دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۴۰۰ تیر ۱۱, جمعه

تو پایدار بمان ای تمامت ایران اسماعیل وفا یغمائی

 


 این از نخستین شعرهائی است که پس از خروج خود و احساس درد دوری ازم میهن سروده ام.حدود سی و نه سال از سرودنش میگذرد. تمام آنچه سروده ام چه درست یا به سودائی اشتباه ! جز در پرتو مهر و محبت مردم ایران و تمام اقوام دلاورش که مفهوم ملت برآمده از تمامی آنهاست نبوده است  وهنوز من در این سودا جزغریبه ای مهاجر در خیابانهای دور دست نیستم که در این سودا نفس میکشد .بادا که در افتاب آزادی و دموکراسی روزگاری ملت ایران و ملیتهایش در آغوش دریای خزر وخلیج فارس و دریای عمان با سربلندی بزیند. بی شک در آن روزگار جانهای آمیخته با تاریخ ایران تمامی ما شاد خواهد بود. سربلند و پایدارایران و مردم ایران. و لعنت تاریخ و آتش نفرت مرو ایران نثار حاکمان پلید کنونی باد.اسماعیل وفا یغمائی

تو پایدار بمان ای تمامت ایران
اسماعیل وفا یغمائی
خزر به سينه ام امشب مگر به توفانست
و يا نشسته به شورش بسيط عمانست
كه باز ديده ى من درغمان يار و ديار
در اين غروب غماور ستاره بارانست
خداي من به كه نالم به تلخي تبعيد
كه هايهاى من امشب به ياد ايرانست
اگرچه آمده و رفته ساليان دراز
هنوز ميهن من، با تو جان به پيمانست
هنوز برگك سبزي به باد چون گذرد
گمان برم كه مرا قاصدي ز گيلانست
هنوز گر كه شبى ابرها مجال دهند
دو چشم من زپي اختران كرمانست
هنوز كام پر از شوكران من شيرين
به ياد نيشكرستان خوبدستانست1
و آسمان سحرگاه پاك آبى رنگ
مرا نشانه اى از كاشي سپاهانست
هنوز گوش من از واژگان تبريزى
لبالبست و پر از نغمه ى خراسانست
هنوز چونكه شود آفتاب نور افشان
هنوز چونكه سماور به خانه جوشانست ــ2
به ياد عهد جواني و آن ترانه ى خوش
خيال من چو كبوتر به شهر قوچانست
و ماه چون كه برآيد در اولين شب ماه
نشان خنجر كجتاب تركمانانست
دريغ و درد اگر چند گفته اند كه شعر
ترانه خوان تمام جهان و انسانست
وليك تجربه زد نقش بر جگر زآتش
ز آتشى كه در آن نغمه هاي پنهانست
كه شعر زنده نماند جهان و انسان را
به خاك و خون وطن گر نه ريشه افشا نست
كم از گياه نيم آه، بنگرم چو گياه
به خاك و خطه ى خود پايدار و رويانست
وزين رهست كه از چار سويت اى ايران
هزار شعله مرا برجگر فروزانست
وزين رهست كه از چار سويت اى ايران
هزار شعر مرا بر زبان غريوانست
به هر خیال، وطن! میکنم نظاره ترا
وطن! كه نام تو باروى رزم خلقانست
ترا كه موج دل بيقرار من هرجا
رود به ساحل مهر تو باز كوبانست
تو پايدار بمان اي سرا و خانه ی خلق
كه در بسیط تودریای ما خروشانست
تو پايدار بمان اي تمامت ايران
كه بي تمامت تو ناتمام ايرانست
 ---------------------
خوبدستان: خوزستان. خانملک یزدی میگوید خوبد معنای نیشکر دارد و خوبدستان بمعنای سرزمین نیشکر است یعنی نیشکرستان
ترانه محلی دختر قوچانی
چند کلمه را در این شعر تغییر داده ام

۲ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام أين شعر با دكانه خود إسماعيل را من بإرها شنيدر وبه نظرهم يكي أز بمترين شروده هاي إسماعيل هست چون شعر احساس دروني شاعر هست ويك شاعر بايد در فظا وملأ خودش تنفس كند تا باوند بسرايد محرومين أز وطن روي شعر وشاعر تاثير ميگذاره و ميسه تفاوت سرودها را فعميد اگر امكان هست تپيشنهاد ميكنم كه اَي سروده را با دكلمه خود تون بزاريد در سايت با تشكر

محمود گفت...

از آوار هجوم این همه درد از نوستالژیهای تلخ چه میتوان گفت!
متاسفانه کلمه کلمه این شعر یادآور لجظه های دردناک خیانتی است که به نسل ما شد.حداقل دو دهه با این شعر صبحانه و ناهار و شام خوردیم و تصاویر نامبارک دقلکاری را سرمه چشم کردیم که باورها، آرمانها، زندگی، سلامت جسم و روان ما را به تاراج برد.( "تو پایدار بمان ای تمامیت ایران" به تصاویر ایران و مردم ایران مزین نمیشد، بلکه با تصاویر دونکشیودی رهبر همیشه در حجله ملوس میشد. دریغا و دردا)
بسیار متاسفم اسماعیل گرامی ولی اکثر شعرهایت جز بازسازی لجظه به لحظه این دردها نیست.
در صداقت تو شکی ندارم، ولی یه اثرات نامبارکش در به هیجان آوردن و به خلصه بردن و چشم بسته پیرو کردن جوانان پرشوری که عاشق آرمان و مبارزه بودند هم شکی ندارم.
من شخصا هر بار با خواندن و دیدن این گونه اشعار تمام دردهای دوران مسخ شدگی را مزه مزه میکنم، از کار گرمای 50 درجه صحاری عراق و سنگرهای خاکی آن تا لجظه های اضطرات پنهان شدن و فرار از پاسدارن و از صحنه هورا کشین برای به حجله رفتن رهبر تا له کردن شخصیت، فردیت و هویت بهترین جوانان این میهن زیر سم رهبران بریده از مبارزه و لجظه های غیرقابل توصیفی که فقط کسانی توان درک آن را دارند که خود در آن حضور داشته اند.