تشنه برگ گل و شبنمم اي باد بهار
جامي از برگ گل و شبنمم از لطف بيار
كاشكي خانه من درنگه بلبل بود
تا بديدم كه به گل خوانده كدامين اسرار
كاين چنين در نفس صبحگهان از سر شوق
فكند در نفس صبحگهان شور و شرار
به ميان دوعدم عشق چه رازي دارد
كه ببردهست زمرغان چمن صبر و قرار
ما كه در خاك نشيني به ره عشق گره
نگشوديم مگر عاقبت از گرد و غبار
اصل با وصل چو در چرخ نباشد اخر
رفت معشوق و بجا ماند دل عاشق و زار
دست تقدير چو در پرده رازست «وفا»
نيست پيدا كه چه تصوير بر آرد پرگار
كاشكي خانه من درنگه بلبل بود
تا بديدم كه به گل خوانده كدامين اسرار
كاين چنين در نفس صبحگهان از سر شوق
فكند در نفس صبحگهان شور و شرار
به ميان دوعدم عشق چه رازي دارد
كه ببردهست زمرغان چمن صبر و قرار
ما كه در خاك نشيني به ره عشق گره
نگشوديم مگر عاقبت از گرد و غبار
اصل با وصل چو در چرخ نباشد اخر
رفت معشوق و بجا ماند دل عاشق و زار
دست تقدير چو در پرده رازست «وفا»
نيست پيدا كه چه تصوير بر آرد پرگار
۲ نظر:
جناب یغمایی
شعر بهاری امروز جمعه را فرموش کرده اید عزیز؟
حسین با احترام
سلام اسماعیل گرامی
افشاگری بسیرا مشمئزکننده ای توسط یکی از طلبه ها علیه خمینی منتشر شده که خوب است در بالای وبلاگت برای همیشه بگذاری تا خریت خودمان را که چگونه چنین بی ناموسی را کردیم رهبر انقلاب هیچ موقع فراموش نکنیم.
https://www.youtube.com/watch?v=NV_3OlmRyNs
ارسال یک نظر