روشنفکران و رهبران سیاسیِ دیروز؛معمارانِ تباهیِ امروز
در این روز ،سفرشاه به آمریکا به خاک و خون کشیده شد.به روایتِ دکتر امیر اصلان افشار(سفیرِ سابق ایران درآمریکا و شاهد وُ ناظرِ ماجرا ).مهاحمانِ سازمان مائوئیستیِ« احیا» به رهبری فردی به نام محمد امینی به صفوف هواداران شاه حمله کرده و عدۀ بسیاری را با چوب و چماق و چاقو مجروح و مضروب کردند .
این رویدادِ خونین و بی سابقه، نقطۀ عطفی در تحوّلات منجر به انقلاب اسلامی بود و سیاست های دولت کارتر علیه شاه را نشان می داد به طوری که سنای آمریکا در نوامبر سال 1977ضمن اعتراض به نحوۀ انجامِ این تظاهراتِ خشونت بار، دولت
کارتر را متهم کرد که عَمداً و آگاهانه از تظاهراتِ خشونت بارِ مخالفان جلوگیری نکرد تا شاه را در افکارِ عمومی ضعیف و متزلزل جلوه دهد.سهشنبه بیست و ششم دیماه ۱۳۵۷ برابر شانزدهم ژانویه ۱۹۷۹میلادی
ساعت ۱۲ و ۸ دقیقه امروز شاه و شهبانو در میان بدرقهء آقایان شاپور بختیار نخست وزیر، جواد سعید رییس مجلس، علیقلی اردلان وزیر دربار، معینیان رییس دفتر مخصوص، بدرهای فرمانده نیروی زمینی، نشاط فرمانده گارد جاویدان، قره باغی رییس ستاد بزرگ ارتشتاران و گروهی از شخصیتهای مملکتی و نظامی فرودگاه تهران را به مقصد اسوان مصر ترک کردند.
جبهۀ ملی:
تُف بر چهرۀ خودفروخته بختیار
خبرنامه جبهه ملی ایران در شماره های ۵۹ هفدهم دی ماه و ۶۰ هجدهم دی ماه که امروز در سطح شهر پخش میگردید، مقالات اساسی خود را به حملات سنگین به یار سابق خود[دکترشاپوربختیار] اختصاص داد و با شعارهایی چون «ننگ بر سازشکار خودفروخته»، «ملت ایران خواهان تغییرات بنیادی است، نه جابجایی مهره ها»، درمقالاتی زیر عنوان «دکتر بختیار، از آن طرف راه نیست» و «خیانت منطق نمی پذیرد»، عمل بختیار را به صحنه جنگ جمل و رو در رو قرار گرفتن طلحه و زبیر با امیر المومنین علی تشبیه کرده و نوشت:
«آقای دکتر بختیار، موضع سیاسی شما جایی است شبیه و نظیر شریف امامی و ازهاری و هویدا و دیگران و اجرای تشریفات صدارت شما همان است که در باره سایر نخست وزیران تحقق یافته است… توفیق دکتر بختیار، امری محال و ممتنع است.»
در مقاله جبهه ملی نوشته شد:
«هر کس از راه پاک و روشن نهضت منحرف شود، به ملت خیانت کرده است و خیانت استدلال نمیپذیرد. سازشکاران همیشه برای سازش خود بهانههایی دارند، بهانههایی که عاشقان استقلال و آزادی بر آنها تف میاندازند (و نیز) بر چهره سازشکاران بهانهتراش…. دیوارهای خیابانهای وطن، پوشیده از قضاوت است. قضاوت خونخواهان و مرثیهسازان، قضاوت بازماندگان شهیدان و رایدهندگان راستین…
بختیارها باید به خیابانهای شهر بیایند تا طعم تلخ نفرت را بچشند… این انقلاب بزرگ ملت ایران چیزی نیست که به بازی گرفته شود… این انقلاب فقط و فقط سرنگونی نظام سلطنت استبدادی را میخواهد و این دقیقاً همان چیزی است که رهبر پایدار و ثابت قدم ملت آیتالله العظمی خمینی بارها گفته است، آشکارا گفته است، سازشکار نمیخواهد، مقام طلب بزدل ریاکار نمیخواهد. این انقلاب تنها انهدام کامل نظام استبدادی زیر سلطه را میطلبد و بس».
بشارتنامۀ جبهۀ ملی
به مناسبت ورود آیت الله خمینی به کشور
روابط عمومی جبهه ملی به مناسبت ورود آیتالله خمینی بشارتنامهای انتشار داد و در آن ضمن ستایش از عزم راسخ و اراده ایشان خطاب به ملت ایران نوشت: «حق است که اینک صدای هلهله ملتی را به گوش جهانی برسانیم و این بزرگ را چنان که شایسته و بایسته است گرامی بداریم.خمینی که بخاطر ذات رهایی انسان میجنگد و بخاطر بازآفرینی معرفت و معنویت بشر به میدان آمده، سپاس نمیخواهد، تقدیر و تشویق نمیطلبد، ما تنها بخاطر رضای دل خویش عزیزش میداریم و بخاطر رضایت تاریخ.حفاظت و حراست جان خمینی به همت سربازان وطن به معنی تجدید میثاق مقدس میان سپاه میهن است و همه خانواده ایشان، میثاق اجزای ملتی که به ضرب شلاق استعمار و استبداد اسیر پراکندگی شده بودند.»
روابط عمومی جبهه ملی در پایان این بشارت نامه چنین خواسته است:«با نظمی که اعجاب و تحسین همگان را برانگیزد و نشانی از فرهنگ متعالی ما باشد از ایشان استقبال میکنیم.»
سوی پاریس شو ای پیکِ سبکبالِ سَحَر!
نعمت میرزازاده ( م. آزرم) شاعر مبارز خطۀ خراسان است. شعر وی با عنوان «نامۀ مردم ایران به امام خمینی» در تاریخ ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ در روزنامۀ اطلاعات منتشر شد. نعمت میرزازاده که مجموعه شعر وی با نام «سحوری» در سالهای قبل از انقلاب منتشر شد و باعث تحت فشار قرار گرفتن وی توسط نیروهای امنیتی حکومت پهلوی شد، در مقدمۀ این شعر ازجمله چنین گفته است:
-«از آنجا که انتشار نامۀ مجعول توهین به حضرت امام خمینی به وسیلۀ نظام جنایتکار، ستمی بود که بر نویسندگان و کارگران شرافتمند روزنامۀ اطلاعات تحمیل شد، اکنون وظیفۀ خود میدانم که به جبران وهنی که بیآزرمان بر شما روا داشته اند،افتخار انتشار اختصاصیِ «نامه مردم ایران به امام خمینی» نیز،هم از آنِ شما باشد…
سوی پاریس شو ای پیک سبکبال سحر
نامۀ مردم ایران سوی آن رهبر بر
تا به بال و پر خونین نشوی نزد امام
هان پر و بال بشویی به گلاب قمصر
چون رسیدی برسانش ز سوی خلق درود
وز سوی خلق ببوسش دو لب وُ سینه وُ سر
به نشانی که ز من پیکی و داری پیغام
بو که بنوازدت وُ گرم نشاند در بر
رخصتی خواه و سپس نامۀ من بازگشای
نامهای از سوی ابنای وطن نزد امام
تهنیت نامهای از خلق به سوی رهبر
نامهای جوهر هر واژۀ آن خون شهید
نامهای واژۀ هر جمله آن شور و شرر
ای امامی که ترا نیست زعیمی همدوش
ای خمینی که ترا نیست به گیتی همبَر
دوشنبه دوم بهمن ۱۳۵۷ برابر بیست و دوم ژانویه ۱۹۷۹ میلادی
براهنی:
علمای اسلام، مردمان گیتی را مبهوت کردهاند
رضا براهنی از نویسندگان چپگرا، در مقالهای در اطلاعات مینویسد: «علمای عالیقدر اسلام که به رغم برچسبهای بیشرمانه و دروغها و افترا و تهمت و بهتان سرمایهداری و متحد پلیدش صهیونیسم، صدای آزادیخواهی در سراسر ایران در دادهاند، مردمان سراسر گیتی را یکسره متحیر و مبهوت کردهاند.»
وی در این مقاله همچنین بختیار را بدون آنکه نامی از وی ببرد، خائن خوانده و دستهای وی را به جنایت و کثافت آلوده دانسته است.
او همچنین ارتجاعی و قرون وسطایی نشان دادن انقلاب توسط امپریالیسم و صهیونیسم را آخرین لگد آنها به انقلاب ایران دانسته و ساختن بختیار با امپریالیسم و سلطنت را نیز درجهت حل بحرانی که امپریالسم در آن گیر کرده میداند و از مردم میخواهد که این نقشهها را نقش بر آب کنند.
رضا براهنی که در آمریکا زندگی و فعالیت میکند در این مقاله بیش از بیست بار از واژه امپریالیسم استفاده کرده است. در این مقاله آمده است:
«مبارزه انقلابی کارگران و کارکنان نفت ایران تمام نقشههای پلید امپریالیسم جهانی را رسوا و نقش بر آب کرده است. ستونهای رزمنده زنان و مردان انقلابی ایران از کارگر، روستایی، کارمند اداره، دانشجوی دانشگاه تا دانشآموزان مدارس، امپریالیسم را دستپاچه و کلافه کرده است. نویسندگان مبارز مطبوعات ایران، همکارانی که قلمشان این روزها اشک شوق در چشمها میگرداند، غول سانسور را درست در وسط اتاقهای هیأت تحریریه روزنامه نقش زمین کردهاند.»
در ادامهء این مقاله آمده است: «نویسندگان و شاعران و مترجمان ایران، این شیران شرزه ادب معاصر، پوزه مأموران و بررسان کتاب را درست در همان وزارت فرهنگ و هنر به خاک مالیدهاند. کارکنان تلویزیون گفتهاند بعد از این دیگر این مباد آن مباد، ما چیزی خلاف آمال ملت ایران پخش نخواهیم کرد. استادان دانشگاه با تحصنهای با شکوه خود تانک و توپ و مسلسل دیکتاتوری را به مبارزه طلبیدند و یکپارچگی بینظیر خود را با دانشجویان یعنی جوانانی که شهید پشت سر شهید به انقلاب ایران تقدیم کردهاند، تجدید نمودند. قضات، پزشکان و پرستاران همه به صفوف این مبارزه درخشان پیوستهاند.»
در بخش دیگری از این مقاله آمده است: «علمای عالیقدر اسلام که به رغم برچسبهای بیشرمانه و دروغها و افترا و تهمت و بهتان سرمایهداری و متحد پلیدش صهیونیسم، صدای آزادیخواهی در سراسر ایران در دادهاند، مردمان سراسر گیتی را یکسره متحیر و مبهوت کردهاند. زنان ایران، همان زنانی که دیکتاتور ایران میگفت حتا یک آشپز به تاریخ جهان تقدیم نکردهاند، با مشتهای گره کرده و سینههای سپر شده تمام زرادخانههای دیکتاتور را در شهرهای ایران خانهنشین کردهاند. درود بر این زنان باد. درود به این مردان باد. افتخار بر همه مردم ایران باد.»
براهنی در ادامه نوشته است: «انقلاب ایران همه را به حیرت افکنده است. امپریالیسم به خود میپیچد. نقشه میکشد و نقشهاش لحظه به لحظه به وسیله انقلاب ایران نقش بر آب میشود. امپریالیسم آدم بر سر کار میآورد. آدم به محض روی کار آمدن، آدمیت خود را از دست میدهد. از بس کثیف و خبیث است هر شخصی که از کنارش میگذرد، به کثافت و جنایت آلوده میشود و حالا امپریالیسم نقشه کودتا را میچیند. اگر شاه برود کودتا خواهد شد، اگر شاه نرود کودتا خواهد شد.»
براهنی در بخش دیگری مینویسد: «امپریالیسم و صهیونیسم با تلاشهای مذبوحانه خود میکوشند مبارزان ملت ایران را مردمی ارتجاعی و قرون وسطایی جلوه دهند و با مخدوش کردن چهره انقلاب ایران زمینه را برای کودتا و اجرای مقاصد شوم خود آماده سازند. مردم ایران! این نقشه را نقش بر آب کنید. با صفوف منظم، با جلب کامل سربازان به سوی جنبش عظیم انقلاب، با رسوا کردن امپریالیسم و صهیونیسم، با رسوا کردن مزدورانی که ممکن است در لحظه تشییع جنازه سلطنت لگد بیاندازند. آن لگد آخر را که هر حیوان سر بریدهای میاندازد.»
در ادامهء مقاله آمده است: «مردم ایران اجازه ندهید که این لگد به سوی انقلاب ایران انداخته شود. در قتل عامهای مردم ما امپریالسم و سلطنت و صهیونیسم با هم دست داشتند و حال که تمام راهها را به روی هر سه میبندیم، راه را روی این لگد هم ببندیم. هر کس که با امپریالیسم و سلطنت بسازد، حتا اگر بیدست و پاترین آدمها هم باشد باز خائن است.»
براهنی در پایان مقاله نوشته است: «بگذارید امپریالیسم و سلطنت در بحران خود مدفون شوند و عوامل خود را هم در بحران خود غرق کنند. انقلاب ما بحران نیست. ما بحران را پشت سر گذاردهایم. انقلاب ما سیر پرتحرک خود را ادامه میدهد. بحران از آن دشمنان ماست. نباید گذاشت کسی به حل بحران امپریالسم کمکی کند. باید تمام کوششها را کرد تا امپریالیسم جان به سرتر هم بشود و برای همیشه گورش را گم کند و در زبالهدان تاریخ بیافتد. مردم مبارز و قهرمان ایران! چهره شما شادتر و گلگون تر باد! افتخار بر شما باد! پیروزی از آن صفوف متحد و منظم ماست!».
جمعه هفتم بهمن ۱۳۵۷ برابر بیست و هفتم ژانویه ۱۹۷۹ میلادی
علی اصغرحاج سید جوادی:
وقتی امام خمینی بیاید دیگر کسی دروغ نمیگوید
علیاصغر حاج سید جوادی، نویسنده و روشنفکر سرشناس و حقوقدان ایرانی که یکی از اولین کسانی بود که با نوشتن نامههایی سرگشاده به شاه ایران، مخالفت با شاه را علنی کرد، به مناسبت بازگشت آیتالله خمینی به کشور، متنی شعرگونه را در نشریهء خود«جنبش» به تاریخ هفتم بهمنماه نوشت.
در بخشی از نوشته علیاصغر حاج سیدجوادی با عنوان «امام میآید» آمده است:
-«امام میآید، با صدای نوح، با طیلسان و تیشه ابراهیم، با عصای موسی، با هیأت صمیمی عیسی و با کتاب محمد و دشتهای سرخ شقایق را میپیماید و خطبه رهایی انسان را فریاد میکند. وقتی امام بیاید دیگر کسی دروغ نمیگوید. دیگر کسی به در خانه خود قفل نمیزند، دیگر کسی به باجگزاران باجی نمیدهد، مردم برادر هم میشوند و نان شادیشان را با یکدیگر به عدل و صداقت تقسیم میکنند. دیگر صفی وجود نخواهد داشت، صفهای نان و گوشت، صفهای نفت و بنزین، صفهای مالیات، صفهای نامنویسی برای استعمار، و صبح بیداری و بهار آزادی لبخند میزند. باید امام بیاید تا حق به جای خودش بنشیند و باطل و خیانت و نفرت در روزگار نماند.».
آیت الله خمینی آمد و علیاصغر حاج سیدجوادی پس از آمدن ایشان چند کتاب در مورد انقلاب به چاپ رساند. وی در جریان بحران دهه شصت مجبور به خروج از ایران شد و در حال حاضر بیش از ۲۵ سال است که در پاریس زندگی میکند.
دکتر سنجابی:
حکومت ایران باید اسلامی باشد
دکتر سنجابی در مصاحبهای که امروز در جراید تهران چاپ شد، جریان دیدار خود با آیتالله خمینی را توضیح داد. دکتر کریم سنجابی دبیر کل جبهه ملی ایران گفت:
«من ابتدا به عنوان یک مسلمان و یک ایرانی حضور حضرت آیتالله خمینی که امروز تمام حرکات ایران زیر نظر ایشان قرار دارد، رسیدم و گفتم همانطور که هر فرد مسلمان روزی چند بار خدا را به شهادت میگیرد.من خدا را به شهادت میگیرم که با هیچ سیاست خارجی بهطور مستقیم یا غیرمستقیم ارتباط ندارم و در هیچ جمعیت سری یا غیرسری ارتباط ندارم و با مقامات دولتی و با دربار ایران گفت و گو و مذاکره نکردم. برای این به اینجا آمدهام تا آنچه را تشخیص میدهم بیان کنم و موضع جبهه ملی را برای شما تشریح کنم.»
من این طرح سه ماده را به خط خودم نوشتم و خدمتشان فرستادم. ایشان به خط خودشان، واژه استقلال را به آن اضافه کردند. آنوقت امضا کردم و فردای آن روز فرستادم خدمتشان و گفتم این نوشته به عنوان سند خدمت شما بماند تا دستورالعمل ما باشد.
گفتند این سه ماده را اعلام کنید. من به حیاط بیرونی آمدم و در یک جمع صد نفری که آنجا حضور داشتند برای اولین بار این متن قرائت شد و با صدای تکبیر حضار بدرقه شد. ما در این اعلامیه گفتیم:
یک) سلطنت کنونی ایران با نقض مداوم قانون اساسی و اعمال ظلم و ستم و ترویج فساد و تسلیم در برابر سیاست های بیگانه فاقد پایگاه قانونی و شرعی است.
دو) جنبش ملی اسلامی ایران نمیتواند با وجود بقاء نظام سلطنتی غیرقانونی با هیچ ترکیب حکومتی موافقت نماید.
سه) نظام حکومت ملی ایران باید بر اساس موازین اسلام و دموکراسی و استقلال به وسیله مراجعه به آرای عمومی تعیین گردد.
سنجابی در بخش دیگری از سخنان خود درباره دولت بختیار گفت: «در مقابل این حرکت انقلابی پادشاه مستبد و حامیان بینالمللی او اکنون دست به توطئه تازهای زده و تصور نمودهاند با استفاده از محکومترین وسایل تبلیغاتی و از طریق عناصر سازشکار با تغییر کابینه و ظاهرسازیهای دیگر می توانند جنبش مردم میهن ما را منحرف سازند».
وی افزود: «ادامه نظام سلطنت استبدادی و غیرقانونی به هیچوجه مورد قبول مردم ایران نیست و مادام که این وضعیت ادامه پیدا کند، هیچ راهحلی برای خروج از بحران کنونی کشور متصور نمیباشد».
از سنجابی سوال شد اگر بعد از خروج شاه، دولت حاضر دست به همهپرسی یا انتخابات آزاد بزند، مورد موافقت شما خواهد بود یا نه؟ سنجابی گفت: «به هیچ وجه این دولت را برای انجام چنین انتخاباتی صالح نمیبینم».
وی در جای دیگری از سخنان خود گفت: «فرم ظاهری حکومت، مورد نظر نیست، آنچه مهم است، محتوای یک حکومت ملی است. چه بسا جمهوریها هست که از سلطنت استبدادی مستبدتر است و چه بسا سلطنتهایی که بهتر از جمهوری است. بنابراین آنچه را که طالبش هستیم، حاکمیت ملی و یک حکومت مردمی واقعی است».
در همین روز بخشهایی ازمصاحبه دکتر سنجابی با تلویزیون فرانسه نیز در جراید کشور درج شد. رهبر جبهه ملی در این مصاحبه گفته است:
-«پیوند بین جبهه ملی و روحانیون مخالف رژیم راه حل مناسبی برای ملت ایران است و هیچگونه خطری در بر ندارد.» وی افزود: «نود و هشت درسد ملت ایران مسلمانند و الزاماً حکومت آن نیز باید اسلامی باشد و خیال می کنم در این مورد بین آنچه که من می گویم و آنچه که امام خمینی اظهار می دارند اختلاف زیادی وجود نداشته باشد.».
چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۵۷ هجری خورشیدی برابر دوم اوت ۱۹۷۸ میلادی
ناصر زرافشان(حقوقدان):
حقوق بشر و دموکراسیِ غربی،فریب است!
ناصر زرافشان، حقوقدان، در مقالهای در روزنامه اطلاعات یازدهم مردادماه ۱۳۵۷ زیر عنوان «غرب و مسأله حقوق بشر» به شدت به دموکراسی غربی و حقوق بشر حمله کرد و با صوری خواندن حقوق بشر، صحبت از «حقوق انسان به طور کلی» بدون توجه به موقعیت طبقاتی را عوامفریبی خواند.
وی در این مقاله نوشت: «از آخرین جنجالی که غرب بر سر مسأله حقوق بشر به راه انداخت، اکنون مدتی میگذرد. اما آیا ماهیت این شعار چیست؟ آیا در بنیاد نظام حاکم بر جهان غرب تغییری پدید آمده و آیا این نظام اساساً و از ابتدا حامی و مدافع حقوق بشر بوده است؟
در کشورهای سه قاره آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین که هر مسأله و مشکل فعلی اجتماعی به نحوی به غرب و رابطه استعماری یکی دو قرن اخیر با این کشورها ارتباط پیدا میکند، برای مردم، با توجه به مجموعه شناختی که از جهان غرب دارند، باور کردن این شعار و صداقت طراحان آن مشکل است و به راستی هم در این کار تزویری است. زیرا این بار هم مثل همیشه مسألهای به طور مجرد و جدا از علل واقعی آن مطرح شده است.
صحبت از «انسان به طور کلی» است و حقوق و آزادیهای صوری او، بیآنکه این انسان در یک موقعیت مشخص تاریخی و اجتماعی، مورد مطالعه قرار گیرد و ماهیت او با توجه به شرایط اجتماعی و طبقاتی زندگیاش تحلیل شود و صحبت از حقوق صوری است، بیآنکه تضمینهای واقعی برای این حقوق یعنی ایجاد شرایط اقتصادی و اجتماعی لازم برای عملی شدن و معنی پیدا کردن این حقوق مطرح باشد.
وقتی مسائل اصلی را نادیده میگیرند و پیرامون عوامل ثانوی که خود معلول عوامل اصلی هستند جنجال به راه میاندازند، قصد فریب عوام در کار است.»
وی با حمله به نظامهای سیاسی غرب و غیر دموکراتیک خواندن آنها نوشت: «در آلمان فدرال به ضرب قانون معروف به «قانون رادیکالها» کسانی را که دارای طرز فکر دموکراتیک هستند، از مشاغل خود برکنار و از اشتغال آنها به مشاغل آموزشی جلوگیری به عمل میآورند.
چندی پیش نیز احزاب دموکراتیک بلژیک، فرانسه، ایتالیا، دانمارک، ایرلند و آلمان غربی، ضمن بیانیه مشترکی، روشهای پلیسی را که در دستگاههای استخدامی بازار مشترک اعمال میشود افشا و محکوم کردند.
بیانیه مزبور حاکی از آن است که کسانی که میخواهند به استخدام دستگاههای مختلف شورای اقتصادی اروپا در آیند، باید پرسشنامههایی را پر کنند که تمامی عقاید و وابستگی سیاسی آنها را مورد تفتیش قرار میدهد و در این وضعیت خطابههای پرطمطراق مُبلّغین«حقوق بشر» وقتی از آزادیهای دموکراتیک و حق بیان عقاید و نظرات فرد صحبت میکنند، طنین ریاکارانهای پیدا میکند.
به علاوه هنگامی که مسأله حقوق انسان مطرح میشود، باید به مصائب و محرومیتهای میلیونها نفر بیکار در کشورهای غربی، فقر، گرسنگی و محرومیت از آموزش و پرورش نیز باید اشاره کرد.
در آغاز سال ۱۹۷۷، تعداد بیکاران در کشورهای غربی به ۱۸ میلیون نفر میرسید. تورم به ابعاد بیسابقهای رسیده است. ۶۷ میلیون نفر در کشورهای عضو بازار مشترک اروپا (جمعاً ۹ کشور) در زیر خط فقر زندگی میکنند. ۵۱ درصد مردم ایتالیا، ۱۷ درصد مردم بلژیک، ۱۲ درصد مردم آلمان و ۱۲.۵ درصد مردم آمریکا در مقوله «فقرا» هستند.
آیا دولتهای منتخب انحصارات از حقوق مردم به این کیفیت دفاع و حراست میکند؟ بدین ترتیب نمیتوان در شعار «حقوق بشر غرب» صداقتی سراغ کرد.»
دوشنبه دهم بهمن ۱۳۵۷ برابر سیام ژانویه ۱۹۷۹ میلادی
براهنی:
با بازگشت آیت الله خمینی فقر و خفقان از میان میرود
رضا براهنی در مقالهای در صفحه پنجم روزنامه اطلاعات امروز، آیت الله خمینی را بزرگمرد تاریخ اسلام و ایران خواند و بختیار را بخاطر ممانعت از ورود وی محکوم کرد. وی بستن فرودگاه را تاکتیک مزدوران آمریکایی خواند که از جنگ ویتنام به ارث برده و اینک در ایران پیاده میکنند.
وی آیتالله خمینی را مشروعترین رهبر یک مملکت و بختیار را غیر مشروعترین نخست وزیر تاریخ خواند که پلیدترین و کثیفترین چهره تاریخ جهان یعنی امپریالیسم آمریکا در پشت سر او قرار دارد.
وی نوشت که مردم ایران از دورترین قصبات به تهران آمدهاند تا بزرگترین استقبال تاریخ جهان را از آن مظهر آزادی ایرانیان کرده و درودها و سپاسهای پاک خود را نثار قدوم آن بزرگمرد تاریخ اسلام و ایران کنند.
براهنی افزود که دوران احتضار سرمایهداری جهانی به علت انقلاب ایران فرا رسیده است و با بازگشت آیتالله خمینی به ایران، ایرانیان از یوغ بندگی و بردگی آزاد شده و فقر، افلاس، خفقان، ورشکستگی، نومیدی، آزمندی و حرص سرمایهدارانه از میان خواهد رفت.
رضا براهنی در مقاله خود نوشت: «حضرت آیتالله العظمی روح الله خمینی، مبارز بزرگ انقلاب ایران و رهبر عالیقدر شیعیان جهان، پس از سالها تبعید، اینک اراده کردهاند که به آغوش مردم خویش بازگردند. این تبعید بر خلاف اصول دموکراسی و بر خلاف قوانین ایران و کلیه اصول و قوانین بینالمللی و منشور سازمان ملل، به وسیله خودکامهترین فرد روی زمین یعنی شاه ایران بدیشان تحمیل شده بود.
بازگشت حضرت آیت الله خمینی به کشور، بازگشتی که کلیه مردم ایران برای استقبال از آن خود را آماده کردهاند، نه تنها مطابق قوانین ایران، قوانین بینالمللی و منشورهای سازمان ملل و حقوق بشر است، بلکه حقی راستین است که حضرت آیتالله خمینی با مبارزه بیامان، پیگیر و استوار خود بدان دست یافتهاند.
علاوه بر این مبارزه حضرت آیتالله با شاه، استعمار، دیکتاتوری و استثمارگر خارجی در ایران آنچنان عموم مردم ایران را از کارگر، روستایی، بازاری، خیابانی، دانشجو، محصل، زن و مرد و پیر و جوان، پزشک، مهندس، روشنفکر، استاد دانشگاه، نویسندگان مطبوعات و شاعران و هنرمندان، از خود بیخود و هیجانزده کرده است که بدون تردید میتوان گفت که اینک بزرگترین استقبال تاریخ جهان در شرف قوام یافتن و وقوع پیدا کردن است.
مردم ایران با آرامش تمام از کلیه شهرها و دورترین قصبات و روستاهای کشور به پایتخت روی آورده اند تا بلکه از نزدیک چهره مبارز بزرگ ایران را ببینند و درودها، تهنیتها و سپاسهای پاک و بیشائبه خود را نثار قدوم این بزرگمرد تاریخ اسلام و ایران بکنند.
از آنجا که حضرت آیتالله خمینی مظهر آزادی ایرانیان از یوغ بندگی و بردگی استعمار و سلطنت ملعبه قرار گرفته در دست استعمار هستند، مردم ایران بازگشت ایشان را به فال نیک گرفتهاند و احساس میکنند که بزودی با کوششهای بیشتری که در خود ایران برای ایجاد یک دموکراسی گسترده، عمیق و واقعی به عمل خواهد آمد، ایران سرانجام پا به مرحلهای خواهد گذاشت که در پایان آن فقر، افلاس، خفقان، ورشکستگی، نومیدی، آزمندی و حرص سرمایهدارانه از میان بر خواهد برخاست و ایرانی از هرج و مرج اقتصادی، بینقشه و حکومتی بیبرنامه نجات خواهد یافت و با داشتن برنامهای دقیق به بازسازی جامع کشور همت خواهد گذاشت.
لکن دولت غیر قانونی بختیار، دولتی که امپریالیسم آمریکا برای پر کردن خلاء شاه در ایران کاشته است، دولتی که به وسیله مجلس غیر قانونی، به شاهی غیر قانونی و توشیحات غیر قانونی همایونی، تکیهای متزلزل بر کرسی نخستوزیری زده است، باری همین دولت بیقانون، فرودگاههای کشور را بسته اعلام کرده، توپ و تانک و مسلسل به فرودگاه مهرآباد آورده و باندهای فرودگاه را با تانک و بشکه مفروش کرده است.
تاکتیک بستن فرودگاهها، تاکتیکی که مستشاران و مزدوران آمریکایی از جنگ ویتنام به ارث برده به ایران آوردهاند، تهدیدی است مستقیم به جان رهبر بزرگ مسلمان ایران و انقلاب ایران بوسیله دولت غیر قانونی بختیار.
این تهدید حتی در نامه پرطمطراق بختیار به حضرت آیت الله خمینی نیز به چشم میخورد وقتی که غیر مشروع ترین و غیر قانونیترین نخستوزیر تاریخ، یعنی بختیار به مشروعترین رهبر یک مملکت هشدار میدهد که وارد ایران نشود، چرا که ممکن است خون ریخته شود و تلویحا حضرت آیت الله خمینی و تمام مردم ایران را از یک کودتای نظامی میترساند در واقع به عملی دست میزند که جز یک محمد رضا شاه، جز یک پینوشه و جز یک سوهارتو بدان دست نزدهاند و نمیتوانند هم بزنند. آقای بختیار انقلاب ایران را از کودتایی میترساند که او و افسران شاه علیه آیت الله خمینی خواهند کرد.
ما میگوییم قدرتی که پشت سر آقای بختیار و نخستوزیری غیر قانونی او ایستاده، پلیدترین، و کثیفترین چهره تاریخ جهان، یعنی امپریالیسم آمریکاست و این نیرو خباثت و سبعیت و درنده خویی لازم را در اختیار خود دارد، تا بتواند در ایران یک کودتای خونین راه بیاندازد.
ولی ما این را هم میگوییم که این کودتا برای آنکه موفق شود، باید کودتاچیان را از روی نعش گلگون سی و چهار میلیون شهید زن و مرد عبور دهد. اگر کودتاچی میخواهد هر جرعه ای آب گوارا از گلویش پایین برود باید تمام ملت را بکشد. چرا که تمام ملت در برابر کودتا قد علم خواهند کرد.
ما میگوییم دوران احتضار سرمایهداری جهانی دقیقا به علت انقلاب ایران فرا رسیده وگرنه بجای آنکه دولت آمریکا آن چهل و شش هزار مستشار نظامی و جاسوس آمریکایی و خانوادههای آنان را به ده هزار نفر تقلیل دهد، نیم میلیون سرباز در بنادر جنوب ایران و حتا در وسط تهران پیاده میکرد و پل یک کودتای آمریکایی را بر روی بستری از خون مردم ایران میبست. ولی شرایط تاریخی، یعنی از یک سو اهمیت همه جاگیر بودن انقلاب ایران و از سویی دیگر دلمردگی و ورشکستگی تاریخی و سیاسی امپریالیسم، دست رد به سینه اندیشه کودتای آنی و ناگهانی در ایران میزند.
مردم ایران از سراسر کشور به تهران آمدهاند تا سپاس خود را به حضرت آیت الله خمینی تقدیم بدارند. آقای بختیار میخواهد از ورود حضرت آیت الله خمینی و از سپاسگزاری مردم ممانعت به عمل آورد. این عمل بختیار را محکوم میکنیم و از عموم مردم ایران دعوت میکنیم که به دست با کفایت خود فرودگاههای کشور را بروی حضرت آیت الله باز کنند.
دربارهء نامهء دکتربراهنی به آیت الله خمینی،بنگریدبه سایت رسمیِ آیت الله خمینی:
http://www.imam-khomeini.ir/fa/n21026/
سیاوش کسرائی:
دارمت پیام، ای امام!
به نوشته هفته نامه ایرانشهر
سیاوش کسرائی شاعر چپ در یک سخنرانی در مدرسه عالی پارس گفت: «٢٥ سال
استبداد هرکدام از ما را بصورت یک خرده مستبد درآورده است و تفرقه ما
امپریالیسم را امیدوار میکند».
این شاعر که آثار زیبا و برجسته او همواره
به عنوان اشعار شاخص مورد توجه جنبش چپ شناخته میشد در شعری برای آیتالله
خمینی از وی خواست تا پس از قیام حق مردم را بگیرد و تا وقتی تیغ دشنهاش
میبُرد، بزند.
دارمت پیام
ای امام
که زبان خاکیانم و رسول رنج
بر توام درود بر توام سلام
آمدی
خوش آمدی پیش پای توست ای خجسته ای که خلق
میکند قیام
حق ما بگیر
داد ما برس
تیغ برکشیده را نکن به خیره در نیام
حالیا که میرود سمند دولتت، بران،
حالیا که تیغ دشنه تو میبرد
بزن
پنجشنبه دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ برابر اول فوریه ۱۹۷۹ میلادی
خبرنامه جبهه ملی:
خورشید از غرب به شرق آمد
در شماره امروز «خبرنامه جبهه ملی»، به مناسبت ورود آیتالله خمینی به کشور، تمام صفحه اول اختصاص به تصویر نقاشی شده از آیتالله خمینی داشت، با این عبارت: «اینک مردی میآید مردآسا که قطره قطره خون دردکشیدگان وطن در تن او جاری است.»
و در سرلوحه خبرنامه نیز در یک کادر به همین مناسبت این عبارت است: «تنها همین یکبار است که خورشید از غرب به شرق میآید.» در مطلبی بعد با عنوان «بشارت» نیز چنین نوشته شده است:
-«اینک مردی میآید مرد آسا، که قطره قطره خون دردکشیدگان وطن در تن او جاری است و چکه چکه خون شهیدان از قلب او فرو چکیده است. مردی که خاطره رنج یک ملت است و مژده رهایی همه ملتها از رنج… نه یک قدیس، نه یک معجزه، نه یک دست از آستین غیب در آمده، بلکه انسان راستین عصر حاضر و ابرمرد زنده تاریخ میآید. مردی که همه عزم راسخ است و همه اراده پولادین… مردی چنین، دو بار نمیآید. در تمام طول حیات انسان، تنها همین یکبار است که خورشید از غرب به شرق میآید، خورشیدی که امانت شرق بود نزد غرب… ».
جمعه سیزدهم بهمن ۱۳۵۷ برابر دوم فوریه ۱۹۷۹ میلادی
سنجابی:
جبهه ملی به امام خمینی وفادار است
روزنامه اطلاعات از قول آسوشیتدپرس نوشت: کریم سنجابی، رهبر جبهه ملی ایران گفت: «شاپور بختیار که اعتقاد دارد معتقد به دموکراسی است، باید از نخست وزیری استعفا بدهد.»
او گفت که پیشواز پرشور میلیونها ایرانی از آیتالله خمینی نشانه «رأی اعتماد» مردم به طرحهای ایشان درباره ایجاد یک جمهوری اسلامی است. سنجابی پس از دیدار از آیتالله خمینی در اقامتگاهشان گفت که مخالفان رهبری آیتالله خمینی اقلیت بسیار کمی هستند.
سنجابی در این باره که پس از استعفای بختیار از پست نخست وزیری چه روی خواهد داد گفت که پس از استعفای او یک دولت ملی منطبق با خواست ملت و نظریات آیتالله خمینی تشکیل خواهد شد تا برنامههایی را که مورد خواست رهبران مذهبی و ملت ایران است اجرا کند.
سنجابی از بیان نقش خود به عنوان رهبر جبهه ملی در یک چنین دولتی خودداری کرد، اما گفت: صریحاً اعلام میکنم که جبهه ملی به جنبش ملی ایران و به رهبری حضرت آیتالله خمینی وفادار است و این سیاست را همچنان ادامه خواهد داد.
قبلاً گفته میشد که آیتالله خمینی استعفای سنجابی را از رهبری جبهه ملی دستکم برای مدتی موقت به عنوان شرط انتخاب او در شورای انقلاب اسلامی خواستار شده است.
دکتر سنجابی در خاطرات خود میگوید که آیتالله مطهری و آیتالله بهشتی از طرف آیتالله خمینی از او برای شرکت در شورای انقلاب دعوت کردند ولی وی نپذیرفت.
«آخرین نطق» هادی خرسندی
به دنبال نطق شاپور بختیار، نخست وزیر، هادی خرسندی، طنزنویس و روزنامهنگار شناخته شده ایرانی، طی طنزنوشتهای با عنوان «آخرین نطق» به شوخی با نطقهای شاپور بختیار پرداخت.متن کامل نوشته هادی خرسندی چنین است:
-ببینید آقا، هر کاری اصولی دارد. بنده خودم سالها مبارزه کردهام. زندان رفتهام. همین پیش پای شما از زندان درآمدم. الآن هم ارتش کاملاً در اختیار من است. دستورات را من میدهم. دستور تیراندازی هم نداده بودم، ولی اگر جلو ژاندارمری شلوغ نکرده بودند، جلو دانشگاه کشته نمیشدند.
بعد رفتند جلو دانشگاه شلوغ کردند، جلو ژاندارمری کشته شدند. ملاحظه بفرمایید ملتی که به دیکتاتوری عادت کرده و من به او آزادی دادهام، دوباره میخواهد برود زیر دیکتاتوری. خیال هم میکند ساواک به کلی منحل شده. خیر آقا، بنده تازه لایحهاش را دادهام به مجلس.
آن وقت میگویند زندانیهای سیاسی را آزاد کن. بسیار خُب، زندانی اگر «سیاسی» باشد، آزادش میکنیم ولی اگر قاتل باشد یا تروریست باشد یا کتاب مارکس خوانده باشد یا شعر گفته باشد، این دیگر زندانی «سیاسی» نیست. یک نفر اسلحه همراه دارد. یک نفر نارنجک دستش بوده، اینها قاتل هستند.
آن یکی را گرفتهاند. کتاب مارکس همراهش بوده به این کلفتی. توی سر هر کس میزده، جابجا پس میافتاده. چطوری آزادشان کنم. من خودم بیشتر از همهشان زندان کشیدهام، میگویند چرا جوانان نازنین را توی خیابان به گلوله میبندید؟
آقا پسره ذلیل مرده نارنجک پرت کرده طرف مأمورین. خُب معلوم است مأمورین هم که «داج بال» بازی نمیکنند، بزنی، میزنند وگرنه دو میلیون نفر دیروز مثل آدم رژه رفتند چرا نکشتم؟ ما که نمیخواهیم مردم را دو میلیون دو میلیون بکشیم.
اما همینها جرأت دارند پنج تا پنج تا، ده تا ده تا بیایند توی خیابان. من آقا خودم ۲۵ سال مبارزه کردهام. این عکس دکتر مصدق را ببینید به این بزرگی. مسلماً تا حالا عکس به این بزرگی از دکتر مصدق ندیدهاید. ۳۵۰ تومان فقط پول چاپش شده، آن هم در این شرایطی که اقتصاد مملکت ورشکسته است و دیناری پول نداریم.
آن وقت آقا میگوید استعفا بده بیا پاریس. آقا را باش! ما ۲۵ سال مبارزه کردیم تا نخست وزیر شدیم حالا بیاییم به خاطر یک مسافرت استعفا بدهیم! البته من میدانم تقصیر اطرافیان است. آنها نمیگذارند. دکتر مصدق هم گرفتار اطرافیانش بود. من خودم خبردارم آقا، من خودم آن موقع جزو اطرافیان دکتر مصدق بودم پریروزها هم رفتم سر قبرش، اگر بدانید چقدر گریه کردم آقا.
من خودم پنج سال زندان بودم. چک بیمحل که نکشیده بودم. آقا، زندانی سیاسی بودم. بعله آقا ده سال زندان سیاسی بودم. بالاخره هم ملاحظه فرمودید. آنقدر نرفتم پاریس تا آقا خودش مجبور شد بیاید. من ۲۵ سال مبارزه کردهام.
شش ماه قبل از آن هم مبارزه کرده بودم، روی هم میشود بیست و پنج سال و شش ماه، ولی حالا مملکت یک ارتش دارد، یک دولت دارد و یک نخست وزیر، نه بیشتر، نه کمتر، هر کس هم کار نکند، تیر نیندازد، سر برج حقوق ندارد.
ما ضرر نمیکنیم، خودشان ضرر میکنند. امروز میگویند مرگ بر بختیار، بگذارید بگویند. از کجا معلوم مرا میگویند؟ شاید تیمور بختیار را میگویند. من از این چیزها نمیترسم. مرگ بر هیتلر هم میگفتند. مگر آن خدا بیامرز ترسید. من خودم زندانی سیاسی بودم.
البته با زندانیان سیاسی، چندان هم بدرفتاری نمیشود. ۱۵ سال زندان بودم، ۲۵ سال مبارزه کردم، ولی برای حضرت آیتالله خمینی نهایت احترام را قائلم. ربطی هم بهم ندارد ولی استعفا نمیدهم.
من به این مردم آزادی دادهام. من آزادی را به این مملکت برگرداندهام. الآن هم اگر فرصت بدهند، اگر بگذارند این برنامه درازمدتی که به مجلس دادهام، عملی شود، قول میدهم تا چند سال دیگر مملکت را تا دروازههای تمدن بزرگ برسانم. اصولی را که من به عنوان نخست وزیر قانونی ملت ایران…».
هادی خرسندی،دوازدهم بهمن ۱۳۵۷
شنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۵۷ برابر هفدهم فوریه ۱۹۷۹ میلادی
هادی خرسندی: بختیار از مرز بازرگان گریخت!
با گذشت شش روز از پنهان شدن بختیار و با وجود اینکه برخی روزنامهها چند بار شایعه دستگیری او را منتشر کردند، اما هنوز هیچ خبری از سرنوشت شاپور بختیار به دست نیامده است. بیشترین شایعات دلالت بر این داشت که مهدی بازرگان، اولین نخست وزیر پس از انقلاب در فرار بختیار، آخرین نخست وزیر قبل از انقلاب نقش داشت. هادی خرسندی در شعری که در هفته نامه ایرانشهر و روزنامه اطلاعات منتشر شد، در تاریخ ٢٨ بهمن ۱۳۵۷ چنین سرود:
گفت دانی؟ بختیار از دست مسوولان گریخت
رادیو ایران خبر میداد از زندان گریخت
گفتمش: اما خمینی مرزها را بسته بود
گفت: شاید بختیار از مرز بازرگان گریخت*
______________________
۲ نظر:
بنظرم تعدادی از رهبران سیاسی ایرانی گوساله بدنیا آمده اند و گاو از دنیا میروند .البته گاو بدون شیرده.البته اگر شیری هم داشته باشند مسموم است.مانند هادی خرسندی که رهبر نبوده و نیست.
۲۵ تیر ۲۵۸۰ ايرانى ۱۶ ژوئیه ۲۰۲۱ مسعودعالمزاده (ارسلان) پاريس
هم میهن گرامی، آقای میرفطروس.
درود به شرف، شهامت و میهن دوستی ات.
با این چیزهایی که ما دیدیم، من اسم روشنفکر [که من میخونمش ــــ روش نه فکر ــــ ] می شنوم، تنم کهیر میزنه. روشنفکران زمان مشروطه در جامعه ای هزاربار کم سوادتر، با امکاناتی ده هزار برابر کمتر از سال ۵۷ هزاربار روشن بین تربودند. آنها به ندرت با استبداد و ارتجاع همراه و همپالکی شدند. این روشنفکرهای آب زیپویی بودند که هم جاده را برای خمینی صاف کردند، هم راه و چاه رو بهش نشان دادند.
مشروطه با تمام ضعف هایش، پیروزی نسبی داشت. نکبت بهمن شکست مطلق بود. دلیل اساسی اش هم این بود که آبشخور مشروطه انقلاب کبیر فرانسه بود و نکبت بهمن ریشه در انقلاب نکبت بار اکتبر داشت.
پاینده باشی هم میهن.
ارسال یک نظر