دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۴۰۲ دی ۶, چهارشنبه

سالی دگر گذشت اسماعیل وفا یغماپی

 


سالی دگر گذشت
اسماعیل وفا یغماپی
سالي زراه آمد و سالي دگر گذشت
اين بي خبر بيامد و آن بي خبر گذشت
فرصت نبود بدرقه اي را ز بهر آن

بي پيشواز سال نو از دشت و در گذشت
گويند عمر را: گذر آب و ابر و باد
ديدم ولي، از اين همه هم تند تر گذشت
خوابي به صبح بود و خيالي به نيمه شب
كان خواب و اين خيال به خون و خطر گذشت
تا سر فكنده پيش خلائق مباد دل...

امسال نيز يكسره سر بر سپر گذشت
راهي درشت بود و گران سرد و بس دراز
وين جمله در غريبي و بي همسفر گذشت
زين سال و سالها من و ما را چه بود سهم
الا كه عمر يكسره در درد سر گذشت
دلتنگ نيستم كه چرا روزگار من
بي نام و جاه و بئ كه مرامال و زر گذشت
وين مال و جاه و نام مرا چيست كاين همه
مشتي علف كه بر دهن گاو وخر گذشت
زآن غمگنم كه از چه در اين هاي و هو به دشت
بي من هزار بار نسيم سحر گذشت
بي من هزار ابر پر از راز رنگ رنگ
از موجها بر آمد و بر دشت و در گذشت
بي من نديده ماند بسي ديدني و آه
بس ناشنيده ماند حكايات و سرگذشت
از خويش بگذرم كه نه من شاعر خودم
زآن غم چه غم كه تير زمانم زپر گذشت
خواهم كه چون عقاب برآيم بر اين وطن
وز آن غمي كه آتش آن بر جگر گذشت
از دل كشم غريو و برآرم زجان خروش
كاي ميهني كه بر تو دمادم شرر گذشت
شادي چه شاديئي چو ببينم كه خلق را
موج هزار فاجعه از فرق سر گذشت
شادي چه شاديئي چو ببينم كه از خزر
تا ساحل خليج به جنگل تبر گذشت
شادي چه شاديئي كه زهر گل خبر رسيد
يا مرد يا فسرد و يا رفت و درگذشت
ابله نيم بهار غمت خوش مگر حريق
بينم زريش و منبر و عمامه بر گذشت
در آن دقيقه اي كه وفا را خبر رسد
بر آب و خاك و پرچم ايران سحر گذشت
 

هیچ نظری موجود نیست: