.22 نوامبر یاد آور پایان زندگی جک لندن تصویرگر انسان و طبیعت و مبارزه و شور زندگی است.«جک لندن» (نام واقعی جان گریفیث John Griffith) رماننویس امریکایی در روز 12 ژانویه 1876در «سانفرانسیسکو» متولد شد. او پسر نامشروعی بود که پس از ازدواج مادرش با جان لندن، نام خانوادگی او را یافت. جک دوره کودکی را به دشورای گذراند و برای کمک به وضع مالی خانواده به شغل های گوناگون مانند روزنامه فروشی، کارگری در لباسشویی، پیشخدمتی در کافههای بندری و کارگری در کشتی دست زد.«جک» در سن 14 سالگی از مدرسه
دستور زبان انگلیسی فارغ التحصیل شد، اما به دلیل ناتوانی مالی نتوانست ادامه تحصیل دهد و به ناچار در کارخانه قوطیسازی مشغول به کار شد. خوشبختانه کار در دوران کودکی بدنش را نیرومند و مردانه کرده بود. کودکی «جک» در تنهایی گذشته بود و کتابخانه محلشان اولین و تنها آشنایی او با فرهنگ بشمارمی رفت. کتابها، جهانی فراتر از اکلند را پیش روی او می گشودند. در این زمان، «جک» در بخش ترشیجات یک فروشگاه مواد غذایی کار می کرد و هر چه بیشتر سرکه جا میانداخت، احساس بیقراری و فرار در او قویتر میشد و اغلب این احساس نفرت خود را با مست کردن آرام می کرد. او به مست کردن در کافه های محله عادت کرده بود و در همین مکانها بود که با مردان دریا (ملوانان، شکارچیان خوک آبی و نهنگ و زوبینسازان) آشنا شد. فرصتی فراهم شده بود تا به صید غیرقانونی صدف بپردازد و با کمال میل آن را پذیرفت. وقتی که فصل صید گذشت و او لذت کافی از این حرفه را در مدت سه ماه بدست آورد، به سن فرانسیسکو بازگشت.«جک»، پس از تمام شدن مدت زمان ممنوعیت شکار، به دریا بازگشت و ماه ها از این فرصت پیش آمده برای تجربه کردن دریا و احساس آزادی استفاده کرد. وقتی «جک» به کالیفرنیا بازگشت، یک سالی از سفرش به گوشه و کنار ایالات متحده میگذشت. حالا میخواست از عادتهای اوباش گونه دست برداشته و با تلاشی که در کسب و کار نشان میداد، مادرش را خوشحال کند. او میخواست با عهده دارشدن وظیفه نان آوری خانواده مایه افتخار مادر باشد.«جک» در سن 19 سالگی بر آن شد تا به دبیرستان باز گردد. او حالا هم کار میکرد و هم درس میخواند. کم کم، با توجه به آشنایی اش با حزبهای سیاسی این کشور و بویژه حزب سوسیال، به نظریه های سیاسی علاقمند شد. جک از نوجوانی با اشتیاق بسیار به مطالعه آثار«کارل مارکس»، «انگلس» و«نیچه» پرداخت و سوسیالیسم را در سفرهایش به دیگر ایالتهای آمریکا شناخته و به آن علاقمند شده بود. سوسیالیسم سالها فکر و هدف او را تشکیل میداد. از «جک لندن» به عنوان «پسر سوسیالیست اکلند» نیز یاد می شود. وی چندین بار، در بزرگسالی، تلاش کرد که در انتخابات شهرداری پیروز شود، اما موفق نشد.«جک» میخواست وارد جریانهای انقلابی شود، اما ابتدا می بایست دبیرستان را تمام کرده و وارد دانشگاه می شد. عضویتش در حزب کارگر سوسیالیست منجر به اخراجش از مدرسه شد. پس تصمیم گرفت که با تکیه بر علاقه شخصی خود به مطالعه پرداخته و وارد دانشگاه کالیفرنیا در برکلی شود. سرانجام، در دانشگاه پذیرفته شد، اما هنوز چهار ماه از ورودش نگذشته بود که شرایط خفقان حاکم در دانشگاه وی را دلسرد کرده و مجبور به انصراف از ادامه تحصیل شد. او شروع به نوشتن و مطالعه کرد. در این زمان در یک لباسشویی کار می کرد تا هزینه زندگیش نیز تامین شود.در سال 1896 با گروهی از جویندگان طلا به «کلاندایک» Klondike سفر کرد؛ سفری که با ناکامی همراه بود و به علت مرگ پدرخوانده اش به اوکلند فراخوانده شد. شاید بتوان گفت آنچه که او در شمال دید و تجربه کرد، مهمترین نکته های قابل توجه در آثار موفق اش را تشکیل میدهند. سرانجام با بازگشت به اکلند، زمان موفقیت بزرگ «جک» نیز فرارسید؛ او کتاب «ادیسه شمال»- داستان کوتاهی درباره یافتن طلا- را در سال 1900 منتشر کرد. اولین اثر وی به خاطر نیرومندی و توصیف بسیار جالبش مورد توجه بسیار زیادی قرار گرفت. بدین ترتیب، جك از راه نویسندگی امرار معاش می کرد، اما هرچه به دست میآورد، به طرزعجیبی خرج میکرد. او نویسنده ای پر کار بود و در همین مقطع زمانی، 51 رمان و 125 داستان کوتاه نوشت و 46 اثر خود را منتشر ساخت. شیوه نگارش او شیرین ، روان و دلپسند است. در اواخر عمر، کارش چنان رونق گرفت که درآمدش دو برابر رئیس جمهور امریکا بود؛ در حالی که او همان کسی بود که در جوانی گدایی می کرد.
در سال 1903 داستان «آوای وحش» (Call of the Wild) را منتشر كرد که گزارشی از سفر به کلاندایک و سرگذشت سگی گرگی به نام باک بود ، که پس از خدمت به اربابها، وفاداریها و نوازش دیدنها و رنج بردنها، در خود کششی به محیط جنگل احساس میکند و تنها به عشق ارباب مهربانش، در میان آدمیان میماند و همین که ارباب به دست گروهی از بومیها کشته میشود، روانه جنگل میگردد تا به زندگی اجدادی خود بپیوندد و در میان برادران جنگلی آوای شادی سر دهد. رمان آوای وحش از اقبال خارقالعاده ای برخوردار شد و امریکائیان آغاز قرن بیستم که به دنیای صنعتی و ماشینی وارد شده بودند، از عطر تند و وحشی درختان جنگل و غریزه و سرشت زندگی در آغوش طبیعت که توسط جك لندن، بسیار زنده و گویا وصف شده بود، سرمست گشتند. در پی این رمان، جك لندن داستان «گرگ دریا» (The Sea-Wolf) را در 1904 منتشر نمود که حوادث دریایی در بردارد. این داستان در قسمت اول، داستان «موبی دیک» Moby Dick اثر ملویل Melville را به یاد میآورد و نیز چهره وحشتناک کاپیتان لارسن Larsen قهرمان کتاب موبی دیک را مجسم میسازد. هدف نویسنده در این اثر هرچه بوده باشد، داستانی پرماجرا و بدون مفهوم و معنایی خاص را عرضه کرده است. جک لندن در سال 1904 و در زمان جنگ روس و ژاپن به خاور دور فرستاده شد. در بازگشت از آنجا، از اولین همسرش جدا گشت و با زنی دیگر ازدواج کرد و اقدام به خرید یك كشتی نمود تا با آن به دور دنیا سفر کند، اما تا استرالیا بیشتر نرفت. داستان «مارتین ایدن» Martin Eden (1909) نتیجه سفر او به جزایر هاوائی است که مانند بیشتر آثارش، سرگذشت شخصی اوست. دریانورد فقیری به نام مارتین ایدن، جوان ثروتمندی را از غرق شدن نجات میدهد و به خواهر او دل میبندد، پس برای رسیدن به او و به تشویق دختر، از دریانوردی دست میکشد و به دشواری، هم کار میکند، هم به تحصیل میپردازد. پس از صرف وقت و تلاش بسیار به ادبیات روی میآورد، مقالهها و داستانهایی برای مجلهها و ناشران میفرستد که هیچیک مورد قبول قرار نمیگیرد و او همچنان در فقر باقی میماند و در همه چیز با ناکامی روبرو میگردد. حتی دلدارش که به قیود خانوادگی پایبند است، او را رها میکند، که ناگهان بخت به او روی میآورد و ناشران در آثار او به جنبههای هنری توجه میکنند. مارتین پس از نشر آثارش به شهرت و ثروت میرسد و دختر بار دیگر به او اظهار علاقه میکند، این بار مارتین که او را زن مطلوب نمیبیند، به او پشت میکند و از جامعهای که در عقاید باطل و پست خود زندانی است و او خود را با آن سازگار نمیبیند، میگریزد، و به کشتی مینشیند تا به سفرهای دور برود. در طول سفر نیز ملال جانگزا او را رها نمیکند، سرانجام آرامش را در خواب مرگ میبیند و خود را در دریا غرق میکند. جک لندن که نویسنده برجسته عصر تمدن ماشینی و صنعتی است، در این اثر بیثمری نسلی را نشان میدهد که به سبب تلاش مداوم در راه به دست آوردن ثروت، از ادراک ارزشهای معنوی غافل مانده است. از دیگر آثار جک لندن که جنبه سرگذشت شخصی دارد، داستان «جان بارلی کارن» John Barley-Corn در 1913 است. جان بارلی کارن در انگلستان به همه نوشیدنیهای الکلی، خاصه ویسکی اطلاق میشود و جک لندن چگونگی می خوردن خود را برای خواننده بیان میکند که اولین بار نه بخاطرهوس و لذت بردن، بلکه تنها به سبب کنجکاوی به آن لب زده است، پس از آن برای آنکه جوانی اجتماعی! معرفی شود، در مهمانسراها و میخانهها که درنظر او محیط دلپذیری داشته و هر مردی که با شکست و ناکامی روبرو میشده، به آنجا روی میآورده است، به آشامیدنیهای الکلی، خاصه نوشیدن ویسکی ادامه میدهد. چند روزی که به طور مداوم به نوشیدن میپردازد، فکر خودکشی در او قوت مییابد و خود را در آب میافکند که به سبب نیروی جسمانی نجات مییابد. کمکم در خود میل به نوشتن احساس میکند و مصمم میشود که خود را از شر می خوارگی آزاد کند، اما همین وسوسه ارتباط او را با الکل مداوم میسازد. جک لندن چنین نتیجه میگیرد که می خوارگی نه امری موروثی است و نه نیازی جسمی، تنها احتیاجی روحی و معنوی است. این کتاب در حالی که اثری آموزنده است، شامل اعترافاتی خصوصی است که نویسنده در آن خواننده را به دنبال خود به میان حوادث زندگی - که به طور دردناکی از ادراک عمیق هنری و اخلاقی بیبهره است- میکشاند. جک لندن جز سرگذشتهای شخصی و واقعی رمانهای ساده و عاشقانه نیز دارد، از آن جمله می توان به داستان«دره ماه» The Valley of the Moon) 1913)، و همچنین آثاری که ساخته تخیل محض اوست، مانند «ستاره گرد»The Star Rover (1915) اشاره داشت. از مجموعه داستانهای کوتاه جک لندن «پسر گرگ» The Son of the Wolf )1900) و «عشق به زندگی » Love of Life در ( 1907) انتشار یافت.
از 1913 به بعد آثار جک لندن شهرتی جهانی یافت و به غالب زبانها ترجمه شد و او را در زمره نامدارترین و ثروتمندترین نویسندگان زمان خود قرار داد. بنابر گفته خود نویسنده که «من برای ناشران مینویسم، نه برای خودم»، آثار او که تعدادش به پنجاه داستان میرسد، ظاهراً تنها برای به دست آوردن پول نوشته میشده است، اما همه این آثار مبتنی بر فلسفه خاصی است؛ فلسفهای که برمبنای اصول عقاید کارل مارکس استوار است و مبارزه دائمی بشر را برای رهایی از فقر و بینوایی نشان میدهد. جک لندن مدافع مستمندان و بینوایان و طرفدار اصل زندگی مرفه برای همگان است. عصیان بر ضد جامعه و بر ضد عقاید باطل و خرافی در همه آثار جک لندن به چشم میخورد، او جز توانایی و استادی در هنر نقل، طبع و نهاد، خود را به دلایلی از جمله شور زندگی، حسن نیت، جوانمردی، بردباری، اصالت در مبارزه و تمایل به بخشایش در وجود قهرمانانش گنجانده است. کمتر کسی در میان نویسندگان امریکایی از چنین محبوبیتی در کشور و خارج از کشورش برخوردار بوده است. جک لندن بر اثر عصیان روحی بر ضد اجتماع و تطابق نیافتن با شیوه زندگی زمان خودکشی کرد.
منبع
http://aria-armin.mihanblog.com/post/311
جک لندن، فیلسوف بیپناهان
نویسنده: کایا گنچمترجم:
آیدین فرنگی
جک لندن (۱۸۷۶-۱۹۱۶)،
رماننویس آمریکایی، که در آثارش به بحث دربارهی نیچه، داروین و حرکتهای
سوسیالیستی پرداخته، پیچیدهتر از آنیست که امروز میشناسیم. مجادلهی
بزرگی که در فرهنگ غرب درگرفت، با اواسط عمر چهل سالهی لندن مقارن بود.
در آن مقطع در اروپا، از یکسو رفتهرفته فلسفهی تنازع بقاء که مبنای
گفتمان بیولوژیک داروین محسوب میشد گسترش مییافت و از دیگرسو مناقشهای
سیاسی بالا میگرفت که ریشه در مفاهیم ابرانسان و اخلاق «خدایگان ـ بنده»ی
نیچه داشت. مرتبط با دو مورد مذکور، گفتمان سیاسیای نیز رشد مییافت که
میکوشید آیندهی اروپا را با تقابل دوگانهی «سلامتی و انحطاط» تحلیل کند و
البته در میان این جدالها، پایههای سوسیالیزم قرن بیستم هم در حال
شکلگیری بود. زندگی لندن، قهرمانان آثار کافکا، به خصوص قهرمانان رمان
«آمریکا» را به ذهن متبادر میکند.
جک لندن از
۱۳ سالگی شروع به کار کرد و وقتی به ۱۸ سالگی رسید، کار در کورههای زغال
سنگ، عرشهی کشتی و کارخانهی کنسروسازی را تجربه کرده بود. سال ۱۹۸۳، وقتی
لندن ۱۶ ساله بود، تولید بیش از حد، اقتصاد آمریکا را با بحرانی بزرگ
روبهرو کرد. در واکنش به بحران مذکور، گروههای بسیاری با محوریت کارگران و
افراد بیکار پا به عرصه گذاشت و لندن نیز به معروفترین این گروهها، یعنی
به ارتش کاکسی پیوست. او که تا ۱۹ سالگی از آموزش مناسبی ندیده و مثل
قهرمان معروف توماس هاردی، «جود»، درهای دانش را به عنوان وجه ممیز طبقهی
مرفه، به روی خود بسته دیده بود، پس از به پایان رساندن فشردهی دورهی
دبیرستان در اوکلند، در دانشگاه کالیفرنیای برکلی به صورت ویژه پذیرفته شد و
بعد از این مرحله بود که در بازار ادبیات آمریکا به موقعیتی ممتاز دست
یافت. بنا به گفتهی خودش کارهایی که در نوجوانی انجام داده، اسارات در
«دامی» از پیشآماده و به «فروش گذاشتن هوش و استعداد» تنها راه رهایی از
آن وضعیت بود.
«پاشنهی
آهنین» یکی از اولین رمانهای لندن، رمانس معروف ویلیام موریس (۱۸۹۶-۱۸۳۴)،
«خبرهایی از هیچ کجا»، را به یاد میآورد. وی 13 سال پیش از انتشار
پاشنهی آهنین، در ردیف بنیانگذاران حزب کارگر و ائتلاف سوسیالیستهای
انگلستان قرار داشت. موریس در کتابش سفری را به تصویر کشیده که از سواحل
رود تامس شروع شده و سرشار است از مناظر روستایی، از نوع آنچه در
ترانههای چوپانی بازتاب دارد. اثر یادشده نمونهای است مطرح از رمانتیزم
طبیعتگرای قرن نوزدهم. دنیای پادآرمانی(دیستوپیا) جک لندن در پاشنهی
آهنین هم دنیایی است تاریک و الیگارشیک که نویسندهی آن به تشریح وضعیت
جهان در مقطع رشد و گسترش فاشیزم (۱۹۱۲-۱۹۳۲)
میپردازد.
روزگاری نه چندان دور، رمان
«پاشنهی آهنی» را جوانانی با هیجان در کنار دو کتاب «مانیفست» و
«خانوادهی مقدس» میخواندند که دیگر تاب زندگی زیر استیلای سرمایهداری
لجامگسیخته را از دست داده بودند. البته گروهی از آن جوانان بعدها
دریافتند که «برپاکردن آتش» زیباترین داستان لندن است و «مارتین ایدن»
زیباترین رمان او؛ کسانی که دیگر میگفتند: «اتوپیاها را ول کن، حرفهای
مفت را ول کن و برای ما قصهی مردی را بگو که از کوهستانی در آلاسکا جان
سالم به دربرد! دولت الیگارشیک را بیخیال شو و برای ما دربارهی ملوان
خودپسندی حرف بزن که از زنی که دوستش داشت متنفر شد!»
در داستان
لندن، مردی که همراه سگش میان برفها پیش میرود، برای زنده ماندن تلاش
میکند و جز مهارتهایش چیز دیگری ندارد، استعارهای است از زندگی همهی
انسانها و بهخاطر تشریح وضعیت چنین انسانی است که ما جک لندن را دوست
داریم. در «برپاکردن آتش» وقتی موها، انگشتها و همهی اندام مرد یخ
میبندد، اندکی بعد، او به نمادی از اراده بدل میشود، نماد ارادهی انسانی
که برای حفظ بقاء خود بایستی پنجه در پنجهی ارادهی طبیعت بیفکند. اما
همین قهرمان وقتی دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد و امکان قضاوت دربارهی
کارهایش نیز منتفی است، با هدف گرم کردن خود و زنده ماندن تا زمان یافتن
دوستانش، تصمیم میگیرد سگش را بکشد؛ هرچند از عهدهی کشتن سگ برنمیآید.
او به کشتن سگ فکر میکند، اما به دلیل یخزدگی دستها نمیتواند این کار
را بکند. پس از مرگ مرد، مرکزیت روایت به شکلی نرم از انسان به سگ انتقال
مییابد و از آن به بعد، این سگ است که برای حفظ بقاء باید قدرت ارادهاش
را نشان بدهد.
در رمان «مارتین ایدن» لایهی
پروبلماتیکی نیز به این کاراکتر بیپناه اضافه میشود و از آن به بعد دیگر
به راحتی نمیتوان گفت که هویت کاراکتر را فقط مبارزه برای حفظ بقاء تشکیل
میدهد یا مبارزه برای تغییر شرایط زندگی نیز جزء خصایص وی به حساب
میآید.
لندن در نامهای به دوست
نویسندهاش، «اوپتون سینکلر»، نوشته است: روایتاش از تقابل دریانورد رمان
«مارتین ایدن» با عشق، سیاست و اقشار متفاوت جامعهی آمریکا، درواقع نقدی
است بر مفهوم فردگراییای که در تئوری نیچه تبلور یافته. لندن با معاصر
خود، «ماکس نوردا»، نیز هممسیر نشد. نوردا در اثر معروفش
Entartung(انحطاط؛ دژنراسیون) در برابر زیباییشناسی «ناسالم» چهرههای
مدرنیست فرهنگ اروپا مثل اسکار وایلد، ریچارد واگنر و هنریک ایبسن، «اخلاق
پاک» را پیشنهاد کرده بود.
دنیایی که
جک لندن تعریف میکند، در دنیای شخصیتهایش نمود پیدا کرده است. امروز هم
پس از گذشت سالها، خواندن صحنهی خودکشی مارتین ایدن که زندانی درونیات و
نفسانیات خود بود، بیچارگی او را بازتاب میدهد: «صدای بلندی شنید و احساس
کرد دارد از نردبانی بیانتها سقوط میکند. در اعماق، در نقطهی پایانی
افتاد توی سیاهی. همینقدر میدانست. افتاده بود توی سیاهی. و از لحظهای
که متوجه این نکته شد، دیگر چیزی نفهید.»
کافکا هم که از آزادی
گستردهیای که شخصیتهای آسوپاس و بیپناه به عرصهی تکنیکهای روایی
اضافه کردهاند بهره برده، با ایجاد زیباییشناختی پراتیکها به ادامهی
سنت لندن پرداخته است. اگر ادبیات آدمهای بیپناه، سنتی است در برابر
یکسانسازی تیپ و جهانیشدن، یکی از راویان صادق این ادبیات کسی نیست جز
جوانی فقیر از سانفرانسیسکو که ما او را به نام جک لندن میشناسیم.
در زیر نام برخی کتابهای جک
لندن آمده است: پاشنهی آهنین، مارتین ایدن، سپیددندان، آوای وحش، گرگ
دریا، جان بارلیکورن، راه، آفتاب سوزان، پسر گرگ، خدای پدران، بچههای
یخبندان، صداقت انسان، شورش در السینور، طاعون سرخ و...
منبع: روزنامهی رادیکال ترکیه؛ بخش ضمیمهی کتاب؛ شش آگوست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر