فرشته وحی غزل
اسماعیل وفا یغمائی
از مجموعه عاشقانه های عریان
لب بر لبم گذاروتنم را بده تو جان
با بوسه ای دگر تو تن و جان من ستان
تن چیست گرکه فرش قدمهای تو مباد
بی ارزش است جان نشود گر که ارمغان
من تشنه ی لب توام ای چشمه سار نوش
تا چند و کی عطش زده سرَ مگو نهان
در بین چشمه سار و عطش ایستاده ام
از این بنوشم؟ یا که عطش را نگاهبان
از تشنگی است زمزمه شعرهای من
از قلب من بر آمده تا گوش عاشقان
ترسم که آب چونکه بریزد بر آتشم
ای آتش بهار شوی در دلم خزان
سرد و خموش بود دلم سالها و آه
باز آمدی و در کف توآتش مغان
عریان چو چار عنصر هستی به قلب من
چونان کبوتری تو بپا کردی آشیان
در بغبغوی گرم تو ای آفتاب عشق
از قلب من به روز و به شب شعرها روان
عشق است و بالهای بلندش فراتر از
دیوارهای بر شده تا ژرف آسمان
زین رو ز روی مهر و وفا در دل «وفا»
هرگز مکش تو بال و مرو،تا ابد بمان
اینک من آن رسولم و تو آن فرشته ای
در قلب من به وحی غزل بغبغو کنان
20 دسامبر 2021 میلادی
اسماعیل وفا یغمائی
از مجموعه عاشقانه های عریان
لب بر لبم گذاروتنم را بده تو جان
با بوسه ای دگر تو تن و جان من ستان
تن چیست گرکه فرش قدمهای تو مباد
بی ارزش است جان نشود گر که ارمغان
من تشنه ی لب توام ای چشمه سار نوش
تا چند و کی عطش زده سرَ مگو نهان
در بین چشمه سار و عطش ایستاده ام
از این بنوشم؟ یا که عطش را نگاهبان
از تشنگی است زمزمه شعرهای من
از قلب من بر آمده تا گوش عاشقان
ترسم که آب چونکه بریزد بر آتشم
ای آتش بهار شوی در دلم خزان
سرد و خموش بود دلم سالها و آه
باز آمدی و در کف توآتش مغان
عریان چو چار عنصر هستی به قلب من
چونان کبوتری تو بپا کردی آشیان
در بغبغوی گرم تو ای آفتاب عشق
از قلب من به روز و به شب شعرها روان
عشق است و بالهای بلندش فراتر از
دیوارهای بر شده تا ژرف آسمان
زین رو ز روی مهر و وفا در دل «وفا»
هرگز مکش تو بال و مرو،تا ابد بمان
اینک من آن رسولم و تو آن فرشته ای
در قلب من به وحی غزل بغبغو کنان
20 دسامبر 2021 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر