سرودی در پشت دریچه دارالامامه
اسماعیل وفایغمائی
غوغای چریکان نیست در میدان
و خروش تفنگهاشان به فرمانی ناهنگام
تا نوخطان بیگناه و بی پناه
به هنگامی که ریشه های توهنوزاز اعتماد ملت مینوشد
صد صد در کوی ومیدان صید سلاخان شوند
واز قناره های خسته و خیس خون فروریزد
تا رود خروشان خون شهیدان بر کلام ناطقان لبپر زند
به سجود و سکوتی سی ساله فرا خواند
اماما!
دریچه دارالامامه را بگشای بشنو!
چنانکه امام پیش از تو
دریچه دارالاماره را گشود و شنید:
غوغای چریکان نیست در میدان
و خروش تفنگهاشان
نه مجاهدانند و نه فدائیانند
ونه رزماوران کرد و برشوریدگان بلوچ
این صدای سرود خشمگین اشکهای تمام مادران این سرزمین است
تمام مادران این سرزمین
این صدای اشکهای مادران کردان و ترکان و بلوچان و ترکمانان وگیلانیان است
این صئای اشکهای مادران لران و فارسان وقشقائیان و عربان و مازندرانیان است
که ریشه در تمام آبها و ابرهای دیروز وامروز این میهن دارد
این تمام آبهای این سرزمین است که میخروشد ومیجوشد
و این تمام ابرهای این سرزمین است که می آید و میبارد
این تمام رعدها و صاعقه های ایران است
که خواهد درخشید
و فرود خواهد آمد
و این تمام آههای این سرزمین است
در هیئت آتشفشانی از دهانی مشترک،
اماما!
چندان فرصتی باقی نیست
اگر چه تمامی تباهی تو چنگ و دندان و گلوله شود
در هیئت جانوران مردمخوارت
چه میکند گلوله با اشک و دندان با رود!
و چه میکنی تو با ملتی
که دستآغوش و دوشادوش و جوشاجوش
تا خدا پیش تاخته است
بیزار از گند و عفونت خدای پلید
و آئین گندناک تو
تا خدای خویشتن خویش به پیش میتازد
ومی آیند و میبارند و میشویند و میسوزندت
تراچون غباری نجس
و چون خاشاکی و خلطی خونین و چرکین
چون نجاستی متعفن بر آمده از خلای فقیهان
که در گلوی آزادی ملت مابیتوته کرده بود.
فرصتی باقی نیست
اماما!
دریچه را بگشای و بشنوو بمیر!
هیاهوئی است !هیاهوئی و سماعی خوش!
بشنو صدای «هو»ی مردمان به پرسش
و «ها»ی آسمان را به پاسخ
بنگر که چگونه زمین زیبا میشود
و آسمان
و بنگر که چگونه خدا طلوع میکند
نه از سجاده های نجاستبار شما
بل در طلوع قلبهای پاکیزه مردمان
در مردمان
بنگر.....
هفتم فوریه دو هزار و ده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر