دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۴۰۰ مرداد ۱, جمعه

دوم مرداد سالگرد سفر شاملوی بزرگ. یادش وتلاش فرهنگی اش زنده و گرامی


۳ نظر:

ناشناس گفت...

سخنی دربارهٔ احمد شاملو

حق این است که شاملو را برای نسل جوان امروز باید تجزیه و تحلیل کرد. ممکن است در این تجربه خیلی از مُحَسَّنات او تبدیل به نقاط ضعف شود ولی به هر حال، از این کار گزیری نیست. این کار را آیندگان با بی‌رحمی خواهند کرد. اگر جوانان امروز بدانند که شخصیّت ادبی آقای شاملو چگونه تشکیل شده است، هرگز این‌گونه عمر خود را صرف شعر، آن هم شعر این طوری -که در روزنامه‌ها می‌بینیم- نخواهند کرد.
آنچه ا.بامداد یا احمد شاملو را می‌سازد اگر به صد جزء تقسیم شود، پنجاه تا شصت درصدش ربطی به شعر ندارد. این شهرت و اعتبار نتیجهٔ پنجاه شصت سال حضور مستمر در روزنامه‌ها است. مدّتی حزب توده او را بزرگ می‌کرد، بعد سلطنت‌طلب‌ها، بعد چریک‌ها، حالا هم همهٔ ناراضیان از اوضاع کنونی. و این بزرگ کردن‌ها به هیچ وجه صددرصد به شعر او مربوط نیست، مربوط به موقع‌شناسی اوست و به قول خودش -با الهام از تعمیری از مایاکوفسکی- «سفارش زمانه» را پذیرفتن.
نه اخوان، نه فروغ، نه نیما، نه سپهری، هیچ کدام این طوری سفارش زمانه را نتوانستند بپذیرند.
در تهران که بودم، یکی از دانشجویان علوم اجتماعی صد شماره مجلهٔ آدینه را برای یک مطالعهٔ فرهنگی تحلیل کامپیوتری کرده بود. می‌گفت: در این صد شماره، در تمام شماره‌ها -جز چند مورد استثنایی- به نام شاملو آمده است و در تمام موارد با القابی از نوع «شاعر بزرگ میهن ما»، «شاعر بی‌همتای...»، عناوینی که الآن به یادم نمانده و راست می‌گفت. عکس‌ها و تفصیلات و اخبار دربارهٔ او. اما در همین صد شماره اسم نیما و اخوان و فروغ فقط نیما و اخوان و فروغ است، بدون هیچ‌گونه صفت و به قول فرنگی ها اپیتتی epithet، اما او همیشه با عنوان شاعر بزرگ قرن، شاعر بزرگ میهنمان و ... این تنها «آدینه» نیست، از روزنامه‌های حزب توده این گونه تبلیغات برای او شروع شد تا در فردوسی‌های آن سال‌ها که در روی جلد لقب «جاودانه‌مردِ شعر» به او دادند.
پنجاه سال شب و روز، در وسیع‌ترین نشریه‌های سیاسی و فرهنگی، دربارهٔ شاطر عباس صبوحی اگر تبلیغ شده بود حالا جایزهٔ نوبل را به اولاد شاطر عباس می‌دادند، شاملو که جای خود دارد‌. می‌بینی که از صد جزو سازندهٔ شخصیت او، چهل پنجاه درصدش که مربوط به شعر اوست با چه ضمایمی همراه شده است تا به این حد رسیده. آن شصت درصد با پنجاه درصد دیگر عبارت است از سردبیر ده‌ها نشريهٔ داخل و خارج مملکت بودن از «سخن نوِ» پنجاه سال پیش تا آشنا و خوشه و کتاب هفته و کتاب جمعه و ایرانشهر و از نویسندهٔ کتاب کوچه بودن تا .... و از مترجم «پابرهنه‌ها» و شعرهای «لورکا» و «آراگون» بودن تا... و از داشتن آن صدای گرم و سوخته‌ای که شعرهای خودش را و نیما و مولوی و خیام و حافظ را بخواند و در هر خانهٔ روشنفکری نواری از او موجود باشد و از درگیری‌های ادبی او با خانلری و نادرپور و... تا درگیری با سعدی و فردوسی و انکار شاعری آنان. این‌ها آدم را شاعرتر نمی‌‌کند ولی مشهورتر که می‌کند.

این‌ها که گفتم همه در حقیقت «عیب می» بود. بگذار «هنرش» را نیز بگویم که این نامه اگر به دست کسی افتاد مرا به بی‌انصافی متّهم نکند:
اگر شاملو ظهور نمی‌کرد، لابد دیگرانی ما را با شعر فرنگی آشنا می‌کردند و آن‌چه در شعر شاملو اتفاق افتاده در شعر دیگران اتفاق می‌افتاد، چنان‌که جرقه‌های خام و کم‌ثمرش در
طامات‌های مدرن هوشنگ ایرانی دیده می شود. صدها هوشنگ ایرانی می‌توانست از راه ترجمهٔ غلط و نفهميدهٔ شعر فرنگی «رتوریک شعر فارسی» را عوض کند. شاملو رتوریک شعر فارسی را عوض کرد.
نیما تا حدی این کار را آهسته و با ترس و لرز انجام داده بود ولی شاملو به‌طور لجام‌گسیخته‌ای با رتوریک شعر فارسی سنتی و شعر تولَّلی درافتاد و «هوای تازه‌ای» وارد شعر فارسی کرد. بدون تردید اگر او زبان فرانسه را مثل خانلری بلد بود، رتوریک شعر فارسی را نمی‌توانست عوض کند، همان‌گونه که ضعف نیما در شعر کلاسیک او را به نوآوری در شرایط خودش واداشت، همان‌گونه هم ضعف در زبان فرانسه شاملو را به این رتوریک مدرن راهنمون شد... . شاملو زبان فرنگی اصلاً بلد نبود. تحت‌اللّفظی چیزهایی را به کمک دیکسیونر ترجمه می‌کرد و لطف کار او در همین جا بود و این سبب می‌شد که رتوریک شعر فارسی از بنیاد دگرگون شود... .
(توکیو، اوت ۹۹)

با چراغ و آینه، محمدرضاشفیعی کدکنی، صص ۵۲۶-۵۲۷

https://t.me/joinchat/AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw

ناشناس گفت...

من هنوزم دشنه در دیس شاملو را نفهمیدم چرا سروده ؟!
داستان ضحاک و کاوه اش را هم نفهمیدم از کجا و با چه انگیزه ای به رشته تحریر دراورد ؟!
بهرحال ...
او شاعر توانایی بود و یادش گرامی
خاکزاد

ناشناس گفت...

هیچ شاعری را نمیتوان توصیف کرد چون شاعر زاییده لحظه است و لحظه مانند تیک تیک ساعت پیوسته خود را مشت سر میگذارد .
خاکزاد