دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۴ مهر ۲۸, سه‌شنبه

*یادمانهای روزگار سپری شده نسلی سوخته (۱۰) منیژه حبشی

  آخرین بخش یادمانهای من
منیژه حبشی

۸۹ نظر:

منیژه حبشی گفت...

متاسفانه بدلیل کمبود آگاهی های من ، در pdf کردن گاف اساسی دادم و یکی دو جا خطوط بهم ریخته! با پوزش

جواد گفت...

خانم حبشی . در نوشتار شما بیشتر تاسف از گذشته ی خودتان به چشم می خورد تا اینکه نگران جامعه ی ایران باشید به بیان دیگر اشتباهات تاکتیکی مجاهدین از آنجا که با زندگی فرد خودتان گره خورده است برایتان بار به مراتب بیشتری از چشم اندازهای استراتژیک دارد. شما افسوس می خورید ( و به حق )‌ که زندگی شما الزاما نمی بایست چنین می شد و شما خود نخواسته وارد این درگیری شدید و تمام ماجرا حتی اشکالاتی هم که وجود داشته از همین آبشخور مورد نقد و بررسی قرار می گیرد . می خواهم بگویم که یک جریان اصولی هم می تواند قافهای تاکتیکی داشته باشد و زندگی عده ای هم به اشتباه دستخوش نابسامانیهایی بشود . شما اگر هدفتان نقد عملکرد سازمان مجاهدین است به گمان من نقطه ی شروع خوبی را انتخاب نکرده اید. شما می بایست به سی خرداد از یک منظر استراتژیک نگاه می کردید و آنگاه می توانستید سرگذشت خودتان را هم به عنوان نمونه ای کوچک از آن بیان کنید و بازتاب آن را در یک زندگی معین هم نشان دهید. ولی از آنجا که خودتان می گویید که از همان ابتدا هم ناخواسته وارد شدید و منتظر یک سرنگونی سریع بودید طبعا نمی توانید چنین نگرشی داشته باشید.هدفم از این توضیح ممانعت از نقد سازمان مجاهدین نیست . بلکه می خواهم بگویم برای مثال آقای اسماعیل وفا یغمایی خیلی کمتر مسایل فردی را مطرح می کنند و عمدتا مسایل را از دید سیاسی و چه باید می شد و چه باید می کردیم مطرح می کنند .امیدوارم توانسته باشم منظور خودم را بیان کرده باشم . باتشکر

ناشناس گفت...

خانم حبشی
اینطور که بنده می فهمم مشکل اصلی برای شما این بوده و هست که نا خواسته به وسط مبارزه مسلحانه مجاهدین پرتابتان کرده اند. من اینرا خیلی خوب می فهمم و مسئول اول همه این بی مسئولیتی ها را هم مسعود رجوی می دانم.
یک وقت ابراهیمی هست که خودش با میل و علاقه به میان آتشی که خود در دلایل افروخته شدنش نقش اول را داشته رقص کنان می رود یک وقت هم کسی چون مسعود رجوی هست که وقتی آتش برافروخته شد اول از همه فرار می کند ولی برای برافروخته تر شدن آتش هر کسی که دم دستش هست را بی دریغ و بی اینکه طرف تصمیم گرفته باشد که می خواهد یا نه به میان شعله ها پرتابش می کند.
امثال شما و بنده هیزم آتشی شدیم که آقای رجوی برای افروخته شدنش لحظه شماری می کرد. آی ببارید ای گلوله ها بگیریدم ای گلوله ها و مزخرفاتی که همه می دانیم....
بنده هیچگاه به شروع مبارزه مسلحانه در سی خرداد اعتقادی نداشته ام و به نظرم نه تنها زود رس بود بلکه اساسا مشی چریکی را غلط می دانستم اما مثل شما رجوی در دل آتش پرتابمان کرد.
ما در میان یک مشت پاسدار وحشی و فاشیست که فقط به کشتن فکر می کردند و یک مشت بی مسئولیت مثل رجوی گرفتار شده بودیم. نه راه پس داشتیم و نه راه پیش. زندگی ما نه برای آن یکی ارزشی داشت نه این یکی. خلاصه اینکه دعوای هر دو طرف بر سر لحاف ملا بود.
بنده هم مثل شما به میان این آتش افروخته پرتاب شدم بی هیچ اعتقادی به ضرورت شروع جنگ مسلحانه در سی خرداد و البته تحمل فشارهای آن روزها بسیار طافت فرسا بود.
فکر می کنم خیلی سخت است که به کاری که می کنی اعتقاد نداشته باشی ولی چاره ای نداشتیم.
اگر پا پس می گذاشتیم می گفتند ترسیده ای و بریده ای و خیانت کرده ای و عهد شکسته ای و مقهور رژیم شده ای و بخصوص دوستان و رفیقانمامن را تنها گذاشته بودیم ... از آنطرف هم دوست نداشتیم که بخاطر یک حماقت ساده کشته شویم ولی از آنطرف رژیم هم رژیمی نبود که بتوانیم با زبان آدمیزاد به او حالی کنیم که آقا جان ما مبارزه مسلحانه را قبول نداریم ترا هم قبول نداریم پس بفرمایید شما و رجوی جنگتان رابرای قدرت بکنید ولی بگذارید ما هم برویم سراغ کار و زندگی مان.... .
بنده در آن روزها تنها و تنها انگیزه ام برای ادامه راه این بود که دلم نمی آمد دوستان و رفیقانم را تنها بگذارم اما اگر شناخت و اعتماد به نفس امروز را داشتم بدون تعارف همان روز سی خرداد مثل خیلی های دیگر با سازمان خدا حافظی می کردم و راه دیگری را می رفتم. در اینصورت حتی اگر هم بدست رژیم می افتادم و کشته می شدم حد اقل اش این بود که به راهم اعتقاد داشتم و مثل ابراهیم در میان آتش هم اگر می رفتم حد اقل نتیجه کارهایم را پذیرفته بودم.
این کامنت پاسخی هم به اقای جواد است که بدنیال تحلیل و نقد سی خرداد می گردد.
پاورقی

حميد ع گفت...

بر عکس نظر آقای جواد ، در نوشتن خاطرات و وقايع تکيه به آنچه بر ان فرد گذشته و خودش شاهد بوده ميباشد که به عنوان سند و فاکت برای برسی تاريخ استفاده ميشود.
هر چه نظر و نگرش شخصی در بيان وقايع کمتر و گزارش آنچه شاهد بودن پيشتر باشد ان مطلب سنديت پيشتری دارد. در اينجا همچنين جنبه انسانی وقايع و تجربه شخصی هست که اهميت دارد.
در اينجا تحليل استراتژی مبارزه و برّسی تئوريک مبارزه مطرح نيست و نبايد باشد. اين کار گر چه مهم ولی جاش در بازگويی و شهادت وقايع نيست.
در ضمن اينکه جواد توصيه ميکند که "شما می بايست" اينطور نگاه ميکرديد و مينوشتيد، درست نيست، هر کس حق دارد خاطرات و آنچه را که شاهد بوده بدون هيچ تحليل اضافی يا بحث تئوريک بنويسد. همينطور کنايه زدن جواد از اينکه چرا “به نظر جواد” ايشان از اتفاقات افتاده تأسف ميخورد درست نيست و کودکانه هست. گويا بايد از سختيها و حتی شهادت دوستان و خانواده اظهار افتخار و شادی ميکرده و به خود و جواد تبريک ميگفته! تا مورد قبول جواد و باعث ثواب شود!!!.
دوباره بايد تاًکيد کرد که جنبه انسانی اتفاقات 34 سال گذشته بسيار اهميت دارد.

manijeh گفت...

با تشکر از جواد گرامی و دوست ناشناس عزیز ،
من همانطور که از نوشته ام روشن است و جا بجا آنرا ذکر کرده ام زندگی خود را بعنوان یک « مشتی نمونه خروار» مینویسم و هدفم فقط گذاشتن بار مسئولیت خودم بر زمین در قبال نسل جدید است که با اینهمه امکانات آگاهی یابی هنوز سریعا به دنبال اولین مخالف خوانی که بنظر میرسد حریف این خامنه ای جانی بشود میفتند و نمیدانند که «دوران طلائی امام راحل» که وعده انتخاباتی امثال موسوی و کروبی بود وعده تکرار کابوسی وحشتناک است. من نه مانند آقای یغمایی عضو بالایی در سازمان بودم و نه از پشت پرده های تصمیمات خبر داشتم ولی شک ندارم که زندگی سوخته من و خانواده ام تنها نمونه از انسانهای له شده در میان دو رادیکالیسم کور ( خمینی و رجوی) نیست. هدف من بیان روشهاست. من الان بعد از عمری که گذشته است اینرا بیانی اینگونه میکنم اما در زمان خود همانطور که نوشتم به دنبال امید سرنگونی این حکومت آدمخوار به دنبال مجاهدین براه افتاده بودم. وقتی شما وارد یک جریان میشوید حتما همه چیز مطابق میل شما نیست ولی تا زمانی که کفه ترازوی داوریتان به ضرر جریان مذکور سبک نشود هم ا
ز آن جدا نمیشوید. به یک میهمانی نرفته ایم که اگر فضایش مطابق میلمان نبود سریعا از آن خارج شویم. من قصد تفسیر سیاسی ندارم. اینرا خواننده با خواندن این یادمانها خود خواهد کرد.

جواد گفت...

آقای ناشناس که شما هم مانند خانم حبشی از خودتان و گرفتاریهای فردی خودتان شروع و تمام کردید گویی تمام مردم ایران در شما خلاصه میشود . لطفا یک بار دیگر متنی را که خودتان نوشته اید مرور کنید ببینید کجا شما سی خرداد را نقد کرده اید ؟ صرف اینکه شما قبول نداشته اید آیا نقد سی خرداد است ؟ اینکه شما نمی خواستید ادامه بدهید و به دلایلی ادامه دادید دلیل بر رد سی خرداد است . حتی خروج رجوی از ایران هم دلیل اشتباه بودن شروع مبارزه ی مسلحانه نیست. نمی گویم کار درست یا غلطی بود می گویم هر چیز را در جای خودش بررسی کنیم .
قصدم بیان نکته ی منفی در مورد شما نیست ولی برای بررسی یک موضوع تاریخی و استراتژیک که تمام میهن ما را تحت الشعاع قرار داده قبل از هرچیز باید منافع و حب و بغضهای فردی را کنار بگذاریم. آنچه از فحوای نوشتار شما بر می آید افسوس و اسف است بر عمری که رفته . اتفاقا اگر در آنچه که در بالا نوشتم دقت کنید همین را نوشتم که اگر حرکتی درست است اصلا و اصلا و اصلا این یا آن ضرر تاکتیکی حتی قابل پیشگیری هم نباید محلی برای بحث باشد . آقای محترم سرنوشت یک خلق در میان است . من نمی گویم که سی خرداد درست یا غلط بود می گویم شما که آن را نقد می کنید مسایل فردی خودتان را با آن قاطی نکنید.

جواد گفت...

آقای ناشناس که شما هم مانند خانم حبشی از خودتان و گرفتاریهای فردی خودتان شروع و تمام کردید گویی تمام مردم ایران در شما خلاصه میشود . لطفا یک بار دیگر متنی را که خودتان نوشته اید مرور کنید ببینید کجا شما سی خرداد را نقد کرده اید ؟ صرف اینکه شما قبول نداشته اید آیا نقد سی خرداد است ؟ اینکه شما نمی خواستید ادامه بدهید و به دلایلی ادامه دادید دلیل بر رد سی خرداد است . حتی خروج رجوی از ایران هم دلیل اشتباه بودن شروع مبارزه ی مسلحانه نیست. نمی گویم کار درست یا غلطی بود می گویم هر چیز را در جای خودش بررسی کنیم .
قصدم بیان نکته ی منفی در مورد شما نیست ولی برای بررسی یک موضوع تاریخی و استراتژیک که تمام میهن ما را تحت الشعاع قرار داده قبل از هرچیز باید منافع و حب و بغضهای فردی را کنار بگذاریم. آنچه از فحوای نوشتار شما بر می آید افسوس و اسف است بر عمری که رفته . اتفاقا اگر در آنچه که در بالا نوشتم دقت کنید همین را نوشتم که اگر حرکتی درست است اصلا و اصلا و اصلا این یا آن ضرر تاکتیکی حتی قابل پیشگیری هم نباید محلی برای بحث باشد . آقای محترم سرنوشت یک خلق در میان است . من نمی گویم که سی خرداد درست یا غلط بود می گویم شما که آن را نقد می کنید مسایل فردی خودتان را با آن قاطی نکنید.

حميد ع گفت...

در ادمه کامنت قبلی در يک مبارزه توده ای همه نبايد چريک مسلح باشن. در يک جنبش مردمی همه نوع افراد از طبقات و حرفه های مختلف جذب جنبش ميشوند. سازمان هم در قبل از 30 خرداد در اين جهت بود و حمايت ميليونی جذب کرده بود. و اين جنبه مثبت سازمان نسبت به ديگر نيروها بود. ولی با اشتباه آقای رجوی آن حمايت ميليونی نابود شد.

حميد ع گفت...

برای من خواندن داستان سختيها و خطرات يک خانواده جوان که جذب سازمان شده بودن دردناک بود ولی وقتی به خبر شهدت بهزاد رسدم گريستم.
فکر کنم اين همزمان بود با زمانی که هوادرن را در خارج بسيج کرده بودن پول جمع آوری کنن. در سرما و گرما در مرکز شهرها و در خانه ها هواداران مشقول کار توضيحی و گرداوری چند دلار گاهی ناچيز و گاهی پيشتر بودن. گاهی پليس به عنوان گدايی کردن، که غير قانونی بود بچه ها را دستگير ميکردن، و تيم حقوقی دنبال آزادی آنها می افتاد. در تمام اين زمان بچها به ياد هواداران در ايران که نياز به کمک دارن و از بی پولی زير پل می خوابن و… با احساس گناه حتی از استراحت و خوردن غذا به دنبال هر چه پيشتر پول جمع کردن بودن.
بعد فهميدم که همه اين پولها خرج نياز های آقای رجوی شده و حتی يک دلار ان هم به ايران نرفته و انتظار سازمان از هواداران اين بوده که خودشان مشگل خودشان را
حل کنن و باری به دوش سازمان نباشن.
اينجا بود که شهادت بهزاد به دليل رفتن به دنبال فروش تاکسی تا پول آن را به سازمان برساند و در اين راه شهيد شد بسيار دردناک شد چرا که ما فکر ميکرديم ما داريم به آنها کمک ميکنيم. در حالی که پولی که ما جمع ميکرديم صرف خريد مثلاً ماشين ضد گلوله بسيار گران قيمت برای رجوی شد، ان هم نه يک ماشين بلکه دو تا چون وقتی به انگليس ميخواست بره تا در کنفرانس حزب کارگر انگليس شرکت کنه نياز داشت تا يک ماشين ضد گلوله او را به فردگاه ببرد و يک ماشين ديگر که قبلاً با کشتی به انگليس برده شده بود او را از فرودگاه سوار کند و به محل ببرد. با اين پولها جان چند مجاهد را ميشد نجات دادا؟؟؟

منیژه حبشی گفت...

جواد گرامی، کار من فقط بیان نظرم بعنوان یک فرد است و اینرا هم (جمعبندی خودم) در همان مقاله ۳۰ خرداد و شروع مبارزه مسلحانه ، یک ضرورت یا یک اشبتاه مهلک نوشتم:
«نکته بسيار گويا از نظر من، در اشتباه بودن شروع مبارزه مسلحانه آن بود که سازمان در ۳۰ خرداد مبارزه مسلحانه را شروع کرد ولی تا مهرماه جرات نميکرد به ميليشيا دستور دادن شعار مرگ بر خمينی را بدهد. قبل از ۵ مهرماه شعارها «مرگ بر بهشتی» بود. رهبران سازمان ميگفتند مردم هنوز آماده شنیدن شعار مرگ بر خمینی نیستند.

سوال طبيعتا اينست که چطور وقتی ميدانيد که جامعه حتی آمادگی شنيدن شعار نابودی رهبر رژيم را ندارد شما به مبارزه مسلحانه با اين رژيم دست زده ايد؟ اما متاسفانه اين سوالها هميشه دير به ذهن خطور ميکند و در آن جو هيجان زده و ملتهب و با اين باور عمومی که سازمان، سازمانی صادق و موفق در مبارزه با شاه بوده نميگذاشت که اين سوالها در ذهن ما مطرح شود!»
بیش از اینرا از من نخواهید بلکه هرکس خود باید با خواندن وقایع و حوادث بعد از این تصمیم، نتیجه گیری خود را بکند. من نظر مستقیم خود را بعنوان فرد نوشتم و بعنوان مثالی برای این حساب ناشدگی و عواقب آنهم نمونه زندگی خود را نقل میکنم. این نه خود را مرکز دنیا دیدن و نه جایگزین همه مردم کردن است.برای من به شخصه بعنوان یک ادای دین نسبت به همین مردم است که با وجود ۱۲ ساعت کار روزانه سنگین در ۶۳ سالگی سعی میکنم ولو به خلاصه چون مشتی نمونه خروار، روایت خود را از آنچه برما گذشت بنویسم.

منیژه حبشی گفت...

حمید گرامی منهم در فرانسه بدون دانستن زبان ساعتها کار مالی- اجتماعی کرده ام و میفهمم چه میگویید. بنظر من کارما و امثال ما حتی خرج ماشین ضد گلوله رجوی هم نمیشد. چون کار ما در مقابل مخارج سازمان هیچ بود و بیشتر برای بستن دهان کسانی بود که میپرسیدند که اینهمه ریخت و پاش سازمان از کجا تامین میشود. سازمان هنوز هم بعد از رو شدن ویدیوهای رجوی با صدام منکر جیره خواری خود است. لابد باید منتظر بود ویکیلیکس اسناد پولهایی را که از عربستان گرفته اند را رو کند چون خودشان که از منابع مالیشان حرف نخواهند زد.

داوود گفت...

خانم منیژه حبشی باید خدمت شما عرض کنم که هم شما و هم آقای مصداقی و هر کس دیگری که به مانند شما تحلیل می‌کند که خمینی ماحصل دیکتاتوری شاه بود در اشتباه کامل هستید و فقط برای توجیه حرکت ناا مناسبی که انجام دادید توجیه و بهانه می‌ آورید. برای اثبات سخنم هم فقط یک مثال بسیار ساده می‌ آورم باشد که بیشتر در مورد سخنانی که به زبان می‌ آورید تعمق بیشتری بنمایید. آیا در اروپا و آمریکا سرکوب و اختناق وجود دارد؟ آیا جوانان ساکن در کشورهای آزاد در این چند سال اخیر رژیم جمهوری اسلامی و طالبان و القاعده و بوکو حرام و الشباب و.....را ندیده و تجربه نکرده اند؟ پس چرا بسیاری از همین جوانان که در آمریکا و اروپا و استرالیا رشد کرده و بزرگ شده اند دسته دسته و گروه گروه به داعش می‌پیوندند؟ با اتکأ به تحلیل شما این جوانان چون در شرایط اختناق رشد نکرده اند نباید به اندیشه غیر انسانی‌ و جنایتکارانه داعش بپیوندند و ابوبکر بغدادی را هم که بر حسب تصادف تا همین چندی پیش کسی‌ نمیشناخت به عنوان خلیفه بپذیرند! ولی‌ چرا داعش اینگونه رشد کرد و قدرت گرفت و گروه گروه از سنین مختلف به آنها می‌پیوندند؟ خانم گرامی‌ باید بپذیریم که سازمانهایی مانند مجاهدین و فدایی و.....غیره از منظر ارتجاعی با شاه مخالف بودند و اتفاقاً خمینی عصاره مشخص تمام آن مخالفتها با رژیم شاه تحت عناوین متفاوت بود. آیا کریم سنجابی و بازرگان و حاج سید جوادی و سحابی و .....تاریخ معأصر ایران را نخوانده بودند؟ آیا ناها نمیدانستند که همین نواب صفوی و یارانش چگونه احمد کسروی را مثله کرده بودند ؟ آیا آنهمه مثلا روشنفکر و تحصیل کرده میزان قدرت روحانیت و آخوند را نمیدانستند؟ اینها همه عذر بدتر از گناه است برای تبرئه خودتان و نسلتان از خطای بزرگی که مرتکب شدید!

جواد گفت...

آقای داوود گرامی . اینکه مجاهدین و فداییان در زمان شاه از منظر ارتجاعی با شاه مخالف بودند ربطی به این ندارد که شاه زمینه ساز خمینی بود یا خیر
مثالی زده اید که چرا انبوه جوانان غربی به داعش می پیوندند . دقیقا همین نقطه ای که نظامهای غربی باید پاسخگو باشند که جوانانشان چگونه جذب ارتجاع می شوند بله دقیقا این نظامهای غربی با تمام دمکراسی هستند که مسوول این وضع هستند.
ولی نظام شاه با بی توجهی به رشد ارتجاع و به دلیل ترس از آگاهی توده ها که میتوانست روزی یقه اش را سر مسایل مختلف بگیرد( مثل کودتای ضد مصدق کبیر. مثل قضیه بحرین ) منفعتش در آگاهی توده ها نبود . از ناآگاهی خمینی درست می شود و مبارزات سطحی و.. حالا شما بنا به سلیقه ی خودتان حتی مجاهدین و فداییان خلق را هم قاطی این طیف کن . در محتوای بحث تفاوتی ایجاد نمیشود . در هر حال مسوول اشتباهات جوانان و مردم نظام حاکم است . چه شاه باشد با تمام دیکتاتوری چه دمکراسیهای (نسبی) غربی.

ناشناس گفت...

ﺁﻗﺎﻱ ﺟﻮاﺩ :
اﻟﺒﺘﻪ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﻛﺸﻒ ﻫﻮﻳﺖ ﺷﺨﺼﻲ و ﺣﺲ ﺗﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺟﻤﻊ ﺧﺎﺻﻲ ﮔﺮاﻳﺶ ﺑﻪ ﮔﺮﻭﻫﻬﺎﻱ ﺗﻨﺪﺭﻭ, ﻧﻮﺟﻮاﻧﺎﻥ و ﺟﻮاﻧاﻥ ﮔﺮاﻳﺶ ﺑﻪ ﭘﻴﻮﺳﺘﻦ ﺩاﻋﺶ ﺭا ﭘﻴﺪا ﻛﺮﺩﻧﺪ.
ﻫﻤﻴﻦ اﻣﺮ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﻧﻴﺰ ﺑﻮﺩ.
ﺷﻤﺎ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻛﻨﻴﺪ ﻣﺘﻮﺳﻄ ﺳﻨﻲ اﻭﻟﻴﻦ اﻋﻀﺎﻱ ﮔﺮﻭﻫﻬﺎﻱ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺭا ﻗﺒﻞ اﺯ اﻧﻘﻼﺏ و ﻧﻮﺟﻮاﻧﺎﻥ ﭘﺲ اﺯ اﻧﻘﻼﺏ ﺭا ﻛﻪ ﺑﻪ ﮔﺮﻭﻫﻬﺎﻱ ﺗﻨﺪ ﺭﻭ ﭘﻴﻮﺳﺘﻨﺪ.
اﺯ ﻳﻚ ﻃﺮﻑ ﺣﻨﻴﻒ ﻧﮋاﺩ و ... ﺟﺰﻧﻲ و ﭘﻮﻳﺎﻥ و... و ﭘﺲ اﺯ اﻧﻘﻼﺏ ﻧﻮ ﺟﻮاﻧﺎﻥ ﺩﻩ ﻳﺎﺯﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ.
اﺯ ﻳﻚ ﺳﻮ اﻓﺮاﺩﻱ ﻛﻪ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺗﺤﺼﻴﻞ, ﭘﮋﻭﻫﺶ و ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ و ﺩﺭ ﺳﻮﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻔﻬﻮﻡ اﻋﻼﻣﻴﻪ ﻫﺎ ﺭا ﻫﻢ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻴﺪﻧﺪ.
ﺧﻮﺩ ﻣﻦ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ اﺧﺘﻼﻑ ﺁﻗﺎﻱ ﺭﺟﻮﻱ ﺑﺎ ﺁﻳﺖ اﻟﻠﻪ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﻳﻚ اﺧﺘﻼﻑ اﻳﺪﻳﻮﻟﻮﮊﻱ و اﺧﺘﻼﻑ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻗﺪﺭﺕ اﺳﺖ, ﺧﻮﺩ ﺭا ﻛﻨﺎﺭ ﻧﻜﺸﻴﺪﻡ ﭼﻮﻥ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺁﻧﺰﻣﺎﻥ ﻣﺴﻮﻟﻴﻦ ﻛﺎﺭ ﮔﺰاﺭﺵ ﻫﺎﻱ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺭا ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﻣﻴﺪاﺩﻧﺪ.
ﺯﻣﺎﻧﻲ ﺟﺪا" اﺣﺴﺎﺱ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮ اﻳﻦ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ و اﻳﻦ ﺷﻮﺭا ﺑﺮاﻱ ﻧﻆﺮﻳﺎﺕ ﺣﺘﻲ ﺗﻮﺩﻩ ﻫﻮاﺩاﺭ ﭘﺸﻴﺰﻱ اﺭﺯﺵ ﻗﺎﻳﻞ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺷﺒﻲ ﺩﺭ ﺁﻟﻤﺎﻥ و ﺩﺭ ﻳﻚ ﺟﻤﻊ ﺳﻪ ﻧﻔﺮﻩ ﺑﺎ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻛﺎك ﺻﺎﻟﺢ, اﺯ اﻭ ﺳﻮاﻝ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ :
ﻧﺤﻮﻩ ﺗﺼﻤﻴﻤﮕﻴﺮﻱ ﺩﺭ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﭼﻴﺴﺖ? ﺷﻤﺎ ﺑﺎ اﺯﻳﻦ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﭼﻪ ﺗﻮﺷﻪ اﻱ ﺑﺮاﻱ ﺁﻗﺎﻱ ﺭﺟﻮﻱ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاﻩ ﻣﻴﺒﺮﻳﺪ ﺗﺎ اﻳﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﺼﻤﻴﻤﮕﻴﺮﻱ ﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺑﻜﺎﺭ ﺑﻨﺪﺩ?
ﻋﻴﻦ ﺟﻮاﺏ ﻛﺎﻙ ﺻﺎﻟﺢ :
ﺑﺮاﺩﺭ ﻣﻴﺮﻭﻧﺪ ﺩﺭ اﻃﺎﻕ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻣﻴﮕﻴﺮﻧﺪ و ﺑﻪ ﻣﺎ اﺑﻼﻍ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و اﮔﺮ ﻫﻢ ﺳﻮاﻝ ﻛﻨﻴﻢ ﭼﺮا, ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ : اﮔﺮ ﻣﻦ ﻗﺮاﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮاﻱ ﺗﻮ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺑﺪﻫﻢ و ﺑﺮاﻱ ﻫﻮاﺩﺭ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺩﻫﻢ, ﻓﺮﻕ ﺗﻮ ﺑﺎ اﻭ ﭼﻴﺴﺖ?
اﻟﺒﺘﻪ اﻳﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺭا ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﮔﻮﻧﻪ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻛﺮﺩ, ﺷﺎﻳﺪ ﺁﻗﺎﻱ ﺭﺟﻮﻱ اﻧﺘﻆﺎﺭ ﺩاﺷﺘﻪ ﻛﻪ ﻛﺎﻙ ﺻﺎﻟﺢ ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺳﺎﺑﻘﻪ, ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻗﻮﻩ ﺩﺭﻙ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﭼﺮا ﭼﻨﻴﻦ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ.
ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ اﻳﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ : اﺻﻼ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﻩ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﻛﻪ ﺳﻮاﻝ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ?
ﻣﻮﺿﻮﻉ اﻓﺮاﺩ و ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻫﺎﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﻫﻢ ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺖ.
ﻛﻠﻤﻪ ﻧﺎﺧﻮاﺳﺘﻪ ﺑﺪﻳﻦ ﻣﻌﻨﻲ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻫﻮاﺩاﺭاﻥ و ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻫﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﻗﺮاﺭ ﺩاﺷﺘﻦ ﺩﺭ ﺭﻭﻧﺪ ﺗﺼﻤﻴﻤﮕﻴﺮﻱ ﻫﺎ ﺩﭼﺎﺭ ﻋﻮاﺭﺽ ﺁﻥ ﺷﺪﻧﺪ.
ﺣﺎﻻ ﺳﻮاﻝ ﻣﻨﻂﻘﻲ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ : ﭼﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ?
ﻛﻨﺎﺭﻩ ﻣﻴﮕﺮﻓﺘﻨﺪ? ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﻫﺎ ﻛﻨﺎﺭﻩ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ.
ﻣﻴﺴﻮﺧﺘﻨﺪ? ﻛﻪ ﺳﻮﺧﺘﻨﺪ.
ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ اﺑﺮاﻫﻴﻢ ﻫﻢ اﺯ ﺩﻳﺪ ﻣﻦ ﻗﻴﺎﺱ ﻣﻌﺮﻓﻲ اﻟﻔﺎﺭﻕ اﺳﺖ, ﭼﺮا?
ﭼﻮﻥ اﺑﺮاﻫﻴﻢ ( اﻟﺒﺘﻪ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺳﻨﺪﻳﺖ ﻧﺪاﺭﺩ ﭼﻮﻥ ﻛﻌﺒﻪ ﺭا ﺧﻮﺩﺵ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ, ﭘﺲ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﺘﻲ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ) ﺧﻮﺩﺵ ﻋﻤﻞ ﻛﺮﺩ و ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻢ ﭘﺮﺩاﺧﺖ.
ﻣﻦ اﺻﻼ ﻧﻤﻴﺨﻮاﻫﻢ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻛﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﺭﺟﻮﻱ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮ و ﻳﺎ اﻋﺪاﻡ ﻣﻴﺸﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺑﭙﺬﻳﺮﻡ اﻣﺎ اﻳﺸﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﭘﺮﺳﻴﺪن ﺷﺮاﻳﻄ ﺗﻮﺩﻩ ﻫﻮاﺩاﺭ( ﺧﻮﺩﺵ و ﻛﺎﺩﺭ ﻫﺎﻱ اﺻﻠﻲ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﺨﻔﻲ و ﻣﺴﻠﺢ ﺑﻮﺩﻧﺪ ) ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺭا ﺑﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ.

منیژه حبشی گفت...

داوود گرامی، ما نیازی به توجیه نداریم.حتی فرح همسر شاه هم به اندازه شما سیاست شاه را بی تقصیر نمیخواند و معتقد است که باید سیاست رو کردن نظرات ارتجاعی خمینی و مذهبیون در پیش گرفته میشد. درحالیکه شاه برخلاف پدرش سیاست حمایت مذهبیون را در پیش گرفت و افزایش مساجد در دوران شاه حیرت آور است.
من به نظرتان احترام میگذارم ولی از من نخواهید که به آن باوری داشته باشم چون برخلاف شما (شاید) صابون هردو نظام به تنم خورده است.
نسل آگاه شما (که من آنها را بواقع نسلی بسیار آگاه تر از نسل ما میدانم) در سال ۸۸ چه کردید؟ بدنبال موسوی نخست وزیر دوره کشتار ۶۷ افتادید! شعار دوران طلائی امام راحل او را نسنجیده حمایت کردید. البته حتی همین حرکت شما را در خفقان موجود در ایران درک میکنم هرچند که آنرا درست نمیدانم. نه دوست عزیز برای قضاوتی آگاهانه نسبت به یک حرکت اجتماعی باید پارامترهای بسیاری را درنظر داشت که من در قضاوت شما متاسفانه آنرا نمیبینم.

جواد گفت...

آقای ناشناس
قیاس ابراهیم و آتش از من نبود . اینکه هواداران چرا از سازمان مجاهدین جدا شدند یا نشدند را هم من موضوع بحثم نبود
‌من فقط گفتم اگر می خواهید گذشته را بررسی کنید بیایید حب و بغض ها و افسوس و اسفها را و زندگی بر باد رفته را کنار بگذاریم و سپس به بحث بنشینیم چون در مقابل عظمت حادثه این ها و این ضرر وزیانها حتی در مقیاس انبوه توده ی هوادار هم قابل چشم پوشی است (‌چون بحث بود و نبود یک میهن در میان است )‌.
پاسخی که خانم حبشی به نکته ی من دادند برایم تا حدودی قانع کننده بود که گفتند من در این مقالات هدفم اثبات نادرست بودن سی خرداد و مبارزه ی مسلحانه و نقد آن نیست . به این موضوع قبلا اشاره ای کرده ام و اکنون فقط هدفم هوشیاری دادن به نسل جوان است که البته خود این مقوله به تنهایی به نظر من قابل بحث است که چه میزان ضرورت هست برای این کار ....
در هر حال نتوانستم از پاسخی که به من دادید دریابم که کدام قسمت از کامنتهای من مورد نظر شماست . اگر منظورتان علل گرایش جوانان به داعش است که بازهم تایید کرده اید که به نوعی حکومتها مقصرند. چون تا وقتی با تک نمود سروکار داریم اهمیتی ندارد ولی وقتی گرایش به یک جریان به صورت عام در می آید نه تنها سیاستهای فرهنگی بلکه در یک نگاه کلان ضعف و حفره های ایدیولوژیک است که خودش را نشان می دهد . پوچی و بی هویتی در جوانان را وقتی به صورت یک جریان در می اید نمی توان به سادگی با عنوان - کشف هویت شخصی و تعلق به جمع - تحلیل کرد . این کشف هویت و .... همواره بوده و خواهد بود سوال این است که در دمکراسی غربی چرا میزان آگاهی به این سطح نازل است که به این جریان ختم می شود و یا چرا شاه نخواست با آگاهی دادن به جوانان و مردم آنها را با چهره ی واقعی مذهب آشناکند.علت واضح است چون دادن آگاهی برای چنین جریاناتی به مثابه سم است که قبل از همه به خودشان اثر می کند .
نظام دیکتاتوری نمی تواند و نمی تواند و نمی تواند که مروج آگاهی باشد . بنابراین سرنگونی شاه وظیفه ی مردم ایران بود و کسی بابت آن مقصر نیست الا خود شاه و سیاستهای ضد مردمی او و سلب آزادیهای مردم و نگاه داشتن مردم در ناآگاهی

داوود گفت...

جواد گرامی‌ من مجاهدین و فدایی ها را بی‌ ربط به موضوع پیوند نزدم بلکه دقیقاً معتقدم که تمام مخالفین حکومت شاه. دقت کنید تمام مخالفین حکومت شاه از منظر دیدگاه ارتجاعی با شاه مخالف بودند و هیچکدام نتوانستند و نمیتوانستند که حکومتی بهتر از ایشان برای ایران داشته باشند. دقت کنید که مخالفین شاه در سال1357 تمام خواننده گان و هنرپیشه های فعال در سینمای قبل از انقلاب را فاسد و مبتذل خطاب میکردند و میکنند!! این به چه دلیل بود؟ وقتی‌ که گفتند عکس خمینی در ماه است یک اعتراض و حتی یک بیانیّه خشک و خالی‌ از جانب این نیروهای مثلا مترقی صادر نشد که در جهت محکومیت این نظر خرافاتی باشد! چرا به چه دلیل؟ آیا ترس از توده های عوام؟ نیروی مترقی که ادعای پیشتاز بودن می‌کند آیا باید به دنبال توده های عوام راهی‌ شود و سکوت پیشه کند؟ کدام از جریانات فوق در مورد اعدام مدرسه رفاه بیانیه و اعلامیه داد که اینکار غیر انسانی‌ و غلط است؟ همه تایید کردند تا نوبت به خودشان رسید؟ آیا کسی‌ اعدام خانم فرخ رو پارسا را محکوم کرد؟ مثال بسیار است و وقت کم‌??� دوست گرامی‌ انقلاب سال1357 یک انقلاب کاملاً ارتجاعی بود که صرفنظر از اینکه چه کسانی‌ پیروز میشدند در نتیجه آن تغییری ایجاد نمی‌کرد. در مورد دکتر مصدق هم سخن بسیار است که امیدوارم در جای دیگر به آن بپردازم

داوود گفت...

خانم منیژه حبشی من هیچگاه اعتقادی به کامل بودن هیچ انسانی‌ ندارم و باز هم معتقدم که هر انسانی‌ در هر مرتبه و رده ای‌ که باشد حتماً اشتباه می‌کند و شخص شاه هم از این قاعده از نظر من مستثنی نبود. اما دوران حکومت ایشان و پدرش را با در نظر گرفتن تمام جوانب و ضعفها و قوتها و صدمه خوردن امثال شما و یا دیگران دوران خوب و رو به پیشرفت برای کشور ایران ارزیابی می‌کنم و این نظر من هم به هیچ عنوان بر اساس تعصب نبوده و نیست زیرا همانطور که عرض کردم هیچکس را عاری از اشتباه نمیدانم. مورد دیگری را که دوست دارم شما با دیدگاه بهتری به آن بنگرید آن است که شاه هیچگاه ادعای ضّد مذهبی نداشت و بهرحال خودش را یک مسلمان شیعه میدانست ولی‌ همین شاه مسلمان شیعه و خرافی دست دادن با زنان را هیچگاه گناه ندانست و خوردن مشروب در انظار عمومی و مهمانیها را کنار نگذاشت و همسرش را از دست دادن با مردان منع نکرد! و بالطبع برای دختران ایرانی هیچگاه پوشش اجباری را قانون نکرد و کاباره‌و مراکز تفریحی دیگر را که امثال شما تحت نام مراکز فساد و یا تفریحات بورژوازی آنها را مایه سرگرم کردن مردم و عامل غارت کشور میدانستید را دایر کرد!! آیا این شخص مذهبی قوانین شرع را حاکم بر زندگی‌ مردم کرد یا یک سیستم نسبی‌ و نیمه سکولار را در حد و اندازه فرهنگ حاکم بر جغرافیای خاور میانه را در کشور برقرار نمود؟ این مهم نیست که شما با نظرات من موافق هستید یا خیر ولی‌ این مهم است که متاسفانه و با عرض معذرت هنوز در عوالم همان سالها و شعار های بی‌ پایه و اساس به سر میبرید و هنوز نتوانسته ا‌ید خودتان را از فضای آن سالهای زهر آگین خلاص کنید

داوود گفت...

خانم منیژه حبشی گرامی‌‌, شما فرمودید که من بسیاری از پارامترها را در نظر نگرفتم. البته شما درست میفرمایید ولی‌ شما کدام پارامترها را در نظر دارید که هنوز هم همان گونه که آن سالها می‌ اندیشیدید به مسائل مینگرید؟ مثالی بزنم شما به ساخت مساجد بسیار در آن سالها اشاره فرمودید ولی‌ هیچ اشاره ای‌ ننمودید که در همان سالها آقای نصرت کریمی‌ فیلمهایی همچون محلّل و تختخواب سه‌ نفره و....را میساختند که به شدت ضدّ مذهبی و ضدّ خرافی بود! جشنواره فرهنگ و هنر شیراز برگزار می‌گشت و در آن بسیاری از هنرمندان از اقصی نقاط دنیا به ایفای هنر خودشان میپردختند و ....و دقیقاً در همان سالها روحانیت به انتقاد از بر پائی همان جشنواره‌ میپرداخت و امثال شما هم به اشکال گوناگون آلت دست روحانیون برای گسترده شدن اعتراضات قرار میگرفتید . از قدیم گفتند که صدها عیبش را گفتی‌ حداقل یک هنرش را نیز بگو! ولی‌ مثل اینکه در نظر شما به دلیل صدماتی که در آن نظام خوردید هیچ خدمت و نقطه مثبتی در رژیم شاه نبوده و مانند خانم و آقای رجوی که هنوز که هنوزه شاه و شیخ را در یک جایگاه میشنانند و تیر های زهر آگینشان را هنوز نثار محمد رضا شاه حواله میکنند شما هم آنگونه عمل مینمایید!! البته نکته جالبتر برای من اینست که در نظر خانم و آقای رجوی شاه و شیخ هیچ تفاوتی با هم ندارند ولی‌ دولتمردان آمریکا و اعضای کنگره آمریکا و سرمایه داران بزرگ جهانی‌ که قبلاً نام امپریالیسم را در ادبیات مجاهدین یدک می‌کشیدند و همیشه هم مرگ به آنها میفرستادند چند سالی‌ است که دچار دگردیسی گشته و همه شده اند مامانی و ملوس و حامیان آزادی!! یعنی شاه هنوز نقش دیو را دارد ولی‌ حامیان کودتای 28 مرداد ( از منظر آنها و شما و نسل شما) جملگی پاک گشته و حامی‌ آزادی گشته اند!!

جواد گفت...

آقای داوود گرامی
اگر نظامی مردمی و دمکراتیک باشد اساسا زمینه های انقلاب و شورش در آن کشور به وجود نمی آید که از آن میان مجاهدین یا فداییان جان خویش را بر دست بگیرند و به نبرد آن نظام بروند آیا مردم ایران هرقدر هم ناآگاه در ایام انقلاب شعارشان استقلال و آزادی نبود؟ چه چیزی در ضمیر مردم بود که خودشان را آزاد نمی دانستندو چه بود که کشور را مستقل نمی دانستند. به عمق آگاهی کار ندارم ولی مقصر اصلی این حجم از نارضایتی توده ای که همه شاهد آن بودیم همان نظام است که بین خودش و مردم هیچ نقطه ی مشترکی باقی نگذاشته بود. نظام شاه نمی توانست ولیعهدی داشته باشد. ولیعهد دینامیک آن نظام همان خمینی بود. قبول دارم که شاه مترقی تر از شیخ بود صد بار اما گناه بزرگ آن نظام هم زمینه سازی برای ظهور دیو ارتجاع بود که این چنین میهن مارا به باد داد.

داوود گفت...

جواد گرامی‌ کسی‌ که خواب است را میشود بیدار کرد ولی‌ کسی‌ که خودش را به خواب زده اصلا و ابداً نمیتوان بیدار نمود! حالا نقل کار شماست که هنوز مسولیت کار غلطی را که انجام دادید را نمیخواهید بپذیرید و باز هم از شاه میگویید!! آقا جان انقلاب کردی که آزادی به دست آوری پس چرا با اعدام فرخ رو پارسا وزیر آموزش و پرورش که هیچ جنایاتی هم مرتکب نشده بود مخالفت نکردی؟؟ یک بیانیه خشک و خالی‌ در محکومیّت اعدامهای افسران و درجه داران و وزیران حکومت سابق صادر نشد! من خودم به یاد می‌ آورم که همین سازمان مجاهدین و فدایی‌ تاکید داشتند که چرا تمام افسران ارتش شاهنشاهی اعدام نمیشوند! انقلابی‌ که با اعدام آغاز شود و تمام سازمانها سیاسی فعال در آن با هیجان بیشتر خواهان اعدام های بیشتر شوند مشخص است که کارش به اعدامهای دهه شصت و نهایتا به سال 67 خواهد رسید! این انقلابی‌ که آنقدر سنگش را به سینه میزنی هیچ دستاوردی بهتر از اینی که امروز میبینیم نمیتوانست داشته باشد زیرا کسانی که در این انقلاب فعال بودند از لحاظ تاریخی و ذهنی‌ از حکومت شاه عقب مانده تر بودند. شما هنوز پاسخ این را ندادید که چطور میشود که شاه و شیخ بعد از 37 سال هنوز از منظر رهبر شما یکی‌ باشند اما آمریکا و دولتمردانش از دید رهبرتان پاک و منزه هستند که دستمال به دست به دنبال تایید گرفتن از امپریالیستهای سابق و آزادی خواهان امروز هستید! آیا غیر از اینست که مساله اصلا آزادی نبود بلکه به دست گرفتن قدرت و قدرت طلبی بود و به همین دلیل هر دروغی و هر فریبی و هر جنایاتی جایز بود

منیژه حبشی گفت...

داوود گرامی ، آنچه من میخواستم بگویم جواد گرامی گفت و من فقط اینرا اضافه میکنم که شما در قضاوتتان بنظر من قدری عجله میکنید. شما از کجا میدانید که من و «امثال من» درمورد دوران پهلوی هنوز همان باور را داریم که در سال ۵۷ داشتیم؟ دوست نازنین ، اثبات شئی نفی ما عدا نمیکند. من در اینجا درمقام مقایسه شاه با این رژیم نبودم بلکه صرفا به عوارض منفی اختناق سیاسی دوران شاه اشاره کردم که ثمره اش جز خمینی نمیتوانست باشد وگرنه در زمان شاه بلحاظ فردی و اجتماعی ما آزاد بودیم ولی اختناق سیاسی و عدم مشارکت مردم در اداره امور و خفه کردن هرصدای مخالف به جبر تاریخ به انفجار جامعه منتهی میشود و در آن زمان وقتی هیچ چهره مردمی و سیاستمدار ملی در صحنه نباشد که نبود، دجال جنایتکاری چون خمینی و تشکیلات مذهبیون که همانا مساجدشان بود که تا هر گوشه ای از مملکت نفوذ داشت ، میشود تنها آلترناتیو ممکن.

ناشناس گفت...

هدف هر قدر هم مقدس وسیله را توجیه نمی کنه. درست به همین دلیله که کشتن و به کشتن دادن حتی یک انسان بیگناه مترادف با کشتن همه انسانهاست. اگه همه اینکارها/انقلاب/مبارزه ... واسه رهایی انسان انجام میشه اون انسان رو چه به حیث فردی چه به حیث نوعی کسی اجازه نداره بدون خواست واقعی خودش نه بزور و جبر جمع و تحریک و صحنه سازی به کاری واداره و یا به دست جلادی بسپاره و خودش فلنگ رو ببنده!


چنین جنایاتی (آره جنایات)، رو با حرفهای صدمن یه غازی مثل "بررسی یک موضوع تاریخی و استراتژیک" و "عظمت حادثه" و اینجور رطب و یابس به هم بافتن و به هم دوختنهای رجوی نشون نمیشه ماستمالی کرد!


خانم حبشی فردی/افرادی که بدون آگاهی شما زندگی شما و دیگرون بسیاری رو ملعبه آرزوهای مالیخولیایی خودش کرده در آینده هم اگه بتونه زندگیهای دیگرون رو فدای خودش می کنه واسه همینه که مردک رذل گفت زنهای سازمان "کنیزان مریم" هستند و به همین ترتیب مردهای سازمان هم حتماً نوکرهای خودش. رذالت رو می بینید؟! یکی هم واسه همینه که موش رذل میگه به هیچکی غیر خدا جواب نمیده! رذالت رو واقعاً می بینید؟!

از طرف دیگه "کنیز" و نوکرهای رجوی باهاس بفهمند آن سبو بشکست و آن پیمانه اصل مطلب رو(اصل انسانه و انقلاب و مبارزه وسیله ای در خدمت انسان)، با استفاده از تاکتیکهایی مثل کاربرد کلمات قلمبه سلمبه، روده درازی بازی، متکلم وحده شدن و انگ و تهمت زدن و .... نظایر اینها به تاراج بردن، ریخت!


مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

جواد گفت...

آقای داوود گرامی
۱- اینکه چرا مجاهدین این یا آن اعدام را محکوم نکردند را از خودشان سوال کنید
۲- اینکه مجاهدین و فداییان وسایر نیروها این اعدام را محکوم نکردند دلیل بر این نمی شود که از شاه ارتجاعی تر هستند چون شاه هم خیلی انسان بیگناه را اعدام کرد و کوچکترین مخالفتی را برنمی تابید از این رو درست یا غلط بر اساس تحلیل درست یا بر اساس مد زمانه و تاثیرات انقلابات سایر کشورها بهترین و متعهدترین و آگاه ترین اقشار این مملکت به دنبال حرکت مسلحانه رفتند و جان در راه آزادی فدا کردند.
۳- آگاهی مقوله ای نسبی است در عین حال که فردی می تواند از آگاه ترین اقشار جامعه باشد می تواند در تحلیل و حرکت خودش اشتباه هم داشته باشد.این را طبعا در گذر زمان بهتر می توان دانست ولی هرگز نباید با عینک امروز و آگاهی امروز که به شکلی جهانشمول درآمده است گذشته را قضاوت کرد و کوششهای آنان را با ناسپاسی پاسخ گفت
۴- بجای خود را درگیر مسایل جزیی و فرعی کردن فقط یک اصل را باید در نظر داشت چه دخالت خارجی چه هر اقدام داخلی اگر نظامی در داخل مشروعیت داشته باشد هرگز نمی توان آن را متزلزل کرد. بنابراین شاه طوفانی را درو کرد که باد آن را خودش کاشته بود
۵- طبعا با فضای اختناق شاه و ناآگاهی برآمده از آن و رشد نیروهای ارتجاعی به عنوان تالی فاسد .آن همان طور که گفتید این انقلاب ( که سنگش سر من را هم شکسته است و طبعا من آن را به سینه نمی زنم ) نتیجه ای بهتر از این نمی توانست داشته باشد.
۶- با وجود شاه و شیخ در این میهن و با حضور نه چندان بی طرف دول حامی روحانیت شیعه . جامعه ی ما درگیری خود با مذهب را که یکبار نصفه نیمه در مشروطه از سر گذرانده بود مجبور بود که یکبار برای همیشه تعیین تکلیف کند و رنسانس خود را از سر بگذراند.
۷- با توجه به تمام آنچه که گفتم این انقلاب شرط تکامل جامعه ی ما بود و از آن گریزی نبود سنگش را به سینه نمی زنیم ولی همه چیز دست ما نیست مهم این است که فارغ از سرهایی که از ما شکسته بجای کین کشی از این یا آن اپوزیسیون و بجای حسرت خوردن بر گذشته ی خویش ( درس آموزی به آیندگان به جای خودش) هر تلاشی هر قدر ناچیز که می توانیم انجام بدهیم . آنچه را که دیگران بد انجام می دهند یا برای رسیدن به آن از وسایل غیر اخلاقی استفاده می کنند (‌همان طور که رفیق سایل اشاره کردند) ما بهتر انجام بدهیم و از وسایل اخلاقی استفاده کنیم. این گونه سرمشقی عملی خواهیم بود برای کسانی که به طرق غیر اخلاقی و پراگماتیستی به زعم خود سعی در پیشبرد اهداف خود دارند.
موفق و پیروز باشید.

جواد گفت...

آقای داوود عزیز در مورد این جمله که فرموده بودید ؛
همین سازمان مجاهدین و فدایی‌ تاکید داشتند که چرا تمام افسران ارتش شاهنشاهی اعدام نمیشوند
می شود لطفا حرف خودتان را مستند کنید و بگویید چه زمانی این دو سازمان بر این موضوع تاکید داشتند و کدام اطلاعیه را در این زمینه دادند؟
جهت اطلاعتان هدف من جانبداری از فداییان ویا مجاهدان نیست بلکه می خواهم روی این موضوع اصرار و تاکید کنم که دشمنی و خصومت من با گروهی نباید مرا از جاده انصاف خارج کند
با تشکر

داوود گفت...

جواد گرامی چرا طفره میروید اگر اختناق به انفجار می انجامد پس چرا در این ۳۷ سال به انفجار نینجامید؟! حتما جمهوری اسلامی دارای مشروعیت مردمی است! مجاهدین و فدايیان جان در راه ازادی فدا نکردند زیرا اگر سخن شما را بپذیریم پس حزب الله و القاعده، داعش، الشباب ، بوکوحرام و فدايیان اسلام و.......هم بخاطر ازادی میجنگیدند و یا میجنگند!! انها برای ایديولوژی عقب مانده خودشان میجنگیدند و یا میجنگند. همین سخنان را گفتیم و خودمان را فریب دادیم و امثال گلسرخی را که اندبشه های مارکسیستی و امام حسینی داشت را به عنوان قهرمان خلق پذیرفتیم!!!

ناشناس گفت...

شکی در این که رژیم شاه یک نظام دیکتاتوری بود نیست. ولی این چه ربطی به مرتجع نبودن قسمت اعظم اپوزوسیون دارد؟ مسؤلیت اپوزوسیون و عدم تفاوت کیفی بین خمینی ودگر نیروهای اپوزوسیون را باید قبول کرد و یاد گرفت تا راه درست به آینده برد.

رضا

داوود گفت...

جواد گرامی‌ اگر شما تمام تندرویهای اوائل امقلاب را و حوادث رخ داده را فراموش کرده و به یاد نمی‌ آورید تقصیر من نیست! من از شما میخواهم بیانیّه سازمان مجاهدین خلق در حمایت از گرونگانگیری سفارت آمریکا در تهران را در سال 58 برای ما مستند کنید؟ آیا شما به آن منابع دسترسی دارید؟ البته من بعضی‌ از اطلاعیه‌ و بیانیه‌ را از آن زمان دارم ولی‌ بعضی‌ از سخنان فقط شفاهی‌ بوده و من شخصاً و دقیقاً به یاد دارم ولی‌ نمیتوانم مستندی به شما ارائه دهم. این سخنان درست در اردیبهشت سال 58 گفته شد . آنها خواهان انحلال ارتش بودند و افسران ارتش شاهنشاهی را لایق مجازات مرگ می‌دانستند. بهرحال خیلی‌ از سخنان گفته شد و صورت گرفت ولی‌ امروز همه منکر می‌شوند!! همین سازمان مجاهدین خلق ترور نظامیان آمریکایی را که توسط تیم ترور رضا رضائی صورت گرفت را منکر می‌شوند و آن ترورها را به مارکسیستهای سازمان نسبت داده اند!!! من نمیدانم اگر رضا رضائی مارکسیست شده بود چرا او را جز فرماندهان اصلی‌ مجاهدین خلق معرفی میکردند و همیشه در میتینگ‌ عکس ایشان وجود داشت؟ اگر ترورها کار مارکسیستهای سازمان بود چرا سرود سر کوچه کمینه مجاهد پر کینه تا چند سال بعد از انقلاب از سرود های اصلی‌ سازمان مجاهدین بود؟؟ شما اگر توانستی پاسخ اینها را به من بدهی آنوقت از من در مورد افراطی گری های اوائل انقلاب مدرک طلب کن!! وقتی‌ به شما میگویم که همه چیز از اول مبنایش ٔبر دروغ و فریب بود و تنها چیزی که از اول هم محلی از اعراب نداشت آزادی و استقلال بود و آنها فقط یک مشت شعار توخالی بود به همین دلایل است

داوود گفت...

مردم ایران دیکتاتور ندیده بودند که رژیم پهلوی را دیکتاتوری میدانستند؟!! کشتارهای پینوشه در شیلی، صدام در عراق، پل پت در کامبوج، استالین در شوروی، سوهارتو در اندونزی، حافظ اسد در سوریه، نظامیان در ترکیه و ارژانتین و برزیل و یونان و اکثر کشورهای افریقايی و امریکای جنوبی و....جمهوری اسلامی در ایران حتی نیم در صدش در رژیم پهلوی پدر و پسر اتفاق نیافتاد!! انوقت شاه را متهم به کشتار میکنند! خشونتهايی هم که در ایرانن انزمان اتفاق افتاد بیشتر مسولیتش به عهده حزب توده و فدايیان اسلام و اسلامیستها و خط سه چپی بود که میخواستند جلوی پیشرفت و ترقی کشور را بگیرند که البته سرانجام هم موفق شدند

جواد گفت...

۱- من سخنی از قول کسی نگفته ام که بخواهم مستند آن را بیاورم. اگرچه این روزها در فضای مجازی سخنان غیر مستند بسیاری را شاهد هستیم که گوینده لااقل می تواند بگوید من این میزان به یاد دارم ولی بر اساس یک سخن مجعول حکم صادر کردن خلاف اصول منطق است
۲- مجاهدین خلق ایران و سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در زمان شاه مترقی ترین نیروهای جنبش آزادیخواهانه مردم ایران بودند و نشاندن آنها در کنار شاه و شیخ و القاعده و نیروهای ضد مردمی صحیح نیست.
۳- انحلال ارتش نامساوی است با حکم اعدام افسران ارتش
۴- من از سازمان مجاهدین و چریکهای فدایی دفاع نمی کنم بنابراین در قبال اعمال آنها پاسخگو نیستم . برای بار چندم بگویم هدفم فقط تذکر این نکته بود که اگر آزادیخواه هستیم باید که حب و بغض ها را کنار بگذاریم و بی طرف باشیم ( در عالم بحث )
۵- بیش از این بحث به قول دوستی با کسی که خودش را به خواب زده و نمی خواهد که بیدار شود بیهوده است. متاسفم

ناشناس گفت...

ﺁﻗﺎﻱ ﺟﻮاﺩ :
اﻳﻦ ﻣﺤﺒﻌﻠﻲ و ﺑﻐﺾ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻴﻔﺮﻣﺎﻳﻴﺪ, ﺷﺎﻣﻞ ﺳﻮاﻝ ﻛﺮﺩﻥ ﻫﻢ ﻣﻴﺸﻮﺩ?
ﺑﺪﻳﻦ ﺷﻜﻞ ﻛﻪ ﺁﻳﺎ اﻓﺮاﺩﻱ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ و ﻫﺴﺘﻲ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﻲ ﺩﺭﻳﻎ ﺩﺭ ﻃﺒﻖ اﺧﻼﺹ ﮔﺬاﺷﺘﻨﺪ و ﺩﺭ ﻭاﻗﻊ ﺑﺎﺯﻧﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ, ﺁﻳﺎ ﺣﻖ ﺩاﺭﻧﺪ ﺳﻮاﻝ ﻫﻢ ﺑﻜﻨﻨﺪ?
ﺁﻳﺎ اﻳﻦ ﺳﻮاﻝ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ اﻣﻜﺎﻥ ﺩاﺭﺩ, ﺭﻫﺒﺮ ﻳﻚ ﺗﺸﻜﻴﻼﺕ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ اﻧﺪاﺯ ﺷﺶ ﻣﺎﻩ و ﻳﻚ ﺳﺎﻝ و ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ و ﭼﻨﺪ ﺩﻫﻪ ﭘﺎﺳﺨﮕﻮ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ?
اﮔﺮ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﻛﻪ اﺩﻋﺎ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺩﺭ ﻳﻚ ﺗﺸﻜﻴﻼﺕ ﺩﻣﻮﻛﺮاﺗﻴﻚ اﺳﺖ, ﺁﻳﺎ ﺟﺎﻱ اﻳﻦ ﺳﻮاﻝ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺧﺐ ﭘﺲ اﻳﺮاﺩ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻫﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻭاﻗﻌﻴﺖ ﻧﭙﻴﻮﺳﺖ ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ?
ﻫﻮاﺩاﺭ ﻛﻪ اﻋﺪاﻡ و ﺯﻧﺪاﻧﻲ و ﺷﻜﻨﺠﻪ ﺷﺪ. ﻣﺎﻟﺒﺎﺧﺘﻪ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺷﺪ, ﻋﻤﺮﺵ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﺒﺎﻩ ﺭﻓﺖ, ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ, ﻣﺸﻜﻞ ﺣﺘﻲ ﻳﻜﻘﺪﻡ ﭘﻴﺶ ﻧﺮﻓﺘﻪ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ?
اﻳﻨﺮا ﺷﻤﺎ ﻣﻴﻔﺮﻣﺎﻳﻴﺪ ﺣﺐ و ﺑﻐﺾ?
اﻳﻨﺮا ﺷﻤﺎ ﻣﻴﻔﺮﻣﺎﻳﻴﺪ : ﺗﺤﻠﻴﻞ و ﺗﻌﺮﻳﻒ ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺧﺴﺮاﻥ ﻋﻤﺮ و ﻣﺎﻝ?
ﺁﻳﺎ اﻳﻦ ﺻﺤﻴﺢ اﺳﺖ اﮔﺮ ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ : ﭘﺮﭼﻤﺪاﺭﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻓﺘﺢ ﻗﻠﻪ, ﻛﻮﻫﻨﻮﺭﺩاﻥ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﻪ ﺩﺭﻩ ﺭﻫﻨﻤﻮﻥ ﻛﻨﺪ, ﺑﺎﻳﺪ ﻳﺎ ﭘﺎﺳﺨﮕﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﺻﻼﺣﻴﺖ ﻧﺪاﺭﺩ?
ﺣﺎﻝ اﮔﺮ ﺩﻧﺒﺎﻟﺮﻭاﻥ اﻳﻦ ﭘﺮﭼﻤﺪاﺭ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺟﺰ اﺗﻼﻑ ﺟﺎﻥ, ﻭﻗﺖ و اﻧﺮﮊﻱ و ﺗﻮاﻥ ﻧﺘﻴﺠﻪ اﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ, ﺁﻳﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮاﻱ ﻓﺮاﺭ ﺑﻪ ﺟﻠﻮ, ﭘﺮﺳﺸﮕﺮاﻥ ﺭا ﻣﺘﻬﻢ ﻛﺮﺩ?
اﺯ اﻭﻝ ﻫﻢ ﻗﺮاﺭ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭاﺣﺖ ﻛﺴﺐ ﺷﻮﺩ وﻟﻲ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻳﻚ ﺭﻫﺒﺮ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻛﺎﻓﻲ ﺑﺮ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺩاﺷﺘﻪ و ﻛﻤﻴﺖ و ﻛﻴﻔﻴﺖ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺸﻨﺎﺳﺪ, اﻗﻮاﻝ ﻭاﻫﻲ ﺑﺪﻫﺪ? ﺑﺮاﻱ ﺩاﺩﻥ ﺭﻭﺣﻴﻪ ? اﮔﺮ ﺻﻼﺣﻴﺖ اﻳﻦ ﺷﻨﺎﺧﺖ و ﺗﺤﻠﻴﻞ ﺭا ﻧﺪاﺭﺩ, ﭼﺮا ﻛﻨﺎﺭ ﻧﺮﻓﺖ? ﭼﺮا ﺑﻪ ﺧﺮﺩ ﺟﻤﻌﻲ ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﻧﻜﺮﺩ?
ﺩﻭﺭاﻥ ﻓﺮاﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺭﺳﻴﺪﻩ اﺳﺖ.
ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻃﺎﻋﻮﻥ اﺯ ﻧﺴﻞ ﻣﺎ ﻭﺣﺸﺖ ﺩاﺭﻧﺪ, ﺣﺪاﻗﻞ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﻮﺩ, ﺭﻭ ﺭاﺳﺖ ﺑﺎﺷﻴﻢ.

منیژه حبشی گفت...

داوود گرامی من مخالف بخشی از نظرات شما نیستم. مانند اینکه تعداد زندانیان سیاسی بزرگنمایی میشد و شاه به اندازه شیخ و پینوشه جلاد نبود ولی بستن چشم بروی اختناق حاکم بر چامعه در زمان شاه و نسبت دادن همه چیز به مخالفین شاه خروج از جاده عدالت خواهیست.شما هم حتما اصطلاح رایج بین مردم را بیاد دارید : دیوار موش داره ، موشم گوش داره!
این اثر فضای ترس و اختناقی بود که بلحاظ سیاسی در جامعه ایجاد شده بود و همه از حرف زدن درباره مسائل سیاسی حتی میترسیدند.
اما درمورد بعد از انقلاب به یقین نیروهای سیاسی اشتباهات بسیار داشته اند ولی همچنان بدلیل این اشتباهات نمیشود رژیم را تطهیر کرد.
گفتن اینکه مردم ایران دیکتاتور ندیده بودند که شاه را دیکتاتور میخواندند به یک شوخی شبیه است! مردم ایران چز استبداد نچشیده اند و دقیقا بدلیل طرز تفکر استبدادزده ماست که جتی اپوزیسیونی که به قصد آزادیخواهی برای مردم به مبارزه وارد میشود در درون خود تشکیلاتش روشی کاملا مستبدانه در پیش میگیرد. دموکراسی نیاز به تمرین دارد و ما ایرانیها هرگز امکان آنرا نداشته ایم.
با تشکر از شما و جواد و دوست ناشناس از توجهتان به این بحث.

داوود گفت...

خانم منیژه حبشی شوخی انجاست که امثال اقای جواد مجاهدین خلق و فدايی را مترقی ترین و ازادیخواه ترین نیروهای جنبش دمکراتیک مردم ایران میشناسد!!! اگر انان که با انفجار و ادم ربايی و ترور و دروغ میخواستند ازادی به ارمغان بیاورند و ایران را دمکراتیک کنند عجیب نیست که این سرنوشت کشورمان باشد! من کم کم دارم متوجه میشوم که ان نسل منظورش از ترقی و حقوق دمکراتیک چه بوده است؟ اصلا از مفاهیم ترقی و دمکراتیک چه برداشتی داشته است که مجاهدین و فدايیان را مترقی و دمکرات میداند؟! یعنی تقی شهرام ، بهرام ارام، وحید افراخته، سیاه کلاه ، رجوی، ابریشمچی، فرخ نگهدار ، عباس توکل، حسین زهری،مصطفی مدنی، علی کشتگر، عباس داوری، و.....امثال اینها میخواستند ایران را دمکراتیک کنند؟!!! یا خسرو گلسرخی که در دادگاه معروفش از مارکس و لنین و علی و حسین و....یک اش شله قلمکاری ساخت که نه خودش فهمید چه گفت و نه کسانی که ایشان را قهرمان خلق معرفیش نمودند؟!! یا جلال ال احمد که خسی در میقات مینوشت و یا غرب زده گی را و خودش صبح تا شام عرق مینوشید؟ این چند گانگیها و زیگزاگ زدنهای نا مفهوم و نا مشخص و تهوع اور قرار بود ازادی به ارمغان اورد؟ بیخود نیست که جریانات مذبور از زیر عبای خمینی بیرون امدند و ایشان را در ماه دیدند!!!

داوود گفت...

جواد جان یادم امد که زمانی صادق خلخالی مقبره رضا شاه را منفجر کرد و با کلنگ و بیل ارامگاه ایشان را خراب کرد و نسل شما و نیروهای مترقی و ازاد اندیشش دست و کف و سوت زدند و برای خلخالی هورا کشیدند! باز هم یادم امد که همین خلخالی کوروش کبیر را لواط کار معرفی کرد و در صدد تخریب تخت جمشید بر امد و باز هم نیروهای مترقی و ازاد اندیش ما زبان به اعتراض نگشودند و حتما هم در ته دل احساس رضایت میکردند که باقی اثار منحوس ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را از میان ببرند!!! خلاصه این افسانه نیروهای مترقی و ازاد اندیش هم در نوع خودش بسیار شنیدنی است! بیخود نیست که امروز در این موقعیت قرار داریم!

دریچه زرد گفت...

در اینجا کامنتها مربوط به بخش چهارم نوشته است

بایرام گفت...

با درود به خانم حبشی خاطرات بسیار جالبی است و مطالعه اینها بهتر روشن میکند که ماجرا چه بوده است

منیژه حبشی گفت...

سپاس از توجه شما

ناشناس گفت...

خانم حبشی گرامی !

دست مریزاد و خسته نباشین !

حمید

منیژه حبشی گفت...

سپاس حمید گرامی.

ناشناس گفت...

خانم حبشی نقطه مشترک در خاطرات گذشته همه ما این است که هیچکداممان به اندا یک ارزن هم برای مسعودرجوی ارزش نداشته ایم. حتی مینمم ارزش انسانی را برایمان قایل نبود. تا وقتی بدردش می خوردیم خوب بودیم اما همینکه استفاده اش تمام شد بد ترین رفتارهای غیر انسانی ر ا با ما میکرد. خارات ماهمه در این نقطه مشترکند.
پاورقی

منیژه حبشی گفت...

موافقم ناشناس گرامی.
رجوی توانمندی خاصی در انهدام انرژیهای مثبت و مردمی دارد.

منیژه حبشی گفت...

موافقم ناشناس گرامی.
رجوی توانمندی خاصی در انهدام انرژیهای مثبت و مردمی دارد.

ناشناس گفت...

علي گفت :
آخر آدم نميفهمه مشكل اين منيژه خانم چيست ؟ عليرغم اينكه وكيل است سعي ميكندبا تمام توانش قصاص قبل از جنايت بكند لابد مثل خلخالي اعتقاد دارد كه ميكشيم بي گناه باشه ميره بهشت و گناه كار باشه ميره جهنم حالا خانم حبشي هم اگر اينجوري بود و شانس آورد والا چي ميشد و چي نميشد ، خانم حبشي معلوم نيست بالاخره حرف حسابت چيه مبارزه مسلحانه نبايد ميشد يا اينكه از شما اجازه گرفته ميشد ،اينكه اين پول كجا خرج ميشه واقعا در آمد حاصل از كار مالي اجتماعي شما اصلا خرج يك هفته همسر و بچه هايتون ميشد و اينكه سازمان پولها را اين كار كرد يا آن كار كرد ، سازمان كه يك قلم رو كرد كه همين شاعر و به همان دكتر و به همان وكيل هم ميداد خوب بابا يك پولي كه آدم كمك ميكنه يا در مياره تصميم ميگيره بده ديگه چيكار داره يك سازمان به اين عريض و طويلي كه يك خانه گرفتن در همين پاريسي كه شما تشريف داريد كلي هزينه دارد ، آنهم هزينه ميكنه آنچنان از پولها صحبت ميكنيد كه گويي چيز عجيب و غريبي است شما و خانواده تان را جابجا كردن هم پول ميخواست خوب تا آنجائيكه من ديدم و خبر دارم هيچ كدام از كادرهاي سازمان كار نميكنند چون كارشان همين مبارزه است اينقدر راجع به ماشين ضدگلوله حرف ميزنيد بقول حسن حبيبي خجالت بكشيد در اين تابستان گرم هم آدم وقتي گذرش به همين اور سور واز ميافته بالاترين مسئولين همين سازمان را ميبينه كه توي بنگال گرم و كوچك باكمترين امكانات نشستن و تمام فكر و ذكرشان سرنگوني سرنگوني رژيم دجال است كه روزانه دست و پا ميبره ، خجالت بكشيد دوسال آنهم با طمع سراغ اين مقاومت رفتي حالا طلبكار همه چيز هستيد كه گويي با پول شما چي ميشه و چي نميشه ، خوب لطفا شما كه ماشاءالله جمعتان جمع است آستين بالا زده از دكتر ووكيل و مصداقي و حبشي و هزار نفر مثل خودتان داريد و بجاي پاچه مجاهدين را گرفتن پاچه اين رژيم را بگيريد تا شما را بخدا هم مجاهدين را و هم اين ملت مظلوم را ازدست اين رژيم قاتل و آدم كش خلاص كنيد مطمئن هستم مجاهدين و ما هواداران مجاهدين هزار بار از شما تشكر هم خواهيم كرد هر شيوه اي كه بلد هستيد پاچه رژيم را بگيريد ، هرشيوه اي كه بلد هستيد سرنگونش كنيد ، بدون سلاح اصلا با گل و ترانه و موسيقي و مقاله نويسي و افشاگري سرنگونش كنيد باور كنيد براي هميشه خلقي به جانتان دعا خواهد كرد ، و ما هواداران مجاهدين هم به دست بوس شما خواهيم آمد كه جلوي اين دست و پا بريدن و جلوي اين كارتن خوابيها ، جلوي اين فرار دختران و جلوي اين كليه فروشيها و چشم فروشي ها را گرفتيد . با تشكر از خانم وكيل و آقاي يغمايي وساير آقايون و خانمها

با تربیت گفت...

علی
اولا خاک تو اون سر بی تربیتت با این فرهنگ مجاهدیت که به یک زن محترم میگی پاچه میگیری. پاچه گیر امثال تو هستی که دو کلمه مثل آدم نمی توانی حرفهایت را بزنی خب مثل ادم خرف بزن بقیه هم حق دارند حرف بزنند حالا حرفشان درست یا نادرست شما انتقادت را بکن ولی مثل ادمیزاد

منیژه حبشی گفت...

برادر علی گرامی، بیان ماوقع شما را چرا ناراحت کرده؟ شما هواداریتان را بکنید و منهم برای ثبت در تاریخ آنچه دیده ام مینویسم . البته یک از صد را. حتی در دنیای مجازی هم مخالف را تحمل نمیکنید؟

ناشناس گفت...

علی آقا پاچه گیر قبول تو هوادار مجاهدین هستی و نه رفیق بغل دستی «کانال فاضلاب» اما فلان به فلان آدم دروغگو.

فی فی

ناشناس گفت...

علي گفت : خانم حبشي شما وكيل هستيد ، آيا شما و من نشستهاي ديگ مجاهدين را ديديم ، اگر ديديد بگيد ، ديدم ولي اگر نديديد حرفهاي كساني كه با وزارت اطلاعات همكاري ميكنند را براي چي بعنوان يك حرف جدي در اينجا مطرح ميكنيد كه مثلا پرويز يعقوبي شانس آورد كه آمد بيرون والا معلوم نبود در نشستهاي ديگ و غيره چه بروزش مياوردند ، شما كه نبوديد آنهاييكه اين موضوعات را مطرح ميكنند بنابر هزار دليل با وزارت اطلاعات همكاري ميكنند برويد به سايت ايران اينترلينگ نگاه كنيد اين كجاست بيان واقعيت است ، اينكه از آلمان آمدي اينجا و از اينجا رفتيد و آنجا خوب بگيد ميتونه راست باشه ميتونه نباشه ، اصلا مهم نيست ولي خانم حبشي شما در نوشته خودتان تهمت ميزنيد ، مثلا پشت شورايي ها اين را ميگفتند و آن را ميگفتند ، بقول شم ، شما كه در سطحي نبوديد كه اين چيزها را بشما بگويند و اگر بوديد پس چرا اين را نميگيد . خانم محترم من و شما و احمد آقاي شما يك زماني در بديع بوديم ، خانم ما با شرايط موجود نميتوانستيم منطبق بشيم خوب مبارزه را ترك كرديم و مجاهدين قيمت داده ما را به خارج فرستادند اقلا انصاف داشته باشيد بعد از نميدانم چندين سال يك دفعه يادتان آمده كه براي تاريخ بايد يك چيزهايي بنويسيد كه يك دفعه كلاه سر تاريخ نره ، نگران نباش اسماعيل و همنشين و مصداقي هستند نميگذارند كلاه سر تاريخ بره بهتر است ما كمي انصاف بخرج بدهيم و بگوييم شرايط سخت را نكشيديم ، خوب است جزء واقعيت ها مثل بعضي ها نمينويسيد كه مجاهدين شما را به زندان هم انداختند و شما را اعدام هم كردند . خواستم بگم از اينكه واقعيت را ننوشتي و مورد سوال من قرار گرفتي ناراحت نباش باور كنيد من خير و احمد آقا كه خيلي مخلصش بودم و هستم را ميخوام ، اين دريده ها هم كه از سوله هاي وزارت اطلاعات بعضي كامنتها را مينويسند باور نداشته باشيد .از ما گفتند و از شماشنيدن، يا نشنيدن .همين چند روز پيش از اسماعيل هشيار مطلبي خواندم كه چگونه همنشين آنرا دعوت ميكرد كه تو فقط تيز بر عليه مجاهدين بگو . اميدوارم همنشين سراغ شما بعداز اينهمه سال نيامده باشه . خدا نگهدار

ناشناس گفت...


۳۰ خرداد زودرس بود؟ درست. غیر مسوولانه بود درست اما خانم محترم شما فرمودید :" وصیتنامه محمدرضا سعادتی خطاب به مادر رضائی ها که در پانویس متن کامل آنرا مشاهده میکنید.... بسیار خواندنی‌ست)." !!! این وصیتنامه اگر هم ۱۰۰% بدست ایشان نوشته شده باشد، زیر فشار و تحت تاثیر اعدام غریب الوقوع بوده است. آخر جمله پایین که تماما خط سیاسی حزب توده و اکثریت بود و شکست هم خورد!!!!
سعادتی: "برادران! من فکر می‌کنم که خط اصولی و صحیح دفاع و تقویت مواضع ضد امپریالیستی رژیم حاکم است"

فرشید

ناشناس گفت...

از وصیتنامه بسیار خواندنی به توصیه خانم حبشی !!!

سعادتی:"برادران عزیزم! در پایان این وصیت مجبورم نظرم را خیلی صریح و روشن در مورد امام خمینی مطرح کنم. برادران! امام خمینی در شرایط کنونی تاریخ میهن عزیزمان مظهر خشم توده‌های محروم ایران و حتی منطقه علیه غارتگری‌ها و جنایات جهانخواران است. برادرانم! چرا این خشم را تقویت نکنیم و چهره خندان امام خمینی را برای خود و برای توده‌ها طلب نکنیم،"

فرشید

ماشالله گفت...

اقای فرشید هزاران میلیشیا و مجاهد زیر فشار وصیتنامه بنفع خمینی ننوشتند چطور یک مجاهد با سابقه که در آنموقع فشاری هم نبوده اینطور مینویسد بنظر من وصیتنامه نشاندهنده اعتقاد و اعتراض شهید سعادتی است همین اعتراض را امثال آقای یغمائی بعد از سی سال متوجه شدند که مبارزه مسلحانه علیه خمینی مرتجع ولی مشروع میان مردم اشتباه بوده و باید طور دیگر علیه این ارتجاع مبارزه میشد نمیدانم چرا شما ماستمالی میکنید

ناشناس گفت...

ﺳﺮﻛﺎﺭ ﺧﺎﻧﻢ ﺣﺒﺸﻲ :
اﻭﻝ اﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ و ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﻦ ( ﻛﻪ اﻟﺒﺘﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﻤﺎ ﺷﺎﻳﺪ ﺩﺭﮔﻴﺮ ﻧﺒﻮﺩﻡ) ﺩر ﻣﻨﺎﺳﺒﺎﺕ ﺩﺭﻭﻧﻲ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﻗﺮاﺭ ﻧﺪاﺷﺘﻴﻢ, ﻣﺎ ﻳﻚ اﻧﺘﺨﺎﺏ اﺷﺒﺎﻩ ﻛﺮﺩﻳﻢ . اﻳﻦ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺭﻳﺸﻪ ﺩﺭ اﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺕ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﮔﺬﺷﺘﮕﺎﻥ ﺩاﺭﺩ ﻛﻪ ﻣﺎ اﮔﺮﭼﻪ ﺑﻲ ﺗﻘﺼﻴﺮ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻭﻟﻲ ﺗﻘﺼﻴﺮ ﻫﻢ ﺩاﺷﺘﻴﻢ, ﺗﻘﺼﻴﺮ و ﻛﻮﺗﺎﻫﻲ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻋﺪﻡ ﻧﮕﺮﺵ ﻋﻤﻴﻖ ﺑﻪ ﺭﻭﻧﺪ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﭼﮕﻮﻧﮕﻲ ﺷﻜﻞ ﮔﺮﻓﺘﻦ اﻳﻦ ﺟﺮﻳﺎﻧﺎﺕ ﺑﻮﺩ .
ﺷﻤﺎ و ﻣﻦ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺗﺸﻜﻴﻼﺕ ﻧﻪ ﺭﻭﺯﻧﻪ اﻱ ﺩاﺷﺘﻴﻢ و ﻧﻪ اﺻﻮﻻ ﺭﻭاﺑﻄ ﺩﺭﻭﻧﻲ ﺗﺸﻜﻴﻼﺕ ﺑﺮاﻱ ﻣﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﻮﺩ .
ﺷﻤﺎ ﻭﻛﻴﻞ ﺑﻮﺩﻳﺪ, ﻣﻦ ... ﻣﺎ اﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﺧﺒﺮﻱ ﻧﺪاﺷﺘﻴﻢ . ﻣﺎ ﻓﻘﻄ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﻛﺮﺩﻳﻢ. ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻳﻚ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﺧﻠﻖ ﺁﻧﺮا ﺩﺭ ﺿﻤﻴﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﻳﺰﻱ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ و ﻣﺎ ﻓﻘﻄ ﺑﺨﺸﻲ ﺑﺮاﻱ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﻧﻣﻮﻗﺘﻲ ﺁﻥ ﺑﺮاﻱ ﻫﻤﺮاﻩ ﻛﺮﺩﻥ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺑﻮﺩﻳﻢ.
ﻣﻦ اﺯ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻧﮕﺎﺭﻱ ﻃﺮﻓﺪاﺭﻱ ﻣﻴﻜﻨﻢ, ﺧﻮﺏ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺎﻃﺮاﺕ ﺭا ﻧﻮﺷﺖ
ﺑﻨﻮﻳﺴﻴﺪ, ﻣﻦ ﺷﺨﺼﺎ اﺯ ﻧﮕﺎﺭﺵ اﻳﻨﻬﺎ ﮔﺬﺷﺘﻢ, ﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺗﺮﺱ اﺯ ﺁﻗﺎﻱ ﺭﺟﻮﻱ ﻳﺎ ﺗﺮﺱ اﺯ ﻫﺮﺩﻳﻒ ﻗﺮاﺭ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﺭﮊﻳﻢ, ﻧﻪ. ﻣﻦ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﻴﻜﺸﻢ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺳﻮ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻗﺮاﺭ ﮔﺮﻓﺘﻢ, ﺷﺮﻡ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩﺭ ﭘﻴﺮﻭﻱ اﺯ اﻳﻦ ﺟﺮﻳﺎﻥ اﺯﺩﺳﺖ ﺩاﺩﻡ, ﺷﺮﻡ ﻣﻴﻜﻨﻢ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﻭﻍ و ﻳﺎﻭﻩ ﮔﻔﺘﻢ.
ﻣﻮﻓﻖ ﺑﺎﺷﻴﺪ

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...


خطاب به آقای ماشالا

"هزاران میلیشیا و مجاهد زیر فشار وصیتنامه بنفع خمینی ننوشتند"
۱- ما راجع به میلیشیا صحبت نمیکنیم راجع به عضو مرکزیت مجاهدین صحبت میکنیم. هیچ نمونه ای در این حد تشکیلاتی وجود ندارد که علیه خمینی موضع گرفته باشد و زنده باشد. بسیار طبیعی است که ایشان بدرستی سعی کرده که از این فرصت استفاده کند.

۲- هزاران نفر آمار گتره ای است. قابل اتکا نیست. آنچه که روشن است تعداد آنهایی که نوشتند احتمالا بیشتر از آنهایی است که به نفع خمینی ننوشتند. همیشه ایستادگی در مقابل استبداد و فشار و شکنجه سخت است و تعداد مقاومین کمتر از تسلیم شدگان است. این در رابطه با تمامی استبداد ها از جمله استبداد رجوی صادق است. افرادی مثل مسعود خدابنده را همه میشناسند که چقدر مورد اعتماد دستگاه فرقه رجوی بود. رحیم برادر ایشان را که الان تا کمر برای آخوند های ۲ زاری دولا میشود را من از نزدیک میشناختم و انموقع که من با دستگاه رجوی در افتادم ایشان من را مسخره میکرد. حامد صراف پور هم نمونه دیگری از این مقهورین دستگاه رجوی بود که مثل قناری برای رجوی میخواند (الان برای آخوند میخواند و صد البته از روی اعتقاد)! همه اینها امروز به خدمت رژیم در آمدند. چرا؟ چون رجوی شخصیت مبارزاتی آنها را از ایشان سلب کرده بود. مال خود کرده بود. نتیجه چیزی است که امروز میبینیم. همه زیر ابای ملا هستند. این بدین معنی نیست که افشاگری های ایشان در مورد رجوی غلط است. برعکس کاملا در اکثر موارد درست است. منتهی در کنار دسته ای اوباش و آدمکش ایستادن و از آدمکشی دیگر افشاگری کردن، بطور غم انگیزی مسخره است. بعضی از ایشان بر عکس شما گزیده شدن از اینکه به کسی به خمینی جلاد اشاره کرده را نمیپوشانند!

فرمودید: "بنظر من وصیتنامه نشاندهنده اعتقاد و اعتراض شهید سعادتی است... "
۳- اگر بوده، خوب باشد شهید سعادتی شهیدی بیسواد، نا آگاه و مرتجع بوده و حرفهایی هم که زده اگر از خودش بوده و زیر فشار نبوده از سر جهل و نااگاهی زده است. لانسه کردن وصیت چنین آدمی با این محتوا احتمالا کم دقتی نگارنده را میرسند و نیاز به توضیح بیشتری ندارد

فرشید


دریچه زرد گفت...

نظرات بدون نام حذف شد
اﺿﺎﻓﻪ ﻛﻨﻢ :
ﻣﺎ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﺧﻴﺎﻻﺕ. ﺳﺎﺧﺘﻴﻢ.....................

ناشناس گفت...

مجيد گفت :
خانم حبشي ميبينيد بااين تاريخ نويسي پر از خشمتان پر از دروغتان چه حرفهايي را از اين وزارت اطلاعاتي ها نثار اين شهيد والامقام ميكنيد ، واقعا شما باور داريد كه سعادتي اين نامه را نوشته ، خوب اگر نوشته چرا اعدامش كردند ، با شناختي كه نه آنموقع بلكه الان از اين رژيم جنايت كار داريد « احتمالا نداريد» چون چشمتان به جنايت اين رژيم بسته است ، آيا رژيم با كسي كه اين موضع را داشت به تلويزيون نمي آورد و بعد از لجنمال كردن آن اعدام نميكرد ، تا اينكه ماكزيمم استفاده را از اين فرد ، آنهم از شهيدي مثل سعادتي بكند . تف بر شما كه فكر ميكنيد براي ثبت در سينه تاريخ اين اراجيف و دروغها را مينويسيد . شرم كنيد.

با تربیت گفت...

اقا مجید رژیم خیلی افراد را بعد از ماهها همکاری اعدام کرد چه برسد به سعادتی . این وصیتنامه الان بعد از این همه سال مشخص داست واقعی است ولی سعادتی از اولین کسانی بوده که اشتباهات مسعود رجوی را فهمیده است همچنین تف به ریش و سبیل خودت که این همه بی شعوری و مث ادم حرف نمیزنی خدا پدر بیامرزیده افتضاحات این رهبر که رفته پشت سر جنایات یک مشت آخوند خونخوار قایم شده و همه چیز از توجیه میکند در نابود کردن این نسل یکی دوتا نیست چشماتو واز کن ببینی و اینقدر مزخرف نگو ای مرگ بر خامنه ای و خاک بر سر نفهم تو

منیژه حبشی گفت...

من از همه شما که نظر دادید (چه اثباتا و چه نفیا) سپاسگزارم. به برادرانی که به نفی نوشته میپردازند فقط میگویم که دوران شعارهای بی محتوا و اتهام زنی های بی مایه گذشته است. کدامیک از شما «مجاهدین صدیق و وفادار» به آقای رجوی توانسته اید به اندازه یک هزارم افشاگریهای آقای مصداقی را برعلیه رژيم خونخوار حاکم بکنید ؟ کسی را که چندین و چند جلد کتاب بر علیه این رژیم نوشته عضو وزارت اطلاعات مینامید و قضاوت خود را عادلانه! و حتی درک نمیکنید که با اینکار تا کجا هر خواننده بیطرف و خنثی را به بی پایه بودن اتهاماتتان به دیگران مطمئن میکنید. یا افرادی مانند همنشین بهار و اسماعیل وفا یغمائی را مزدور میخوانید که همنشین هیچوقت عضو مجاهدین نبوده و سوابقش روشن تر از این قصه پردازیهای شماست. آقای یغمائی هم هرچند بنظر من خیلی دیر ولی سرانجام دیدند آنچه در ولایت مطلقه فقیه رجوی میگذرد و این خود ارزش بسیار دارد تا شماهایی که با وجود دیدن آن فجایع و گذشت زمان باز سنگ سیستم ولایت فقیه او را به سینه میزنید. دوران کشیدن عکس مار در برابر نوشتن کلمه مار و جذب افراد ناآگاه گذشته است دوستان.

ناشناس گفت...

آقا مجید و علی پاچه‌گیر و ناشناس شما سه تا که رفیق «کانال هواشناسی» نیستید باشه اما فلان به فلانتون اگه دروغ بگید .

فی فی

منیژه حبشی گفت...

و اما در ارتباط با وصیتنامه شهید سعادتی که بواقع آنرا خواندنی میدانم هم هریک به بخشی چسبیده اید که فکر میکنید به نفع رجویست.
این وصیتنامه خواندنیست چون او از همانجا زودرس بودن مبارزه مسلحانه را دیده و گفته. به غرور بیجای رهبری سازمان و تصمیم گیرهای ناشی از آن و نتایج فاجعه بارش صریحا اشاره میکند و به لزوم جمعبندی نتایج این چپ رویها و تصحیح آن اشاره دارد.ما لازم نیست که با تمامی نقطه نظرات او موافق باشیم ولی او همانی را در زیر تیغ اعدام گفت که بعدها یعقوبی و زرکش گفتند ولی چون همه این اشتباهات مرگبار به رهبری مسعود رجوی برمیگشت وی همه را رد کرد و نتیجه این فاجعه است که میبینیم.
ولی دوست «هوادار» عزیز واقعا مگر میشود آزاد فکر کرد و ثمرات رهبری رجوی را در این پایان غمبار سازمان مجاهدین ندید؟
او و رهبریهایش نه تنها مجاهدین را که سازمانی با ظرفیتهای بسیار مبارزاتی بود داغان کرد، بلکه حتی عاملی در بقای این حکومت جهل و جنون در میهن ما شد. انکار منتقدین و اتهام زنی چاره کار شما نیست ، باور کنید

ناشناس گفت...

بزرگترین خطای رجوی قربانی کردن بزرگترین سازمان سیاسی ایران و امکان رشد هرچه بیشتر به ارتجاع آخوندی با خودخواهی و فرد گرائی خودش بود بود بر این باید خون گریست ولی چه سود کسانی که بر این خطا چشم پوشیدند و همراهی کردند نیز شریکند
یک اواره

منیژه حبشی گفت...

کاملا موافقم دوست ناشناس گرامی.

ستاره شناس گفت...

به این اقای مجید باید گفت چرا سعادتیهای این دوره را نمی بیند امثال سعید جمالی و حنیف حیدرنژاد و اسماعیل یغمائی که سالها بیشتر از سعادتی در سازمان بودند و اخرش فریاد اعتراضشان بلند شد چرا سعادتیهای شورای ملی مقاومت امثال کریم قصیم و محمد رضا روحانی را با سی چهل سال سابقه نمیبیند چرا اینها معترض شدند چرا پرویز یعقوبی را نمی بیند اینها همه سعادتی هستند و همان مشکل سعادتی را دارند و بایست این را کمی ببیند که نمی بیند بنظر من امثال همین مجید هستند که کمک کردند مجاهدین که امید یک ملتی بود اینطور بشوند اگر این اقای مجید برود ببیند حداقل دویست سیصدتا سعادتی معترض زنده را پیدا میکند این را من مطمئن هستم

ناشناس گفت...

خانم حبشی،
خوبه که تجربه ها و یادمان های خودتن رو به صورت تجربه شخصی می نویسین . هرکس روشی داره برا خودش، برای نوشتن مسایل و روش شما هم خاص خودتونه. بخاطر ایکه از تجربه می نویسین کمک می کند که کسانی که آنجا نبودند اتفاق ها رو تجربه کنند. چه اشکالی داره که آدم از دردهاش بنویسه، هرکدام از ما رنج این دوره را به نوعی کشیدیم ... از اینا گذشته گفتن اینا باعث میشه که آدم از آن دردها عبور کنه . دست شما درد نکنه.
همین طور دست اسماعیل وفا یغمایی که نوشته هاش خیلی روشن مکنه آدمو.

من پر از درد و افسوس میشم وقتی اینها را می خوانم، ولی باید این جزییات بیرون بیاد. مردم باید بدونند که چه مصیبتهایی بر این نسل رفت. قزلباش

ناشناس گفت...

"هر کس حق دارد خاطرات و آنچه را که شاهد بوده بدون هيچ تحليل اضافی يا بحث تئوريک بنويسد. همينطور کنايه زدن جواد از اينکه چرا از اتفاقات تأسف ميخورد درست نيست و کودکانه هست. "
...
دوباره بايد تاًکيد کرد که جنبه انسانی اتفاقات 34 سال گذشته بسيار اهميت دارد."

همین که حمید آقا گفته خوبه.
جواد آقام عیب نداره، حواسش نبود که گفت تحلیل بده.
اونم کم کم ازین حالت در میاد، هرکس با سرعت خودش . باورکن قصدم طعنه زدن نیست. بعد یه مدت آدم می بینه که از تجربه فردی و انسانی حرف زدن چیز بدی نیس و خیلی هم طبیعی هستش . تازه سندیتش هم بیشتره.

منیژه حبشی گفت...

از قزلباش و دوست ناشناس سپاسگزارم. همانطور که گفته ام هدفم بیان یک تجربه جهت پالایش مبارزه ایست که برای آزادی آغاز شد ولی در تمام گزبنه ها به استبدادی دیگر ختم شد. من نه تاریخ نگارم و نه تحلیلگر، فکر میکنم با داشتن تجربیات افراد مختلف هرکس میتواند جمعبندی خود را بکند.

esmail گفت...

سلام خانم حبشی
تاریخ واقعی را کسانی مینویسند که از معبر تجربه وشناخت و درد گذشته اند و اگر چه خود عمرشان در توفان سپری شده ولی به فکر امروز و ایندگانند. بنویسید . به روشنی و صداقت همین تاریخ است . گوشه ای ارزشمند از تاریخ
با درود
و مفق و شاد و سلامت باشید

منیژه حبشی گفت...

سپاسگزارم آقای یغمائي گرامی.

ناشناس گفت...

مردهای زیادی تا حالا حاطرات خودشان را نوشته اند ولی در میان زنان که تجربه دارند تعداد خیلی کم است و به همین علت هم خاطرات شما خیلی ارزشمند است من هیچوقت در درون مجاهدین خلق نبوده ام ولی نمیدانم چرا بقیه زنان مجاهدی که تجربه دارند نمی نویسند البته من خاطرات وویدئوهای بعضی را دیده ام ولی وقتی دانستم که اینها با رژیم آخوندها کار میکنند فهمیدم که حرفهایشان را نمیشود باور کرد ولی کسانی که واقعا بر سر عهد آزادیخواهی خودشان هستند باید بنویسند از شما بعنوان یک زن ایرانی تشکر میکنم
گلناز ب

ناشناس گفت...

خانم هنیره حبشی
ممنون از همت و تلاش شما در بیان بخشی از تاریخ این میهن.
اخیرا آقای اخلاقی فیلی هوا کردن بنام انصاف توجهی نکنید واز پیش مصمم، قویتر گام بردارید.
باید همه این تاریکیهاروشن شود.
اشرفی

ناشناس گفت...

با درود فراوان سرکار خا نم حبشی گرامی !
داستان و ماجرای زندگی بعضی از بچه ها را بعد از جدائی از پدر و مادرانشان از عراق و آوردن آنها به اروپا چه سر نوشت تلخ و صدمه ها دیدن را شنیده و دیده ام اما در این وصف زندگی آنها در عراق گزارش و روشنگری جدیدی بود! زنده و پایدار باشید بانوی گرامی !

حمید

منیژه حبشی گفت...

گلناز عزیز از اینکه پیگیر این یادمان ها بوده اید از شما سپاسگزارم. تجربه های من بدورانی تعلق دارد که هنوز جنون خود محور بینی و روشهای سکت(فرقه) گونه مسعود رجوی در قدمهای اولیه اش بود و بهمین جهت در قیاس با تجارب دیگران بسیار سبک تر بنظر میرسد. اما موافقم که باید برای پالایش مبارزه در جامعه ما با صداقت و روشنی، تمامی این تجارب به سایرین انتقال یابد. موفق باشید.

منیژه حبشی گفت...

از توجه همه شما سپاسگزارم.

ناشناس گفت...

آقایان و خانمها
یک سازمان جدید پیدا شده که در آنجا مجردها میتوانند در راستای سرنگونی آخوندهای حاکم بر ایران در باغ و باغچه با هم قرار بگذارند، گل بگن و گل بشنون. در ضمن یک مدرسه خصوصی هم دارند برای بچه‌های نوجوان که تماماً به توسط استادان فارغ التاسیس از دانشگاه‌های معتبر جهان اداره میشود. هر روز در تریا این سازمان غذاهای شیشلیک و .... سرو میکنند تا افراد سازمان بتوانند شی‌ را از شیشلیک برداشته و با باقی‌ آن شلیک کنند و رژیم را سر نگون کنند. لطفا برای اطلاعات بیشتر با شماره تلفن ۰۰۷ یا خانم حبشی تماس بگیرید.


باند، جیمز باند یا همان غضنفر خودمان

مش باقر گفت...

غضنفر کاشکی تو هم رفته بودی مکه حاجی بشی و جزو اون حاجیای مرحوم میشدی تا اینقده چرند پرند ننویسی حرف حساب داری بنویس چرا چرت و پرت میگی

ناشناس گفت...

خانم منیژه حبشی از خواندن خاطراتتان واقعا استفاده زیاد میکنم خیلی جالب است بخصوص با نوشته یک زن مبارز ولی کتابخانه بدیع زادگان را شما فکر میکنم ندیده بودید چون کتابخانه بزرگی بود ولی در سال 1368 کلش را جمع کردند چون کتابخواندن معنایش بریدن بود امیدوارم بتوانید خاطرات خیلی ارزشمندتان را ادامه بدهید
ت.الف

منیژه حبشی گفت...

ت.الف گرامی، از اینکه یادمانها را پی میگیرید سپاسگزارم. همانطور که حدس زدید من کتابخانه بدیع را ندیدم ولی از همسرم که آخر روزهای دوره تحت برخورد بودنش شانس رفتن و مطالعه در آنجا را داشت شنیدم. البته ابعاد کتابخانه شاید در قیاس کتابخانه هایی که میشناختیم کوچک به حساب میآید و بقول شما بزرگ بوده. ولی دریغ که از همان کتابخانه فکر میکنید چند نفرتوانسته باشند بهره ای ببرند؟ هرکدام که از کتاب سخن میگفتیم نشانه غیر مکتبی بودنمان و بقول شما بریده بودنمان بود.
موفق و سرافراز باشید.

ناشناس گفت...

خانم منیره
دورد بر شما باز هم بنویسد خانمی که به آن اشاره کردید تنها چیزی که در او نبود محبت و همدلی
این خانم بدرستی شقی و بی رحم بود در نشست موسوم به طعمه آنهم در جمع هزاران اصرار داشت
لباسهای فرمانده فتح ا الله را از تنش در آورده و تیرباران کنند و با رحمی بر خواسته خود اصرار داشت .ایکاش جاه طلب بود اما اینگونه نبود بلکه عروسکی بود دست مسعود و مریم و زنانی با این
روح در تشیکلا ت قد کشیدن روحی بی رحم و شقی...باز هم بنویسد دورد بر غیرت شما
اشرفی

منیژه حبشی گفت...

اشرفی گرامی، امثال او طبعا برای رجوی بهترین وسیله بوده اند. مریم هم خود بیش از یک منشی رجوی نیست. آنچه به نام رشد زنان کرد بی حرمتی به زنان بود. سرفراز و موفق باشید.

ناشناس گفت...

مسعود رجوی مبارزترین و شریف ترین مبارزی است که در تاریخ معاصر ایران وجود دارد. درود براو زمانی که علیه خمینی خروشید و زمانی که با هر امکانی سعی کرد اخوندها را بزانو در اورد هر چه اتفاق بیفتد تاریخ ایران از او با عزت یاد خواهد کرد
درود بر ملت ایرن
پایدار رجوی
مرگ بر ارتجاع حاکم
کاووس .ن

ناشناس گفت...

خانوم خانوما!!محمد تقی اخلاقی میگه پانزده روزبرامجازات داخل بنگال تشریف بردن ودرحالی که ایشون به این عزاب الیم!!! گرفتارشده بود حضرات درهتل چند ستاره لمیده بودن!!!میخوام ببینم وقتی سرکار خانم راسوار هوا پیما کردند ودرقلب اروپا پیاده شدید درطول مسیر احیانا خدمه طیاره کم وکسری نداشتند اگه داشتند بگو تابه حساب نکرده مجاهدین بگزاریم!اصلا تعارف نکنیاچون حالا که قراره تسویه حساب بشه یا همه چی یا هیچی خلاصه خداکنه این یکی راازقلم نداخته باشی

دریچه زرد گفت...

ناشناس
. عزاب را با ذ می نویسند و کسی که در هتل چهار ستاره با کلی نوکر و کلفت ارمیده مهر تابانست و نه خانم حبشی. تسویه حساب را من و ما نمی کنیم عمر رهبر دراز باد ولی تاریخ داوری اش را کرده عزیز نگران نباش جواب تک تک اشتباهات رات باید داد حتی اگر نوک پیکان تکامل باشی این بار به دلیل توضیح کامنت حذف نشد ولی نامی برای خودت بنویس

منیژه حبشی گفت...

نیازی به پاسخگوئی باین «برادران »که در ماموریت آنلاین هستند نمیبینم. دوران میدانداری لمپنی ایشان گذشته است. دریغ که خود درنمییابند.

ناشناس گفت...

خسته نباشید خانم حبشی
نظر به تجربه تلخ خودم و شناختی که از سازمان مجاهدین خلق دارم تمام نکاتی که گفتید را تایید میکنم. خسته نباشید. در همه ی امور برایتان آرزوی موفقیت دارم. ناگفته نماند آنچه شما انجام دادید در داستای وظیفه و دینی بود که بگردن خویش احساس کردید و این که چگونه با احساسات وانگیزه های شما برخورد شد موضوع دیگریست. پیروز باشید
جواد

حمید ع گفت...

کاووس! همه قبول داريم که مرگ بر ارتجاع غالب ! حاکميت آخوندی جمهوری اسلامی، ولی به ارتجاع مغلوب چه بايد گفت؟
نميدونم هدف از نوشتن اين نظر شما چيست؟ سالها قبل اين شعار ها شايد کار ساز بود،
ولی الان بعد از اين همه روشنگری چه فايده دارد؟ چرا بجای شعار جواب سؤالات را نميديد؟ در همين سری خاطرات صدها سؤال هست که سازمان تا به حال پاسخ نداده. چرا اينها را پاسخ نميديد؟
چرا اين همه نظر ميديد ولی يکی از اين سؤالت را پاسخ نميديد؟ هنوز سؤالات آقای مصداقی در گزارش 93 باز هست!! تا به حال علارقم بدترين فحاشی ها و صدها صفحه .....در صدها وب... به يکی از اين سؤالات پاسخ داده نشده؟ چرا؟

ناشناس گفت...

اولا-پوزش بخاطر درج نشدن نام زیر کامنت
دوما-اسمال اقا!!چرااینقدر ملانقطه ای شدی!باشه بگزار به حساب بیسوادی بنده اگر هم خواستی میتونی ازحساب مجاهدین کسرکنی! درضمن نگران نباش من این قسمت ازنوشته شما{عزیز نگران نباش جواب تک تک اشتباهات رات باید داد}میگزارم به حساب اشتباه تایپی
---------
سوما-چراجوش میاری!سوال مشخص است اقای محمد تقی اخلاقی نوشته است که برای تنبیع به مدت پانزده روز ایشان دربنگال به عزاب{ببخشیدعذاب}الیم گرفتاربودن!!! میخواستم بدانم درهمان موقع وهمان محل انها که عوامل این شکنجه طاقت فرسابودند خودشان کجا بودند!این چه ربطی به ینگه دنیا دارد؟وچه ربطی به سوالی که ازخانم حبشی شده است دارد؟

واما خانم منیژه حبشی باورکنید اگر دوره ای هم گذشته است حتمادوران جیق جیق کردن وفراربه جلو هست نه دوران مقاومت وپایداری پرشکوه

شیربرنج

منیژه حبشی گفت...

جواد گرامی، از توجه و پیگیریتان بسیار سپاسگزارم. آنچه به شخصه امیدوارم که بوسیله دیگر پدر و مادر ها پیگیری شود و ابعاد آن برای همه روشن شود، برخوردهای بسیار ناهنجار با گروه ۲۰-۲۵ نفره نوجوانان آنزمان سازمان است. من تلاش کردم نور مختصری برآن بتابانم ولی عمق ناهنجاری ها بس بیش از این بوده است. بیان آنچه بر بزرگسالان گذشته ، خوشبختانه چند سالی است که شروع شده و من امیدوارم ابعاد سایر سوء مدیریتها و خیانت در امانت های سازمان هم روشن شود. در این باب چون شهادت برخی را دارم ولی اجازه بیان آنها را نداده اند بیش از این روشن ننوشتم.
موفق و سرافراز باشید

منیژه حبشی گفت...

جواد گرامی، از توجه و پیگیریتان بسیار سپاسگزارم. آنچه به شخصه امیدوارم که بوسیله دیگر پدر و مادر ها پیگیری شود و ابعاد آن برای همه روشن شود، برخوردهای بسیار ناهنجار با گروه ۲۰-۲۵ نفره نوجوانان آنزمان سازمان است. من تلاش کردم نور مختصری برآن بتابانم ولی عمق ناهنجاری ها بس بیش از این بوده است. بیان آنچه بر بزرگسالان گذشته ، خوشبختانه چند سالی است که شروع شده و من امیدوارم ابعاد سایر سوء مدیریتها و خیانت در امانت های سازمان هم روشن شود. در این باب شهادت برخی را دارم ولی اجازه بیان آنها را نداده اند بیش از این روشن ننوشتم.
موفق و سرافراز باشید

ناشناس گفت...

خانم منیره
با تشکر از تلاش درست شما
من که عمری را دراین مناسبات سپری کردم بایدگواهی بدهم آنچه رانوشتیددرست است.
دورد بر غیرت و همت شما پاینده باشید.
اشرفی

ناشناس گفت...

آقای مسعود رجوی
تهدید و ارعاب تحقیر و تهمت پاسخ نیست
آقای رجوی [مسخره] شما اگر فکر میکنید پاسخ نقد اینست اشتباه میکنید وسکوت راه حل نیست.
اشرفی