اگر خدا بودم ، عشق من
اسماعیل وفا یغمائی
از مجموعه عاشقانه های عریان
هجده دسامبر 2021
اگر خدا بودم
تنها حوا را میآفریدم
یعنی ترا می آفریدم عشق من!
از گرمای قلب خویش
و نه هیچکس دیگر را
و تماشا میکردم
زیبائی ترا
عریانی ترا
گیسوان و چشمان وگلوگاه ترا
و تا ساقهایت
که با هر قدم زمین بهشت
را شراب آلوده میکرد
***
اگر خدا بودم
تنها حوا را می آفریدم
یعنی ترا می آفریدم عشق من
از گرمای قلب خویش
و نه لبانت را
که تمام شرابهای جهان در آن نهانست
و نه گلوگاه شاهوارت را
که موکب پر شکوه تمام شاهاندر آن میخرامد
و نه پستانهایت را
که دو موج کوچک شیطان
در آن میخرامند و میرقصند
بل هر دو کف پاهایت را
سرشار از بوسه میکردم
دو کفش ارغوانی از بوسه های من
تا بر بوسه های من گام بزنی
و با هر گام
مرا غرقه در مستی کنی
***
اگر خدا بودم
تنها حوا را می آفریدم
یعنی ترا می آفریدم عشق من
از گرمای قلب خویش
و بی هیچ خجالتی
به خود یک نمره بیست آفرین میدادم
و در هیئت شاعری که اکنون منم
ترا مینگریستم
شاهکار خود را
وزیباترین غزلهای عاشقانه خود را
نه بر برگ درخت وپاپیروسهای بهشتی
بل برپرتگاههای سپید تنت مینوشتم
که پیش از این نوشته ام
بر پیشانیت که طلوع صبح
بر چشمانت که افقهای شبزده
بر گیسوانت
و تا آنجا که بر بوسه های من راه میپوئی
***
اگر خدا بودم
اگر خدا بودم
تنها حوا را میآفریدم
یعنی ترا می آفریدم عشق من!
از گرمای قلب خویش
و نه هیچکس دیگر را
و با تو عشق میورزیدم
تا جهان آفریده شود
و آغاز بی نهایتی در بی نهایت
نه با یک انفجار
بل با یک عشق آغاز شود
تا آدم آفریده شود
فرزند من و تو
زاده عشق من و تو
تا آدمی را بپرورانیم
زاده عشق من و تو
و هرگز نه دوزخ را می آفریدم
و نه رسولی را به رسالت
تنها ترا به رسالت میفرستادم
در کنار خویشتن عریان عریان
در بی نهایت جهان که عریانست
و جهان را
که خود را و ترا سراسر بهشت میکردم
اگر خدا بودم عشق من......................
18 دسامبر 2021
اسماعیل وفا یغمائی
از مجموعه عاشقانه های عریان
هجده دسامبر 2021
اگر خدا بودم
تنها حوا را میآفریدم
یعنی ترا می آفریدم عشق من!
از گرمای قلب خویش
و نه هیچکس دیگر را
و تماشا میکردم
زیبائی ترا
عریانی ترا
گیسوان و چشمان وگلوگاه ترا
و تا ساقهایت
که با هر قدم زمین بهشت
را شراب آلوده میکرد
***
اگر خدا بودم
تنها حوا را می آفریدم
یعنی ترا می آفریدم عشق من
از گرمای قلب خویش
و نه لبانت را
که تمام شرابهای جهان در آن نهانست
و نه گلوگاه شاهوارت را
که موکب پر شکوه تمام شاهاندر آن میخرامد
و نه پستانهایت را
که دو موج کوچک شیطان
در آن میخرامند و میرقصند
بل هر دو کف پاهایت را
سرشار از بوسه میکردم
دو کفش ارغوانی از بوسه های من
تا بر بوسه های من گام بزنی
و با هر گام
مرا غرقه در مستی کنی
***
اگر خدا بودم
تنها حوا را می آفریدم
یعنی ترا می آفریدم عشق من
از گرمای قلب خویش
و بی هیچ خجالتی
به خود یک نمره بیست آفرین میدادم
و در هیئت شاعری که اکنون منم
ترا مینگریستم
شاهکار خود را
وزیباترین غزلهای عاشقانه خود را
نه بر برگ درخت وپاپیروسهای بهشتی
بل برپرتگاههای سپید تنت مینوشتم
که پیش از این نوشته ام
بر پیشانیت که طلوع صبح
بر چشمانت که افقهای شبزده
بر گیسوانت
و تا آنجا که بر بوسه های من راه میپوئی
***
اگر خدا بودم
اگر خدا بودم
تنها حوا را میآفریدم
یعنی ترا می آفریدم عشق من!
از گرمای قلب خویش
و نه هیچکس دیگر را
و با تو عشق میورزیدم
تا جهان آفریده شود
و آغاز بی نهایتی در بی نهایت
نه با یک انفجار
بل با یک عشق آغاز شود
تا آدم آفریده شود
فرزند من و تو
زاده عشق من و تو
تا آدمی را بپرورانیم
زاده عشق من و تو
و هرگز نه دوزخ را می آفریدم
و نه رسولی را به رسالت
تنها ترا به رسالت میفرستادم
در کنار خویشتن عریان عریان
در بی نهایت جهان که عریانست
و جهان را
که خود را و ترا سراسر بهشت میکردم
اگر خدا بودم عشق من......................
18 دسامبر 2021
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر