مرضیه.جوانی. سالخوردگی. طرح از اسماعیل وفا یغمائی
سیزده اکتبر ، بیست و یکم مهر ماه امسال سیزدهمین سالگرد سفر مرضیه است. زنی به معنای درست کلمه، بزرگ،شریف و دریا دل و مهربان، زنی باعث غرور زنان و مردان،زنی که تکه ای از هویت و وجود تمامی ایران است،زنی که سخن گفتن از او برای من مشکل است. دلم میخواهد که بنویسم ولی میگذارم برای فرصتی دیگر.ا یادش گرامی و روانش درپناه زیبائی و حقیقت و زندگی شاد باد. زنی بزرگ بود و پنهان نمیکنم که او کسی است که بمعنای واقعی کلمه چون بیادش میافتم دلتنگ میشوم و آرزوی دیدارش را میکنم. اسماعیل وفا یغمایی
بادا یادا! که فرصت دیدن بود
از خنده ی تو مجال گل چیدن بود
رفتی به سفر! سفر خوش اما بی تودیدیم فقط مجال بشنیدن بود
**
آنان که ترا به گوش جان نشنیدند
برمفلسی خاطر خود خندیدند
از بود توبس مجالس آراسته شد
یک ذره، ترا! کاش که میفهمیدند
**
تنها نه به نغمه هات زیبا بودی
در شور و صفا و مهر یکتا بودی
گرد تو به هر لحظه هزاران کس لیک
دل میداند! همیشه تنها بودی
**
داغ تو چنان یاد تو ما را تازه ست
«مرضیه!»خیال تو «وفا» را تازه ست
حسرت به خدا برم که اینک ز رخت
چشم و دل ودیدار خدا را،تازه ست
12 اکتبر 2012 میلادی
اسماعیل وفا یغمائی
از خنده ی تو مجال گل چیدن بود
رفتی به سفر! سفر خوش اما بی تودیدیم فقط مجال بشنیدن بود
**
آنان که ترا به گوش جان نشنیدند
برمفلسی خاطر خود خندیدند
از بود توبس مجالس آراسته شد
یک ذره، ترا! کاش که میفهمیدند
**
تنها نه به نغمه هات زیبا بودی
در شور و صفا و مهر یکتا بودی
گرد تو به هر لحظه هزاران کس لیک
دل میداند! همیشه تنها بودی
**
داغ تو چنان یاد تو ما را تازه ست
«مرضیه!»خیال تو «وفا» را تازه ست
حسرت به خدا برم که اینک ز رخت
چشم و دل ودیدار خدا را،تازه ست
12 اکتبر 2012 میلادی
اسماعیل وفا یغمائی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر