دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۸ آبان ۲۸, سه‌شنبه

تسلیت. اسماعیل وفا یغمائی




مجال تسلیتی نبود
تا پیش از مرگ
مرگ خود را در آینه، و تنهائی
به خود تسلیتی گوئیم

***
بی باور بودن وپذیرفتن
بی عشق
از عشق قصه سر کردن
در قفس، وهزار زنجیر تاریک
امااز پرواز و افقهای باز و موهوم سخن گفتن

توشیح طومارهای تهمت
وسودای آزادی دیگران داشتن،خ
آغاز مردن است پیش از آنکه مرده باشی،خ
و چون این چنین نباشی
بی پروای سودای نان و نام
و عاشق و بی زنجیر و قفس
و آزاد
پیش از آزادی دیگران،خ
با باوری روشن و تلخ که باور توست
  و[ ونه فرمان زرکوب نامقدس عفریتی منحط و مقدس
که انحطاط راتا آستان انقلاب
و دروغ را تا آستانه راستی
و تهمت را تا درگاه حقیقت فرا برده است

و قدر آدمی را با محک بیضتین اسمانی اش محک میزند ]ع 
جان مرگ را خواهی گرفت پیش از مردن
و همان لحظه که برخاک افتی برخواهی خاست
و شاهد شگفت نبودن، اما
  تکرار زنده خویش،  در ادامه یافتن خواهی شد
آری
تن سرد تو برجا خواهد ماند
وخانه کوچک از تو تهی میشود
درنظاره چشمان غمگین زن نظافتگر
که دیگر ترا نخواهد دید
و چشمان قمری وار ترا
اما سرشاری جان تو جاریست
در زیر آفتاب و زمان و زندگی
چون جویباری آوازه خوان
در آنچه می ماند و میرود.
*** 
بدرود رفیق دور دست
و در آرامش باش بی نگرانی
رنجی در کار نیست
تنها آزمودنی در کار بود به آزادی
و تو خود را آزمودی 
تو امروز نمرده ای
که سالها قبل مرده بودی
و تابوت تو 
بر دوش تابوت کشانی بسوی گورستان میرود
  که دیریست مرده اند
و سخنوران،  خسته از تکرارها
  از مزار تو باز میگردند
تاکی نوبت خاکسپاریشان اعلام شود
***
 بدرود رفیق دور دست
با مرگ هر آشنا 
تکه ای از ما نیز میمیرد
تکه ای از من نیز با تو به خاک سپرده میشود
 تورفته ای
دیگرنه سفره نام و نه سفره ی نان
که سفر در هر دوهمزاد دشواریهاست
و نه کنج دنجی که در آن غربت و تنهائی تو
با سلام یارانی موافق
یا ناموافق به ریاکاری بشکند
سفرت خوش
همه میمیرند

حتی بانوی هزار رنگ
و سرور هزار نیرنگ
همه میمیریم اما
با خود می اندیشم
تو کدام بوده ای؟
و من کدام هستم؟
کدام خواهم بود......
دوشنبه هجده نوامبر2019

۲ نظر:

ناشناس گفت...

چه خبر غم انگیزی!

چند روز پیش بیاد مهربانی ها و خاطرات خوب او بودم.
یادش گرامی

مازیار ایزدپناه

بهروز گفت...

میبخشید ایشان کی بودند؟