کار شاعران
اسماعیل وفا یغمائی
به یاد شاهرح شاهید که سالیان دراز بی هراس با عشق به ملت و میهن
رزمید وبا زادنی نو به میان ما بازگشت و ماند
دوازده دسامبر 2023میلادی
از آغاز
وقتی شاعران
از صدای پرندگان وزنهای شعری را آموختند
و از رفت وبرگشت موجها شاید
موزنی هر بیت را
و موفق شدند چشمک زدن ستارهها
و طلوع ماه و گذر نسیم را
در شعرها بنشانند
و شعر را از مادر طبیعت بگیرند و بزایانند
عشق نخستین کار شعر بود
و هنوز هم هست
هنوز هم بیشترین شعرهای جهان عاشقانه است
حتی در هنگامه قحطی ها و جنگها
***
کاراصلی شعر انعکاس دادن عشق است
تاما از حیوانات
میمون و ببر و پلنگ و شیر
و گوسفند وخرگوش و آن قدیمترها دینوسورها
یعنی عموزادگان
و پدران و مادران قدیمی خود فاصله بگیریم
و بجای گاز گرفتن معشوق یا عاشق
و چون شکاری
او را به بستری از خاک و سنگ کشاندن
وبه قول علمای اسلام
مجامعه و مداخله ومضاجعه کردن
و مثل خروس بر فرقش نوک زدن
یا مثل گربه خونین و مالینش کردن
و شاید خوردن او
ببوئیمش
ببوسیمش
بخوانیمش
و بشناسیمش
و به زیباترین کلمات بستائیمش
که اوست که شکار ما نیست
عشق ماست
***
کار شاعران
فاصله دادن آدمی از درنده است
فاصله دادن آدمی از بتهای خونخوار
فاصله دادن آدمی از توحش
ورویاندن بستری نرم از ابریشم عشق
بر صخره خشن بدویت وبربریت
نه تنها در بستر کامجوئی
بل در بستر زندگی در همه جا
و این چنین است که در جهان
در همه زبانها عشق و زیبائی
سرود تمام شاعرانست
و شعر
بر آمده از طبیعت
در کنار آب و آتش و باد وخاک
پنجمین عنصر طبیعت است
و طبیعت بدون شعر و شاعرانش
چیزی ضروری را کم دارد
کم خواهد داشت
و نمیتواند از توحش جدا شود
و نمیتواند نفسی پاک بر آورد
***
چنین است کار راستین شاعران راستین
که بینیاز از غرور
گنجینه ی غروری راستینند
و کارشان گسترش عشق
ستایش عشق و زیبائی هایش
عریان و بی پروا
اما وقتی تاریکی غلیظ شده
با عمامه ای گندیده بر سر
و عبائی خونین
میهن ما را که معشوق ماست
مردمی را که عشق ما هستند
دریاچه ها و رودها و کوههائی را
که به عشق ستوده بودیم
از خون و لجن لبریز میکند
و کارد بر گلوی عشق مینهد
کار شاعران دیگر میشود
***
کار شاعران
و شعر که مادر تمام هنرهاست
و کار آنکه مینوازد
میخواند
مینویسد
میرقصد
تصویر میکند
سوهان زدون و سوهان زدن
و تیز کردن و تیز کردن و تیز کردن
تمام حروف
تمام واژهها
تمام نت ها
تمام ژستها و فرمها
و آواها وتمام تصویرها
تا منتهای تیزی و برندگی است
تا هر وآژه
هرحرف و نت و آوا وتصویر
تبدیل به سلاحی شود
که بر آن برندگی تمام شمشیرهای جهان میدرخشد
که بر آن باروت پاشیده اند
تا به دفاع از عشق برخیزد
در نبرد با شب گندیده عمامه بر سر عبا بر دوش
کار شاعران و شعر
وآنکه میخواند و مینوازد و میرقصید و تصویر میکند
جنگیدن است بی هراس از مرگ
چون سربازانی از پولاد و آتش
در صف نخست
و در گلوی آنان که عشق را به مسلخ کشانده اند
با کلمات خود منفجر شدن
و مردن و زاده شدن
و نگریستن اینکه
پس از او شاعران دوباره میتوانند
بی شب چرکین خونخواره
و کوه و دریا و رود وماهتاب و شب
و زیبائی زنان و مردان سرزمین خود را بسرایند
ودرگذراز زیر پنجره هائی که صلح و آزادی
نگهبان گرمترین بوسه های عاشقان
و خوابهای رنگین کودکانند
زیباترین غزلهای خود را بر دیوارها بنویسند
تا سپیده دم عابران بدانند
شاعران دلاورترین
سر سخت ترین
بی هراس ترین و صادق ترین سربازان
وجنگاورترین نگاهبانان عشق اند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر