دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۴۰۳ تیر ۱۸, دوشنبه

ای کاش ستار خان اسماعیل وفا یغمائی

 

ای کاش ستار خان
اسماعیل وفا یغمائی
من اطمینان دارم
آریو برزن میهن را می شناخت
از اینرو با خواهرش یوتاب
در تنگ تکاب در مقابل اسکندر تا آخرین نفس جنگید
به خاطر کوهها و دشتها و جنگلها و زنان و مردان
و کودکان ایران
به خاطر خدای ایران
بابک در خواب و بیداری مادرش را فهمیده بود
فرار نکرد
در ینگه دنیاا
هی کنفرانس پشت کنفرانس
و مجلس عروسی راه نینداخت
بیست و پنجسال جنگید
و در مقابل خلیفه المعتصم و خدا و رسول او
بر زمین تف کرد و تکه‌تکه شد
چون ایران را میشناخت
میهنش را و مادرش را
یعقوب لیث سرزمینش را چون مادرش حس میکرد
در آغوش میکشید
می بوسید
سرش را شانه میزد
و به مهر او
به صورت خلیفه المعتمد و بالله تف کرد
و ستار خان و باقر خان
واخوند زاده و طالبوف
و میرزا آقا خان کرمانی
وووو
مادرشان را میشناختند
وقتی دشمن به پیش می‌آمد
چون نمی توانستند مادرشان را با خود ببرند
نمی گریختند
در مقابل اسکندر و خلیفه و مغول
می ایستادند
میجنگیدند
و در آغوش مادرشان می مردند
ویاهمه دستاغوش متحد میشدند و ومیجنگیدند
و وقتی دشمن
مادرشان را به صیغه خانه‌ها روانه میکرد
و دختران اسیر تازه سالشان را به اذن خدای پفیوزشان
پیش از مرگ از هم می دریدند
در سرزمینهای دور به سر و مغز هم نمی کوبیدند
شاهشان را به زیر نمی کشیدند
در کنار آخوندهای بی وطن
مرگ بر شاه نمی‌گفتند
و درود بر خمینی
تا به سرزمینهای پادشاهی پناهنده شوند
وتمام نقاط حساسشان
از مرگ بر امپریالیسم متورم و زخمی نمیشد
تا به جهان سرمایه داری پناه ببرند
ووقتی پناهنده می شدند
در سرزمینهای بیگانه به شیخ رأی نمیدادند
و تبدیل به مهاجرانی بی خیال نمی شدند
که در کنار رتق و فتق کامل امور شخصیشان
زرزر ملایمی بنام میهن بفرمایند
برای آریو برزن و ستار خان و بی بی مریم بختیاری
برای آنان میهن پرستی
و رادیکالیزم چپ و میانه و راست
خون رگان و گرمای جانشان بود
و نه زین و پالانی پر نقش و نگار
برای اینکه این منم
میهن پرستانی که میهن حود را میشناختند
سوسیالیزم را از مولا علی و کاخ کرملین
و در نهایت از بو کشیدن پشکل شتر ابوذر
و یا روسری زینب و رقیه
نیاموخته بودند
و مکتب اشغالگران بیابانگرد آئینشان نبود
آنان میهن خود را میشناختند
آنان میهن خود را گم نکرده بودند
انان بر گرده میهن خود
دشنه ننشانده و نگریخته بودند
آنان
***
ایکاش در این ایام
که پیر و خسته و نامتحد
به سوی گورستان روانه ایم
ستارخان از خاک بر میخاست
در کنار یوتاب و بابک
و بی بی مریم بختیاری
و یعقوب
و به کوری چشم بو کشندگان
پشکل شترهای اشغالگران ایران
و سبیلهای مبارک و پر پشت حضرت استالین
حتما رضا شاه نیز در کنار یوتاب و ستار وبابک
از خاک بر میخاست
تا مادرراستین ما را میهن ما را به ما بشناساند
و اگر چه دیریست پدر خود را گم‌کرده ایم
ییش از مرگ مادر خود را
که میهن ماست بشناسیم
و چهره زیبا و رنجدیده اش را بشناسیم
و بی پدر و مادر از دنیا نرویم
ای کاش
ای کاش

هیچ نظری موجود نیست: