44سال پیش در چنین روزی، یعنی دقیقا در همان روزی که محمدرضا پهلوی از ایران رفت، احمد شاملو شاعر سرشناس ایرانی و برترین چهره شعر سپید روشنفکری روزگارمان، شعری را در هجو محمدرضا پهلوی سروده است. این شعر «آخر بازی» نام دارد و نخستینبار در دفتر «ترانههای کوچکِ غربت» منتشرهشده است. از نکاتِ جالب این شعر تاریخی این است که تاثیر وجهه مذهبی انقلاب را میتوان در آن دید، مخصوصا در بخشهای پایانی شعر.
«آخر بازی»
عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرمسار ترانههای بی هنگام خویش.
و کوچهها
بیزمزمه ماند و صدای پا.
سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
بر اسبان تشریح،
و لتّههای بیرنگ غروری
نگونسار
بر نیزههایشان.
*
تو را چه سود
فخر به فلک بر
فروختن
هنگامی که
هر غبارِ راهِ لعنتشده نفرینت میکند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاسها
به داس سخن گفتهای.
آنجا که قدم بر نهاده باشی
گیاه
از رستن تن میزند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باور نداشتی.
*
فغان! که سرگذشتِ ما
سرود بیاعتقاد سربازان تو بود
که از فتحِ قلعۀ روسپیان
باز میآمدند.
باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد،
که مادران سیاهپوش
_ داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد _
هنوز از سجادهها
سر بر نگرفتهاند
۲۶دی ۱۳۵7
۱ نظر:
مذهبی بودن جرم نیست. کما اینکه بی مذهبی هم افتخار و سربلندی و نشانه فهم و داتش نیست. چه بسیار بی مذهبان اهریمن سیرت. . چه بسیار آدمهای متصف به اخلاق که در میان مذهبی های تاریخ بوده اند. البته حسابشان از کسانی که نقاب مذهب دارند تا مردم فریبی کنند حداست. لطفا بالای سر شعر شاملو یا هر شاعر دیگر هم ننشسته مو از ماست بیرون نکشید بگذارید در گورشان آسوده باشند. امیدوارم در سال جدید اندکی بلند نظری در جانتان رخنه کند
دادور
ارسال یک نظر