دستهایمان رابه سوی زمین فرود آوریم
اسماعیل وفا یغمائی
***
دستهایمان را از آسمان
به نیایش به سوی زمین فرود آوریم
در آسمانها خبری نیست
آسمان ! آسمانها تمیز است و تهی
از همه چیز و همهکس
حتی از خدا و فرشتگانش
نه کوچهای ! نه خیابانی
نه ته سیگاری
نه بطری خالی مشروبی
نه مستی با آواز کوچه باغی اش
یا عارفی با تناناها یا هویش
نه معجزه ای
یا رسولی
که با الاغش از آسمان هفتم باز میگردد
تا آئینی نوین را بشارت دهد
که سرشار از کهنگی هاست
***
!در آسمانها خبری نیست
پدران پدران پدران ما
روشنتر از ما میفهمیدند
در پرستش آتش یا گاو
در پرستش خاک یا باران
حتی در پرستش گلدیس زنان
یا نرینگی مردان
زیرا گاو و آتش و خاک و باران
وگلدیس زنان و نرینگی مردان
بر زمین پر اعجاز معجزه می آفرید
گاو ،اعجاز پستانهای پر شیر را
آتش ،اعجاز گرما و روشنا را
خاک، اعجاز گندم و نان را
باران، اعجاز رویش را
وگلدیس زنان و نرینگی مردان
اعجاز ادامه یافتن را
***
پدران کهنسال ما
مادران دیرینه ما
از ما هوشیار تر بودند
خدای زمین در اسمانها نبود
خدای زمین زمینی بود
و در زمین میزیست
در آب و باد و خاک و آتش
و بی هیچ رسول و فرشتهای
در هر نفس زمین
و در هر تنفس آدمی و گیاه و جانور
از هر طلوع تا هر غروب
و از هر غروب تا هر طلوع
وجود بی منتهای هزاران معجزه بود
و نیز اعجاز دستهای آدمیان
که روشنای افزاینده اندیشه و خرد خود را
از خیال به واقعیت معجزه میکردند
خدای زمین نمیتواند در آسمان باشد
خدای زمین باید در زمین باشد
و خدای زمین از زمین به آسمانها رفت
به مددراهبانانی گمشده در وهم و رؤیا
که خدا را زمینی نمی خواستند
وبدینسان دست و اندیشه پر معجزه آدمیان را
که برترین اعجاز بود
از ستایش زمین و خدای زمین
رو به آسمان تهی کشاندند
رو به آسمانها
به سوی خدائی بی اعجاز و عاجز
به زنجیر کشاندند
تابا به زنجیر کشیدن ما
فراموش کنیم
خدای زمینی را
وپذیرا شویم سلطه ی وهم
که ریشههای تاریکی و کابوس را آبیار شد
***
برخیزیم
از محرابهای دروغ رکوع و سجود
که به بردگی آدمی راست قامت را
برده ای خم شده در جستجوی هیچ میطلبد
برخیزیم و دستها را از آسمان فرود آوریم
و قامت خود را فرا کشیم
دستهایمان را
به سوی زمین باز گردانیم
به سوی خدای زمینی
که دوزخ ندارد و نمی سوزاند
که زمین را
چون دوشیزه ای بکر و عریان
به انسان سپرد تا تراشش دهد
تا بارورش کند
تابهشت خویشتن را
به دست خویشتن بر آورد
تا خود فرشته و رسول
تا فارغ از خدای توهم
خدای بی اعجاز
خود اعجاز زمینی خود باشد
***
دستهایمان را
دستهای پر اعجازمان را فرود آوریم
به سوی زمین فرود آوریم
و تمام راهیان و رائدان
ورهنمایان خدای آسمانها را
با احترام تمام
به سوی خدای آسمانها روانه کنیم
تا در کنار خدای بی اعجاز خود
و فرشتگان رنگارنگش
دستهای خود را بر افرازند
و جاودانه نیایش خود را ادامه دهند
وبگذارند ما
با خدای بی ادعای زمین
که در ما و با ما میخواند و میرقصد و می آفریند
که در ما و با ما و در درخت و گیاه و زندگی
میبوسد وعاشق میشود و عشق میورزد
که در زمین و با زمین متولد میشود و میمیرد
تا باز زاده شود
زمین خود را
از جهنمی که آنان و خدایشان آفریده اند
به بهشتی راستین بر آوریم
برخیزیم
اسماعیل وفا یغمائی
چهارم نوامبر 2023میلادی
اسماعیل وفا یغمائی
***
دستهایمان را از آسمان
به نیایش به سوی زمین فرود آوریم
در آسمانها خبری نیست
آسمان ! آسمانها تمیز است و تهی
از همه چیز و همهکس
حتی از خدا و فرشتگانش
نه کوچهای ! نه خیابانی
نه ته سیگاری
نه بطری خالی مشروبی
نه مستی با آواز کوچه باغی اش
یا عارفی با تناناها یا هویش
نه معجزه ای
یا رسولی
که با الاغش از آسمان هفتم باز میگردد
تا آئینی نوین را بشارت دهد
که سرشار از کهنگی هاست
***
!در آسمانها خبری نیست
پدران پدران پدران ما
روشنتر از ما میفهمیدند
در پرستش آتش یا گاو
در پرستش خاک یا باران
حتی در پرستش گلدیس زنان
یا نرینگی مردان
زیرا گاو و آتش و خاک و باران
وگلدیس زنان و نرینگی مردان
بر زمین پر اعجاز معجزه می آفرید
گاو ،اعجاز پستانهای پر شیر را
آتش ،اعجاز گرما و روشنا را
خاک، اعجاز گندم و نان را
باران، اعجاز رویش را
وگلدیس زنان و نرینگی مردان
اعجاز ادامه یافتن را
***
پدران کهنسال ما
مادران دیرینه ما
از ما هوشیار تر بودند
خدای زمین در اسمانها نبود
خدای زمین زمینی بود
و در زمین میزیست
در آب و باد و خاک و آتش
و بی هیچ رسول و فرشتهای
در هر نفس زمین
و در هر تنفس آدمی و گیاه و جانور
از هر طلوع تا هر غروب
و از هر غروب تا هر طلوع
وجود بی منتهای هزاران معجزه بود
و نیز اعجاز دستهای آدمیان
که روشنای افزاینده اندیشه و خرد خود را
از خیال به واقعیت معجزه میکردند
خدای زمین نمیتواند در آسمان باشد
خدای زمین باید در زمین باشد
و خدای زمین از زمین به آسمانها رفت
به مددراهبانانی گمشده در وهم و رؤیا
که خدا را زمینی نمی خواستند
وبدینسان دست و اندیشه پر معجزه آدمیان را
که برترین اعجاز بود
از ستایش زمین و خدای زمین
رو به آسمان تهی کشاندند
رو به آسمانها
به سوی خدائی بی اعجاز و عاجز
به زنجیر کشاندند
تابا به زنجیر کشیدن ما
فراموش کنیم
خدای زمینی را
وپذیرا شویم سلطه ی وهم
که ریشههای تاریکی و کابوس را آبیار شد
***
برخیزیم
از محرابهای دروغ رکوع و سجود
که به بردگی آدمی راست قامت را
برده ای خم شده در جستجوی هیچ میطلبد
برخیزیم و دستها را از آسمان فرود آوریم
و قامت خود را فرا کشیم
دستهایمان را
به سوی زمین باز گردانیم
به سوی خدای زمینی
که دوزخ ندارد و نمی سوزاند
که زمین را
چون دوشیزه ای بکر و عریان
به انسان سپرد تا تراشش دهد
تا بارورش کند
تابهشت خویشتن را
به دست خویشتن بر آورد
تا خود فرشته و رسول
تا فارغ از خدای توهم
خدای بی اعجاز
خود اعجاز زمینی خود باشد
***
دستهایمان را
دستهای پر اعجازمان را فرود آوریم
به سوی زمین فرود آوریم
و تمام راهیان و رائدان
ورهنمایان خدای آسمانها را
با احترام تمام
به سوی خدای آسمانها روانه کنیم
تا در کنار خدای بی اعجاز خود
و فرشتگان رنگارنگش
دستهای خود را بر افرازند
و جاودانه نیایش خود را ادامه دهند
وبگذارند ما
با خدای بی ادعای زمین
که در ما و با ما میخواند و میرقصد و می آفریند
که در ما و با ما و در درخت و گیاه و زندگی
میبوسد وعاشق میشود و عشق میورزد
که در زمین و با زمین متولد میشود و میمیرد
تا باز زاده شود
زمین خود را
از جهنمی که آنان و خدایشان آفریده اند
به بهشتی راستین بر آوریم
برخیزیم
اسماعیل وفا یغمائی
چهارم نوامبر 2023میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر