دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۴ آبان ۲, شنبه

یاداشتی کوتاه بر یک مقاله.اسماعیل وفا یغمائی

شبدر
مقاله طویلی در سالگرد مرضیه گرامی، به قلم نماینده محترم شورا  در اسکاندیناوی نوشته شده است که در این لینک قابل دسترس است. سخن هفته: باز سالگرد مرضیه، باز حقد و حسد و عناد .در این مقاله طویل چند لقب از جمله کرکس و شبدر قلی به من داده شده که از ایشان تشکر میکنم. چه القاب زیبائی .رفاقت من با گیاه و حیوان سالهاست که مستحکم است.من فکر نمیکنم در چرخه هستی کرکس و شبدر فروتر از من باشند. شبدرگیاه بسیار مفیدی است و نقش بسیار مهمی در تغذیه حیوانات  مخصوصا «گوسفندان اهلی »ایفا میکند......ادامه مطلب

۴۰ نظر:

ناشناس گفت...

آقای یغمایی گرامی
واژه های بکار رفته شایسته وی بوده واز این پاچه ورمالیده چاله دهان گاو نباید توقع داشت.
سحر آلبانی

ناشناس گفت...

آقای یغمایی گرامی
ازاین گنده سیب زمینی عضو شورا نباید توقع داشت.
سحر آلبانی

ناشناس گفت...

ّکه : taka(e) - مدفوع خشک شده الاغ و گاو

درد و بلای هر چی لُر با شرافت است بخوره تو مثانه لُر نماهای هرزه و بی درد و عار که (به قول ما لُرها)، دیگه از این «تکه خوری» نکنند.
از طرف لُر های اسکاندیناوی و حومه
ویز ویز

ناشناس گفت...

اگر شبدر و کرکس گیاه و پرنده خوبی هستند پس چرا برآشفته شدی؟ میخوای بگی که لیاقت شبدر بودن و کرکس بودن را نداری؟ یعنی از کل مقاله آقای خزایی همین شبدرقلی و کرکس بودن شما رو گزیده؟ مطمئنی چیز دیگه ای نیست که شمارو چزونده؟

هه هه

esmail گفت...

عزیزم هه هه
همین دو نکته در این نوشته جالب بود بقیه را خود نویسنده میداند چیست
خدا یارت

ناشناس گفت...

آقا یا خانم هه هه هه ! از نحوەی نوشتن و جفتک انداختن معلومه که چه کسی چزونده شده عزیزم . آب رو بریز به همون جایی که می سوزه

سهراب

امیر فراهانی گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
molaynejad گفت...

معلوم نیست چرا نوشته اسماعیل وفا در باره روان شاد مرضیه انیگونه دل نماینده محترم شورا بدرد آورده وبجای یافتن راه حلی برای درمان به هزیان گوئی روی آورده است.می گویند دیو درون یک موجود غریب و ناآشنا است.این دیو گهگاهی با یک فشار از خارج بیدار می شود و غرایز وحشی را بیرون می ریزد وبا سر و کله زدن به در و دیوار سعی می کند پاسخی در حد شایستگی خود برای آن فشار خارجی بیابد ولی چون آن غرایزدر وحشیانه ترین شکل و ماهیت شان هستی دارند قادر به کنترل درآوردنش در آن شخص وجود ندارد.عارف بزرگ ما مولانا بدرستی و دقتی عالمانه آن دیو وحشی درون را بیان می کند:
نفس اژدر هاست کی مرده است--از غم بی آلتی افسرده است.
رضا مولائی نژاد

ناشناس گفت...

اسمال اقا!!
نظرم درمورد ت ر ک مان {اینشاالله که توهین نیست}مصداقی قیچی کردی اشکال نداره ولی راستش بگو چرااین ت ر ک مان رایواشکی اون وسطای صفحه کذاشتی هرطورباشه ایشونم بخشی از صاحب خونه هست حداقل اگه اوانس بهش نمی دادی نوبتش که باید رعایت می کردی

شیربرنج

امیر فراهانی گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
امیر فراهانی گفت...

قسمت اول:

اسماعیل عزیز،
جوابیه ات به این مردک را خواندم. قل و دل نوشته بودی. اگرچه او شایسته هیچ پاسخی نیست. اینگونه آدمهای بی پرنسیب در هر دستگاه و نظامی وجود دارند. کارشان در اواخر عمر همین می شود و البته آنهم بی حکمت نیست. کارکردهای این جماعت نتیجه بی پرنسیبی هایشان در رویکردهایشان در گذشته است.
از مقاله ات درباره مرضیه و گفتگوهایت به شخصه خیلی آموختم. بخصوص اینکه مرضیه را در پروسه زمان به ارزیابی نشسته بودی و او را نتیجه بالفعل مجموعه تحولات تاریخی-اجتماعی-سیاسی بعد از انقلاب مشروطه دیده بودی که در او بعنوان یک زن تبلور پیدا کرد و چهره یک زن پیشرو در جامعه عقب مانده آن روز ایران به منصه ظهور رساند. و البته او شایستگی کسب چنین موقعیتی را بخاطر حفظ پرنسیبهای انسانی اش داشت. او بطور طبیعی و فطری شایستگی چنین جایگاهی را یافت، نه مثل کسانی که تلاش می کنند تا با استفاده از همه اهرمهای تبلیغاتی و سیاسی و کارهای بغایت سخیف، خود را "سیده النسا العالمین" معرفی کنند. و در حالیکه در پرونده مبارزاتی شان در زمان شاه و بعد آن چیزی یافت نمی شود و فقط شانزده روز در زندان فرانسه بسر برده اند با وقاحتی بی حد و حصر هرجا که می نشینند آن را خرج می کنند و برای خودشان سابقه مبارزاتی می تراشند. در حالیکه در سازمانی که مصادره کرده اند زنانی چون فاطمه امینی ها و صدها زن مبارز که تجربه سالیان شکنجه و زندان آخوندهای خونخوار و سر کردن سالیان در شکنجه گاههای اسکان را دارند وجود دارند. وقتی این خانم و شوهرش با وقاحت از چنین زندانیانی که پس از آزادی از زندانهای دژخیمان آخوندی و با هزار تلاش و به خطر انداختن جان، خود را برای ادامه مبارزه با آخوندها به قرارگاههای این خانم و آقا رساندند، می خواهند که در جمع اقرار کنند که چرا آخوندها آنها را اعدام نکرده اند و چه همکاریهایی با آخوندها داشته اند که آنها را از زندان آزاد کرده است و در این مسیر کوتاه نمی آیند تا فرد مزبور را کاملا خرد کنند و بی هویت، تا بتوانند او را تبدیل به یک رباط مطیع رهبری گردانند، می شود معنای کلمه وقاحت را فهمید.
اساسا باید همه آدمها را بطور دینامیک و در پروسه زمان با عملکردهایشان داوری کرد. وقتی این خانم در بالای سن می نشیند و در نشستهای تشکیلاتی-ایدیولوژیک باید اعضا سازمان از زن و مرد با مشتهای گره کرده رو به او فریاد بزنند که "السلام علیک یا سیده النسا العالمین" و او با زهرخندی خرد شدن و تحقیر اعضا سازمان و تبدیل شدنشان به یک ابزار را به نظاره می نشیند، می شود کلمه وقاحت را نیز در پروسه زمان برایش تعریف جدیدی پیدا کرد. و همین طور موقعی که شوهرش در تمامی سخنرانی های ایدیولوژیک و تفسیر قرآنش خود را در جای محمد و علی و حسین و مسیح می نشاند، نیز می توان باز وقاحت را تعریف جدیدی کرد و باز آن هنگام که زنش شوهرش را از حسین هم بالاتر می داند، و استدلال می کند که کاری که مسعود کرده بمراتب از حسین بالاتر ا ست چرا که واقعه کربلا از ابتدا تا انتهایش هفت ماه طول کشید و با کشته شدن 72 تن پایان یافت در حالیکه مسعود سالهاست که دارد با آخوندها مبارزه می کند و تا حالا هزاران شهید هم داده است. می بینی باز به تعریف جدیدی از وقاحت می رسیم. نمی خواهم به ارزش گذاری کار حسین بن علی و مقایسه او با مسعود رجوی بپردازم، بلکه می خواهم بگویم این زن و شوهر حتی برای کسانی که آنها را "راهبران تاریخی- عقیدتی" خود معرفی می کنند هم ارزش قایل نیستند و الا که به چنین مقایسه یی در حضور چندهزار رزمنده ارتش آزادیبخش نمی نشینند. اینها حتی به محمد و علی و حسن و حسین و خدا را هم تنها با یک دید ابزاری برای کسب قدرت سیاسی نگاه می کنند.

امیر فراهانی گفت...

قسمت دوم:

اساسا بررسی عملکرد آدمها در پروسه زمان بصورتی پویا و دینامیک می تواند نقطه مختصات آنها را در هر مقطعی تعریف کند.
قطعا روزی که مسعود به مبارزه پیوست و به زندان شاه افتاد با مسعودی که سی خرداد 60 را در اوج بی مسوولیتی رقم زد متفاوت است. در پروسه زمان است که آدمها با پایبندی به پرنسیپهای انسانی و عمل به آن می توانند رشد کنند و یا با عدم پایبندی به آن به قهقرا سقوط نمایند.
اگر مسعود بعد از سی خرداد در درون سازمان به انتقاد از خود می نشست و اشتباه خطی-استراتژیکش را می پذیرفت قطعا ترمزی بود برای جلوگیری از اشتباهات بعدی اش. اما دیدیم که او نه تنها انتقاد از خود نکرد که فورا به تلاش برای فراهم کردن تمهیداتی دست زد تا از خودش یک عنصر فرا-زمینی و غیر مسوول و طلبکار مطلق از دیگران بسازد و آن مهیا نمی شد مگر با تبدیل سازمان مجاهدین خلق ایران به سازمان رجوی. او آن روز سازمان را مصادره کرد و خود را در عمل به رهبری غیر پاسخگو تبدیل کرد و از دفتر سیاسی و کمیته مرکزی خواست تا خود را منحل اعلام کنند و تبدیل شوند به هیاتهای اجرایی. و خواست تا همه اعضا قبلی در خودش و همسرش ذوب شوند تا شایستگی عضویت در سازمان جدیدش را پیدا کنند. از این پس سیر قهقرایی باز هم شدت گرفت. او با دادن شعار "رود خروشان خون شهدا ضامن پیروزی خلق ماست" و بعد شعار "ایران-رجوی، رجوی-ایران"، اوج طلبکاری اش را از "خلق قهرمان" به سیاسی ترین زبان بیان کرد و نشان داد که مساله او با یک قطره و دو قطره خون خلق قهرمان و یک سطل و دو سطل و یک برمیل و دو برمیل حل نمی شود، بلکه باید این خلق بیچاره برای ایشان رودی از خون خود جاری کنند که رود معمولی و آرامی مثل آمازون و می سی سی پی و کرخه و کارون هم نیست. رودی است خروشان و مواج.
اسماعیل جان می بینی اوج طلبکاری و وقاحت را؟ در اینجا و در پروسه زمان این "وقاحت" دیگر آن وقاحت قبلی هم نیست. این آقا و خانم در نقطه یی نشسته اند که حساب به دیار البشری پس نمی دهند و خودشان و شانشان را اجل از آن می دانند که حساب پس دهند، اما در طلبکاری از خلقی که آخوندها رمقی برایش باقی نگذاشته اند، مستمر خون می خواهند، خون، خون و باز هم خون آن هم در ابعاد رودی خروشان.
تو در یک جا گفته بودی اینها در امتداد آخوندها هستند. این گفته نغزی است. می بینی که در وقاحت روی خمینی و خامنه یی این پلیدترین دشمنان مردم ایران را هم سفید می کنند.

امیر فراهانی گفت...

قسمت سوم:

و این داستان ادامه یافت و یافت و در عراق شدتی و سرعتی شتابنده یافت. خونها و نفس ها به هدر رفت. جوانان انقلابی دیروز را یا در دامگه استبداد و ارتجاع آخوندی به کشتن داد و یا به کار گل واداشت و پیر و علیل کرد. اما هرگز دست از طلبکاری اش برنداشت. اگر کسی کشته می شد، این افتخار و سعادتی بود که از این زوج به وی پرداخت شده بود که به چنین نقطه "والایی" برسد و اگر زنده مانده بود که همچنان نفسش را به مریم و خونش را به مسعود بدهکار بود.
از فروغ جاویدان برمی گردیم. بسیاری از یارانمان را با پیکرهایی سوخته و پاره پاره شده در دشتهای حسن آباد و اسلام آباد جا گذاشته ایم و با فرزندانی یتیم و مادران و پدرانی داغدار مواجهیم. همه در درون خودشان می دانند که این خط اشتباه بود و به قول آن دریادار نجیب که دختر نازنینش را در تنگه چهار زبر از دست داد، شنیدم که گفته بود اگر یک گروهبان عراقی می خواست طرح حمله بریزد قطعا از کاری که این آقا کرد حساب شده تر بود، و در حالیکه پیکرهای شرحه شرحه شده صدها مجروح و معلول این عملیات در بیمارستانهای بغداد روی دستمان بود و جای خالی همرزمان دیروزمان در آسایشگاه ها و تختهایشان خالی، می طلبید که این به اصطلاح رهبری بیاید و مرهمی بر زخمهای رزمندگانش بگذارد و ذره ایی به اندازه خردلی مسوولیت بپذیرد، اما افسوس که در اولین نشست جمعی آنچه که همگان شاهدش بودیم، طلبکاری از کم گذاشتن هایمان بود و در همین نشست نطفه طلبکاریهای عاطفی بعدی با این محمل که شما در ذهنتان گرفتار و وصل به همسران بالفعل یا آنهایی هم که مجرد بودند، همسران بالقوه تان بودید، در حالیکه بایستی به من وصل می بودید تا پیروز می شدید و به این ترتیب طلبکاری جدیدی در سقفی جدیدتر را مطرح نمود. او با طرح این طلبکاری جدید نمی دانست که وقاحت را با بی رحمی و شقاوت مستمرا و بیش از پیش در هم می آمیزد و از خودش عنصری مفلوک تر و ذلیل تر به تاریخ معرفی می کند. او طلب همسران و فرزندان ما را این بار داشت. درست در همین نقطه است که چون می داند ممکن است از پس تناقضات و انتقادات و اعتراض های محتمل درون سازمانی بر نیاید حتی به زعم خودش دست به دامن شورایی ها می شود و به برخی پیشنهاد می کند که حیف است شما وقت و انرژی خود را صرف کارهای فی المثل پزشکی و جراحی و یا حقوقی کنید، رزمندگان از شما انتظار دارند که با قلم و سخن تان آنها را (بخوانید مرا) یاری کنید و پیشنهاد حقوق به ایشان می کند و تلاش می کند تا از آنها نیز ابزاری همانند رزمندگانش بسازد. بقیه داستان هم که دیگر روشن است که به محض انتقاد و استعفای این آقایان آنها را مواجب بگیر اطلاعات آخوندی خواند. باز هم آدم می بیند که ذلت و سقوط فردی که روزی چهره یی کاریسماتیک انقلابی برای جوانان آن میهن داشت و اسم او همه ارزشهای انسانی را با خود حمل می کرد به چه نقطه یی از سقوط و هبوط انسانی دچار شده که فقط می توان برایش و حال رقت انگیزش دریغ و حسرت خورد.
حال اسماعیل عزیز چه انتظاری از این مردک ژیگولو داری؟ او که نشان داده در هر نظام و رژیمی توانمندی انطباق را دارد و حتی بلحاظ اخلاقی و پرنسیبهای شخصی هم آبرویی در نزد همرزمان شورایی اش ندارد، بادمجان دور قابی بیش نیست.
در کتاب "قلعه حیوانات" نویسنده توانای آن در 60 سال پیش اینگونه افراد را با معذرت از همه سگان نجیب به "سگان هاری" تشبیه کرده است که کار و شغلشان عوعو کردن است. با عوعو کردن ارتزاق می کنند و تکه استخوانی بسویشان پرتاب می شود. و اگر پاسخی به آنها داده شود، فورا آن را دستک و دنبک می کنند که آی ببینید چقدر من مقاله ام مهم بود که به آن پاسخ دادند و فورا طلب استخوان بیشتر از خط دهندگانش.
می فهمم که بلحاظ انسانی برایشان ملول می شوی ولی چه می شود کرد، خود خواسته را تدبیر نیست.

ثریا ریگی گفت...

کوتاه و روشنگر دست مریزاد

ناشناس گفت...

درود بر آقای خزاهی و شرف و درد وجدان پاکش بنظرم یکی از بهترین مقالات روشنگری این مرد شرافتمند و آزاده در دفاع از مقاومت و ارشهای ان است تا روسیاه بشوند به بیراه روندگان
ایرانی

ستاره شناس گفت...

منک املا حرفهای اقای پرویز را باور میکنم و میدونم همه چیزهائی که در مورد خانم مرضیه میگن توهین شده دروغ هست و چنین کسی اصلا وجود نداشته و برای اطمینان خاطر بعنوان یک حقیقت دوست با صدای خیلی بلند میگم بیشرفترین و بی ناموسترین ادمهاست کسی که توهین کرده شگ به اون شرف داره خوک از اون بهتره ولی توهینی در کار نبوده من اطمینان دارم همه اعضای شورا حاضرن با اطمینان حرفای منو تکرار کنن چون اطمینان دارن چنین شخص بیشرفی وجود نداره اصلا

منصور لرستانی گفت...

درود بر پرویز عزیز ناو شکن ضد بریده ها و وادادگان مثل شیر میتازد و افشا میکند

سعید. ص گفت...

چی میکنه واقعا چی میکنه این آقا پرویز

ناشناس گفت...

ساسان
اقاى يغمايى عزيز خواهش ميكنم نوشته من رو حذف نكن وبذار من بى ادبى نكردم وفقط حقايق را نوشتنم با تشكر

ناشناس گفت...

آقای یغمایی ، بسیار زیبا نوشتی روی پر روی این مردک را کم کردی بخصوص آنجا که گفته شد گه زیادی نباید بخورد. تو رو خدا ببین چه اشغالهایی برای مجاهدین باقی موندن. مردک تمام عمر تو اروچا خوابیده و خورده حالا برای یک کسی که بخش اعظم عمرش را صرف خلق و آزادی و مبارزه کرده عز و تیز میکنه. حار خوبی کردید جوابش را دادید بالاخره روش کم خواهد شد.
کرکس

ناشناس گفت...

بون شرح
https://www.youtube.com/watch?v=HQvfzjfpvpk

esmail گفت...

ساسان گرامی
شما پیامتان را در زیر صفحه داخلی یعنی ادامه یاداشت گذاشته ای که قبلا منتشر شده است با درود

ب. ترکمان گفت...

اقای یغمائی
وقت شما ارزش دارد وقت خودتان را با پاسخ به این نوع مطالب هدر ندهید چند نکته تاریخی که شما در اختیار خواننده میگذارید بهتر از صد نوشته از این نوع هست همان مقاله شما در مورد امام حسین هزار بار با ارزشتر از این پاسخ است کسانی که میخواهند بدانند به دستاوردهای شما احتیاج دارند لطفا به این توجه بکنید. با احترام

محمد حسین ماکان گفت...

استاد خزاعی بسیار عزیز ما ایرانیان ضد ارتجاع بر دست و قلم شما باید واقعا بوسه زد در شرایطی که تنها مقاومت واقعی ایران تحت انواع فشارها قرار دارد دشمنان خارجه نشین با بهانه سالروز وفات هنرمند بزرگ ملت ایران با مصاحبه و گفتگوهای متعدد و مزخرف بافی مشغول اب ریختن به اسیاب اخوندهای پلید و خون اشام هستند مقاله حکیمانه شما واقعا روشنگر است و باعث شد که دلسوختکان مقاوم و دوستداران سردار رشید ملت ما مسعود رجوی عزیزمان هر چه بیشتر چهره های منفور دشمنان خوش نشین بیرونی را ببینند و بشناسند . درود بر شما باد و در همین جا عرض کنم دریغ از شاعری که سالهای مدید شعرها و سرودهایش اسلحه رزم رهائی هزاران سرباز شیفته آزادی بود و بجائی رسید که همه آثار و حیثیت خود را ذبح سیاسی نموده عملا درصف کسانی قرار گرفت از بریدگان و توابان سا بق گرفته تا عناصر معلو الحال ناتوان از مبارزه وبا یک نوع هیستری ضد انقلابی و ضد مذهبی و ضد اخلاق و شرف و انسانیت و یکنوع بی فرهنگی شگفت از هیچ چیز شرم و پروائی نمی کند و نان و نمک سالهای مجاهدین و بخصوص محبتهای بی شائبه رهبران این جنبش را که از هیچ چیز در مورد او فرو گذار ننمودند زیر پا میگذارد و فکر نمی کند چند سالی دیگر با کسانی که در کنار انها قرار دارد در حسابرسی اخروی باید پاسخگوی همه اینها باشد هرچندی که چند صباحی دراین عالم فانی غلغله و ولوله کند و شلنگ و تخته بیاندازد ان روز میرسد روزی که خداوند صفوف نیکان و بدکاران را جدا میکند.
« وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ....وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ »؛ آن روز رخسار طايفه‏اى (از شادى) بر افروخته و نورانى است....و رخسار گروهى ديگر عبوس و غمگين است.
«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ ؛ آن روز طايفه‏اى (كه اهل ايمانند) رخسارشان فروزان است. خندان و شادمانند. و رخسار گروهى گرد آلود غم و اندوه است.
«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ ؛ كه آن روز رخسار گروهى (كافر و متكبر) ترسناك و ذليل باشد.
«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ »؛ در آن روز، چهره‏هايى شادابند.
-- در برخي آيات هم آمده كه كافران و مجرمان را با صورت مي كشانند و بر مي انگيزند:
«...وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ... »؛ روز قيامت آنها را محشور مي كنيم بر رويهاشان (كشيده مى‏شوند).
«وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ و هر كس بدى به ميان آورَد، به رو در آتش [دوزخ‏] سرنگون شوند. آيا جز آنچه مى‏كرديد سزا داده مى‏شويد؟
درود بر شما
درود بر خزائی
رزمنده رهائی
درود بر سردار بزرگ ملت ایران مسعود رجوی و همتای فداکارش مریم عزیز ما . ننگ و نفرت بر رزیم جمهوری اسلامی و مزدوران با جیره و بی جیره و مجبش
پاینده ایران
درود بر ملت ایران و تمام مجاهدان و مبارزانش

ناشناس گفت...

بابا پرویز خان تو کوتاه بیا می ترسم خون بپا کنی . حالا اگر خواستی باز هم دعوا کنی بالا غیرتا دفعه بعد دور زردشت و مانی ومزدک و رومی و حافظ و سعدی و ابن سینا و طوسی ...... و ملت باربد و نکیسا عارف قزوینی و چنگ و نی و کمانچه.....ملت نیما و فروغ و شاملو ، میهن آریو برزن، رستم فرخزاد، بابک خرم دین، ستارخان و باقر خان و میرزا کوچک خان، میهن دکتر مصدق را خط بکش و این بزرگان را با قرار دادن نامشان کنار رجوی ..... آلوده نکن. مارلین دیتریش آلمانی هم با مهر تابان آبگوشت بز باش با کوکا کولا نخورده پس دور او و ام کلثوم و فیروز و ماریا کالاس و ..... و فردریک شوپن را هم خط بکش . پرویز خان بیا رحم کن و دست از جمع آوری نام نشان صدها هنرمند در جهان که روزی گفتند زنهار زنهار! هیهات هیهات! بردار و اینها را به لوث سیاست و ایدئولوژی اسلامی-آخوندی رجوی آلوده نکن ." مگر میخواهی لعنت بشی؟ " نیری

مش قاسم گفت...

اقا اسماعیل چرا نوشته من را کلا حذف کردی ؟؟؟؟؟
حداقل کم ازش را میزاشتی باشه حرفی خلاف واقع نزده بودم
خب به هر حال
صلاح مملکت خویش را خسروان دانند

ناشناس گفت...

مرضیه تا آخرین لحظه حیات رزمنده آزادی بود و خداوند مسعود رجوی را حفظ کند وجود اسلام مترقی به وجود او بسته است خداوند کسانی را هم که نمی فهمند به فهم و درک برساند
سیف الله

همایون بنی آدم گفت...

جناب خزایی، با تشکر از مقاومت جانانه شما و یارانتان که بر خلاف من و هفتاد و اندی میلیون ایرانی دگر دست از مبارزه با دشمن ضد بشر و وطن سوز برنداشته اید. اما انتقاد دارم به طرز برخورد دشمن شاد کن تان با شاعر ملی و مبارز آقای یغمایی، اگرچه حق با شما باشد و ایشان رابطه خود با خانم مرضیه را غلیظ تر از آنچه بوده وانمود کرده باشند.
اجازه بفرمایید که بجای جنگ لفظی و قلمی و شلیک زخم زبان و کنایه و ملامت ، صادقانه صحبت کنیم. که البته برای منی که از ترس پشت اسم مستعار قایم شده ام بسیار ساده تر است تا برای شما که نماینده مقاومت ایران در اسکاندیناوی و نصف جهان هستید.
شما مبارز گرامی همچو من و بر خلاف اسماعیل عضو مجاهدین نبوده و درگیر خانه تیمی و بوی باروت و حمل پیکر یار و دیدن برادر بر سر دار و گذشتن از همسر و دار و ندار نبوده و گذرمان به اوین و دادسرا و قبر و تابوت و شلاق نی افتاده. خدا میداند که اگر پای آن آزمایش بمیان میامد محور مختصات بنده و جنابعالی در کجای صحنه این مقاومت میافتاد.
پس شبدر قلی خواندن و کرکس نامیدن کسی که زندگی و عشق و حیات و زن و فرزند و برادر را در راه مبارزه با خمینی داده، کسی که بر خلاف من و شما از جوانی در زندان و خانه تیمی "زندگی" کرده و با تمام عشقی که به ایران و بوی خاکش دارد از برای حرمت مقاومت وانسانیت سی سال است که سوخته و پا به طرف ایران نگذاشته، را نباید اینچنین به هجو کشید و از دار طعن آویزان. من که ندیدم که میرزا و ستار و مصدق ، که حضورشان در پشت سر شما و یاران آویزان است، ایچنین دریده دهانی به یاران مبارزاتی شان روا داشته باشند. حتی اگر از این دوستان کسانی چون دکتر حشمت و باقر خان و..و...در میدان وجود پایشان در میدان لغزید.
آقای نماینده شورا، حضرت آزادیخواه اسلام پناه جمهوری دمکراتیکچی عالیجناب خوبان و جناب جنابان که از قرار سر برای آزادی میدهی و در هر مجلسی میروی روضه آزادی و دمکراسی و حقوق بشر سر داده و نوحه شرم و شرف می خوانی، که اگر سایه چتر مجاهدین و مسعود نبود بنده و شما معلوم نبود در کدام شیره کش خانه وافور گردان کدام قرمساقی بودیم، آیا در مکتب علی گونه شما یک آدم حق انتخاب راه و چاه خویش را دارد یا نه آیا مایی که از اژدهای خمینی گزیده شدیم حق داریم از شما والا گوهران و بهشتیان و سروران رای و سلوک بپرسیم که چرا قصیم و روحانی و یغمایی را ترور کردید و از دار دشنام آویزان؟ این بود آن قولی که مسعود در شماره اول مجاهد داد بود. والقلم؟
حالا هی جار بزنید " طرح ما برای آینده ایران پی ریزی یک قضاییه مستقل و پویاست. طرح ما دفاع از ارزشهای دمکراتیک و حریم خصوصی آحاد مردم است...". آقا، آینده ما و ملت ایران پیشکش . چرا همین الان خر محمد اقبال را که خواهر مبارز و وطن پرست خود را فاحشه میخواند و قول محکمه و اعدام وی می دهد را نمیگیریید. ما را خر فرض فرموده اید؟ آنکه زورش به پشه ای نرسیده بود و با عبایش مگس را از پنجره بیرون میزد اینطورمان کرد ، حالا میخواهید ما را به اسلام و عدالت محمد اقبال که "محاکمه" و اعدام را در یک جمله وعده میدهد حواله دهید ؟
شما خجالت نمیکشید در این همه تریبیون خارجی و در مقابل آنهمه انسان معتقد و متعهد به آزادی که چرندیات شما را در مورد آزادی و دمکراسی باور کرده و به پشتیبانی مردم ایران دورتان جمع شده اند این چنین کذب میفرماید؟ حالا اسماعیل غلط کرد یک کلام از مر ضیه زیادی تعریف کرد شما از مردم ایران و خون شهدا ابایی نداریید که کرور کرور دروغ میگویید ؟ خود من دهها بار شاهد بودم که فیلم تطاهرات میلیونی 88 را نشان داده و به نمایندگان خارجی از همه جا بیخبر بنام تظاهرات در طرفداری مریم رجوی جا زده اید. فیلمی در یوتیوب هست که خدمه و نزدیکان مصدق خاطرات خویش و را از ایشان بیان میکنند. ببینید چه سعه صدر و چه مرتبط بالایی دارند. اجازه ندهید فالانژ گری ، ازطرف هر که باشد فرهنگ مبارزاتی ما را اینچنین آللوده کند.

مش باقر گفت...

خدا به ایشون و روساشون عقل زیاد و بمنم پول زیاد بده تا یه نفس راحتی بکشیم امین یا رب العالمین

م- ت اخلاقی گفت...

با درود به همه مامورانی که یک ذرّه استقلال دارند،
دوستان ورفقا ،بحث دفاع از آقای یغمائی شاعر ونویسنده میهن ویا حمله و توهین به دیپلمات دستگاه آقای رجوی نیست .
آقای خزائی وهمقطاران آقای خزائی در دیگر بخش های شورا یا سازمان،باید بدون تعارف گفت که مامورانی بیش نیستند،چرا که اگر یک ذرّه استقلال داشتند،بایستی به این مسئله توّجه می شد که همه صحبتها ویا نوشته های آقای یغمائی که اشتباه و بدور از واقعیت نیست،حدّاقل بخش کمی از نوشته ها یا گفته های ایشان می تواند که واقعی وحقیقی باشد .
امّا آیا تا کنون مشاهده شده که یکی از اعضای شورا یا سران دم ودستگاه آقای رجوی پا به میدان بگذارند و پس از رد گفته ها ویا نوشته آقای یغمائی،حداقل به زبان آورند که در فلان نوشته یا گفته آقای یغمائی درست گفته اند ؟
این دستگاه از بالا کوک می شود که هر کس کوچکترین ایرادی بگیرد دشمن است وباید او را کوبید ،چرا که پذیرش اوّلین انتقاد ویا اشکال، یعنی باز شدن سر کلاف وپاسخگوئی،عین فرهنگ خمینی و باقیماندگان. اینها همه مامورندو معذور . به قول شاعر :
ماهی از سرگنده گردد نی زدم
فتنه از عمامه خیزد نی ز خم
امیدوارم آقای خزائی به همان مسئولیت دیپلماسی خود،که خود در مصاحبه اش"تقسیم کار کرده" بود ادامه داده وتلاش خود را جهت آزادی 7 گروگان اشرفی از یاد نبرد ه باشد واینجور کلمات چاله میدانی امثال شبدر وغیره را به عهده "لاتدیپلمات" هائی امثال "حسین" شریعمتداریها که کم هم نیستند بسپارد. به مصاحبه ایشان در آدرس زیر توّجه شود :
http://yourlisten.com/Radioirava/apart-from-a-hunger-strike-for-the-release-of-seven-hostages

ناشناس گفت...

ساسان اقاى همايون بنى ادم با سلام. دست شما درد نكنه با اين مطلبى كه نوشتيد. اميدوارم اين مردك از خواب خَر كوشى بيدار بشه ، وبه خود بياد وأين تتمه عمرش را كه به دليل سن بالا و... خيلى هم نبايد طولانى باشد . حقايق را بكويد وخودش را بيش از اين رسواتر نكند . به قول دوستى كه مرتب ميكفت در تمام كشورهاى اروبايى كمكهاى اجتماعى وجود ارد حال تو جناب بهتره با كمكهاى اجتماعى زندكى كنى تا خود را از اين رسواتر وبى ابرو تر نكنى . در

خدیجه اجیده گفت...

من تعجب میکنم از بعضی افراد که واقعا هنوز با حماقت فکر میکنند در نوشته های این شاعر بریده از مقاومت حرف حساب هم وجود دارد که مورد احترام باشد. تمامش حرف بیهوده و هیستریک علیه مقاومت و مذهب و فرهنگ مردم است اگر حرف حساب برای این مانده بود که اینطور در منجلاب ضدیت با مقاومت مردم فرو نمیرفت بروید دنبال کارتان یک جو هم شعور داشته باشید و اینقدر مزخرفات ننویسید

اشرفی استوار گفت...

اولا پرویز خزائی بعنوان یک مبارز حرف دلش را نوشته پس زنده باد آقای خزائی دوم اگر آقای خزائی اهل زندگی راحت بودبه طرف مقاومت نمی امد تا از سال شصت تا حالا دائم رنج ببرد و در خطر باشد برای هر آدمی قابل فهم میباشد که یک موی گندیده خزائی به صد تا گوساله امثال ظریف میارزد خزائی اگر به آخوند سر فرو میاورد و یک کمی ریش میگذاشت الان بهترین مقامات را در حکومت اخوندها داشت ولی چون فرزند مردم بود حاضر نشد شما هم بروید کشکتان را بسابید در آخر زنده باد خزائی باشرف

ناشناس گفت...

این آقافرزند هر کی که هست ولی شرافتا خودش هم خوب می داند که فرزند خلف لر نیست. این بابا مثل سگ دروغ می گوید که خودش را به لرها می چسباند. والدین این بابا اصلا لر نبوده اند. همه ما که در نرورژ هستیم بارها مادر مرحوم ایشان را دیده ایم که پیرزن مهربان خوبی بود اما یک کلمه لری نمی توانست حرف بزند حالا این بابا هر غلطی که می کند هی زرتی خودش را به لرها می چسباند. کمی شرم داشته باش آخر تو پدر و مادرت لر بودند؟ خانواده تو مهاجر بودند و ساکن لرستان ولی لر نیستید. پس دست از سر لرها بردار برو مثال از اجداد خودت بیاور. ح خ د

بوف کور گفت...

آقای یغمائی وقت خودتون رو با مرده های سیاسی تلف نکنین ولشون کنین

esmail گفت...

دوستان !
چهل و دو کامنت منتشر نشد. علت این بود که مسائل شخصی با مسائل سیاسی آمیخته بود.
دوستان
مسائل شخصی افراد و اینکه چه میکند ؟ چه می خورد؟راحت زندگی میکند یا سخت؟و... مسئله شخصی افراد است و اگر شاکی خصوصی وجود داشته باشد کار دادگستری و...مسئله آقای خزائی گویا سیاسی است و دارد از سیاست و کسانی که باور دارد دفاع میکند. اگر در این زمینه نقدی دارید که او را یا مرا هدایت کنید بنویسید و گرنه اسرار زندگی شخصی دیگران برای من جالب نیست
ممنون از توجهتان

ناشناس گفت...

ناشناس
شاعر انسان دوست وميهن دوست با احترام وتعظيم به شما عرض ميكنم كه شصت سال قبل ًدر حمام عمومى خرم اباد بانو خير النسا داروى نظافت به مشتريان ميداد تا با رفع موهاى مزاحم زحمت خلق الناس كم شود . لر ها هنوز بعد از دهها سال از فوت او خدماتش را فراموش نميكنند وبرايش رحمت الهى ميخواهند وميخوانند .
خدا رحمت كند خيرالنسا را. شب جمعه جلا ميداد .........را
اما فعلاً بوق زن شير فرارى كلاغ سالخورده و شكمويى شده بى بال كه ويز ويز ميكند وقار قار كنان خوراك كلاغان ميخورد وخاك بأى سراى رهبرش را به ديده ميكشد و براى لر ها سر شكستكى مى اورد .
بابا لر نيست او شر الرجاله. سرو جان و تنش غرق زباله

ناشناس گفت...

محمد
شاعر عزيز
شما سه مقاله از ويز ويز خوانى سياستمدار قديمى دربار رهبر عقيدتى را عيناً منتشر كرديد كه صد ها بار فحش نوشته مثل با ركابى، كيجن نشين ، لاف ًدر غريبى، شارلاتان، واداده، بريده ًدر زندان، درماندكان، عاطلين، باطلين، تف ولعنت تاريخ نثارتان، درمانده، منفى باف، سنك انداز، بى شرم، كركس، جقلى، هيزم بيار اتش جنك روانى رزيم، با منقار زوار ًدر رفته ووووووو . كار خوبى كرديد كه مريدان رهبر فرارى رامعرفى ميكنيد. اين اداب را ًدر وزارت خارجه شاه به خزايى ياد ندادند سر سفره رهبر جامعه بى طبقه توحيدى نشسته دور دهان رهبرش را ليس ميزند . حرف استاد ازل خود را تقليد و تكرار ميكند. حالا حسين شريعتمدارى بايد در مكتب او بياموزد . اين هم محصول داد وسند تمدن اسلامى قم با دار الخلافه رهبر عقيدتى مفقود ومهر تابان موجود است .

ناشناس گفت...

آقای خزایی
روح امواتت از لرها بکش بیرون .
همانطوری که ح خ د نوشته نه مادر ت خدا بیامرز لری بلد بود حرف بزند و نه خودت لری می توانی حرف بزنی . یک چیزهایی با لهجه ای عجیب و غریب سر هم می کنی که هر لری در دنیا می فهمد لر نیستی.
برو از همان اصل و نسب و ریشه ات مثال بیاور و اینقدر لر لر نکن مگر تو اصل و نسب نداری آقا جان؟ اصلا در میانهیچ طایفه لری نام خانوادگی خزایی وجود ندارد و همین اسمت برای اثبات لر نبودنت کافی است.

ن س

ناشناس گفت...

دانشجوى لر رشته تاريخ
در اظهار نظر ها راجع به نوشته اقاى خزايى به موضوع لر بودن ايشان إشارات زيادى شده است و اين يك بازى بى مزه است كه ان نويسنده با تربيت به راه انداخته است . خزاعى شناسى خود ميتواند موضوع يك رساله دكترا باشد . طايفه خزاعى قبل از اسلام از يمن به عربستان امدند. بخشى از انها نكهبان كعبه بودند مثل حليل ابن حبشيه خزاعى . بعد از مرك او ابو غشان كليد دار شد. بعداً روزى براى شراب در مانده بود حاضر شد كه كليد كعبه را در برابر يك خم شراب بفروشد . قصى شهور دختر حليل بن حبشيه خزاعى كليد كعبه رادر برابر يك خم شراب خريد . اين كليد اساس قدرت مادى قريش وبنى هاشم شد. خزاعى ها در ايام خلفاى راشدين براى فتح خراسان وسيستان به ايران امدند. امروز در همه جاى ايران خزاعى ( با عين وهزمه داريم) شيعه وسنى لر وكرد وفارس وعرب مازندرانى وبلوج بيرجندى وسيستانى كرمانى وكرمانشاهى وووووو.
خسرو روزبه كه امسال صد ساله ميشود لر بود. سرلشكر خزاعى قاتل لر ها وياران كلنل تقى خان هم لر بود . از اين طايفه هم خارجى داريم وهم شيعه كش ، صوفى ويزيدى هم در كنار محمد بن عبدالله جنكيدند وهم در مقابل او . هم كنار على بودند وهم يار عايشه . ملك سلطان جارجى باشى در بار شاه عباس كبير سر دسته زنده خواران بود كه محكوم مغضوب شاه را زنده زنده با كمك دسته اى از طايفه جكنى ميخورد حالا خزايىدر بساط رهبرش جاى اورا اشغال مى كند ودر " واقعه ارتجا عيه " قاطر جيان فوج سيلا خورى ١٠٧ سال قبل مجلس را بمباران كردند زير فرمان ليا خوف روسى ازاديخواهان را كشتند لر نمايى خزايى مضحكه است . خواهش ميكنم به احترام اجداد ما هنرمندان خالق تنديس هاى مفرقى لرستان وياد ونام فرزندان انها دكتر اعظمى ها حمت كنيد ودورلر بودن جارجى باشى اسلامى قرن ٢١ را خط بكشيد.