مزدک بنیادگذار آئین شاد دینی و درست دینی
سالروز آغاز جنبش سوسياليستي «مزدك»، متفكر بزرك ايراني - اشاره اي به عقايد او - مشابهت مزدکيسم و مارکسيسم
21 نوامبر سال 488 ميلادي، درست 1360 سال پيش از انتشار «مانيفست
كمونيست» از سوي كارل ماركس و انگلس، مزدك عقايد اقتصادي ــ اجتماعي
(سوسياليسم) خودرا اعلام داشت و ترويج آن را آغاز كرد. مزدك پسر بامداد كه
يك روحاني زرتشتي در شهر استخر فارس (شيراز) بود مدعي شد كه اين عقايد
تفسير درست آموزشهاي زرتشت است كه هدفي جز نيكبختي بشر نداشته و
زماني اين
نيكبختي تحقق خواهد يافت كه برابري انسانها تامين شود. از اوايل قرن 19 كه عقايد مزدك مورد تحليل و تفسير انديشمندان و مورخان بزرگ قرارگرفت «21 نوامبر» به نام روز اعلام فرضيه سوسياليسم براي روشنفكران چپ، روزي گرامي بوده است.
مزدك كه معتقد به خدا بود مي گفت كه براي تامين برابري انسانها، بايد مالكيتها عمومي (ملّي) باشد و هركس در حد نياز خود از محصول و توليدات استفاده كند. خدا انسانها را هنگام تولد برابر مي آفريند و بايد اين برابري در طول حيات آنان حفظ شود. آزادي موهبت بزرگي است، ولي بدون برابري اجتماعي ــ اقتصادي (سوسياليسم) آزادي احساس نخواهد شد. انسان دائما نياز به اندرز دارد تا از راه صواب خارج نشود. برتري جويي و حرص مال زدن (آزمندي) ريشه همه مسائل و مفاسد است (که از طريق آموزش و پرورش - تدريس) نبايد امکان داده شود در افراد پديد آيد، زيرا كه ذاتي نيست. مزدك انسان را مستحق زندگي در آرامش و شادي اعلام داشت كه تبعيض ها، بيعدالتي و عدم برابري؛ اين آرامش و شادي را از انسان كه عمري كوتاه دارد سلب مي كند و خلاف اراده خدا از آفريدن انسان است و به عبارت ديگر انسان براي زجر كشيدن به دنيا نيامده است و تا منابع توليد مشترك نباشد (ملّي نباشند) زجر كشيدن هم از ميان نخواهد رفت. مزدك در عين حال با استثمار زنان به صورتي كه بود مخالفت كرد و نسبت به اين روش ثروتمندان كه به خود اجازه ازدواج با طبقات ديگر را نمي دهند ابراز انزجار كرد و اين عمل را تقسيم انسان به درجه اول و دوم كه خلاف اراده خداست خواند.
جامعه ايران در آن زمان تشنه شنيدن چنين مطالبي بود. عوام الناس با شنيدن عقايد مزدك پيرو اوشدند و هر روز بر شمار آنان افزوده مي شد، زيرا در سالهاي پيش از آن كشور دچار خشكسالي و دو شكست نظامي از هپتالها شده بود كه به شمال خاوري ايران تجاوز كرده بودند و دربار سلطنتي هم پس از مرگ «پيروز» پسر و جانشين يزدگرد سوم وضعيت پايداري نداشت و ضعف «شاه بلاش» باعث قدرت گرفتن بزرگان كشور و فشار بيشتر بر طبقه پايين شده بود. قباد نيز كه تازه شاه شده بود راه حل مزدك را پذيرفت، از هواداران وي شد و به حمايت از او برخاست.
ثروتمندان و فئودالها كه منافع خود را شديدا در مخاطره ديدند دست بكار توطئه شدند و در صدد بر آمدند كه روحانيون زرتشتي (موبدان) را با خود همراه كنند، ولي در اوايل كار دهان موبدان بسته بود زيرا كه مزدك عقايد خودرا با استناد به اوستاي زرتشت (اوستا به معناي قانون است) و زند (تفسير ــ تفسير اوستا) بيان مي داشت و به برخي از اصول مانوي و نيز ميترائيسم و حتي بودائيسم توسل مي جست. فئودالها در سالهاي اول به دليل اين كه ژنرالهاي ارتش در دو جنگ درگير بودند و در دسترس نبودند كه از انان استمداد شود جز توطئه پنهاني كار ديگري نمي توانستند بكنند.
پيشرفت عقايد مزدك حدود 11 سال بود و عقايد او كه نويد بزرگي براي عوام الناس بود در اين مدت جهانگير شده بود و كاووس و «زم» دو پسر از سه پسر قباد هم پيرو عقيده مزدك شده بودند.
هنگامي كه پيروان مزدك وارد عمل شدند و به مصادره و اشتراكي كردن (ملي کردن) ابزار و منابع توليد، اموال ثروتمندان و تحريك كشاورزان به عدم تاديه سهم مالكانه دست زدند كار به جدال كشيد. افسران ارتش هم كه عمدتا مازندراني بودند به صف مخالفان مزدك پيوستند زيرا كه سربازان پياده تحت تاثير حرفهاي مزدك خواهان پيوستن به سواره نظام و ارتقاء به مقام افسر ي شده بودند.
در اين هنگام مزدك روش ازدواج مرسوم را غير انساني خواند و خواهان لغو آن شد. هدف مزدك برداشتن سد ملاحظات طبقاتي ازدواج بود زيرا كه در ان زمان پسر ارباب دهکده نمي توانست با دختر يك كشاورز ازدواج كند و بالعكس و اگر چنين ازدواجي هم صورت مي گرفت غير رسمي بود و چنين زني زوجه درجه دوم بشمار مي آمد. اظهارات مزدك در اين زمينه سوء تعبير شد و روحانيون نيز مخالفت خودرا با او علني كردند كه حرمت ازدواج را شكسته و آن را هم اشتراكي كرده است!.
مخالفان با قباد ملاقات كردند تا از حمايت از مزدك دست بردارد كه قباد نپذيرفت كه برضد او كودتا راه انداختند و در "قلعه فراموشي" در نزديكي شوشتر زنداني اش ساختند كه يك سرهنگ سوار به نام سياوش اورا نجات داد.
قباد پس از بازگشت به قدرت، ديگر از مزدك حمايت نكرد و دست پسر ديگرش خسروانوشيروان (نوشيروان و انوشك روان هم نوشته اند) را در سركوب مزدكيان باز گذارد و وي مزدك و مزدكيان را تا سال 524 ميلادي قلع و قمع كرد. باوجود اين، عمليات ضد مزدكيان تا 528 ميلادي ادامه يافت.
برغم سرکوب مزدکيان (سوسياليستها) در ايران، عقايد مزدك در ماوراء سير دريا (چين شمال غرب و منطقه آلتايي)، بخش هايي از منطقه فرارود و اروپا باقي ماند و رو به تكامل گذارد و پایه فرضيه هاي سوسياليستي سه ــ چهار قرن اخير قرارگرفت. مورخان و انديشمندان مزدك ایرانی را پايه گذار سوسياليسم و یک مصلح بزرگ خوانده اند. عقايد مزدك در دوران جنبش هاي استقلال طلبانه ايرانيان بار ديگر به ميان آمد (جنبش بابک خرّمدين و ...) و در گرايش ايرانيان به شيعه موثر بود.
مورخان بزرگ قرون 18 و 19 عقايد مزدك را بررسي و باز تاب داده اند و تفسير هاي متعدد از ان كرده اند.
ميان عقايد ماركس و مزدك مشابهت فراوان وجود دارد. براي مثال: هر دو عامل اقتصاد را به وجود آورنده تاريخ مي دانند. مزدك مي گويد ما نمي توانيم انسان كامل بدون تامين برابري ميان آنان داشته باشيم و تا به اين آرزو دست نيابيم، دشمني ميان فقير و غني از صحنه گيتي رخت بر نخواهد بست و ... و ماركس اين قسمت را به جنگ طبقاتي پايان ناپذير تعبير كرده است. مزدك مي گويد كه اگر دارايي ها همچنان در دست افراد باشد و در دست جامعه نباشد يعني مشترك ميان همه مردم نباشد (ملّي نباشد) شادي عمومي و آرامش به وجود نخواهد آمد و ماركس سرمايه داري (ثروت و منابع و ابزرار توليد در دست فرد) را علت العلل جنگها و عصيانها و استثمار انسان از انسان و رنج و تعب مي داند و ... و بالاخره هر دو پيروزي سوسياليسم و برابري اجتماعي ــ اقتصادي مردم را پيش بيني كرده اند. تفاوت بزرگ ميان ماركس و مزدك در اين بود كه مزدك عقايد خود را برگرفته از دين و خواست خدا مي دانست.
مورخان و انديشمندان دراين كه مزدك پايه گذار سوسياليسم و از بزرگترين انديشمندان ايران و مصلحان جهان بوده است متفق القولند. بسياري از آنان از جمله «گاس هال» رهبر متوفاي حزب كمونيست آمريكا موضوع اشتراك زناشوئي را كه به مزدك نسبت مي دهند رد كرده اند و اين را كار دشمنان عقايد او مي دانند. گاس هال نوشته است كه پس از انهدام مزدك در سال 524، قلم به دست دشمن او افتاد و مي دانيم كه تاريخ را عمدتا فاتحان نوشته اند كه در اين يك مورد هم بايد بررسي و دوباره نويسي شود.
زدن رنگ ناسيوناليستي به عقايد مزدك كه درزمان موسوليني در ايتاليا و حزب نازي در آلمان مطرح بود درست نمي تواند باشد كه مدعي شده بودند مزدك سوسياليسم را تنها براي ايرانيان (آرين ها) مي خواست نه همه جهانيان، و بنابراين عقايد او مبناي ناسيونال سوسياليستي داشت.
ماخذ
http://www.iranianshistoryonthisday.com/farsi.asp
------------------------------------------------------------
مقاله دوم.مزدک و آئین مزدک
آیین مزدک که به خرم («شاد» و «خوش») یا درستدین نیز شهره است، در دوره حکومت قباد اول (۴۸۸-۵۳۱ م.)، شاه ساسانی، در ایران شکوفا شد. نام این دین برگرفته از نام مزدک، بنیادگذار آن است. مفاهیم اجتماعی آیین مزدک مهم است، بویژه به این خاطر که اغلب میاندیشند شکل آغازین و شرقی سوسیالیسم و کمونیسم را داشته است، اما، این یک مبالغه است که میخواهد آیین مزدک را به یک نهضت اساساً اجتماعی تقلیل دهد.
░▒▓ مؤسس آیین مزدک
▬ بنا به گفته کریستنسن ایران شناس دانمارکی، آئین مزدک یکی از شاخههای دین مانی است که در رم و در روزگار دیوکلسین (۳۰۰ م.) به وجود آمد. پایه گذار این آئین شخصی به نام زرتشت فرزند خرکان بوده که بوندوس نیز نامیده میشده است. پیروان این آئین خود را درست دینان مینامیدند. آوازه پیروان زرتشت خرکان دو قرن بعد بلندتر شد. به گفته همین ایران شناس خرکان از مردم فسا (فارس) بوده و همو است که مؤسس آئین مزدک بوده است. زرتشت حامی مزدک بوده است. محققان زادگاه مزدک را شهر پسا یا فسا میدانند. زرتشت حامی مزدک در خوذای نامک نیز مسطور است.
░▒▓ ظهور آیین مزدک
▬ دین مزدک را اشتقاقی از مانویت دانستهاند. مزدک در عهد قباد پدر انوشیروان مدعی نوعی رهبری دینی شد و قباد در ابتدا از روی عقیده و علاقه یا به عنوان یک نقشه سیاسی برای کوباندن طبقه اشراف و روحانیون زردشتی به او گروید و کار مزدک سخت بالا گرفت، ولی به فاصله اندکی در همان زمان قباد به دستیاری فرزندش انوشیروان یا در زمان سلطنت خود انوشیروان مزدکیان قتل عام شدند و از آن پس، به صورت یک فرقه سری در آمدند. مزدکیان در دوره اسلام نیز لااقل تا دو سه قرن وجود داشتهاند. در دوره اسلام نهضتهای ایرانی ضد خلافت و احیاناً ضد اسلامی را غالباً مزدکیان رهبری میکردهاند. به همین جهت زردشتیان با آنها همراهی نکرده، با مسلمین علیه آنها همکاری میکردند. میگویند بانی اصلی آیین مزدکی مردی زردشت نام از اهل فسای شیراز بود و به نوعی مانویت دعوت میکرد مخالف کیش رسمی مانوی. این مرد دعوت خود را در روم ظاهر کرد و، سپس، به ایران سفر کرد و به دعوت پرداخت. در روم این شخص به نام «بوندس» معروف بوده است. کریستنسن پس از ذکر مطلب بالا میگوید: «بنا بر این، دین مزدک همان آیین» درست دیناست که «بوندس» انتشار داد.
░▒▓ از درست دینی تا اشموغی
▬ طبری در تاریخ مشهور خود موسوم به الرسل و الملوک، از «زراذشت پسر خرگان» نام میبرد که آیینی نوین بنا نهاد و مزدک مروج آیین او بود: چون پادشاهی بر خسرو استوار شد آیین مردی دو روی را که از مردم پسا بود و زراذشت پسر خرگان نام داشت از میان برداشت. این آیین بدعتی بود در کیش مجوس و مردم در این بدعت از او پیروی کردند و کار او بالا گرفت. از کسانی که مردم را به این آیین همی خواند یکی بود از مردم مذریه، به نام مزدک پسر بامداد. مالالاس هم از یک مانوی مرتد شده به نام بوندس یاد کرده که دو قرنی پیش از مزدک، در حوالی سال ۳۰۰ میلادی در روم ظهور کرد و، سپس، به ایران آمد و تعالیم خویش را که «درست دینی» نامیده میشد، بگسترد. «درست دینی» دقیقاً همان عنوانی است که همواره مزدکیان آیین خود را با آن میخواندند و در زبان پهلوی به معنای کیش عدل و برابری است. در کتاب دینکرد نیز از «احکام بدعت آمیز زرتشت فسایی» که «پیروانش را دریست دین میخوانند»، به گونهای جداگانه از «آیین مزدک» یاد شده است؛ و بالاخره، مسکویه نیز از «زرادشت الثانی» یاد کرده که انوشه روان پیروان او و مزدکیان را با هم سرکوب کرد. کریستنسن، از مجموع این روایات، که جملگی نشان میدهند مؤسس آیین مزدکی کسی مقدم بر مزدک پسر بامداد بوده، نتیجه گرفته که «بوندس» و «زراذشت پسر خرگان» هر دو به یک شخص اشارت دارند و: «فرقه مورد بحث ما یکی از شعب مانویه بوده که قریب دو قرن قبل از مزدک در کشور روم تاسیس یافته و مؤسس آن یک نفر ایرانی، زرتشت نام پسر خرگان از مردم پسا بوده است». به سخنی دیگر، طبری سهواً آن «زراذشت» را هم عصر با انوشه روان دانسته است و اندیشههایی که بعدها با نام مزدک شهره شدند، به واقع حدود دویست سال قبل از آن، با نام درست دینی و توسط زرتشت پسر خرگان - که شاید بوندس لقب او بوده- پدیدار گشته بودند. با آنچه از شیوه تاریخ نگاری کهن میدانیم، «سهو» طبری محل اعجاب نیست؛ اما، این که اندیشههای مرتدانه ای چون تعالیم زرتشت پسر خرگان توانسته بودند علی رغم نابردباری دستگاه دینی موبدان، چنان دوامی داشته باشند، البته، حیرت آور است. حتی اگر مانند کریستنسن معتقد باشیم: «زرتشت {پسر خرگان} پیشوایی بوده که دعوات او فقط جنبه نظری داشته است»، باز هم ماندگاری آن تعالیم نظری در ذیل سایه سنگین تعصب دینی موبدان، بس پرسش برانگیز است. به عبارت دیگر، وقتی میدانیم «روحانیان زرتشتی بسیار متعصب بودند و هیچ دیانتی را در داخل کشور تجویز نمیکردند» و در مواجهه با دگرکیشان، هیچ گونه مماشاتی روا نمیداشتند، پس، میتوان پرسید که چگونه اندیشههای زرتشت پسر خرگان چندان تاب آوردند که در درون بلندپایگان دستگاه دینی، کسانی چون مزدک را همراه خویش ساختند؟
░▒▓ طعن و نفرین مخالفان جامعه مزدیسنی در منابع دینی زرتشتی
▬ با مراجعه به منابع دینی زرتشتی، درک بهتری از اهمیت این نکته ممکن میشود: در این کتب ما مکرراً با طعن و نفرین مخالفان جامعه مزدیسنی مواجه میشویم. دسته بزرگی از اینان با عنوان دیویسنان، مشخص میشوند. از قرار اینان کسانی بودند که رسالت زرتشت را از بنیاد قبول نداشتهاند و نیایشهای آنان متوجه اهریمن هم بوده است، اما، علاوه بر دیویسنان، دستهای و «جدا راهان» اطلاق شده است. آنان کسانی بودند که خویش را پیرو زرتشت دانسته و اوستا را میخواندهاند، اما، قایل به تفسیر و تأویل خاصی از آن بودهاند. بیست فصل نخست از کتاب سوم دینکرد درباره پرسش و پاسخ میان اشموغان مختلف با موبد سنت پرست است. دینکرد، درست دینان یا پیروان زرتشت خرگان را «اشموغان اشموغ» یا بدترین بدعت گذاران شمرده که با نام و در لفاف دین مزدیسنی، تفسیر خاص خویش را رواج میدادند. منصور شکی با استناد به این نکات و ذکر شواهدی از منش بدون مدارای موبدان زرتشتی در دوره ساسانی، نتیجه گرفته که: «قدر مسلم این است که با تمام کوششی که دولتمردان و موبدان ساسانی در برانداختن دگراندیشی نمودند، جداراهان در نهان و آشکار با گذشت زمان هرچه بیشتر نیرو گرفتند، تا آن جا که به رهبری مزدک بامدادان در شورشی پرشکوه پیشوایی دیانت را به دست گرفتند و به نوآوریهای خود مشروعیت بخشیدند»، اما، باید توجه داشت که اطلاق صفاتی چون «اشموغان اشموغ» به درست دینان در کتاب دینکرد - که در دوره اسلامی نوشته شده - لزوماً به معنای وجود همین برخورد با درست دینی در فاصله زمانی میان زرتشت خرگان و مزدک نیست. به سخن دیگر، به نظرمی رسد که آرای زرتشت خرگان از همان ابتدا مظهر اشموغی یا بدعت گذاری شمرده نمیشدند وگرنه چگونه ممکن بود که چنین اندیشههایی توسط یک روحانی درباری به شاه ساسانی عرضه شده و این یک نیز، آنها را رسماً پذیرفته و مجدانه ترویج کرده باشد؟ این گونه باید پذیرفت که آیین زرتشت خرگان به نحوی در درون جامعه مزدیسنی تحمل میشده تا آن گاه که در نتیجه، فتنههای دوره مزدکی، این آیین به بدترین انواع بدعت گذاری مبدل گشت، اما، چنین چیزی، با آنچه از نابردباری موبدان میدانیم، چگونه قابل قبول تواند بود؟پاسخ را باید در تمرکز دستگاه دینی زرتشتی بر «درست رفتاری» دید: «وقتی ملک و دین با هم همپشت و همداستان باشند، تنها به جای آوردن درست اعمال دینی وسیله تمیز مؤمن از کافر است، نه داشتن ایمان درست». این گونه، از چشم موبد متعصب و دولتی زرتشتی، کافر کسی بود که از آنچه او «رفتار درست» میدانست، دست میکشید و به آیینهایی چون مسیحیت میگروید؛ این اعمال در چشم او هنجارهای کهن جامعه را سست میگردانید و استیلای بی گفت و گوی موبدان را در مخاطره میافکند. بیهوده نیست که به روایت سرگذشت نامههای سریانی، این موبدان مسیحیان را وادار به انجام «اعمال درست»، نظیر ستایش خورشید میکردهاند. آنچه ما را مجاب میکند تا وجود نحلهها و گرایشهای نظری گوناگون در درون زرتشتی گری رسمی دوره ساسانی را بپذیریم، این واقعیت است که اصلیترین متن دینی زرتشتیان - یعنی اوستا - بس غامض و تأویل بردار بود. امروزه، گواهیهای فراوانی در دست است که نشان میدهند در دوره ساسانی اساساً سرودههای زرتشت یا گاهان برای موبدان فهمیدنی نبود و پارههای دیگر اوستا نیز به دلیل فراموش شدن رموز زبان آن، چنان که باید درک نمیشد. روشن است که این وضع، از هر حیث مساعدکننده بروز انواع و اقسام تفسیرها و تأویلها بود، اما، از این تفسیر و تأویلها، آنها که اساس دین و دولت را در مخاطره نمیانداختند، در درون مجامع موبدی پذیرفته شده و مابقی طرد میگشتند.
░▒▓ سخن نظامالملک
▬ روایت نظامالملک از اظهارنظر موبدان راجع به سخنان مزدک، شاهدی است بر رواج تفاسیر گوناگون از اوستا: در زند و اوستا سخنها هست که هر سخن ده معنا دارد و هر موبدی و دانایی را در او قولی و تفسیری دیگر است، ممکن باشد که او آن قول را تفسیر نیکوتر و عبارتی خوشتر سازد. بر این منوال، به نظر میرسد که در دوره ساسانی - بویژه در انتهای آن، یعنی هنگامی که اندیشههای فلسفی گوناگون و باورهای دینی متفاوت در ایران زمین رخنه یافته بودند - روحانیان ایرانی به دلیل ناتوانی از فهم زبان اوستایی، درگیر تفاسیر گوناگونی بودند که با الهام از مکاتب بیگانه از متن اوستا به عمل میآمد. این موبدان که به دلیل بهرهمندی از حمایت دولتی، چندان مقید به مناظرات کلامی نبودند، تمام توجه خویش را به درست رفتاری مردمان معطوف کرده و ناگزیر از مماشات با تفاسیر گوناگونی بودند که از زند و اوستا میشد. در نتیجه، فرد ایرانی میتوانست در عین «درست رفتاری»، پارهای باورهای خاص را در «حوزه اندیشه» بپروراند و به آنها دل ببندد. این امر، دلیل پدیداری فرقههای نظری گوناگونی در دل زرتشتی گری ساسانی بود که برخی از آنها تا پس از اسلام هم ماندگاری یافتند. اگر چه از برخی از این فرقهها - نظیر کیومرثیه و زروانیه - که شهرستانی در کتاب خود یاد کرده تقریباً، هیچ ردی در تاریخ برجا نمانده است، لیکن میتوان مطمئن بود که چنین فرقههایی در درون زرتشتی گری ساسانی وجود داشتهاند.
░▒▓ رمز ماندگاری تعالیم نظری زرتشت خرگان
▬ این گونه، میتوان رمز ماندگاری «تعالیم نظری» زرتشت خرگان را تا آن گاه که کواد و مزدک جنبههای عملی آن را به پیش نکشیده بودند، درک کرد: نه زرتشت خرگان و نه مزدکیان، مدعی یک رسالت نو یا متحول کردن اساس باورهای مزدیسنی نبودند. این هر دو، بر آن بودند که معنای درست تری از «زند و اوستا» به میان نهادهاند و این ادعا نیز در نتیجه، فراموش شدن زبان اوستایی، چیز جدیدی در جامعه موبدان نبود. جالب توجه است که خواجه نظامالملک هم در روایت خویش، همین نکته را به روشنی بازنموده است: مزدک گفت: مرا فرستادهاند تا دین زردشت تازه گردانم که خلق معنای زندواستا را فراموش کردهاند و فرمانهای یزدان نه چنان میگزارند که زردشت آورده است... ملک گفت: ای بزرگان و موبدان، در این معنا چه گویید؟ گفتند: اول چیز آن است که ما را هم بدین ما و کتاب ما میخواند و زردشت را خلاف نمیکند و... بی تردید تا این جای کار عکسالعملی ایجاد نمیکرد؛ اما، آن هنگام که از این تعالیم نظری نتایج عملی ظهور کرد و کار بر مدار هتک و طرد اشراف و بزرگان گردید، درست دینی نمونه تمام عیار بددینی و اشموغی شد و البته، دوران مدارا به پایان رسید.
░▒▓ منابع آشنایی با آیین مزدک
▬ با دست مایههای تاریخی ای که بس تنکاند، کشف احوال مزدک و مزدکیان، دشوار است و از آن بیشتر، درک این دشواری را همین بس که تا حدود چهار سده پس از خیزش مزدکی، در تمام متون شرقی و غربی تقریباً، هیچ نامی از مزدک برده نشده، و طرفهتر آن که همه اخباری که از مزدکی گری در مکتوبات قدیم هست، میتوان در یکی دو صفحه فرا هم آورد؛ که بی گمان این امر در قیاس با کثرت نسبی منابع کهنی که از احوال مانی و اطوار مانویان سخنها راندهاند، بسیار عجیب است. در تمام آن چهار سده سکوت مرموز، مطالبی که قابل اطلاق بر مزدکی گری است، به اشاراتی کوتاه در معدودی کتاب و رساله منحصر میشود: کهنتر از همه، رساله یوشع ستون نشین است که از فرقهای به نام «زردشتگان» یاد میکند که شاه ساسانی، کواد (متوفی به ۵۳۱ م). تعالیم آنان را «احیا کرد» و تحت تأثیر آن، قوانینی نوپدید درباره ازدواج نهاد، چندان که «به هر مردی و آگاثیاس هم در رسالههای خود از اشتراک زنان، به عنوان یکی از بدعتهایی که کواد نهاد یاد کردهاند، اما، برخلاف یوشع ستون نشین، هیچ اشارهای به مبنای دینی این بدعت، یا ملهم شدن کواد از فرقهای خاص ندارند. از میان این دو، سکوت آگاثیاس راجع به مزدک اهمیت بیشتری دارد، زیرا، این مورخ تأکید ورزیده که آگاهیهای خویش را از بایگانی سلطنتی ساسانیان برگرفته است. بالاخره، آخرین مورخ از این دسته، مالالاس است. او از شخصی مانوی به نام بوندس یاد میکند که در حوالی ۳۰۰ میلادی (حدود دویست سال پیش از مزدکی گری) به سرزمین روم پدیدار شد و «نسبت به احکام مانی بی اعتنا بود» و احکام تازهای از خود عرضه کرد و چنین آموخت که «خدای خیر با خدای شر نبرد کرد و او را مغلوب نمود، لذا، پرستش غالب واجب است». به روایت مالالاس، این بوندس به ایران آمد و تعالیم خویش را که «درست دینی» نامیده میشد، بگسترد؛ بعدها در زمان کواد، شخصی به نام ایندرازار به ریاست مانویان رسید و چون در گسترش آیین خویش موفق شد، شاه ساسانی او و همراهانش را بکشت. همچنان که پیداست، این دسته از مورخان که زمان زندگیشان تقریباً، یا دقیقاً با رخدادهای دوره مزدکی مقارن است، هیچ گونه یادی از شخصی با نام مزدک - یا آیین مزدکی - نکردهاند، بلکه بیشتر گزارشهای آنان بر فرقه زردشتگان، درست دینی، نوعی اباحه گری و آموزگاری به نام بوندس - که مدتها پیش از کواد و جنبش مزدکی میزیسته - دلالت دارد.
▬ باری، نام مزدک و مزدکیان تنها در منابعی که در دوره اسلامی نوشته شدهاند، به آشکارگی در میان میافتد و این امر لاجرم میتواند تردیدی در واقع، ی یا تاریخی بودن مزدک بیافریند. با این همه، توصیف پر رنگی که از احوال مزدک در منابع نوشته شده در دوره اسلامی هست، پذیرش این گمان را که مزدک شخصیتی تماماً افسانهای باشد، دشوار میسازد. این گونه منابع، خود بر دو دستهاند: یکی متون دینی زرتشتی و دیگری تواریخ عربی.
░▒▓ مزدکیان در متون دینی زرتشتی
▬ در متون دینی زرتشتی که (عمدتاً در دوره پس از اسلام نوشته یا بازنوشته) شدهاند، اشاراتی هرچند بسیار کوتاه و بریده، به نام مزدک به عنوان یک «بددین» وجود دارد. در تفسیر پهلوی وندیداد (زند وندیداد)، ضمن شرح بند چهارم از فرگرد نوزدهم، مزدک را نمونه کسانی شمرده است که «مردم را از خوردن بازمی دارند»، که از قرار اشارهای است به زهدورزی مزدکیان. نیز در کتاب زندوهومن یسن از «مزدک ناپاک، پسر ماهداذ ناپاک، که دشمن دین است»، سخن رفته است. دینکرد هم مزدک را در شمار «بی دینان و بی دینترین بی دینان» آورده است.
░▒▓ مزدکیان در تواریخ عربی
▬ اما بیشترین شرح و بسط از احوال مزدک و مزدکیان در تواریخ نویسندگان دوره اسلامی - چون طبری، ثعالبی، ابن قتیبه، مسعودی، یعقوبی، حمزه اصفهانی، ابن مسکویه، ابوریحان بیرونی، ابن بلخی، بلعمی، فردوسی و خواجه نظام نظامالملک - به چشم میخورد. بر اساس مندرجات این منابع: «مزدک، فرزند بامداد، اهریمنی بود آدمی روی که در هنگام یکی از قحطسالیها، آتش فتنه برافروخت». «قوانینی که این مزدک نهاد، بعضی با آیین زرتشت موافق بود و برخی جنبه بدعت داشت»؛ اما، او خود معتقد بود که «خلق معنای زند و اوستا فراموش کردهاند» و لذا، «اوستا را تأویل کرد و برای آن باطنی برخلاف ظاهر قایل شد». او «کشتن حیوان و خوردن گوشت را حرام کرد» و همچنین، گفت: «خداوند روزی را در زمین آفریده است تا مردم آن را با هم برابر قسمت کنند، اما، مردم در آن به یکدیگر ستم کردند». «او زن و خانه و چیز را بخشیدنی دانست» و «ناداران را در گرفتن مال و زن و خواسته از دارایان تشویق نمود؛ در نتیجه سقاط فرومایگان و فقیران و غوغاگران این فرصت را غنیمت شمردند و دست در خان و مان ثروتمندان گشادند».
▬ عاقبت، مزدکیان و نیز «پیروان زردشت بن خرکان که در کیش مجوسی بدعت نهاده بود» - و «مزدک، مردم را به آیین او همی خواند» - به دستور شاه ساسانی از دم تیغ گذرانده شدند. چگونگی درآمدن این تفضیلات از مزدک و مزدکیان در تواریخ دوره اسلامی به روشنی معلوم نیست. میدانیم که مآخذ همه اینان، بی گمان برگرفته از خوذای نامگ یا همان خدای نامه بوده که کتاب تاریخ نگاری رسمی و سلطنتی ساسانیان در شمار است. آوردهاند که این خوذای نامگ به احتمال زیاد، در عهد انوشه روان نگاشته شد و یزدگرد سوم بفرمود تا دهقانی به نام دانشور آن را. این کتاب را ابن مقفع در حوالی سال ۷۵۰ میلادی به عربی ترجمه کرد و بسیار محتمل است که مترجمان دیگری هم به این کار همت گمارده بودهاند. بی گمان این گونه ترجمهها، مأخذ بسیاری از کسانی شد که بعدها در حال و هوای نهضت شعوبی، درباره «اخبار ملوک الفرس» قلم فرسایی کردند، اما، متأسفانه متن اصلی این خوذای نامگها - و نیز نخستین ترجمههای عربی آنها - تاکنون، به دست نیامده و بنا بر این، ما نمیتوانیم به تحقیق معلوم کنیم که اصل روایات مربوط به مزدک در آنها چه بوده یا با چه میزان تغییر یا تحریف در ترجمهها و استنساخها همراه شدهاند. با این وصف، دشوار است که قبول کنیم خوذای نامگ در هیأت اصلی خود واجد اخبار درخوری از مزدک بوده است؛ زیرا، از میان وقایع نگاران قدیم، آنان که نظیر آگاثیاس از منابع رسمی و دولتی ساسانی بهره بردهاند، در گزارشهای خود هیچ اشارهای به نام مزدک نکردهاند، بلکه همه بدعت گذاریها را ناشی از ابتکارات کواد شمردهاند.
░▒▓ منشأ روایات مربوط به مزدک در منابع عربی
▬ پس، میتوان پرسید که منشأ روایات مربوط به مزدک در منابع عربی چیست؟ شاید توضیح ذیل برای درآمدن نام و یاد مزدکیان در تواریخ عربی، بر گزاف نباشد: مزدکیان با وجود سرکوبیهای بیرحمانه، به راستی فرقهای ماندگار بودند و میدانیم که در وقت فروپاشی دولت اموی، یک چندی در عرصه سیاست و اجتماع کر و فری کردند. آنان جزیی برجسته از ائتلافی بودند که ابومسلم خراسانی برآورد و موجب سرنگونی امویان گشت. میتوان اندیشید که این امر سبب شد تا برای نخستین بار پس از سرکوبیهای عهد انوشه روان، مزدکیان از زندگی مخفی بیرون آیند و اندیشههای آنان، امکان عرض اندام پیدا کند. شکی نیست که ایشان مجال یافتند تا از گذشتهها و باورهای خویش با دیگر اعضای ائتلاف سخن بگویند یا پرسشهای آنان را پاسخ دهند. این گونه بود که بسیاری از نهفتههای جنبش مزدکی در عهد ساسانی، آشکار گردید. از سویی دیگر، این همان هنگام است که برخی ادبا و پژوهندگان آثار برجای مانده از زبان پهلوی و فارسی میانه را به عربی برمی گرداندند.
▬ مشهورترین ایشان ابن مقفع است که مترجمی چیره دست بود. از قراین پیداست که مهمترین اثری که بدین گونه ترجمه شد، همان خوذای نامگ مشهور بوده است. در چنین شرایطی که مزدکیان به یک وزنه سیاسی قابل توجه بدل شده بودند و مردمان میخواستند تا این فرقه تازه از تاریکی بیرون آمده را بهتر بشناسند، مترجمانی چون ابن مقفع، از آگاهیهای خویش یا از آنچه در گفتوگو با مزدکیان دریافته بودند، مطالبی درباره مزدک بر ترجمه خوذای نامگ افزودند، تا به آن خواسته پاسخ داده باشند. علاوه بر این، میدانیم که شخص ابن مقفع، کتابچه مختصری هم نوشته که به روایت ابن ندیم و دیگران، مزدک نامک خوانده میشده است. این گونه، یادداشتهایی که توسط مترجمانی چون ابن مقفع و دیگران بر اصل خوذای نامگها افزوده گشتند، اصلیترین دست مایه طبری، حمزه اصفهانی، فردوسی، نظامالملک و سایرینی شد که بعدها درباره مزدک و مزدکیان مطالبی به رشته تحریر درآوردند. چیزی که برای اثبات این نکته به کار میآید، اختلافی است که در روایات دست چندم نظیر شاهنامه و تواریخ عربی وجود دارد. از این اختلافات میتوانیم نتیجه بگیریم که این نویسندگان فقط به منبع واحدی که خود صرفاً برگرفته از خوذای نامگ بوده باشد، دسترسی نداشتهاند، بلکه شماری از «منابع نخستین» در کار بودهاند که هر یک پارههایی از آن گونه اخبار شفاهی را نیز در بر داشتهاند.
░▒▓ علت سکوت منابع در مورد مزدک
▬ چرا کهنترین منابع تاریخی از ذکر نام و یاد مزدک طفره رفتهاند؟ و سکوت مورخانی چون مالالاس، آگاثیاس و پروکوپیوس در خصوص مزدک، چگونه قابل درک میشود؟
▬ اوتاکرکلیما حذف نام مزدک از این دسته منابع کهن را ناشی از یک رویکرد آگاهانه برای به تاریکی راندن آیینی بس خطرناک دانسته است: «آیین مانوی برای جامعه آن زمان به قدر تعالیم مزدک خطرناک شمرده نمیشد و درست به همین جهت لازم بود که مکتب مزدک کاملاً مسکوت گذاشته شود»، اما، چنین تعلیلی را نمیتوان به سادگی پذیرفت، زیرا، تقریباً، هیچ یک از وقایع نگاران سریانی و رومی و یونانی که نام بردیم، منطقاً چنان هواخواه دولت ساسانی نبودهاند که از روی حمیت یا علاقه، نام مزدک را عمداً محذوف بگذارند. چنین حدسی را حتی با مسامحه فراوان هم نمیتوان درباره قدیسی چون یوشع ستون نشین به کار بست که کواد را به عنوان «احیاکننده ارتداد منفور مغان» شدیداً مورد انتقاد قرار داده، و به عنوان یک مؤمن مسیحی، قاعدتاً از دین زرتشتی هم نفرت داشته است.
░▒▓ پس، علت سکوت منابع کهن چیست؟
▬ باید معترف بود که این پرسش یکی از دشوارترین و مبهمترین زوایای جنبش مزدکی است. زیرا، اساساً معلوم نیست که مزدک یک نام خاص بوده یا اسمی عام که بر پیروان یک فرقه اطلاق میشده است، و آیا در زمان مورخان قدیم این نام شهرتی داشته است یا نه. باید گفت که شکل اصیل واژه مزدک، به درستی معلوم نشده و در متون مختلف، به صور گونه گونی چون مزدک، مژدک، مژدک، مژدق، مزدق و مانند آنها درج گردیده است. در نتیجه، وجه اشتقاق واژه مزدک مشخص نیست و ما حتی نمیدانیم که بنیاد این واژه سامی است یا آریایی. شباهت آن با مزدا ممکن است که برخی را وسوسه کند که ربطی با نام خدای بزرگ ایرانیان - و به عنوان یک واژه تصغیری - در نظر آورند و از طرف دیگر، کاربرد معمول آن در کتب عربی با صفت زندیق میتواند برخی را بر آن دارد که شاید «مزدق» و «مزادقه» از روی الگوی «زندیق» و «زنادقه» برساخته شده یا این کلمه ریشه سامی دارد، اما، قریبترین احتمال آن است که مزدک با واژه مژده یا خبرخوش و پاداش هم ریشه بوده است و این نام، از لقب عام یک فرقه تدریجاً بر یک شخص خاص اطلاق شده است. چنین روندی در شیوه تاریخ نگاری کهن که همه رویدادها را بر مدار «اشخاص» میگرداند، نه بی سابقه است و نه غیرمنتظره، اما، نکته جالب توجه این است که با اشکال گونه گونی که واژه مزدک دارد، این نام برای هیچ یک از زبانهای هندواروپایی و سامی، تماماً غریبه نیست و در هر یک از آنها میتوان معنایی برای آن جست.
▬ به هر حال، منابع آشنایی با آیین مزدک (بیزانسی، سریانی، پهلوی، عربی و فارسی) اندک است و تقریباً، همه دشمن این دین به شمار میآیند. محض نمونه، مزدک نامگ (نامه مزدک)، اثری کوتاه به پهلوی که ابن مقفع آن را به عربی برگرداند، خطاکاریها و فریبکاری راهبر بدعت گذاران را نکوهش میکند. بخشهایی از این متن را نویسندگان مسلمان، از جمله ابوریحان بیرونی، نظامالملک، ابن بلخی و ابن اثیر در آثار خود آوردهاند. فردوسی نیز نسخهای از سرگذشت مزدک را به نظم درآورد. نسخهای که او [در شاهنامه] به جا گذاشت از یک منبع اشرافی در دوره ساسانی، خودای ـ نامگ (نامه خسروان) به پهلوی که اکنون، از میان رفته است، گرفته بود. شهرستانی، نویسنده الملل و النحل (قرن یازدهم تا دوازدهم)، اطلاعات بویژه مهمی درباره آموزه مزدک در اختیار ما قرار میدهد، چون احتمالاً، اطلاعات را از یک منبع مزدکی گرفته است. با این همه، اطلاعاتی که نویسندگان مسلمان دیگر، مانند طبری، ثعالبی و ابن ندیم فراهم آوردهاند، به همان اندازه مهم است. آیین مزدک را به منزله نهضتی دینی با میراثی عمدتاً مانوی یا به منزله بدعتی در دین زردشت تفسیر کردهاند. شماری از عناصر این دین با آیین مانی مشترک است، بویژه عناصر گنو سی که اندکی در آموزههای مزدک یافت میشود، اما، بی گمان این دین، خود را تفسیر دوبارهای از دین زردشت معرفی کرد.
▬ به هر حال، در زمان کواد، شخصی با نام مزدک و شهرتی که بعدها برای او ساختند، در دربار ساسانی وجود نداشته که از پیش خود بانی اندیشههایی انقلابی راجع به دین و اقتصاد و اجتماع بوده باشد. مطمئناً در صورتی که چنین شخصی وجود خارجی میداشت، آن دسته از مورخانی که خصم طبیعی دین و دولت ایرانیان بودند، از او یاد میکردند؛ یا لااقل بخشی از طعنهای خویش را متوجه او میساختند، اما، همچنان که در برخی گزارشهای تاریخی قید شده، فرقهای ملهم از کسی موسوم به زرتشت خرگان وجود داشته که آرای آن راجع به اشتراک زنان بر کواد مؤثر افتاده بوده است. اعضای این فرقه که در شرایط دشوار آخرین سده دولت ساسانی - خصوصاً در دوره اختناق انوشه روان تا ظهور اسلام - خویش را مژده آورد اصلاح و بهبودی میدانستند، به مرور ایام، مزدکیان لقب گرفتند و این نام بعدها به رهبر شهید آنان (ایندرازار، اندرزگر) اطلاق شد.
░▒▓ تعالیم و فرامین دینی مزدک
▬ آئین مزدک شاخهای از آئین مانی است. روش او را با توجه به دورهای که وی ظهور کرد باید مورد بررسی قرار داد. آئین مزدک نخستین دینی است که مسائل مربوط به اقتصاد و دین عمیقاً به هم پیوند خوردهاند. این ارتباط مربوط به شرایط زمانی دعوت مزدک است. دورهای که وی در آن زندگی میکند از اختلاف شدید طبقاتی رنج میبرد. ثروت در دست اعیان و اشراف است که تحت نفوذ روحانیون دینی زرتشت برای خود جایگاه ویژهای را در جامعه ایرانی رقم زدهاند و امتیازات فراوانی را به خود اختصاص دادهاند. تلاش مزدک برای بهبود اوضاع معیشتی مردم است که در این راستا در صدد کاهش اختلاف طبقاتی تا حذف کامل آن از جامعه میباشد. قیام وی علیه اشرافیگری و پایان دادن به سلطه پلید سرمایه داری در ایران آن زمان است.
░▒▓ تعالیم مزدک
▬ آنچه مسلم است و شواهد و دلایل تاریخی نشانگر آن است، آنکه با روی کار آمدن شاه قباد، جریان درست دینی یک جریان نیرومند در کشور و مزدک به هر عنوانی صاحب پر قدرتترین منصب دینی به شمار میرفت و در دربار ایران، بخصوص نزد شاه قباد از نفوذ فوقالعادهای برخوردار گردید. ظاهراً، شاه قباد که به یاری دوستش اخشونواز به سلطنت رسیده بود، به یک معنی خودش را دست نشانده اخشونواز میدید و عملاً هم باج گزار او بود، بیمیل نبود که از نفوذ مراکز قدرت سنتی کشور - اعم از سپهبدان و موبدان - بکاهد و احساس حقارتی که در برابر اخشونواز در دل داشت را با توسعه سلطه داخلیش جبران سازد. از میان برداشتن زر مهر سوخرا و، سپس، شاپور مهران اولین قدم او در تثبیت و تحکیم پایههای قدرتش و عملی کردن اجرای برنامههای اصلاحیاش بود. او که شاهی عدالت خواه و مردم دوست بود، از مزدک پشتیبانی کرد و او را به عنوان قدرتمندترین شخصیت دینی کشور مورد حمایت قرار داد و دستش را در انجام اقدامات اصلاحی باز گذاشت. مزدک موفق شد با حمایتی که قباد از او به عمل آورد، برنامههای اصلاحیاش را دنبال کند و با استفاده از فرمانهایی که از شاه میگرفت، مردم کشور را در راه دست یابی به عدالتی همه پسند به حرکت در آورد. در جامعه ایران که همیشه بخش اعظم مردمش عامی و دین چسب بودهاند، تعالیم دین چنان روح و فکر تودهها را مهار کرده بود، که مردم همیشه هر قدمی که میخواستند بردارند طبق یک حساب دقیق بر میداشتند، تا به معصیت نیفتند و آخرتشان را فدای آنچه روحانیون سرای سپنچی و دنیای فانی و زود گذر نام داده بودهاند، نکنند. این چیزی بود که روحانیت همیشه و در همه روز از بالای منبرها به عوام مردم تلقین میکرد و عوام را از قربانی کردن آخرت جاویدان به بهای خوشی زود گذر و فنا شونده بر حذر میداشت. عوام گرفتار چنین تلقینهایی حاضر بودهاند که همه چیز خود را بدهند و فرجام سعادتمند جاویدان را برای خودشان تأمین کنند و هر جا که قرار بوده میان دنیا و آخرت یکی بر گزینند، آخرت را بر دنیا ترجیح میدادند و از خیر دنیا میگذشتند. در جامعهای که چنین بینشی دارد فقط رهبرانی میتوانند تودهها را به دنبال خود بکشانند که فریباترین وعدههای اخروی را به آنها بدهند و آنها را با دلایل و براهین شرعی متقاعد سازند که راه ایشان تنها راهی است که به سوی بهشت جاویدان رهنمون میشود. جامعه ایرانی دوران قباد و مزدک نیز نمیتوانست از این امر مستثنی باشد. مزدک هیچ فکر تازه و ناشناختهای نیاورده بود. او یک مغ بود که سخن از خدا و زرتشت میگفت و هر چه میگفت مبتنی بر متون رایج دینی بود. او تعالیم زرتشت را برای تودهها تفسیر میکرد و راه رستگاری دنیوی و اخروی را فرا روی مردم مینهاد. منتهی تفسیر سنتی دین رسمی متفاوت بود و به گونهای بود که بخشی از بار ستمها را از دوش تودههای محروم بر میداشت و نوعی عدالت اجتماعی را در جامعه بر قرار میکرد.
░▒▓ خداشناسی مزدک
▬ مزدک بر روی دو نکته حساس انگشت نهاد و نهضتش را بر آن بنا نهاد: نخست آنکه جهان از آن خداست و مردم بندگان خدایند. خدا نعمتهایش را به جهان میفرستد تا همه بندگان بدون امتیازی از آن برخوردار گردند. خدا همان گونه که باران را از آسمان میفرستد و بر کوه و دشت و دره و کتزار و شوره زار میریزد، نعمتهایش را نیز برای همه بندگانش بدون توجه به عقیده و مرامشان میفرستد و چنین میخواهد که همه به طور مساوی از این نعمتها بهرهمند شوند. اگر کسانی با اعمال زور و مردم فریبی برخی از این نعمتها را به انحصار خودشان در آورده و دیگران را از آنها محروم کردهاند کارشان خلاف اراده خداست و باید از آن جلوگیری کنند و بر بندگان نیک اندیش است که جلوی زیادهرویها و زورگوییها را بگیرند و نگذارند که زورمندان با ستمگری شان هم مردم را در محرومیت نگه دارند، و هم خدا را از خود ناخشنود سازند. جلوگیری از ستم آنها کاری است که سودش هم به خود آنها میرسد، و هم به تودههای محروم، زیرا، از طرفی مانع ادامه گناهکاریهای آنها میشود و آنها را مجبور میسازد که به نیکوکاری روی آورند تا خدا را خشنود سازند، و هم مردم از زیر بار ستم بیرون میآمدند. این اصل ستم ناپذیری و مبارزه با ستم ریشه در تعالیم زرتشت داشت و همان اصلی را تشکیل میداد که ما آن را امر به معروف و نهی از منکر مینامیم. مزدک خدای خود را چنین تصور میکرد که بر تختی در عالم بالا نشسته است، چنان که خسرو در این عالم مینشیند و در حضورش چهار قوه تمیز و فهم و حافظه و سرور هستند، چنان که نزد خسرو چهار شخص، یعنی موبدان موبد و هیربدان هیربد و سپاهید و رامشگر حضور دارند. این چهار قوه، امور عالم را به واسطه هفت وزیر خویش میگردانند که عبارتاند از سالار (رئیس) و پیشکار (سرپرست) و بارور (باربر؟) و پروان (مأمور) و کاردان (کارشناس) و دستور (مشاور) و کودگ (غلام و خادم)، و این هفت تن در دایره دوازده تن روحانیان دور میزنند از این قرار: خواننده، دهنده، ستاننده، برنده، خورنده، دونده، خیزنده، کشنده، زننده، کننده، آینده، شونده و پاینده. در هر انسانی این چهار قوه مجتمع است و آن هفت و دوازده در عالم سفلی مسلط هستند. همچنان که در این نظام روحانی دیده میشود، دهقانان و لااقل مسؤول اداری ایشان - که واستریوشان سالار نامیده میشد - هیچ جایگاهی ندارند و این امر دیدگاه و خاستگاه کاملاً اشرافی مزدک را نشان میدهد. در نتیجه، منطقاً نمیتوانیم خیزش دهقانی ای را که مقارن مزدک در ایران به وجود آمد، تماماً به پای آموزههای او بنویسیم و مزدک را چون رهبر یک انقلاب دهقانی در نظر آوریم.
▬ معتقدات بنیادی خداشناسی مزدکی را میتوان چنین خلاصه کرد:
۱. اعتقاد به بنیادی که جدا از دوگانه انگاری زرتشتی یا مانوی نیست.
۲. باور داشتن به عناصر سهگانه که میتوان آن را با چهار عنصر یا پنج عنصر مانوی مقایسه کرد.
۳. اعتقاد به منزه بودن خدای بزرگ آن گونه که از فرض دو مدبر خیر و شر بر میآید.
۴. عقیده به عالم کبیر روحانی که در جهان خاکی مظهر کوچکی و آدمی مظهر کوچکتر آن است.
۵. اعتقاد به نیروی نمادی حروف، کلمات و اعداد که کلیدهای دانش و رستگاری هستند.
۶. عقیده به اینکه شناخت مکاشفهای ماهیت یا راز دین به دست آمد، تکلیف شرعی برداشته میشود و فرامین دینی معنی ظاهری خود را از دست میدهند. این اعتقادات، آیین مزدکی را آشکارا در شمار ادیان التقاطی درآورد که در سدههای نخستین مسیحی با آمیزهای از اندیشههای ایرانی، بابلی، سریانی و یونانی پدید آمده بود. مزدک عالم روحانی را بسان عالم زمینی دانسته و به خدای کرسی نشین در آسمان که ۴ نیروی تمیز، عقل، حافظه و سرور در خدمتش و ۷ وزیر بنامهای سالار، پیشکار، پلوان، کاردان، دستور و کودک اجراکننده اوامرش بودند اعتقاد داشت. دکتر باقری که از پژوهشگران پرآوازه ایران در خصوص ادیان پیش از اسلام میباشد، عقاید مزدک را بیشتر موشکافی میکند: مزدک انسانها را برابر میدانست و آنها را به برابری و درستی و برادری بین خود دعوت و نوع دوستی و مساعدت و تعاون و مهماننوازی و دوری جستن از تعلقات مادی و امور دنیوی را به هواداران خود سفارش میکرد. در آموزههای مزدک، حتی، رعایت حال جانوران نیز تأکید شده بود و مروت بر حیوانات عاملی برای افزوده شدن بر خیر درونی بشر تلقی میگردید. به دید مزدک خداوند روزی را برای هر کس برابر آفریده تا انسانها به گونه برابر از آن بهرهمند شوند؛ و در دراز مدت زیادهخواهی شماری باعث شده که غنی و تهی دست به وجود آید. مزدک مخالف وجود حرمسراها بود و به این باور داشت که، حتی، زنان اضافی را باید از ثروتمندان گرفت و به گونه برابر در میان توده مردم و فقرا داد تا در جهان برابری پدید آید. پایه و اساس تعالیم مزدک بر اصلاحات اجتماعی بود که میتوان آن را یک نوع مسلک اشتراکی دانست. در تعالیم وی، جنبه اجتماعی بیشتر از جنبه دینی و فلسفی مورد توجه بوده است. در نهضتی که مزدک در زمان قباد پدید آورد، یک رشته درخواستها و نظرهای اجتماعی دیده میشود. وی معتقد بود که موجب اختلاف بین مردم دو چیز است: یکی مال و خواسته، دیگری زن و برای فرو خواباندن تناقض و بیزاری و اختلاف، همه مردم باید از ثروت و همسر برخوردار باشند. همان طور که مردم از آب و آتش و باد به تساوی بهره میگیرند، باید از زن و مال نیز به بهره بگیرند. مهمترین جنبه تعالیم مزدک مردمگرایی او بوده است.
░▒▓ موضوع حقوق زن در تعالیم مزدک
▬ دومین اصل تعالیم مزدک آن بود که میگفت: خدا بندگانش را هم مرد آفریده، و هم زن و این دو در پیشگاه خدا تفاوتی ندارند. در اینجا بود که مزدک مسألهای را مطرح میکرد که برای تمام دنیای آن روز بسیار مترقی بود و آن موضوع حقوق زن بود. فقه اوستایی ساسانی تعدد زوجات را مشروع میدانست و هر مردی مجاز بود با توجه به قدرت مالیاش چندین زن بگیرد، اما، چون شمار زنان در جامعه محدود بود طبیعی است که در چنین وضعی آنان که در آمدهای ناچیزی داشتند از داشتن، حتی، یک زن محروم بمانند و نخستین نیاز فطریشان که نیاز جنسی بود بر آورده نشود. مزدک که منادی زدودن محرومیتها بود با رسم چند همسر گزینی به مخالفت بر خواست و شعار همه زنان برای همه مردان که معنای دیگرش هر مردی فقط یک زن بود را سر داد و اعلان کرد که حرمسرادارن باید درب حرمسراها را بگشایند و زنان اسیر شدهشان را آزاد سازند تا همگان بتوانند به زن دسترسی داشته باشند و کسی در محرومیت جنسی نماند. این نیز صورت دیگری از اجرای امر به معروف و نهی از منکر بود که در گاتای زرتشت بر آن تأکید رفته بود. اساس تعلیمات اجتماعی مزدک دو چیز است: برابری و دادگری. این دو شعار منعکسکننده تمایلات تودههای مردم آن زمان است که باعث پیشرفت کیش مزدکی شد. از ویژگیهای آئین مزدک تساوی حقوق و برابری اجتماعی است. این ویژگی تا دوره ظهور مزدک چندان در صورت آشکاری نداشته و رنگ بوی دینی نیز به خود نگرفته بود. باور مزدک بر آن بود که رزق و روزی در دست خداست و او ست که نعمتها را میآفریند و مردم تنها وظیفه دارند آنرا به صورت مساوی و عادلانه بین هم تقسیم کنند. وی به صراحت اعلام کرد هر آنچه از دارایی است مربوط به خداست و مردم حق تصرف در آنرا دارند و بدین شیوه سعی در ملغی کردن مالکیت سرمایه داران را داشت که به مردم تنگ گرفته بودند و از بخشش اموال خود به آنان مضایقه میکردند. این گفته مزدک گویای جهش فکری و انقلابی در روابط حاکم و محکوم جامعه طبقاتی ان دوره بود. وی خود و پیروانش را مأمور اجرای تقسیم عادلانه ثروت بین مردم عنوان میکرد. مزدک توسط قباد به قتل رسید اگر چه این پادشاه خود از پیروان مزدک بود، اما، بعد از زندانی شدن مجدداً به سلطنت نشست و این بار به تحریک اقوام و بستگانش که همگی جزو ثروتمندان بودند و همچنین، کینه مغهای زرتشتی که مزدک را خطری برای قدرت و منافع خود میدیند اقدام به کشتن مزدک و قتل عام مزدکیان نمود. آنچه که در بعضی از متون تاریخی در شرح اعتقادات مزدک گفته شده است از جمله ازدواج با محارم با در نظر گرفتن قداست و پاکی قیام وی قابل پذیرش نیست. میتوان چنین نتیجه گرفت اتهاماتی چنین در برخورد با آراء و اندیشههای وی از سوی مخالفان وی بوده که تبلیغ روحانیون زرتشتی نیز در بین آنان برای منحرف کردن اساس قیام وی بیتأثیر نبوده است.
░▒▓ اشتراک در زن و خواسته
▬ همه تواریخ کهن، اشتراک در اموال و نیز زنان را به عنوان برجستهترین آرمان درست دینان در شمار آوردهاند؛ مثلاً، در کتاب دینکرد متنی وجود دارد که «اشتراک در زن و خواسته» را از «احکام بدعت آمیز زرتشت فسایی» که «پیروانش دریست دین خوانده میشوند» میشمرد و تصریح میکند که این امر: «بدعتی است تا به دست آویز سرکوب دیوان آز و نیاز و رشک و کین و شهوت، مردم را در کام گیری از خواهشهای نفسانی آزاد گذارد». طبری نیز روایت کرده است که: این گروه میگفتند که خداوند روزی را در زمین آفریده است تا مردم آن را با هم برابر قسمت کنند، اما، مردم در آن به یکدیگر ستم کردن و اگر کسی خواسته و زن و کالای پیشتری داشته باشد در آن زیادتی حقی بیش از دیگران ندارد. از کارهایی که او مردم را به آن وامی داشت و در دیده ایشان میآراست و بر آن برمی انگیخت این بود که خواسته و خانواده مردم باید در دست همگان باشد و میگفت این از پارسایی و نیکوکاری است و خداوند آن را میپسندد و بهترین پاداشها را به آن میدهد. محور تعالیم مزدک بر روی این دو نقطه، یعنی، مال برای همه و زن برای همه قرار داشت. مزدک چنان کرد که همه مردم در مال و ملک و همسر و بنده و کنیز مساوی باشند و کسی را بر دیگری برتری نباشد. او ذبح حیوان را تحریم کرد و گفت که برای تغذیه بشر هر آنچه از زمین میروید و هر آنچه از جسم حیوان بیرون میآید، مثل تخم و شیر و کره و.... کفایت میکند. بر خلاف آن چه که مخالفان سنتی مزدک ادعا میکنند، مزدک نه منادی مرام اباحی بود نه دین اشتراکی داشت و نه قیام او یک قیام ضد دینی بود. او منادی عدالت اجتماعی مبتنی بر تعالیم زرتشت بود. او دین داری خدا شناس و درد شناس بود که میکوشید اراده خداوند را در جهان به اجرا در آورد و راه سعادت بندگان خدا را بگشاید. موفقیتی که تعالیم مزدک در جلب لایههایی از روحانیت زرتشتی و روشنفکران خاندانهای اشرافی به دست آورد، ناشی از همین امر بود. حیات بشر در تفکر مزدک هم سعادت دنیایی بود، و هم سعادت جاویدان اخروی که وسائلش را انسان میتوانست در این جهان فراهم سازد. بر خلاف مانی که میپنداشت، با زهد و دنیا ستیزی و دوری از لذتهای مادی و مهار زدن بر نیازهای جنسی و سختی کشی میتوان به خدا رسید، ولی، در تفکر مزدک، بر آوردن امیال نفسانی و شاد زیستن و از نعمتها بهرهمند شدن، وسیله پیمودن طریق کمال روحی تلقی میشد. با مطالعه عقاید مزدک متوجه میشویم که او عقیده داشت که فقر و محرومیت، انسان را به فساد میکشاند و بر آوردن نیازهای فطری سبب اصلاح او میگردد. شهرستانی مینویسد: «مزدک با جنگ و ستیز و کینه کشی مخالف بود و چون اینها به سبب زن و مال اتفاق میافتند، او زنان و اموال را مباح دانست و این دو نعمت را چون آب و آتش و چراگاه برای همگان اشتراکی کرد».
░▒▓ اشتراک زنان
▬ در کوشش برای فهم واقعیتهای مستتر در پس، این گونه روایات، باید به یک نکته بسیار مهم توجه کرد: به رغم سنت تاریخ نگاری کهن که همه رویدادها و دیگرگونیها را به اراده اشخاص ربط میدهد و نقش نامآوران را برجسته میکند، باید دانست که هیچ تحولی را نمیتوان بدون بستر و زمینه مناسب در عرصه اجتماع پدیدار ساخت. مسلماً امر اشتراک در زنان نیز از این معنا مستغنی نیست. به عبارت دیگر، به معیار باورهای اخلاقی کنونی، البته، شعار اشتراک در زنان امر مشئومی است و اگر امروز کسی چنین خواستهای را به پیش بکشد، با طعن و تخفیف مواجه خواهد شد؛ لیکن شواهد تاریخی مستدلی در دست است که نشان میدهد در دوره ساسانی چنین شعاری را - همچون امروز - با اشمئزاز مطلق بدرقه نمیکردهاند. به واقع، از دیرباز در جامعه مزدیسنان اشکالی از به اشتراک نهادن زنان، چون سنتی دینی مورد اهتمام بود. بارزترین و مشهورترین این شکلها، ازدواج محارم یا خویتوده بود. بر اساس این رسم که جزء سنتهای فوقالعاده مستحسن مزدیسنان محسوب میشد، دختران و خواهران میتوانستند زنان عقدی پدران و برادران خویش باشند. گذشته از خویتوده، مرد به دین موظف بود تا به عنوان یک عمل خیر، حتی زن خویش را به هم کیش مستمند خویش بسپارد یا بهایی معادل یک زن را به او پرداخت کند. علاوه بر این، مرد میتوانست اختیار زن رسمی خویش را بر عهده خود او وانهد و چنین زنی میتوانست به اختیار خود، به مرد دیگری شوهر کند. همچنین، در معادشناسی مزدیسنان آمده است که پس از ظهور موعود نهایی یا سوشیانت و غلبه قطعی بر اهریمن، مردم به سن پانزده درمی آیند و «چون زن و مردی به یکدیگر متمایل گردند، بدون برگزاری مراسمی با همدیگر گرد میآیند». این همه نشان میدهد که برای مزدیسنان، انتقال نسب از پشت مادر و اشتراک زن (بدون انتقال تخمه)، امری معمول و فراهم بوده است و البته، که در چنین بستری، طرح شعار اشتراک زنان به قدر امروز نمیتوانست مایه حیرت باشد.
░▒▓ قرابت آیین مزدکی و کیش مانی
▬ در بیشتر منابع شرقی و غربی، به قرابت میان آیین مزدکی و کیش مانی اشاره رفته است: مالالاس، بنیان گذار این آیین، یعنی بوندس، را یک مانوی مرتد شده خوانده و شهرستانی نیز بر این معنا تصریح دارد که مبنای اندیشههای مزدکی بر دیانت مانی منطبق است. به علاوه، کریستنسن آیین مزدکی را اصلاحی در کیش مانی دانسته است. ریچارد فرای نیز آن را شاخه اجتماعی و اقتصادی کیش مانی میخواند و پیگولوسکایا هم مجدانه بر هماهنگی میان باورهای مانوی و مزدکی اصرار میورزد. اساس این گفتهها بر تشابه میان برخی باورها یا رفتارهای مزدکی و مانوی است: مزدک، به مانند مانی، کلام را از جنگ میان نور و ظلمت میآغازد و مقصد نهایی در تکامل را نجات ذرات نور میداند که با ذرات ظلمت درآمیخته شدهاند. علاوه بر این شواهد تاریخی نشان میدهند که مزدکیان به مانند مانویان، اهل زهد و ترک و تزکیه بودهاند؛ مثلاً، آنان از خوردن گوشت منع شده و اجازه کشتن هیچ حیوانی را نداشتهاند.
▬ بررسی اندیشههای مزدکیان و سنجیدن آن با اندیشههای مانویان میتوان دریافت که این دو مکتب خاستگاههای بسیار نزدیک داشتهاند. «بسیاری از افکار مزدک ملهم از مکتب مانویت بوده. برخی از تاریخ پژوهان نیز جنبش مزدک را ادامه راه مانی دانستهاند». ولی، تفاوتهایی نیز میان آیین تازه با آنچه مانی آنرا تبلیغ میکرد وجود داشت. بر پایهی ایدئولوژی مزدک، «تمامی مردم یکسان آفریده شده و همه باید از مساوات در زندگی برخوردار باشند. بنا بر این، مال و، حتی، زن هر یک بایستی مشترک بین همه مردم باشد. زهد و پارسایی، پرهیز از غذای حیوانی و محترم شمردن حیات حیوانات از دیگر جنبههای آموزشی مزدکیان بود. او در اشاعه عقاید و اصول دین خود نیرنگی جدید به کار برد، به این ترتیب، که زیر آتشکده زیرزمینی بنا کرد و در آنجا تا بالای آتشکده لولهای قرار داد و به دستیاری یک نفر از معتمدین خویش که در زیر زمین نشانده بود، مدعی شد که من با این عنصر مقدس مکالمه میکنم و با او صحبت دارم چنانکه در حضور پادشاه این حیله را با کمال موفقیت انجام داد و در نتیجه، قباد جلب نظرات او شده و در سلک مریدان او در آمد». مزدک با هوشمندی، تجربهی مانی را در جنبش خود به کار گرفت و برای آنکه بخش بزرگتری از تودهها را به سوی خود بکشاند، کار را بر پیروان آسانتر گرفت. پیشوایان آیین مزدک در عمل دیدند که «مردمان عادی نمیتوانند از میل و رغبت به لذات و برخورداریهای مادی از قبیل کسب ثروت و تملک زنان رهایی یابند مگر آنکه بتوانند این امیال خود را به آزادی و بلامانع اقناع کنند.
▬ بر اساس دستورات مزدک هیچ کس حق داشتن خواسته و مال و زن بیشتر از سایر همنوعان خود ندارد، پس، باید از توانگران گرفت و به تهیدستان داد تا بدین وسیله مساوات را دوباره در جهان برقرار نمود. زن و خواسته باید مانند آب و آتش و مراتع در دسترس همگان بالاشتراک قرار گیرد، این عمل خیری است که خداوند فرموده و نزد او اجر و پاداش عظیم دارد. ناگفته پیداست که گسترش چنین اندیشههایی در میان تودهها چه آشوبی بر پا میکند. گویی طوفانی که مانی به پا کرده بود فرو نشستن نداشت. اندیشههایی نابودکننده که یکی از مریدان مانی با اندک دستکاری به جامعه عرضه میکرد، موجی تازه از آشوب، بیبند و باری و بیقانونی در پی داشت. در پی فتنهی تازه، «حجاب و حفاظ و ادب مرتفع گشت، قومی پدید آمدند که نه معتقد به شرف، هنر و عمل و نه ضیاع موروث و نه غم حسب و نسب و نه حرفت و صنعت. فارغ از هر اندیشه، خالی از هر پیشه، مستعد برای شریری. به انحاء اکاذیب و افترا پرداخته از آن تعیش ساخته، به جمال حال رسیده و مال یافته. پس، در هر حال دست تطاول دراز گشته، شورشیان داخل خانههای نجیبان و بزرگان میشدند و دست به غارت اموال و تصرف زنان میزدند و در گوشه و کنار، املاک و اراضی را تملیک گرفته ویران میکردند، زیرا، که این نود دولتان از کار خلاف خوفی نداشتند». ویژگی برجستهی آن دوران که مزدکیان را در گستراندن هر چه بیشتر اندیشههایشان یاری داد، اختلاف سخت دربار و روحانیون زرتشتی بود. «در این زمان خودخواهی مغان به حد خودسری دینی رسیده بود. چنین وضعی به هیچ وجه به اصالت آئین زرتشت تعلق نداشت. قباد وجود مرد زبان آوری چون مزدک را که بنا بر ایدئولوژی خاص خود هواخواهان بسیاری از مردم داشت مغتنم شمرده بر آن شد که به دست وی تعدیلی در ثروت عمومی و دفع طبقات به عمل آورد و به اصلاحات اجتماعی بپردازد، اما، چون این اقدامات اصلاحی برای جامعه آن روز ایران بسیار زودرس بود در مقابل، نفوذ موبدان و اشراف محکوم به شکست گردید».
░▒▓ تشابه ثنویت مزدکی با دوگانگی مانوی
▬ عقاید مزدک بر دوگانگی مانوی استوار است: روشنائی دانا و تاریکی نادان، به عبارت دیگر، نیکی با عقل و بدی جاهل، این دو نیرو با هم در نبردند و چون روشنائی داناست سرانجام، پیروز خواهد شد. وظیفه انسان مبارزه با بدی و کمک به روشنائی در نبرد او با تاریکی است. اهمیت مزدک در تبلیغ این فلسفه نیست، بلکه درخشش و فروغ او در به کار بستن این فلسفه در زندگی روزانه و اجتماعی مردم است که به آن روح وزندگی میبخشد. کریستنسن میگوید:... درست دین که شریعت بوندس زردشت (فسائی) و مزدک باشد در واقع، اصلاحی در کیش مانی محسوب میشده است و مثل کیش مانی این آیین هم آغاز کلام را بحث در روابط اصلین قدیمین، یعنی، نور و ظلمت، قرار میداد. تفاوت آن با عقائد مانی در این بود که میگفت حرکات ظلمت، ارادی و از روی علم قبلی نبوده، بلکه علی العمیاء بر حسب صدفه و اتفاق جنبشی داشته است بر خلاف اصل نور که حرکاتش ارادی است، بنا بر این، اختلاط و آمیزش تیرگی و روشنایی که عالم محسوس مادی از آن پیدا شده، بر خلاف تعالیم مانی، نتیجه نقشه و طرح مقدمی نبوده و بر حسب تصادف وجود یافته است. پس، در آیین مزدک برتری نور خیلی بیش از کیش مانی مؤکد بوده است.
░▒▓ تفاوت آیینهای مزدکی و مانوی
▬ اما با وجود این همانندیها که میان آیینهای مزدکی و مانوی دیده میشود، هم تراز دانستنشان گمراهکننده است؛ زیرا، یک اصل اساسی در آن دو بس متفاوت مینماید: مانی نور را در این جهان اسیر ظلمت میدانست و معتقد بود که حرکات اهریمن آگاهانه است؛ حال آن که مزدکیان میاندیشیدند که نور بر ظلمت غالب آمده و حرکات اهریمن نیز از روی علم قبلی یا ارادی نبوده است. مهمترین منبعی که ما را از عقاید مزدکیان مطلع میسازد، روایت شهرستانی در کتاب الملل و النحل است. او مینویسد: قول مزدکیه موافق قول اکثر مانویه است: در کونین و اصلین. الا آن که مزدک گوید که افعال نور به قصد و اختیار است و افعال ظلمت به خبط و اتفاق، و نور دانای صاحب حس است و ظلمت جاهل نابینا است، و مزاج بر خبط و اتفاق است، نه به قصد و اختیار، و خلاص نور از ظلمت هم به خبط و اتفاق است نه به اختیار، و مزدک مردم را از دشمنی و کارزار کردن و نزاع کردن با هم منع میکرد و چون بیشتر نزاع مردم به سبب مال و زنان بود، زنان را حلال گردانید و اموال را مباح کرد و تمام مردم را در مالها و زنان شریک ساخت، چنان که در آب و آتش و علف شریک میباشند. این گونه، هرچند سرآغاز مباحث کلامی مزدکیان مشابه مانویان است و با بحث رسالت آدمی در نجات ذرات نور از چنگال تاریکی شروع میشود، لیکن مزدکیان بر خلاف مانویان، با همان خوش بینی ای به این امر مینگریستند که اساس دین زرتشت بر آن نهاده شده بود.
▬ در نتیجه، اگر چه مانند مانویان، به زهد تمایل داشتند، اما، از آن جا که نوع نگاهشان به جنگ نور و ظلمت فرق میکرد، نجات این جهانی را ممکن میدانستند. درست به همین دلیل بود که باورهای مزدکی عاقبت صبغهای اجتماعی یافتند، درحالیکه مانی گری در حوزه نجات فردی باقی ماند: «به عقیده مزدک چون علت اصلی کینه و ناسازگاری، نابرابری مردمان است، پس، باید ناچار عدم مساوات را از میان برداشت، تا کینه و نفاق نیز از جهان رخ بر بندد». همچنین، باید دانست که پرهیز از خوردن گوشت را نمیتوان شاهدی بر وجود همانندی میان دین مانوی و آیین مزدکی دانست یا آن را مغایر با تعالیم زرتشت دانست، زیرا، پرهیز از خوردن گوشت حیوانات، در میان مزدیسنان سنتی سابقهای کهن دارد؛ مثلاً، موبدی چون آذرباد مهراسپندان که به دینی ثنوی را مدیون او میدانند، در اندرزنامه خود سفارش کرده که: از گوشت گاوان و گوسفندان خوردن، سخت پرهیز کنید کهتان ایدر (در این جهان) و آن جا (آن جهان) آمار سخت بازخواست سخت) بود.
▬ به سخنی دیگر، هر چند اگر قضاوت بر ظاهر شود، آموزههای مزدک همانند باورهای مانوی مینماید، لیکن مبنای نگرش آن بس تفاوت دارد: دیانت مانی در نجات ذرات نور از چنگ ذرات ظلمت، به ریاضت فردی تکیه میکرد، درحالیکه نوع نگاه مزدکی، به آسانی متوجه نجات جمعی هم میشد. بنا بر این، هم تراز نمایاندن دینهای مانی و مزدک، ساده کردن بیش از اندازه موضوع است: مزدک یک اصلاح طلب در درون جامعه موبدان بود و میخواست تا در چارچوب دین کهن ایرانی، مردم را به سوی چیزی بخواند که معتقد بود واقعیت دین زرتشت است. لذا، خطاست اگر گمان کنیم که آیین مزدکی تداوم دیانت مانی بوده است.
منابع :
1- کتاب مختصری درباره تاریخ مزدک ،نویسنده پرتو علوی ، نشر اندیشه، ۱۳۵۴
2- پژوهشی تقریبا روشنگر در تاریکی تاریخ معمایی ایران ، نویسنده: خسرو خسروی
آیین مزدک که به خرم («شاد» و «خوش») یا درستدین نیز شهره است، در دوره حکومت قباد اول (۴۸۸-۵۳۱ م.)، شاه ساسانی، در ایران شکوفا شد. نام این دین برگرفته از نام مزدک، بنیادگذار آن است. مفاهیم اجتماعی آیین مزدک مهم است، بویژه به این خاطر که اغلب میاندیشند شکل آغازین و شرقی سوسیالیسم و کمونیسم را داشته است، اما، این یک مبالغه است که میخواهد آیین مزدک را به یک نهضت اساساً اجتماعی تقلیل دهد.
░▒▓ مؤسس آیین مزدک
▬ بنا به گفته کریستنسن ایران شناس دانمارکی، آئین مزدک یکی از شاخههای دین مانی است که در رم و در روزگار دیوکلسین (۳۰۰ م.) به وجود آمد. پایه گذار این آئین شخصی به نام زرتشت فرزند خرکان بوده که بوندوس نیز نامیده میشده است. پیروان این آئین خود را درست دینان مینامیدند. آوازه پیروان زرتشت خرکان دو قرن بعد بلندتر شد. به گفته همین ایران شناس خرکان از مردم فسا (فارس) بوده و همو است که مؤسس آئین مزدک بوده است. زرتشت حامی مزدک بوده است. محققان زادگاه مزدک را شهر پسا یا فسا میدانند. زرتشت حامی مزدک در خوذای نامک نیز مسطور است.
░▒▓ ظهور آیین مزدک
▬ دین مزدک را اشتقاقی از مانویت دانستهاند. مزدک در عهد قباد پدر انوشیروان مدعی نوعی رهبری دینی شد و قباد در ابتدا از روی عقیده و علاقه یا به عنوان یک نقشه سیاسی برای کوباندن طبقه اشراف و روحانیون زردشتی به او گروید و کار مزدک سخت بالا گرفت، ولی به فاصله اندکی در همان زمان قباد به دستیاری فرزندش انوشیروان یا در زمان سلطنت خود انوشیروان مزدکیان قتل عام شدند و از آن پس، به صورت یک فرقه سری در آمدند. مزدکیان در دوره اسلام نیز لااقل تا دو سه قرن وجود داشتهاند. در دوره اسلام نهضتهای ایرانی ضد خلافت و احیاناً ضد اسلامی را غالباً مزدکیان رهبری میکردهاند. به همین جهت زردشتیان با آنها همراهی نکرده، با مسلمین علیه آنها همکاری میکردند. میگویند بانی اصلی آیین مزدکی مردی زردشت نام از اهل فسای شیراز بود و به نوعی مانویت دعوت میکرد مخالف کیش رسمی مانوی. این مرد دعوت خود را در روم ظاهر کرد و، سپس، به ایران سفر کرد و به دعوت پرداخت. در روم این شخص به نام «بوندس» معروف بوده است. کریستنسن پس از ذکر مطلب بالا میگوید: «بنا بر این، دین مزدک همان آیین» درست دیناست که «بوندس» انتشار داد.
░▒▓ از درست دینی تا اشموغی
▬ طبری در تاریخ مشهور خود موسوم به الرسل و الملوک، از «زراذشت پسر خرگان» نام میبرد که آیینی نوین بنا نهاد و مزدک مروج آیین او بود: چون پادشاهی بر خسرو استوار شد آیین مردی دو روی را که از مردم پسا بود و زراذشت پسر خرگان نام داشت از میان برداشت. این آیین بدعتی بود در کیش مجوس و مردم در این بدعت از او پیروی کردند و کار او بالا گرفت. از کسانی که مردم را به این آیین همی خواند یکی بود از مردم مذریه، به نام مزدک پسر بامداد. مالالاس هم از یک مانوی مرتد شده به نام بوندس یاد کرده که دو قرنی پیش از مزدک، در حوالی سال ۳۰۰ میلادی در روم ظهور کرد و، سپس، به ایران آمد و تعالیم خویش را که «درست دینی» نامیده میشد، بگسترد. «درست دینی» دقیقاً همان عنوانی است که همواره مزدکیان آیین خود را با آن میخواندند و در زبان پهلوی به معنای کیش عدل و برابری است. در کتاب دینکرد نیز از «احکام بدعت آمیز زرتشت فسایی» که «پیروانش را دریست دین میخوانند»، به گونهای جداگانه از «آیین مزدک» یاد شده است؛ و بالاخره، مسکویه نیز از «زرادشت الثانی» یاد کرده که انوشه روان پیروان او و مزدکیان را با هم سرکوب کرد. کریستنسن، از مجموع این روایات، که جملگی نشان میدهند مؤسس آیین مزدکی کسی مقدم بر مزدک پسر بامداد بوده، نتیجه گرفته که «بوندس» و «زراذشت پسر خرگان» هر دو به یک شخص اشارت دارند و: «فرقه مورد بحث ما یکی از شعب مانویه بوده که قریب دو قرن قبل از مزدک در کشور روم تاسیس یافته و مؤسس آن یک نفر ایرانی، زرتشت نام پسر خرگان از مردم پسا بوده است». به سخنی دیگر، طبری سهواً آن «زراذشت» را هم عصر با انوشه روان دانسته است و اندیشههایی که بعدها با نام مزدک شهره شدند، به واقع حدود دویست سال قبل از آن، با نام درست دینی و توسط زرتشت پسر خرگان - که شاید بوندس لقب او بوده- پدیدار گشته بودند. با آنچه از شیوه تاریخ نگاری کهن میدانیم، «سهو» طبری محل اعجاب نیست؛ اما، این که اندیشههای مرتدانه ای چون تعالیم زرتشت پسر خرگان توانسته بودند علی رغم نابردباری دستگاه دینی موبدان، چنان دوامی داشته باشند، البته، حیرت آور است. حتی اگر مانند کریستنسن معتقد باشیم: «زرتشت {پسر خرگان} پیشوایی بوده که دعوات او فقط جنبه نظری داشته است»، باز هم ماندگاری آن تعالیم نظری در ذیل سایه سنگین تعصب دینی موبدان، بس پرسش برانگیز است. به عبارت دیگر، وقتی میدانیم «روحانیان زرتشتی بسیار متعصب بودند و هیچ دیانتی را در داخل کشور تجویز نمیکردند» و در مواجهه با دگرکیشان، هیچ گونه مماشاتی روا نمیداشتند، پس، میتوان پرسید که چگونه اندیشههای زرتشت پسر خرگان چندان تاب آوردند که در درون بلندپایگان دستگاه دینی، کسانی چون مزدک را همراه خویش ساختند؟
░▒▓ طعن و نفرین مخالفان جامعه مزدیسنی در منابع دینی زرتشتی
▬ با مراجعه به منابع دینی زرتشتی، درک بهتری از اهمیت این نکته ممکن میشود: در این کتب ما مکرراً با طعن و نفرین مخالفان جامعه مزدیسنی مواجه میشویم. دسته بزرگی از اینان با عنوان دیویسنان، مشخص میشوند. از قرار اینان کسانی بودند که رسالت زرتشت را از بنیاد قبول نداشتهاند و نیایشهای آنان متوجه اهریمن هم بوده است، اما، علاوه بر دیویسنان، دستهای و «جدا راهان» اطلاق شده است. آنان کسانی بودند که خویش را پیرو زرتشت دانسته و اوستا را میخواندهاند، اما، قایل به تفسیر و تأویل خاصی از آن بودهاند. بیست فصل نخست از کتاب سوم دینکرد درباره پرسش و پاسخ میان اشموغان مختلف با موبد سنت پرست است. دینکرد، درست دینان یا پیروان زرتشت خرگان را «اشموغان اشموغ» یا بدترین بدعت گذاران شمرده که با نام و در لفاف دین مزدیسنی، تفسیر خاص خویش را رواج میدادند. منصور شکی با استناد به این نکات و ذکر شواهدی از منش بدون مدارای موبدان زرتشتی در دوره ساسانی، نتیجه گرفته که: «قدر مسلم این است که با تمام کوششی که دولتمردان و موبدان ساسانی در برانداختن دگراندیشی نمودند، جداراهان در نهان و آشکار با گذشت زمان هرچه بیشتر نیرو گرفتند، تا آن جا که به رهبری مزدک بامدادان در شورشی پرشکوه پیشوایی دیانت را به دست گرفتند و به نوآوریهای خود مشروعیت بخشیدند»، اما، باید توجه داشت که اطلاق صفاتی چون «اشموغان اشموغ» به درست دینان در کتاب دینکرد - که در دوره اسلامی نوشته شده - لزوماً به معنای وجود همین برخورد با درست دینی در فاصله زمانی میان زرتشت خرگان و مزدک نیست. به سخن دیگر، به نظرمی رسد که آرای زرتشت خرگان از همان ابتدا مظهر اشموغی یا بدعت گذاری شمرده نمیشدند وگرنه چگونه ممکن بود که چنین اندیشههایی توسط یک روحانی درباری به شاه ساسانی عرضه شده و این یک نیز، آنها را رسماً پذیرفته و مجدانه ترویج کرده باشد؟ این گونه باید پذیرفت که آیین زرتشت خرگان به نحوی در درون جامعه مزدیسنی تحمل میشده تا آن گاه که در نتیجه، فتنههای دوره مزدکی، این آیین به بدترین انواع بدعت گذاری مبدل گشت، اما، چنین چیزی، با آنچه از نابردباری موبدان میدانیم، چگونه قابل قبول تواند بود؟پاسخ را باید در تمرکز دستگاه دینی زرتشتی بر «درست رفتاری» دید: «وقتی ملک و دین با هم همپشت و همداستان باشند، تنها به جای آوردن درست اعمال دینی وسیله تمیز مؤمن از کافر است، نه داشتن ایمان درست». این گونه، از چشم موبد متعصب و دولتی زرتشتی، کافر کسی بود که از آنچه او «رفتار درست» میدانست، دست میکشید و به آیینهایی چون مسیحیت میگروید؛ این اعمال در چشم او هنجارهای کهن جامعه را سست میگردانید و استیلای بی گفت و گوی موبدان را در مخاطره میافکند. بیهوده نیست که به روایت سرگذشت نامههای سریانی، این موبدان مسیحیان را وادار به انجام «اعمال درست»، نظیر ستایش خورشید میکردهاند. آنچه ما را مجاب میکند تا وجود نحلهها و گرایشهای نظری گوناگون در درون زرتشتی گری رسمی دوره ساسانی را بپذیریم، این واقعیت است که اصلیترین متن دینی زرتشتیان - یعنی اوستا - بس غامض و تأویل بردار بود. امروزه، گواهیهای فراوانی در دست است که نشان میدهند در دوره ساسانی اساساً سرودههای زرتشت یا گاهان برای موبدان فهمیدنی نبود و پارههای دیگر اوستا نیز به دلیل فراموش شدن رموز زبان آن، چنان که باید درک نمیشد. روشن است که این وضع، از هر حیث مساعدکننده بروز انواع و اقسام تفسیرها و تأویلها بود، اما، از این تفسیر و تأویلها، آنها که اساس دین و دولت را در مخاطره نمیانداختند، در درون مجامع موبدی پذیرفته شده و مابقی طرد میگشتند.
░▒▓ سخن نظامالملک
▬ روایت نظامالملک از اظهارنظر موبدان راجع به سخنان مزدک، شاهدی است بر رواج تفاسیر گوناگون از اوستا: در زند و اوستا سخنها هست که هر سخن ده معنا دارد و هر موبدی و دانایی را در او قولی و تفسیری دیگر است، ممکن باشد که او آن قول را تفسیر نیکوتر و عبارتی خوشتر سازد. بر این منوال، به نظر میرسد که در دوره ساسانی - بویژه در انتهای آن، یعنی هنگامی که اندیشههای فلسفی گوناگون و باورهای دینی متفاوت در ایران زمین رخنه یافته بودند - روحانیان ایرانی به دلیل ناتوانی از فهم زبان اوستایی، درگیر تفاسیر گوناگونی بودند که با الهام از مکاتب بیگانه از متن اوستا به عمل میآمد. این موبدان که به دلیل بهرهمندی از حمایت دولتی، چندان مقید به مناظرات کلامی نبودند، تمام توجه خویش را به درست رفتاری مردمان معطوف کرده و ناگزیر از مماشات با تفاسیر گوناگونی بودند که از زند و اوستا میشد. در نتیجه، فرد ایرانی میتوانست در عین «درست رفتاری»، پارهای باورهای خاص را در «حوزه اندیشه» بپروراند و به آنها دل ببندد. این امر، دلیل پدیداری فرقههای نظری گوناگونی در دل زرتشتی گری ساسانی بود که برخی از آنها تا پس از اسلام هم ماندگاری یافتند. اگر چه از برخی از این فرقهها - نظیر کیومرثیه و زروانیه - که شهرستانی در کتاب خود یاد کرده تقریباً، هیچ ردی در تاریخ برجا نمانده است، لیکن میتوان مطمئن بود که چنین فرقههایی در درون زرتشتی گری ساسانی وجود داشتهاند.
░▒▓ رمز ماندگاری تعالیم نظری زرتشت خرگان
▬ این گونه، میتوان رمز ماندگاری «تعالیم نظری» زرتشت خرگان را تا آن گاه که کواد و مزدک جنبههای عملی آن را به پیش نکشیده بودند، درک کرد: نه زرتشت خرگان و نه مزدکیان، مدعی یک رسالت نو یا متحول کردن اساس باورهای مزدیسنی نبودند. این هر دو، بر آن بودند که معنای درست تری از «زند و اوستا» به میان نهادهاند و این ادعا نیز در نتیجه، فراموش شدن زبان اوستایی، چیز جدیدی در جامعه موبدان نبود. جالب توجه است که خواجه نظامالملک هم در روایت خویش، همین نکته را به روشنی بازنموده است: مزدک گفت: مرا فرستادهاند تا دین زردشت تازه گردانم که خلق معنای زندواستا را فراموش کردهاند و فرمانهای یزدان نه چنان میگزارند که زردشت آورده است... ملک گفت: ای بزرگان و موبدان، در این معنا چه گویید؟ گفتند: اول چیز آن است که ما را هم بدین ما و کتاب ما میخواند و زردشت را خلاف نمیکند و... بی تردید تا این جای کار عکسالعملی ایجاد نمیکرد؛ اما، آن هنگام که از این تعالیم نظری نتایج عملی ظهور کرد و کار بر مدار هتک و طرد اشراف و بزرگان گردید، درست دینی نمونه تمام عیار بددینی و اشموغی شد و البته، دوران مدارا به پایان رسید.
░▒▓ منابع آشنایی با آیین مزدک
▬ با دست مایههای تاریخی ای که بس تنکاند، کشف احوال مزدک و مزدکیان، دشوار است و از آن بیشتر، درک این دشواری را همین بس که تا حدود چهار سده پس از خیزش مزدکی، در تمام متون شرقی و غربی تقریباً، هیچ نامی از مزدک برده نشده، و طرفهتر آن که همه اخباری که از مزدکی گری در مکتوبات قدیم هست، میتوان در یکی دو صفحه فرا هم آورد؛ که بی گمان این امر در قیاس با کثرت نسبی منابع کهنی که از احوال مانی و اطوار مانویان سخنها راندهاند، بسیار عجیب است. در تمام آن چهار سده سکوت مرموز، مطالبی که قابل اطلاق بر مزدکی گری است، به اشاراتی کوتاه در معدودی کتاب و رساله منحصر میشود: کهنتر از همه، رساله یوشع ستون نشین است که از فرقهای به نام «زردشتگان» یاد میکند که شاه ساسانی، کواد (متوفی به ۵۳۱ م). تعالیم آنان را «احیا کرد» و تحت تأثیر آن، قوانینی نوپدید درباره ازدواج نهاد، چندان که «به هر مردی و آگاثیاس هم در رسالههای خود از اشتراک زنان، به عنوان یکی از بدعتهایی که کواد نهاد یاد کردهاند، اما، برخلاف یوشع ستون نشین، هیچ اشارهای به مبنای دینی این بدعت، یا ملهم شدن کواد از فرقهای خاص ندارند. از میان این دو، سکوت آگاثیاس راجع به مزدک اهمیت بیشتری دارد، زیرا، این مورخ تأکید ورزیده که آگاهیهای خویش را از بایگانی سلطنتی ساسانیان برگرفته است. بالاخره، آخرین مورخ از این دسته، مالالاس است. او از شخصی مانوی به نام بوندس یاد میکند که در حوالی ۳۰۰ میلادی (حدود دویست سال پیش از مزدکی گری) به سرزمین روم پدیدار شد و «نسبت به احکام مانی بی اعتنا بود» و احکام تازهای از خود عرضه کرد و چنین آموخت که «خدای خیر با خدای شر نبرد کرد و او را مغلوب نمود، لذا، پرستش غالب واجب است». به روایت مالالاس، این بوندس به ایران آمد و تعالیم خویش را که «درست دینی» نامیده میشد، بگسترد؛ بعدها در زمان کواد، شخصی به نام ایندرازار به ریاست مانویان رسید و چون در گسترش آیین خویش موفق شد، شاه ساسانی او و همراهانش را بکشت. همچنان که پیداست، این دسته از مورخان که زمان زندگیشان تقریباً، یا دقیقاً با رخدادهای دوره مزدکی مقارن است، هیچ گونه یادی از شخصی با نام مزدک - یا آیین مزدکی - نکردهاند، بلکه بیشتر گزارشهای آنان بر فرقه زردشتگان، درست دینی، نوعی اباحه گری و آموزگاری به نام بوندس - که مدتها پیش از کواد و جنبش مزدکی میزیسته - دلالت دارد.
▬ باری، نام مزدک و مزدکیان تنها در منابعی که در دوره اسلامی نوشته شدهاند، به آشکارگی در میان میافتد و این امر لاجرم میتواند تردیدی در واقع، ی یا تاریخی بودن مزدک بیافریند. با این همه، توصیف پر رنگی که از احوال مزدک در منابع نوشته شده در دوره اسلامی هست، پذیرش این گمان را که مزدک شخصیتی تماماً افسانهای باشد، دشوار میسازد. این گونه منابع، خود بر دو دستهاند: یکی متون دینی زرتشتی و دیگری تواریخ عربی.
░▒▓ مزدکیان در متون دینی زرتشتی
▬ در متون دینی زرتشتی که (عمدتاً در دوره پس از اسلام نوشته یا بازنوشته) شدهاند، اشاراتی هرچند بسیار کوتاه و بریده، به نام مزدک به عنوان یک «بددین» وجود دارد. در تفسیر پهلوی وندیداد (زند وندیداد)، ضمن شرح بند چهارم از فرگرد نوزدهم، مزدک را نمونه کسانی شمرده است که «مردم را از خوردن بازمی دارند»، که از قرار اشارهای است به زهدورزی مزدکیان. نیز در کتاب زندوهومن یسن از «مزدک ناپاک، پسر ماهداذ ناپاک، که دشمن دین است»، سخن رفته است. دینکرد هم مزدک را در شمار «بی دینان و بی دینترین بی دینان» آورده است.
░▒▓ مزدکیان در تواریخ عربی
▬ اما بیشترین شرح و بسط از احوال مزدک و مزدکیان در تواریخ نویسندگان دوره اسلامی - چون طبری، ثعالبی، ابن قتیبه، مسعودی، یعقوبی، حمزه اصفهانی، ابن مسکویه، ابوریحان بیرونی، ابن بلخی، بلعمی، فردوسی و خواجه نظام نظامالملک - به چشم میخورد. بر اساس مندرجات این منابع: «مزدک، فرزند بامداد، اهریمنی بود آدمی روی که در هنگام یکی از قحطسالیها، آتش فتنه برافروخت». «قوانینی که این مزدک نهاد، بعضی با آیین زرتشت موافق بود و برخی جنبه بدعت داشت»؛ اما، او خود معتقد بود که «خلق معنای زند و اوستا فراموش کردهاند» و لذا، «اوستا را تأویل کرد و برای آن باطنی برخلاف ظاهر قایل شد». او «کشتن حیوان و خوردن گوشت را حرام کرد» و همچنین، گفت: «خداوند روزی را در زمین آفریده است تا مردم آن را با هم برابر قسمت کنند، اما، مردم در آن به یکدیگر ستم کردند». «او زن و خانه و چیز را بخشیدنی دانست» و «ناداران را در گرفتن مال و زن و خواسته از دارایان تشویق نمود؛ در نتیجه سقاط فرومایگان و فقیران و غوغاگران این فرصت را غنیمت شمردند و دست در خان و مان ثروتمندان گشادند».
▬ عاقبت، مزدکیان و نیز «پیروان زردشت بن خرکان که در کیش مجوسی بدعت نهاده بود» - و «مزدک، مردم را به آیین او همی خواند» - به دستور شاه ساسانی از دم تیغ گذرانده شدند. چگونگی درآمدن این تفضیلات از مزدک و مزدکیان در تواریخ دوره اسلامی به روشنی معلوم نیست. میدانیم که مآخذ همه اینان، بی گمان برگرفته از خوذای نامگ یا همان خدای نامه بوده که کتاب تاریخ نگاری رسمی و سلطنتی ساسانیان در شمار است. آوردهاند که این خوذای نامگ به احتمال زیاد، در عهد انوشه روان نگاشته شد و یزدگرد سوم بفرمود تا دهقانی به نام دانشور آن را. این کتاب را ابن مقفع در حوالی سال ۷۵۰ میلادی به عربی ترجمه کرد و بسیار محتمل است که مترجمان دیگری هم به این کار همت گمارده بودهاند. بی گمان این گونه ترجمهها، مأخذ بسیاری از کسانی شد که بعدها در حال و هوای نهضت شعوبی، درباره «اخبار ملوک الفرس» قلم فرسایی کردند، اما، متأسفانه متن اصلی این خوذای نامگها - و نیز نخستین ترجمههای عربی آنها - تاکنون، به دست نیامده و بنا بر این، ما نمیتوانیم به تحقیق معلوم کنیم که اصل روایات مربوط به مزدک در آنها چه بوده یا با چه میزان تغییر یا تحریف در ترجمهها و استنساخها همراه شدهاند. با این وصف، دشوار است که قبول کنیم خوذای نامگ در هیأت اصلی خود واجد اخبار درخوری از مزدک بوده است؛ زیرا، از میان وقایع نگاران قدیم، آنان که نظیر آگاثیاس از منابع رسمی و دولتی ساسانی بهره بردهاند، در گزارشهای خود هیچ اشارهای به نام مزدک نکردهاند، بلکه همه بدعت گذاریها را ناشی از ابتکارات کواد شمردهاند.
░▒▓ منشأ روایات مربوط به مزدک در منابع عربی
▬ پس، میتوان پرسید که منشأ روایات مربوط به مزدک در منابع عربی چیست؟ شاید توضیح ذیل برای درآمدن نام و یاد مزدکیان در تواریخ عربی، بر گزاف نباشد: مزدکیان با وجود سرکوبیهای بیرحمانه، به راستی فرقهای ماندگار بودند و میدانیم که در وقت فروپاشی دولت اموی، یک چندی در عرصه سیاست و اجتماع کر و فری کردند. آنان جزیی برجسته از ائتلافی بودند که ابومسلم خراسانی برآورد و موجب سرنگونی امویان گشت. میتوان اندیشید که این امر سبب شد تا برای نخستین بار پس از سرکوبیهای عهد انوشه روان، مزدکیان از زندگی مخفی بیرون آیند و اندیشههای آنان، امکان عرض اندام پیدا کند. شکی نیست که ایشان مجال یافتند تا از گذشتهها و باورهای خویش با دیگر اعضای ائتلاف سخن بگویند یا پرسشهای آنان را پاسخ دهند. این گونه بود که بسیاری از نهفتههای جنبش مزدکی در عهد ساسانی، آشکار گردید. از سویی دیگر، این همان هنگام است که برخی ادبا و پژوهندگان آثار برجای مانده از زبان پهلوی و فارسی میانه را به عربی برمی گرداندند.
▬ مشهورترین ایشان ابن مقفع است که مترجمی چیره دست بود. از قراین پیداست که مهمترین اثری که بدین گونه ترجمه شد، همان خوذای نامگ مشهور بوده است. در چنین شرایطی که مزدکیان به یک وزنه سیاسی قابل توجه بدل شده بودند و مردمان میخواستند تا این فرقه تازه از تاریکی بیرون آمده را بهتر بشناسند، مترجمانی چون ابن مقفع، از آگاهیهای خویش یا از آنچه در گفتوگو با مزدکیان دریافته بودند، مطالبی درباره مزدک بر ترجمه خوذای نامگ افزودند، تا به آن خواسته پاسخ داده باشند. علاوه بر این، میدانیم که شخص ابن مقفع، کتابچه مختصری هم نوشته که به روایت ابن ندیم و دیگران، مزدک نامک خوانده میشده است. این گونه، یادداشتهایی که توسط مترجمانی چون ابن مقفع و دیگران بر اصل خوذای نامگها افزوده گشتند، اصلیترین دست مایه طبری، حمزه اصفهانی، فردوسی، نظامالملک و سایرینی شد که بعدها درباره مزدک و مزدکیان مطالبی به رشته تحریر درآوردند. چیزی که برای اثبات این نکته به کار میآید، اختلافی است که در روایات دست چندم نظیر شاهنامه و تواریخ عربی وجود دارد. از این اختلافات میتوانیم نتیجه بگیریم که این نویسندگان فقط به منبع واحدی که خود صرفاً برگرفته از خوذای نامگ بوده باشد، دسترسی نداشتهاند، بلکه شماری از «منابع نخستین» در کار بودهاند که هر یک پارههایی از آن گونه اخبار شفاهی را نیز در بر داشتهاند.
░▒▓ علت سکوت منابع در مورد مزدک
▬ چرا کهنترین منابع تاریخی از ذکر نام و یاد مزدک طفره رفتهاند؟ و سکوت مورخانی چون مالالاس، آگاثیاس و پروکوپیوس در خصوص مزدک، چگونه قابل درک میشود؟
▬ اوتاکرکلیما حذف نام مزدک از این دسته منابع کهن را ناشی از یک رویکرد آگاهانه برای به تاریکی راندن آیینی بس خطرناک دانسته است: «آیین مانوی برای جامعه آن زمان به قدر تعالیم مزدک خطرناک شمرده نمیشد و درست به همین جهت لازم بود که مکتب مزدک کاملاً مسکوت گذاشته شود»، اما، چنین تعلیلی را نمیتوان به سادگی پذیرفت، زیرا، تقریباً، هیچ یک از وقایع نگاران سریانی و رومی و یونانی که نام بردیم، منطقاً چنان هواخواه دولت ساسانی نبودهاند که از روی حمیت یا علاقه، نام مزدک را عمداً محذوف بگذارند. چنین حدسی را حتی با مسامحه فراوان هم نمیتوان درباره قدیسی چون یوشع ستون نشین به کار بست که کواد را به عنوان «احیاکننده ارتداد منفور مغان» شدیداً مورد انتقاد قرار داده، و به عنوان یک مؤمن مسیحی، قاعدتاً از دین زرتشتی هم نفرت داشته است.
░▒▓ پس، علت سکوت منابع کهن چیست؟
▬ باید معترف بود که این پرسش یکی از دشوارترین و مبهمترین زوایای جنبش مزدکی است. زیرا، اساساً معلوم نیست که مزدک یک نام خاص بوده یا اسمی عام که بر پیروان یک فرقه اطلاق میشده است، و آیا در زمان مورخان قدیم این نام شهرتی داشته است یا نه. باید گفت که شکل اصیل واژه مزدک، به درستی معلوم نشده و در متون مختلف، به صور گونه گونی چون مزدک، مژدک، مژدک، مژدق، مزدق و مانند آنها درج گردیده است. در نتیجه، وجه اشتقاق واژه مزدک مشخص نیست و ما حتی نمیدانیم که بنیاد این واژه سامی است یا آریایی. شباهت آن با مزدا ممکن است که برخی را وسوسه کند که ربطی با نام خدای بزرگ ایرانیان - و به عنوان یک واژه تصغیری - در نظر آورند و از طرف دیگر، کاربرد معمول آن در کتب عربی با صفت زندیق میتواند برخی را بر آن دارد که شاید «مزدق» و «مزادقه» از روی الگوی «زندیق» و «زنادقه» برساخته شده یا این کلمه ریشه سامی دارد، اما، قریبترین احتمال آن است که مزدک با واژه مژده یا خبرخوش و پاداش هم ریشه بوده است و این نام، از لقب عام یک فرقه تدریجاً بر یک شخص خاص اطلاق شده است. چنین روندی در شیوه تاریخ نگاری کهن که همه رویدادها را بر مدار «اشخاص» میگرداند، نه بی سابقه است و نه غیرمنتظره، اما، نکته جالب توجه این است که با اشکال گونه گونی که واژه مزدک دارد، این نام برای هیچ یک از زبانهای هندواروپایی و سامی، تماماً غریبه نیست و در هر یک از آنها میتوان معنایی برای آن جست.
▬ به هر حال، منابع آشنایی با آیین مزدک (بیزانسی، سریانی، پهلوی، عربی و فارسی) اندک است و تقریباً، همه دشمن این دین به شمار میآیند. محض نمونه، مزدک نامگ (نامه مزدک)، اثری کوتاه به پهلوی که ابن مقفع آن را به عربی برگرداند، خطاکاریها و فریبکاری راهبر بدعت گذاران را نکوهش میکند. بخشهایی از این متن را نویسندگان مسلمان، از جمله ابوریحان بیرونی، نظامالملک، ابن بلخی و ابن اثیر در آثار خود آوردهاند. فردوسی نیز نسخهای از سرگذشت مزدک را به نظم درآورد. نسخهای که او [در شاهنامه] به جا گذاشت از یک منبع اشرافی در دوره ساسانی، خودای ـ نامگ (نامه خسروان) به پهلوی که اکنون، از میان رفته است، گرفته بود. شهرستانی، نویسنده الملل و النحل (قرن یازدهم تا دوازدهم)، اطلاعات بویژه مهمی درباره آموزه مزدک در اختیار ما قرار میدهد، چون احتمالاً، اطلاعات را از یک منبع مزدکی گرفته است. با این همه، اطلاعاتی که نویسندگان مسلمان دیگر، مانند طبری، ثعالبی و ابن ندیم فراهم آوردهاند، به همان اندازه مهم است. آیین مزدک را به منزله نهضتی دینی با میراثی عمدتاً مانوی یا به منزله بدعتی در دین زردشت تفسیر کردهاند. شماری از عناصر این دین با آیین مانی مشترک است، بویژه عناصر گنو سی که اندکی در آموزههای مزدک یافت میشود، اما، بی گمان این دین، خود را تفسیر دوبارهای از دین زردشت معرفی کرد.
▬ به هر حال، در زمان کواد، شخصی با نام مزدک و شهرتی که بعدها برای او ساختند، در دربار ساسانی وجود نداشته که از پیش خود بانی اندیشههایی انقلابی راجع به دین و اقتصاد و اجتماع بوده باشد. مطمئناً در صورتی که چنین شخصی وجود خارجی میداشت، آن دسته از مورخانی که خصم طبیعی دین و دولت ایرانیان بودند، از او یاد میکردند؛ یا لااقل بخشی از طعنهای خویش را متوجه او میساختند، اما، همچنان که در برخی گزارشهای تاریخی قید شده، فرقهای ملهم از کسی موسوم به زرتشت خرگان وجود داشته که آرای آن راجع به اشتراک زنان بر کواد مؤثر افتاده بوده است. اعضای این فرقه که در شرایط دشوار آخرین سده دولت ساسانی - خصوصاً در دوره اختناق انوشه روان تا ظهور اسلام - خویش را مژده آورد اصلاح و بهبودی میدانستند، به مرور ایام، مزدکیان لقب گرفتند و این نام بعدها به رهبر شهید آنان (ایندرازار، اندرزگر) اطلاق شد.
░▒▓ تعالیم و فرامین دینی مزدک
▬ آئین مزدک شاخهای از آئین مانی است. روش او را با توجه به دورهای که وی ظهور کرد باید مورد بررسی قرار داد. آئین مزدک نخستین دینی است که مسائل مربوط به اقتصاد و دین عمیقاً به هم پیوند خوردهاند. این ارتباط مربوط به شرایط زمانی دعوت مزدک است. دورهای که وی در آن زندگی میکند از اختلاف شدید طبقاتی رنج میبرد. ثروت در دست اعیان و اشراف است که تحت نفوذ روحانیون دینی زرتشت برای خود جایگاه ویژهای را در جامعه ایرانی رقم زدهاند و امتیازات فراوانی را به خود اختصاص دادهاند. تلاش مزدک برای بهبود اوضاع معیشتی مردم است که در این راستا در صدد کاهش اختلاف طبقاتی تا حذف کامل آن از جامعه میباشد. قیام وی علیه اشرافیگری و پایان دادن به سلطه پلید سرمایه داری در ایران آن زمان است.
░▒▓ تعالیم مزدک
▬ آنچه مسلم است و شواهد و دلایل تاریخی نشانگر آن است، آنکه با روی کار آمدن شاه قباد، جریان درست دینی یک جریان نیرومند در کشور و مزدک به هر عنوانی صاحب پر قدرتترین منصب دینی به شمار میرفت و در دربار ایران، بخصوص نزد شاه قباد از نفوذ فوقالعادهای برخوردار گردید. ظاهراً، شاه قباد که به یاری دوستش اخشونواز به سلطنت رسیده بود، به یک معنی خودش را دست نشانده اخشونواز میدید و عملاً هم باج گزار او بود، بیمیل نبود که از نفوذ مراکز قدرت سنتی کشور - اعم از سپهبدان و موبدان - بکاهد و احساس حقارتی که در برابر اخشونواز در دل داشت را با توسعه سلطه داخلیش جبران سازد. از میان برداشتن زر مهر سوخرا و، سپس، شاپور مهران اولین قدم او در تثبیت و تحکیم پایههای قدرتش و عملی کردن اجرای برنامههای اصلاحیاش بود. او که شاهی عدالت خواه و مردم دوست بود، از مزدک پشتیبانی کرد و او را به عنوان قدرتمندترین شخصیت دینی کشور مورد حمایت قرار داد و دستش را در انجام اقدامات اصلاحی باز گذاشت. مزدک موفق شد با حمایتی که قباد از او به عمل آورد، برنامههای اصلاحیاش را دنبال کند و با استفاده از فرمانهایی که از شاه میگرفت، مردم کشور را در راه دست یابی به عدالتی همه پسند به حرکت در آورد. در جامعه ایران که همیشه بخش اعظم مردمش عامی و دین چسب بودهاند، تعالیم دین چنان روح و فکر تودهها را مهار کرده بود، که مردم همیشه هر قدمی که میخواستند بردارند طبق یک حساب دقیق بر میداشتند، تا به معصیت نیفتند و آخرتشان را فدای آنچه روحانیون سرای سپنچی و دنیای فانی و زود گذر نام داده بودهاند، نکنند. این چیزی بود که روحانیت همیشه و در همه روز از بالای منبرها به عوام مردم تلقین میکرد و عوام را از قربانی کردن آخرت جاویدان به بهای خوشی زود گذر و فنا شونده بر حذر میداشت. عوام گرفتار چنین تلقینهایی حاضر بودهاند که همه چیز خود را بدهند و فرجام سعادتمند جاویدان را برای خودشان تأمین کنند و هر جا که قرار بوده میان دنیا و آخرت یکی بر گزینند، آخرت را بر دنیا ترجیح میدادند و از خیر دنیا میگذشتند. در جامعهای که چنین بینشی دارد فقط رهبرانی میتوانند تودهها را به دنبال خود بکشانند که فریباترین وعدههای اخروی را به آنها بدهند و آنها را با دلایل و براهین شرعی متقاعد سازند که راه ایشان تنها راهی است که به سوی بهشت جاویدان رهنمون میشود. جامعه ایرانی دوران قباد و مزدک نیز نمیتوانست از این امر مستثنی باشد. مزدک هیچ فکر تازه و ناشناختهای نیاورده بود. او یک مغ بود که سخن از خدا و زرتشت میگفت و هر چه میگفت مبتنی بر متون رایج دینی بود. او تعالیم زرتشت را برای تودهها تفسیر میکرد و راه رستگاری دنیوی و اخروی را فرا روی مردم مینهاد. منتهی تفسیر سنتی دین رسمی متفاوت بود و به گونهای بود که بخشی از بار ستمها را از دوش تودههای محروم بر میداشت و نوعی عدالت اجتماعی را در جامعه بر قرار میکرد.
░▒▓ خداشناسی مزدک
▬ مزدک بر روی دو نکته حساس انگشت نهاد و نهضتش را بر آن بنا نهاد: نخست آنکه جهان از آن خداست و مردم بندگان خدایند. خدا نعمتهایش را به جهان میفرستد تا همه بندگان بدون امتیازی از آن برخوردار گردند. خدا همان گونه که باران را از آسمان میفرستد و بر کوه و دشت و دره و کتزار و شوره زار میریزد، نعمتهایش را نیز برای همه بندگانش بدون توجه به عقیده و مرامشان میفرستد و چنین میخواهد که همه به طور مساوی از این نعمتها بهرهمند شوند. اگر کسانی با اعمال زور و مردم فریبی برخی از این نعمتها را به انحصار خودشان در آورده و دیگران را از آنها محروم کردهاند کارشان خلاف اراده خداست و باید از آن جلوگیری کنند و بر بندگان نیک اندیش است که جلوی زیادهرویها و زورگوییها را بگیرند و نگذارند که زورمندان با ستمگری شان هم مردم را در محرومیت نگه دارند، و هم خدا را از خود ناخشنود سازند. جلوگیری از ستم آنها کاری است که سودش هم به خود آنها میرسد، و هم به تودههای محروم، زیرا، از طرفی مانع ادامه گناهکاریهای آنها میشود و آنها را مجبور میسازد که به نیکوکاری روی آورند تا خدا را خشنود سازند، و هم مردم از زیر بار ستم بیرون میآمدند. این اصل ستم ناپذیری و مبارزه با ستم ریشه در تعالیم زرتشت داشت و همان اصلی را تشکیل میداد که ما آن را امر به معروف و نهی از منکر مینامیم. مزدک خدای خود را چنین تصور میکرد که بر تختی در عالم بالا نشسته است، چنان که خسرو در این عالم مینشیند و در حضورش چهار قوه تمیز و فهم و حافظه و سرور هستند، چنان که نزد خسرو چهار شخص، یعنی موبدان موبد و هیربدان هیربد و سپاهید و رامشگر حضور دارند. این چهار قوه، امور عالم را به واسطه هفت وزیر خویش میگردانند که عبارتاند از سالار (رئیس) و پیشکار (سرپرست) و بارور (باربر؟) و پروان (مأمور) و کاردان (کارشناس) و دستور (مشاور) و کودگ (غلام و خادم)، و این هفت تن در دایره دوازده تن روحانیان دور میزنند از این قرار: خواننده، دهنده، ستاننده، برنده، خورنده، دونده، خیزنده، کشنده، زننده، کننده، آینده، شونده و پاینده. در هر انسانی این چهار قوه مجتمع است و آن هفت و دوازده در عالم سفلی مسلط هستند. همچنان که در این نظام روحانی دیده میشود، دهقانان و لااقل مسؤول اداری ایشان - که واستریوشان سالار نامیده میشد - هیچ جایگاهی ندارند و این امر دیدگاه و خاستگاه کاملاً اشرافی مزدک را نشان میدهد. در نتیجه، منطقاً نمیتوانیم خیزش دهقانی ای را که مقارن مزدک در ایران به وجود آمد، تماماً به پای آموزههای او بنویسیم و مزدک را چون رهبر یک انقلاب دهقانی در نظر آوریم.
▬ معتقدات بنیادی خداشناسی مزدکی را میتوان چنین خلاصه کرد:
۱. اعتقاد به بنیادی که جدا از دوگانه انگاری زرتشتی یا مانوی نیست.
۲. باور داشتن به عناصر سهگانه که میتوان آن را با چهار عنصر یا پنج عنصر مانوی مقایسه کرد.
۳. اعتقاد به منزه بودن خدای بزرگ آن گونه که از فرض دو مدبر خیر و شر بر میآید.
۴. عقیده به عالم کبیر روحانی که در جهان خاکی مظهر کوچکی و آدمی مظهر کوچکتر آن است.
۵. اعتقاد به نیروی نمادی حروف، کلمات و اعداد که کلیدهای دانش و رستگاری هستند.
۶. عقیده به اینکه شناخت مکاشفهای ماهیت یا راز دین به دست آمد، تکلیف شرعی برداشته میشود و فرامین دینی معنی ظاهری خود را از دست میدهند. این اعتقادات، آیین مزدکی را آشکارا در شمار ادیان التقاطی درآورد که در سدههای نخستین مسیحی با آمیزهای از اندیشههای ایرانی، بابلی، سریانی و یونانی پدید آمده بود. مزدک عالم روحانی را بسان عالم زمینی دانسته و به خدای کرسی نشین در آسمان که ۴ نیروی تمیز، عقل، حافظه و سرور در خدمتش و ۷ وزیر بنامهای سالار، پیشکار، پلوان، کاردان، دستور و کودک اجراکننده اوامرش بودند اعتقاد داشت. دکتر باقری که از پژوهشگران پرآوازه ایران در خصوص ادیان پیش از اسلام میباشد، عقاید مزدک را بیشتر موشکافی میکند: مزدک انسانها را برابر میدانست و آنها را به برابری و درستی و برادری بین خود دعوت و نوع دوستی و مساعدت و تعاون و مهماننوازی و دوری جستن از تعلقات مادی و امور دنیوی را به هواداران خود سفارش میکرد. در آموزههای مزدک، حتی، رعایت حال جانوران نیز تأکید شده بود و مروت بر حیوانات عاملی برای افزوده شدن بر خیر درونی بشر تلقی میگردید. به دید مزدک خداوند روزی را برای هر کس برابر آفریده تا انسانها به گونه برابر از آن بهرهمند شوند؛ و در دراز مدت زیادهخواهی شماری باعث شده که غنی و تهی دست به وجود آید. مزدک مخالف وجود حرمسراها بود و به این باور داشت که، حتی، زنان اضافی را باید از ثروتمندان گرفت و به گونه برابر در میان توده مردم و فقرا داد تا در جهان برابری پدید آید. پایه و اساس تعالیم مزدک بر اصلاحات اجتماعی بود که میتوان آن را یک نوع مسلک اشتراکی دانست. در تعالیم وی، جنبه اجتماعی بیشتر از جنبه دینی و فلسفی مورد توجه بوده است. در نهضتی که مزدک در زمان قباد پدید آورد، یک رشته درخواستها و نظرهای اجتماعی دیده میشود. وی معتقد بود که موجب اختلاف بین مردم دو چیز است: یکی مال و خواسته، دیگری زن و برای فرو خواباندن تناقض و بیزاری و اختلاف، همه مردم باید از ثروت و همسر برخوردار باشند. همان طور که مردم از آب و آتش و باد به تساوی بهره میگیرند، باید از زن و مال نیز به بهره بگیرند. مهمترین جنبه تعالیم مزدک مردمگرایی او بوده است.
░▒▓ موضوع حقوق زن در تعالیم مزدک
▬ دومین اصل تعالیم مزدک آن بود که میگفت: خدا بندگانش را هم مرد آفریده، و هم زن و این دو در پیشگاه خدا تفاوتی ندارند. در اینجا بود که مزدک مسألهای را مطرح میکرد که برای تمام دنیای آن روز بسیار مترقی بود و آن موضوع حقوق زن بود. فقه اوستایی ساسانی تعدد زوجات را مشروع میدانست و هر مردی مجاز بود با توجه به قدرت مالیاش چندین زن بگیرد، اما، چون شمار زنان در جامعه محدود بود طبیعی است که در چنین وضعی آنان که در آمدهای ناچیزی داشتند از داشتن، حتی، یک زن محروم بمانند و نخستین نیاز فطریشان که نیاز جنسی بود بر آورده نشود. مزدک که منادی زدودن محرومیتها بود با رسم چند همسر گزینی به مخالفت بر خواست و شعار همه زنان برای همه مردان که معنای دیگرش هر مردی فقط یک زن بود را سر داد و اعلان کرد که حرمسرادارن باید درب حرمسراها را بگشایند و زنان اسیر شدهشان را آزاد سازند تا همگان بتوانند به زن دسترسی داشته باشند و کسی در محرومیت جنسی نماند. این نیز صورت دیگری از اجرای امر به معروف و نهی از منکر بود که در گاتای زرتشت بر آن تأکید رفته بود. اساس تعلیمات اجتماعی مزدک دو چیز است: برابری و دادگری. این دو شعار منعکسکننده تمایلات تودههای مردم آن زمان است که باعث پیشرفت کیش مزدکی شد. از ویژگیهای آئین مزدک تساوی حقوق و برابری اجتماعی است. این ویژگی تا دوره ظهور مزدک چندان در صورت آشکاری نداشته و رنگ بوی دینی نیز به خود نگرفته بود. باور مزدک بر آن بود که رزق و روزی در دست خداست و او ست که نعمتها را میآفریند و مردم تنها وظیفه دارند آنرا به صورت مساوی و عادلانه بین هم تقسیم کنند. وی به صراحت اعلام کرد هر آنچه از دارایی است مربوط به خداست و مردم حق تصرف در آنرا دارند و بدین شیوه سعی در ملغی کردن مالکیت سرمایه داران را داشت که به مردم تنگ گرفته بودند و از بخشش اموال خود به آنان مضایقه میکردند. این گفته مزدک گویای جهش فکری و انقلابی در روابط حاکم و محکوم جامعه طبقاتی ان دوره بود. وی خود و پیروانش را مأمور اجرای تقسیم عادلانه ثروت بین مردم عنوان میکرد. مزدک توسط قباد به قتل رسید اگر چه این پادشاه خود از پیروان مزدک بود، اما، بعد از زندانی شدن مجدداً به سلطنت نشست و این بار به تحریک اقوام و بستگانش که همگی جزو ثروتمندان بودند و همچنین، کینه مغهای زرتشتی که مزدک را خطری برای قدرت و منافع خود میدیند اقدام به کشتن مزدک و قتل عام مزدکیان نمود. آنچه که در بعضی از متون تاریخی در شرح اعتقادات مزدک گفته شده است از جمله ازدواج با محارم با در نظر گرفتن قداست و پاکی قیام وی قابل پذیرش نیست. میتوان چنین نتیجه گرفت اتهاماتی چنین در برخورد با آراء و اندیشههای وی از سوی مخالفان وی بوده که تبلیغ روحانیون زرتشتی نیز در بین آنان برای منحرف کردن اساس قیام وی بیتأثیر نبوده است.
░▒▓ اشتراک در زن و خواسته
▬ همه تواریخ کهن، اشتراک در اموال و نیز زنان را به عنوان برجستهترین آرمان درست دینان در شمار آوردهاند؛ مثلاً، در کتاب دینکرد متنی وجود دارد که «اشتراک در زن و خواسته» را از «احکام بدعت آمیز زرتشت فسایی» که «پیروانش دریست دین خوانده میشوند» میشمرد و تصریح میکند که این امر: «بدعتی است تا به دست آویز سرکوب دیوان آز و نیاز و رشک و کین و شهوت، مردم را در کام گیری از خواهشهای نفسانی آزاد گذارد». طبری نیز روایت کرده است که: این گروه میگفتند که خداوند روزی را در زمین آفریده است تا مردم آن را با هم برابر قسمت کنند، اما، مردم در آن به یکدیگر ستم کردن و اگر کسی خواسته و زن و کالای پیشتری داشته باشد در آن زیادتی حقی بیش از دیگران ندارد. از کارهایی که او مردم را به آن وامی داشت و در دیده ایشان میآراست و بر آن برمی انگیخت این بود که خواسته و خانواده مردم باید در دست همگان باشد و میگفت این از پارسایی و نیکوکاری است و خداوند آن را میپسندد و بهترین پاداشها را به آن میدهد. محور تعالیم مزدک بر روی این دو نقطه، یعنی، مال برای همه و زن برای همه قرار داشت. مزدک چنان کرد که همه مردم در مال و ملک و همسر و بنده و کنیز مساوی باشند و کسی را بر دیگری برتری نباشد. او ذبح حیوان را تحریم کرد و گفت که برای تغذیه بشر هر آنچه از زمین میروید و هر آنچه از جسم حیوان بیرون میآید، مثل تخم و شیر و کره و.... کفایت میکند. بر خلاف آن چه که مخالفان سنتی مزدک ادعا میکنند، مزدک نه منادی مرام اباحی بود نه دین اشتراکی داشت و نه قیام او یک قیام ضد دینی بود. او منادی عدالت اجتماعی مبتنی بر تعالیم زرتشت بود. او دین داری خدا شناس و درد شناس بود که میکوشید اراده خداوند را در جهان به اجرا در آورد و راه سعادت بندگان خدا را بگشاید. موفقیتی که تعالیم مزدک در جلب لایههایی از روحانیت زرتشتی و روشنفکران خاندانهای اشرافی به دست آورد، ناشی از همین امر بود. حیات بشر در تفکر مزدک هم سعادت دنیایی بود، و هم سعادت جاویدان اخروی که وسائلش را انسان میتوانست در این جهان فراهم سازد. بر خلاف مانی که میپنداشت، با زهد و دنیا ستیزی و دوری از لذتهای مادی و مهار زدن بر نیازهای جنسی و سختی کشی میتوان به خدا رسید، ولی، در تفکر مزدک، بر آوردن امیال نفسانی و شاد زیستن و از نعمتها بهرهمند شدن، وسیله پیمودن طریق کمال روحی تلقی میشد. با مطالعه عقاید مزدک متوجه میشویم که او عقیده داشت که فقر و محرومیت، انسان را به فساد میکشاند و بر آوردن نیازهای فطری سبب اصلاح او میگردد. شهرستانی مینویسد: «مزدک با جنگ و ستیز و کینه کشی مخالف بود و چون اینها به سبب زن و مال اتفاق میافتند، او زنان و اموال را مباح دانست و این دو نعمت را چون آب و آتش و چراگاه برای همگان اشتراکی کرد».
░▒▓ اشتراک زنان
▬ در کوشش برای فهم واقعیتهای مستتر در پس، این گونه روایات، باید به یک نکته بسیار مهم توجه کرد: به رغم سنت تاریخ نگاری کهن که همه رویدادها و دیگرگونیها را به اراده اشخاص ربط میدهد و نقش نامآوران را برجسته میکند، باید دانست که هیچ تحولی را نمیتوان بدون بستر و زمینه مناسب در عرصه اجتماع پدیدار ساخت. مسلماً امر اشتراک در زنان نیز از این معنا مستغنی نیست. به عبارت دیگر، به معیار باورهای اخلاقی کنونی، البته، شعار اشتراک در زنان امر مشئومی است و اگر امروز کسی چنین خواستهای را به پیش بکشد، با طعن و تخفیف مواجه خواهد شد؛ لیکن شواهد تاریخی مستدلی در دست است که نشان میدهد در دوره ساسانی چنین شعاری را - همچون امروز - با اشمئزاز مطلق بدرقه نمیکردهاند. به واقع، از دیرباز در جامعه مزدیسنان اشکالی از به اشتراک نهادن زنان، چون سنتی دینی مورد اهتمام بود. بارزترین و مشهورترین این شکلها، ازدواج محارم یا خویتوده بود. بر اساس این رسم که جزء سنتهای فوقالعاده مستحسن مزدیسنان محسوب میشد، دختران و خواهران میتوانستند زنان عقدی پدران و برادران خویش باشند. گذشته از خویتوده، مرد به دین موظف بود تا به عنوان یک عمل خیر، حتی زن خویش را به هم کیش مستمند خویش بسپارد یا بهایی معادل یک زن را به او پرداخت کند. علاوه بر این، مرد میتوانست اختیار زن رسمی خویش را بر عهده خود او وانهد و چنین زنی میتوانست به اختیار خود، به مرد دیگری شوهر کند. همچنین، در معادشناسی مزدیسنان آمده است که پس از ظهور موعود نهایی یا سوشیانت و غلبه قطعی بر اهریمن، مردم به سن پانزده درمی آیند و «چون زن و مردی به یکدیگر متمایل گردند، بدون برگزاری مراسمی با همدیگر گرد میآیند». این همه نشان میدهد که برای مزدیسنان، انتقال نسب از پشت مادر و اشتراک زن (بدون انتقال تخمه)، امری معمول و فراهم بوده است و البته، که در چنین بستری، طرح شعار اشتراک زنان به قدر امروز نمیتوانست مایه حیرت باشد.
░▒▓ قرابت آیین مزدکی و کیش مانی
▬ در بیشتر منابع شرقی و غربی، به قرابت میان آیین مزدکی و کیش مانی اشاره رفته است: مالالاس، بنیان گذار این آیین، یعنی بوندس، را یک مانوی مرتد شده خوانده و شهرستانی نیز بر این معنا تصریح دارد که مبنای اندیشههای مزدکی بر دیانت مانی منطبق است. به علاوه، کریستنسن آیین مزدکی را اصلاحی در کیش مانی دانسته است. ریچارد فرای نیز آن را شاخه اجتماعی و اقتصادی کیش مانی میخواند و پیگولوسکایا هم مجدانه بر هماهنگی میان باورهای مانوی و مزدکی اصرار میورزد. اساس این گفتهها بر تشابه میان برخی باورها یا رفتارهای مزدکی و مانوی است: مزدک، به مانند مانی، کلام را از جنگ میان نور و ظلمت میآغازد و مقصد نهایی در تکامل را نجات ذرات نور میداند که با ذرات ظلمت درآمیخته شدهاند. علاوه بر این شواهد تاریخی نشان میدهند که مزدکیان به مانند مانویان، اهل زهد و ترک و تزکیه بودهاند؛ مثلاً، آنان از خوردن گوشت منع شده و اجازه کشتن هیچ حیوانی را نداشتهاند.
▬ بررسی اندیشههای مزدکیان و سنجیدن آن با اندیشههای مانویان میتوان دریافت که این دو مکتب خاستگاههای بسیار نزدیک داشتهاند. «بسیاری از افکار مزدک ملهم از مکتب مانویت بوده. برخی از تاریخ پژوهان نیز جنبش مزدک را ادامه راه مانی دانستهاند». ولی، تفاوتهایی نیز میان آیین تازه با آنچه مانی آنرا تبلیغ میکرد وجود داشت. بر پایهی ایدئولوژی مزدک، «تمامی مردم یکسان آفریده شده و همه باید از مساوات در زندگی برخوردار باشند. بنا بر این، مال و، حتی، زن هر یک بایستی مشترک بین همه مردم باشد. زهد و پارسایی، پرهیز از غذای حیوانی و محترم شمردن حیات حیوانات از دیگر جنبههای آموزشی مزدکیان بود. او در اشاعه عقاید و اصول دین خود نیرنگی جدید به کار برد، به این ترتیب، که زیر آتشکده زیرزمینی بنا کرد و در آنجا تا بالای آتشکده لولهای قرار داد و به دستیاری یک نفر از معتمدین خویش که در زیر زمین نشانده بود، مدعی شد که من با این عنصر مقدس مکالمه میکنم و با او صحبت دارم چنانکه در حضور پادشاه این حیله را با کمال موفقیت انجام داد و در نتیجه، قباد جلب نظرات او شده و در سلک مریدان او در آمد». مزدک با هوشمندی، تجربهی مانی را در جنبش خود به کار گرفت و برای آنکه بخش بزرگتری از تودهها را به سوی خود بکشاند، کار را بر پیروان آسانتر گرفت. پیشوایان آیین مزدک در عمل دیدند که «مردمان عادی نمیتوانند از میل و رغبت به لذات و برخورداریهای مادی از قبیل کسب ثروت و تملک زنان رهایی یابند مگر آنکه بتوانند این امیال خود را به آزادی و بلامانع اقناع کنند.
▬ بر اساس دستورات مزدک هیچ کس حق داشتن خواسته و مال و زن بیشتر از سایر همنوعان خود ندارد، پس، باید از توانگران گرفت و به تهیدستان داد تا بدین وسیله مساوات را دوباره در جهان برقرار نمود. زن و خواسته باید مانند آب و آتش و مراتع در دسترس همگان بالاشتراک قرار گیرد، این عمل خیری است که خداوند فرموده و نزد او اجر و پاداش عظیم دارد. ناگفته پیداست که گسترش چنین اندیشههایی در میان تودهها چه آشوبی بر پا میکند. گویی طوفانی که مانی به پا کرده بود فرو نشستن نداشت. اندیشههایی نابودکننده که یکی از مریدان مانی با اندک دستکاری به جامعه عرضه میکرد، موجی تازه از آشوب، بیبند و باری و بیقانونی در پی داشت. در پی فتنهی تازه، «حجاب و حفاظ و ادب مرتفع گشت، قومی پدید آمدند که نه معتقد به شرف، هنر و عمل و نه ضیاع موروث و نه غم حسب و نسب و نه حرفت و صنعت. فارغ از هر اندیشه، خالی از هر پیشه، مستعد برای شریری. به انحاء اکاذیب و افترا پرداخته از آن تعیش ساخته، به جمال حال رسیده و مال یافته. پس، در هر حال دست تطاول دراز گشته، شورشیان داخل خانههای نجیبان و بزرگان میشدند و دست به غارت اموال و تصرف زنان میزدند و در گوشه و کنار، املاک و اراضی را تملیک گرفته ویران میکردند، زیرا، که این نود دولتان از کار خلاف خوفی نداشتند». ویژگی برجستهی آن دوران که مزدکیان را در گستراندن هر چه بیشتر اندیشههایشان یاری داد، اختلاف سخت دربار و روحانیون زرتشتی بود. «در این زمان خودخواهی مغان به حد خودسری دینی رسیده بود. چنین وضعی به هیچ وجه به اصالت آئین زرتشت تعلق نداشت. قباد وجود مرد زبان آوری چون مزدک را که بنا بر ایدئولوژی خاص خود هواخواهان بسیاری از مردم داشت مغتنم شمرده بر آن شد که به دست وی تعدیلی در ثروت عمومی و دفع طبقات به عمل آورد و به اصلاحات اجتماعی بپردازد، اما، چون این اقدامات اصلاحی برای جامعه آن روز ایران بسیار زودرس بود در مقابل، نفوذ موبدان و اشراف محکوم به شکست گردید».
░▒▓ تشابه ثنویت مزدکی با دوگانگی مانوی
▬ عقاید مزدک بر دوگانگی مانوی استوار است: روشنائی دانا و تاریکی نادان، به عبارت دیگر، نیکی با عقل و بدی جاهل، این دو نیرو با هم در نبردند و چون روشنائی داناست سرانجام، پیروز خواهد شد. وظیفه انسان مبارزه با بدی و کمک به روشنائی در نبرد او با تاریکی است. اهمیت مزدک در تبلیغ این فلسفه نیست، بلکه درخشش و فروغ او در به کار بستن این فلسفه در زندگی روزانه و اجتماعی مردم است که به آن روح وزندگی میبخشد. کریستنسن میگوید:... درست دین که شریعت بوندس زردشت (فسائی) و مزدک باشد در واقع، اصلاحی در کیش مانی محسوب میشده است و مثل کیش مانی این آیین هم آغاز کلام را بحث در روابط اصلین قدیمین، یعنی، نور و ظلمت، قرار میداد. تفاوت آن با عقائد مانی در این بود که میگفت حرکات ظلمت، ارادی و از روی علم قبلی نبوده، بلکه علی العمیاء بر حسب صدفه و اتفاق جنبشی داشته است بر خلاف اصل نور که حرکاتش ارادی است، بنا بر این، اختلاط و آمیزش تیرگی و روشنایی که عالم محسوس مادی از آن پیدا شده، بر خلاف تعالیم مانی، نتیجه نقشه و طرح مقدمی نبوده و بر حسب تصادف وجود یافته است. پس، در آیین مزدک برتری نور خیلی بیش از کیش مانی مؤکد بوده است.
░▒▓ تفاوت آیینهای مزدکی و مانوی
▬ اما با وجود این همانندیها که میان آیینهای مزدکی و مانوی دیده میشود، هم تراز دانستنشان گمراهکننده است؛ زیرا، یک اصل اساسی در آن دو بس متفاوت مینماید: مانی نور را در این جهان اسیر ظلمت میدانست و معتقد بود که حرکات اهریمن آگاهانه است؛ حال آن که مزدکیان میاندیشیدند که نور بر ظلمت غالب آمده و حرکات اهریمن نیز از روی علم قبلی یا ارادی نبوده است. مهمترین منبعی که ما را از عقاید مزدکیان مطلع میسازد، روایت شهرستانی در کتاب الملل و النحل است. او مینویسد: قول مزدکیه موافق قول اکثر مانویه است: در کونین و اصلین. الا آن که مزدک گوید که افعال نور به قصد و اختیار است و افعال ظلمت به خبط و اتفاق، و نور دانای صاحب حس است و ظلمت جاهل نابینا است، و مزاج بر خبط و اتفاق است، نه به قصد و اختیار، و خلاص نور از ظلمت هم به خبط و اتفاق است نه به اختیار، و مزدک مردم را از دشمنی و کارزار کردن و نزاع کردن با هم منع میکرد و چون بیشتر نزاع مردم به سبب مال و زنان بود، زنان را حلال گردانید و اموال را مباح کرد و تمام مردم را در مالها و زنان شریک ساخت، چنان که در آب و آتش و علف شریک میباشند. این گونه، هرچند سرآغاز مباحث کلامی مزدکیان مشابه مانویان است و با بحث رسالت آدمی در نجات ذرات نور از چنگال تاریکی شروع میشود، لیکن مزدکیان بر خلاف مانویان، با همان خوش بینی ای به این امر مینگریستند که اساس دین زرتشت بر آن نهاده شده بود.
▬ در نتیجه، اگر چه مانند مانویان، به زهد تمایل داشتند، اما، از آن جا که نوع نگاهشان به جنگ نور و ظلمت فرق میکرد، نجات این جهانی را ممکن میدانستند. درست به همین دلیل بود که باورهای مزدکی عاقبت صبغهای اجتماعی یافتند، درحالیکه مانی گری در حوزه نجات فردی باقی ماند: «به عقیده مزدک چون علت اصلی کینه و ناسازگاری، نابرابری مردمان است، پس، باید ناچار عدم مساوات را از میان برداشت، تا کینه و نفاق نیز از جهان رخ بر بندد». همچنین، باید دانست که پرهیز از خوردن گوشت را نمیتوان شاهدی بر وجود همانندی میان دین مانوی و آیین مزدکی دانست یا آن را مغایر با تعالیم زرتشت دانست، زیرا، پرهیز از خوردن گوشت حیوانات، در میان مزدیسنان سنتی سابقهای کهن دارد؛ مثلاً، موبدی چون آذرباد مهراسپندان که به دینی ثنوی را مدیون او میدانند، در اندرزنامه خود سفارش کرده که: از گوشت گاوان و گوسفندان خوردن، سخت پرهیز کنید کهتان ایدر (در این جهان) و آن جا (آن جهان) آمار سخت بازخواست سخت) بود.
▬ به سخنی دیگر، هر چند اگر قضاوت بر ظاهر شود، آموزههای مزدک همانند باورهای مانوی مینماید، لیکن مبنای نگرش آن بس تفاوت دارد: دیانت مانی در نجات ذرات نور از چنگ ذرات ظلمت، به ریاضت فردی تکیه میکرد، درحالیکه نوع نگاه مزدکی، به آسانی متوجه نجات جمعی هم میشد. بنا بر این، هم تراز نمایاندن دینهای مانی و مزدک، ساده کردن بیش از اندازه موضوع است: مزدک یک اصلاح طلب در درون جامعه موبدان بود و میخواست تا در چارچوب دین کهن ایرانی، مردم را به سوی چیزی بخواند که معتقد بود واقعیت دین زرتشت است. لذا، خطاست اگر گمان کنیم که آیین مزدکی تداوم دیانت مانی بوده است.
منابع :
1- کتاب مختصری درباره تاریخ مزدک ،نویسنده پرتو علوی ، نشر اندیشه، ۱۳۵۴
2- پژوهشی تقریبا روشنگر در تاریکی تاریخ معمایی ایران ، نویسنده: خسرو خسروی
ماخذ
http://elmiproje.ir/post/810/%D8%A2%DB%8C%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-.html
۲ نظر:
۸ آذر ۱۳۹۷/ ۲۹ نوامبر دوهزاروهژده/مسعودعالمزاده/پاريس-A
بيمارى چپ هاى وطنى،جداازبى مايگى وتفکرقالبى اينه که مثه آخوندها،نخست به "---حقيقت مطلق---" دست پيدامى کنن،بعد ميرن دنبال ثابت کردنش وردّيه نويسى برعليه هرچه که بااين"---حقيقت مطلق---"نمى خونه. نميان تمام فاکت هاروبذارن روميز.اونهايى روکه باقالبهاى ازپيش تعيين شده از"بالا" ميخونه رورديف مى کنن ونتيجه اى که ميخوان اتوماتيک "ثابت" ميشه.ريشه اش هم تونيازعملى وروزمرّه ست.تاشوروى و"جبهه ى سوسياليسم واقعاموجود"بود،چپ جماعت سنبه اش پرزوربود:"باغت آبادشه انگورى،هفتادتامدل سوسياليستى داريم،ازچين وشوروى وکوباوويتنام وکامبوج وکره شمالى وانورخوجه بگيرتامحمدزيادباره ومنگيستوهايله ماريام ووالتراولبريخت وگروههاى مسلح چريکى امريکاى لاتين وگرامشى و...هرکى هم انتقادکنه ماموروزارت اطلاعاته وبريده مزدور"
پس از فروپاشى شوروى،تق کاراومدبالاوهمه ديدن که ۹۹%پروپاگاندبود.توايران توده اى هاتومخ کارگرها(که ظهرچلوکباب ميخوردن)ميکردن که شوروى بهشت زحمتکشانه.توشوروى اى که،بى تحقير،کارگربيچاره نون خالى هم بزورگيرش ميومد.چين شدسرمايه دارى.موندکوباوکره شمالى وويتنام.
چه کنيم ؟
ازحال نگوکه حالشوحسابى گرفته ن.آينده اى هم که درکارنيست.گذشته هم که ضايعه.
بروتوگذشته هاى بسياردور وخالى ببند.نه مرجعى هست،نه نوشته ى معتبرى.همه ش حدس وگمانه.خالى ببند،کيه که خلافش روثابت کنه؟
۸ آذر ۱۳۹۷/ ۲۹ نوامبر دوهزاروهژده/مسعودعالمزاده/پاريس-B
-- بنا به گفته کریستنسن ایران شناس دانمارکی،آئین مزدک یکی ازشاخههای دین مانی است که ---- دررم ---- ودرروزگار دیوکلسین(۳۰۰ م.)به وجودآمد.پایه گذاراین آئین شخصی به نام زرتشت فرزند خرکان بوده که بوندوس نیز نامیده میشده--
رومى هادرجنگ باسپاهيان ايران بسيارشکست ميخوردن،"نفر"مى فرستادن تاازنقل وانتقالات ارتش ايران خبرردکنن.نمونه اش هست که يه يونانى نقشه هاى جنگى ارتش ايران روروى صفحه هايى مى کشيده.روش روباموم مى پوشانده وروش نقاشى ميکرده به عنوان کارهنرى مى فرستاده روم.درروم ويونان به ازاء يک "شهروند"،دوازده نفربرده بودن.ايران کاست بندى بودولى برده دارى نبود.روميهانفرتربيت ميکردن ميفرستادن ايران براى ترويج"برابرى" ! يکى شون همين مردک مزدک بوده که زاده ى ايران نبود.تونستن تفرقه بندازن.پس ازسرکوب،پس مانده مزدکى هارفتن قبايل عرب دست نشانده ى ساسانيان روشوراندن.سرکرده شون هم مزدکى خائنى بنام سلمان.اينهامزدورودست نشانده ى دشمن بودن.
قرآن براى شکست رومى هادربرابرسپاه ايران گريه ميکنه وميگه غصّه نخور سر ده سال ايرانيها شکست خواهند خورد.اين هم ثمرکار مزدکيسم !
همين جماعت شوت بودن که(باحماقت خودما)نکبت پنجاه وهفت روبه سرمون آوردن.پس مونده هاى امروزشون هم رک دنبال تجزيه ى ايرانند.همون جورکه سگ نظام طبقاتى ساسانى مى ارزيد به دزدان مدينه وسگ رژيم شاه مى ارزيد به اين رژيم پست فطرت آخوندى که باکمک مزدکيان امروز به قدرت رسيد،باشه تاگول اين مردک هاى پست فطرت همدست اجنبى رونخوريم وباسرنگونى ارتجاع سياه آخوندى،ارتجاع سرخ مزدکى روبه جاش ننشونيم.ايناتودروغگويى وحرافى استادن،ولى حناشون ديگه رنگى نداره.
ارسال یک نظر