ای دوست خانه کردن، در کوخ تنفروشان بهتر که زیستن در، کاخ وطنفروشان گفتند از کبوتر،وز آسمان وپرواز دیدیمشان در آخر، با کرگدنفروشان! یکصد هزار یوسف،در چاه مرگ مردند تا رونق بساط این پیرهنفروشان د ر مقتل سیاووش،گرسیوز است و تیغش1 اما ،مکن فرامش،طشت و لگنفروشان یک بیکرانه طشت از خون سیاوشان پر تا شعرها بگویند، از آن سخنفروشان غزل.در کوخ تنفروشان.اسماعیل وفا یغمائی
۱۲ نظر:
ناشناس
گفت...
یک بیکرانه طشت از خون سیاوشان پر تا شعرها بگویند، از آن سخنفروشان کردیم ترک خدمت،در کاخ میر میران چون شاعران ندارند،کسب دهنفروشان پاسخ شایسته ای بود.
وفای عزیزم شاعری همین است.درد و رنج و از وادی به وادی رفتن و تسلیم نشدن.خوشا بحال تو که اینچنین میروی در وادیهائی که میبینی.من بسختی وبسایتت را میبینم با فیلتر شکن ولی هر روز وشب سر میزنم.یاد چهل سال قبل بخیر وفای عزیز.ده بار این قسمت را خواندم وادی ز بعد وادی، شادی ز بعد شادی خوش میروم به سوی، شاه محنفروشان4 تا هر چه غم بریزد، در جام من که نوشم وز آن کساد گردد، کسب فتن فروشان5 بر بادها که سنگٍ گور «وفا»ست بنویس من را خدا کفایت،مسکین! عدنفروشان6 در تختگاه تابوت، جان مرا مجوئید دیریست رفته ام من!تا یاسمنفروشان! امیدوارم پیش از سفر تا یاسمنفروشان ببینمت فعلا صبر کن و تا یاسمنفروشان مرو اینجا اهل غم با تو کارها دارند. ..... ف.ش
اسماعیل به تو غبطه میخورم به جائی خوش در شعررسیده ای جائی که رسد آدمی بجائی که بجز خدا نبیند مبارکت باشد شاعر .... وادی ز بعد وادی، شادی ز بعد شادی خوش میروم به سوی، شاه محنفروشان4 تا هر چه غم بریزد، در جام من که نوشم وز آن کساد گردد، کسب فتن فروشان5 بر بادها که سنگٍ گور «وفا»ست بنویس من را خدا کفایت،مسکین! عدنفروشان6 در تختگاه تابوت، جان مرا مجوئید دیریست رفته ام من!تا یاسمنفروشان! زنده بمانی شاعر عزیز زنده بمان و بسرای یک دوست شاعر
۱۲ نظر:
یک بیکرانه طشت از خون سیاوشان پر
تا شعرها بگویند، از آن سخنفروشان
کردیم ترک خدمت،در کاخ میر میران
چون شاعران ندارند،کسب دهنفروشان
پاسخ شایسته ای بود.
درود بر شما، با اشک خواندم.
وفای عزیزم
شاعری همین است.درد و رنج و از وادی به وادی رفتن و تسلیم نشدن.خوشا بحال تو که اینچنین میروی در وادیهائی که میبینی.من بسختی وبسایتت را میبینم با فیلتر شکن ولی هر روز وشب سر میزنم.یاد چهل سال قبل بخیر وفای عزیز.ده بار این قسمت را خواندم
وادی ز بعد وادی، شادی ز بعد شادی
خوش میروم به سوی، شاه محنفروشان4
تا هر چه غم بریزد، در جام من که نوشم
وز آن کساد گردد، کسب فتن فروشان5
بر بادها که سنگٍ گور «وفا»ست بنویس
من را خدا کفایت،مسکین! عدنفروشان6
در تختگاه تابوت، جان مرا مجوئید
دیریست رفته ام من!تا یاسمنفروشان!
امیدوارم پیش از سفر تا یاسمنفروشان ببینمت فعلا صبر کن و تا یاسمنفروشان مرو اینجا اهل غم با تو کارها دارند.
.....
ف.ش
درود آقای یغمائی .شرح دل ما در این شعر هست چقدر دردناک و عمیق
درود بر اسماعیل. ممنون.
اسماعیل
به تو غبطه میخورم
به جائی خوش در شعررسیده ای
جائی که
رسد آدمی بجائی که بجز خدا نبیند
مبارکت باشد شاعر
....
وادی ز بعد وادی، شادی ز بعد شادی
خوش میروم به سوی، شاه محنفروشان4
تا هر چه غم بریزد، در جام من که نوشم
وز آن کساد گردد، کسب فتن فروشان5
بر بادها که سنگٍ گور «وفا»ست بنویس
من را خدا کفایت،مسکین! عدنفروشان6
در تختگاه تابوت، جان مرا مجوئید
دیریست رفته ام من!تا یاسمنفروشان!
زنده بمانی شاعر عزیز
زنده بمان و بسرای
یک دوست شاعر
درود اسماعیل درود بر تو وشیر پاکی که خوردی و حقیقت گوئیات.زنده باشی.محمد
بسیار زیبا و پر معنی و دردناک
نازنین
زنده باشید شاعر گرامی.
بسیار زیبا سروده اید و حد زیبایی همین است.
با احترام و درود
مازیار ایزدپناه
عاشقی سرگردان عشق خویش
داد می زد، عاشقم به عشق خویش
گر توهم عاشقی به بلای خویش
سر نزن به نام خدای خویش
عاشقی سرگردان عشق خویش
داد می زد، عاشقم به عشق خویش
گر توهم عاشقی به بلای خویش
سر نزن به نام خدای خویش
آق اسمال، Yellow window هاهاهاهاهاهاها.
ناشناس
ارسال یک نظر