میرسد ای مردمان بی شک زمان رفت و روب
از زمین و از زمان از صبحگاهان تا غروب
جاروان آهنین در دست!، بر پا! مرد و زن
هرکجا! از غرب تا شرق وشمال و هم جنوب
چار سوی و شش جهت را بایدش جارو نمود
بعد از آنش، شُست باید، خوب خوب خوب خوب
ریستند این شیخکان! بر آسمان و بر زمین
از زمین و از زمان از صبحگاهان تا غروب
جاروان آهنین در دست!، بر پا! مرد و زن
هرکجا! از غرب تا شرق وشمال و هم جنوب
چار سوی و شش جهت را بایدش جارو نمود
بعد از آنش، شُست باید، خوب خوب خوب خوب
ریستند این شیخکان! بر آسمان و بر زمین
بر خرد ، بر عقل،بر احساس، بر مغز وقلوب
بر جمال و بر جمیل و شعر وبر ذوق و هنر
دین و ایمان را به اس و بر اساس و چار چوب
بر هر آنچه بود مقبول و مقدس نزد خلق
بنگریدش!شاش شیخان کرده روی آن رسوب
آفرین بر ک...ن ملا باد!! کس اینسان نرید
در جهان ما که حتی شخص «ستار العیوب»
با تمام قدرتش کی می تواند پاک کرد
نی به آب هفت دریا،هفت رود و هفت جوب!
میرسد اما بدون شک زمان رفت و روب
از زمین و از زمان از صبحگاهان تا غروب
***
میرسد اما زمانی تا که ما بر پا شویم
قطره ایم اما به پیوستن یکی دریا شویم
از گریبانهای ترس و تفرقه، بی دانشی
سر بر آورده به چشم خویشتن پیدا شویم
تا که «من» هستیم و تنها، شیخنا بر «ما» سوار
ما سوار او شویم ار جملگیمان «ما» شویم
دستهای خویش را باور کنیم و بعد ازاین
درنبود لطف غیبی! اندکی دانا شویم
سالهای بیکران بگذشت و امدادی ز غیب
کو؟ چرا باید از این پس صبح و شب دوللا شویم؟
این خدا گر بر فلک دارد مکان چون افتاب
ای رفیقان ما نه دوللا بلکه باید پا شویم
راست قامت! سرفرازان همچو «سرو کاشمر»
وندر آفاق جهان در جستجو جویا شویم
چارده قرن است ما در حال «قنبل- فنگ» و شیخ
هست «سنبل – فنگ»تا کی این چنین رسوا شویم
میرسد اما بدون شک زمان رفت و روب
از زمین و از زمان از صبحگاهان تا غروب
**
جاروان آهنین در دست! هان! جاروکشان!
هم زمین را وزبعد این زمین هان آسمان
کز ترکمانی که ملا زد نه تنها بر زمین
ریست، بل از شهر قم تا دور دست کهکشان
جاروان آهنین در دست! هان! جارو کنیم !
ریشها! عمامه ها،هم روضه و هم روضه خوان
جاروان آهنین در دست!هان! جارو کنیم!
این تبار جاکش اندر جاکش اندر جاکشان
چونکه ملا گشت جارو بر زمین، همراه او
رفت و روبی کن خدای شیخ را هم همزمان
وای چون کردند با چار عنصر ایرانزمین
«خاک» شد بر فرق«آب»و «باد» در «آتش» وزان
وای بر ما وای برما وای بر ایران ما
زاولین ملاالی تا آخرین در اینزمان
لیک بشنو غرش «رودابه» بانگ «زال زر»
«کاوه» بیدار است و تیر«آرش» است اندر کمان
آید آن صبحی که صبح ظالمان گردد غروب
پتک اهنکوب محرومان شود عمامه کوب
___________________-
توضیح چند لغت
ریستن: ریدن
ستار العیوب: پوشاننده عیب ها. مقصود خداست
رودابه و زال : مادر و پدر رستم
کاوه و آرش: دو قهرمان ملی تاریخ اساطیری ایران نماد شورش علیه جباریت و حفاظت مرزها و تمامیت ارضی ایران
بر جمال و بر جمیل و شعر وبر ذوق و هنر
دین و ایمان را به اس و بر اساس و چار چوب
بر هر آنچه بود مقبول و مقدس نزد خلق
بنگریدش!شاش شیخان کرده روی آن رسوب
آفرین بر ک...ن ملا باد!! کس اینسان نرید
در جهان ما که حتی شخص «ستار العیوب»
با تمام قدرتش کی می تواند پاک کرد
نی به آب هفت دریا،هفت رود و هفت جوب!
میرسد اما بدون شک زمان رفت و روب
از زمین و از زمان از صبحگاهان تا غروب
***
میرسد اما زمانی تا که ما بر پا شویم
قطره ایم اما به پیوستن یکی دریا شویم
از گریبانهای ترس و تفرقه، بی دانشی
سر بر آورده به چشم خویشتن پیدا شویم
تا که «من» هستیم و تنها، شیخنا بر «ما» سوار
ما سوار او شویم ار جملگیمان «ما» شویم
دستهای خویش را باور کنیم و بعد ازاین
درنبود لطف غیبی! اندکی دانا شویم
سالهای بیکران بگذشت و امدادی ز غیب
کو؟ چرا باید از این پس صبح و شب دوللا شویم؟
این خدا گر بر فلک دارد مکان چون افتاب
ای رفیقان ما نه دوللا بلکه باید پا شویم
راست قامت! سرفرازان همچو «سرو کاشمر»
وندر آفاق جهان در جستجو جویا شویم
چارده قرن است ما در حال «قنبل- فنگ» و شیخ
هست «سنبل – فنگ»تا کی این چنین رسوا شویم
میرسد اما بدون شک زمان رفت و روب
از زمین و از زمان از صبحگاهان تا غروب
**
جاروان آهنین در دست! هان! جاروکشان!
هم زمین را وزبعد این زمین هان آسمان
کز ترکمانی که ملا زد نه تنها بر زمین
ریست، بل از شهر قم تا دور دست کهکشان
جاروان آهنین در دست! هان! جارو کنیم !
ریشها! عمامه ها،هم روضه و هم روضه خوان
جاروان آهنین در دست!هان! جارو کنیم!
این تبار جاکش اندر جاکش اندر جاکشان
چونکه ملا گشت جارو بر زمین، همراه او
رفت و روبی کن خدای شیخ را هم همزمان
وای چون کردند با چار عنصر ایرانزمین
«خاک» شد بر فرق«آب»و «باد» در «آتش» وزان
وای بر ما وای برما وای بر ایران ما
زاولین ملاالی تا آخرین در اینزمان
لیک بشنو غرش «رودابه» بانگ «زال زر»
«کاوه» بیدار است و تیر«آرش» است اندر کمان
آید آن صبحی که صبح ظالمان گردد غروب
پتک اهنکوب محرومان شود عمامه کوب
___________________-
توضیح چند لغت
ریستن: ریدن
ستار العیوب: پوشاننده عیب ها. مقصود خداست
رودابه و زال : مادر و پدر رستم
کاوه و آرش: دو قهرمان ملی تاریخ اساطیری ایران نماد شورش علیه جباریت و حفاظت مرزها و تمامیت ارضی ایران
سرو کاشمر: سروی بسیار کهنسال و سمبل ایران
۳ نظر:
بسیار شعر زیبا و بجایی است . نفست گرم شاعر اگاه و مبارز ... زنده باشی
طنین پتک عمامه کوب در فضای کشور پیچیده است و.....
طنین پتک عمامه کوب در فضای کشور پیچیده است و.....
ارسال یک نظر