دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۸ بهمن ۷, دوشنبه

رساله مبارکه الضرطه الاحکام فی مکتب الاسلام

۱ نظر:

ناشناس گفت...

اسلام "ترمودینامیک" بازرگانی

یا

اسلام "دموکراتیک" رجویانی



اسلام ترمودینامیکی با اسلام دموکراتیک هیچ فرقی با یکدیگر ندارند هردو با داعیه علم بدنبال طهارت اند ! سر دموکراتیکش تو کون ترمودینامیکشه ! مانند گوسفندهایی که درصحرا درزیر افتاب سرشان را زیر دمبه دیگری میگذارند  کله شان درسایه  و تنه همچنان زیر افتاب سوزان صحراست . مگرمیشود خورشید را ازتابیدن بازداشت ! طبیعی است که نمیشود اما سررا میتوان به زیر دمبه دیگری برد !

برای ساخت کلمه دموکراتیک میتوان با کلمه به کلمه ترمودینامیک ان را مونتاژ کرد ... دامادرا ازهرطرف بخوانی داماداست اما بعضی کلمات مونتاژکاری لازم داره . دیگ مسی تا بخواد دیگ بشه کلی چکش کاری لازم داره ...

ایده الوژی ما خصوصا بعداز ۵۷ که کلا مهمترین کتابهای اموزشی مان  شناخت و تکامل و علم اقتصاد بود بدلیل انکه نویسندگان ان علاقه نداشتند تا برای چاپلوسی خدا بگویند ما از سرچشمه فیاض بخش قران اموخته ایم !!! کلا ریخته شد دور ! نسل جدید درغیاب رهبران قدیم امدند و با   اپارین و علی (ع) و داروین و زینب کبری ملغمه ای بنام تبیین جهان با تعریف های کتابی ایسم های رایج به اضافه درک طبقاتی انهم از سرچشمه های فیاض بخش قران با پز و قمپز کادرمرکزی ! انهم برای یک مشت جوان بی اطلاع از ایسم که نتیجه فقدان آزادیهای سیاسی علیاحضرت بود ! ساختند و عرضه کردند ... وامروز اگر با چهارتا فیلم های مستند کیهانی "من وتو" مونتاژ نشود حتی نمیتوان ان را از سیمای آزادی  پخش کرد ! بقول معروف با یه من اخ تف هم نمیچسبه چه برسه با سیریش !

 خمینی آمد با شعارهای کوبنده  ! من تو دهن دولت میزنم من دولت تعیین میکنم ! هورا هورا ...

ایشان دولت تعیین کرد اما تودهن ملت زد ! انهم با گلوله و تازیانه و دار ... وهنوزهم ...

امامی که از کاخ و کوخ کمترنمیگفت محال بود مثل بچه ادم در سخنرانی ها حاضرشود ... همه باید زیرش مینشستند  یا در زسر بالکن ویا در زیر  صندلی ملحفه دار  ...  او به این قضیه حساس بود حتی منتطری نایبش جرات نداشت بغل دست او بنشیند و حتما باید زیر پایش جلوس کند  ...او نمونه بارز یک قدرت طلب کرسی طلب رده طلب بود اخراو ولی فقیه بود یعنی چوپان گله ملت بود با داشتن سگ هایی هار که شاخک اسلامیشان خوب کارمیکرد ... دوکلام حرف میزدی میفهمیدند چیکاره ای ... او ازاول کاخ نشین بود ... وقتی به درک اسفل رفت نیز در مقبره چندهزارمیلیاردی گنبد طلا ارام گرفت ... درزنده بودنش جز حکم اعدام ننوشت و دروصیتنامه اش نیز .

من به منزل پدریش درخمین که موزه شده بود برای بازدید رفتم ... محاله در میان ان همه خانه های محقر فقیرنشین  دراون خانه اربابی بزرگ بشوی و بی احساس نشوی .

اطاق نوکران اطاق کنیزان اسطبل میهمانان و غیره دربخش ورودی منزل پدری اش خودنمایی میکرد و یک مشت خدمه پیرمرد سید بدبخت با سال سبز برکمر و مقداری محاسن  هم که منزل را برای بازدید نگهداری میکردند با تقدس خاصی اطاقهارا به بازدیدکنندگان نشان میدادند و با تواضع مومنانه و ذوق خاصی میگفتند اینجا اطاق نوکران امام بوده است ! و افتخارشون هم این بود که از نوکران این سید بزرگوارند ! من انروز متوجه شدم که فرهنگ اجتماعی ازپای بست ویران است !

یادم میاد درنوجواتی که کله ام بوی قرمه سبزی گرفته بود با دوستان سراز منزل اربابی بزرگی در  خیابان ایران پشت مجلس سردراوردیم که متعلق به یک بازاری بود و درایام مذهبی فاطمیه هم بود رفته بودیم برای اموزش و تفسیرقران ... صاحب فاطمیه مخالف شاه بود و درحیاط منزل نیز رفت و امدها ازجنس مخالفت ها ... انروز درنوجوانی دیدم عده ای پیرمرد و میانسال با شال سبز سیدی اطراف حوض درحال شستن استکان نعلبکی هستند و جلوی صاحب خانه خیلی دولا و راست میشوند و مرتب ذکرمیگویند ... از خونه زدم بیرون ... دوستم گفت برای چه میروی ؟ گفتم من مخالفم اما روابط این خانه بهم نمیچسبه ..‌ اینها برده هستند ... کلاس قران و تفسیر نخواستیم ! ارزانی خودشان ... بعدا متوجه شدم این خانه محل اموزش قران و عضوگیری گروه چریکهای توحیدی صف بود که دراصفهان فعالیت بیشتری داشتند ...

بعدا اینها به جلادان مردم تبدیل شدند ...

تهران پربود از اینگونه منازل تفسیرو اموزش قران .



دلخوش به اب و مسکن و برق مجانی نباشید ( یعنی دادن این وعده ها ردخورنداره !) معنویات هم میدهیم ! هرکس یکجوری این شعارهارا تبیین و تفسیر میکرد !

وان شد که شد .