افسانهی فلان آخوند معتدل؛ و دیگری سفاک،
بهمنظور فریب من و شماست.
دکتر شاپور بختیار
بیستوشش سال پیش در چنین روزی، دکتر شاپور بختیار و سروش کتیبه، بهدستور حکام تبهکار خونریز جمهوری اسلامی به فجیعترین وضعی بهقتل رسیدند.
سالهاست که در مورد علل این جنایت و سایر جنایاتی که گردانندگان نظامِ توتالیتر
مسلط بر ایران مسئولیتش را بهگردن دارند، با ارائهی مدارکِ
انکار ناپذیر، گفته و نوشته شده است و مسلماً بازهم خواهد شد.
بهمنظور فریب من و شماست.
دکتر شاپور بختیار
بیستوشش سال پیش در چنین روزی، دکتر شاپور بختیار و سروش کتیبه، بهدستور حکام تبهکار خونریز جمهوری اسلامی به فجیعترین وضعی بهقتل رسیدند.
سالهاست که در مورد علل این جنایت و سایر جنایاتی که گردانندگان نظامِ توتالیتر
در جریان محاکماتِ قاتلان بختیار در پاریس یک تن از آنان و یکی از شرکاءِ جرم حضوری و دو تن دیگر، که وابستگی همهی آنان به جمهوری اسلامی ثابت شد، بهعلاوهی دیگر شرکاءِ جرم، به حبسهای درازمدت محکوم شدند، و فرانسوا میتران رییس جمهور فرانسه نیز سفر رسمی خود به ایران را پس از این واقعه لغو کرد و دربارهی علت آن نیز طی سفرش به اسرائیل به یک روزنامهی اسرائیلی توضیحات لازم را که در نامهی قیام ایران نیز منتشرشد، داد؛ ( چنانکه میدانیم، در خلال دادرسیِ «میکونوس» در برلین نیز، دخالتِ مستقیم رهبری و حکومت جمهوری اسلامی ثابت شد).
بهعلاوه، علیاکبر هاشمی رفسنجانی در صفحهی ۲۵۹ خاطراتِ سال ۱۳۷۰ با اشاره به مذاکرات خود با علی فلاحیان، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی، هردو از اعضای ثابت «شورای امور ویژه» که قتل مخالفان دستگاه را تصمیم میگرفت و بهاجرامیگذاشت، شخصاً از مسئلهی دستداشتن در قتل بختیار و کتیبه پرده بر میدارد. دربارهی ۱۵ مردادماه که هنوز قتل بختیار در فرانسه رسماً «کشف نشده» و اعلام نگردیده است، می نویسد:
«سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۷۰: آقای علی فلاحیان، وزیر اطلاعات آمد. دربارهٔ ضدانقلاب در خارج، «گزارش اطلاعاتی» داد.»
در مورد فردای آن نیز همانجا می خوانیم:
«چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۷۰: آقای علی فلاحیان اطلاع داد که در فرانسه شاپور بختیار و یکی از کارکنانش در محل اقامت خود در پاریس کشته شده است. تا شب خبری در این جهت در گزارشهای جهانی "نیامد"».[!]
و، سپس :
«پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۷۰: مدیران وزارت اطلاعات آمدند. آقای علی فلاحیان گزارش داد و من در صحبت مفصلی، آنها را به مسایل اساسی «توجیه» نمودم. «بعدازظهر» خبر کشته شدن شاپور بختیار و دستیارش منتشر شد و بازتاب وسیعی یافت. خبر آزادی مک کارتنی، گروگان انگلیسی -در لبنان- بازتاب وسیعتر دارد.»
«جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۷۰: در اخبار و گزارشها، مسئله گروگانهای لبنان و مرگ بختیار، با تفسیرهای گوناگون دربارهٔ آن، در صدر است. به وزارت امورخارجه گفتم که برای کمک به آزادی دیگر گروگان [های] غربی "فشار" بیاورند و توجهی به تهدیدها «نشود».
«یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۷۰: آقای علی فلاحیان، وزیر اطلاعات آمد. حواشی بعد از ترور شاپور بختیار را گفت و نزدیک شدن آقای فریدون بویراحمدی به ایران و علل بازداشت آقای اسدی و خانم جهانبانی و احتمالات را توضیح داد. در مورد "کنترل" مأموران وزارت اطلاعات تذکر دادم.»
میدانیم که، طبق گزارش مقامات رسمی، پلیس فرانسه، به قتل شاپور بختیار و سروش کتیبه ساعت ۱۱:۵۰ صبح روز ۱۷ مرداد یعنی ۴۸ ساعت بعد از وقوع آن جنایت هولناک پیبرده، در حالیکه رفسنجانی ۲۴ ساعت قبل یعنی روز ۱۶ مرداد، توسط علی فلاحیان وزیر وقت اطلاعات جمهوری اسلامی و چهرهی شناخته شدهای که طی ۸ سال مأموریت، دستگاه اطلاعاتی را به اوج گستردگی و فعالیت در داخل و خارج رسانید، از آن با خبر شده است.
البته باید متذکر شد که کینهتوزیِ هاشمی رفسنجانی نسبت به بختیار و انتقام گرفتن از او، از دامنهی مبارزات سرسختانهی بختیار با نظام دینی در ایران، و مدتها قبل از آنکه هاشمی رفسنجانی قدرت اجرائی را تصاحب کند، فراتر رفته و به خصومتی شخصی و بهمراتب سبعانهتر نسبت به بختیار تبدیل شده بود.
در سالهای میانی دههی ۶۰ شمسی، هاشمی رفسنجانی با استفاده از پشتیبانی و نظر مساعد آن دسته سیاست بازان سوداگر جهانی و برخی کشورهای منطقه از جمله عربستان سعودی و اسرائیل که به منظور تثبیت موقعیت و منافع خود با هرکس وارد زدوبند میشوند، توانست در عرصهی داخلی با ارائهی «برنامهی سازندگی» و سپردن اقتصاد و بسیاری از امور کشور به تکنوکراتها، و وعده و وعید گشودن فضای سیاسی در جامعه، یک بخش از نیروهای سیاسیِ متزلزل و عاجز از درک ماهیت نظام دینی را بفریبد.
در همان ایام و در حالی که عدهای فرصتطلب با افتادن در دام نادانیِ خویش و ترفندهای ناجیِ تازهنفس، برای او و وعدههایش که در نظام جمهوری اسلامی نمیتوانست تحقق یابد، تبلیغ میکردند، دکتر شاپور بختیار در چهاردهم مرداد ۱۳۶۸ و تنها دو روز بعد از نشستن هاشمی رفسنجانی بر مسند ریاست جمهوری، طی سخنرانی به مناسبت جشن مشروطیت در هامبورگ برای روشن کردن افکار عمومی و هشدار به ملت ایران گفت:
«اکنون که پس از مرگ خمینی و بستهشدن کارنامهی سیاهش اطرافیان دستاربند او مشغول یک تئاتر تازه و برپایی یک نمایشنامهی جدیدی هستند، شاید مفید باشد که بهطور مختصر طرازنامهی ده سال حکومت نکبتبار آنها را به اطلاع مردم کشور برسانیم. ...
«افسانهی فلان آخوند معتدل، و دیگری سفاک، بهمنظور فریب من و شماست. و امروز از نقطهی ضعف و در شرایط کنونی رفسنجانی خود را مرد معتدل و آماده به تبادل نظر معرفی میکند؛ فردا، پیرو خطِّ امام میشود، یعنی خطِّ شقاوت، خطِّ جنگ و ستیز و امامِ امّتِ شهیدپرور، میشود. فتنهی خمینی یا باید در خاک ایران دفن گردد یا حکومت اسلامی هرگز نخواهد توانست از صدور آن به خارج جلوگیری کند، (اینرا مخصوصاً برای خارجیها میگویم). آقای رفسنجانی هرقدر هم که هرجایی باشد که هست، قادر نخواهد بود حتی با معاضدت اربابانش، یک حکومت دنیاپسند و تا حدّی دموکرات در ایران بنیانگذاری کند. پس مبارزات ما ملّیگرایان و دموکراتها با حکومت او و سوابق شخصی او آسانتر خواهد شد.»
از بدو تسلط جمهوریِ اسلامی بر ایران تاکنون، همواره یک گروه کوچک و مشتمل بر چند فامیل از طریق تصاحب تمام قدرت سیاسی بساط تحمیق ملت و تاراج ثروتهای بیکران کشور را گسترده و هر چند سال، یکی از مهرههای اصلی و مقامهای اجرایی نظام جای خود را به دیگری واگذار نموده است.
کارنامهی سیوهشت سال حاکمیت دینی و رژیم توتالیتر اسلامی در ایران که با نفی حاکمیت ملی و بستن راه ملت برای رسیدن به حاکمیتش پایهگذاری شد، بیانگر اوضاع کنونی است؛ اوضاعی که در نتیجهی ادامهی حذف آزادیهای فردی و اجتماعی، ممنوعیت آزادی بیان و دگراندیشی، زندانهای آکنده از آزادیخواهان و دگراندیشان و مدافعان فرهیختهی حقوقِ شهروندی، توسعهی روزافزون بیکاری و فقر، بیسیاستی در امور بهداشتی و درمانی و عدم توجه به پیامدهای جبران ناپذیر آنها، و بالأخره، گسترش فسادِ اداری و اخلاقی که از جانب مسئولان دستگاه حکومتی و تأثیر مستقیم و اسفبار سرایت آن از بالا به سطح جامعه هرروز بیشتر میشود، ایجاد شده است. علاوه بر اینها، همهروزه برگی به طومار آکنده از خیانتها و جنایات حاکمیتِ نکبتبار جمهوری اسلامی و عللِ ورشکستگی اقتصادی و سوقدادن ایران بر لبهی پرتگاه نابودی در نتیجهی ماجراجوییهای مکرر دستگاه به منظور صدور انقلاب اسلامی و حفظ پایگاهای موجود در منطقه افزوده میگردد.
باید گفت که ادامه دادن به این گونه ماجراجوییها هرروز به خطر گشودنِ مجدد صحنهی جنگ در داخل ایران دامن میزند، و دستاویزهای توجیهِ اجرای نقشهی شومِ اضمحلال موجودیت و تمامیت ارضی کشور توسط دشمنان خارجی و عمال سرسپردهی داخلی آنها در افکار عمومی جهان را آمادهتر میسازد.
بیستوهشت سال از سخنان دکتر شاپور بختیار در خصوصِ تعارضِ مطلق ماهیت جمهوری اسلامی با عنصر اعتدال و اصلاح میگذرد؛ و ملت ایران در این مدّتِ طولانی، آمد وشد متناوبِ فلان آخوند معتدل؛ و دیگری سفاک، را دیده و هر دفعه بار سنگین و جانفرسای نتایج اسفبار جابهجا شدن نمایشگران این بازی را متحمل شده است.
حسن روحانی نیز، که در حال حاضر معدودی از بقایای همان افراد فرصتطلب که برای هاشمی رفسنجانی سینه چاک کرده بودند، همزبان با عناصری به مراتب فرصتطلبتر از آنها برای «این رئیس جمهور منتخب» نیز پایکوبی می کنند و سر و دست میشکنند، با کسانی که قبل از او در مسندِ تبعیّت از رهبر جایگرفتند، همدم و همنظر است و هرچند مزورانه و بنا به اقتضای زمان از ملت و دولت سخن میگوید امّا از دیدگاه وی، اصل حیاتی و بیبدلِ حاکمیت ملی در نهادهای دموکراتیک کوچکترین اعتبار و ارزشی ندارد.
دوران حکومت این یک نیز، تاکنون مصروفِ همان سیاستِ دروغ و ریا و چپاول ملت و تاراج ثروت بیکران کشور در جهت حفظِ نظامِ سیاه جمهوری اسلامی شده و باز هم خواهد شد.
حزب کارگزاران سازندگی ایران با شعار: «عزت اسلامی، تداوم سازندگی، آبادانی» در آخرین سالهای «دوران سازندگیِ» هاشمی رفسنجانی، که در واقع ایران را به ویرانهای بهمراتب هولناک تر از «دوران طلایی» امام تبدیل نمود، تأسیس شد. تقریباً تمامیِ اعضای خاندان رفسنجانی از اعضای بانفوذ حزب بودند.
حزب اعتدال و توسعه در سال ۱۳۷۸ تأسیس شد. هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجمع تشخیص مصلحت نظام و پدر خواندهی معنوی حزب در دیداری با بنیانگذارانش گفته بود: «ادارهی کشور با یک جناح فاجعه است و در عوض همهی نیروهای معتدل باید متحد شوند تا توسعهی سیاسی- اقتصادی را بهپیشبرند و ستونهای نظام را تقویت کنند.» حسن روحانی برطبق توصیهی هاشمی رفسنجانی بهترین گزینه برای رهبری حزب قرار گرفت.
آری، با سپریشدن نزدیک به سه دهه از هشدارهای شاپور بختیار، مدعیانِ بیشرم اعتدال، سازندگی، توسعه و اصلاح هنوز هم نزدیکشدن پایان محتوم حاکمیت خویش را که مطلقاً با آزادی ملت و استقلال ایران سر سازگاری ندارد و با آن بیگانه است، باور ندارند و نمیخواهند قبول کنند که میلیونها ایرانیان وطندوست با امتناع از حضور در تئاتر «انتخابات ریاست جمهوری اسلامی» و به نشانهی ناباوری به: «از این ستون به آن ستون فرج است»، آگاهانه دست ردّ به سینهی رهبر و حاکمِ رهرو او زدند.
دیر یا زود، جنبش مسالمتآمیز و روبهرشدِ مدنی و مردمیِ اقشار و طبقات ملت برای بازپس گرفتنِ آزادیهای بهسرقترفته و احقاق حقوق زیرپاگذاشته شدهی آنها توسط حاکمیّت قهقرایی آخوندی، با تبدیل شدن به مبارزات فراگیر و مسالمتآمیز نظام توتالیتر اسلامی در ایران را برخواهد چید.
این جمعیت پانزدهمیلیونی، با اقدام ارزشمند خود همچون آتشی در زیر خاکستر ترور و اختناق رژیم، که در بطن جامعه فروزان است، با امتناع خود از دادن رأی به مشروعیت این رژیم باعث دلگرمی آزاد زنان و آزاد مردان در بندِ رژیم آخوندی شدند و همبستگی خویش با هموطنان فرهیختهای را که به دلیل دگراندیشی و دفاع از حقوق دگراندیشان، حتی تحت غیرانسانیترین وضعیت در زندانهای جمهوری اسلامی دست از مقاومت برنداشتهاند، نشان دادند
در این رهگذر، اتحادی اصیل و پایا میان نیروهای ملی و دموکرات از شروط اساسی برای ایجاد جبههای مصمم در مقابل حاکمیت دینی است که در صورت تحقق، بیشک از پشتیبانی وسیع اقشار ملت و آمادگیِ یکایک هموطنان ایراندوست برای بروز مقاومتهای منفی و حضور بیشتر در صحنهی مبازات مدنی بهرهمند خواهد شد.
نهضت مقاومت ملی ایران کلام امروز را با گرامیداشت یاد بنیانگذار والای خود و همچنین با ادای احترام نسبت به زنان و مردان آزادهای که جان خود را در راه مبارزه با نظام جهنمی جمهوری اسلامی فدا کردند به پایان میرساند.
ایران هرگز نخواهد مرد
نهضت مقاومت ملی ایران
سهشنبه، ۱۰ مرداد ۱۳۹۶
http://www.iran-chabar.de/news.jsp?essayId=81341
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر