و انزوا و بی هویتی خویش، دم از سرنگونی بزنیم و دجالانه هر نظر مخالفی را به خامنه ای و رژیم بچسبانیم. کسی به سرخی خون یاران خیانت می کند که : در برچسب زدن و تهمت و تکفیر، شبیه و هم مسلک آخوندها شود. کسی به خون آزادیخواهان خیانت می کند که شبیه رژیم شود، نه آنکس که می گوید فرهنگ خود را از آخوندی و آخوند صفتی بزداییم و در معنا و مفهوم از آنها فاصله بگیریم، نه در شعر و شعار و یاوه سرایی و گنده گویی.
سهراب

ت. یوقا گفت...

مشکل فقط از آخوند نیست آخوند همیشه بیشرف و مادر... بوده است آخوند یعنی همین مشکل از مردمانی است که نه میفهمند نه میخواهند بفهمند خوب آخوند سوارش میشود که شده است و به همین علت هست که من میگویم راه رجوی درست است این ملت دارد نابود میشود ولی هنوز از این آخوندهای بیشرف دست بر نداشته است به همین دلیل سی و چند سال است این بدبختی ادامه دارد بیشتر فکر کنیم میفهمیم

آذر گفت...

آقای سهراب؛
اگر فراموش نکرده باشید من اوائل خیلی هم دوستانه با شما بحث میکردم ولی در طول بحث جدلهای شما با همه کسانیکه خواهان سرنگونی هستند و دفاعیات شما از رژیم اگرچه بظاهرضدخامنه ای و این حکومت میگویی در همه مباحث روشن است آنچنانکه همه معترض شدند و خیلی ها همان اوائل نظرشان را سریع نوشتند.اگر واقعاً آن نیستید که ما میانگاریم لطفاً بگوئید ببینم چرا ایرانیان خارج کشور باید سکوت کنند و نباید هموطنانشان را در ایران حمایت کنند ؟ چرا وقتی ازمشگلاتی که رژیم آفریده صحبت میکنیم در حالیکه میدانیم و جهان هم میداند این رژیم مظهر فساد و تباهی است و اینهمه کشتار و جنایت کرده و چندین نسل ایرانی را به نابودی کشانده که تبعات وخیمتر از امروزش را در آینده خواهیم دید ،سریعاً همه را اتهامات کلیشه ای میخوانی و حقیقت را نفی میکنی؟ چرا معتقد نیستی که این رژیم باید هر چه زودتر سرنگون شود و هر چه بیشتر بماند تباهی و سیاهی و بدبختی بیشتری در انتظار مردم است ؟آخر مخالف خوانیهای شما با موضعگیریهای تدافعی از رژیم نمیخواند ،این تناقض از کجا میاید؟ و خیلی چراهای دیگر که فعلاً نیاز به نوشتن آن نمیبینم .
شما در طول بحث همیشه هر توهینی که خواستید به ما کردید حالا چه انتظاری دارید؟ من در بحثهای شما همانطور که حنیف حیدر نژاد هم گفت چیزی جز سفسطه و دفاع از بقاء این رژیم نمیبینم مگر اینکه موضعتان را عوض کنید که از صمیم قلب آررزو میکنم این اتفاق بییفتد،، نه بخاطر خواست من یا ما بلکه بخاطر ایران و فرزندان خودتان و نسل آینده ایران.

ناشناس گفت...

خانم آذر
من آقای سهراب را نمی‌شناسم و وکیل مدافع ایشان هم نیستم. اما از نوشته‌های خوب شان تشکر میکنم.
اینکه وی از رژیم دفاع کرده، فقط نظر شما و دوستان سرکار است.
برخلاف نظر جنابعالی همه هم معترض نشدند. کژنمایی خودتان را به جمع نسبت ندهید لطفاً.
برخلاف نظر شما، کسی نگفته «این رژیم باید بیشتر بماند» ، هیچکس. تهمت نزنید.

متاسفانه برخوردهای بیشتر ما ، نستتی با راستی و اخلاق ندارد.
کاش این گفت و شنود در شماره ۲۳ متوقف نمیشد و نسبت «اخلاق و سیاست» را هم مورد بخث قرار می‌داد.
میهن

جواد گفت...

آنان که در چنته اشان جز اهانت ندارند وقتی مواضعشان را با رژیم مقایسه میکنی فورا به حربه پوسیده " افکار کلیشه ای" و " برچسب زنی" و.... متوسل می شوند. این شباهت آشکار و این دفاع روشن از ولی فقیه را نادیده بیانگاریم که متهم به برچسب زدن نشویم؟ شعار سرنگونی ندهیم که به کلیشه ای فکر کردن متهم نشویم؟
نیازی به تهمت نیست، سخنانشان خود بیانگر همه چیز است. در ثانی مگر رژیمی بودن برای شما ننگ و عار است؟ شما که از آن دفاع می کنید؛ شما که بقای آن را تا تغییر فرهنگ مردم خواستارید؛ خوب چرا از اینکه به شما رژیمی بگویند ناراحت میشوید.
یا این ناراحتی شما پوست پیازی باقیمانده از افکار گذشته کلیشه ای و مزخرف و تهوغ اور سرنگونی است که بهتر است هر چه زودتر همین پوست پیاز را هم پاره کنید و تمام و کمال به آغوش "اسلام" بروید و در همانجا همراه با توده مردم و پشت سر مردم به مبارزات خود ادامه دهید. ویا اینکه از این اتهام از این بابت ناراحتید که مانع ترویج افکارتان میشود و رژیم آنقدر منفور است که کسی حاضرنیست تبلیغات رژیم را جز با زرورقی دیگر بپذیرد. در هرحال باید به سبزینگان ورشکسته ای که بعد از بیست سال جنبش اصلاحات؛ در حصر و انفعال هم حاضر به پذیرش اشتباه خود در دفاع از دوران طلایی نیستتد، گفت شما به هر چه که متشبث بشوید جزیی از نظامی هستید که خامنه ای ولایت آن را بعهده دارد. بیش از دو دهه شعار توخالی اصلاحات راه به جایی نبرده است.
والا براندازان، اولین نفع برندگان هر اصلاحات جدی در ایران هستند چون هر اصلاحی راه به سرنگونی می برد. خواست اصلی مردم ایران سرنگونیست و اصلاحات بهانه است.

ت. یوقا گفت...

باز هم تکرار میکنم مشکل یکم تا هزارم ایران وجود نجاست آخوند و حکومت آخوند هست و بس این مادر... ها که بروند و گورشان را گم کنند حتی اگر جمهوری دموکراتیک اسلامی هم درست شود حتی اگر چنگیز خان هم بیاید نمیتواند اینقدر کثافت بسازد به همین دلیل هم تضعیف رجوی درست نیست رجوی حتی اگر دیکتاتور هم بقول شماها بشود کلیت ایران نجات پیدا خواهد کرد و این خدمت بزرگی است رجوی فرض کنید بیاید حکومتش چند سال طول میکشد ولی ترتیب این همه آخوند مادر... ه را میدهد ببخشید که دلم پر است و فحش میدهم من در ایران هستم و صبح تا شب میبینم چه خبر است آخوندها ر...ند به این مملکت شما نشسته اید در خارجه توی سر رجوی میزنید که اولین کسی بود که دستور داد نسل این مادر...به ها را ور بیاندازند حالا نتوانست گناهی نکرده راهش درست است تضعیفش غلط است و خیانت است به مردم ایران این را خوب باید بفهمید

jahandid گفت...

با درود،
اين بحثى كه در حال حاضر در گرددش است چندين نكته خوب و بالنده دارد. نخستين نكته ان در واقع محوريترين موضوع ما ميباشد. اجازه بدين فهرست وار انها را ياداور شوم:
- تيزترين محور ان وجود دو راه كار و خط فكرى در رابطه با سؤال پايه "چه بايد كرد؟" را به ما نشان ميدهد؛ سرنگون خواه و استمرار خواه
- دفاع از استمرار طلبى، دفاع از تماميت حكومت اخوندى ست و با هيچ رنگ و لعابى نميشود انرا به شنونده خوراند.
- خواست قلبى و همگانى مردم بدون كوچكترين شكى سرنگونى كل ولايت جنايت است و نه چيزى كمتر.
- هر گونه اصلاحات واقعى مورد حمايت تام و تمام هر ايرانى ميهن دوست است.
- هر گونه اصلاحات بدون كوچكترين شكى مطلقن به ضرر اخوندهاى جلاد است و به همين خاطر هرگز به ان تن نخواهند داد.
- سفسطه و مغلطه از شگردهاى شناخته شده موران وزارت اطلاعات اخوندى ست و استفاده از ان، شنونده و خواننده را فورى اگاه ميكند كه اين سخن فرد مذبور سر در اخور اخوندى دارد
- برخورد با اين شگردهاى ضد ميهنى لازم براى هر ايرانى ازاديخواه است.

ناشناس گفت...

متاسفانه به جای آنکه بحث گفت و شنود با آقای یغمائی دنبال شود یعنی نظردهندگان پیرامون آن بنویسند و نقد کنند یا آن بحث را بپرورانند، چند نفر با بد و بیراه به مخالفین دیدگاه خود، عینهو تشکیلات مبارکه، و نشستهای حوض و دیگ، بنای تهمت و افترا را پیش گرفته و پشت سرهم حرفهای تکراری می زنند.

بحث آقای یغمایی چی بود؟
- دنیای رجوی که در آن فردیت، خود بزرگ بینی، دروغگویی، خودشیفتگی گروهی و حق به جانب بودن...هویداست. و اینکه با ضربه زدن به اعتماد مردم، بزرگترین خدمت به آخوندهای بی پدر و مادر شده است و...و...
خواهشاً روی همین بحث متمرکز شویم و اگر طرفین گفت و شنود مطلبی را غلط یا نارسا گفته اند، تصحیح و تکمیل کنیم. هاله


ناشناس گفت...

خانم آذر ، وقتی ما بحث می کنیم از پیش خیلی از بدیهیات را پذیرفته ایم. این که رژیم ستمگر است و باید برود. اینکه رژیم هر چه زودتر سرنگون شود به نفع ایران است، اینکه آخوندها مظهر تباهی هستند و... آیا اینها دیگر بحثهایی در سطح ماست؟ ٩٠ درصد از مردم ایران خواهان سرنگونی و رفتن آخوندها هستند ، چه برسد به ما که با آن جنگیده ایم و شکنجه و مصیبیت و غربت دیده ایم و عزیزانی از دست داده ایم. دیگر خنده دار نیست که من بیایم بگویم ضد رژیم هستم؟!؟ اینها که از بدیهیات است. حرف این است که این رژیم ٣٨ سال است که بر سر کار است و همچنان هم سر جایش ایستاده است. خب باید در خودمان، کارکردهایمان، اعمالمان، افکارمان و دیدگاهمان نگاه کنیم ، ببینیم مشکل کجاست. مثلا پرسیدن این سوالها چه اشکالی دارد: آیا ما از مردم و خواسته ها و نیازهایشان جدا نشده ایم؟ آیا ما به واسطەی دوری از ایران با طرز فکر جوانان بیگانه نشده ایم؟ آیا طرز فکر و جهان بینی ما که از ٣٨ سال پیش تا الآن تغییری نکرده است، به یک نوع کلیشه و عادت بدل نشده است؟ آیا ما که به مخالفمان برچسب می زنیم ، حامل همان فرهنگ رژیم نیستیم؟ آیا با رفتن رژیم جمهوری اسلامی، مشکلات ما حل می شود؟ آیا با رفتن صدام، مشکل عراق حل شد؟ آیا با رفتن قذافی، مشکل لیبی حل شد؟ آیا با رفتن حسنی مبارک، مشکل مصر حل شد؟ آیا با رفتن بن علی، مشکل تونس حل شد؟ آیا با رفتن شاه، مشکل ایران حل شد؟ آیا مشکل ما، فرهنگ ما نیست که از جملەی مشخصه هایش اینهاست: عدم تحمل مخالف، برچسب زنی، یاوه سرایی، چسبیدن به باورهای بیمارگونه و کلیشه ای، تخریب شخصیتی و...آیا با مبالغه کردن در بارەی رژیم، همه چیز لوث نمی شود؟ آیا کسی که می گوید مردم ایران دو بخش هستند: یک بخش به خارج می آیند، یک بخش هم خودکشی می کنند، میلیونها سال نوری از فضای کشورش فاصله نگرفته است؟ آیا اگر کسی در داخل ایران اینها را بخواند، موجب بی اعتمادی او به ما نمی شود؟ آیا به این نتیجه نمی رسد که ما در غار زندگی می کنیم؟ آیا کسی که می گوید شخص خامنه ای اینقدر بیکار است که به یکی می گوید در سایت دریچەی زرد چه بنویسد و چه ننویسد، با فضای سیاسی و اجتماعی ایران بیگانه نشده است؟ آیا وزارت اطلاعاتی که هر سال انبوهی از جوانانی که از فرط بیکاری برای اشتغال در آن ثبت نام می کنند را نمی پذیرد و رد می کند، به یک نفر پول می دهد که در سایت یک جدا شده از مجاهدین کامنت بنویسد؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! آیا کسی که چنین طرز تفکری دارد می تواند جواب درستی برای سوال چه باید کرد، بیابد؟
آیا کسی که این سوال ها را بپرسد، مزدور رژیم است؟ آیا سرنگونی یک "شعار" مفت و توخالی نیست که عده ای در پشت آن مخفی شده اند تا بی مایگی، بی عرضگی ، بی سوادی و انزوای خویش را بپوشانند. آیا کسی که با یک "شعار" هویت بگیرد، هویتش واقعی است؟
من از اول این سوالها را مطرح کردم . نفس مطرح کردن سوال و به دنبال پاسخ بودن چیز بدی نیست. اتفاقا خیلی خوب شد که تا یک ذره قافیه تنگ شد، همەی ما همان فرهنگ آخوند نشان را از خود بروز دادیم و شروع به مارک زدن کردیم . این حرفهای مرا اثبات می کند. مشکل ما فرهنگی است. در اینکه رژیم باید برود هیچ شکی وجود ندارد. در اینکه رژیم جنایتکار است هیچ شکی وجود ندارد. ولی باور کنید که فردای رفتن این آخوندها هم من همین حرف را می زنم. مشکل ما فرهنگ ماست. همین فرهنگ بود که امثال من و جواد را سال ١٣٥٧ به خیابان آورد تا چشم ببندیم و دهان باز کنیم و مزخرف سر بدهیم : بختیار بختیار ، نوکر بی اختیار! با عرض معذرت : زرشک!!! ٣٨ سال است که آخوندها جنیات می کنند و امثال من و جواد اصلا و ابدا به روی خودمان نمی آوریم که آن یاوه گویی ها و قمپز در کردن ها و گنده گویی ها کار را به اینجا رساند. به جای اینکه گذشته را با چشم بصیرت ببینیم ، پستانکی به اسم "شعار سرنگونی" را در دهن گذاشته ایم و اگر کسی آن را یک دقیقه از دهانمان بکشد، دوباره دو دستی به آن می چسپیم و در دهانمان می چپانیم. اصلا و ابدا هم شرم نمی کنیم. این حکایت ماست. وگرنه کسی از آخوندها طرفداری نکرده. آخوندها دیگر خودشان هم طرفدار خودشان نیستند، آن وقت می خواهی من اینجا از آنها طرفداری کن؟ کامنتها خود گویای همه چیز است و بنده هم دیگر حوصلەی توضیح ندارم. با شما خانم آذر هم مشکلی ندارم و برایتان آرزوی بهروزی دارم. موفق باشید
سهراب

jahandid گفت...

با درود،
عجب دنياى وارانه اى ست! دم از نبود "فرهنگ" زده و ميشود و بلافاصله تبليغ يك "فرهنگ" بسيار ويژه اى را ميكند! فرهنگ تسليم، ذلت، بيچارگى، سرخوردگى، فقر فرهنگى و در يك "جهش قهـرمانانه" سر در اخور اخوندى فرو بردن و تنپوش "اصلاحات" به ان پوشاندن! بحثى كه ميكنيد زياد غير واقعى نيست ولى نتيجيه اى كه أر ان بزور بيرون ميكشيد، ره به گورستان ميبرد. ره به خاوران و هزاران گورستان هاى گروهى ديگر! اين درست است كه مردم سرخورده شده لند و از انقلاب وحشت دارند ولى راه كار چيست؟ ايا اين است كه بدست بوسى جلاد بروند و از او طلب بخشش بكنند؟! كجاى اين منطق راه برون رفت از اين سياهى ها ست؟! نمونه هاى كشورهاى "بهار عربى" را مرتب يادآورى ميكند! كشورهاييكه با يك سناريوى از پيش نوشته شده، دستخوش اين همه بدبختى شدند. چرا براى يكبار هم كه شده از انقلابات پيروز تاريخ بشر ياد نكنيم و انها را در افق قرار ندهيم؟! مگر انقلاب فرانسه را هميشه "كبير" از ان ياد نميكنيم؟ مگر امريكا در جنگهاى استقلالش به شكست هاى كشورهاى مستعمره انگليس در افريقا و ديگر قاره ها نگاه كرد و تسليم قدرت انگليس شد؟ مگر كوبا، نيكاراگوئه و در زمانهاى نزديكتر افريقاى جنوبى و از تمام اين نمونه ها قديمى تر و در عين حال تازه تر مبارزات أيرلندى ها با قوى ترين دشمن ازادى، انگليس، در پيش روى ما نيستند؟ چرا بايد براى استدلالهاى شكست، تلاش در ترساندن مردم داشته باشيم؟! ايا اين بقاى وضع سياه و تباه اخوندى را زير ضرب ميبرد يا زير دست چولاق و پوسيده او را ميگيرد و مانع از نابودى او ميشود. واقعن چرا چنين وردى را استمرار طلبان گرفته اند و دا ان مردم را ميخواهند بترسانند؟ شايد واقعن مردم ترسيد ه اند! يغنى اينكه اين خط اخوندى حكم "بيمه" بقاء او را دارد. اگر چنين است كه حتمن هم هست، پس رفتن به درون اين خط و تبليغ برايش كردن، اگر با جيره و مواجب نباشد، بدون ذره اى شك خريت و دشمنى محض با ازادى ست. و خوب طبيعى ست كه به ازاديخواهان و مبارزان ازادى بايد كه توهين هم بشود چون انها محكمترين سد پيشبرد اين خطوط ضد ازادى هستند. اين دگرديسى تمامن قانونمند و قابل ديدن است و هيچ بچه اى را هم نميتوان با ان گول زد!

حال هر كسى كه تنپوش استمرار طلبى به تن ميكند، مسلمن بايد كه مبارزين ارادى را مورد دشمنى و ناسزا قرار دهد و نميتواند چوب دو سر "طلا" باشد! بايد كه گزينشى را كه كرده است تا قهقرا برود و اگر هم روزى لازم دانست درخواست "سلاح سنگين" هم براى قاتلان و جلادان مردم ميكند. ويا تبليغ بدست فراموشى سپردن قتلهاى سال ٦٧ را ميكند و ميخواهد اب خوشى به گلوى تشنه خامنه اى و رژيمش سرازير كند. اين قانونمندى ها ربطى به اينكه چه كسى انها را ميگويد ندارند. مانند قوانين شيمى و فيزيك در هر شرايطى بازده خودشان. را توليد ميكنند. ولى اين را هم بايد ياداور شد كه اين "اب خوش" نيست بلكه جامهاى زهرى هستند كه در گلوى خامنه اى و رژيم اخوندى ريخته شده و باز هم ريخته خواهد شد.

آذر گفت...

فرهنگ معلول است و نه علت ،علت باید از بین برود تا معلول حل شود.دیالکتیک اصل تاثیر متقابل یعنی اینکه فرهنگ حکومت هر ملت تاثیر متقابل بر جامعه دارد و هرچه فاسدتر باشد آحاد جامعه نیز به فساد روی میاورند و اگر فرهنگ ما بعد از شاه و روی کار آمدن این رژیم رو به تباهی رفته است علتش حکومت فاسد و پوسیده جمهوری اسلامی است که باید از بین برود،در زمان شاه فرهنگ ما خیلی بالاتر از امروز بود ضمن اینکه شعار سرنگونی این رژیم بهیچوجه نشانه بیسوادی و انزوا نیست این مارک و تهمت است بلکه شعار سرنگونی این رژیم دقیقاً نشان از عمق آگاهی یک فرد یا جریان است که قصد از بین بردن عامل تباهی و بی فرهنگی و ورشکستگی جهانی ایران را دارد.
در ضمن بله خامنه ای برای از بین بردن مخالفانش وجذب آنها بخصوص جداشدگان مجاهدین از طریق وزارت اطلاعات اتفاقاً بسیار وقت میگذارد چون از سرنگونی که اکثریت قریب به اتفاق مردم خواهان آن هستند وحشت دارد.
خبرگزاری ایرانشهر - یکی از اعضای سابق وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی که به تازگی در اروپا پناهنده شده،پرده از نفوذ و فعالیت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در میان ایرانیان خارج از کشور برداشته است. او می‌گوید کار جذب ایرانیان خارج از کشور توسط وزارت اطلاعات از طریق واحدهای مربوط به سفارتخانه ها در هر کشور انجام می‌شود و فقط در آمریکا این کار به عهده افراد مشخصی است، پس از آنکه فرد شناسایی شد بسته به اینکه به ایران رفت و آمد داشته باشد یا خیر کارها تنظیم می‌شود.

آذر گفت...

خبرگزاری صدای مسیحیان ایران در گزارش مفصلی که ساعاتی پیش منتشر کرد می‌گوید به شواهدی دست یافته که نشان می‌دهد «دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی، هدف خود را تاثیرگذاری روی جریان‌های خارج از کشور گذاشته‌اند و خانواده‌های مختلف امنیتی هم‌اکنون در خارج از کشور مستقر شده‌اند.»

این خبرگزاری موفق به گفتگو با یکی از ماموران سابق وزارت اطلاعات شده‌است که به تازگی به اروپا پناهنده شده و بنا به دلایل امنیتی از افشای نام اوخود داری کرده است.

این عضو سابق تیم‌عملیاتی وزارت اطلاعات به این نهاد خبری رسانی گفته: «در معاونت های ده گانه وزارت اطلاعات واحدهایی وجود دارد که مأموریتشان ایجاد هسته‌های تحت کنترل در درون اپوزیسیون خارج ازکشور است.»

به گفته این مأمور، وزارت اطلاعات مطالبی راکه برای ایجاد توازن میان جناح‌های نظام لازم دارد به له یا علیه یکی از شخصیت‌های بلندپایه حکومتی، یا جناح‌های آن، از طریق این هسته‌ها در خارج از کشور مطرح می‌نماید.

وی در ادامه افزوده است: در بین این واحدهای معاونت اپوزیسیون می‌توان از واحد رهبری، رفسنجانی، خاتمی و… نام برد.

او در تعریف وظایف این هسته‌های تبلیغاتی در خارج از کشور گفت: «اینها افراد، گروه‌ها و رسانه‌هایی هستند که از طرف وزارت (اطلاعات) مورد پشتیبانی محتوایی، مالی و تدارکاتی قرار می‌گیرند تا علیه یکی از جناح‌ها یا شخصیت‌های حکومت اسلامی تبلیغ کنند. {افراد نفوذی} باید از طریق انتشار، سخنرانی، مصاحبه، حضور در مجالس، تلفن بر روی کانال‌های رادیویی و تلویزیونی و غیره عمل کنند. رسانه‌ها باید خط دیکته شده و توافق شده را پیش برند و در انتخاب موضوعات، اخبار، مطالب، افراد، برنامه سازان به مسیر تعیین شده توجه کنند. سازمان‌ها و گروه‌ها نیز باید در اطلاعیه‌ها و انتشارات خود، سایت‌های اینترنت، جلسات و سخنرانی خطوط دیکته شده را پیش ببرند».

آذر گفت...

واسحاق محمد معتصم به دختر سردار بزرگ بابک خرمدین تجاوز کرد

خواجه نظام الملک در سیاست نامه گوید: «روزی معتصم بمجلس شراب برخاست و در حجره‌ای شد، زمانی بود، بیرون آمد و شرابی بخورد، باز برخاست و در حجره‌ای دیگر شد و باز بیرون آمد و شرابی بخورد و سه بار در سه حجره شد و در گرمابه شد و غسل بکرد و بر مصلی شد و دو رکعت نماز بکرد و بمجلس بازآمد و گفت قاضی یحیی را که دانی این چه نماز بود؟ گفت: نه. گفت: این نماز شکر نعمتی از نعمت هائی است که خدای عزوجل امروز مرا ارزانی داشت که این سه ساعت پرده بکارت از سه دختر برداشتم که هر سه دختر سه دشمن من بودند: یکی دختر ملک روم و یکی دختر بابک خرمدین و یکی دختر مازیار گبر».

یاقوت در معجم الادبا از حمدون بن اسماعیل روایت کرد:«در مجلس معتصم سه کنیزک بودند، مرا پرسید که: ایشان را می‌شناسی؟ گفتم: نه. گفت: یکی از آن‌ها دختر بابک خرمی و دیگری دختر مازیار و سومی دختر بطریق عموریه است

ناشناس گفت...

خانم آذر، شما هر چیزی را در گوگل سرچ کنید انبوهی مطالب درست و غلط پیدا می کنید. به نظرم اینها غیر واقعی است. انکار نمی کنم که وزارت اطلاعات در خارج فعالیت می کند و بودجه خرج می کند. اما فعالیتهایش نه مامور کردن افراد برای گذاشتن کامنت و نوشتن مطلب ،بلکه بسیار جالب تر است که عرض می کنم. اگر وزارت اطلاعات فعالیتی در خارج داشته باشد ، اینها هستند : عضو گیری برای پاچه گیری همدیگر، مزدور و پاسدار خطاب کردن یکدیگر، تخریب فعالین و متفکرینی که در بین مردم و جوانان محبوبیت دارند، از جمله دکتر سروش. فرستادن آدم به سخنرانیهای آنها و داد و بیداد راه انداختن و مسئلەی انقلاب فرهنگی را پیش کشیدن، دمیدن در اینکه موسوی و کروبی در کشتار دست داشته اند و تخریب وجهەی آنها، انداختن اختلاف و درست کردن جو بدبینی و تهمت زنی، گذاشتن ماس ماسک "شعار" سرنگونی در دهان بعضی ها و نشان دادن آنها به مردم و القای اینکه دشمنان ما اینها هستند.(همانطور که یاوه گویان تلویزیونهای لس آنجلسی را به مردم نشان می دهند و می گویند این دلقکها اپوزیسیون ما هستند)و...
لذا مطمئن باشید اگر وزارت اطلاعات ماموریتی در داخل دارد، از این نوع قماش است. لذا از میان کسانی که ماس ماسک "شعار" سرنگونی در دهانشان است، بهتر عضو گیری می کند. وگرنه کدام ایرانی شریفی هست که قبول کند با چنین رژیمی همکاری کند؟ آنها خودشان هم می دانند اگر با اسم و رسم واقعی بیایند و بگویند برای ما کار کنید ، هیچ کس حاضر به این کار نمی شود. لذا طور دیگری می آیند و چیزهای دیگری می گویند . از جملە اینها را القا می کنند : "این اکبر پونر است، تیر خلاص زده. عیسی سحرخیز مزدور است ، حشمت الله طبرزدی با خامنه ای همدست است، موسوی آدم کشته، سروش در انقلاب فرهنگی جنایت کرده، راهش ندهید، نگذارید حرف بزند، زید آبادی ملعبەی نظام است، آن یکی قاتل است، این یکی پاسدار است و...به این صورت خطش را پیش می برد. فهمیدن این موضوع اصلا سخت نیست. آنها می گویند یک عده ٣٨ سال است که ماس ماسک "شعار" سرنگونی بر دهن دارند، خطری هم ندارند. چیکارشان داریم؟ بگذارید ٣٨ سال دیگر هم از همین یاوه ها و شعارها بدهند. آنها از جانب فعالین داخل و متفکرانی که در نزد مردم محبوبیت دارند، احساس خطر می کنند. لذا تمام هم و غمشان را برای تخریب آنها به کار می گیرند و در این بین، کسانی که ماس ماسک "شعار" سر نگونی در دهن دارند، بهترین سربازان گمنام آنها هستند. اگر زیاد علاقه دارید بدانید وزارت اطلاعات در خارج چکار می کند، بروید ببینید چگونه در کنفرانس برلین برنامەی خودش را از طریق کسانی که "شعار" سرنگونی می دهند پیش برد و برای بی اعتبار کردن و سپس دستگیر و زندانی کردن فعالین داخل، چه بهره هایی از حماقت این جماعت برد.
سهراب

جواد گفت...

توجه شما را به خواندن پاسخ زیبای آقای مصداقی به نامه ی تاجزاده جلب میکنم. این پاسخ در سایت پژواک آمده و از آقای یغمایی خواهش دارم آن را در این سایت هم بگذارند.

آذر گفت...

تا چند سال پیش خط قرمز رژیم خامنه ای بود اما میبینیم رژیم آنچنان در سراشیبی سقوط قرار گرفته است که جام زهر را سرکشیده و از خط قرمز خامنه ای عبور کرده است و امروز خط قرمز رژیم شعار «سرنگونی » .هرچه میخواهید بگوئید اما شعار سرنگونی ندهید و همه تلاش رژیم از طریق وزارت اطلاعاتش اینستکه با هر ترفندی شده باقی بماند.کسیکه شعار سرنگونی میدهد نمیتواند نفوذی رژیم باشد پس باید این شعار را هرچه کوبنده تر داد .جنگ ما با سیستم جمهوری اسلامی ضد بشری است و این سیستم همانطور که بارها نوشته ام بدلیل اینکه برپایه دین و اصل ولایت فقیه استوار است باید سرنگون شود.
هرکس که به زندان رفت الزاماً مبارز نیست ماهیت و هدف افراد مهم است و کسانیکه در اعدامها و تیرباران کردنها و به چوبه دار بستن ها و شکنجه ها تصمیم گیرنده ودر مرکز قدرت بودند تا فرق سرشان آغشته به خون این ملت و عزیزان ماست که حتی نمیدانیم به چه جرمی و در چه تاریخی بخون خفتند و کجا آرمیده اند ،این عناصرماهیتشان هیچ تغییری نکرده فقط خواهان حفظ این رژیم هستند و اگر مجدداً برسرکار بیایند همان کارها را مثل خمینی دجال جهنم نشین انجام میدهند. همانطور که موسوی قیام ۸۸ را عقیم کرد و مردم را سر خورده رها کرد.این رژیم آنقدر جنایت و خیانت کرده و آنقدر ماهیتاً ارتجاعی و عقب افتاده است که قادر به انجام اصلاحات جدی نیست چون هر اصلاحات جدی بسرعت به سرنگونی رژیم میانجامد.اینها که خودشان هرروز روایت صادر میکنند ایمان و اعتقادی هم ندارند بلکه دین را ملعبه دستشان کرده اند تا بر سرخرافات حکومت کنند و با آن ا حکام ضد انسانی و جنایتکارانه صادر کنند .تلاشهای رفسنجانی هم از طریق دخترش با مانور بشر دوستانه نیز چیزی نیست جز راهی برای جذب مردم سرنگونی خواه .چون این رژیم شدت انزجار مردم رامیداند و عمیقاً از آن میترسد بهمین دلیل هم اطلاعاتی هایش را اینطور سازمان یافته به خارج گسیل کرده تا ارتباط و حمایت ایرانیان خارج کشور را با داخل مختل کند و این بوی سرنگونی رژیم را میدهد.

ناشناس گفت...

اتفاقا کسی که شعار سرنگونی می دهد خیلی خوب هم می تواند مزدور رژیم باشد. خیلی خوب هم می تواند نفوذی رژیم باشد. چون شعار دادن که کاری ندارد . هر مزدور و هر نفوذی می تواند شعار بدهد. هیچ بهایی ندارد. ولی کسی که می گوید بیایید در معنا و در عمق از رژیم فاصله بگیریم ، نمی تواند مزدور باشد. کسی که می گوید بیایید فرهنگ خود را از فرهنگ رژیم جدا کنیم، بیایید رفتار ها و عملکردها و نوع حرف زدن و طرز تفکرمان را از رژیم جدا کنیم، نمی تواند نفوذی باشد. چون در عمق و اساس با رژیم دشمن است، نه در سطح و شعار. کسانی که "شعار" می دهند ولی همان فرهنگ رژیم را دارند(انگ زنی ، تهمت زنی، برچسب زنی، شارلاتانیزم، هوچی گری،غوغا سالاری، بی سوادی، بد فرهنگی، توهین و...) در عمق و معنا هیچ مشکلی با رژیم ندارند ، چون شبیه او هستند. رژیم در طول این ٣٨ سال از وجود آنها به طور تام و تمام بهره برده است و در بسیاری موارد که نمی توانسته سیاستهایش را پیش ببرد، از طریق آنها پیش برده است. وجود آنها برای رژیم حیاتی است، دقیقا مثل دو لبەی قیچی که وجودشان به هم متکی است، همبازی هم هستند و نتیجەی عملکردشان یکیست. اما کسی که "شعار" نمی دهد ولی در عمل فرهنگش را از فرهنگ رژیم جدا می کند، طرز فکر و عملکرد و رفتارش را از رژیم جدا می کند، دشمن اصلی رژیم است و هرگز همبازی او نمی شود.
سهراب

جواد گفت...

بخصوص اگر شعار حفظ رژیم را هم بدهد در این صورت واضح میشود که اصلا مزدور رژیم نیست. چون شعار نمی دهد!
مقاله آقای مصداقی در پاسخ تاج زاده را خواندید؟

ناشناس گفت...

آقای جواد، خانم آذر...

آیا نمی‌توانید به جای نوشتن کمی(فقط کمی) تأمل کنید؟

آخه اینا چیه که می نویسید؟ رعنا

ناشناس گفت...

جواد جان چه کسی شعار حفظ رژیم را داده است؟ اگر جوابی برای استدلالاتی که در کامنت بالا نوشته ام داری بنویس. در غیر این صورت حداقل خاموش باش. خاموشی بهتر است. من مقالەی آقای مصداقی را خواندم. چه ربطی دارد؟ اگر نظرم را راجع به آن مقاله می خواهی بدانی عرض می کنم. مقالەی بسیار خوبی است و با اغلب حرفها و استدلالات آقای مصداقی موافقم. با بعضی هم موافق نیستم و یا آن را قابل بررسی می دانم. حالا این چه ربطی به حرفهایی که من در کامنت بالا زدم دارد؟ اگر جوابی منطقی برای آن حرفها داری بنویس. در غیر این صورت خاموشی بسیار زیباست.
سهراب

آذر گفت...

حرف حقیقت و رو کردن دست رژیم و عواملش برای کی تحملش سخت است ؟ مگر نه اینکه طبق خط جدید خامنه ای ،وزارت اطلاعات به عواملش اجازه داده است که در بحث در مورد هر شخصیتی حتی خامنه ای که تا چند وقت پیش خط قرمز رژیم بود بد بگویند ولی در مورد سرنگونی خط بکشند و آن را به سفسطه بکشانند. همه خوانندگان واقعی و نه ... شما ،سره را از ناسره تشخیص داده اند حالا هر چقدر که میخواهید کامنت بگذارید و در ذم افشاگریهای ما بسرائید روزی میرسد که نه نزد ما بلکه در خلوت خودتان عذاب وجدان اگر هنوز باقی مانده باشد به سراغتان میاید .

جواد گفت...

اصلاح طلبی فرزند حرامزاده ی ارتجاع و اپورتونیسم رجویست. هر دو و هر کدام بنوعی در پیدایش این پدیده سهیم هستند. کارکردهای رجوی دقیقا همانطور که دوستان! اصلاح طلب می گویند آب به آسیاب رژیم ریخته و در یک عکس العمل منطقی و آشکار، جریان اصلاح طلبی را و مذمت مبارزه را مشروع کرده.
بله باید هم وقتی که شبه روشنفکرهایی با بلغور کردن چند جمله از صادق هدایت و گنجی با کاتالیزوری از پوپر میداندار میشوند و "رعنا" و غیر رعنا "حیرت" کنان به پای منبرشان میدوند و معرکه را گرم می کنند، طرفداران تغییر ریشه ای ساکت بمانند، ولی چنین نیست. ایران و مردم ایران با اصلاحات با بدون اصلاحات رژیم خامنه ای را سرنگون خواهد کرد. این را قبل از هر کس خود اصلاح طلبان خوب می دانند و تمام هیاهوی حضرات هم از همینجاست. در غیاب یک آلترناتیو دمکراتیک البته طرحهای وزارت اطلاعات پیش می رود. هیچ کس انتظار ندارد که وزارت اطلاعات با مارک و اسم رسمیش حاضر شود کافیست شعار محوریش پیش برود باقی فسانه است.اگر کسی دنبال جواب بود در همین کامنتها هم من و هم بسباری دیگر و هم بسیاری مقالات پاسخ را به هرار و یک زبان داده اند ولی سخن از منطق نیست همان طور که گفتم سخن از پرت شدن از یک طرف طیف به دامن رژیم است. این پرتاپ واقعی و قانونمند است.

jahandid گفت...

با درود،
ايا پديده اى منفورتر از اخوند در روزگار امروز ما در ميهنمان ميتوان يافت؟! از مردم كوچه و بازار كه كار چندانى هم به سياست ندارند، بپرسيم ايا با اين اوضاع موجود موافق هستيد؟ فكر ميكنيد چه واكنشى نشان ميدهند؟ ايا بطور همگانى و اكثريت، كوچكترين اعتمادى به اين اخوندا، از هر نوعيش كه باشد، پيدا ميكنيم؟ ايا روزنه اميدى در فكر در درون اين حكومت برايشان متصور هست؟

مدتى را صرف اين سؤال نمودم و از ادمهاى مختلفى اين را پرسيدم. پاسخ ها متفاوت بودند ولى يك مخرج مشتركى داشتند. ادامه

jahandid گفت...

ادامه،
در اين پرسيدن ها ميشود چند گروه زير را ديد:
- نا راضى از بابت نبودن ازادى
- نا راضى از بابت نبودن امنيت
- نا راضى از بابت نبودن اعتماد
- نا راضى از بابت شيوع دروغ
-نا راضى از بابت نداشتن اينده
- نا راضى از بابت غارت و چپاول
- نا راضى از بابت عدم پاسخگويى صاحبان قدرت
- نا راضى از بابت بى كارى گسترده
- نا راضى از بابت نابودى بازار داخلى
- نا راضى از بابت رواج فحشاى سازمان يافته توسط اخوندهاى ...كش (اين...كش بمعنى شغل انها ست.)
- نا راضى از وجود بحرانهاى مزمن و لاعلاج بين المللى
- نا راضى از عدم وجود داد و دادگسترى
- نا راضى از بابت توهين هاى بين المللى و خوار شمرده شدن در فرودگاهاى دنيا
- نا راضى از بابت وعده هاى سر خرمن جناح خواستار "دوران طلايى"
- نا راضى از عدم وجود يك جانشين مردمى
- نا راضى از نابودى فرهنگ انسانى
- نا راضى از قوانين قرون وسطايى
- نا راضى از نا بودى محيط زيست و طبيعت ايران
- نا راضى از صرف ميلياردها دلار در امور تروريسم در كشورهاى همسايه
- نا راضى از بى تفاوتى همگانى در بين مردم
- نا راضى از...

از اين نارضايتى ها باز هم ميتوان در بين حرفهاى مردم ديد كه در اينجا به همين بسنده ميكنيم. ولى خوب تعدادى هم بودند كه راضى بودند از جمله:

- ان عده كه از اين اوضاع نابسامان، سر و سامانى بهم زده اند و هر شب در ضيافتهاى "ملايانه" مشغول دعاهاى گوناگون مانند دعاى كميل هستند.
- ان عده كه در دستگاه اخوندى داراى تأمين شغلى و مالى هستند
- ان عده كه داراى پولهاى باد اورده از راه هاى اخوندى هستند
- ان عده كه معتقد به اين هستند كه همينى كه هست براى مردم ايران كافى و خوب است و مردم ايران لياقت بيشتر از اينها را ندارند
- ان عده كه معتقد به اين هستند كه بايد "دوران طلايى خمينى" را دوباره از گور بيرون بكشند و با همان ابعادى كه ان جلاد عمل ميكرد، عمل كنند
- ان عده كه صاحبان و عاملان غارت هاى ميلياردى از نان و گوشت و هستى مردم بى دفاع هستند
- ان عده كه مستقم دست در خون جوانان و ازاديخواهان ايران دارند
- ان عده كه در امر خودفروشى و روسپى گرى سياسى گوى سبقت از شكنجه گرها و غارت گران ربوده اند
- ان عده كه با پا نهادن بر روى تمام اصول انسانى و ازادى، اخونديسم را قبول داشتند. اينان در كار استادى دانشگاه ها اشتغال دارند
- ان دسته كه داراى اعتقادات خرافى-مذهبى هستند

و اما مخرج مشترك همه اينها اين بود كه "اين اخوندا فعلن سوار هستند و هيچ قصد پايين امدن هم ندارند!" و مصداق ان حرفى كه يكى از اخوندا براى تلطيف روضه خوانى خودش تعريف ميكرد را باز گو ميكردند. داستان ان اخوند را در يؤتيوب ميشود ديد كه ميگويد: يه روزى اخوندى در خيابان منتظر تاكسى بوده كه يك تاكسى خالى از جلويش رد ميشود و چند متر جلوتر ميايستد و دنده عقب ميگيرد و ميايد جلوى پاى اخونده و ميگه، فقط اومدم بگم كه سوارت نميكنم! اون اخوند هم اخوندى بوده كه حاضر جواب و زرنگ بوده و جواب ميده كه: ما سال ٥٧ سوار شديم و حالا حالاها هم پايين نمياييم! (خنده اخوند روى منبر و خنده پا منبرى هاى حاضر، به نشانه تأييد!)

حال با در ديد اوردن انچه كه از اين پرسش و پاسخ اورده شد، هر يك از ما نيز در يكى از اين دسته ها ممكن است جاى بگيريم. شايد هم به يك گروه ديگرى تعلق داشته باشيم كه در اين دسته بندى نميباشد. شايد هم گروهى باشيم كه از ان همه نا راضيتى ها باز افق روشنى در اينده ميبينيم و معتقديم كه در هميشه روى يك پاشنه نميچرخد و بالاخره اين دوران سياهى و تباهى به سر خواهد امد. ان دسته اى كه ميگويد: درسته كه اين اخوندا فعلن سوارند ولى اين سوارى چندان هم تضمين نداره و روزى چنان با سر بر زمين مرگ خواهيد خورد كه ديگر تمام تخم هر چه دجال و اخوند است در ان سرزمين خشكيده و نابود خواهد شد. دير و زود دارد ولى سوخت و سوز ندارد.

ناشناس گفت...

آقای یغمایی، در کامنت خانم آذر یک نقطه چین هست که احتمالا حاوی توهین و یا تهمتی از جانب ایشان به من بوده و شما آن را سانسور کرده اید. اگر اینطور است از شما خواهش می کنم هیچ حرفی که راجع به من زده می شود را سانسور نکنید. هر توهین و یا تهمتی از جانب هر کسی که به من زده می شود را درج کنید. چون همین حرفها سخن مرا مبنی بر بد فرهنگی و ضرورت اصلاح فرهنگی را ثابت می کند. خانم آذر قبلا هم مرا یک مزدور مواجب بگیر نام برده بود که با اجازەی شخص خامنه ای می نویسم و بوی گند هم می دهم . اشکالی ندارد. بنده هیچ ناراحتی از ایشان ندارم. جوابش را در یک کامنت دادم و تمام. اگر از هم اکنون یاد نگیریم با هم حرف بزنیم، فردای رفتن آخوندها بر روی هم اسلحه می کشیم. بگذارید این تضادها از هم اکنون بیرون بزند و این فرهنگ زشت و وقیح، چهرەی خودش را به بارزترین شکل ممکن نشان دهد. کسانی از آزادی و دموکراسی دم می زنند که همین حالا که در تبعید به سر می برند می خواهند گلوی مخالفشان را بجوند. اگر قوانین کشورهای غربی اجازه می داد، تا به حال علیه همدیگر اعلان جنگ مسلحانه کرده بودند. آن وقت ادعا می کنند که با رفتن آخوندها در کمال صلح و آرامش لبخند و همدلی در کنار یکدیگر زندگی می کنیم!! غافل از اینکه آخوندها در درونمان لانه کرده اند. ما هر جا که برویم این فرهنگ زشت آخوندنشان را هم با خود می بریم. لذا بهتر است از همین الآن به فکر اصلاح آن باشیم. وگرنه همیشه مشکلات را به بیرون فرافکنی می کنیم و همیشه دیگران را مقصر می دانیم و هرگز به ذهنمان نمی زند که سری به اخوند درونمان بزنیم و ببینیم که چطور آنجا لمیده و با کمال آرامش رفتار ما را تعیین می کند.
سهراب

esmail گفت...

اقای سهراب
سلام
1-من هیچ چیزی را سانسور نکرده ام. شما یکطرفه به قاضی رفته ای دوست عزیز
2- اگر کامنتی حاوی توهین یا افشای اطلاعات شخصی افرادباشد در اساس منتشر نمیشود وبه سطل زباله روانه میشود
3- اگر شما را مزدور بطور مستقیم خطاب کرده کامنت از نظر من به دور مانده است و پوزش میطلبم
4- امید است رعایت شئونات افراد بشود
با تشکر

ناشناس گفت...

آقای سهراب

به توهین های افراد پر مدعا که هنوز از فرهنگ تشکل سابق نبریده اند اعتنا نکنید. همه که نظرات آنها را ندارند. بنده به سهم خویش از نوشته های شما می‌آموزم و تشکر هم میکنم. آن دوستان هم کار خوبی نمی کنند که به جای پاسخ به استدلال (گیریم غلط) طرف مقابل، مثل حسین شریعتمداری و حسین توتونچی ، حرف می زنند. والله بالله به پیر به پیغمبر، همه ما از آخوندها و نظام آخوندی بیزاریم. مجید



آذر گفت...

من در این نقطه چین نه چیزی نوشتم و نه به کسی مارک زدم منظور از نقطه چین ... دربرگیرنده افرادی است که آگاهانه یا ناآگاهانه خواستار بقاء رژیم هستند و آقای یغمائی چیزی حذف نکرده اند.

jahandid گفت...

با درود،
حيف است از ان نفس و وقتى كه صرف قانع كردن ادمى شود كه خود را در زمره ادمها نميداند! در نوشتار اخرى كه نوشتم تلاشى را كه از يك پروسه پرسش و پاسخ با اقشار مختلفى كه در دسترس بودند را ارائه دادم. براى خيلى از اگاهان سياسى توضيح واضحات بود ولى بعضى أوقات تكرار نكاتى ميتوانند يادآورى خوبى باشند كه ما را از بيراهه رفتن ها باز ميدارند. در اين بحثى كه بين ما و انديشه استمرار طلبى در گرفته، خود نمودار خوبى ست از واقعيت هاى ميان مردم در ايران و اينكه كدام راه كارها ميتوانند ما را به مقصود و مقصد ازادى رهنما باشند. زمانى كه ما ان ليست نارضايتى ها را پيش رو ميگذاريم و در صدد يافتن راه چاره براى بيرون رفت از اين همه نابسامانى و بحرانهاى نابود كننده براييم، تنها با يك عزم راسخ و صداقتى ناشى از ناديده گرفتن منافع فردى و گروهى توان فكر كردن را ميتواند به ما بدهد. در غير اين صورت، هر گونه راه كارى كه به ذهن ما خطور كند، تنها و تنها در خدمت دشمن مردم خواهد بود و ان كس يا كسانى كه از اين ويژگى صداقت در برخورد با سياهى ها و تباهى ها تهى باشند بدون شك چه خود بفهمن و چه فكر كنند كه در كمال خودباورى اب به اسياب دشمن مردم ميريزند و انرا براى ديگران با رنگ و لعاب "كتاب خوانى" و "مطالعه" موجه كنند، دست اخر ميشوند ناجى يكى از پوسيده ترين حكومت هاى تاريخ جهان و سرنوشت شومى كه در انتظار ان هست را بجان ميخرند و خود را به ان گره ميزنند! در اينكه اين اخوندا سرنگون خواهند شد اگر كسى شك داشته باشد، نه تاريخ را ميفهمد و نه ازادى را نياز دارد! ان كس چيزى نيست جز يك تكه از وجود عفن اخوندى. و اين يك توهين بهيچوجه نميباشد بلكه بيان يك واقعيت محض است.

آذر گفت...

بحث با کسانیکه بدنبال بقاء رژیم هستند کاری عبث و بیهوده است و وقت تلف کردن است چون آنها با آدرس غلط دادن مثلاً فرهنگ سازی،آگاهانه و یا ناآگاهانه آدرس را عوضی میدهند و بحث را به بیراهه میکشانند که البته و صد البته بهره اش را رژیم میبرد و بهای سنگین تباهی را ملت ایران میپردازند و بدین ترتیب این افراد خواه ناخواه در همه گناهان رژیم شریک هستند و از آنجا که جهان قانونمند است و طبیعت قوانین خودش را دارد بیشترین ضربه را در نهایت همین افراد خواهند خورد پس برای منفعت خودشان ونسلشان بهتر است اندیشه کنند و در جهت منافع مردم حرکت کنند .

ناشناس گفت...

سلام خانم آذر ارجمند

کسی از نظردهندگان به دنبال بقای رژیم نیست. نظرات نوشته شده مثلاٍ زیر همین گفت و شنود - اصلاً بر پندار شما صحه نمی‌گذارد.

در ضمن نظر جنابعالی و دوستانتان نشان می‌دهد که انگار گفت وشنود آقای همنشین و آقای یغمایی، با همه زحماتی که کشیدند، پاشیدن بذر، روی سنگ بوده است. برای چی؟
توضیح می‌دهم.
آن بحثها، گرچه بر به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک جناب رجوی ، نور انداخت و نشان داد چقدر تیره و تار بود آن تئاتر، و چقدر دوز و کلک داشت
اما، متاسفانه آثار شوم آن شامورتی بازی ایدئولوژیک را در فرهنگ و در قضاوتهای ماها، زیر نور نگرفت.
دلیلش داوری های آلوده و دور از اخلاق من و شماست.
با احترام: باقر

جواد گفت...

شاید در نگاه اول زیاد مهم نباشد ولی لااقل از نظر فرهنگ دمکراسی خواهی درست نیست، و آن اینکه یکسری کامنتهای پراکنده و بی صاحب هست که اگرچه فرهنگ نوشتاری آن و قالبهای استفاده شده در آن کاملا آشناست ، و اگرچه طعنه های گاه توهین آمیز و درعین حال حق بجانب( و درهمان زمان به اصول بازی دمکراسی دعوت کنان ) آن را به سادگی میتوان باز شناخت ولی صاحب اصلی آن علیرغم دعوت به .... خودش عملا با اسامی جعلی وارد میشود. طرف اولین بار است کامنت در این صفحه گذاشته و درجواب آذر خانم می گوید: " داوریهای دور از اخلاق من و شماست" اگر تو در خانه یا .... داوری دور از اخلاق داشته ای که ما در جریان نیستیم و به ما و این بحث اصلا ربطی ندارد والا که جنابعالی در این صفحه اصلا اولین بار است که داری می نویسی!!! شاید هم و البته که به اسم دیگری می نویسی و اینطوری بند را آب داده ای! نه عزیز جان مثل رستم، پهلوان باش و خودت بیا حرفت را بزن پشت باقر رعناگونه و حیرت زده مخفی نشو!!!
امیدوارم مفهوم باشد و کمی از افلاطون بازی درس و موعظه دمکراسی کوتاه آمده پیاده شوی با هم راه برویم!!
این شیوه ها شیوه های .... خامنه ای و رجویست، ما که داریم تلاش می کنیم فرهنگ خودمان را عوض کنیم باید حواسمان باشد، نه؟

ناشناس گفت...

سلام جواد جان، خوش برگشتی. به نظر من هر کسی می تواند با هر اسمی کامنت بگذارد. من هم به جای اینکه تمام توان و هوش خود را صرف شناسایی طرف کنم، بهتر است استدلال نهفته در کامنت او را به طور منطقی نقد کنم. اگر با او مخالفم، دلایل مخالفتم را بگویم. فکر کنم اینطور بهتر است. من کسی که با اسم باقر کامنت گذاشته را نمی شناسم . اما ترجیح می دهم با اسم و رسم آدمها کاری نداشته باشم. بلکه ببینم حرفشان چیست. منطقی است یا نه. با واقعیت همخوانی دارد یا نه. راستی در زیر نامەی آقای مصداقی به تاجزاده که تلویحا طعنه زده بودی که من کامنت نگذاشته ام، الآن کامنت گذاشته ام. اگر خواستی برو بخوان. موفق باشی

فریدون. محمدیان گفت...

من دو بار این گفتگو را گوش کردم بسیار نکات دردناکی در آن هست و خیلی مسائل عجیب ولی میخواهم روی یک نکنه تاکیدی بکنم که شما باید روی مساله بریدگی بیشتر آنالیز میکردید که نه تنها رهبر و اطرافیانش از همان اول بریدند و بعد مزدور شدند و بهترین امکان را دادند که خمینی کثافت خون بریزد ولی داستان بریدگی خیلی عمیقتر از اینهاست چند صد نفر چند هزار نفر شاید از این تشکیلات بیرون آمدند ولی چند نفرشان سکوت را شکستند چند نفر از درد به این بزرگی صحبت کردند؟؟؟؟ بریدگی فقط در رهبری نیست در میان معترضین هم بریدگی بیداد میکند اگر نه اینطور سکوت نمی کردند

جواد گفت...

البته که من وقت بسیاری برای کامنت گذاشتن ندارم. رفت و برگشتی در کار نیست هرگاه فرصت شود سری به دوستان میزنم. فعلا ماییم و قبای ژنده ای و شبی تیره.
ناشناسی در حواب کامنت من نوشته که همه حق دارند که به هر اسمی بخواهند کامنت بزنند.
اما در فضای مجازی معمولا هر کس حرفی دارد به اسم مشخص میزند نه این که یک بار حرفش را بزند و بعد جلد عوض کند و خودش پامنبری و تایید کننده سخن خودش شود. این شیوه کار شیوه ی کار دمکراتیک نیست. همه کامنتهای شما را می خوانند و قضاوت می کنند تیازی به تایید خودتان که ندارید! بگذاریم هر کس یک رای داشته باشد.
البته هر کسی میتواتد نظرش را بدهد ولی چند بار با آدرسهای مختلف قربان صدقه خود رفتن کمی به خودشیفتگی نزدیک میشود. هدف بارز شدن حقیقت است از خلال گفت و شنود ته بزرگنمایی این یا آن نظر.

و هم اینکه شناخت نظرات تکراری با اسامی مختلف هوش و ذکاوت چندانی نمی خواهد و قبلا هم دوستان تحت عنوان مختلفی تذکر داده بودند... این بار دیگر چون موضوع خیلی شور شده بود ترجیح دادم به صراحت بنویسم.

jahandid گفت...

با درود،
دوست عزيز اقا جواد اين كه در دنياى مجازى با داشتن اين همه امكان تبادل نظر ما ميتوانيم در درون مان تغيير ايجاد كنيم و در يك راهكار بهترى دوباره خودمان را بسازيم. ولى براى اين بهرهمندى هركس يك پيش درامدى را بايد دارا باشد در غير اين صورت هر چه گفته و نوشته شود حكم ياسين است كه براى ديگر موجودات خوانده ميشود! اين پيش شرط هم چيز زيادى نيست! فقط كافى ست كه هر كس به اندازه يك سرسوزن از ان در خودش سراغ داشته باشد. منظور فقط سرسوزنى از صداقت در ادم لازم است. در اين فضاى مجازى ما يكى از بزرگترين و بهترين دست اوردهاى بشرى را در دسترس داريم. انچه فرضن در همين كارى كه ما در اينجا ميكنيم، ميشود بعنوان كارى جمعى كه با خرد جمعى پيش ميرود ناميد. انچه كه ما از خرد جمعى فهم ميكنيم و در واقع از أروز هاى ديرينه ما ميباشد اين است كه بتوانيم با همفكرى و با خرد جمعى راهكار هاى برون رفت از سياهى و تباهى را بشناسيم و گام در دنيايى گذاريم كه از هر نظر تازه و بالنده باشد. اين كار همانطور كه در ابتدا گفتم فقط يك سرسوزن صادقت لازم دارد. و ما ميدانيم كه در رژيم اخوندى و تمام أقمار ان "سخت سران" و "نرم تنان" يا همان جناح هار و يا استمرار طلب، تنها چيزى كه درشان يافت شدنى نيست همين يك سرسوزن است!

پس اگر ما اين پيش شرط را لازمه كارمان قرار دهيم، تكليف امثال رفسنجانى، خاتمى، روحانى، خامنه اى، جنتى، ظريف، احمدى نژاد و تمام ديگر وحوش حاكم با همين يك معيار محك زده ميشوند و راهكار ما را با انها مشخص ميكند. حال ببينيم كه در همين فضاى مجازى و در همين سايتى كه در ان حضور داريم يعنى "دريچه"، ما در اينجا هم از همان محك استفاده ميكنيم و نظراتى كه نوشته ميشوند را در ذهن خودمان طبقه بندى ميكنيم و در اين كار هم تلاشمان اين است كه از راه صداقت و راستى بيرون نشويم، خدا يارمان باشد. البته نه خداى اخوندى يا خدا جبار و قاسمى كه در انديشه هاى "كيش شخصيتى" فراوانند! خداى دوستى، صلح و ازادى. حال از اين نظرها هر انچه و هر انكس كه نزديك به ان وحوش است، مسلمن قرنهاى بيشمار با ان خدايى كه ما براى ازادى و صداقت ميخواهيم فاصله دارد و با اين راهكار است كه ما ميتوانيم لابى گر هايى كه در پوست هاى متفاوت در بين ما ول ميخورند را شناسايى كنيم و هم مانند مارهاى فرعون در صدد خنثى كردنشان براييم. بايد اين را هم ياداور شد كه اين كار هم چندان مشكل نيست و هوش زيادى هم نياز نداره چون ابعاد سياهى و تباهى انقدر گسترده است كه ديگر هر ادم غير سياسى هم ميتواند اين مارها را بشناسد عليرغم تمام جيغ هاى اى دزد اى دزدى كه براى روشنفكر بودن و همديگر را تحمل كردن ميكشند.

اش اخوندى انقدر شور است كه نيازى به چشيدن ان نيست، بوى عفن اخوندى ان بلافاصله تووى ذوق ادمى ميزند. نكته ديگرى كه فكر ميكنم لازم به در ديد داشتن است، اين ميباشد كه اين گونه افراد و بحثها اهداف از پيش ديكته شده اى دارند كه در راس همه انها اين است كه هر گونه بحث و راهكارى كه با هدف سرنگونى براه ميافتد را فورى به بيراهه بكشانند و نگذارند كه بحث سرنگونى نقل مجالس بشود. حال در جا و زمانى! براى همين هم لازم است كه نيز درست عكس انرا در دستور كارمان داشته باشيم. يعنى هر زمان و مكانى را براى گسترش خواسته مردمى كه همانا سرنگونى اين بدترين اتفاق قرن ميباشد را پيش بكشيم و صداى در گلو مانده تمام آحاد مردم ميهنمان باشيم. در اينكه تمام مردم ما خواستار سرنگونى هر زودتر اين وحوش هستند كمتر كسى ميتواند شك و ترديدى داشته باشد. براى چنين روزى مردم لحظه شمارى ميكنند.

ناشناس گفت...


آقای jahandid محترم

لطف کنید مقاله‌ای مستقل، با موضوع «سرنگونی»، یا هر عنوانی که می خواهید در دریچه - با هر اسمی که دوست دارید - بنویسید.

افرادی که مثل شما خواهان سرنگونی رژیم هستند استفاده می کنند و دیگران هم زیر نوشته سرکار - در باب سرنگونی - حرفهای خود را در رد یا قبول دیدگاه ،اگر مایل باشند، خواهند نوشت.
اما اینجا عزیز، در «گفت و شنود شماره ۲۳»،
بحث دنیای رجوی است بحث سرنگونی نیست که.
از دو نفر دیگر دوستان شما، آقا جواد و آذر خانم - هم همین تقاضا بار دیگر می‌شود که زیر این گفت و شنود ، به موضوع آن، که دنیای رجوی است - لطفاً بپردازید.
با احترام فراوان. ابراهیم

ناشناس گفت...


آقای jahandid محترم

لطف کنید مقاله‌ای مستقل، با موضوع «سرنگونی»، یا هر عنوانی که می خواهید در دریچه - با هر اسمی که دوست دارید - بنویسید.

افرادی که مثل شما خواهان سرنگونی رژیم هستند استفاده می کنند و دیگران هم زیر نوشته سرکار - در باب سرنگونی - حرفهای خود را در رد یا قبول دیدگاه ،اگر مایل باشند، خواهند نوشت.
اما اینجا عزیز، در «گفت و شنود شماره ۲۳»،
بحث دنیای رجوی است بحث سرنگونی نیست که.
از دو نفر دیگر دوستان شما، آقا جواد و آذر خانم - هم همین تقاضا بار دیگر می‌شود که زیر این گفت و شنود ، به موضوع آن، که دنیای رجوی است - لطفاً بپردازید.
با احترام فراوان. ابراهیم

ناشناس گفت...

جواد کامنت بالا که گفتم بگذارید هر کسی با هر اسمی می خواهد کامنت بگذارد، از من بود. یادم رفت اسمم را آخرش بنویسم. من از وقتی که در سایت دریچەی زرد کامنت گذاشته ام، فقط با نام سهراب گذاشته ام و حتی یک بار هم با نام دیگری ننوشته ام. نیازی به تایید خودم ندارم. اصولا تعصبی هم نسبت به نظرات خودم ندارم که بخواهم آنها را با نامهای مستعار تایید کنم. شاید نظریات من اشتباه باشند و حق با دیگران باشد. چه لزومی به این کار ها هست؟ هوش و زکاوت زیاد هم کار دست آدم می دهد. همیشه هوش زکاوت در حد معمولش خوب است.
لذا دوست عزیز من فقط با نام سهراب می نویسم و هیچ وقت با نام دیگری ننوشته ام و نخواهم نوشت. اما اگر کسی با نام دیگری بنویسد، یقه اش را نمی گیرم که چرا با اسم دیگری نوشته است. بلکه سعی می کنم استدلالی که در کامنتش به کار برده را نقد کنم و دلایلم را بنویسم.
سهراب

آذر گفت...

آقای ابراهیم؛
بحث در مورد سرنگونی دقیقاً جایگاهش همینجاست چرا که ما در گفتگو مربوط به انقلاب ایدئولوژیک در ذیل همین شماره ۲۳ به بحث چه باید کرد رسیدیم که خطای ۵۷ را تکرار نکنیم و در عین حال علیرغم اختلافات و انتقاداتی که به سازمان مجاهدین داریم حالا به افشاء هر دو جناح ارتجاع غالب و مغلوب دست زده ایم تا به نقطه سرنگونی رژیم بدون حاکمیت مجاهدین بپردازیم و ناگفته نماند این سایت انقلاب ایدئولوژیک خوانندگان بیشتری دارد که بنظر من مهم است

جواد گفت...

آذر خانم وقت خودتان را با این پامنبریها تلف نکنبد، اینها همیشه به یکطرف غش میکنند. تبلیغ استمرارطلبی و سازش جایش اینجاست ولی سخن سرنگونی بابد متوقف شود. شرم هم خوب چیزیست. کاملا مشخص است که یک ذهن و هدف مشخص با نامهای مختلف دارد شامورتی بازی در می اورد. و چنان از ضرورت پاسخگویی به منطقشان سخن می گویند که گویا فلسفه ی هگل را شکافته اند!

ناشناس گفت...

جواد فلسفەی هگل را شکافتن کاری ندارد. فلسفەی هگل سالهاست که شکافته شده است. مثل این است که چرخ و گاری را دوباره اختراع کنی. من نمی دانم تو چرا مثالهایت هم مال صد سال پیش است. کمی خودت را بروز کن جواد. باور کن من مشکلی با تو ندارم . خودت را کمی به روز کن.
سهراب

jahandid گفت...

با درود،
اقاى ابراهيم محترم،

با سپاس از بذل توجه شما نسبت به اهميت كارى كه در اينجا به ان مشغول هستيم. همانطور كه بانو اذر هم اشاره نموده اند علت وجودى اين بحث ها يك چيز بيشتر نميباشد و ان هم يافتن راه كارهاى مناسب براى اينده اى عارى از سركوب و ديكتاتورى. هر گاه كه بحثى ويا شخصى را مورد تحليل يا باز بينى قرار ميدهيم فقط بدين خاطر است كه كارها و فراورده هاى انرا زير ذره بين ببريم و با يك ديد اسيب شناسانه تجارب تلخ و شيرينى كه از ان باقى مانده است را سوختى گردانيم براى چراغ راه فرداى خودمان. از اين رو من نميتوانم اين را درك كنم كه چرا بايد روى يك فرد و يا يك سازمان متمركز باقى ماند و دائمن اصرار بورزيم كه روى ان "فقط" بحث بشود! بارها در همين بحث ها نيز مورد تأكيد قرار گرفته شده با كسى يا گروهى خصومت شخصى كسى ندارد و اگر هم انتقادى ميشود و تحليلى از اشتباهات گذشته صورت ميگيرد صرفن براى باز بينى و درست كردن ديدگاه هاى خودمان است و نه جنگ و دعوايى خصوصى با كسى يا سازمانى. و اين را هم بايد مورد تأكيد قرار داد همه ما فقط و فقط يك دشمن اصلى كه ان هم حكومت وحوش اخوندى ست و هر انكس را هم كه زير ضرب انتقاد ميبريم فقط با اين ديد اسيب شناسانه است كه چرا محصول تلاشها منجر به ماندگارى اخوندا شده است و با وجود اين همه تلاش و فداكارى به سرمنزل ازادى نرسيده ايم؟ اين است هدف ما و هرانكس كه غم ميهن و مردممان را دارد. والا شما بيا و ساعتها و روزها و شبها را صرف به نقد كشيدن فرد يا سازمان خاصى بكنيد! اخرش كه چى؟ چند زندان از اين راه ميشود دربهايشان را شكست و ازادگان اسير را ازاد نمود؟! و يا اينكه چكسى از ان سود كلان ميبرد وقتى كه دشمن او مشغول بخودشان هستند و بر سر و كله يكد ديگر مى كوبند!؟

علت وجودى اين سايت فكر نميكنم اين باشد كه برخوردهاى شخصى و كينه كشى را هدف خود كرده باشد. اتفاقن بر خلاف اين ديدگاه بايد بگويم كه در راه درستى قدم نهاده ايم و اين "دريچه" ما را در يك راهكار بسيار بالنده يارى ميدهد تا بهتر با دشمن مردممان مقابله كنيم. در اين "دريچه" اصل نيرومند "خرد جمعى" خودش را بارز كرده است و ان فضاى پيشين پرخاشگرى و مزخرف گويى تا حد تحسين برانگيزى از ميان رفته است. از همين يك نمونه ميشود فهميد كه كار "خرد جمعى" زياد هم مشكل نيست، با كمى صداقت و مثبت انديشيدن دستكم ميتوانيم خودمان را به مدار بالاترى از شعور و فهم بكشانيم و الزامن مجبور نيستيم تيغ به صورت يكديگر بكشيم و باعث شادى و بقاء دشمن مردممان بشويم. از اين رو شما نيز اگر اصرارى داريد كه حتمن فرد خاصى هر چه بيشتر مورد كند و كاو قرار بدهند، خواهشن به ما بگو كه با اين كار و تكرار ان چه سودى به ازاديخواهان ميرسد و چه ضررى به اخونداى وحشى؟!

جواد گفت...

نسل جدید در غیاب آلترناتیو متعهد و دمکراتیک گسست دردناکی را از تاریخ و نسل پیشین خود تجربه می کند.
نسل موبایل و فیس بوک. نسل مد و شیفتگی غرب با بد و خوبش. نسل فریب و نسل سردرگم و بی هدف. نسلی که همه چیز را در گوشی موبایل و توییتر و فیس بوک می بیند. نسلی که اگرچه آینده از اوست و آینده را قرارست که او بسازد اما نه زیرساختهای جامعه را می شناسد و نه ضرورتی به شناخت آن احساس میکند. نسلی که عطش شناختش را با جملاتی بعضا حتی مجعول از کورش و صادق هدایت و تنی چند از بزرگان پر میکند. بجای شنا در عمق، روی سطح مفاهیم سر میخورد و سرخوش از بازی کودکانه گمان میکند تا عمق مطالب را شناخته و تمام حقیقت پیش رویش گسترده است.نسلی که تمام تلاشهای گذشتگان را یا به سخره می گیرد یا آن را جریانی انحرافی می داند که تجربه اش سر خم کردن در برابر هر ناکسی است. این گسست که اپورتونیسم برایمان به ارمغان آورده، باعث می شود که بجای تعمیق مبارزات گذشته و تصحیح آن خط بطلان بر هر چه فداکاریست بکشند. این نسل با چنین گسستی بی شک به آسانی فریب رمالان حاکم را می خورد.
برخورد این نسل با مفاهیم عمیق جامعه شناسانه و فلسفی هم متاثر از همین فضای یاس و سرخوردگی برخوردی بغایت عوامانه است و آنچه بیشتر به این تراژدی وجه کمیک می دهد ادعا و پز روشنفکریست. این فضا فقط محدود به جوانان نیست، سرخوردگان از مفاهیم مترقی هم، لاجرم در یک برخورد خودبخودی به این وادی در می غلطند. دیر آمدگانی که ذوق بورژوازی و مدرنیته که البته مثبتات آن را نمیتوان نادیده گرفت یکسر کورشان کرده. گمان کرده اند چون دیر آمده اند باید سریعتر بروند.

ناشناس گفت...

چه گسستگی میمون و مبارکی! نسل جدید باید این گسستگی از ما را به جشن بنشیند. هر چه از ما دورتر، بهتر. نسل فیس بوک و تلگرام، از نسل نارنجک به دستهایی که با جان خود و دیگران مثل آب خوردن بازی می کردند و در رویاهایشان چگوارا می دیدند، و خلقی که بر سر گورشان دست گل می گذارند و از آنها به عنوان قهرمان یاد می کنند، بسیار فهمیده تر و هوشمند تر است. چه چیزی داریم که آنها را به خود جلب کند؟ فرهنگ لمپنی؟ برچسب زنی؟ بی سوادی؟ شعار دادن؟ چرا باید از ما نگسلد؟ این گسست خیلی با شکوه و مبارک است. فیس بوک و تلگرام را رها کنند و بیایند از ما دشنام و توهین و انگ زنی یاد بگیرند؟ چه چیزی داریم به آنها یاد بدهیم؟ این نسل فرقی بین ما و آخوندها نمی گذارد. به دلیل اینکه هر دو ، دو روی یک سکه هستند و از یک سرچشمه می آیند. فهمیدن این موضوع کار سختی نیست. در هر سر فصلی این را به خوبی نشان داده اند. جواد نوستالژی تو را درک می کنم اما متاسفم. دیگر زمان به عقب بر نمی گردد.نوستالژی تو مثل نوستالژی پیرمردهایی است که مدام می گویند : قبلنا خیلی بهتر بود، بچه ها احترام بزرگتر ها را داشتند، الآن خیلی وضع خراب است. نزدیک آخر الزمان است. اما باید بدانی که نمی توانی کل دنیا و تاریخ را با خودت به عقب بکشی، یا با دنیا پیش می روی و یا مثل پیرمرد خنزرپنزری صادق هدایت، در پشت درختی بساط می اندازی و چمباتمه می زنی و همەی دنیا را بچه مزلف های بی غیرتی می دانی که چیزی از فداکاری نمی دانند. انتخاب با توست. متاسفم که از لفظ"انقلابی" برای نسل ما، لمپن بازی و شعار و چاقو کشیدن هایش مانده است. قبلا اگر اشتباه نکنم انقلابی بودن مساوی با فروتنی بود. فروتنی در برابر همان که تحقیرش می کنیم. اگر فروتن باشی، از همین نسل فیس بوک چیزهای زیادی یاد می گیری. اول باید فروتن باشی. جالب است که دو طایفه مدام "انقلابی" انقلابی" می کنند و خیلی هم شبیه هم هستند. خامنه ای می گوید : من دیپلمات نیستم، انقلابی ام. از این طرف هم نسل فسیل شدەی ما می گوید : من انقلابی ام. مثل اینکه انقلابی بودن یک فواید و مزایایی دارد. مثلا دیگر کسی از خامنه ای نمی پرسد در این ٣٨ سال چه غلطی کردید و کشور را به کجا رساندید؟ می گوید من انقلابی ام، با استکبار مبارزه می کنم، با امریکا دشمنم. می بینید که او هم هویتش را از بیرون خویش تعریف می کند. یعنی وقتی می پرسی چکاره ای؟ می گوید دشمن آمریکا هستم!! آیا این همان تفکری نیست که از این سر طیف، وقتی از او می پرسی چکاره ای ، می گوید دشمن رژیم هستم!!!؟ باید به خامنه ای گفت : این مربوط به آمریکاست، خودت چکاره ای؟ اینجاست که چیزی جز عبا و عمامەی فریب و دغل برایش نمی ماند. به همین خاطر در هر سخنرانی اینقدر "دشمن" "دشمن" می کند. باید از نسل فسیل شدەی ما هم پرسید: این که می گویی دشمن رژیم هستم ، مربوط به رژیم است، خودت چکاره ای؟ اینجاست که چیزی برایمان باقی نمی ماند جز مشتی شعار و یاوه و سخن گزاف . و درست در همین نقطه است که همان سلاح قدیمی فرهنگ زشت خود را از جیب در می آورد و شلیک می کند :" خفه شو مزدور!!!"
سهراب

جواد گفت...

سهراب عجیب است که متن مرا به خودت گرفتی طبعا با سن و سالت نمی خواند. من با کسی بحث فردی نمی کنم. حرف را می اندازم که بقول جهاندید گرامی صاحبش بردارد.
حتما انجا که نوشتم
سرخوردگان از مفاهیم مترقی هم، لاجرم در یک برخورد خودبخودی به این وادی در می غلطند.
خودت را دیدی.
مهم نیست که تا چه حد به قول خودت مثل بسیجی ها دهان باز کنی تا محدودیت افکارت را مخفی کنی مهم این است که کمی خویشتن داری کنی وگمان نکنی که تمام حقیقت نزد توست و هرکس که سخنی می گویدروی سخنش با قبله عالم است.
به هرحال من وقت زیادی برای این بحثهای فردی و کودکانه نمی گذارم.نه وقتش را دارم ونه انگیزه اش را.

jahandid گفت...

با درود،
يكى از راهكارهاى معمول افراد سرخورده و نا اميد چنين است كه از فرط نااميدى درونى خودشان كل مردم را هم نظر و هم كيش خود ميپندارند! و از همان نقطه به اثبات نظريه هاى "با سودانه" خود منشينند. فرضن در همين نوشته جواد اقا، يك واقع نگريى را از نسل حاضر بيان ميكند. از اين ميشود نتايج خيلى زيادى گرفت و انرا برد در عمل روزانه و از ان نتيجه مثبت دراورد. ميشود هم انرا بعنوان گزكى ديد و از ان ايه هاى يأس و نا اميدى سر داد كه بعد بشود ان انديشه اى كه در ته چنته هست را دوباره در بوق كرد! ميشود اين واقعيت را پذيرفت كه نسل حاضر با مشغوليات ديجيتالى به يك پديده ديگرى بدل شده است و ما نيز كه ميدانيم نيازى به تغييرات بنيادى از نان شب هم واجب تر است، سر بر دامن سيستم گذاريم و بگوييم از ماست كه بر ماست! بعبارتى ورد تسليم شدن را در غالبهاى اخوند پسند ولى با لعاب و رنگ "روشنفكرى" بخورد شنونده دهيم. و از اين راه بنوعى خود ارضايى درونى برسيم كه "من كه ميگم راه همينه"! در جنبش ٨٨ وقتى كه ندا تبديل به نداى ازاديخواهى شد و در تمام جهان تنين افكن شد، همين ادمهاى سرخورده از يك طرف و خايئن استمرار طلب و شيفتگان "دوران طلايى خمينى" از طرف ديگر بودند كه اين جنبش را به نابودى كشاندند. ما خود از ناظران و زجر كشيدگان اين برگ از تاريخ ميهنمان هستيم و ان را با پوست و گوشت خود حس كرديم. اين كه ديگر نياز به كند و كاو تاريخى ندارد و نياز به ان ندارد كه در كتابها انرا به مطالعه گذاريم. ادمى بايد خيلى بى انصاف و نابينا باشد كه دورانى را كه خودش تاريخ ساز ان بوده است و در لحظه هاى ان زيسته است را نبيند. خوب اين واضح است از كسى كه دائمن حرفهاى قاسم سليمانى را در مورد اوضاع كشورهاى همسايه تكرار ميكند و رژيم اخوندى را دليل "ثبات، امنيت و پيشرفت" ميخواند.

راستى بايد به اين جنابان تبريك گفت، خط شان در حال پيشروى است، جنتى رئيس خبرگان شد!

ناشناس گفت...

جواد من به خودم نگرفتم. کامنتت را خواندم و جواب دادم. به عنوان یک ناظر بی طرف جواب دادم. من هم نسل جوان را می بینم و از افکار و عقاید و رفتارشان در حد خودم آگاهم. بهتر از ما هستند جواد. این دیگر ناراحتی ندارد. در مورد کسانی که در دو سر طیف شعار انقلابی گری می دهند هم می توانی وجه تشابهاتشان را پیدا کنی. کار سختی نیست . وجه تشابهات کسانی که در دو طرف طیف شعار انقلابی گری می دهند ، از جمله اینهاست.
یکم: هر دو با دشمنشان هویت می گیرند. خامنه ای با دشمنش هویت می گیرد، چون هویت دیگری ندارد. شما هم با دشمنتان هویت می گیرید، چون هویت دیگری ندارید.
دوم : همەی آنها قرار است نان را بر سر سفرەی مردم بیاورند. خمینی( به همراه انقلابیون آن زمان) گفت اگر شاه برود، نفت را بر سر سفرەی مردم می آوریم. می گفت اگر شاه برود ، نه تنها مشکلات مادی ، که مشکلات معنوی شما هم حل می شود. شما هم می گویید با رفتن این رژیم همەی مشکلات حل می شود. این دو روی یک سکه است به نام عوام فریبی. برای حل مشکلات البته رژیم باید برود، ولی هرگز با رفتن یک رژیم مشکلات یک کشور حل نمی شود.
سوم: این طرز تفکر، اقشار بی سواد و گرسنه را به سمت خود جذب می کند . گرسنگان بدشان نمی آید که نفت به سر سفره بیاید. به خاطر بی سوادی شان هم این وعده را باور می کنند. هیچگاه یک نفر که اقتصاد خوانده ، نه جذب شما می شود و نه امثال خمینی. چون به خمینی می گوید : ببخشید! از نظر اقتصادی امکان پذیر نیست که نفت را بر سر سفرەی مردم بیاورید . درست هم نیست که این کار را بکنید. چون کشور فقیر تر می شود. به شما هم خواهد گفت : ببخشید مشکلات اقتصادی و اجتماعی یک کشور، با رفتن یک رژیم حل نمی شود. لذا هر دوی شما از میان طبقەی بی سوادها به دنبال طرفدار می گردید. جامعەی شهری حالتان را به هم می زند. خامنه ای به آن فاسد می گوید ، شما به آن بی غیرت و واداده.
سوم : به همین خاطر است که خامنه ای تکنولوژی نوین را مظهر فساد می داند. فیس بوک را فیلتر می کند . مدام شعار تهاجم فرهنگی می دهد. و درست به همین خاطر است که جوانان فیس بوکی هم حال شما را به هم می زنند. جوانان عشق بازی که چیزی از فداکاری نمی دانند. نفرت شما و خامنه ای از جوانان فیس بوکی و کسانی که با مد روز زندگی می کنند، از یک جا سرچشمه می گیرد. هر دوی شما احساس می کنید متعلق به این ملأ نیستید.
چهارم: نفرت از مبارزان واقعی مردم هم در میان شما مشترک است. خامنه ای آنها را زندانی و شکنجه می کند، شما آنها را مزدور و واداده می نامید.
پنجم: هر دو شما یک حربه برای برخورد مخالفتان دارید. خامنه ای وقتی به بن بست می رسد و جوابی ندارد به طرف می گوید : جاسوس. شما هم وقتی به بن بست می رسید و جوابی ندارید ، به طرف می گویید : مزدور.
ششم: هر دوی شما خصلتهای زشت را فی نفسه زشت نمی دانید. بلکه از آن استفادەی ابزاری می کنید. خامنه ای می گوید دروغ بد است، ولی اگر به دشمن دروغ بگویی بد نیست. شما هم می گویید برچسب زدن بد است، اما اگر این برچسب را بر پیشانی مخالفمان بکوبیم بد نیست. خصلتهای زشت برای شما نسبی هستند. این در تمام مرتجعین، چه غالب و چه مغلوب، مشترک است.
می توانی این لیست را همینطور ادامه دهی. باور کنید کار سختی نیست فهمیدن اینکه "نظر شما به خامنه ای نزدیکتر است" ، چون از لحاظ طبقاتی به هم نزدیکترید.
سهراب

آذر گفت...

۱ـ ما نه گروهی داریم ونه حزب و سازمانی که دروغهای شاخدار خمینی را بدهیم ، بلکه با توجه به فسادها و تباهی های که این رژیم دینی بر مملکتمان و مردممان روا داشته است خواهان سرنگونی این رژیم دینی وبرپایی یک حکومت مردمی هستیم ،چون یک حکومت مردمی با هر ضعفی که داشته باشد از آنجا که از دل ملت خلق شده قابل اصلاح است.
۲ـ در هر برهه از تاریخ جهانی شیوه مبارزه متفاوت است و میبینیم که شیوه مبارزاتی آن دوران در کشورهای اروپایی آلما ن و فرانسه هم مرسوم بود.اما متاسفانه ایران در چاه افتاد.
۳ـ با ادامه این رژیم غیر صالح و بنیادبرافکن چه آینده ای برای ایران و ایرانی متصور است؟
۴ـ زیر پوش این جملات پرطمطراق چیزی بجز بقاء این رژیم نهفته نیست و همه هدفش اینستکه شعار و خواست سرنگونی را بیرنگ کند و تحت پوش مقایسه غیرواقعی رژیم را حمایت کند.
۵ـ کدام زندانی سیاسی و با چه ماهیت و چه دیدگاهی؟ درخواست بازگشت به دوران منحوس خمینی؟
۶ــ هر کس با بیان هر کلمه آینه درونی خودش و افکارش را منعکس میکند،وقتی کسی از بدو بحث بنا را با فرار به جلو به اینکه برچسب نزنید و مارک نچسبانید آغاز میکند از افشاء چه چیز میهراسد؟چه نکته پنهانی دارد؟چون بطور قانونمند در یک بحث سالم ممکن است اختلاف نظر و جدل باشد و کسیکه ریگی در کفشش نباشد و خودش از جنس خمینی و خامنه ای نباشد اینهمه هیاهو راه نمی اندازد که در پوش آن خطش را پیش ببرد و هرکس را که خواهان سرنگونی هسث مارک شباهت به خامنه ای و خمینی بزند تا بدین ترتیب افراد را از ترس مارک خوردن به لاک خودشان فرو برد و ساکت نماید و به این صورت رژیم بی دغدغه به بقاء ننگینش ادامه دهد.در جواب هم خواهد نوشت بفرمائید اگر من مانع سرنگونی شدم سرنگون کنید و باز هدف به انحراف کشاندن بحث افشاگری است.

ناشناس گفت...

یکم : در سال ١٣٥٧ و پیش از آن اگر کسی می پرسید : آیا اگر شاه برود، وضع واقعا بهتر می شود؟ آیا امکان ندارد که وضع بدتر شود؟ اگر کسی جرأت به خرج می داد و این سوال را می پرسید، باران تف و دشنام و لعنت بود که از طرف "انقلابیون" روانه اش می شد : مزدور، جاسوس، واداده، بی شرافت، ساواکی، بی غیرت و... اینها کمترین توهین هایی بود که نثارش می شد. اما تمام این القاب شایستەی همان دهان گشاد هایی بود که یدک "انقلابی" می کشیدند. در سال ١٣٥٧ وقتی که بختیار ساواک را منحل کرد و زندانیان سیاسی را آزاد کرد و به مطبوعات آزادی داد و گفت به من فرصت دهید تا مشکلات را حل کنم و مملکت را به ارتجاع سیاه تسلیم نکنید، اگر کسی می گفت به حرف این آدم گوش دهید، همان القاب و توهین ها نثارش می شد.
دوم: شیوەی مبارزاتی انقلابی گری کلاسیک در آلمان و فرانسه مرسوم بوده است ، ولی در یک قرن پیش. حالا ما می خواهیم گاری را دوباره اختراع کنیم !
سوم : با ادامەی این رژیم بنیان بر افکن هیچ آینده ای برای ایران و ایرانی متصور نیست. این چه ربطی به موضوع دارد؟ مگر من گفته ام با وجود این رژیم آینده ای متصور است؟ من که تیز تر می گویم از این رژیم فاصله بگیریم. فرهنگمان را از لوس وجودش پاک کنیم. در معنا و در عمق از آن دوری کنیم ، نه در لفظ و شعار. من که حرفم این است که بیایید شبیه رژیم نشویم. خصلتهایش را در وجود خود نپروریم و افسار آخوند درونمان را رها نکنیم که پاچەی همە را بگیرد و به این آن مزدور و جاسوس بگوید.
چهارم : کلا شما عادت دارید به جای دیگران فکر کنید و نیت خوانی کنید و غیب بگویید. در سالهای غربت، هر چه را که نیاموخته باشید، این غیب گویی را قشنگ آموخته اید. الآن دقیقا توی خال زدی که من می خواهم رژیم را حمایت کنم. یک مدال به خودتان تقدیم کنید. بالاخره حاصل ٣٨ سال مبارزه با رژیم به بار نشست و حامی واقعی رژیم را پیدا کردید. مبارک است. می توانید به افتخار این پیروزی، تمام سرنگونی طلبان را به ضیافت شامی دعوت کنید.
پنجم: در ایران زندانیان سیاسی بیشماری هستند و اکثر آنها هم درخواست بازگشت به دوران منحوس خمینی را نداشته اند. زندانیان مختلفی با گرایشات متنوع. از تاجزاده که خواهان برگشت به دوران خمینی است، تا حشمت الله طبرزدی که می خواهد سر به تن هیچکدامشان نباشد. این جامعەی چند صدایی ایران است که نه خامنه ای آن را بر می تابد و نه شما. چون در یک طبقه هستید و مرتجعین از هر نوعی، چند صدایی را بر نمی تابند.
ششم : در یک بحث سالم!!! حتما اختلاف نظر هست. اما این حرف از طرف کسی که مخالفش را مزدوری می داند که با اجازەی شخص خامنه ای می نویسد و بوی گند هم می دهد ، اندکی خنده دار است.
جواب استدلال را باید با استدلال منطقی داد. من نوشتم : هر دوی شما خصلتهای زشت را فی نفسه زشت نمی دانید. بلکه از آن استفادەی ابزاری می کنید. خامنه ای می گوید دروغ بد است، ولی اگر به دشمن دروغ بگویی اشکالی ندارد. شما هم می گویید برچسب زدن بد است، اما اگر این برچسب را بر پیشانی مخالفمان بکوبیم اشکالی ندارد. خصلتهای زشت برای شما نسبی هستند. این در تمام مرتجعین، چه غالب و چه مغلوب، مشترک است."
آیا اشتباه می کنم؟!؟
سهراب

فرزانه گفت...

حالا که خوب فکر میکنم میفهمم از سال 57 تمام نسل ما بازیچه یکمشت آدم ابله خودخواه و بچه مذهبیهای متوهم شدیم

ناشناس گفت...

مشکل از جهل و خرافات است تا مردم دچار جهل و خرافات هستند آخوند هست و خمینی نمیمیرد شما نگاه کنید انطرف میلیونها نفر رفتند دنبال خمینی اینطرف هزاران نفر دنبال رهبر عقیدتی و هر دو طرف هم جز بدبختی و نابودی چیزی ندیدند چون هر دو طرف اسیر جهل و آخوند هستند یکی بی عمامه یکی عمامه دار و تا واقعا یک حرکت فرهنگی قوی نشود باز هم این فجایع تکرار میشود
س. ف

آذر گفت...

چه خوب حالا که همه خواهان سرنگونی این رژیم هستیم و ولی فقیه با عمامه یا بی عمامه نمیخواهیم پس بیائید با هم فکری هم راه حلی عملی برای سرنگونی این رژیم و برپایی یک حکومت مردمی و سکولار پیدا کنیم همیشه نتیجه یک همفکری جمعی پاسخ درستتری میدهد.ولی فراموش نکنیم مقایسه شاه و آنزمان با حالا اشتباه محض است و مبارزات همسوی مردم فرانسه و آلمان در سالهای ۱۹۶۸ مدّ نظر است.ضمناً پیشنهاد میکنم کلییپ ۱۷۴ افاضات آقای هالو دهه فجر مبارک را حتماً ببینید.
در اخبار خواندم که :
مقامات قضایی ایران از دستگیری ۳۵ دختر و پسر جوان در قزوین به جرم حضور در یک مهمانی و مجازات بلافاصله آنها با ۹۹ ضربه شلاق خبر دادند. خبرگزاری میزان، وابسته به قوه قضاییه ایران، روز پنج‌شنبه ۶ خرداد به نقل از اسماعیل صادقی نیارکی دادستان عمومی و انقلاب قزوین نوشت که بازداشت‌شدگان برای جشن فارغ‌التحصیلی در یکی از ویلاهای اطراف قزوین گردآمده و به صورت مختلط به «رقص و پایکوبی» پرداخته‌اند.
راستی گناه این جوانان چیست که حق جوانی کردن ندارند ۹۹ ضربه شلاق وحشتناک است آنهم بخاطر هیچی.هیچ فکر کرده اید از این بچه ها چه عناصر سرخورده ای باقی میماند؟ نباید راهی پراکتیک پیدا کنیم؟ با بی حرکتی که ما هم در جرائم و جنایات رژیم شریکیم.

آذر گفت...

با پوزش منظورم راه حل پراتیک بدهید ،ک اول اشتباه تایپی است

جواد گفت...

سهراب این شیوه فرار به جلو فایده ای ندارد.
به هر کس که مایلی مارک همگرایی فرهنگی با خامنه ای میزنی و این اسمش بحث آزاد است. نفرتت از نیروهای برانداز را با تمسخر وطعنه بیان می کنی و برخ کشیدن سالیان بقای رژیم و سن وسال رزمندگان آزادی هم که ارزشهای والای دمکراتیک و اصول بحث آزاد است.
ولی اگر خدای ناکرده کسی با فاکت مشخص تو را به نزدیکی سیاسی با خامنه ای متهم کند و اگر کسی طعنه های بی معنی ات را شراکت در جشن بازجویان اوین در به درازا کشیدن مبارزه و لوث شدن مفاهیم انقلابی تعبیر کند بانگ و فریاد برآری که آی دیدید برچسب زدند!! دیدید اصول بحث آزاد را نقض کردند؟
برچسب زدن خیر ولی افشای خط اطلاعات خامنه ای آری.
نقد مبارزین آری ولی به این واسطه مشروعیت برای رژیم خریدن هرگز.
قیاسهایت عمدتا مع الفارق است که در فرصت مقتضی بعلاوه بحث کشافت درباره اصلاح طلبان را برایت شرح میدهم والبته صرفا جهت روشن شدن خودت والا در این صفحه که اصلا حرفهای تکراری و عوامانه ات خریدار ندارد وکسی نیاز به توضیحات این حقیر ندارد.

جواد گفت...

بدون شرح:( از کرامات شیخ بنفش اصلاحات)

حسین جابری انصاری، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران در واکنش به انتقاد وزیر خارجه عربستان از فعالیت قاسم سلیمانی در عراق، گفته است که آقای سلیمانی به درخواست دولت عراق در این کشور حضور دارد.

آقای جابری انصاری گفت حضور مستشاران نظامی ایران در عراق "تحت فرماندهی سردار قاسم سلیمانی به درخواست دولت قانونی این کشور و برای مبارزه با تروریست ها و افراط‌گرایان است".

ناشناس گفت...

آقا جواد، خیلی «جواد»ی داداش. من تا حالا به «جواد» این جوری برخورد نکرده بودم.
دادا، نظرات سهراب، را با دلیل و برهان پاسخ بده، و اگر نمی‌توانی والله بالله سکوت بد نیست. دادا

jahandid گفت...

با درود،
خيلى از خطوطى كه در فضاى سياسى در حال پراكندن تنشهاى غير سياسى هستند، زاده يك دستگاه "پر كارى" هستند كه فقط و فقط در خدمت حفظ و استمرار يكى از ننگين ترين حكومتهاى تاريخ ميهنمان ميباشند. ابزار هايى هم كه اين دستگاه دارد:
- اختناق
- سركوب
- بيكارى
- غارت و چپاول
- ناامنى
- نااميدى
- دورغ و "خدعه"
- ترويج ضد ارزشها
- ترويج خرافات چندش اور
- ايجاد بحرانهاى بين المللى
- باج دهى به كشورهاى صاحب قدرت
- فشارهاى كشنده اقتصادى به مردم تهى دست، نزديك به ٨٠٪ توده مردم
- خرج كردن هاى ميلياردى از جيب مردم در شركتهاى لابى گرى بخصوص در امريكا و خريدن فاسد ترين نمايندگان كنگره امريكا و دست اندركاران "صداى امريكا"
- اجير كردن خايئن در اروپا و ديگر كشورها جهت جاسوسى و خبرچينى عليه ايرانيان گريخته از جهنم اخوندى و يا حتا كسانى كه به ايران رفت و امد ميكنند و در خارج نون پناهندگى ميخورند را به اين لجن خيانت فرو ميكنند. اين گونه خادمان بى جيره و مواجب هم عمدتن از افرادى هستند كه به شدت سرخورده و نااميد از زندگى شده اند. ادمهايى له شده و در واقع مرده از هر نظر جز دست و پايى كه حمال اخوند شده اند و با عمامه اى در دل به مردگى ننگين خودشان تا لحظه مرگ فيزيكى شان مانند زالوهايى از ته اخوند روزى ميخورند. به واقع پست ترين پست ها اين مردگانند. ارى در انقلاباتى كه در تاريخ پيروز شده اند اين خايئن را به أشد مجازات محكوم ميكردند و از اين راه تندرستى ان انقلاب را تأمين ميكردند.

وقتى به اين ليست بالا نگاه ميكنيم سؤالى كه در ذهن خطور ميكند اين است كه: چرا مردم با اين همه بدبختى كه لحظه مرهء انها را ميخورد و نابود ميكند، تكان نميتوانند بخورند؟ چرا هم مانند پرنده اى كه پرواز را از ياد برده است فقط زجر ميكشند و روزانه ان افعى انها را ميبلعد؟!

جواد گفت...

و باز هم کامنتهای جعلی از منشا واحد. دادا رعنا به میدان می آید

‏«قدیمی ترین ‏‹قدیمی تر   ‏1 – 200 از 224   ‏جدیدتر› ‏جدیدترین»