شاید میان دو هستی
بیاد دوستی که پدرم بود و
هست و با من است. مردی که با رفتارش زندگی را بمن آموخت و تنها وقتی از او دور شدم دانستم که چه آموخته ام
بیاد همایون یغمائی در بیستمین سالگرد سفرش
اسماعیل وفا یغمائی
_______________
میان دو نیستی
سفری به هستی
و شاید میان دو هستی
سفری به نیستی
***
چه باید کرد
در زیر این آسمان پر بشارت
با گله های رسولان گمشده اش
اگر در راه به پرنده ای سلام نگوئیم
زیبائی درختی
سفری به هستی
و شاید میان دو هستی
سفری به نیستی
***
چه باید کرد
در زیر این آسمان پر بشارت
با گله های رسولان گمشده اش
اگر در راه به پرنده ای سلام نگوئیم
زیبائی درختی
طعم میوه ای
و ادراک چشمان و زبان خود را
و ادراک چشمان و زبان خود را
از زیبائی و طعم میوه نستائیم
و اگرنرینه مرد ی هستیم
گرمای لبی مهربان
و نرمای پستانهائی را ،
و اگربانوئی
گرمای لبی مهاجم
وسفتی سینه ای را
با چشم فروبسته
با لبان و دستان خود نچشیم
و با حیرت چشمان خود
و اگرنرینه مرد ی هستیم
گرمای لبی مهربان
و نرمای پستانهائی را ،
و اگربانوئی
گرمای لبی مهاجم
وسفتی سینه ای را
با چشم فروبسته
با لبان و دستان خود نچشیم
و با حیرت چشمان خود
در چشمان دیگری نگشائیم
***
میان دو نیستی
سفری به هستی
و شاید میان دو هستی
سفری به نیستی
***
چه باید کرد
در زیر این آسمان پر بشارت
با گله های گمشده رسولانش
اگر در راهی آوازی نخوانیم
و اگر چه جوان و چالاک
یا پیر و خسته
نرقصیم
مشت خاکی را در دست نگرفته
و در زیر نور ماه در باد نیفشانیم
و حیرت نکنیم
***
میان دو نیستی
سفری به هستی
و شاید میان دو هستی
سفری به نیستی
***
چه باید کرد
در زیر این آسمان پر بشارت
با گله های گمشده رسولانش
اگر در راهی آوازی نخوانیم
و اگر چه جوان و چالاک
یا پیر و خسته
نرقصیم
مشت خاکی را در دست نگرفته
و در زیر نور ماه در باد نیفشانیم
و حیرت نکنیم
که خدائی هستیم زنده
که توانائیم که مشت خاکی را
در باد بیفشانیم
در زیر نور ماه
واز اعجاز توانائی خود
فراتر از معجزات تمام رسولان
حیرت نکنیم
***
میان دو نیستی
سفری به هستی
و شاید میان دو هستی
سفری به نیستی
***
چه باید کرد
در زیر این اسمان پر بشارت
با گله های گمشده رسولانش
اگر بخاطر این همه
بر نخیزیم
بخاطر این همه نجنگیم
بخاطر این همه پیروز نشویم
یا نمیریم
و به هنگام مردن
باور کنیم که باور داشته ایم
که زنده بوده ایم
که درخت و ماه و خاک و بوسه
که توانائیم که مشت خاکی را
در باد بیفشانیم
در زیر نور ماه
واز اعجاز توانائی خود
فراتر از معجزات تمام رسولان
حیرت نکنیم
***
میان دو نیستی
سفری به هستی
و شاید میان دو هستی
سفری به نیستی
***
چه باید کرد
در زیر این اسمان پر بشارت
با گله های گمشده رسولانش
اگر بخاطر این همه
بر نخیزیم
بخاطر این همه نجنگیم
بخاطر این همه پیروز نشویم
یا نمیریم
و به هنگام مردن
باور کنیم که باور داشته ایم
که زنده بوده ایم
که درخت و ماه و خاک و بوسه
و حیرتها و لذتهای اعجازهای زندگی
را تجربه کرده ایم
چون زنده ای
***
صفوف بی پایان زندگان و مردگان
نه بر خلاف هم
بل به موازات و هم جهت میگذرند
هیاها کنان و شادمان ودر سفر
ماامتداد یکدیگریم و ادامه یکدیگر
بی هراس
و در چرخه نو شدن و دگرگون شدن
***
در صفوف زندگان ره میسپرم
دستی به شانه رفیق همراهم میزنم
می بوسمش و به صف بی پایان مقابل میپیوندم
به صف بی پایان مردگان
دستی به شانه ام میخورد
و لبخندی
با مردگان در سفرم!
را تجربه کرده ایم
چون زنده ای
***
صفوف بی پایان زندگان و مردگان
نه بر خلاف هم
بل به موازات و هم جهت میگذرند
هیاها کنان و شادمان ودر سفر
ماامتداد یکدیگریم و ادامه یکدیگر
بی هراس
و در چرخه نو شدن و دگرگون شدن
***
در صفوف زندگان ره میسپرم
دستی به شانه رفیق همراهم میزنم
می بوسمش و به صف بی پایان مقابل میپیوندم
به صف بی پایان مردگان
دستی به شانه ام میخورد
و لبخندی
با مردگان در سفرم!
با پدرم
که آواز خوانان میگذرد
***
میان دو نیستی
سفری به هستی
و شاید میان دو هستی
سفری به نیستی
پانزده ژوئیه 2021 میلادی
اسماعیل وفا یغمائی
***
میان دو نیستی
سفری به هستی
و شاید میان دو هستی
سفری به نیستی
پانزده ژوئیه 2021 میلادی
اسماعیل وفا یغمائی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر