دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۷ آذر ۱۷, شنبه

ایدئولوژی یا پالان


۵ نظر:

ناشناس گفت...

اگر بنیان گذاران از قران گزینشی ایات را دستچین نمیکردند طبعا ایده الوژی به پلان که چه عرض کنم به افسار تبدیل نمیشد . پالان را میشود با دوتا جفتک برزمین انداخت ( البته اگر روش پا سفت نشده باشه ) اما افسار را نمیتوان به این سادگی ازخود خلاص کرد خصوصا که روی ان پا سفت هم شده باشه . بله مشکل ما نداشتن آگاهی و اشراف به تاریخ بود و خیلی جالبه با اینکه خیلی هم دم از ماتریالبسم تاریخی میزدیم اما مفهومی از تاریخ نداشتیم !!! این دیگه خیلی جالبه .
مجاهد سابق

ناشناس گفت...

ایده الوژی یا پالان ؟
به نظر من که با تمام وجود حسش کردم ایده الوژی فقط پالان نیست بلکه مجموعه ای از پالان و افسار و طناب و میخ طویله است . خواهشا به فقط پالان تقلیلش ندهید . پالانش فقط برای نگهداری و حمل جزوه هایش هست و افسارش برای هدایت در مسیر محتوای جزوه هایش و طنابش برای اینکه هوس تغییر ایده الوژی ندی و میخ طویله اش برای محکم کاری کل مراحل قبلی است و بهش میگن توتالیتاریزم تشکیلاتی ! به خرچرونشم میگن رهبر عقیدتی یا ولایت عقیدتی و به خرش هم میگن خدم و حشم یا در هیبت برادران بسیجی ویا در هیبت برادران غیر بسیجی .
مجاهد سابق

ناشناس گفت...

ایده الوژی یا پالان ؟ هیچکدام !
یک پالان ایده الوژی ... مسئله اینست .

مسعودعالمزاده/پاريس گفت...

۱۰ آذر ۱۳۹۷/ ۲ دسامبر دوهزاروهژده/مسعودعالمزاده/پاريس

زنده باد !

اين نتيجه ى يه عمرزجروسختى ست.

فيزيکدان واخترشناس فرانسوى ايست بنام André Brahic که خيلى بافرهنگ وبذله گو هم هست.گه گاه درسخنرانيهاى عمومى شرکت مى کنه.تويکيش درباره ى سياه چاله ها (trous noirs/black holes) ميگفت "ازاين سياه چاله ها حتانورهم نميتونه فرارکنه.اگربطورخيالى دستگاهى بفرستيم توش،اطلاعاتى که ميفرسته بيرون نمياد".

سپس اين مثال روازمنطق الطيرعطارزد [یک شبی پروانگان جمع آمدند] : پروانه اى که همه چيزروفهميد زنده برنگشت.

ماازجنس دومين پروانه ايم که نيم سوخته برگشت...

ازنسل ما،اونايى که زنده موندن،سوخته تادرجه سه اند.براى همين هم هست که بالاترين وظيفه ى ما ردکردن اين تجربه ست تانسل پس ازما نسوزه وخاکسترنشه.

جمله زيبايى ست ازهانرى چهارم پادشاه (پروتستان)فرانسه که دست برقضاازکشتار"سن بارتلمى"جان سالم بدربرد (نقل به مضمون وبدون الگوبردارى براى کشتار،تنها براى قاطعيت دربرخوردباافکارارتجاعى) :

... اگر دست راستم قانقاريابگيره،بادست چپم قطع ش مى کنم ...




--------------------------
رنگ زيرمتن سياهه،خطش هم ريز.خوندنش سخته.خيلى حيفه که چنين نوشته ى سنگين وپربارى راحت ديده نشه.

ناشناس گفت...


چقدر باید احمق باشیم ؟
یکسری عادتهای سیاسی که پدرمونو درآورده :

بدلائلی افرادی برای ما برجسته میشوند و بدلائلی از برجستگی میافتند اما یک هاله کاذبی از انان درذهن ما باقی میماند که بسادگی نمیروند ( با اینکه میدانیم ارزش ماندن ندارند) چهره هایی مانند مثلا فیدل کاسترو ! با وجود انکه دهه ها یک ملت را در بند کشید اما برای ما بدلائلی محترم شمرده میشد با وجودی که او ارزش نداشت ...

اینگونه گرایشات چگونه و برچه پایه ای در مغز انسان جان سختی میکند ؟ ایا وجود این مسئله مربوط به شکل گیری تضادهایی است که بنا بر پایگاه طبقاتی ما در یک برحه ای از تاریخ شکل میگیرد ؟ ویا پیچیده تراز این حرف هاست ؟

مثلا شما توجه بفرمایید در بعد از ۵۷ بصورت علن ده ها گروه فعالیت میکردند ... چگونه هوادار پیدا کردند وبا چه مکانیسمی ؟ براساس مطالعه و شناخت یا شانسی ؟ بر اساس تمایل طبقاتی فرد یا علت های اجتماعی دیگر مانند دوستی ها و نظائران ؟ چرا همه گروه ها علیرغم گونه گونی و اختلافی که باهم داشتند مواضع مشترکی درباره مثلا لیبرالها اتخاذ میکردند ؟ ایا بخاطر انکه همه چپ بودند ؟ ریشه این اشتراک از کجا تغذیه میشد ؟ از حزب توده یا از عملکرد لیبرالها ؟ لیبرال که بود ؟ امیرانتظام ؟ داریوش فروهر ؟ بازرگان ؟ نزیه ؟ اینها که طفلکها کمتراز بقیه هزینه نپرداختند ! و بعضا در تاریخ سیاسی ایران بالاترین حبس ها را متحمل شدند و هرگز نشکستند ! و اتفاقا بعضا خیلی زودتر از مدعیان با خمینی به مرزبندی پرداختند ! چرا چپ ( مذهبی و غیرمذهبی) در دوره ای علیه ارتجاع و لیبرال " بصورت تواما شعار میداد ؟ ایا ما درمرحله انقلاب سوسیالیستی قرارداشتیم ؟ یا با تاکتیکهای لنینی همزادپنداری احمقانه میکردیم در حالیکه در بطن یک جامعه مذهبی برامده از کاریزمای لجن آلود" ایت اله خمینی" غوطه وربودیم ؟ درحالیکه با امدن خمینی جامعه بسرعت بسوی قرن اول هجری دنده عقب میرفت ما خودرا درمرحله انقلاب سوسیالیستی !!! و پیش برنده میدیدیم ... آه ...آه ... چنین توهمی را هیچ گروهی در طول تاریخ بشر بخود ندیده بود ! همه وهمه توهم زدگان علیرغم اختلافاتمان در چندچیز مشترک بودیم مانند پیراهن دوجیب ، کفش ساده ، کاپشن سبز ، کلاه ، عینک و سبیل با یگ گونی خصلتهای خورده بورژوایی که روی کول خود انداخته بودیم و با همان گونی اینوروانور میرفتیم !  بیا منو بگیر ! و درعین حال مخفی کاری ! یعنی اگه تونستی منو بگیری !

در اوج جوانی همه زندگیمان شده بود یک نشریه !!!  که اگر امروز ان را بخوانی قطعا به "خمینی درون" میرسی !

" پدربزرگوار " و " رهبر انقلاب ضدامپریالیستی خلق"  و صد دوجین القاب مشابه دیگر ( واقعا کجا سیر میکردیم ) ! همه موجودیت ما چیزی نبود جز سازمان بازی و دلخوش بودن با گذشته بنیان گذاران ان ... در کنار طوفان درونی ما ، جامعه بسوی قرن اول هجری چهارنعل با شلاق خمینی تاخته میشد ... خنینی بنهور بود و این گاری چهاراسبه را با شلاقهای پی درپی بسوی سلف خویش یعنی صدراسلام میتاخت با اسب هایی که دهانشان کف کرده بود و .... افسار دردست بنهور بود ... سوار گاری عبایش را باد مانند شوالیه ها تکان میداد و حزب اله تکبیر میگفت و قهرمان تاریخی خودرا میستود ... او بسمت صدر اسلام میرفت و ما زیر سم اسبان او ! بعضا با او هم شعارشده بودیم ... ( حزب توده و مجاهدین بیشترین نقش را در تایید و تکریم خمینی در جریان اعدام افسران و یا تسخیر " لانه جاسوسی" و نظائر ان داشتتد ...‌ اما بنهور از روی حزب توده و مجاهدین هم رد شد و انان را سم کوب کرد ) ... عجب ... بقیه گروه ها نیز وحشیانه سم کوب شدند ... سرانجام اسبها از نفس افتادن و دوباره و دوباره و دوباره ... این انقلاب بود یا فیلم ؟

امروز فقرو خفقان صددرصد بر ایران حاکم است و ظلم همچنان بسمت مدینه فاضله اسلام میتازد ... به قیمت کشتار و گرسنگی مردم ....

چقدرباید احمق باشیم که تواین وسط بیاییم علیه شاه شعاربدیم درحالیکه شیخ تسمه از گرده ملت کشیده است !!!



خاکزاد