اگر یعقوب لیث را شاخه سیاسی - نطامی هویت ملی ایرانیان قلمداد کنیم بی شک فردوسی شاخه فرهنگی - حماسی ان بشمار میرود . هیچ مبارزه ای با افتخارتر از ان نیست که برای هویت ملی خود با متجاوز ایده الوژیک اسلامی مقابله کنیم . هویت ملی یعنی عدالت ، ازادی ، صلح ، غیرت و اگاهی . فردوسی زبان متجاوزرا تغییر داد یعقوب متجاوز را از سرزمین اجدادی مان راند ماهم باد دوباره تلاش انان را تکرارکنیم .
مردم تعجب میکنن از اینکه مسیولین درجه یک مملکت با وجود دهها هزار بی خانمان و سیلزده میان پشت تریبون میگن تحت هرشرایط به عراق و لبنان کمک میکنیم ! مردم باید بدونن که مسیولین ردجه یک مملکت عراقی هستند . ایکاش همه مردم میدانستن که اینها ایرانی نیستند .
مردم تعجب میکنن از اینکه مسیولین درجه یک مملکت با وجود دهها هزار بی خانمان و سیلزده میان پشت تریبون میگن تحت هرشرایط به عراق و لبنان کمک میکنیم ! مردم باید بدونن که مسیولین ردجه یک مملکت عراقی هستند . ایکاش همه مردم میدانستن که اینها ایرانی نیستند .
من ۳۵ سال پیش یکبار از بزرگی فردوسی گفتم اما مسئولم با کنایه و خنده بهم گفت : شاهنشاهی شدی ! منم با کنایه و خنده بهش گفتم از پیروی پیغمبر بهتره ! الیته او واکنشی نداشت چون اولا بچه محل بودیم دوما هردو زمینه و علاقه اسلامی مان بسیار ضعیف بود و خیلی باهم راحت بودیم و خیلی نطرات متفرقه بینمان جریان داشت . اتفاقا یکبار هردو مقاله مسعود درباره نحوه مسلمان شدن ایرانیان را در منزل پدری ما میخواندیم که تعجب کردیم چون نوشته بود ایرانیان از اسلام استقبال کردند ! یادمه بهم نگاه کردیم و به هم زل زدیم و من گفتم برای این طرز فکر باید فعالیت کنیم ؟ او هم گفت اینارو مسعود نوشته تا رژیم بهانه نداشته باشه و خلاصه ماستمالی شد اما ته دل هردومون چیز دیگری بود . وقتی مسعود ایات قران را با احساسات قرائت میکرد به دوستم میگفتم بخاطر رژیم نیست بلکه مثل رژیم به این مزخرفات اعتقاد داره و داشت . بعدها هردو بعداز دربدری های بسیار و پارک خوابیدنهای طولانی و نظائر ان از مزخرفات ایده الوژیک سازمان کات کردیم ودر جبهه دیگری به مبارزه ادامه دادیم . واقعا کسرشان بود که اسم خودمونو مبارز و پیشتاز بزاریم بعد بگیم ایرانیان از حمله و تجاوز اعراب استقبال کردند ! یعنی خاک پاشیدن بر مبارزات بابک ها و یعقوب لیث ها و بیخودنبود که شاهنامه درسازمان تابو بود . الان تابو نیست اما مهم هم نیست .
مشکل از اینجا آغاز شد که خام بودیم و هالو و حرف و شعارهای تبلیعاتی اما بی محتوا و بی پایه چهارتا رهبران سیاسی را قبول کردیم . درطول زمان متوجه شدیم که هیچی حالیشون نبوده و ماهم بخاطر تهی بودن خودمون فکر میکردیم اونا حالیشونه ! وگرنه سی ماه با خمینی سیاست مماشات نمداشتیم .یعنی رهبران حالیشون نبود .
ناشناس عزیز الان هم شاهنامه فردوسی در سازمان ارزشش خیلی از قران کمتر است و هنوزهم در باطن امرتابوست اگرچه درظاهر سازمان از پاسارگاد و کوروش هم میگوید اما فقط فرصت طلبی است و ظاهرسازی .
۷ نظر:
اگر یعقوب لیث را شاخه سیاسی - نطامی هویت ملی ایرانیان قلمداد کنیم بی شک فردوسی شاخه فرهنگی - حماسی ان بشمار میرود .
هیچ مبارزه ای با افتخارتر از ان نیست که برای هویت ملی خود با متجاوز ایده الوژیک اسلامی مقابله کنیم . هویت ملی یعنی عدالت ، ازادی ، صلح ، غیرت و اگاهی .
فردوسی زبان متجاوزرا تغییر داد
یعقوب متجاوز را از سرزمین اجدادی مان راند
ماهم باد دوباره تلاش انان را تکرارکنیم .
مردم تعجب میکنن از اینکه مسیولین درجه یک مملکت با وجود دهها هزار بی خانمان و سیلزده میان پشت تریبون میگن تحت هرشرایط به عراق و لبنان کمک میکنیم !
مردم باید بدونن که مسیولین ردجه یک مملکت عراقی هستند . ایکاش همه مردم میدانستن که اینها ایرانی نیستند .
مردم تعجب میکنن از اینکه مسیولین درجه یک مملکت با وجود دهها هزار بی خانمان و سیلزده میان پشت تریبون میگن تحت هرشرایط به عراق و لبنان کمک میکنیم !
مردم باید بدونن که مسیولین ردجه یک مملکت عراقی هستند . ایکاش همه مردم میدانستن که اینها ایرانی نیستند .
من ۳۵ سال پیش یکبار از بزرگی فردوسی گفتم اما مسئولم با کنایه و خنده بهم گفت : شاهنشاهی شدی !
منم با کنایه و خنده بهش گفتم از پیروی پیغمبر بهتره !
الیته او واکنشی نداشت چون اولا بچه محل بودیم دوما هردو زمینه و علاقه اسلامی مان بسیار ضعیف بود و خیلی باهم راحت بودیم و خیلی نطرات متفرقه بینمان جریان داشت . اتفاقا یکبار هردو مقاله مسعود درباره نحوه مسلمان شدن ایرانیان را در منزل پدری ما میخواندیم که تعجب کردیم چون نوشته بود ایرانیان از اسلام استقبال کردند ! یادمه بهم نگاه کردیم و به هم زل زدیم و من گفتم برای این طرز فکر باید فعالیت کنیم ؟ او هم گفت اینارو مسعود نوشته تا رژیم بهانه نداشته باشه و خلاصه ماستمالی شد اما ته دل هردومون چیز دیگری بود . وقتی مسعود ایات قران را با احساسات قرائت میکرد به دوستم میگفتم بخاطر رژیم نیست بلکه مثل رژیم به این مزخرفات اعتقاد داره و داشت . بعدها هردو بعداز دربدری های بسیار و پارک خوابیدنهای طولانی و نظائر ان از مزخرفات ایده الوژیک سازمان کات کردیم ودر جبهه دیگری به مبارزه ادامه دادیم . واقعا کسرشان بود که اسم خودمونو مبارز و پیشتاز بزاریم بعد بگیم ایرانیان از حمله و تجاوز اعراب استقبال کردند ! یعنی خاک پاشیدن بر مبارزات بابک ها و یعقوب لیث ها و بیخودنبود که شاهنامه درسازمان تابو بود . الان تابو نیست اما مهم هم نیست .
خلاصه ۳۸ سال پبش شاهنامه درسازمان تابو بود .
وقتی عاشورا و حسین و علی حرف اولمون بود طبعا شاهنامه جایی نداشت .
مشکل از اینجا آغاز شد که خام بودیم و هالو و حرف و شعارهای تبلیعاتی اما بی محتوا و بی پایه چهارتا رهبران سیاسی را قبول کردیم . درطول زمان متوجه شدیم که هیچی حالیشون نبوده و ماهم بخاطر تهی بودن خودمون فکر میکردیم اونا حالیشونه !
وگرنه سی ماه با خمینی سیاست مماشات نمداشتیم .یعنی رهبران حالیشون نبود .
ناشناس عزیز
الان هم شاهنامه فردوسی در سازمان ارزشش خیلی از قران کمتر است و هنوزهم در باطن امرتابوست اگرچه درظاهر سازمان از پاسارگاد و کوروش هم میگوید اما فقط فرصت طلبی است و ظاهرسازی .
ارسال یک نظر