مرثیه تلخ تفرقه
اسماعیل وفا یغمائی
بیست و ششم ژانویه 2024میلادی
زود آمدگان دیریست رفتهاند
میرویم
و دیر آمدگان زودا خواهند رفت
میروند
درنگی نیست
اگر چه در مکان به غفلت ایستادهایم
با تیک تاک ساعتها
در زمان میگذریم
در گذریم
ومقصد؟
****
بر لحظهها قدم میزنیم
متوقف
ساعت دیواری
هر دقیقه شصت بار
هر ساعت سه هزار وششصد گام
ما را به پیش میبرد
و ما غافلوار درجای خود ایستادهایم
بیآنکه به آینه بنگریم
و ساعت دیواری را بشنویم
***
این شهرها
عظیم است و زیبا
شهرهای غربت
در این شهرهای پر غلغله
آزادیم و پر هیاهو اما
هر یک در سلول آراسته کوچک خویش
فارغ از هر ولوله
زندانی تلخ تنهائی و تفرقه وسکوت خویشیم
در میان آینه و ساعت دیواری
***
برای چه در اینجائیم
از ارتش بیکران سخنرانان میپرسم
از خویشتن
در اندوه از خویشتن که توئی
ووقتی باد میآید
در گریز از این همه تریبون
به زیارت ذرت زار حاشیه روستا میروم
تا پیش از آنکه گور کنان بر در بکوبند
شایدسرودی مشترک بشنوم
***
باد میآید با موسیقی وزانش
ذرت زار یکصدا سرود میخواند
زبان ذرت زار را نمیشناسم
ولی همصدائی اش را گوش میدهم
زبان خویشتن و شما را میشناسم
با هزاران واژه رنگارنگ
و هزاران سرود تک صدا
هر یک رویاروی دیگری
وبه ذرت زار و سرودش غبطه میخورم
***
زود آمدگان دیریست رفتهاند
میرویم
و دیر آمدگان زودا که خواهند رفت
میروند
درنگی نیست
اگر چه در مکان به غفلت ایستادهایم
با تیک تاک ساعتها
در زمان میگذریم
در گذریم
ومقصد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر