«لفظ است جهان» و «معنی اش جان جهان»
گیرم که بخندند به من پیر و جوان!
چونان دو لبت،دو برگ از یک گل سرخ
وین بوسه که معناش! در آن هست نهان
گیرم که بخندند به من پیر و جوان!
چونان دو لبت،دو برگ از یک گل سرخ
وین بوسه که معناش! در آن هست نهان
رباعی ها.
سی و دو رباعی فلسفی
از ساغر و باده تا به مستی رفتن
اسماعیل وفا یغمائی
سی و دو رباعی فلسفی
از ساغر و باده تا به مستی رفتن
اسماعیل وفا یغمائی
«لفظ است جهان» و «معنی اش جان جهان»
گیرم که بخندند به من پیر و جوان!
چونان دو لبت،دو برگ از یک گل سرخ
وین بوسه که معناش! در آن هست نهان
1
از سنگ و گیاه و جانور تا انسان
از آنچه که پیرامن من در کیهان
دارنده معنائی و باور نکنم
بی معنی و مقصود بوَد کل جهان!
2
در دیده ی من هرآنچه هستی ست خداست
زیرا که نه او زهستی خویش جداست
سنگ است و درخت و جانور آتش و خاک
وآنکو که به چشم ما نهان یا پیداست
3
ما گبر و مسیحی و مسلمان کردیم
«او»را و اسیر قید «قرآن» کردیم
بر گردنش،«انجیل» و«اوستا»بستیم
در«تورات»اش اسیر وپنهان کردیم
4
«لفظ است جهان» و «معنی اش جان جهان»
گیرم که بخندند به من پیر و جوان!
چونان دو لبت،دو برگ از یک گل سرخ
وین بوسه که معناش! در آن هست نهان
5
آنکوبه لبت معنی بوسیدن داد
تا بو کنمت دماغ بوئیدن داد!
در آینه ی جمالت ای جان دلم
من را به وجود خویشتن دیدن داد
6
با«مصحف»خویش خلوتی خوش دارم
یعنی زلبت! تلاوتی خوش دارم
بگشای دولب به«آیه» هائی دیگر
کز گرمی «وحی»تو تبی خوش دارم
7
«آدم» چو گزید سیب «حوا» به بهشت
گویند بهشت را زکف یکسر هشت
بنگر تو خدای من! که چون میگزمت
بر ما بگشاید اودرباغ بهشت!
8
ای سیب که بین شاخه ها پنهانی
ای ماه که بر بلند شب رخشانی
ای گربه ی بیدار به روی دیوار
ای سگ تو مرا رسول آن جانانی
9
بیرازم از آن خدا که آدم سوزد
در «مصحف» خود زخون چراغ افروزد
بیزارم از آن خدا که با ترسِ عذاب
با دوزخ خویش اقتدار اندوزد
10
گر «کفر» نبود و «ارتداد» ای یاران
بودیم همه، تا به ابد در زندان
کفرست دری به سوی مقصود و رهی ست
از وادی ارتداد رو بر ایمان
11
روی سخنم نه با عوامان باشد
نی نیز،سخن زبهر خامان باشد
روی سخنم به کفر و دین بیزاران
روی سخنم به تلخکامان باشد
12
نی در طلب دین ، که تو یک معتادی
معتاد خرافات تو در بنیادی
یک عده به افیون خرد خود گادند
تو با دین ات، خود خدا را گادی
13
یک معجزه از جمله ی قدیسان کو؟
یک شمع زدین به ظلمت ایران کو؟
گفتیم که«جمهوری اسلامی» و آه
زین جمهوری! یکی مرا شادان کو؟
14
برخانه ی هشتمین امام اندر «طوس»
با یاد شهان و دوره ی کیکاووس
مرغی میگفت!جای بوسه به ضریح
صیغه شده خواهرم،فروشنده ی بوس
15
مرغی دیدم نشسته بر باره ی «قم»
میگفت در این ملک شده غیرت گم
زیرا که تن زنان ایرانی را
با صیغه بکوبند،اجانب با سُم
16
مرغی دیدم نشسته بر بام وطن
میگفت زبان بنده باشد الکن
از آنچه که اسلام ز نکبت ریزد
بر پیر و جوان به هستی مرد و زن
17
چون ما همگی زملت اسلامیم
مغروق لجن ز دولت اسلامیم
بی فخر و فریبخورده !اما غم نیست!!
چون باعث فخر و حشمت اسلامیم
18
اسلام عزیز زاده ی ملا نیست
با بنده بگو که مادر ملاکیست
هر چند که آخوندندارد پدری
بی شک! که جز اسلام ورا بابا نیست
19
از ساحل «ماشکید» تا رود «تجن»
از دولت اسلام نگه کن به وطن
بند است و فساد و فقر و فحشا یکسر
تاریکی و سوگ ولوش و دردست و لجن
20
گر در پی معرفت تو ره می پوئی
ز«اسلام» اگر تو راز و رمزی جوئی
از «فرع» گذر نما،همان به کاین راز
ز«الله» و «محمد» و ز«قرآن» جوئی
21
«الله» ترا ز پای تا سر نگریست
یک عمر، دمی نگر که این یزدان کیست؟
با آدمی، آفریده ی خویش ورا
جز جبر و فشار و کهنگی، فرمان چیست؟
22
ای دوست قوانین «شتر سالاران»
دردی نکند دوا ز ملک ایران
ای آنکه ز«اسلام سیاسی»گوئی
از بهر خدا دمی! به فکر انسان
23
اسلام به طول چارده قرن دراز
از روزه گذشته، خمس واز حج و نماز
بر گردن من بگو کدامین گل را
آویخته تا نهم بر او روی نیاز
24
اسلام و نو اندیشی!!ای یاوه سخن
کاین «کهنه» زکهنگیست سرزنده به تن
یک قطره ز«نو» به کام این مرده بریز
زآن پیش ولی برو، پی گور و کفن!!
24
اسلام و نو اندیشی!!ای یاوه سخن
کاین «کهنه» زکهنگیست سرزنده به تن
یک قطره ز«نو» به کام این مرده بریز
زآن پیش ولی برو، پی گور و کفن!!
26
چون مرُدم من، رها شد از تن جانم
وین قطره چکد به بحر جاویدانم
دورا که به گور من بیازاریدم
با زوزه ی «شیخ» و«صیحه» ی قرآنم
26
بر سنگ مزار من ! اگر سنگی بود
بنویسیدم: مرید بیرنگی بود
یعنی که به قرآن وبه الله و رسول
کافر، مرتد، رها ز هر ننگی بود
27
با چنگ و نی وباده ونای ودف وتار
رقصید به گور من زشادی سرشار
رفتم زخزان عمر تا باز رسم
درچرخه ی بیکران هستی به بهار
28
تا هستی نیستی ز هستی رفتم
از«ساغر و باده» تا به «مستی» رفتم
«لفظ» است همه هستی و معنایش «او»
با مرگ سوی «هستیٍ هستی» رفتم
29
زآغوش جهان برآمدم تا اینجا
تآغوش جهان روم چه انده من را
ای «مادر من جهان!» مرا در برگیر
وز بحر محیط در محاطم بفزا
30
بگذار خدا برهنه عریان باشد
نی گبر و نه ترسا نه مسلمان باشد
تا چند درین لباسهای چرکین
زیبائی او زچشم پنهان باشد
رود تجندر شمال ایران: رودخانه تجن (بخش سفلای هریرود) رودی است که در شرق شهرستان سرخس جاری است. این رود در حقیقت امتداد جریان هریرود است که پس از تلاقی دو رود کشف رود و
هریرود در محلی به نام پل خاتون، تجن خوانده میشودو سپس از این محل مرز ایران و ترکمنستان را تشکیل میدهد.
رود ماشکیددر جنوب ایران:این رودخانه از کوههای
بیرک در 98 کیلومتری غرب سراوان سرچشمه میگیرد و از طریق بخش زابلی به سوی جنوب
شرق روان میشود. در طول مسیر رودهای متعددی به آن میپیوندد و در نهایت در 5
کیلومتری جنوب روستای کوهک به مرز ایران و پاکستان وارد میشود
۶ نظر:
چشمت روشن، جد بزرگوارت باز به خوابت اومد رباعي سر هم كردي.
ريدم به قبر جد و آبادت.
جناب
من معمولا بی ادبی نمیکنم
ولی به تو میگویم
جرئت داشته باش و اسمت را بنویس یا دو باره مقاله ای تغوط کن
تا جد من دوباره بیاید
نگران نباش
تو بی ارزشتر و آشغالتر از آن هستی که جائی را اشغال کنی
بهتر انست که ممولی خاتون باقی بانی مملی
با درود
با اینکه نه یغمایی را میشناسم ونه هیچ چیز دیگر اما با خواندن متن رذیلانه و سراپا لاجوردی مآبانه این فرد ناشناس واقعا تکون خوردم ... از اینکه چقدر ادم باید پست و دنی باشه و چقدرباید رذل و کثیف باشه و چقدرباید در ولایت ذوب شده باشه و چقدرباید پامنبری باشه که بتونه انقدر وقیح بنویسه ... واقعا از اینهمه دنائت و بی شرمی ایده الوژیک تکون خوردم .
این فرهنگ قطعا متعلق به ذوب شدگان رهبری است ( فقاهتیش و عقیدتیش فرقی باهم نداره ... سراپا یه کرباسن . )
اتشفشان
جناب یغمایی
آشغال میتواند جایی را اشغال کند . این بنده پامنبری از اشغال هم کمتراست ... درد این فرد لافردیت ! فک کنم کمتراز اشغال باشه ... فک نمیکنم این چندتا رباعی باشه ... دردش فراتراز این حرفاس !
میدونم چیه ... اما گفتن نداره ...
ببین چقدر کینه دارن که این ادم مفلوک و دنی را فرستادن جلو تا دهان میارکش را عین خلای مسجدشاه بازکنه تا برای مسافرین توراهی درزمانی که تنگشان گرفت خدمات عالیه ارائه کنه . اینا از خلاش ! منتظر افتابه دار دربار ولایت عقیدتی هم باش !
غریبه
درد ما اینست که شهامت شکستن تابوهارا نداریم ...
چون میترسیم از سوی احمق ها به انگ متهم شویم !
بنابراین از این نقطه آغاز میکنم تا مفتریان از خود خجالت بکشند و لحظاتی درخود و وجدان بیمارخود فروروند :
همه ما اسداله لاجوردی را میشناسیم ... قاتل بالفطره ... شکنجه گر و ادمکش معروف اوین ... کسی که در قساوت و شقاوت و بیرحمی و مغزپوکی و تدین و ازار و سفاکیت و صبوعیت در ایران شهره افاق است ... کسی که با اذیت و آزار و شکنجه و گرفتن جان جوانان بیگناه این مملکت به شعف ایده الوژیک میرسید و نماز شکر بجامیاورد ...
اما او درزمان شاه چندبار به علت فعالیت سیاسی - مذهبی به زندان افتاده بود و درزندان نیز کاملا هیستریک مخالفین عقیدتی خودرا آزار میداد و پیامبرگونه انتطار پیروی انان از افکار پوسیده خودرا داشت ...
این تناقض را چگونه باید توضیح داد ؟ جرات کنید و وارد مبحث شوید ...
ایا شاه حق بود ؟
ایا لاجوردی حق بود ؟
ایا زندان رفتن ضامن افکار ترقی خواهانه بود ؟
ایا زندان رفتن خودبخود اعتبار انقلابی داشت ؟
ایا همه انانی که درزمان شاه به زندان افتادند اهل عدالت و آزادی بودند ؟
ایا مرتجعین هم به زندان میافتادند ؟ و چرا ؟
به این سوالات جواب بدهید .
اگر مرتجعینی امثال لاجوردی ها ( که یکی دوتاهم نبودند و صدها بودند) توسط رژیم شاه دستگیرو به زندان محکوم میشدند دلیل مبارزه شاه با مرتجعین بود ؟ واگرنبود چه بود ؟
چرا مرتجعین و روشنفکران چپ اصولا و عمدتا علیه شاه مبارزه میکردند ؟ ریشه های این همسویی درکجا بود ؟ ودر کجاهست ؟
ایا به نظرشما کل مرتجعین و کل روشنفکران چپ متاثر از فرهنگ اسلام و قران نبودند ؟
درباره دفاعیات گلسرخی چگونه تحلیلی دارید ؟
چرا و به چه علت مجاهدین مذهبی درزمان شاه به ایت اله خمینی احترام میگذاشتند و از وی جانبداری میکردند؟
چرا بعداز نکبت ۵۷ بمدت حدود سه سال مجاهدین از خمینی بعنوان "پدربزرگوار" و " مجاهد اعظم " و " سمبل شرف ملی " و رهبرانقلاب " نام میبردند ؟ وجوه مشترک ایده الوژیک انان چه بود و هست ؟
چرا یک رهبرخودشیفته خودبزرگ بین مسلمان چپ ! لیست اعدام شدگان و به داراویز شدگان را به چاه امام زمان میبرد و هدیه میکند ؟
لاجوردی اعدام میکنه و اینان لیست انرا به همان امام زمانی هدیه میکنند که لاجوردی برای ظهوراو نماز شب بجامیاورد و نسل هارا به خون میکشد !
این تناقضات را چگونه باید پاسخ داد ؟
اگر دواسلام متضادداریم ! پس چرا یک قران داریم ؟
تا کی باید در تابوی مزخرفات توجیهی ایده الوژیک هچل هفت روزگارسپری کنیم و حکومت به ریشمان بخندد ؟
برای نسل کنونی این تابوها معنی ندارد ...اصولا و خوشبختلنه انان افسارایده الوژیک برگردن نمینهند .
عالمی دیگربباید ساخت واز نو آدمی .
خاکزاد ( محاهدسابق)
با درود بر همه آنهائی که در برابر فرهنگ"ستم وتوهین" سکوت را روا نمی دارند.
ای بی ادب بی سر و پای "ناشناس"
ای مفلس بی حیا و بی بند وپلاس
دانی که همه سوزش و دردت ز کجاست ؟
"یغما" بنمودست که اسلام، فقط مرگ و عزاست
"یغما" زده است مهر،که آئین تو یک "آب سراست"
جهل است و خریت همه اش راه خطاست
سر منشاء این "جهل" همان غار "حرا" ست
ارسال یک نظر