بدرود گلپاجان سفر خوش باد
اسماعیل وفا یغمائی
بدرود گلپا جان
سفر خوش باد
ای آخرین آواز از آوازهای نغزرنگارنگ گوناگون
قبل از شروع عصر ظلمت
عصر دهشت عصر غارت، خون
***
بدرود گلپا جان
در روزگار تو
قبل از ظهور عصر اهریمن
در عرصه سرسبز این میهن
، در پهنه این سرزمین
هر کس صدائی ویژه خود داشت
ایرج چو ایرج
مرضیه چون مرضیه میخواند
بانگ بنان چونان بنان
آواز مسعودی چو مسعودی
گلبانگ ویگن همچو ویگن
عهدیه مانند عهدیه
در گوشهای مردمان پارو کشان میراند
و این چنین
یک جنگل از آوازها
هریک به رنگی و به آهنگی
هر صبحدم سقف وطن را
همچو موزائیک رنگینی
هر گوشه میپوشاند
رفتند آنان و تو هم رفتی
امروز نه
روزی که عصر ریش و پشم ویاوه شد آغاز
در انزوائی تلخ و تحمیلی
خفتند آنان و تو هم خفتی
و امروز دور از جان فرزندان سرکش، باربد
سرکب، نکیسا، رامتین، و بامشادو همچنان آنان
جز چند تن
این گوشه و آن گوشه
بانگ روضه خوانی روضه خوانان
دردل موسیقی ایران ما پیداست
ویک کُر بیمایه قدقد قدا قد قد قدا
بیمایه و بیپایه و بیریشه
در هر گوشهای برپاست
دیگر نه حنانه نه تجویدی نه نی داوود
دیگر نه درویش و نه یاحقی نه معروفی ست
آوازها آخوندی و بحرینی ولبنانی کوفی ست
نت ها که میبینی به سر عمامه ها دارند
ریشی به صورت یک عبا بر شانه ها دارند
لیکن مرا اندوه بر دل نیست گلپا جان
یک تن ز خیل رفتگانی چون شما
از ماندگانی ،مردگانی همچو اینان
زندهتر حتی پس از رفتن بجا ماندند و میمانند
غم نیست گلپا جان
فردا به هنگامی که غرد رعد و توفان
بر زمین جاروکشان تا پاک سازد خاک ایران
آوازهاتان بعد این توفان دوباره همچو باران
روی هر بام و دری بارید خواهد
وبانگ زیبای شمادر هر سرائی میهمان نه
بل چون صدای عشق صاجبخانه خواهد بود
بدرود گلپا جان
اسماعیل وفا یغمائی
بدرود گلپا جان
سفر خوش باد
ای آخرین آواز از آوازهای نغزرنگارنگ گوناگون
قبل از شروع عصر ظلمت
عصر دهشت عصر غارت، خون
***
بدرود گلپا جان
در روزگار تو
قبل از ظهور عصر اهریمن
در عرصه سرسبز این میهن
، در پهنه این سرزمین
هر کس صدائی ویژه خود داشت
ایرج چو ایرج
مرضیه چون مرضیه میخواند
بانگ بنان چونان بنان
آواز مسعودی چو مسعودی
گلبانگ ویگن همچو ویگن
عهدیه مانند عهدیه
در گوشهای مردمان پارو کشان میراند
و این چنین
یک جنگل از آوازها
هریک به رنگی و به آهنگی
هر صبحدم سقف وطن را
همچو موزائیک رنگینی
هر گوشه میپوشاند
رفتند آنان و تو هم رفتی
امروز نه
روزی که عصر ریش و پشم ویاوه شد آغاز
در انزوائی تلخ و تحمیلی
خفتند آنان و تو هم خفتی
و امروز دور از جان فرزندان سرکش، باربد
سرکب، نکیسا، رامتین، و بامشادو همچنان آنان
جز چند تن
این گوشه و آن گوشه
بانگ روضه خوانی روضه خوانان
دردل موسیقی ایران ما پیداست
ویک کُر بیمایه قدقد قدا قد قد قدا
بیمایه و بیپایه و بیریشه
در هر گوشهای برپاست
دیگر نه حنانه نه تجویدی نه نی داوود
دیگر نه درویش و نه یاحقی نه معروفی ست
آوازها آخوندی و بحرینی ولبنانی کوفی ست
نت ها که میبینی به سر عمامه ها دارند
ریشی به صورت یک عبا بر شانه ها دارند
لیکن مرا اندوه بر دل نیست گلپا جان
یک تن ز خیل رفتگانی چون شما
از ماندگانی ،مردگانی همچو اینان
زندهتر حتی پس از رفتن بجا ماندند و میمانند
غم نیست گلپا جان
فردا به هنگامی که غرد رعد و توفان
بر زمین جاروکشان تا پاک سازد خاک ایران
آوازهاتان بعد این توفان دوباره همچو باران
روی هر بام و دری بارید خواهد
وبانگ زیبای شمادر هر سرائی میهمان نه
بل چون صدای عشق صاجبخانه خواهد بود
بدرود گلپا جان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر