زمان شاه یعنی حدود ۱۵ سالگی وارد مسائل سیاسی شدم،کارم را با نهج البلاغه
وقرآن شروع کردم وهرکتاب سیاسی وضدّ شاه بدستم می رسید را می خواندم.از ۶
سالگی نماز میخواندم،سال ۵٤،۵۵ با کتابهای شریعتی آشنا شدم،بخاطر اینکه
عملکردهای آخوندها را در شهرمان از نزدیک میدیدم شدیدا روحیه ضدّ آخوندی
وضد ارتجاعی داشتم،از شریعتی وافکارش خوشم میامد.اوایل ۵۶ با دفاعیات مجاهد
شهید مهدی رضائی آشنا شدم وبه پخش دفاعیات او...... ادامه بخش اول
*نامه ای بی پاسخ، امّا پاسخ زمان (بخش دوّم) م-ت اخلاقی
*نامه ای بی پاسخ،امّا پاسخ زمان (بخش سوّم) م-ت اخلاقی
*نامه ای بی پاسخ،امّا پاسخ زمان (بخش چهارم،بخش پایانی) م-ت اخلاقی
*نامه ای بی پاسخ، امّا پاسخ زمان (بخش دوّم) م-ت اخلاقی
*نامه ای بی پاسخ،امّا پاسخ زمان (بخش سوّم) م-ت اخلاقی
*نامه ای بی پاسخ،امّا پاسخ زمان (بخش چهارم،بخش پایانی) م-ت اخلاقی
۲ نظر:
آقای اخلاقی کاش بجای گذاشتن این چند نامه به شازده که زیاد قابل خواندن نیست. خاطرات تان را بصورت منسجم از ابتدا تا به انتها می نوشتید و این سه نامه را هم بعنوان سند به آن اضافه میکردید. من سعی کردم به دلیل علاقه ام به خواندن خاطرات دوستان، نامه های شما را بخوانم ولی راستش نتوانستم دنبال کنم و چیز زیادی دستگیرم نشد. منتظر خواندن خاطرات شما هستم. ارادتمند
باا درود،
آقای صالح ،نمیدانم کی هستید،ولی از نوشته شما چنین نتیجه گیری می کنم که مرا می شناسید،سپاسگزارم از اینکه وقت گذاشتید وبخشی از این نامه 4 قسمتی را که بوی کهنگی وعقب افتادگی از تک تک جملاتش بر می خیزد وانسان را آزار وهمچنانکه خودتان نوشته اید خسته می کند.بخصوص انسانهائی امثال شما که احتمالا از نزدیک در روابط بوده اید،بیشتر خطاب من به انسانهائی بود که از روابط دور بودند.
امّا آقای صالح همچنانکه در بخش اوّل این نامه آورده ام ،هدف شماره 1 این بود که این ابهام برای برخی از هموطنان روشن شود که تعدادی از ما در روابط ساکت نبودیم و هشدار هم میدادیم،مثلا طی مصاحبه هائی که آقای بهبانی گوینده تلویزیون میهن که بیننده هم کم ندارد بارها از آقای یغمائی سئوال میشد که : "یعنی شماها که عضو بودید و در روابط هیچ به شخص اول سازمان هشدار نمیدادید ؟
انگیزه دیگر این بود تا برای آنهائیکه مسائل اهمیت دارد واز خود سئوال می کنند که چطور هنوز بعد از سالها که جهان و روابط آن عوض شده تعدادی همچنان در کهنگی دست وپا میزنند،تشریح کرده باشم که کجاها گیر بودیم وگیر هستند.
انگیزه دیگر هم این بود که شخصا دلم میخواست که این نامه را علنی کنم تا شاید خدای نخواسته کسی یا کسانی تکانی بخورند.
در آخر هم بگویم که نمیدانم منظورتان از نوشتن خاطرات چیست ؟
آیا منظورتان خاطرات زندان است یا چیز دیگری ؟
از زندان ودردها ورنجهایش وبخصوص از رنجی که دیگران که هرگز سیاسی نبودند از جمله مادر زجر کش شده ام که مرگ را قطره قطره به او نوشاندند و در کنار من بخاطر این زندان کشیدند،خاطرات زیاد است و درد آور بخصوص رنج و شکنج دیگر همبندیان وهم کنار سلولیان ،اما خودم هم نمیدانم چرا تا حالا نتوانسته ام بنویسم.
با آرزوی طول عمر همراه با سلامتی برای شما.
ارسال یک نظر