در حال حاضر احتیاجی نیست که زیاد روی من وقت بگذارید. من میدانم که جای من جز در زیر خاک نیست.حاضرم آنها که مرا میشناسند دعوت کنید و بدست همه شما
اعدام شوم. همانطور که A [مجید] گفته بود و خودم بخوبی میدانم. من دیگر
جایی در هیچ کجا ندارم. آنوقت که صرفا مسائل فردی و ضعف فردی داشتم بار
زیادی سازمان بودم و حالا که علاوه بر آن یک سر بدبینی و اسمش را بگذاریم
شناخت و یک سری رذالت هستم.در این مرحله و مراحل بعد میدانم که صرف سازمان نیست که مسائل مرا وقت بگذارد که حل کند. باید مرا بقتل برساند.این حق من است و این خواست خلق است. من از اینکه هرگز نتوانستم خدمتی به خلق کنم. متاسفمhttp://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=146
دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی
افتاب خواهد دمید
مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۴ نظر:
صد سلام و هزار درود بر شهید قهرمان خلق که علیرغم آن همه فشار و فتنه انسان "زن" بودن و خواهر خلق بودنش را یک لحظه فراموش نکرد و بار خلق و جنبش را بر دوش کشید و از آن فضای جان و جهان سوز سیاوش وار گذر کرد و در اوج مظلومییت و غربت اما مصمم و چون سرو سربلند و ایستاده جان شیرین را برای رهایی خلق ارزانی کرد. درود درود درود
درود درود درود
گویی همیشه می باید صداقت پایینی ها در برخورد با انحراف بالاییها تنها صدای خشک شکستن قلبی و اعتمادی را بازتاب دهد که تاریخ میهن ما بی هیچ عبرتی اشکبار به شنیدن نشسته است.
آدم را یاد نامه ها و انقادات مطرح شده در انقلاب ابدئولوژیک و نشست های دیگ و قابلمه رحوی میندازه. انگاری رجوی هم چیز را کپی کرده. بیچاره لیلا زمردیان آنچنان تحت فشار بوده و بدون اینکه کار خلافی انجام داده باشه خودش را گنهکار و مستحق اعدام میدانسته. بنظر میاد این سیستم از همان ابتدا فرقه ای عمل میکرده. البته ضعف شخصیتی ایشان هم فشار برویش را مضاعف میکرده و فرقه ها هم با استفاده از ضعف افراد آنان را تا قعر باتلاق فرو میبرد و بیرون آمدن از آن کار حضرت فیل است .
با درود،
اين دخت ايران زمين از نوادرى بوده كه بخصوص در جامعه ان زمان ايران، وقتى شرايطى فراهم بشود كه وى را به درخشش واقعى وجود پاكش بيانجامد، بواقع كه گوهرى ست بى همتا. از اين نظر بى همتا ست كه زنان ان دوران خيلى بندرت به اين فكر ميافتادن كه وارد چنين زندگيى بشوند. بسيار انگشت شمار بودند. با اين پيشگفتار اينرا ميخواهم بگويم كه هر گونه پروسه اى كه در زندكى رفته باشد سرشار از شجاعت و راستى بوده است. به اين كار نداريم كه در چه واديى در افتاده و به چه سرنوشتى دست اخر دچار شده است. از لا به لاى اين خطوطى كه از وى باقى مانده است، فقط اوج صادقتى را ميشود ديد كه از يك عشق پاك و بدون چشم داشت نشأت ميگرفته. به واقع تك تك حرفهايش سرشار از عشق و فدا ست. حال انكه اين صادقت پاك را نثار چه چيزى و يا چه كسى ميكند قابل بحث و تجزيه و تحليل است، خوب يا بد انرا ميشود محك زد ولى اينكار كوچكترين ذره اى از عشق و صادقت اين زن پاك را كم نميكند.
عطشى كه براى اگاه شدن و دست يابى به كتاب از وى ديده ميشود، نشانگر اين است كه نميخواهد اين فدا و ايثار را كور كورانه به هدر بدهد. يارانى كه در ان زمان با او در تماس بودند و او را چنان در لاى تحليل هاى نادرست خودشان تنها گذاشته بودند كه او براى رهايى از اين تنهايى به چنان افكارى غوطه ور شده بود و انها چه كار ناشيانه اى كرده بودند! لابد كه ظرفيت انها هم در حدى بوده كه براى حل معضلات و مشكلات كوتاه ترين راه را كه حذف مشكل است، "بهترين" انتخاب ميدانستند. انتخابى كه كما كان در اين دوران هم ادامه يافته و نشانى هم از اين در افق ديده نميشود كه دست از اين شيوه غير انسانى برداشته شود. ظاهرن اين فقط مختص به يك گروه و انديشه نيست! شيوه حذف روحى و فيزيكى ريشه در اعماق اين مكتب ها دارد. وضعيت غالب يا مغلوب بودن هم گويى اصلن تفاوتى نميكند! شايد ما خيلى غير واقعى و ايداليستى فكر ميكنيم و در كفش و پوشاك انها چون نيستيم دچار چنين "كژفهميها" ميشويم! حتا اگر هم چنين باشد در اين تفاوتى ايجاد نميكند كه عمل "حذف" عملى ست غير انسانى و بدون شك ضد تكاملى. ما در تاريخ امروز مان شاهد هستيم كه چگونه ساختارهاى بزرگ سياسى هر كدام كه مبنا را بر اين اصل "حذف" گذاشتن، عاقبت كارشان به نا كجا اباد افتاد و اتش عقبه اين حذف كردن ها به پك و پوزه خودشان خورده است. و من تعجبم از اين است كه چرا اين سياسيون اينقدر نفهم و كودن هستند؟
ارسال یک نظر