اصن نیاز به تحلیل و بررسی همه جانبه نداریم موضوع خیلی ساده تر از این حرف هاس . این جریان مذهبی در سایه اتفاقات سال ۵۷ و ورود پدر بزرگوار به خاک ایران جان گرفت ( مجاهدین مذهبی از سال ۵۲ مطرح نبودن و انچه تحت نام این سازمان انجام میشد بدون ایه و توسط مارکسیست ها بود ولاغیر ) دارو دسته جدید امدند و مبارزات قبلی هارا تو جیب خود ریختند و بادکنک را باد کردند . بعدا هم فرانسه و بعدشم عراق و افتادن در مناسبات پنهانی میلیون دلاری و میلیون دیناری ! و خلاصه بگویم که سازمان بازی و رهبر بازی و ژست های علی گلابی و سابقه سازی های الکی پلکی شعارگونه . انگار نه انکار که ۴۰ هزار نفر کسته شدند ! و طلاق اجباری و فرمانده بازی و رده بازی و از این مهملات . فروغ ۱ و کلی کشته ومجروح طرح فروغ ۲ و کلی لوس بازی و ژست های علی گلابی دیگر و یکسری بادمجان دور قاب چینو و مهمونی و روابط پنهانی و تو سر خدم و حشم زدن ولاغیر . چکیده اش این بود .
به یک معنا این دارودسته فرصت طلب توجیب ریز عده ای جوان بی اطلاع را باجنجادهای تماما تحریف شده و بعضا ترکیبی از راست و دروغ گرد خود جمع کردند هرطور که دلشان خواست موضع گیری کردنند و این جمعیت هوادار هیجان زده را تحت نام بی مسمای میلیشیا به اینورو انور کشیدند و سرانجام پس از دوسال و نیم تایید و تحسین خمینی با ایشان مثلا تضاد پیدا کردند و هواداران را پس از دو ونیم سال کار علنی تو دهان کروکدیل های برامده از چاه اسلام انقلابی یا محمدی یا هرچی که میگی !!! رها کردند و رفتند و رفتند وامروز چهل سال از این رفتن میگذرد و انچه حاصل شده است مشتی خدم و حشم فردیت باخته و دو رهبر خود شیفته عشق فردیت ! مشتی خدم و حشم طلاق اجباری داده و مرزبندی کرده با بند جنسی و دو رهبری که چون دو مرغ عشق دانه بر منقار یکدیگر میگزارند و سر یک دیگر را با نک عشق خود میجویند و هندوانه زیر بغل هم میگذارند و برای هم عشوه میایند و اسفند برای سلامتی یکدیگر دود میکنند و از همون بالا بالاها به طلاق داده های یک خال به فرمانی نظارت میکنند که جز زیارت رهبر و کف زدن برایش کار دیگری ندارند ... اخه انها نون خور سفره مسعودند ! که تضاد حل نکرده پای سفره مسعود نشسته اند ! واقعا سگ برینه وسط اون سفره با صاحبش ! ( البته که دور از جان سگ ) خوب از چنین خدم و حشمی چه کاری بر میاد ؟ فردیت ، جنسیت ، موضع ، اختیار ، سفر و همه و همه مال دونفر بیشتر نیست و انهم مسعود و مریم و بقیه اگر خدای ناکرده هوس ناخنک به فردیت و جنسیت داشته باشن نه تنها مامور وزارت اطلاعاتن ! بلکه محفل دشمنان نیز هستن ! ای سگ برینه تو این تئوری های اپورتونیستی من دراوردی ! ( البته دور از جان سگ ) . زنان طلاق اجباری داده را طفلکها را تهیج کنه بدون سپر و کلاه بفرسته جلوی سنگ و چوب و گلوله مهاجمین عراقی بعد با "زن" رسمی خودش تو مقر بشینه دل بده و قلوه بگیره ! البته در رابطه با دل و قلوه دادن مدرک ندارم ولی یک زن و شوهر واله و شیدا با ان هنه تعریف ها و قربون صدقه های ایده الوژیک ! در خلوتگاه مقر ایا دل و قلوه رد و بدل نمیکنند ؟ باید خدم و حشم باشیم تا بگیم نه ! ادم عاقل و نرمال حتما میگه اره . مطالب فوق حقیقت است و هرکس که ادعای دیگری دارد نکته به نکته خلافش و دروغش را بطور مستند و منصفانه اگر توانست ثابت کند اما نه با شعار و خیالپردازی بلکه با سند .
۲ نظر:
اصن نیاز به تحلیل و بررسی همه جانبه نداریم موضوع خیلی ساده تر از این حرف هاس . این جریان مذهبی در سایه اتفاقات سال ۵۷ و ورود پدر بزرگوار به خاک ایران جان گرفت ( مجاهدین مذهبی از سال ۵۲ مطرح نبودن و انچه تحت نام این سازمان انجام میشد بدون ایه و توسط مارکسیست ها بود ولاغیر ) دارو دسته جدید امدند و مبارزات قبلی هارا تو جیب خود ریختند و بادکنک را باد کردند . بعدا هم فرانسه و بعدشم عراق و افتادن در مناسبات پنهانی میلیون دلاری و میلیون دیناری ! و خلاصه بگویم که سازمان بازی و رهبر بازی و ژست های علی گلابی و سابقه سازی های الکی پلکی شعارگونه . انگار نه انکار که ۴۰ هزار نفر کسته شدند ! و طلاق اجباری و فرمانده بازی و رده بازی و از این مهملات .
فروغ ۱ و کلی کشته ومجروح طرح فروغ ۲ و کلی لوس بازی و ژست های علی گلابی دیگر و یکسری بادمجان دور قاب چینو و مهمونی و روابط پنهانی و تو سر خدم و حشم زدن ولاغیر . چکیده اش این بود .
به یک معنا این دارودسته فرصت طلب توجیب ریز عده ای جوان بی اطلاع را باجنجادهای تماما تحریف شده و بعضا ترکیبی از راست و دروغ گرد خود جمع کردند هرطور که دلشان خواست موضع گیری کردنند و این جمعیت هوادار هیجان زده را تحت نام بی مسمای میلیشیا به اینورو انور کشیدند و سرانجام پس از دوسال و نیم تایید و تحسین خمینی با ایشان مثلا تضاد پیدا کردند و هواداران را پس از دو ونیم سال کار علنی تو دهان کروکدیل های برامده از چاه اسلام انقلابی یا محمدی یا هرچی که میگی !!! رها کردند و رفتند و رفتند وامروز چهل سال از این رفتن میگذرد و انچه حاصل شده است مشتی خدم و حشم فردیت باخته و دو رهبر خود شیفته عشق فردیت ! مشتی خدم و حشم طلاق اجباری داده و مرزبندی کرده با بند جنسی و دو رهبری که چون دو مرغ عشق دانه بر منقار یکدیگر میگزارند و سر یک دیگر را با نک عشق خود میجویند و هندوانه زیر بغل هم میگذارند و برای هم عشوه میایند و اسفند برای سلامتی یکدیگر دود میکنند و از همون بالا بالاها به طلاق داده های یک خال به فرمانی نظارت میکنند که جز زیارت رهبر و کف زدن برایش کار دیگری ندارند ... اخه انها نون خور سفره مسعودند ! که تضاد حل نکرده پای سفره مسعود نشسته اند ! واقعا سگ برینه وسط اون سفره با صاحبش ! ( البته که دور از جان سگ ) خوب از چنین خدم و حشمی چه کاری بر میاد ؟ فردیت ، جنسیت ، موضع ، اختیار ، سفر و همه و همه مال دونفر بیشتر نیست و انهم مسعود و مریم و بقیه اگر خدای ناکرده هوس ناخنک به فردیت و جنسیت داشته باشن نه تنها مامور وزارت اطلاعاتن ! بلکه محفل دشمنان نیز هستن ! ای سگ برینه تو این تئوری های اپورتونیستی من دراوردی ! ( البته دور از جان سگ ) . زنان طلاق اجباری داده را طفلکها را تهیج کنه بدون سپر و کلاه بفرسته جلوی سنگ و چوب و گلوله مهاجمین عراقی بعد با "زن" رسمی خودش تو مقر بشینه دل بده و قلوه بگیره ! البته در رابطه با دل و قلوه دادن مدرک ندارم ولی یک زن و شوهر واله و شیدا با ان هنه تعریف ها و قربون صدقه های ایده الوژیک ! در خلوتگاه مقر ایا دل و قلوه رد و بدل نمیکنند ؟ باید خدم و حشم باشیم تا بگیم نه ! ادم عاقل و نرمال حتما میگه اره . مطالب فوق حقیقت است و هرکس که ادعای دیگری دارد نکته به نکته خلافش و دروغش را بطور مستند و منصفانه اگر توانست ثابت کند اما نه با شعار و خیالپردازی بلکه با سند .
ارسال یک نظر