برای سینه زنی ماه محرّم
اسماعیل وفا یغمائی
در قمار زندگانی زندگی را باختیم
ساختیم و سوختیم و سوختیم و ساختیم
در پی آزادی امّا ما بدون معرفت
مرگ بر شه گفته و سوی امامت تاختیم
راست و چپ یا میانه باسرود زنده باد
دست خر را جای رهبر پیش رو افراختیم
شیخ در رقص آمد آری ! بر جسدها لیک ما
بهر رقص اش سازهای گونه گون بنواختیم
گیرم اندر چاله ای بودیم اما از چه رو
ملّت خود را درون چاه ویل انداختیم
شاه رفت و شیخ آمد خمس خود را خواست ما
از خزر تا موج عمان را به او پرداختیم
بر چهل شد پنج افزون پیر گشتیم و دریغ
شیخکار خویش را امّا «وفا» نشناختیم
اسماعیل وفا یغمائی
در قمار زندگانی زندگی را باختیم
ساختیم و سوختیم و سوختیم و ساختیم
در پی آزادی امّا ما بدون معرفت
مرگ بر شه گفته و سوی امامت تاختیم
راست و چپ یا میانه باسرود زنده باد
دست خر را جای رهبر پیش رو افراختیم
شیخ در رقص آمد آری ! بر جسدها لیک ما
بهر رقص اش سازهای گونه گون بنواختیم
گیرم اندر چاله ای بودیم اما از چه رو
ملّت خود را درون چاه ویل انداختیم
شاه رفت و شیخ آمد خمس خود را خواست ما
از خزر تا موج عمان را به او پرداختیم
بر چهل شد پنج افزون پیر گشتیم و دریغ
شیخکار خویش را امّا «وفا» نشناختیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر