دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۴۰۱ تیر ۱۶, پنجشنبه

به بهانه در گذشت هفتمین امام شیعیان موسی ابن جعفر وقتی ایران در حال شورش در پی شورش بود امامان شیعه چه میکردند. اسماعیل وفا یغمائی

رابطه امامان ششم و هفتم و هشتم شیعه با دهها جنبش و شورش ایرانیان و اعراب چه بوده است؟نقش واقعی آنان در تاریخ سیاسی ایران چه بود؟هفده صفر سالروز تولد امام هفتم شیعیان است. بیشترین شورشها و خیزشهای ایرانیان وعلویان و اعراب تحت ستم در دوران امام های ششم و هفتم و هشتم شیعیان رخ داده است. امام صادق،موسی ابن جعفر و امام رضا. بجاست که بیندیشیم وکوشش کنیم و بدانیم نقش و ارتباط این سه امام با این همه شورش و جنبش چه بوده است. و اگر
چنین چیزی وجود ندارد انها چه میکرده اند؟ و نقش آنها در تاریخ واقعی و نه تخیلی و یا خیالبافیهای انقلابی- مذهبی ما  چه بوده است؟ آنچه که میخوانید حاصل تطبیق تاریخ آن دوران با زندگی امامان فوق الذکر است.
پس از ابــــــــومســــــــلم
شورش هاي خونخواهانه
قتل ابو مسلم در ميان سرداران و بزرگان عكس العملي بر نيانگيخت . كيسه هاي زر ودادن
مقام و ابلاغ حكومت اين شهر يا آن سرزمين مساله را حل كرد . بجز اين ،قتل بزرگترين داعيه دار بالقوه خلافت با آن نيروي عظيم و محبوبيت فوق العاده به معني تثبيت خلافت عباسي بود و اين مساله اي بود كه طرفداران تعادل قوا آن را ميفهميدند . اما قتل ابو مسلم آن هم به آن شيوه در ميان دوستان او و توده هاي مردم  بويژه مردم خراسان انعكاس وسيعي داشت و خشم و نفرت آنها را عليه حكومت به شدت بر انگيخت و اگر خاطره تلخي هم از اعمال و رفتار او در سركوب به آفريديان و سركوب جنبش بخارادر اذهان مانده بود كم رنگ كرد . واقعيت اين است كه ما پس از هزار و سيصد سال و در روزگاري كه بسياري معيارها درزمينه هاي مختلف در روشنايي قرار دارند ابو مسلم را به تماشا نشسته ايم . براي ايرانيان و بويژه خراسانيان آن روزگار ابو مسلم يك اسطوره زنده ملي و قهرمان و جنگاوري افسانه اي بود كه به دنياي واقعيت ها آمده بود . در جاذبه هاي كاريسماتيك ، آن چنان كه نوشته اند  بسياري براي ابو مسلم مقام مهدويت و حتي در پاره اي موارد الوهيت قايل بودند .گروههايي از مسلمانان درخراسان او را آشكاراامام واقعي خود ميدانستند و پس از قتل او به شهرها و روستاها روانه شدند و به مثابه داعيان ابو مسلم مردم را به او دعوت كردند و ندا در دادند كه ابو مسلم  در كوههاي ري پنهانست ودوباره باز خواهد گشت و پرچم مبارزه را بر خواهد افراشت . خاطره ابو مسلم  گردن آويز ملتي زخم خورده بود كه پس از ساليان دراز اسارت و كوشش براي استقلال مجدد ،بزرگترين سردارش را ناجوانمردانه كشته اند و غرور او را زير پا له كرده اند از درون همين زخم خون افشان بود كه زبانه تند شورشها درخشيد . در ايران آن روزگار و نيز ساير سرزمينهاي تحت سلطه خلافت جديد ، زبانه هاي اتواع و اقسام شورشهابا رنگ ملي يامذهبي بعد از قتل ابو مسلم قابل رؤيت است ، ولي سه شورش از زمره شورشهاييست كه بنام ابو مسلم و به خونخواهي اووبا رنگ ملي ــ مذهبي شكل گرفت .

 قيام اسپهبد پيروز(سنباد) 137هـجـــري  
  معاصر  بادوران امامت امام جعفر صادق
 نخستين قيام به خونخواهي ابو مسلم ،قيام اسپهبد پيروز ( سنباد ) از زرتشتيان خراسان واز دوستان نزديك ابو مسلم بود . دوستي سنباد و ابو مسلم به دوران آغاز كار ابو مسلم باز ميگشت .سنباد از زرتشتيان متمكن و ميهن دوست بود و در قريه آهن يا اهروانه در نيشابور ساكن بود و چون از قصد ابومسلم براي بر پايي قيام آگاه شد  از او حمايت كرد . نوشته اند ابو مسلم نيز چون در خراسان به قدرت رسيد به سنباد  وبرادرش كمك كرد كه انتقام خون فرزندش را كه به دست اعراب كشته شده بودند بگيرد ودو هزار تن سپاهي در اختيار آنان گذاشت و سنباد و برادرش در محله بوي آباد نيشابور 400 تن را كشتار كردند . در كتابهاي مختلف از جمله زبده التواريخ اشاره شده است كه سنباد  وبرادرش بعدها طي جنگها زره  ميپوشيدند و با آنكه زرتشتي بود ند پشت سر ابو مسلم و در زمره سرداران او ميجنگيد ندوازاو محافظت ميكرد ند.
سنباد از زاويه اعتقادي ،شورش خود را بر پايه اي از پايه هاي اصلي اعتقادي ايرانيان قديم بنياد كرد.در قرن دوم و در هنگام قتل ابو مسلم شمار زيادي از زرتشتيان در خراسان ميزيستند ونوشته اند بيشتر مردم نيشابور و ري و قومس وطبرستان زرتشتي بوده اند . چون خبر قتل ابو مسلم به سنباد رسيد اوبي محابا با همراهانش شورش عليه خلافت را آغاز كرد .نيروي عظيمي بويژه از مردم كوه نشين به او پيوستند . نيروي او متشكل از زرتشتيان ، مزدكيان ،شيعيان وبرخي فرقه ها و گروههاي ديگر بود .او ميگفت ابو مسلم نمرده است و چون خواستند او را بكشند با خواندن اسم اعظم الهي به صورت كبوتري در آمد و پرواز كرد و باز خواهد گشت . مقوله بازگشت  منجي و بر پايي جهاني از عدل و داد قرنها پيش از آن از زمره اعتقادات ايرانيان و اززمره پايه هاي آيين ميترايي بود . ايرانيان قرنها اعتقاد داشتند «ميترا، نجات دهنده كون و مكان ،روزي خواهد آمد وآتشي خواهد افروخت كه تمام كثافات و پليدي ها را خواهد سوخت و اهريمن و تاريكي را نابود خواهد كرد » اين اعتقاد قويا در آيين زرتشت نيز وجود داشت و ايرانيان معتقد بودند در هزاره سوم سوشيانت  ظهور خواهد كرد اين اعتقاد با اكثر آيين هاي ايراني قبل از اسلام آميخته بود و در دوران قيام سنباد ،در ميان انبوه زرتشتيان خراسان  كه ابو مسلم را دوست داشتند پراكنده بود . سنباد با استفاده از اين اعتقاد به بسيج مردم خشمگين عليه خلافت عباسي پرداخت و ندا سر داد كه ابو مسلم باز خواهد گشت.سنباد ري ونيشابور و قومس را تسخير كرد ووالي ري ابو عبيده را كشت . در جريان تسخير ري جمعي از سپاهيان ابو عبيده با او همراهي كردند. شمار نيروهاي سنباد در اين هنگام به صد هزار تن رسيده بود . در اين هنگام منصور نيرويي گران به فرماندهي جمهور ابن مرار عجلي به مقابله او فرستاد دو لشكر درحوالي ساوه به هم رسيده جنگ را آغاز كردند . در اين جنگ شكست در نيروي سنباد افتاد و شصت هزار تن از نيروهاي سنباد  كشته شدند . سنباد خزاين ابو مسلم را كه با او بود برداشته و به طبرستان عقب نشيني كردو سرانجام به دست شخصي به نام لونان طبري كشته شد .سر او رابا پيكي بنام فيروز به درگاه خلافت فرستاده و فرزندانش را به غلامي فروختند .نوشته اند  اسپهبد خورشيد شاهزاده طبرستان كه در آن روزگار  استقلال داشت از قتل سنباد  بسيار غمگين شد .آخرين جنگ  سنباد و نيروهاي خليفه آنقدر شديد و خونين بود كه تا سال 300 هجري آثار كشتگان و استخوانهاي مقتولين جنگ اينجا و آن جا قابل رؤيت بود .


جنبش اسحاق ترك137- 138 هجري
معاصر بادوران امامت امام جعفر صادق
از ديگر كساني كه پس از قتل ابو مسلم به خونخواهي او پرچم شورش برافراشت يكي از ياران ابو مسلم به نام اسحاق است كه به نوشته ابن نديم در الفهرست از نسل زيد ابن علي بود و پس از قتل ابو مسلم به ماوراالنهر رفت و در آن ديار مردم را به خونخواهي ابومسلم خواند .متاسفانه در كشاكش حوادث و شورشهاي آن روزگار از شورش اسحاق  و سرنوشت اواطلاعات دقيقي در دست نيست . نوشته اند بدين علت او را ترك ميناميده اند كه در دوران ابومسلم پيك مخصوص او در رابطه با تركان بوده است . شورش اسحاق رنگ ملي و مذهبي داشت واز لحاظ جهان بيني در وجه غالب به آيين زرتشت اتكا داشت. اسحاق با توجه به كثرت زرتشتيان ميگفت : ابو مسلم از فرستادگان زرتشت بود و زرتشت نمرده است و بار ديگردرنمودي ديگر ظهور خواهد كرد و ايران را نجات خواهد داد . از آنچه كه در باره او گفته اند و نوشته اند اين نتيجه به دست ميايد كه اسحاق كوشش ميكرده است با هر گروه و دسته اي بر مبناي اعتقادات خودشان صحبت كند و آنها را بر انگيزاند و همين باعث شده است در گروهها و فرقه هاي مختلف رنگ ببازد و حكايت شورش او با افسانه هايي كه پيرامون او ساخته اند در آميزد .

شورش و جنبش راونديان141 هجري
معاصر بادوران امامت امام جعفر صادق
راونديان از كساني بودند كه در جريان شورش ايرانيان عليه امويان از ياران ابو مسلم بودند .در تاريخ  تحولات اجتماعي  تاليف مرتضي راوندي اشاره شده است كه فرقه راونديه از فرقه هاي شيعه عباسي بود كه در نقاط شرقي ايران ريشه گسترده بود . اينان اكثرا از نجيب زادگان و دهقانان خراساني  بودند كه پس از قيام زيد در شمار ياران ابومسلم در آمدند . راونديان نخستين كساني بودندكه جامه سياه پوشيدند و بنام مسوده معروف شدند .  راونديان پس از قتل ابومسلم در صدد بر آمدند انتقام خون ابو مسلم را بگيرند . براي اينكار نقشه اي شگفت طرح كردند وبه هاشميه مقر خليفه آمدند و ندا در ندا افكندند كه خليفه خداي ماست و گردا گرد قصر او شروع به طواف كردند . اين نوع عقايد در آن روزگار با و جود غلاه ومكاتب عجيب و غريبشان چندان تعجب آور نبود . راونديان ندا در دادند كه خليفه خداي ماست و بايد او را سجده كنيم. كارهاي راونديان شهر را دچار آشفتگي كرد . خليفه دستور داد شماري از راونديا ن را دستگير كنند و به زندان افكنند . در جريان زد و خورد دويست تن از راونديان كشته شدند وشماري دستگير گرديدند. كار شورش بالا گرفت و شورشيان به بهانه دفن مرده تابوتي بر دوش گرفتند و چون به مقابل زندان رسيدند  تابوت را به زميكنده با انبوه مشايعين به زندان و سپس قصر خليفه حمله ور شدند . اوضاع چنان آشفته بود و خليفه چنان در محاصره ششصد تن از شورشيان قرار گرفته بود كه نزديك بود كشته شود . در گرماگرم جنگ شورشيان ــ به نقل طبري ــ عثمان ابن نهيك قاتل ابو مسلم را آماج تير كردند و كشتند . در لحظاتي كه كار بر خليفه سخت شده بود سپاهيان كمكي رسيده و با كشتاري سخت  خليفه را نجات دادند .بنا به نقل طبري خليفه بعدها  گفته بود : سه بار نزديك بود كار خلافت از دست برود، يكبار در جريان قتل ابو مسلم كه اگر خيمه شكافته شده بود و قبل از قتل ،هواداران او در اطراف من از جريان باخبر شده بودند كار تمام بود . بار دوم در جريان شورش راونديان و بار سوم در سفر من به مدينه كه اگر در عراق شمشيري به شمشيري ميخورد كار تمام بود . راونديان بعدها از شكل يك نيروي مبارز در آمده و به يك نحله و مكتب اعتقادي صرف تبديل شدند و به كار تبليغي عليه دستگاه خلافت پرداختند . اعتقادات آنان تركيبي بود از آراء مزدك و اعتقادا اسلامي وقبول تناسخ ، راونديان بنا به تصريح طبري تا آغاز قرن چهارم هجري وجود داشتند و به عنوان ملحد و زنديق تحت تعقيب و آزار قرار داشتند

سركوب در پي سركوب
شورش در پـــي شورش
 با كشتار و سركوب خونين قيام سنباد، شورش اسحاق ترك وجنبش راونديان ، نه سركوب ها و كشتارها پايان يافت و نه شورش ها وقيام ها متوقف شد، زيراعلل و پايه هاي واقعي اين قيام ها و سركوب ها، يعني ستم ملي، ديني ، طبقاتي وفرهنگي ناشى از خلافت اسلامى وجود داشت. تاريخ اين دوران چه در بخشهاي ايراني نشين و چه در قسمت هاي عرب نشين خونين و دردناك ولي ازمبارزات شورشيان پراست . پس از سقوط امويان و به خاك افتادن ششصد هزار تن دركشاكش جنگها وتعويض قدرت سياسي وكشتارها و خونريزيهاي افسار گسيخته ماههاي اول پس از سقوط امويان و شورشهاي پس از آن ، به نظر ميرسد عموم مردم انگار از گذرگاهي عبور كرده اند و  و ديگر حاضر نيستند آن روزگار خواري و ذلت گذشته را بپذيرندسقوط  امپراطورىاموى آن هم با نيروى  اصلى سياه جامگان خراسان .بذر اين اميد و آرزو را رويانده بود كه مى توان از قيد ظلم و ستم خلافت اسلامى رهائى يافت و دوباره در سرزمينى مستقل و به دور از سيطره بيگانگان زندگى كرد. اين اميد بخصوص بعد از حدود يك قرن و تجربه طولانى چند نسل و زايل شدن دود و ابر اين توهم كه خلافت اسلامى مى تواند منادىگر عدالت باشد بيشتر درخشندگى خود را نشان مى داد.
با سقوط امويان اگر چه عدالت اجتماعي بر مسند ننشست ووعده هاى داده شده توسط مبلغان امامان عباسى فراموش شد، ولي روزگار ،ديگر آن روزگار گذشته نبود . با خارج شدن فرزندان عباس از صفوف اپوزيسيون ، علويان ــ به عنوان جناح مغلوب  و مظلوم ــ و توده هاى ايرانى و عرب تحت ستم بيشتر به هم نزديك شدند . شعله هاي مبارزه حالا از يكسوازميان علويان وهواداران آنان با اتكاء به اسلام شيعى شورشي غير رسمي ، و از ميان مردم ايران و برخي پيشوايان ملي آنها با تكيه به ميراث فرهنگي و مذهبي گذشته، بويژه ميراث فكري مزدك وماني، و دربرخي قيامها با اتكاء به آميخته اي از انديشه هاي اسلامي وميراث فرهنگي گذشته به صورت جرياني التقاطي زبانه ميكشيد.

باز جستن ريشه هاى خرمدينى در اين دوران
ريشه هاي اصلي آيين خرمي يا خرمديني را در همين دوره ميتوان باز يافت.به دليل نام آوري پيشواي بزرگ خرمدينان ـ جاويدان ـ در دوران هارون و به دليل اوجگيري اين نهضت در دوره چهره درخشان اين جنبش و جانشين او بابك خرمدين در دوران مامون و معتصم ، برخي فكر ميكنند كه راه و رسم خرمديني از زمان آنان شروع شده است ، اما آيين خرمديني از اوايل فتوحات اسلامي به عنوان ميراث فكري و مبارزاتي مزدك و اتكا به بنيادهاى آئين زرتشت ــ و با اين تفاوت كه خرمدينان شورش و قيام مسلحانه را بر خلاف روش مزدك مشروع مى دانستند و معتقد بودند با مسالمت و در برابر حكومت بيگانگان نمى توان به اهداف مزدك رسيد ــ ظهور كرد و بعدها به دليل گستردگى حيرت آور اين جنبش از زاويه منطقه جغرافيائى و تنوع اقوام و آئينهاى ايرانى با انواع و اقسام آيين هاي شورشي و از جمله با انواع تشييع در آميخت وبه اين ظن دامن زد كه بابك به تشييع عنايت فراوان داشته است.
مذهب و مرام خرمدينان در آغاز نوعي مكتب فكري و فلسفي خوشباشي و صلح جويي بود ودر كشاكش ايام و فشارهايي كه بر معتقدان خرمديني وارد آمد تبديل به مكتبي شورشي گرديد و در دوران عباسيان در انواع و اقسام شورشها ميتوان رد پاي خرمدينان را از جمله در قيامهاي سرخ علمان باز يافت.
 در باب نام خرمدينى اشاره شده است كه چون آئين زرتشت سوگ را از دستاوردهاى اهريمن و شادى و خرمى را  هديه اهورا مزدا مى دانست و بر شادى و خرمى و گرامى داشت آن تاكيد فراوان كرده بود بنياد گذاران آين آئين نام خرمدينى را از مبانى آئين خود يعنى زرتشتيگرى  ــ عبور كرده از و تحول يافته در آئين مزدك  ــ اخذ كرده اند. مزدك نيز چون زرتشت بر خرمى و شادى تاكيد فراوان داشت و معتقد بود دين را نه براى عذاب و رنج بلكه براى لذت و سرور انسانها ابداع كرده اند.
 اشاره ديگر اين است كه اين نام از نام خرمه همسر مزدك مشتق شده است.
اگر در زمينه تاريخ بعد از اسلام به جستجوى خرمدينان بپردازيم در حوالى سال صد و ده هجرى با شخصيتى به نام خداش كه نام عربى او عمار ابن يزيد بود بر مى خوريم. خداش در حيره كارگاه كوزه گرى داشت.
 خداش در سال صد و ده هجرى به خراسان رفت و به تبليغ خرمدينى و سازماندهى ناراضيان پرداخت. در باره او گفته مى شود كه چند همسرى را كه در آن دوران رواج داشت ممنوع اعلام كرد.
 از سال صد و ده رد پاى خرمدينان را در بسيارى از شورشها و قيامها مى توانيم پيدا كنىم .اما پس از گذشت چندين دهه خرمدينى به همت بزرگمردى هوشمند و مبارز از اهالى آذربايجان بنام جاويدان بد پور شهرك سامان و سازمانى ديگر يافت و پس از جاويدان بد و هنگامى كه پيشوائى خرمدينان به بابك خرمدين منتقل شد اين جنبش كه بر خلاف ساير جنبش ها  ـــ تنها در پى حقوق از دست رفته با وجود حكومت عباسيان نبود ــ  قصد داشت بنا و بنياد خلافت اسلامى را بر كند تبديل به بزرگترين خطر براى دستگاه خلافت شد. با اين اشاره و اين كه دوباره به خرمدينان خواهيم پرداخت به دوران مورد نظر خود يعنى دوران منصور عباسى و زمان امام جعفر صادق و اندك زمانى پس از قتل ابومسلم خراسانى باز مى گرديم و آميختگى خرمدينان را با خونخواهان و هواداران ابومسلم خراسانى مى نگريم.
خرمديناني كه از هواداران ابومسلم و خونخواهان او بودند اعتقاد داشتند فرزندي از دختر ابومسلم به جهان خواهد آمد كه نامش مهدي يا فيروز خواهد بود و اوجهان را پر از عدل و داد خواهد كرد. 
 اين تپشها و تنشهاي قوي اجتماعي و سياسي و فرهنگي،  فضايي خاص به و جود آورده بود وبه دليل همين جو ملتهب و شورشي ،دوران حكومت منصور، دوراني عجيب است.
در دوران عباسيان بايد دقيقا توجه داشت كه دولت عباْسيان بخصوص تا دوران هارون عليرغم تمام تضادها ريشه هاى نيرومندى در ميان اقشار قابل توجهى از مردم داشت و بر پايه همين ريشه ها بود كه دولت عباسى توانست دوام آورد وبه سركوب مخالفان بپردازد و دستگاه عريض و طويل سركوب  و جاسوسى خود را مستقر سازد و مشروعيت بدهد. اين سيستم از دوران منصور عباسى قوام و قرار لازم را براى سركوب مخالفان و حفظ امپراطورى پيدا كرد.
 سيستم جاسوسي و استراق سمع و خبر رساني منصور عباسى ،  خشك انديشي وسختگيري او در امور مذهبي و مسايل مربوط به شريعت رسمي ،بيرحمي او دركشتارهاي مخالفان ، زندانها و تبعيد گاههاي او، خزاين اوكه در آنها همراه با گنج هاي خود جسدهاي خشكيده مخالفان بويژه علويان رانگهداري ميكردوخلق وخوي بيمار گونه و سرسختي شگفت او را در تعقيب و كشتار مخالفان چه شورشيان عرب و چه شورشيان ايراني را بايد در اسناد مختلف آن دوران دنبال كرد و بيشتر با شرايط آن روزگار آشنا شد.در ميان اسناد تاريخي در اين زمينه تاريخ طبري ازگويا ترين آنهاست.

آغاز سركوب و كشتارعلويان
و برخي از قيامهاي علــــويان
خطرناكترين دشمنان حكومت در سرزمين هاي نزديك به دستگاه خلافت  علويان بودندواز آغاز روي كار آمدن عباسيان چشمان عدالت خواهان متوجه آن ها شد. تا آن هنگام گردي از ظلم و ننگ بر دامان آنها نبود. آنان از آنجا كه خود را نسل خالص تر پيامبر مى دانستند حكومت و خلافت راشايسته خود مى دانستند . در متون شيعى به راحتى مى توان اين واقعيت را در بيان بسيارى از امامان شيعه و علويان نامدار و در لابلاى بسيارى از دعاها و زيارتنامه ها باز يافت.  به زبان ساده  علويان طلبى تاريخى داشتند و حقى تاريخى  را كه از آن خود  مى پنداشتند پايمال شده مى دانستند  و در پى بدست آوردن آن بودند . اين ماجرا در روزگار ما و با قانونمنديهاى دنياى جديد و با تجربه حكومت خمينى و شناخت كاركردهاى جبرى حكومتى مذهبى، حتى در ميان مسلماان هم كششى ندارد و در دوران ما مضحك است كه كسى به دليل علوى بودن ادعاى زعامت و حكومت داشته باشد ،ولى در سيزده قرن قبل حكايت به گونه ديگرى بود. صفي از شهيدان شورشي خوشنام وشرفاي عرب از شهيدان كربلا گرفته تاشهيدان حسنى( شورشيانى از نسل امام حسن) و شورش زيد و قيام يحيي ذخيره حيثيت و محبو بيت اجتماعي آنان بود . حتي در جنبش هاي ملي خراسان هم علويان محبو بيت داشته و مردم شورشي آنان را از خود ميدانستند .
 در اين آغاز اين دوران جعفر ابن محمد امام ششم شيعيان درميان مخالفان خلافت داراي محبو بيت خاصي بودو با اينكه حكومت ميدانست اوپيشوائى اهل بحث و فحص است و به ابو مسلم و ابو سلمه جواب رد داده است ولي او را خطري بالقوه محسوب ميكرد. دو شورشي مخفي  ونامدارعلوي،محمد و ابراهيم و برادرانشان خطري بالفعل بودند.  از نظر دستگاه خلافت اينان كه پدرشان عبدالله نوه حسين ابن علي  امام دوم شيعيان است دو شورشي  پارسا ، پاكدامن ، خوشنام وبيباك اند و در ميان مردم حرمت پيغمبر، علي ،فاطمه ،حسن و حسين را با خود دارند . معروف است كه يحيي فرزند زيد پيش از شهادتش محمد را به جانشيني خود انتخاب كرده و بر اساس سنت زيد و يحيي كه قيام مسلحانه عليه ظلم را از لوازم و شرايط امامت مى دانستند از جانشين آنها جز قيام مسلحانه ـ قيام بالسيف ـ عليه دستگاه خلافت انتظار نميرود . قضيه وقتي خطرناك تر ميشود كه خبر ميرسد جعفر ابن محمد پيشواي نامدارشيعيان آنان را دوست دارد و نگران سر نوشت آنان است .
 از آغاز حكومت خليفه دوم عباسي و به پايان رسيدن بهارزودگذرناشي اززوال حكومت امويان ،ماموران دستگاه خلافت در پي دستگيري محمد و ابراهيم بودند . مدارك به جامانده  از يك طرف نشان ميدهند كه انواع و اقسام جاسوسان درلباسهاي مختلف سراسر قلمروتحت سلطه خلافت را به دنبال آنها زير پا ميگذارند وحتي ميان قبايل دور افتاده و كوه نشينان به دنبال آنان ميگردند و از طرف ديگر هواداران علويان در درون دستگاه خلافت اين دو شورشي را از دامگاههابا خبر ميكنند .
چون تلاشها به جايي نرسيد در سال 139 هجري دستگيري و زنداني كردن علويان شروع شد . در دست داشتن قدرت و حفظ نظام و سلطه سياسى براى عباسيان مثل تمام حكومتها و صاحبان قدرت جدى بود و براى حفظ آنها هيچ دگمى سد و مانعشان  نبود. گروههايي از علويان دستگيرشدند و به غل و زنجير كشيده شده و به «ربذه »تبعيدگاه مشهورابوذر غفاري روانه شدند . زندان معروف «هاشميه »از علويان لبريز شد . طبري نوشته است كه چون كاروان اسيران و زندانيان علوي را حركت دادند. امام ششم شيعيان كه دقيقا فعل و انفعالات  و بالار فتن جو سركوب را در نظر داشت  و خود او نيز  همان روزها چندين باربه دربارخلافت احضارشده و مورد سئوال قرار گرفته بوداز پس پرده اي كه او را از ديد بيرون محفوظ ميداشت در حاليكه گذر كاروان اسيران علوي را نظاره ميكرد و ميگريست گفت : پس از اين وبعداز دستگيري اينان ،ديگر هيچ حرمتي محفوظ نخواهد ماند .
در سال 139هجري نخستين گروههاي علويان دستگير و خلع سلاح ميشوند . دستگيري با اسارت عبدالله نوه حسين ابن علي ــ پدر محمد و ابراهيم دو شورشي مخفي شده ــ و جمع كثيري از علويان شروع ميشود . شماري از علويان را گردن ميزنند و شماري را به خراسان ميفرستند تادر آن جا گردن زده شوند .  ابو داوود حاكم خراسان آنها را گردن ميزند . اندك زماني بعد از كشتار علويان در خراسان شورشي در ميگيرد و ابو داوود كشته ميشود .شورش سركوب ميشود و معلوم ميشود تعدادي از سرداران خليفه كه نام و نشانشان را طبري ثبت كرده است از جمله منصور ابن مجاشع عامل بخارا ،ابو المغيره ، خالد ابن كثير عامل قهستان ، حريش و... در اين شورش شركت داشته اند . اينان را گردن ميزنند و شماري از سرداران خراسان را به زندان مي اندازند . همزماني اين شورش با شورش راونديان قابل توجه است .
شرايط سياسي آن چنان در اين سال ملتهب بود و دستگيري وشروع كشتار  علويان چنان جوي ايجاد كرده بود كه در مراسم حج مخالفان حكومت تصميم به ترورخليفه ميگيرند ولي موفق نميشوند. در سال 142 هجري اسپهبد طبرستان عليه خلافت شورش ميكند وتعداد كثيري از نيروها و طرفداران خلافت را از دم تيغ ميگذراند .
نواحي طبرستان ، گرگان و ديلم و جنگاوران و مبارزان اين مناطق از همان آغاز ورود مهاجمان به ايران ، در پناه سنگرهاي طبيعي سلسله جبال البرز با سرسختي بسيار در برابر اسلام تحميلى مقاومت كرده و مذهب و رسوم اجتماعي خود را حفظ كردند، اين وضعيت از همان آغاز موجب شد كه مناطق شمالي ايران پناهگاه دشمنان حكومت و فراريان تحت تعقيب و بخصوص علويان گردد و نيز سالها بعد نخستين حكومت مستقل ايراني در سال 250 به رهبري حسين ابن زيد علوي در طبرستان تشكيل گردد.
 در ادامه سركوبها و قيامها شمار زيادي ازعلويان از جمله عبدالله ابن حسن، نوه امام حسين در زندان كشته ميشوند .

شورش محمد نفس زكيه در مدينه
دراول رجب سال 145هجري محمد نفس زكيه ،شورشي مخفي همراه باشورشيان علوي در مدينه  قيام ميكند و مكه را آزاد ميكند .پس از مدتي اين قيام سركوب ميشود و تعداد كثيري ازشورشيان علوي به قتل ميرسندو سرهايشان در شهرها گردانده ميشود وپيكرهاي شقه شده برخي از شورشيان در بازارهاوكنگره قصرها ودرحاشيه پلها آويخته ميشود.

شورش ابراهيم در بصره
 ابراهيم برادر محمد نفس زكيه كه جانشين اوست همزمان با شورش مكه دراول رمضان سال 145دربصره قيام ميكند . او با ياري شورشيان علوي و مردم بصره ، نيروهاي خلافت را شكست ميدهد و اهواز ، واسط ،كسگر ، فارس و چند ناحيه ديگر از ايران را فتح ميكند . بيش از شصت هزار نفر ارتش  او را تشكيل ميدهند .او در چندين نبرد سپاهيان خليفه را شكست ميدهد و سرانجام آهنگ رويا رويي با مركز قدرت و سرنگوني خلافت را ميكند .مبارزات ابراهيم چنان دستگاه حكومتي را به لرزه در آورده بود كه حاكمان خواب و خوراك نداشتند و خليفه رغبت زفاف با نوعروسان تازه اش فاطمه و ام مريم را از دست داده بود. در آخرين جنگ  در سال 146، همه چيز در جهت پيروزي ابراهيم به جلو ميرفت كه وحشت جمعي از سپاهيان ابراهيم به خيال اينكه سپاهيان خليفه از چند موضع حمله كرده اند سرنوشت جنگ را تغييرداد و ورق بر گشت . ابراهيم و چهار صد تن از علويان در ميدان جنگ باقي ماندند و آن چنان دلاورانه جنگيدند كه رزم و شهادتشان تا آخرين ،نفر تبديل به حماسه اي انگيزاننده شد .
شكست ابراهيم وشورشيان بصره  يك موفقيت بزرگ براي دستگاه خلافت بود . سر بريده ابراهيم را به كوفه بردند و خليفه در حاليكه آن را پيش روي خود نهاده بود به مردم بار عام داد تا به آنها بفهماند كار شورش به پايان رسيده است .
قتل فجيع ابن مقفع مترجم كليله و دمنه
 در كشاكش همين ايام روزبه فرزند دادويه پارسي ــ ابن مقفع ــ استاد بي بديل فرهنگ پارسي و عربي و يوناني ،مترجم كليله و دمنه به عربي و يكي از نوابغ فرهنگي و به واقع از پدران تاريخى روشنفكران اصيل ايرانى يعنى كسانى كه در روزگار خلافت دوباره و بر پائى جمهورى اسلامى آماج كشتار و سركوب و طعمه قتلهاى زنجيره اى هستند ، به اتهام كفر و زندقه و در حقيقت شعوبي گري و گرايش به آيين زرتشت وتظاهرصوري به اسلام در سن 36 سالگي مثله شد و به قتل رسيد . سفيان ابن معاويه دستور قتل او را از خليفه گرفت وتكه تكه از اعضا بدن او را بريد و در تنور افكند تا ابن مقفع جان داد .
 در همين ايام و تحت تاثير شورش محمد نفس زكيه و قتل او سياهان ــ بردگان ــ در مدينه شورش عظيمي بر پا كردند . اين حكايت همچنان ادامه داشت تا در حوالي سال 150 هجري امواج شورش عظيم  و لرزاننده ديگري از خراسان آغاز شد .

شورشها و قيام هاي گسترده ايرانيان
 همزمان با اين شورشها شاهد اوجگيري شورشهايي بسيار گسترده ترعليه دستگاه خلافت درميان ايرانيان وسرزمين هاي ايراني نشين هستيم .به چند نكته در رابطه با اين شورشها بايد توجه كرد.
اول اينكه في الواقع در هيچ دوره اي از اين دوران ،شعله شورشها و قيامها عليه دستگاه خلافت و اسلام رسمي و حكومتي كه به عنوان فرهنگ سركوب و كشتاردر ديواره نظام حاكم بكار گرفته شده بودخاموش نشد.در اين دوران همزمان بادوره حكومت هر خليفه شعله چندين شورش بزرگ و كوچك زبانه ميكشيد اين شورشهابه روشني نشان ميدهد كه در عالم واقعيت و نه خيالات آخوندي ،ايرانيان پس از بهت اوليه و درك ماهيت فاتحان ايران ،هرگز تن به اسلام رسمي و حكومتي ندادند وعليه آن تيغ كشيدند ودليرانه جنگيدند.شايد در همين رابطه بتوان راز و رمزمهاجرت هاي گسترده و گاه عظيم اقوام و قبايل عرب را به ايران و براي حفظ سلطه سياسي و نظامي درك كرد.

ا يجاد مهاجر نشينهاى عرب در ايران براى كنترل ا يرانيان
براي سلطه بر ملتي خشمگين وشورشي كه حاضر نيست زير يوغ برود و نميشود از اوطبقه وقشر اجتماعي مورد نظررا به وجود آورد بايد ايران را خانه و كاشانه قبايل مهاجر نمود. گروههاي گسترده اعراب مهاجر به نواحي قومس ،خراسان ، سيستان،هرات ، مرو رود، اصفهان ، كاشان،قم وبسياري نقاط ديگر ايران سرازير شدندومهاجر نشين هاي متعددي به وجود آوردند.اين مهاجرت ها به مدت يك قرن ادامه داشت.به عنوان مثال در دوران معاويه از بصره و كوفه پنجاه هزار مرد جنگي براي هميشه به ايران مهاجرت كردند. اينان با خانواده اشان مهاجر نشين قدرتمندي با حدود دويست تا دويست و پنجاه هزار تن در خراسان تشكيل دادند. اسناد تاريخي به روشني نشان ميدهند كه دوازده سال بعد نمونه همين مهاجرت  در ابعاد گسترده تري انجام شد.در خيلي از اوقات ورود مهاجران براي ايرانيان ناخوشايند بودوايرانيان مناطق اشغال شده توسط مهاجران را ترك ميكردند.مهاجران در بيشتر نقاط محلات خاص خود و پادگانها و مراكز مخصوص خود را ايجاد ميكردند.مهاجران قبايل بكر ، مضر،تميم وربيعه در خراسان و سيستان قشر قدرتمند مورد اتكاي حكومت بودند.در تحولات بعدي اختلافات موجب تجزيه و صف بندي اين قبايل در مقابل يكديگر شد ودر شورش ها و جنبش هاي مختلف بويژه در جنبش ضد اموي خود را نشان داد.توجه به مهاجرت هاي گسترده ميتواند به خوبي برچگونگي حفظ تعادل در مملكتي كه نزديك به هزار و چهارصد سال پيشينه و تمدن در پشت سر خود داشت روشني بياندازد وبر تئوري هاي خوشبينانه آخوندي كه ايرانيان راغرق رضا وتسليم از اسلام رسمي اموي و عباسي و سپاسگزار وشاكر خدا از اين همه نعمت! وسعادت! وبرادري وبرابري! و رحمت و رهائى ميشناسد پايان بدهد.
دوم اينكه ايراني تباران و عرب تباران تحت ستم همزمان پرچم شورش عليه دستگاه خلافت را ،گاه بي ارتباط باهم و گاه در ارتباط با يكديگربر ميافراشتند و هر دوي آنها تحت تعقيب و كشتار يك دستگاه بودند . توجه به اين مساله ابتذال و سخافت تئوري هاي شوونيستي راكه تلاش ميكنند لبه حمله رامتوجه نژادها بكنند وبه جاي رويارويي ملت ها با استثمار گران و جباران به جدال نژاد آريايي با سامي بپردازند ، نشان ميدهد.
نكته سوم اينكه جنبش هاي غول آساي درون سرزمين هاي ايران و بخصوص نقاط مركزي فرهنگ و تمدن ايراني اگر چه با انديشه وفرهنگ مذهبي آميختگي هايي جدي داشت ولي در پايه هاي اصلي  در بسياري ازاوقات قويا متكي به ذخيره هاي فرهنگ و انديشه ايران قبل از اسلام بود وتنهادر پايان قرن چهارم هجري بود كه اندك اندك اين فرهنگ و انديشه در درون ساخت و بافت فرهنگي كه به نام فرهنگ ايران پس از اسلام ـ فرهنگ اسلامي ـ معروف شد، خود را نهان كردو توسط انديشمندان ايراني در درون فلسفه و فرهنگ ايران بعد از اسلام جاي گرفت، جزءژنهاي اصلي و ماندگارآن شد، باعث تفاوت اسلام مورد اعتقاد ايرانيان با اسلام ديگر سر زمين ها شد و سرانجام باعث خلق مكاتب مختلف عرفان ايراني گرديد
نكته چهارم اين كه بسيارى از مورخان مذهبى شيعه و سنى از آنجا كه شمار قابل توجهى از اين قيامهاى غول اسا، قيامهائى چون قيام بابك و استاذ سيس و المقنع متكى به فرهنگ و آئينهاى ايرانى است وعليرغم همزمانى با امامان شيعه ارتباط چندانى با اسلام و امامان شيعه ندارد با ديدى بد بينانه به بررسى اين قيامها پرداخته و در موارد بسيار به اين قيامها تاخته اند و سعى كرده اند آنها را لجن مال كنند. اين ماجرا تا دوران ما ادامه دارد و تاريخنگاران حكومتى همچنان به اين مهم مشغولند. درنگ بر روى اين نكته و بررسى علل به درك ما از تاريخ ايران كمك فراوانى خواهد كرد و بيش از پيش نشان خواهد داد كه رود خروشان تاريخ حقيقى و مادى ايران اگر چه در برخى اوقات در امتداد جريان تاريخ مقدس حركت مى كند اما نهايتا مسير خود را در بسيارى از اوقات  ــ فارغ از اسناد مربوط به روضه خوانى و مدارك خيالى ساخته و پرداخته اذهانى كه به جعل يا اختراع تاريخ و يا تطبيق تاريخ به قواره خيالات خوش خود علاقه فراوان دارند ــ  مستقل و بى ارتباط با تفكر شيعى و امامان شيعه دنبال مى كند.
با اين اشاره به برخي از شورشها و قيامها در درون سرزمينهاي ايراني نشين ميپردازم. صحبت در باره هر يك از اين شورشها و قيامها في الواقع مجالي بسيار و ظرفيت كتابي را طلب ميكند ولي براي رعايت اجمال به هر يك اشاره اي مختصر ميكنم و تحقيق و بررسي بيشتر را به خوانندگان گرامي واگذار ميكنم .خوشبختانه به همت و با تلاش محققان ايراني و خارجي تاريخ اين جنبش ها و كم و كيف آن در روشنايي مناسب قرار گرفته است.

قــيام بــزرگ استــاذ سيس خــــراساني
150 هجري معاصر بادوران امامت امام موسى كاظم

بر اساس اسناد باقيمانده و بخصوص تاريخ يعقوبى و تاريخ طبرى، استاذ سيس در سال 150 هجري در خراسان( در بادغيس در افغانستان كنونى) در دوره امارت اسيدابن عبدالله عليه دستگاه خلافت قيام كرد.او از بزرگان وفرمانروايان خراسان بود.
او در ابتداى كار به مرو رود حمله برد واجشم مرو رودى از وابستگان دربار خلافت را كشت و اعراب مرو رود وافسرانى چون معاذابن مسلم جبرئيل ابن يحيى حماد ابن عمرو ابوالنجم سيستانى و داوود كزازى را ازدم تيغ گذرانيد.
براى مقابله با استاد سيس خازم ابن خزيمه فرمانده نامدار لشكر منصور عباسى با بيست و هشت هزار تن روانه شد. مهدى عباسى وليعهد نيز با نيروئى ديگر وترار خداه شاهزاده شرق سغد با سپاهيانش به يارى ارتش خليفه شتافتند. جنگ مدتها طول كشيد.
 نوشته اند كه نيروي نظامي استاذ سيس سيصد هزار تن بود وعمده نيروهاي او رامردم هرات ، باد غيس ، سيستان ، مرو و ديگر شهرهاي خراسان تشكيل ميدادند. نوشته شده است كه سلاح بسيارى از سپاهيان استاد سيس بيل و تبر و تيشه بود. استادسيس در چند جنگ بر سپاهيان اعزامى خليفه پيروز شد.سرانجام دستگاه حكومت با حل و فصل تضادهاي دروني خود، بكار گرفتن تمام نيرو و حيله نظامي در ميدان جنگ اين جنبش را سركوب كرد و در امواج خشونت و خون غرق نمود. برخى اسناد اشاره كرده اند كه در آخرين نبرد هفتاد هزار تن از شورشيان تا آخرين نفس جنگيدند و كشته شدندوچهارده هزارتن ازا سيران و زخمي هاگردن زده شدند.
نظر ديگر اين است كه مجموع كشته شدگان در طول جنگها هفتاد هزار تن بوده است و در آخرين جنگ خازم ابن خزيمه به داورى ابوعون خراسانى قرار داد آتش بسى با استاد سيس امضا كرد و بر اساس آن روستائيان و سپاهيان استاد سيس به خانه هاىشان باز گشتند .
فرجام كارخود استاذ سيس اندكي مبهم است.برخي از ماخذ خبر از پنهان شدن او ميدهند و برخي ديگر اشاره ميكنندكه در سال 151 او وفرزندانش به نزد مهدي عباسي فرستاده شدند و به تيغ جلادان منصورسپرده شدند.پس از قتل استاذ سيس و پسرانش ، بعدهامراجل دختر استاذ سيس را به حرم هارون الرشيد  فرزند مهدي عباسي فرستادند ومامون خليفه پس از هارون از اين وصلت زاده شد. قيام استاد سيس قيامى براى سرنگونى حكومت نبود . استاد سيس و پيروانش مى خواستند حكومت به وعده هاى داده شده عمل كند و از فشار و بار ظلم و ستم بكاهد.

قيام محمد پور شداد وآذر ويه مجوسي
150 هجري معاصر بادوران امامت امام موسى كاظم
همزمان با قيام استاذ سيس در خراسان، محمد پورِ شداد و آذرويه مجوسي نيز در« بُست »پرچم قيام بر افراشتند و به دعوت استاذ سيس پاسخ مثبت دادند كه با سر كوب قيام استاذ سيس قيام آنان نيز در محاق فرو رفت.
قيام استاذسيس به بهانه خونخواهي ابو مسلم خراساني آغاز شدولي به واقع استاذ سيس علاقه اي به ابو مسلم نداشت زيرا ابو مسلم كشتارگر به آفريديان واستاذسيس ادامه دهنده خط اعتقادي به آفريديان بود ولي محبوبيت اجتماعي ابومسلم ،او را بر آن داشت تا خونخواهي ابو مسلم را بهانه كند.
 اين قيام عظيم از نظر ايدئولوژيك بر مباني كهن دين زرتشت  و آيين مزدك استوار بود .بابررسي قيام استاذ سيس ،ضدخليفه بودن،ضد عرب بودن وضداسلام بودن اين قيام خود را نشان ميدهد. نوشته اند بيشترين پيروان اواز مزد يسنان خراسان وسيستان بودند وبا پرداخت جزيه از آزار حكومت در امان بودند.انبوهي از پيروان به آفريد كه پس از قتل به آفريداسلام آورده بودند با آغاز شورش استاذ سيس به دين كهن باز گشتندوشمشير به دست گرفتند.
 اززاويه  اجتماعي و سياسي آتش اين شورش از درون كينه و نفرت اقشار تحت ستم بويژه كشاورزاني كه زير فشارهاي مختلف از جمله فشار مالياتها به جان آمده بودند زبانه كشيد. در همين جا و در رابطه با اين قيام و ساير قيامهاي دوران عباسيان بايد توجه كرد كه قيام هاي دوران عباسيان نسبت به قيام هاي دوران امويان بيشتر جنبه طبقاتي به خود ميگيرد و به اقشار و طبقات محروم نزديك ميشود . در قيامهاي دوره اموي به دليل سياست  نژادي امويان تمامي اقشاراز فقير و غني در صف مخالفان قرار ميگرفتند ولي در دوران عباسيان اقشاري از اشراف ايراني در درون طبقه حاكم به خدمت آنان در آمدند ،و در مقابل محرومين ايراني و عرب در كنار هم قرار گرفتند.

قيام المقنع ،جنبش سپيدجامگان
159 تا166هجري معاصربا دوران امامت امام موسى كاظم
هنوز خاطره استاذ سيس زنده بود كه هشام ابن حكيم(المقنع) درخراسان پرچم شورش را در دوران امارت حميد ابن قحطبه بر افراشت .قيام المقنع اندكي پس از مرگ منصور عباسي و در آغاز حكومت مهدي عباسي آغاز شد.
اين چهره عجيب و شورشي درروستاي «كازه» از قريه هاي مرو متولد شده بود. به نوشته برخي منابع پدرش ازبزرگان خراسان ودرجه سرهنگي داشت .هشام مردي بسيار با هوش و زيرك بود و دانش وسيعي در علوم مختلف داشت.قامتي كوتاه و چهره اي نازيبا داشت و دوران نوجواني و جواني اش را يكسربه مطالعه و تفحص در علوم و به خصوص علوم غريبه وسيميا گذرانيد.بررسي اسناد و مدارك تاريخي و آنچه كه در باره اعتقادات او گفته شده نشانگر شناخت و اعتقاد اوبه انديشه هاي مزدك وخرمدينان خراسان است كه در عهد ابو مسلم توسط فردي بنام خداش از داعيان خرمديني در خراسان نشر شده بود.
 المقنع در جواني مدتي شغل ديواني داشت و در خدمت ابو مسلم بودوبه طور عملي در جنبش ضد اموي شركت داشت.برخي منابع از جمله نويسنده تاريخ بخارا اشاره كرده است كه المقنع و يارانش بدون آنكه به احكام مذهبي پاي بند باشند، راستگو، امانتدار، راز دار و پاي بند به اصول اخلاقي بودند. المقنع پس از قتل ابو مسلم به مخالفت با منصور پرداخت و از همان آغازادعاي رسالت نمود و نوعي دين تازه را بر پايه هاي آيين ماني و مزدك ارائه كرد و خود را رسول خواند.منصور عباسي به همين جرم اورادستگير و در بند كرد ولي هشام از زندان گريخت و به مرو باز گشت و دعوت خود را علني نمود ومبلغان خود را به نواحي مختلف خراسان فرستاد. آيين و افكارالمقنع بويژه درمناطق «نسف» وشهر «سبز»   كه اهالي آنرا بيشتر سغديها تشكيل ميدادند با استقبال زيادي روبرو شد. دستگاه خلافت چنان از گسترش آيين المقنع به و حشت افتاد كه دسته هاي مسلح سوار را در سواحل رودهاي جيحون وآمور دريا متمركز كرد تا از عبور اواز مرو به جانب سغد جلوگيري كنند زيرا در منطقه سغد و ماوراءالنهر محبوبيت المقنع زياد بود.با اين همه المقنع خود را به ماوراءالنهر رسانيد و در نواحي كوهستاني قلعه هاي واقع در دره زر افشان را پايگاه كرد و خود درقلعه ستام اقامت گزيدو قيام او دامنه وسيع تري پيدا كرد.به گفته نرشخي كه خصمانه از المقنع ياد ميكند،مردم روستاها از اسلام رو بر گردانيده و به المقنع گرويدند و براي مسلمانان روزگار سختي فرا رسيد.درآغاز كار حتي اشراف سغد به المقنع پيوستند ولي وقتي كار به مصادره اموال و ثروت هاي اشراف به نفع محرومين رسيد اشراف سغد از او رو برگردانيده وبه سوي نيروهاي خلافت رفتند.در اين هنگام بيشترين هواداران و نيروهاي المقنع رادهقانان سغدي تشكيل ميدادند. او در اين هنگام با نقابي سبزكه بر چهره اش مي آويخت در ملاءعام آشكار ميشد. درباه چهره هائى- چون المقنع توسط مخالفان و موافقان افسانه هاى زيادى اختراع شده است و هستى اجتماعى و تاريخى او را با راز و رمز آميخته است . مى گويند المقنع با اختراع ماهي كه در ادبيات ايران به «ماه نخشب »معروف است و آن را هر شب ازچاهي در «قلعه ستام »بر ميآورد انبوه عظيمي را به خود جلب كرد و در اندك زماني چنان قدرتي يافت كه سپاهيان حكومت از دفع او عاجز ماندند .نوشته اند كه المقنع از جمله اعلام كرد كه ميخواهد انتقام خون يحيي ابن زيد را بگيرد و اين مساله جماعات قابل توجهي از پيروان يحيي را به سوي المقنع جلب كرد. نيروها ي المقنع جامه سپيد ميپو شيدند و از اين رو به سپيد جامگان معروف بودند. المقنع تا سال 166 در حقيقت درقسمت بزرگي  از خراسان حكومت ميكردو بارها نيروهاي خليفه را در جنگهاي مختلف شكست داد. درسال 163خليفه به كمك سعيد الحراشي فرمانرواي هرات و كمك اشراف و فئودالها، پس از جنگ هاي متعددبه قلعه «ستام »اقامتگاه المقنع حمله برد. المقنع با احساس شكست خودرا درخمره اي از تيزاب سلطاني نابود كرد تا به دست دشمن نيفتد .   نوشته اند او پس از كشتن تمام كسان و زنان و نزديكانش خود را در تنوري از آتش افكند. افكار و عقايد المقنع ،دانش او و حكايت ماهي كه توسط انعكاس نور ماه در ظرفي از جيوه اختراع كرده بود و سر انجام پايان زندگي و مرگ عجيبش به او چهره اي افسانه اي داده است و از او چهره اي تاريخي و ادبي ساخته است.به دليل مرگ عجيب المقنع تا مدتها پيروان او اعتقاد داشتند كه المقنع به آسمان عروج كرده و سرانجام باز خواهد گشت و پرچم عدل و داد را بر خواهد افراشت .

قيام يوسف برم
سال 160هجري معاصربا دوران امامت امام موسى كاظم
 در سال 160 هجري خراسان (شهربخارا)شاهد قيام ديگري به سركردگي مردي به جان آمده از ظلم و ستم بنام يوسف برم بود. يوسف برم در اندك زماني شمار زيادي از مردم ستمديده راگرد خود جمع كرد و نيروهاي خليفه در بخا را را شكست داده و فرمانرواي دست نشانده آن ناحيه را از تخت قدرت به زير كشيد.
مهدي خليفه وقت كه از جانب شورشيان بخارا خطر بزرگي را احساس ميكرد، به يزيد ابن مزيد شيباني از بزرگترين فرماندهانش كه در حال جنگ با نيروهاي يحيي خارجي بود دستور داد جنگ با يحيي را رها كرده و به جنگ با نيروهاي يوسف برم برود . در اين جنگ نيروهاي شورشي از سپاه عظيم عباسي شكست خورده و يوسف برم را با وضعي توهين آميز به حضور خليفه بردند. يوسف برم در حضور خليفه با شجاعت بسيار سخن گفت و اورا دشنام داد و  جنايات خليفه و عمال اورا باز گفت. خليفه دستور داد ابتدا يارا ن يوسف را در برابرش گردن زدند، بعد دو دست و دو پاي او را بريدند تا جان داد ، بعد او را گردن زدند و بنا به رسم آن روزگار پاره هاي پيكر او را بر پل روي دجله اويختند. مجري قتل يوسف ، هرثمه ابن اعين ازنزديكان و سرداران مهدي و از زبده جلادان  خونخواردستگاه حكومت بود.قيام يوسف برم صبغه سياسي ونظامي و ضد ظلم داشت واز لحاظ ايدئولوژيك بر اسلام و گرايشهاي ملي استوار بود.

شورش سرخ پوشان ( محمره )
گرگان 162هجري معاصر امام موسى كاظم
 اندك زماني پيش از پايان كار المقنع در گرگان شورش سرخ پوشان به رهبري فردي بنام عبد القهار آغاز شد.اين شورش كوتاه مدت ولي گسترده و خشن در آغازبا كشتاروسيع وابستگان و عمال حكومت در گرگان شعله كشيد و در سر انجام با سر كوب خشن و خونين سرخپوشان توسط نيروهاي عمر ابن علاء كه در ناحيه اي ازطبرستان مستقر بودند و به مصاف سرخپوشان آمدند خاتمه يافت .شورش سرخ پوشان در گرگان شورشي عليه ظلم و ستم بي حدو مرز عمال حكومت و عكس العملي خونين در برابر ستم ملي ،فرهنگي ، ديني و طبقاتي بود.

                                                                               

برخي ازتحولات ،جنبش ها وقيــــامهـــــــاي ديگراز
سال 162هجري تا حوالي پايان قرن چهارم هجري
 زنجيره تقريبا گسست ناپذيرشورشها و قيامها چه در سرزمينها وشهرهاي حول و حوش مركز خلافت و چه درايران تسخير شده و اسير، ومناطقي كه سلطه حاكمان با كثرت پادگانها ي نظامي وباقدرت شمشيرحفظ ميشد، در دوران عباسيان و تا وقتي كه مبارزات استقلال طلبان با نيروى شمشير و قدرت فرهنگ ايراني به ثمر رسيد كشيده شده است. در ميان اين سلسله قيامها و شورشها، گاه با جنبش هاي بزرگى چون جنبش خرمدينان در آذربايجان وقيام زنگيان  بصره و اهوازوجنبش عياران سيستان روبروييم كه سالهاي متمادي ادامه داشتند و بارها دستگاه خلافت را به لرزه در آوردند ودرطول مبارزاتشان خون دهها هزار تن بر خاك ريخت،و گاه نيزبا قيامهائي كوچك، كه تعداد شورشيان اندك بوده وچند صباحى بيشتر به طول نكشيده است.

تفاوت قيامها از زاويه بينش
اين قيامهااز زاويه بينش و نظر يا به تعبير اين روزگار ايدئولوژى متفاوتند و همانطور كه پيش از اين اشاره شد برخي از آنها با بينش شيعي آميخته اند، بسيارى ريشه در آيين هاي كهن ايران باستاني و بويژه آيين هاى زرتشت ومزدك و ماني دارند ونمونه هايي ازدعوي رسالت و امامت در ميان رهبران اين قيامها ديده ميشود. در هنگام بررسى تاريخ ايران دررابطه با اين قيامهابايد دقت فراوان داشت زيرا گزارشگران تاريخ ايران كه اكثريت آنها را در روزگار گذشته گزارشگران و علما و بزرگان شيعه و سنى نمايندگى مى كنند و شمار قابل توجهى از آنان در زمره نزديكان و  كارفرمايان و وزيران ومقربان دولتها و حكومتها بوده اند، در رابطه با قيامها و شورشهاى قرنهاى دوم تا چهارم دربسيارى از موارد راه حقيقت نپيموده اند و با ابزارهاى اندازه گيرى دين و مذهب و مقدسات خود ــ معيارهاى برائت از نامسلمانان و قربت به مومنان ــ اين قيامها و شورشها را به داورى نشسته اند و در پاره اى از موارد با دلائل عوام پسند تلاش كرده اند رهبران اين قيامها را مثلا نامختون! زنباره! فاسد الاخلاق ــ چنانكه در باره المقنع گفته اند ـ ـو يا حاصل رابطه نامشروع و امثال اينها ـ چنانكه در باره بابك نوشتة اند ـ جلوه دهند. اين حكايت تا روزگار ما و تا دوران شاه و خمينى در رابطه با مبارزان راه آزادى ادامه دارد.

نقاط ضعف و قوت
 به كينه ورزى مورخان صاحب غرض اشاره اى شد اما بايد تاكيد كرد كه فارغ از آنچه كه دشمنان و مغرضان مومن در باره اين جنبشها گفته اند و نوشته اند، اين جنبش ها خالى از نقاط ضعف نبوده اند.
 نقاط ضعف و قوت اين قيامها و شورش ها براي كسي كه پس از قرنها حكايت اين قيامها را باز خواني ميكند وبا معيارهاي امروزي از مقولات«آزادي» و «عدالت اجتماعي»آنها را ميسنجد يكسان نيست. در برخي از اين قيامها چهره هايي چون بابك خرمدين ورفتارهايي را ميبينيم كه پس از قرنها ما را به احترام و ستايش وادار ميكنند وبرخي رفتارها و خشونت ها وتعصبات وخونريزي ها همانند كشتارهاى قرمطيان شورشى وترورهاى خونين و سختگيرى هاى خوارج وخشونتهاى جنبش زنگيان قابل قبول نيست. برخي افكار، و عقايد شماري از مبارزان آن روزگارتحسين برانگيزوداراي روح و درونه اي هنوز زنده است و بعضى با معيارهاى امروز، ارتجاعى قابل انتقاد، وياغيرقابل پذيرش است و دركادرانديشه انسان اين روزگاربا رگه هايي ريز و درشت ازخرافات وباورهاي عوامانه مردمان آن قرنها آميخته است، ولي با تمام اينها،اين حقيقت قابل رويت است كه يك ملت  به انحاء مختلف و در طول چند قرن با هر امكاني كه داشته است وباهرسلاحي كه در اختيارش بوده است ، شمشير، سلاح اعتقادوباورهاي فلسفي ومذهبي وسلاح فرهنگ ،عليه ستم سنگين و سياه ملي ، طبقاتي،ديني ، سياسي و... مبارزه كرده است .
 براي قضاوت منصفانه در مورد ضعف ها و كاستي هاي اين جنبشها و براي نظاره جنبه هاي مثبت اين مبارزات ، بايد زمان وشرايط حاكم بر آن دوران وظلم سنگين و خونين آوار شده برايران قرنهاي اول تا چهارم هجري را به خوبي لمس كرد وصداي ملتي را كه در زير بار ستم سنگين ملي، فرهنگي،   طبقاتي و ديني حاضر به تسليم نيست شنيد، آنگاه هم نقاط ضعف و هم نقاط قوت در ترازوي انصاف وزن خواهند شد.
سخن گفتن و نوشتن از تمام اين قيامها ، جنبش ها، تغييرات و تحولات حتي به اختصاردر اين ياداشت ها امكان پذير نيست و حتي اگراز هركدام ده يا پانزده سطر نوشته شود بايد صفحات زيادي به اينكار اختصاص داده شود ، بنابراين با اشاره به منتخبي از اسامي و تاريخ آنها تاحوالي سالهاي سيصدو هشتاد هجري ، آغاز هزاره دوم ميلادي جلو ميرويم و به عنوان نمونه به برخى از آنها اشاراتى مى كنيم.اين اشارات كوتاه به عنوان مشتي ازخروار، ميتواند ما را درشناخت وكشف و لمس تاريخى مبارزاتي كه براي آزادي و استقلال ايران صورت گرفته است ياري برساند و حقيقت تاريخى و مادى و نه خيالى و اختراع شده! اين مبارزات را در چشم انداز ما قرار بدهد. در اين بررسى نيز چون گذشته تلاش شده است اگر چه به اجمال به بررسى موازى حوادث تاريخ ايران با حوادث و زندگى امامان شيعه به عنوان چهره هاى مقدس و تاريخى براى مسلمانان پرداخته شود تا بتوانيم بدانيم براستى تاريخ ايران و مبارزات استقلال طلبان ايرانى  در قرنهاى پر تلاطم دوم تا چهارم تا چه اندازه با اين مقوله آميختگى دارد و ازان تاثير پذيرفته است.

برخى ازشورشها و قيامهاى معاصر با دوران
 امامت امام هفتم شيعيان ( موسى ابن جعفر)

برخي ديگر از شورش ها ، قيامها و جنبش ها وتحولات عبارتند از:
1 ــ شورش سرخ علمان (خرمدينان) درگرگان 162هجري   
 2 ــ فعاليت هاي  گسترده زنديكان (زنادقه) و سركوب و كشتاروسيع آنان توسط دستگاه تفتيش عقايد و شكنجه و كشتارمهدي عباسي 163هجري .زنديكان طيف وسيعي از مخالفان حكومت را از پيروان دين زرتشت تا مانويان و مزدكيان وتاآزاد انديشاني كه به دين و مذهب خاصي پاي بند نبودند تشكيل ميدادند.
3 ــ شورش خونين و خشن سراسر طبرستان به رهبري ونداد هرمزعليه نمايندگان و نيروهاي خليفه وكشتار گسترده آنان توسط شورشيان 166 هجري  .
4 ــ شورش خراسان عليه عمال خلافت ، 166هجري.   
5ــ سرپيچي طبرستان ازاوامر دستگاه خلافت ،168هجري. 
6 ــ  گسترش مجددفعاليتهاي مجدد زند يكان و طرفداران ماني و مزدك و زرتشت در بغداد و كشتار و سركوب مجدد آنان وكشتن چند تن از رهبران فكري زنديكان.168 هجرى.   
7 ــ قيام علويان «فخ»
 قيام حسين ابن علي از نوادگان علي ابن ابيطالب و كشتار گسترده پيروان او، در سال 169 هجري در زمان خلافت هادى عباسى ــ برادر هارون الرشيد ــ و بر اثر فشارهارى دائم حكومت و حاكم مدينه عبدالعزيز عمرى رخ داد. اين شورش در شكل و صحنه پايان و سر نوشت شورشيان شباهت زيادى با ماجراى عاشورا دارد.
در اين قيام علويان شورشى مدينه كه ديگر تاب تحمل فشارهاى حاكم مدينه را نداشتند سرانجام به رهبرى حسين ابن على در يكفرسنگى مكه در محلى موسوم به فخ با سپاهيان حكومتى روبرو شدند و دليرانه جنگيدند. پس از قتل رهبر شورشيان با تيرى كه از سوى حماد تركى به سينه او نشست سپاهيان اعزامى خليفه  بر حملات خود افزودند و پيروز شدند. آنان پس از سر بريدن كشتگان، اسيران را به دربارخلافت بردند و تمام آنها را به فرمان خليفه گردن زدند و سرهاى بريده را در شهرها گرداندند و ماجراى شورشيان فخ پايان يافت.
 تعداد شورشيان فخ سيصد تن بود و به نقل از ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبيين، قيام كنندگان  با موسى ابن جعفر در ارتباط،  و اين قيام مورد تائيد او بوده است. اىن اشاره اى بهواقعيت تاريخى شورش فخ است در شمارى از اسناد و احاديث شيعه اشاره شده است كه سالها قبل از اين شورش امامان شيعه از ماجراى شورش فخ و شهادت آنان و نام و نشان شورشيان و مقدس بودن منطقه فخ اطلاع داده اند و واقعيت تاريخى سالها پيش از وقوع خود را آشكار كرده است. طبعا اين نوع تعبير و تفسيرها در كادر موضوعات مورد استفاده بر روى منبر و نه تاريخ قرار دارد كه از آن مى گذريم.  
8 ــ اوجگيري مجدد فعاليت هاي زنديكان و بر پا كردن هزار دار براي بر دار كشيدن پيروان ماني، مزدك و زرتشت و ساير نحله هاي فكري مخالف حكومت در بغداد،170هجري.      
9 ــ شورش فضل ابن سعيد حروري عليه دستگاه خلافت،171هجري. 
10ــ قيام يحيي ابن عبدالله عليه دستگاه خلافت در سرزمين ديلم،176هجري. 
11 ـ جنبش بزرگ حمزه  پور آذرك سيستاني
 جنبش حمزه پور آذرك، يكى از جنبشهاى قابل توجه در پايان قرن دوم و در سال 179 هجرى است كه مى توان از كتابهاى مختلف از جمله تاريخ طبرى و بخصوص تاريخ سيستان اطلاعات جالبى در باره اين جنبش به دست آورد.
پيش از اين اشاره شد كه در يك نگاه تاريخى خوارج تنها با سيماى ابن ملجم شناسائى و در او خلاصه نمى شوند. ماجراى خوارج دور و دراز، و خوارج تماينده يك جريان فكرى اسلامى هستند.
در اين رابطه سيستان از دير باز يكى از اصلى ترين مراكز خوارج  و بخصوص شورشيان تند رو ازارقه بود و بْسيارى از ساكنان اين منطقه بخصوص روستائيان به جان آمده از خراج و ماليات به خوارج شورشى متمايل بودند.
 حمزه پور آذرك كه بر راه و رسم خوارج سيستان و از مخالفان سر سخت دستگاه خلافت عباسى  بود در سال 174 هجرى شورش خود عليه دربار خلافت را آغاز كرد و به روستائيان پيام داد هيچ چيز،حتى پشيزى به عنوان خراج و ماليات به دستگاه خلافت نپردازند و عليه خليفه شوريد.
 دربار خلافت، توسط عيسى ابن ماهان اصلى ترين فرمانده خود در خراسان و سيستان و از ثروتمندان نامدار،  تلاش كرد اين جنبش را نابود كند ولى نتوانست. جنگهاى زيادى رخ داد و ارتش كوچك حمزه به يك ارتش سى هزار نفرى نيرومند و متشكل در لشكرهاى مجزاى پانصد نفرى تبديل شد. درچندين جنگ ،ارتش حمزه فاتح بود. نيروهاى حمزه بنا بر راه و رسم خوارج،  قاطع و خشن مى جنگيدند. يكى دو بار حمزه شكست خورد و بر اساس اسناد و مدارك باقيمانده،حمزه و شورشيانش، بعد از شكست، جنگ پارتيزانى خشن و خونينى را شروع كردند. آنها در همه جادر كشتزارها و روستاها كمين مى گذاشتند و دشمنان خود و نمايندگان خليفه و ماموران مالياتى را  بيرحمانه مى كشتند. نيروهاى خليفه از مقابله با اين نوع مبارزه درماندند و بناچاربراى سركوب حمزه و از بين بردن زمينه هائى كه پذيراى حمزه و جنگجويانش بودند به كشتار روستائيان و آتش زدن مزارع و خانه ها   پرداختند .
 طى اين كشتارها سى هزار تن از روستائيان كشته شدندو بسيارى از روستاها ويران شد ولى ماجرا به پايان نرسيد. در نهايت هارون الرشيد شخصا روانه خراسان و سيستان شد و سفيرى به سوى حمزه فرستاد، حمزه با سفير خليفه با احترام رفتار كرد. به نظر مى رسد هارون درخواستهاى حمزه را پذيرفته است.در همين سفر هارون بيمار شد و مرد. حمزه تا اوايل قرن سوم زمام قدرت را در سيستان   به دست داشت و سيستانيان از اطاعت دربار خلافت آزاد بودند
12 ــ قيام وليد ابن طريف جانفروش عليه عمال دستگاه خلافت،179 هجري. 
 13 ــ شورش و تسلط سرخ پوشان در گرگان، 181 هجري. 
شورشهاى ياد شده شمارى  از شورشها و قيامهائى  هستند كه تا حوالى سال 183 هجرى يعنى سال در گذشت هفتمين امام شيعيان و يكى از چهره هاى نامدار تاريخ   تشيع و تاريخ مقدس شيعه رخ داده اند. پس از اين اشارات و حال كه تا حدودى تاريخ ايران را در اين دوران شناخته ايم بجاست كه بر زندگى و گذران تاريخى هفتمين امام شيعيان و در ارتباط با تاريخ ايران  گذرى داشته باشيم و بدانيم حقيقت چيست اما پيش از آن بايد اندكى به مشكلات كار اشاره كرد.

هیچ نظری موجود نیست: