دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۵ مرداد ۲۵, دوشنبه

وحشت آباد. جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی

جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی از شاعران توانای قرن ششم هجری است. یکی از قصاید نیرومند وی شرایط اجتماعی و سیاسی و فساد و در هم ریختگی روزگارش را در دوران خوارزمشاه و درست در مقطع تهاجم مغولان خوب توضیح میدهد پس از هشتصد و اندی سال در رژیم ولایت فقیه حکایت حکایت همان دوران است خلاصه ای از این قصیده مفصل  را باز میخوانیم
الحذَار! ای غافلان! زین وحشت‌آباد الحذار
الفرار! ای عاقلان! زین مُرده آبادالفرار
ای عجب، دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول

زین هواهای عَفَن، زین آب‌های ناگوار

عرصه‌ای نادلگشا و بقعه‌ای نادلپسند

قرصه‌ای ناسودمند و شربتی ناسازگار

مرگ در وی حاکم و آفات، در وی پادشاه

ظلم در وی قهرمان و فتنه، در وی پیش کار

امن در وی مستحیل و عدل در وی ناامید

کام در وی ناروا، راحت در او ناپایدار

ماه را ننگ محاق و مِهر را نقص کسوف

خاک را عیب زُلازل، چرخ را رنج دوار

مهر را خفاش دشمن، شمع را پروانه خصم

جهل را بر دست تیغ و، عقل را بر پای خار

شیر را از مور صد زخم، اینت انصاف ای‌جهان

پیل را از پشه صد رنج، اینت عدل ای روزگار

نرگسش بیمار بینی، لاله‌اش دل‌سوخته

غنچه‌اش دلتنگ یابی و بنفشه سوگوار

دین تو رای ضعیف و ظلم چون دستت قوی

امن چون نانت عزیز و عدل چون عرض تو خوار

گه ز مال طفل می‌زن لوت‌های معتبر

گه ز سیم بیوه میخر جامه‌های نامدار

آخر اندر عهد ِ تو این قاعدت شد مستمر

در مدارس زخم چوب و در معابر گیرودار

وجه مخموری تو بر بوریای مسجد است

وز مسلمانی خویش آنگه نگردی شرمسار؟

تا کی این راه مزور، راه باید رفت راه

تا کی این کار مزخرف، کار باید کرد کار


هیچ نظری موجود نیست: