از مرگ گریزی نیست وبقول سیمون دوبوار همه میمیرند و به گفته شاملوقطعی ترین حادثه در زندگی مرگ است بنابراین تسلیت کلامی ناقص است برای بر زبان آوردن.
تسلیت کلامی ناتوان است اما از آنجا که سفر کردگان با رفتن خود ماندگارند و در آنچه بر جا گذاشتهاند از اخلاق، فرهنگ،کارکردهای مثبت و منفی،خاطرات وبسیاری چیزها، نمیروند ! نمیمیرند و با ما میمانند.به باور من نود درصد زندگی ما از ساختمانی که در آن زندگی میکنیم، کوچهها و خیابانها،غذاها، طرح لباسها، زبان و فرهنگ و شعر،رقصها و موسیقیها وباورها و ناباوریها...حاصل کارکرد قرنهای رفتگان است.بدون کارکردهای مثبت رفتگان ما بسیار تهی و فقیر خواهیم بود.و با کارکردهای
من این چنین سفر حورا یغمائی (عصمت)زن عموی ارجمند خود را باز میبینم.او در میان میلیونها تن در روستائی کوچک در دشت کویر زاده شد دیر زیست و پیش از خود داغ همسر خود هنر یغمائی و فرزندانش یغما و عفت را بر دل داشت.در نوجوانی پدرش استوار یغمائی را از دست داد و در کنار مادر خود بار پرورش برادران و خواهرخود را در کنار مادر بر دوش گرفت و آنان را پرورد و
این بانوی بی ادعا که به تعبیر معمول بزرگزاده بود و از نوادگان یغما جندقی شاعر نامدار و شیخ ستیز عصر قاجاردر خانوادهای سخت مورد احترام زیست و خود بانوئی از زمره بزرگان خاندان بود با زیستنش در تمام عمردرس مهربانی و مَحبت و دوست داشتن همگان و تلاش و پر کاری را به اطرافیانش آموخت .
بزرگزاده بود ولی با روستائیان چون آنان می نشست و بر می خاست و آنان را بر خوان خانه خویش میخواند و بر سفره آنان از غذای آنان میخورد و از آنان میپرسید و کوشش میکرد با آنان باشد.پر کار بود و پر تلاش و مانند وجودی نیرومند از سپیده دم تا نیمه شب در رتق و فتق خانه و آشپزخانه ومهمانسرائی که اکثراً از مهمانان پر میشد و شبهای گرد همائی و رسیدگی به باغ و دشت در کار بود و پیش از اینکه او را ببینی لبخند مهربان همیشگی اش را میدیدی لبخندی که مرا پس از چهلسال غربت و آوارگی و گاه بیزاری از انسان نمایانی که ننگ درنده ترین جانوران هستند با انسانیت و مهربانی با لبخند و مهر این زن ساده و سختکوش پیوند میدهد تا فراموش نکنم که انسان حتی ساده ترینشان زیبا هستند.حورا رفت!نمیدانم به کجا؟در پی آن هم نیستم که بدانم و بقول پدرم میرویم و اگر چیزی باشد می بینیم مسئولیت کنونی ما زندگی و اعتلای آن است. و نیز جهان بی نهایت، پیچیدهتر از آن است که میاندیشیم .سفر مرگ نه در تفسیر مذهب و نه ماتریالیسم به باور من نمی گنجد. جهانی که از انفجار بیگ بنگ و شعله های سوزان آتش آن انفجار جهانساز قلب مهربان حورا و لبخند او را بر آورد پیچیدهتر از تفسیرهای صاحبان ریشهای دراز و سبیلهای قطورست.
تسلیت ناتوان خود را به فرزندانش ایران هوشمند. فاطمه معصومه یغمائی ،به خاندان یغمائی که بانوئی ارجمند و بزرگ خاندان را در سوگ است و به ساکنان دشت کویر بویژه مردم گرمه می سپارم .حورا رفت و نرفته است با ماست وبخش زندهای ازوجود ماست. یادش گرامی و روانش با روان نیکان و روشنائی های پاکیزه همراه باد
اسماعیل وفا یغمائی
شانزده فروردین 2582شاهنشاهی
۳ نظر:
روحت شاد حورای مهربان و بی تکلف و ساده زیست. ساکن نور باشی و همنشین موجودات منور
درودها به شما جناب یغمایی عزیز
نگاره ی زیبا و نغز و بی نقص و پر تصویر شما را در جمع خاله ها و دایی و نوه ها و نتیجه ها خواندم و همه از کلام زیبا و پر تصویر و نگاه نکته بین شما غرق در اشک و سپاسگزاری از شما هستند.
دم شما گرم و چراغتان تا همیشه روشن باد.
با تسلیت بشما وتشکر از طبع زیبای شما از تصویر قشنگ و معناداری از مرگ.
رضا از سوئد.
ارسال یک نظر